اقامت اهل بیت در شام
اهل بیت عصمت و طهارت (علیهم السّلام) را به طرزی که اسیران غیرمسلمان را حرکت می دادند از کوفه تا شام آوردند و بانوان هاشمی را بر ناقه های عریان سوار نمودند در حالی که برخلاف رسم آن زمان روبندی بر چهره نداشتند. خاندان عترت و طهارت (علیهم السّلام) را در غل و زنجیر شده وارد مجلس یزید ملعون نمودند. بی شک و بدون هیچ ابهام تاریخی، مبرهم و مشخص است که یزید ملعون خاندان عترت را در خرابه ای نزدیک قصرش که آن حضرات (علیهم السّلام) را از گرما و سرما حفظ نمی کرد؛ جای داد. ظاهرا برخی نقلها دلالت بر این دارند که پس از مدتی آن ملعون دستور داد که خاندان پیامبر (علیهم السّلام) در خانه اش مسکن گزینند و اگر چنین باشد احتمالا این جریان پس از شهادت حضرت رقیه (علیها السّلام) و جلب شدن نظر مردم دمشق به خاندان عترت (علیهم السّلام) می باشد که اندک ایامی در خانه یزید به همراه همسران یزید و معاویه به اقامه عزا برای امام حسین (علیه السّلام) پرداختند و به توصیه مشاوران یزید (لعنه الله علیه) اقدامات لازم برای بازگشت خاندان پیامبر (علیهم السّلام) به مدینه فراهم شد تا از فروپاشی حکومت یزید و بر ملاء شدن بیش از پیش چهره منحوس یزید بر مردم شام جلوگیری شود.
طبق نقل قول برخی مقاتل کتب تاریخی سر مطهر بر درب کاخ یزید (لعنه الله علیه) نصب بوده است که خاندان عترت (علیهم السّلام) را به داخل خانه یزید وارد می کنند که اگر منظور از مسکن دادن در خانه خود همان خرابه نزدیک کاخ یزید ملعون نباشد، این تضاد رفتاری خود نشانه ترس یزید ملعون از فروپاشی حکومتش و قبیحتر جلوه نمودن چهره کریه اش در بین مردم شام است نه به گفته برخی از تاریخ نویسان مغرض پشیمانی واقعی او یا اینکه اصلا قصد به شهادت رساندن حضرت امام حسین (علیه السّلام) را نداشته بود.
در برخی از متون گزارش شده است که یزید (لعنه الله علیه) در مجلس بار عام بود که همسر یزید بدون حجاب و سراسیمه به مجلس وارد می شود و به نقلی به خاطر آویختن سر مطهر حضرت امام حسین (علیه السّلام) بر درب خانه اش یا آوردن سر مطهر حضرت امام حسین (علیه السّلام) در خانه اش به یزید (لعنه الله علیه) اعتراض می نماید و پس از آن خاندان پیامبر (علیهم السّلام) را به خانه یزید بردند.
از سویی در برخی از مقاتل و کتب آمده است پس جسارت مرد شامی به دختر حضرت امام حسین (علیه السّلام) و رسوا شدن یزید ملعون، خاندان عصمت (علیهم السّلام) را به خانه یزید بردند.
در برخی نقلها از روی قصد و گاهی از بی توجهی یا ناآگاهی به مختصات خانه ای که خاندان عترت (علیهم السّلام) سکنی داده شدند؛ اشاره نشده است و چون در کلام ائمه معصومین و بانوان حاضر در شام (علیهم السّلام) آمده است که در خرابه ای نزدیک کاخ یزید به دستور یزید (لعنه الله علیه) سکنی داده شدند اختلافی در این ماجرای جانسوز وجود ندارد.
ولی اینکه پس از وقایع شام و برملأ شدن چهره یزید (لعنه الله علیه) و تضعیف حکومتش تصمیمی بر این مضمون گرفته باشد که خاندان پیامبر (علیهم السّلام) در خانه اش جای دهد از روی برخی از نقلها ممکن است چنین اتفاقی افتاده باشد. اگر چه برخی از همین گزارشات باز هم می تواند دلالت بر وارد شدن خاندان عترت (علیهم السّلام) در خرابه نزدیک کاخ یزید داشته باشد.
طبری در تاریخ طبری اعتراض همسر یزید به یزید ملعون را در اولین مجلسی که سر مطهر را به مجلس یزید در آوردند؛ ذکر نموده است. طبق این نقل یزید در حالی که به شهادت رساندن حضرت امام حسین (علیه السّلام) را به گردن ابن زیاد انداخت با خیزران بر سر مطهر (علیه السّلام) جسارت نمود. طبری توضیحی از اقامت خاندان عترت در منزل یا خرابه نزدیک خانه یزید ملعون در ادامه نیاورده است ولی آنچه مبرهم است پس حضور خاندان پیامبر (علیهم السّلام) در اولین مجلس یزید ایشان را به خرابه نزدیک کاخ یزید (لعنه الله علیه) بردند:
گزارش طبری از این ماجرا چنین است:
«قال: فسمعت دور الحديث هند بنت عبد الله ابن عامر بن كريز- و كانت تحت يزيد بن معاويه- فتقنعت بثوبها و خرجت فقالت: يا امير المؤمنين، ا راس الحسين بن فاطمه بنت رسول الله، قال: نعم فاعولى عليه و حدى على ابن بنت رسول الله (ص) و صريحه قريش عجل عليه ابن زياد فقتله قتله الله، ثم اذن للناس فدخلوا و الراس بين يديه و مع يزيد قضيب فهو ينكت به في ثغره، ثم قال:
ان هذا و إيانا كما قال الحصين بن الحمام المري:
يفلقن هاما من رجال احبه إلينا و هم كانوا اعق و اظلما»(1)
«گويد: هند دختر عبد الله بن عامر بن كريز كه زن يزيد بن معاويه بود سخنان آنها را شنيد و چهره به جامه خويش بپوشانيد و برون شد و گفت: «اى امير مؤمنان سر حسين پسر فاطمه دختر پيمبر خداست؟» گفت: «آرى، بر پسر دختر پيمبر و یگانه قريش فغان كن و سياه بپوش كه ابن زياد شتاب كرد و او را بكشت، كه خدايش بكشد.» گويد: آنگاه به كسان اجازه ورود داد كه بيامدند، سر پيش روى يزيد بود و چوبى به دست داشت كه به دهان حضرت مى زد. آنگاه گفت: «كار اين و ما چنانست كه حصين همام مرى گويد: «سرهائى را شكافتند که برای ما عزیز بودند هر چند از ما بریدند و ظلم کردند!»(2)
در مقتل الحسین خوارزمی و بحارالانوار به نقل از المناقب ابن شهر آشوب از نصب سر مطهر حضرت اباعبدالله الحسین (علیه السّلام) بر سر در خانه یزید ملعون و دستور ورود خاندان عصمت (علیهم السّلام) به خانه آن ملعون چنین گزارش شده است:
«و ذكر أبو مخنف و غيره: أنّ يزيد أمر أن يصلب الرأس الشريف على باب داره و أمر أن يدخلوا أهل بيت الحسين داره فلما دخلت النسوة دار يزيد لم تبق امرأة من آل معاوية إلاّ استقبلتهن بالبكاء و الصراخ و النياحة و الصياح على الحسين و ألقين ما عليهن من الحلي و الحلل و أقمن المأتم عليه ثلاثة أيام. و خرجت هند بنت عبد اللّه بن عامر بن كريز امرأة يزيد و كانت قبل ذلك تحت الحسين بن علي عليهما السّلام فشقت الستر و هي حاسرة فوثبت على يزيد و قالت: أ رأس ابن فاطمة مصلوب على باب داري؟ فغطاها يزيد. و قال: نعم، فاعولي عليه يا هند و ابكي على ابن بنت رسول اللّه و صريخة قريش عجل عليه ابن زياد فقتله، قتله اللّه. ثم ان یزید انزلهم فی داره الخاصه فما کان یتغدی و لایتعشّی حتی یخضر علی بن الحسین.»(3)
«ابومخنف و غیر او گزارش کرده اند که یزید دستور داد سر مقدس امام را بر درب خانه نصب کنند و دستور داد خانواده امام حسین (علیه السّلام) را به خانه اش بیاورند. وقتی آنان به خانه یزید آمدند همه زنان خاندان معاویه از آنان با گریه و زاری استقبال کردند و سوگواری کردند و زیورآلات و لباسهای قیمتی خود را بیرون آوردند و تا سه روز عزا برپاکردند.
هند دختر عبدالله بن عامر بن کریز که همسر یزید بود و پیش از آن همسر امام حسین (علیه السّلام) بود،(4) حجاب از سر برداشت و گریبان چاک کرد و به یزید عتاب کرد که آیا سر فرزند فاطمه (سلام الله علیها) را به خانه من آویزان کرده ای؟ یزید حجاب بر سر او انداخت و گفت: آری بر فرزند دختر پیامبر ناله کن. آنکه قریش بر او می گرید که ابن زیاد درباره او شتابزده تصمیم گرفت و او را کشت که خدا او را لعنت کند. سپس یزید خانواده حضرت امام حسین (علیه السّلام) را به خانه اش برد و در هر ناهار و شام علی بن الحسین (علیه السّلام) را در کنار خود حاضر می کرد.(5)
می توان از این نقلها استنباط کرد که ممکن است منظور از ورود خاندان عترت (علیهم السّلام) به کاخ یزید همان ورود اول بار به مجلس یزید باشد زیرا مقتل نویسان این احتمال را داده اند که در زمانی که خاندان پیامبر (علیهم السّلام) در شام بودند چندین بار به مجلس یزید برده شده باشند.(6)
و از سویی نیز گریه و زاری زنان معاویه و ابوسفیان در هنگام ورود به مجلس یزید چه در آن مجلسی که در بار اول ورود خاندان عترت (علیهم السّلام) به دمشق برگزار شد، چه در مجالسی که ممکن است در روزهای دیگر برگزار شده باشد و هند همسرش برای اعتراض به مجلس وارد شده باشد، مسئله تعجب انگیزی نیست که بر حال خاندان عترت (علیهم السّلام) مسلمان و غیر مسلمان گریسته اند و می گریند چه برسد به خاندان ابوسفیان که آزادشدگان پیامبر هستند و اگر کرامت رسول خدا نبود آنان در فتح مکه این چنین در بند و خوار و ذلیل باید بر پیامبر و خاندان ایشان اسیر و دست بسته وارد می شدند.
در اعلام الوری، تذکره الخواص و الارشاد آمده است یزید پس از به کنیزی خواستن مرد شامی یکی از دختران حضرت امام حسین (علیه السّلام) اهل بیت عصمت (علیهم السّلام) را در خانه خود منزل داد.
در تذکره الخواص آمده است وقتی بانوان خاندان عترت (علیهم السّلام) بر مجلس یزید وارد شدند همه برای احترام برخاستند و زنان یزید به شیون و ماتم برخاستند که این احتمال وجود دارد منظور از مسکن دادن در کنار خانه خود همان خرابه باشد که شرح و تفسیری درباره نوع خانه توسط مغرضان داده نشده است بخصوص که خیلی محتمل است همان مجلس اولی باشد که خاندان عترت در مجلس یزید برده شدند.
«و ذكر هشام بن محمد: انه لما دخل النساء على يزيد نظر رجل من أهل الشام الى فاطمة بنت الحسين (ع) و كانت وضيئة فقال ليزيد هب لي هذه فانهن لنا حلال فصاحت الصبية و ارتعدت و اخذت بثوب عمتها زينب فصاحت زينب ليس ذلك الى يزيد و لا كرامة فغضب يزيد و قال لو شئت لفعلت فقالت زينب صلّ الى غير قبلتنا و دن بغير ملتنا و افعل ما شئت فسكن غضبه.
و قال الزهري لما دخلت نساء الحسين و بناته على نساء يزيد قمن اليهن و صحن و بكين و اقمن المأتم على الحسين ثم قال يزيد لعلي الأصغر ان شئت اقمت عندنا فبررناك؛ و ان شئت رددناك الى المدينة فقال لا أريد إلا المدينة فرده اليها مع أهله.
و قال الشعبي: لما دخلت نساء الحسين على نساء يزيد قلن وا حسيناه فسمعهن يزيد فقال:
يا صيحة تحمد من صوايح ما أهون الموت على النوائح»(7)
«هشام بن محمد مى گويد: وقتى كه زنان را به مجلس يزيد وارد كردند، مردى از اهل شام نگاهى به فاطمه دختر حسين (علیه السّلام) كرد و او دخترى نيكو بود به يزيد گفت: اين دختر را به من ببخش زيرا آنها بر ما حلالند، آن دختر فرياد برآورد و اندامش به لرزه افتاد و دامن عمه اش زينب (علیها السّلام) را گرفت پس زينب (علیه السّلام) فرياد كشيد: اين از اختيارات يزيد نيست و حق چنين بخششى را ندارد. يزيد با شنيدن اين سخن در خشم شد و گفت: اگر بخواهم انجام مى دهم. زينب فرمود: در آن صورت به سمت ديگرى غير از قبله ما مسلمانان نماز بخوان و به دين ملّت ديگرى درآى، هر كارى مى خواهى بكن. خشم يزيد فرو نشست.
زهرى مى گويد: چون زنان و دختران حسين (علیه السّلام) وارد مجلس زنان يزيد شدند به احترام آنها از جا برخاستند و فرياد برآوردند و گريستند و براى حسين اقامه ماتم كردند سپس يزيد به على اصغر (مقصود حضرت امام سجاد (علیه السّلام) است.) گفت: اگر مايليد نزد ما بمانيد به تو نيكى مىكنم و اگر بخواهى شما را به مدينه بر مى گردانم. على بن حسين (علیه السّلام) فرمود: «جايى جز مدينه را نمى خواهيم.» از اين رو او و اهل بيت را به مدينه برگرداند.
شعبى مىگويد: چون زنان حسين (علیهم السّلام) بر زنان يزيد (لعنه الله علیه) وارد شدند؛ گفتند: وا حسيناه، يزيد صداى آنها را شنيد و گفت: اى ناله و فريادى كه از فرياد زنان ستوده اى. چه سهل و آسان است مرگ بر نوحه سرايان.»(8)
«و لقد أحدثت هذه الخطبة هزة في مجلس يزيد وراح الرجل يحدث جليسه بالضلال الذي غمرهم و أنهم في أي واد يعمهون فلم ير يزيد مناصا إلا أن يخرج الحرم من المجلس إلى خربة لا تكنهم من حر و لا برد فأقاموا فيها ينوحون على الحسين عليه السّلام ثلاثة أيام.»(9)
خطبه حضرت زينب (عليها السّلام) همهمه اى در مجلس يزيد افكند، همه افراد بر گمراهى خود واقف شدند و فهميدند كه در چه وادى راه مى پيمايند، يزيد چاره اى نديد جز اينكه اهل بيت را از مجلس به خرابه ببرد كه از گرما و سرما آنها را نمى پوشاند. در آنجا به مدّت سه روز بر حسين (عليه السّلام) إقامه نوحه و عزا کردند.(10)
بنابر مطالب نقل شده در برخی از متون منظور از سکنی دادن اهل بیت در خانه یزید همان خرابه است. پس از ورود به مجلس یزید (لعنه الله علیه) در بدو ورود به شام است که مختصات خانه را نیاورده اند همانطور که به صراحت در مقتل مقرم نقل شده است. ولی قراینی در برخی از نقلها می تواند دلالت داشته باشد بر اینکه پس از چند روز و با در خطر قرار گرفتن حکومت یزید ملعون خاندان عصمت (علیهم السّلام) را در منزل خود سکنی داده است.
در اغلب نقلهایی که گفته شده است یزید ملعون خاندان عترت (علیهم السّلام) را به خانه خود برد نقل شده است که وی مگر با حضرت امام سجاد (علیه السّلام) غذا نمی خورد، در مقابل نقلهایی داریم که به در طول مدت زمانی که خاندان عترت و طهارت در شام حضور داشتند یزید ملعون مجلس ترتیب می داد و خاندان عصمت یا حضرت سجاد (علیهم السّلام) را به مجلس فرامی خواند. و این ماهیت یزید نزدیکتر است. یزید ملعون را چه کار با همسفرگی با امام معصوم و وصی پیامبر (صلی الله علیه و آله).
در نفس المهموم چنین گزارشی نقل شده است:
«و روي عن زين العابدين عليه السلام قال: لما أتي برأس الحسين عليه السلام إلى يزيد كان يتخذ مجالس الشرب و يأتي برأس الحسين (عليه السلام) و يضعه بين يديه و يشرب عليه.»(11)
از حضرت زين العابدين (علیه السّلام) روايت شده كه: چون سر حضرت امام حسين (علیه السّلام) را براى يزيد آوردند، مجالس مى خوارى مى گسترد و سر مقدّس را مى آورد و پيش خود مى گذاشت و بر او مى خوارى مىكرد. (12)
چنانچه در سخن حضرت امام سجاد (علیه السّلام) با منهال در منتهی الآمال نقل شده است که حضرت فرمودند: «هيچ گاهى يزيد ما را نمى طلبد مگر آن كه گمان مى كنيم كه اراده قتل ما دارد و به جهت كشتن ما را مىطلبد انّا للّه و انّا اليه راجعون.»(13)
این شواهد نشان می دهد که در شرایط رعب و وحشت نه دوستی و همسفرگی حضرت امام سجاد یا خاندان عصمت و طهارت (علیهم السّلام) چند بار در نزد یزید حاضر شده باشند.
«أخبرنا عين الأئمة بإسناده الذي مرّ آنفا عن زيد بن عليّ و عن محمد بن الحنفية عن عليّ بن الحسين زين العابدين أنه قال: لما اتي برأس الحسين إلى يزيد كان يتخذ مجالس الشرب و يأتي برأس الحسين فيضعه بين يديه و يشرب عليه فحضر.»
از امام سجاد عليه السّلام روايت شده كه وقتى سر امام حسين عليه السّلام را به شام آوردند يزيد، مجالس شراب را ترتيب داد و سر را مىآورد و برابر آن به شرابخوارى مى پرداخت.»(14)
مدّت اقامت اهل بيت (علیهم السّلام) در شام
طبق نقل بعضی از کتب تاریخی و مقاتل مدت اقامت اهل بیت (علیهم السّلام) در شام چند روز بیش نبوده است و با توجه به وحشت یزید (لعنه الله علیه) از جو شام و در خطر قرار گرفتن حکومتش به اشاره مشاورانش خاندان عترت را راهی مدینه می نماید. بدین ترتیب خاندان عترت (علیهم السّلام) در راه بازگشت به مدینه در روز اربعین به کربلا می رسند.
شیخ مفید، طبری و علامه مجلسی و برخی دیگر مدّت اقامت اهل بيت (علیهم السّلام) در شام را چند روز نقل نموده اند.
«ثُمَّ أَمَرَ بِالنِّسْوَةِ أَنْ يُنْزَلْنَ فِي دَارٍ عَلَى حِدَةٍ مَعَهُنَّ أَخُوهُنَّ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ (ع) فَأُفْرِدَ لَهُمْ دَارٌ تَتَّصِلُ بِدَارِ يَزِيدَ فَأَقَامُوا أَيَّاماً ثُمَّ نَدَبَ يَزِيدُ النُّعْمَانَ بْنَ بَشِيرٍ وَ قَالَ لَهُ تَجَهَّزْ لِتَخْرُجَ بِهَؤُلَاءِ النِّسْوَانِ إِلَى الْمَدِينَة.»(15)
بعد از اين دستور داد خاندان عصمت (علیهم السّلام) را به اتفاق حضرت امام سجاد (علیه السّلام) در خانه عليحده كه متصل به خانه خود بود جا دادند، چند روز در آنجا اقامت نمودند. پس از اين نعمان بن بشير را احضار داشت و گفت بايد خود را آماده كنى كه تو بايد بانوان را به مدينه برگردانى.(16)
طبرسی در اعلام الوری هم همین گونه اشاره نموده است که سر مطهر حضرت امام حسین (علیه السّلام) را پس از رسیدن به شام، به مجلس یزید ملعون آوردند و بعد از جسارت مرد شامی به یکی از دختران حضرت سیدالشهداء (علیه السّلام) و سرزنش یزید ملعون، وی خاندان عترت (علیهم السّلام) را در منزلی کنار خانه خود فرود آورد و اشاره ای به مختصات خانه نمی نماید و بر این مورد نیز تاکید می کند که چند روز در آنجا ساکن بودند و بعد به مدینه رفتند.
«قالت فاطمة بنت الحسين عليهما السلام: فلمّا جلسنا بين يدي يزيد رقّ لنا، فقام رجل من أهل الشام أحمر فقال: يا أمير المؤمنين هب لي هذه الجارية- يعنيني- و كنت جارية وضيئة، فارعدت و ظننت أنّ ذلك جائز لهم فأخذت بثياب عمّتي زينب و كانت تعلم أنّ ذلك لا يكون، فقالت عمّتي للشامي: كذبت و اللّه و لؤمت، ما ذلك لك و لا له. فغضب يزيد و قال: كذبت، إنّ ذلك لي و لو شئت لفعلت. قالت: كلّا و اللّه ما جعل اللّه ذلك لك إلّا أن تخرج من ملّتنا و تدين بغيرها. فاستطار يزيد غضبا و قال: إيّاي تستقبلين بهذا، إنّما خرج من الدين أبوك و أخوك. قالت زينب: بدين اللّه و دين أبي و أخي اهتديت أنت و جدّك و أبوك إن كنت مسلما. قال: كذبت يا عدوّة اللّه. قالت له: أنت أمير تشتم ظالما و تقهر بسلطانك. فكأنّه استحيا و سكت، فعاد الشامي فقال: هب لي هذه الجارية، فقال له يزيد: اعزب، وهب اللّه لك حتفا قاضيا.
ثمّ أمر بالنسوة أن ينزلن في دار على حدة معهنّ عليّ بن الحسين زين العابدين عليهما السلام، فافرد لهم دارا تتّصل بدار يزيد، فأقاموا أيّاما، ثمّ ندب يزيد النعمان بن بشير و قال له: تجهّز لتخرج بهؤلاء النسوة إلى المدينة.(17)
«فاطمه دختر سيد الشهداء (علیهما السّلام) گويد: ما هنگامى كه در مقابل يزيد بن معاويه نشسته بوديم، وى از ديدن ما ناراحت شد، در اين هنگام مردى از اهل شام برخاست و گفت: يا امير المؤمنين(!) اين كنيز را به من ببخش، اين مرد مرا در نظر گرفته بود، من خيال مى كردم اينها مي توانند ما را به كنيزى بگيرند، از اين حركت مرد شامى بدنم لرزيد و خود را به دامان عمه ام چسبانيدم.
عمه ام زينب (علیها السّلام) روى خود را به طرف مرد شامى كرد و گفت: به خداوند سوگند دروغ گفتى و پيشنهاد بدى را كردى، نه تو مي توانى او را ببرى و او هم قادر نيست خواهش تو را برآورد، يزيد از اين كلمه به خشم آمد و گفت: دروغ گفتى اگر بخواهم مي توانم خواهش او را انجام دهم.
زينب (سلام اللَّه عليها) فرمود: تو اين كار را در صورتى كه از دين جدّم بيرون شوى مي توانى انجام دهى، يزيد گفت: پدر و برادرت از دين بيرون شدند، حضرت زينب (سلام اللَّه عليها) فرمود: بدين خداوند و پدر و برادرم خودت و پدرت و جدّت هدايت يافتيد اگر مسلمان باشيد، يزيد (لعنه الله علیه) گفت: دروغ گفتى اى دشمن خدا، حضرت زينب (سلام اللَّه عليها) گفت: تو اميرى و با زور و قدرت خود، ما را مقهور مي كني، يزيد (لعنه الله علیه) مثل اينكه حيا كرد و سكوت نمود. مرد شامى بار ديگر خواسته خود را اظهار داشت، يزيد گفت: دور شو خداوند دماغت را به خاك بمالد.
يزيد بن معاويه امر كرد بانوان را در منزل مخصوصى فرود آوردند و حضرت امام سجاد (علیه السّلام) را هم با آنان هم منزل كردند و اين خانه متصل به كاخ يزيد بن معاويه بود پس از چند روز كه از اين جريان گذشت يزيد نعمان بن بشير را احضار كرد و گفت: اين زنان و كودكان را تا مدينه همراهى كن.(18)
علامه مجلسی مدت اقامت اهل بیت (علیهم السّلام) در شام را بدین شرح چند روز ذکر نموده است:
«وَ نُقِلَ عَنْ هِنْدٍ زَوْجَةِ يَزِيدَ قَالَتْ: كُنْتُ أَخَذْتُ مَضْجَعِي فَرَأَيْتُ بَاباً مِنَ السَّمَاءِ وَ قَدْ فُتِحَتْ وَ الْمَلَائِكَةُ يَنْزِلُونَ كَتَائِبَ كَتَائِبَ إِلَى رَأْسِ الْحُسَيْنِ وَ هُمْ يَقُولُونَ السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ فَبَيْنَمَا أَنَا كَذَلِكَ إِذْ نَظَرْتُ إِلَى سَحَابَةٍ قَدْ نَزَلَتْ مِنَ السَّمَاءِ وَ فِيهَا رِجَالٌ كَثِيرُونَ وَ فِيهِمْ رَجُلٌ دُرِّيُّ اللَّوْنِ قَمَرِيُّ الْوَجْهِ فَأَقْبَلَ يَسْعَى حَتَّى انْكَبَّ عَلَى ثَنَايَا الْحُسَيْنِ يُقَبِّلُهُمَا وَ هُوَ يَقُولُ يَا وَلَدِي قَتَلُوكَ أَ تَرَاهُمْ مَا عَرَفُوكَ وَ مِنْ شُرْبِ الْمَاءِ مَنَعُوكَ يَا وَلَدِي أَنَا جَدُّكَ رَسُولُ اللَّهِ وَ هَذَا أَبُوكَ عَلِيٌّ الْمُرْتَضَى وَ هَذَا أَخُوكَ الْحَسَنُ وَ هَذَا عَمُّكَ جَعْفَرٌ وَ هَذَا عَقِيلٌ وَ هَذَانِ حَمْزَةُ وَ الْعَبَّاسُ ثُمَّ جَعَلَ يُعَدِّدُ أَهْلَ بَيْتِهِ وَاحِداً بَعْدَ وَاحِدٍ قَالَتْ هِنْدٌ فَانْتَبَهْتُ مِنْ نَوْمِي فَزِعَةً مَرْعُوبَةً وَ إِذَا بِنُورٍ قَدِ انْتَشَرَ عَلَى رَأْسِ الْحُسَيْنِ فَجَعَلْتُ أَطْلُبُ يَزِيدَ وَ هُوَ قَدْ دَخَلَ إِلَى بَيْتٍ مُظْلِمٍ وَ قَدْ دَارَ وَجْهَهُ إِلَى الْحَائِطِ وَ هُوَ يَقُولُ مَا لِي وَ لِلْحُسَيْنِ وَ قَدْ وَقَعَتْ عَلَيْهِ الْهُمُومَاتُ فَقَصَصْتُ عَلَيْهِ الْمَنَامَ وَ هُوَ مُنَكِّسُ الرَّأْسِ قَالَ فَلَمَّا أَصْبَحَ اسْتَدْعَى بِحَرَمِ رَسُولِ اللَّهِ ص فَقَالَ لَهُنَّ أَيُّمَا أَحَبُّ إِلَيْكُنَّ الْمُقَامُ عِنْدِي أَوِ الرُّجُوعُ إِلَى الْمَدِينَةِ وَ لَكُمُ الْجَائِزَةُ السَّنِيَّةُ قَالُوا نُحِبُّ أَوَّلًا أَنْ نَنُوحَ عَلَى الْحُسَيْنِ قَالَ افْعَلُوا مَا بَدَا لَكُمْ ثُمَّ أُخْلِيَتْ لَهُنَّ الْحُجَرُ وَ الْبُيُوتُ فِي دِمَشْقَ وَ لَمْ تَبْقَ هَاشِمِيَّةٌ وَ لَا قُرَشِيَّةٌ إِلَّا وَ لَبِسَتِ السَّوَادَ عَلَى الْحُسَيْنِ وَ نَدَبُوهُ عَلَى مَا نُقِلَ سَبْعَةَ أَيَّامٍ فَلَمَّا كَانَ الْيَوْمُ الثَّامِنُ دَعَاهُنَّ يَزِيدُ وَ عَرَضَ عَلَيْهِنَّ الُمَقَامَ فَأَبَيْنَ وَ أَرَادُوا الرُّجُوعَ إِلَى الْمَدِينَةِ.»(19)
از هند كه زوجه يزيد بود نقل شده كه گفت: خوابیدم و در عالم خواب ديدم يكى از درهاى آسمان باز شد و ملائكه دسته دسته به سوى سر مبارك امام حسين (علیه السّلام) فرود مى آيند و مي گويند: « السلام عليك يا ابا عبد اللَّه السلام عليك يا بن رسول اللَّه» در همين حال بودم كه ديدم قطعه ابرى از آسمان به زمين نازل شد و مردان فراوانى در ميان آن بودند در ميان ايشان مردى بود كه رنگش مثل رنگ درّ و صورتش نظير ماه بود. وى آمد تا خود را روى دندانهاى پیشین امام حسين (علیه السّلام) انداخت و در حالى كه آنها را مى بوسيد مي فرمود: «يا ولدى قتلوك، اتراهم ما عرفوك و من شرب الماء منعوك.»
يعنى اى پسر عزيزم تو را كشتند. آيا ديدى كه قدر تو را نشناختند و تو را از آشاميدن آب منع كردند. اى پسرم من جدت رسول خدا مي باشم. اين پدرت على مرتضى است. اين برادرت حسن مي باشد. اين عموهايت جعفر و عقيل هستند. اينان حمزه و عباس مي باشند. سپس آن حضرت اهل بيت خود را هر كدام پس از ديگرى شماره مي كرد.
هند مي گويد: من در حالى از خواب بيدار شدم كه دچار جزع و ترس شده بودم. ناگاه ديدم نورى بالاى سر مبارك حضرت امام حسين (علیه السّلام) منتشر گرديده است. به دنبال يزيد رفتم و او را در ميان خانه اى تاريك يافتم. وى صورت خود را متوجه ديوار كرده بود و مي گفت: «ما لى و للحسين يعنى مرا با حسين چه كار.» يزيد دچار انواع و اقسام غم و اندوه شده بود من خواب خود را برايش نقل كردم و او همچنان سر خود را به زير انداخته بود.
راوى مي گويد: هنگامى كه صبح شد يزيد حرم و اهل بيت رسول خدا (صلّوات اللَّه عليهم) را خواست و به ايشان گفت: دوست داريد نزد من بمانيد يا به جانب مدينه مراجعت نمائيد؟ من عطایای فراوانى به شما خواهم داد. آنان گفتند: ما اولا دوست داريم براى امام حسين نوحه و عزادارى كنيم. يزيد گفت: هر چه در نظر داريد انجام دهيد. سپس حجره هایى در دمشق به ایشان داده شد و هیچ هاشمی و قریشی نماند مگر اینکه لباس عزا بر تن کرد و بر حضرت نوحه و ناله نمود و بنابر نقل مدّت هفت روز براي حضرت عزاداری نمودند. چون روز هشتم فرا رسيد، يزيد ایشان را فرا خواند و بین ماندن و رفتن به مدینه مخیر نمود.
«تنها كسى كه از مورّخان كهن به مدت اقامت اهل بيت (علیهم السّلام) در شام تصريح كرده است، قاضى ابوحنيفة، نعمان بن محمّد تميمى مغربى، متوفاى سال ۳۶۳ هجرى مى گويد: يك و نيم ماه در آنجا ماندند. سيّد بن طاووس در نقلى می آورد يك ماه در آنجا ماندند. اما ديگران تنها به ذكر عنوان كلّى بسنده كرده اند.»(20)
ماجرای کشتی گرفتن پسر یزید (لعنه الله علیه)
در بیشتر کتب این داستان که یزید (لعنه الله علیه) از عمر بن حسن یا به نقلهایی عمر بن حسین یا علی بن الحسین خواست با خالد پسرش کشتی بگیرد؛ نقل شده است. برخی صاحبنظران چون بزرگان علماى شيعه مانند شيخ مفيد و شيخ طبرسى و مجلسى، ميان پسران حضرت امام حسين (علیه السّلام) از عمر نام نبردهاند، اين داستان را ساخته و پرداخته طرفداران بنى اميه دانسته اند. برخی عمر بن حسین را تصحیف عمر بن حسن دانسته اند و در اصل ماجرا خدشه ای وارد نکرده اند. و علی بن الحسین را اشتباه دانسته اند.
ضمن اینکه این ماجرا کینه یزید ملعون به خاندان مطهر پیامبر (علیهم السّلام) را در کلام سخیف آن کافر نشان می دهد.
در أخبار الطوال این ماجرا چنین نقل شده است:
«ثم امر بالذرية فادخلوا دار نسائه و كان يزيد إذا حضر غذاؤه دعا على بن الحسين و أخاه عمر فيأكلان معه، فقال ذات يوم لعمر بن الحسين: هل تصارع ابنى هذا؟ يعنى خالدا و كان من اقرانه.
فقال عمر: بل أعطني سيفا و أعطه سيفا حتى اقاتله فتنظر أينا اصبر. فضمه يزيد اليه و قال: شنشنة اعرفها من اخزم هل تلد الحيه الا حيه.» (21)
سپس فرمان داد زنان و فرزندان را به حرمسراى او ببرند و هرگاه يزيد غذا مى خورد على بن حسين (علیه السّلام) و برادرش عمر را فرامى خواند و همراه او غذا مى خوردند روزى به عمر گفت آيا حاضرى با اين پسرم خالد كشتى بگيرى؟ و خالد هم سن و سال او بود. عمر گفت بهتر است شمشيرى به من بدهى و شمشيرى به او تا با او بجنگم و تو بنگرى كه كداميك از ما پايدارتريم. يزيد او را در آغوش گرفت و مثلی زد که خود برازنده آن بود.(22)
در برخی منابع ابتدای ماجرا چنین نقل شده است:
« قَالَ وَ دَعَا يَزِيدُ يَوْماً بِعَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ (ع) وَ عَمْرِو بْنِ الْحَسَنِ (ع) وَ كَانَ عَمْرٌو صَغِيراً يُقَالُ إِنَّ عُمُرَهُ إِحْدَى عَشْرَةَ سَنَةً فَقَالَ لَهُ أَ تُصَارِعُ هَذَا يَعْنِي ابْنَهُ خَالِداً...»(23)
«روزى يزيد حضرت امام زين العابدين (عليه السّلام) و عمرو بن حسن را كه كودكى در حدود يازده سال بود، فرا خواند و به عمرو گفت: با فرزندم خالد كشتى مى گيرى...»
این ماجرا در کامل بهائی، لهوف، مقتل الحسین خوارزمی، الدمعة الساکبة و مقاتل دیگر نیز نقل شده است.(24)
اینکه در برخی نقلها آمده است که یزید ملعون این کودک را در آغوش می گیرد در حالی که حضرت امام سجاد (عليه السّلام) نقل فرمودند در محضر یزید (لعنه الله علیه) احضار نشدیم مگر اینکه بیم کشتن داشتیم ضد و نقیض است و نقل چنین مطالبی که یزید (لعنه الله علیه) را نسبت به خاندان عترت رئوف و مهربان جلوه می دهد برای آبرو دادن به آن ملعون در چنین کتابهایی که از فضایل خودبافته برای خلفای جور ردیف کرده اند؛ بعید نیست.
گفتگوی حضرت امام سجاد (علیه السّلام) با منهال بن عمرو
در باب وقایع شام اغلب مقاتل و کتب تاریخی به گفتگوی حضرت امام سجاد (علیه السّلام) با منهال بن عمرو اشاره نموده اند که بیانگر وضعیت نامطلوب اسکان و وضعیت معیشتی خاندان عترت (علیهم السّلام) در شام می باشد. در این مجال به ذکر آن ماجرا پرداخته می شود:
«وَ خَرَجَ زَيْنُ الْعَابِدِينَ (ع) يَوْماً يَمْشِي فِي أَسْوَاقِ دِمَشْقَ فَاسْتَقْبَلَهُ الْمِنْهَالُ بْنُ عَمْرٍو فَقَالَ لَهُ كَيْفَ أَمْسَيْتَ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ قَالَ أَمْسَيْنَا كَمَثَلِ بَنِي إِسْرَائِيلَ فِي آلِ فِرْعَوْنَ يُذَبِّحُونَ أَبْنَاءَهُمْ وَ يَسْتَحْيُونَ نِسَاءَهُمْ يَا مِنْهَالُ أَمْسَتِ الْعَرَبُ تَفْتَخِرُ عَلَى الْعَجَمِ بِأَنَّ مُحَمَّداً عَرَبِيٌّ وَ أَمْسَتْ قُرَيْشٌ تَفْتَخِرُ عَلَى سَائِرِ الْعَرَبِ بِأَنَّ مُحَمَّداً مِنْهَا وَ أَمْسَيْنَا مَعْشَرَ أَهْلِ بَيْتِهِ وَ نَحْنُ مَغْصُوبُونَ مَقْتُولُونَ مُشَرَّدُونَ فَاِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ مِمَّا أَمْسَيْنَا فِيهِ يَا مِنْهَالُ وَ لِلَّهِ دَرُّ مَهْيَارَ حَيْثُ قَالَ
يُعَظِّمُونَ لَهُ أَعْوَادَ مِنْبَرِهِ وَ تَحْتَ أَرْجُلِهِمْ أَوْلَادَهُ وَضَعُوا
بِأَيِّ حُكْمٍ بَنُوهُ يَتْبَعُونَكُمْ وَ فَخْرُكُمْ أَنَّكُمْ صَحْبٌ لَهُ تَبَعٌ»(25)
سيد بن طاووس و ديگران مي نويسند: يك روز حضرت امام زين العابدين (عليه السّلام) در بازارهاى دمشق مي رفت. منهال بن عمرو به استقبال آن حضرت آمد و گفت: يا ابن رسول اللَّه امروز را چگونه شام كردى؟ فرمود: «امسينا كمثل بنى اسرائيل في آل فرعون يذبحون ابنائهم و يستحيون نسائهم.» يعنى ما آل محمّد (صلّى اللَّه عليه و آله) آن طور روز را شب كرديم كه بنى اسرائيل در ميان آل فرعون بودند. زيرا كه فرعونيان پسران بنى اسرائيل را سر مي بريدند و زنان آنان را زنده مى نهادند.
اى منهال، عرب بر عجم فخر مي كرد كه حضرت محمّد (صلّى اللَّه عليه و آله) از عرب بود. قبيله قريش بر ساير عرب فخر مي كرد كه حضرت محمّد (صلّى اللَّه عليه و آله) از قريش است. ولى ما كه اهل بيت حضرت محمّد هستیم حق ما غصب شده است و کشته شده و تبعيد شده ايم. اى منهال إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ از اين مصيبتى كه دچار ما شده است. مهيار چه خوب سروده:
اين امت چوبهاى منبر پيامبر خدا را بزرگ مي شمارند. ولى فرزندان پيغمبر را پايمال مي نمايند. فرزندان پيغمبر طبق چه حكمى تابع شما شوند در صورتى كه شما فخر مي كنيد از اصحاب پيغمبر و تابعين آنان هستيد.(26)
در بیشتر مقاتل و کتب تاریخی از جمله الفتوح، کامل بهائی، لهوف و مقتل الحسین (علیه السّلام) این ماجرا ذکر شده است.(27)
در منتهى الآمال از جزایری در توصیف وضعیت جسمانی حضرت زین العابدین (علیه السّلام) در شام چنین گزارشی را ذکر نموده است:
«از سيّد محدّث جليل، سيّد نعمة اللّه جزايرى در كتاب انوار نعمانيّه اين خبر به وجه ابسطى نقل شده و آن چنان است كه: منهال ديد آن حضرت را در حالتى كه تكيه بر عصا كرده بود و ساقهاى پاى ایشان مانند دو نى بود و خون جارى بود و رنگ شريفشان زرد بود و چون حال ایشان را پرسيد؛ فرمودند: چگونه است حال كسى كه اسير يزيد بن معاويه است؟ و بانوان ما تا به حال از طعام سير نگشته اند و سرهاى ايشان پوشيده نشده و شب و روز به نوحه و گريه مى گذرانند و بعد از نقل شطرى از آنچه در روايت تفسير قمى گذشت فرمود: هيچ گاهى يزيد ما را نمى طلبد مگر آن كه گمان مى كنيم كه اراده قتل ما دارد و به جهت كشتن ما را مىطلبد انّا للّه و انّا اليه راجعون.»(28)
در مقتل مقرم در این باره چنین گزارش شده است:
«و في بعض الأيام خرج السجاد عليه السّلام منها يتروح فلقيه المنهال بن عمرو و قال له: كيف أمسيت يا ابن رسول اللّه؟ قال عليه السّلام: أمسينا كمثل بني إسرائيل في آل فرعون يذبحون أبناءهم و يستحيون نساءهم أمست العرب تفتخر على العجم بأن محمدا منها و أمست قريش تفتخر على سائر العرب بأن محمدا منها و أمسينا معشر أهل بيته مقتولين مشردين فإنّا للّه و إنا إليه راجعون. قال المنهال: و بينا يكلمني إذ امرأة خرجت خلفه تقول له: إلى أين يا نعم الخلف؟ فتركني و أسرع إليها فسألت عنها قيل: هذه عمته زينب.»(29)
«يك روز حضرت امام سجّاد (عليه السّلام) بيرون مىآيند، منهال بن عمر ايشان را مى بيند و مى گويد:
چگونه هستيد اى فرزند رسول خدا؟ امام (علیه السّلام) مى فرمايند: همچون بنى اسرائيل هستيم در ميان آل فرعون، پسران آنان را ذبح مى كردند و زنان را زنده نگه مى داشتند، عرب بر عجم افتخار مى كند كه محمّد (صلّى اللّه عليه و آله) از اوست، قريش بر بقيّه عرب افتخار مى كند كه محمّد (صلّى اللّه عليه و آله) از آنان است. در حالی که ما خانواده محمّد (صلّى اللّه عليه و آله) هستيم كه مقتول و آواره هستيم إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ.
منهال مى گويد: در اين هنگام ناگاه بانوئى بيرون آمد و به حضرت امام سجّاد (عليه السّلام) فرمود: كجا مى روى اى بهترين فرد از باقيماندگان؟ امام (عليه السّلام) مرا رها كردند و به سوى ايشان رفتند. سؤال كردم در پاسخ به من گفتند: عمّه ایشان زينب (عليها السّلام) بود.»(30)
پی نوشتها
(1) تاريخ الطبري، جلد5، صفحه 465
(2) ترجمه تاريخ الطبري، جلد7، صفحه 3079
(3) مقتل الحسین (علیه السّلام) خوارزمی، جلد2، صفحه 81 - بحار الأنوار، جلد 45، صفحه 143 – 142
(4)برخی از صاحبنظران این موضوع را که هند قبلا همسر حضرت امام حسین (علیه السّلام) بوده نموده اند.
(5) مقتل الحسین (علیه السّلام) خوارزمی، جلد ۲، صفحه ۸۱
(6) نفس المهموم، صفحه 417
(7)تذكرة الخواص، صفحه 238
(8) شرح حال و فضائل خاندان نبوت، صفحه 353 – 352
(9) مقتل الحسین (علیه السّلام) مقرم، صفحه 380
(10)ترجمه مقتل الحسین (علیه السّلام) مقرم، صفحه 265
(11) نفس المهموم، صفحه 417
(12) در كربلا چه گذشت، صفحه 586 - دمع السجوم ترجمه نفس المهموم، صفحه 421
(13) منتهى الآمال، جلد2، صفحه1001 – 1000
(14) شرح غم حسین (علیه السّلام)، صفحه ۲۳۰
(15) الإرشاد، المفيد، جلد 2، صفحه 122
(16) ترجمه الإرشاد، صفحه480
(17) إعلام الورى، جلد1، صفحه 475 – 474
(18)ترجمه إعلام الورى، صفحه 355
(19) بحار الأنوار، جلد 45، صفحه 197
(20) با کاروان حسینی از مدینه تا مدینه، جلد ۶، صفحه ۲۱۲
(22) ترجمه أخبار الطوال، صفحه ۳۰۷
(23) بحار الأنوار، جلد 45، صفحه 143
(24)ترجمه لهوف، صفحه ۱۹۶- کامل بهائی، صفحه ۶۴۱- الدمعة الساکبة في أحوال النبي (ص) و العترة الطاهرة، جلد۵، صفحه ۱۳۵، شرح غم حسین (علیه السّلام)، صفحه ۲۳۳
(25)بحار الأنوار، جلد45، صفحه 143
(26) زندگانى حضرت امام حسين عليه السلام (ترجمه جلد 45 بحار الأنوار)، صفحه 190- 189- ترجمه لهوف ، صفحه: ۱۹۴
(27) الفتوح، جلد۵، صفحه ۱۳۳- کامل بهائی، صفحه ۶۴۱ - ترجمه لهوف، صفحه ۱۹۴
(28) منتهى الآمال، جلد2، صفحه1001 – 1000
(29) مقتل الحسین (علیه السّلام) مقرم، صفحه 380
(30) ترجمه مقتل الحسین (علیه السّلام) مقرم، صفحه 265
منابع
- قرآن کریم
- أخبار الطوال، احمد بن داود دینوری، تهران، نشر نی، 1371ش.
- الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد، محمد بن محمد مفيد،2جلد قم، كنگره شيخ مفيد، 1413ق.
- إعلام الورى بأعلام الهدى، فضل بن حسن طبرسى، قم، آل البيت، 1417 ق.
- با کاروان حسینی از مدینه تا مدینه، علی شاوی، قم، زمزم هدايت، 1386ش.
- بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، محمد باقر بن محمد تقى مجلسى، بيروت، دار إحياء التراث العربي، چاپ دوم، 1403ق.
- تاريخ الطبرى (تاريخ الأمم و الملوك)، محمد بن جرير طبرى، تحقيق محمد أبو الفضل ابراهيم ، بيروت، دارالتراث، 1387/1967
- تذکرة الخواص من الأمة بذکر خصائص الأئمة، یوسف بن قزاوغلی ابنجوزی، ۲ جلد، محقق: حسین تقی زاده، قم، المجمع العالمي لاهل البيت عليهم السلام، مرکز الطباعة و النشر، ۱۴۲۶ ق.
- ترجمه اخبار الطوال، ابو حنيفه احمد بن داود دينورى، ترجمه محمود مهدوى دامغانى، تهران، نشر نى، 1371ش.
- ترجمه الإرشاد، محمد بن محمد مفيد، ترجمه ساعدى، مترجم: محمد باقر ساعدى خراسانى، تهران، اسلاميه، 1380ش.
- ترجمه تاريخ طبرى، محمد بن جرير طبرى، مترجم: ابو القاسم پاينده، تهران، اساطير، 1375
- ترجمه مقتل الحسین (علیه السّلام) مقرم، عبد الرزاق مقرّم، مترجم محمد مهدى عزيز الهى كرمانى، نويد اسلام، قم، 1381
- در كربلا چه گذشت (ترجمه نفس المهموم)، شيخ عباس قمى، مترجم محمد باقر كمره اى، قم، مسجد جمكران، 1381 ش.
- دمع السجوم، عباس قمی، ترجمه ابوالحسن شعرانی، قم، هجرت، 1381
- الدمعة الساکبة في أحوال النبي (ص) و العترة الطاهرة، محمدباقر بن عبدالکریم بهبهانی، منامه، مکتبة العلوم العامة، 1408ق.
- زندگانى چهارده معصوم عليهم السلام (ترجمه إعلام الورى) ، فضل بن حسن طبرسى، مترجم عزيز الله عطاردى، تهران، اسلامية، 1390 ق.
- زندگانى حضرت امام حسين عليه السلام (ترجمه جلد 45 بحار الأنوار)، محمد باقر بن محمد تقى مجلسى، مترجم: محمد جواد نجفى، تهران، اسلاميه،1364
- شرح حال و فضائل خاندان نبوت، سبط بن جوزى، مترجم محمدرضا عطائى، مشهد، آستان قدس رضوى، 1379 ش.
- شرح غم حسین (علیه السّلام)، موفق بن احمد اخطب خوارزم، قم، مسجد مقدس جمکران، 1388ش.
- الفتوح، محمد بن علی ابن اعثم کوفی، بیروت، دار الأضواء، 1411 ق.
- کامل بهائی، حسن بن علی طبرسی، تهران، مرتضوی، 1383 ه.ش.
- لهوف، على بن موسى ابن طاووس، ترجمه ميرابوطالبى، 1جلد، قم، دليل ما، چاپ: اول، 1380ش.
- مقتل الحسین (علیه السّلام)، موفق بن احمد اخطب خوارزم، قم، أنوار الهدی، 1381ش.
- مقتل الحسین (علیه السّلام)مقرم، عبدالرزاق مقرم، بیروت، مؤسسة الخرسان للمطبوعات، 1426ق.
- منتهى الآمال فى تواريخ النبى و الآل عليهم السلام (عربي)، حاج شيخ عباس قمى، قم، جامعه مدرسين (موسسه النشر الاسلامى)، 1422 ق.
- مهيج الأحزان، حسن يزدي حائري، تحقیق و ویرایش محمد حسين رحيميان، قم، حاذق، 1386
- نفس المهموم، حاج شيخ عباس قمى، نجف، المكتبه الحيدريه، 1421 ق./ 1379ش.
اترك تعليق