ای اهل حرم میر علمدار نیامد

ای اهل حرم میر علمدار نیامد

سقای حسین سید و سالار نیامد

فرزند علی ساقی کوثر که به غیرت

شد ساقی اطفال عطش دار نیامد

آن قامت رعنا که چنان سرو جنان بود

آن شاه وفا مأمن و دلدار نیامد

بر وعده آبی که به طفلان حرم داد

چون رعد به دشمن زد و این بار نیامد

خشکیده لبان بر لب آب و ز مروت

هم یک لب از آن بر لب تبدار نیامد

خشکیده لب و آن کف پر آب ابالفضل

شد جام وفایی که لب یار نیامد

دستان جدا مشک به دندان و امیدش

آن تیر جفا برد که سردار نیامد

تنها اگر عباس به لشکر زده پیداست

از کثرت نامردی اغیار نیامد

آن ماه بنی هاشم و آن میر سپه دار

سردار وفا سرور ایثار نیامد

در کرببلا دست علی داشت بر ایتام

کان مونس تنهای شب تار نیامد

طفلان نه دگر چشم به دستان ابالفضل

گویند عمو از چه ز پیکار نیامد

تا جان به بدن داشت سوی خیمه حسینش

هرچند که می برد به اصرار نیامد

خورشید وفا ماه بنی هاشم و عباس

فرزند علی حیدر کرار نیامد

شد نام وفا زین عمل ناب تو سیراب

حقا که ز کس همت این کار نیامد

ای اهل حرم میر علمدار نیامد  

سقای حسین سید سالار نیامد

*****

ای اهل حرم دست علمدار جدا شد

این دسته گلی بود که تقدیم خدا شد

افسوس که سقّا به حرم آب ندارد

افسوس که اصغر ز عطش تاب ندارد

سوزد جگر دسته گل باغ مدینه

این زمزمه آید ز لب خشک سکینه

گرید ز عطش طوطی بستان رسالت

از دیده عباس چکد اشک خجالت

بر دیدن سقّا ز جنان فاطمه آید

این ناله زهرا ست که از علقمه آید

ای اهل حرم چشم خود از آب بپوشید

دیگر عوض آب روان اشک بنوشید