به خاکسپاری پیکر مطهر حضرت امام حسین(علیه السّلام) و شهدای دشت کربلا (رضوان الله علیهم)

در باب به خاکسپاری پیکر مطهر حضرت امام حسین (علیه السّلام) و شهدای دشت کربلا (رضوان الله علیهم) در ارباب مقاتل و کتب تاریخی ذکر شده است که عمر بن سعد (لعنه الله علیه) بر کشتگان خود نماز خواند و آنان را دفن کرد و بدن مطهر حضرت امام حسین (علیه السّلام) و اهل بیت و یاران ایشان (رضوان الله علیهم) را در دشت کربلا بر روی زمین باقی گذاشت و فردای عاشورا تا ظهر در کربلا ماند و سپس با خاندان عترت (علیهم السّلام) در حالی که ایشان را از قتلگاه عبور داد به سمت کوفه حرکت نمود. به نقل برخی از مقاتل یک روز پس از شهادت و به نقل برخی از مقاتل دو روز پس از شهادت گروهی از بنی اسد آمدند و شهدای دشت کربلا (رضوان الله علیهم) را به خاک سپردند. (1)

 

بحرالعلوم در مقتل خود روز به خاکسپاری پیکر مطهر حضرت امام حسین (علیه السّلام) و شهدای دشت کربلا را به نقل صحیحتر در روز دوازدهم برمی شمرد.(2)

«و لقد أجمع ارباب السیر و المقاتل: أن قوما من بنی اسد کانوا نزولا بالغاضریه حول کربلا، هم الذین تولّوا دفن الحسین (علیه السّلام) و اهل بیته و انصاره _ فی الیوم الحادی عشر – أو الثانی عشر علی الأصح – بعد ما صلّوا علیهم – فی الأمکنة التی هی علیه الآن.»(3)

به نقل از ارباب مقاتل و سیره طایفه ای از بنی اسد که در غاضریه در اطراف کربلا اقامت داشتند، کسانی بودند که خاکسپاری حضرت امام حسین (علیه السلام) و اهل بیت و یارانشان را برعهده گرفتند. روز یازدهم - یا صحیحتر، روز دوازدهم - پس از آنکه بر ایشان نماز خواندند - در جایگاههای کنونی ایشان را به خاک سپردند.

در بحارالانوار در این باره چنین نقل شده است:

«و قال محمد بن أبي طالب ثم إن عمر بن سعد سرح برأس الحسين (ع) يوم عاشوراء مع خولي بن يزيد الأصبحي و حميد بن مسلم إلى ابن زياد ثم أمر برووس الباقين من أهل بيته و أصحابه فقطعت و سرح بها مع شمر بن ذي الجوشن إلى الكوفة و أقام ابن سعد يومه ذلك و غده إلى الزوال فجمع قتلاه فصلى عليهم و دفنهم و ترك الحسين و أصحابه منبوذين بالعراء فلما ارتحلوا إلى الكوفة عمد أهل الغاضرية من بني أسد فصلوا عليهم و دفنوهم و قال ابن شهرآشوب و كانوا يجدون لأكثرهم قبورا و يرون طيورا بيضا.»(4)

«محمّد بن ابى طالب مي نويسد: عمر بن سعد، سر مبارك حضرت امام حسين (عليه السّلام) را روز عاشورا به وسيله خولى بن يزيد اصبحى و حميد بن مسلم براى ابن زياد فرستاد. سپس دستور داد تا سر مابقى ياران آن حضرت را قطع كردند و آنها را به وسيله شمر بن ذى الجوشن به جانب كوفه فرستاد. ابن سعد آن روز را تا فردا ظهر در كربلا توقف نمود. مقتولين لشكر خود را جمع كرد و بر جنازه آنان نماز خواند و اجسادشان را به دفن نمود. ولى پیکر مقدس حضرت امام حسين (علیه السّلام) و اصحاب آن مظلوم همچنان برهنه و عريان بر خاک کربلا افتاده بودند.

هنگامى كه لشكر به سوى كوفه رفتند اهل غاضريه از بنى اسد آمدند بر اجساد مطهر شهيدان كربلا نماز خواندند و آنان را دفن كردند.

ابن شهر آشوب مي نويسد: براى اكثر شهداى كربلا قبرهایى يافت مي شد و پرندگان سفيدى را مى‏ديدند.(5)

 

در تاریخ الکامل نیز به این چنین به خاکسپاری شهدای دشت کربلا اشاره شده است:

«و كان عدّة من قتل من أصحاب الحسين اثنين و سبعين رجلا و دفن الحسين و أصحابه أهل الغاضريّة من بني أسد بعد قتلهم بيوم. و قتل من أصحاب عمر بن سعد ثمانية و ثمانون رجلا سوى الجرحى فصلّى عليهم عمر و دفنهم.»(6)

 «عده مقتولين از ياران حسين (علیه السّلام) هفتاد و دو تن بود. اهالى غاضريه از بنى اسد حسين و یاران ایشان را به خاك سپردند آن هم روز بعد. از اتباع عمر بن سعد غير از مجروحان هم هشتاد و هشت تن كشته شدند. عمر بن سعد هم بر مقتولان لشكر خود نماز خواند و آنان را دفن نمود.»(7)

 

در کامل بهایی در باب اینکه بنی اسد پیکرهای مطهر شهیدان دشت کربلا (رضوان الله علیهم) را به خاک سپردند؛ نقل نموده است که بنی اسد بر این امر بر دیگر قبایل عرب فخر می نمودند:

«و كان بنو أسد يفتخرون على قبائل العرب بأنّهم صلّوا على الحسين و دفنوه.»(8)

 

به خاکسپاری حضرت امام حسین (علیه السّلام) توسط حضرت امام سجاد (علیه السّلام)

در مقتل الحسین (علیه السّلام) مقرم درباره به خاکسپاری شهدای دشت کربلا چنین نقل شده است:

«ذكر أهل التاريخ أن سيد الشهداء أفرد خيمة في حومة الميدان‏ و كان يأمر بحمل من قتل من صحبه و أهل بيته إليها و كلما يؤتى بشهيد يقول عليه السّلام: قتلة مثل قتلة النبيين و آل النبيين‏. إلا أخاه أبا الفضل العباس عليه السّلام تركه في محل سقوطه قريبا من شط الفرات.»(9)

«اهل تاريخ ذكر كرده‏ اند كه حضرت سيّد الشهداء (عليه السّلام) خيمه ‏اى در يك گوشه ميدان برافراشتند و هر كس از اصحاب و اهل بيت كه شهيد مى ‏شد؛ امر مى‏ كردند به آن خيمه منتقل شود و هر شهيدى كه مى آوردند؛ مى ‏فرمودند: كشته ‏اى مثل كشته‏ هاى پيامبران و آل پيامبران. فقط برادرش حضرت عبّاس (عليه السّلام) را در جايگاه افتادنش نزديك رود فرات باقى گذاشتند.»

 

در مقتل الحسين (علیه السّلام) مقرم درباره به خاکسپاری حضرت امام حسین (علیه السّلام) آمده است:

«و في اليوم الثالث عشر من المحرم أقبل زين العابدين لدفن أبيه الشهيد (عليه السّلام) لأنّ الإمام لا يلي أمره إلّا إمام مثله‏.

يشهد له مناظرة الإمام الرضا مع علي بن أبي حمزة فإنّ أبا الحسن عليه السّلام قال له: أخبرني عن الحسين بن علي كان إماما؟ قال: بلى، فقال الرضا: فمن ولي أمره؟ قال ابن أبي حمزة: تولاه علي بن الحسين السجّاد فقال الرضا: فأين كان علي بن الحسين؟ قال ابن أبي حمزة: كان محبوسا بالكوفة عند ابن زياد و لكنّه خرج و هم لا يعلمون به حتى ولي أمر أبيه ثم انصرف إلى السجن.

فقال الرضا: إن من مكّن علي بن الحسين أن يأتي كربلاء فيلي أمر أبيه ثم ينصرف يمكّن صاحب هذا الأمر أن يأتي بغداد فيلي أمر أبيه و ليس هو في حبس و لا إسار.

و لما أقبل السجّاد (عليه السّلام) وجد بني أسد مجتمعين عند القتلى متحيرين لايدرون ما يصنعون و لم يهتدوا إلى معرفتهم و قد فرّق القوم بين رؤوسهم و أبدانهم و ربما يسألون من أهلهم و عشيرتهم.

فأخبرهم (عليه السّلام) عما جاء إليه من مواراة هذه الجسوم الطاهرة و أوقفهم على أسمائهم كما عرفهم بالهاشميين من الأصحاب فارتفع البكاء و العويل و سالت الدموع منهم كل مسيل و نشرت الأسديات الشعور و لطمن الخدود.

ثم مشى الإمام زين العابدين إلى جسد أبيه و اعتنقه و بكى بكائا عاليا و أتى إلى موضع القبر و رفع قليلا من التراب فبان قبر محفور و ضريح مشقوق فبسط كفّيه تحت ظهره و قال: «بسم اللّه و في سبيل اللّه و على ملّة رسول اللّه صدق اللّه و رسوله‏ ما شاء اللّه لا حول و لا قوّة إلا باللّه العظيم.»

و أنزله وحده لم يشاركه بنو أسد فيه و قال لهم: إن معي من يعينني و لما أقره في لحده وضع خده على منحره الشريف قائلا: «طوبى لأرض تضمنت جسدك الطاهر فإن الدنيا بعدك مظلمة و الآخرة بنورك مشرقة أما الليل فمسهد و الحزن سرمد أو يختار اللّه لأهل بيتك دارك التي أنت بها مقيم و عليك مني السلام يا ابن رسول اللّه و رحمة اللّه و بركاته.»

و كتب على القبر: «هذا قبر الحسين بن علي بن أبي طالب الذي قتلوه عطشانا غريبا.»

ثم مشى إلى عمّه العبّاس (عليه السّلام) فرآه بتلك الحالة التي أدهشت الملائكة بين أطباق السماء و أبكت الحور في غرف الجنان و وقع عليه يلثم نحره المقدّس قائلا: «على الدنيا بعدك العفا يا قمر بني هاشم و عليك مني السلام من شهيد محتسب و رحمة اللّه و بركاته.»

و شق له ضريحا و أنزله وحده كما فعل بأبيه الشهيد و قال لبني أسد إنّ معي من يعينني.

نعم ترك مساغا لبني أسد بمشاركته في مواراة الشهداء و عيّن لهم موضعين و أمرهم أن يحفروا حفرتين و وضع في الأولى بني هاشم و في الثانية الأصحاب‏.

و أما الحر الرياحي فأبعدته عشيرته إلى حيث مرقده الآن و قيل إنّ أمّه كانت حاضرة فلما رأت ما يصنع بالأجساد حملت الحر إلى هذا المكان‏.(10)

«روز سيزدهم محرم حضرت امام زين العابدين (عليه السّلام) براى دفن پدر شهيد خود مى ‏آيند، چون تجهيز و تدفين حضرت امام (عليه السّلام) را بر عهده نمى‏ گيرد مگر امامى مثل خود او، شاهد بر اين‏ مطلب مناظره حضرت امام رضا (عليه السّلام) با علىّ بن ابى حمزة است. حضرت امام رضا (عليه السّلام) مى ‏فرمايند: خبر بده كه آيا حسين بن على (عليه السّلام) امام بود؟ مى ‏گويد: بلى، مى ‏فرمايند: چه كسى امر او را بر عهده گرفت؟ ابن ابى حمزة مى ‏گويد: حضرت على بن الحسين السجّاد (عليه السّلام) برعهده گرفت، حضرت امام رضا (عليه السّلام) مى‏ فرمايند: كجا بود؟ مى ‏گويد: در كوفه نزد ابن زياد زندانى بود، ولى بيرون آمد و آنها نفهميدند تا آنكه امور را انجام داد و به زندان بازگشت.

حضرت امام رضا (علیه السّلام) فرمودند: خدایى كه به حضرت امام علىّ بن الحسين (عليه السّلام) امكان داد به كربلا رود و دفن پدر خود را انجام دهد؛ مى ‏تواند به من هم اين امكان را بدهد كه به بغداد بيايم در حالى كه نه در زندان هستم و نه در اسارت. هنگامى كه امام سجّاد (عليه السّلام) مى ‏آيند؛ مى ‏بينند كه بنى اسد نزد شهداء جمع شده ‏اند در حالى كه متحيّرند و نمى ‏دانند چه بكنند. نمى‏ توانند آنها را بشناسند؟ در حالى كه ميان سر و بدن جدایى افتاده است و چه بسا از اهل و عشيره سؤال مى ‏كردند. حضرت امام سجّاد (عليه السّلام) از علّت آمدن خود خبر مى‏ دهند كه هدف دفن كردن اين پیکرهاى پاک است و آنها را بر اسماء شهداء واقف مى ‏كنند، صداى گريه و ناله بلند مى ‏شود و اشكها جارى مى ‏شود و زنان بنى اسد موهاى خود را پريشان مى‏ كنند و بر صورت مى ‏زنند.

حضرت امام زين العابدين (عليه السّلام) نزد بدن پدر مى ‏روند، ایشان را در آغوش مى ‏كشند و با صداى بلند گريه مى ‏كنند، به جايگاه قبر مى‏ آيند و مقدار كمى از خاك برمى‏ دارند، قبرى حفر شده آشكار مى ‏شود، دستهاى خود را زير بدن مى ‏برند و مى‏ گويند: «بسم اللّه و باللّه و فى سبيل الله و على ملّة رسول اللّه صدق اللّه و رسوله ما شاء اللّه لا حول و لا قوة الّا باللّه العظيم.»

حضرت امام سجّاد (عليه السّلام) به تنهایى بدن مطهر را درون قبر مى‏گذارند در حالى كه بنى اسد به ايشان کمک نمى‏ كنند و امام به آنها مى‏فرمايند: با من كسانى هستند كه مرا كمك كنند. پس از آنكه بدن را در لحد مى ‏گذارند، صورت خود را بر گلوى شريف مى‏ گذارند و مى‏ فرمايند:

«خوشا زمينى كه بدن پاك تو را در بر گرفت، به درستى كه دنيا بعد از تو تاريك است و آخرت به نور تو منوّر است امّا شب بيدارى و حزن هميشگى است مگر اينكه خداوند براى اهل بيت تو همان خانه‏ اى را اختيار كند كه تو در آن مقيم هستى، سلام من بر تو اى فرزند رسول خدا و رحمة اللّه و بركاته.»

آنگاه بر روى قبر نوشت: «اين قبر حسين بن علىّ بن أبي طالب (عليه السّلام) است كه او را تشنه و غريب به قتل رساندند.»

سپس به سوى عمويش عبّاس (عليه السّلام) رفت، او را در حالتى ديد كه ملائكه ميان طبقات آسمان را به وحشت انداخته و حوران را در غرفه ‏هاى بهشت به گريه افكنده است، خود را بر روى بدن انداخت و گلوى مقدّس را ‏بوسيدند و فرمودند: بعد از تو اى قمر بنى هاشم، خاك بر سر دنيا، سلام من بر تو كه شهيد صابرى بودى و رحمت و بركات خداوند بر تو باد. قبرى آشكار مى ‏شود و حضرت امام سجّاد (عليه السّلام) به تنهایى بدن مطهر را در قبر مى ‏گذارند مثل پدرشان و به بنى اسد مى ‏فرمايند: با من كسانى هستند كه مرا كمك كنند. به بنى اسد اجازه مى ‏دهند كه در خاكسپارى بقيّه شهداء کمک کنند و دو جايگاه را معين مى ‏كنند و دستور مى ‏دهند كه دو حفره حفر شود، در يكى بنى هاشم را قرار مى ‏دهند و در ديگرى اصحاب را به خاک می سپارند امّا قبيله حرّ رياحى بدنش را به جایى مى‏ برند كه الان مرقد اوست و گفته شده كه مادر وى حضور داشت و هنگامى كه ديد كه با بدنها چه مى‏ كنند، حرّ را به اين مكان حمل نمود.(11)

شيخ عباس قمى در منتهى الآمال درباره به خاکسپاری حضرت امام حسین (علیه السّلام) توسط حضرت امام سجاد (علیه السّلام) می نویسد:

«اعلم قد ثبت في محله انّه لا يلي أمر المعصوم الّا المعصوم و انّ الامام لا يغسله الّا الامام و لو قبض امام في المشرق و كان وصيه في المغرب لجمع اللّه بينهما و هذا يوافق الاحاديث الصحيحة التي عند علمائنا الامامية بل هو جزء من أصول المذهب، فالقول بدفن قبيلة بني أسد للحسين عليه السّلام يشير الى ظاهر الامر لكنّ الواقع هو مجي‏ء الامام زين العابدين (عليه السّلام) الى كربلاء و تولّيه دفن ابيه.

كما صرح بهذا امامنا الرضا (عليه السّلام) في احتجاجه على الواقفية بل يستفاد من حديث (بصائر الدرجات) المروي عن الجواد (عليه السّلام) انّ رسول اللّه (صلّى اللّه عليه و آله) كان حاضرا عند دفن الحسين (عليه السّلام) و كذلك اميرالمؤمنين و الحسن و عليّ بن الحسين و جبرئيل و الروح و الملائكة التي نزلت في ليلة القدر.

و المعروف انّ الاجساد الطاهرة بقيت على الارض ثلاثة ايام لم تدفن و نقل عن بعض الكتب انها دفنت يوم الحادي عشر و هذا بعيد جدا لانّ عمر بن سعد كان ذلك اليوم في كربلاء لأجل دفن أجساد أصحابه الخبيثة و قد هجر أهل الغاضرية ليلة عاشوراء تلك المنطقة خوفا من ابن سعد و الظاهر عدم جرأتهم في الرجوع بهذه السرعة.»(12)

«مستور نماند كه موافق احاديث صحيحه كه علماى اماميّه به دست دارند، بلكه موافق اصول مذهب امام را جز امام نتواند متصدّى غسل و دفن و كفن شود، پس اگرچه به حسب ظاهر طايفه بنى اسد حضرت سيّد الشّهداء (عليه السّلام) را دفن كردند امّا در واقع حضرت امام زين العابدين (عليه السّلام) آمدند و آن حضرت را به خاک سپردند. چنان كه حضرت امام رضا (عليه السّلام) در احتجاج با واقفيّه تصريح نموده اند و از حديث شريف بصائرالدّرجات مروىّ از حضرت جواد (عليه السّلام) مستفاد مى‏شود كه پيغمبر اكرم (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم) در هنگام خاکسپاری آن حضرت حاضر بودند و همچنين حضرت امير المؤمنين (عليه السّلام) و حضرت امام حسن (عليه السّلام) و حضرت سيّد العابدين (عليه السّلام) با جبرئيل و روح و فرشتگانی كه در شب قدر بر زمين فرود مى ‏آيند نیز در هنگام خاکسپاری حاضر بودند.

و معروف است كه اجساد طاهره سه روز غير مدفون در زمين باقى ماندند و از بعضى كتب نقل شده كه يك روز بعد از عاشورا دفن شدند و اين بعيد است زيرا كه عمر بن سعد روز يازدهم براى دفن اجساد خبيثه لشكر خود در كربلا بود. و اهل غاضريّه شب عاشورا از خوف عمر بن سعد از نواحى فرات كوچ كردند و به حسب اعتبار به اين زودى جرأت معاودت ننمايند.»(13)

 

در تایید اینکه نتوانستند بر پاره های پیکر مبارک حضرت امام حسین (علیه السّلام) کفن بپوشند و با تکه ای از بوریا بدن مطهر را به داخل مضجع مطهر نهادند در منتهى الآمال نقل شده است:  

 « و يظهر من رواية الشيخ الطوسي في الامالي عن الديزج الذي جاء لتخريب قبر الحسين عليه السّلام بأمر المتوكل، انّ بني أسد جاءوا ببارية جديدة و فرشوها تحت الحسين عليه السّلام و دفنوه.»(14)

« از امالى شيخ طوسى (ره) معلوم شود در خبر ديزج كه به امر متوكّل براى تخريب قبر حضرت امام حسین (علیه السّلام) آمده بود كه بنى اسد بوريايى پاره آورده بودند و زمين قبر را با آن بوريا فرش كردند و جسد مطهر را بر روى آن بوريا گذارده و دفن نمودند. (15)

 

در باب تدفین پیکر مطهر حضرت اباعبدالله (علیه السّلام) و پیکرهای مطهر شهدای دشت کربلا (رضوان الله علیهم) در مقتل الحسین (علیه السّلام) بحرالعلوم و مع الرکب الحسینی به نقل از الأنوار النعمانية، أسرار الشهادة، الإيقاد و الكبريت الأحمر چنین نقل شده است:

«وكان إلى جنب العلقميّ حيّ من بني أسد فمشت نساء ذلك الحيّ إلى المعركة فرأين جثث أولاد الرسول و أفلاذ حشاشة الزهراء البتول و أولاد عليّ أميرالمؤمنين (عليه السّلام) فحل الفحول و جثث أولادهم في تلك الأصحار و هاتيك القفار تشخب الدماء من جراحاتهم كأنّهم قُتلوا في تلك الساعة.

 فتداخل النساء من ذلك المقام العجب فابتدرن إلى حيِّهنَّ و قلن لأزواجهنّ ما شاهدنه ثمّ قلن لهم: بماذا تعتذرون من رسول اللّه (صلى الله عليه و آله) و أميرالمؤمنين (عليه السّلام) و فاطمة الزهراء (عليها السّلام) إذا أُوردتم عليهم حيث إنكم لم تنصروا أولاده و لادافعتم عنهم بضربة سيف و لابطعنة رمح و لابحذفة سهم؟ فقالوا لهنّ: إنّا نخاف من بني أُميّة. و قد لحقتهم الذلّة و شملتهم الندامة من حيث لاتنفعهم و بقيت النسوة يجلن حولهم و يقلن لهم: إن فاتتكم نصرة تلك العصابة النبويّة و الذبّ عن هاتيك الشنشنة العليّة العلويّة فقوموا الآن إلى أجسادهم الزكيّة فواروها فإنّ اللعين ابن سعد قد وارى‏ أجساد من أراد مواراته من قومه فبادروا إلى مواراة أجساد آل رسول اللّه و ارفعوا عنكم بذلك العار فماذا تقولون إذ قالت العرب لكم، إنّكم لم تنصروا ابن بنت نبيّكم مع قربه وحلوله بناديكم؟ فقوموا و اغسلوا بعض الدرن عنكم. قالوا: نفعل ذلك.

فأتوا إلى المعركة و صارت همّتهم أوّلًا أن يواروا جثّة الحسين (عليه السّلام) ثم الباقين فجعلوا ينظرون الجثث في المعركة فلم يعرفوا جثّة الحسين (عليه السّلام) من بين تلك الجثث لأنها بلا رؤوس و قد غيّرتها الشموس فبيناهم كذلك و إذا بفارس أقبل إليهم حتّى إذا قاربهم قال: أنّى بكم؟

قالوا: إنّا أتينا لنواري جثّة الحسين (عليه السّلام) و جثث ولده وأنصاره و لم نعرف جثة الحسين (عليه السّلام).

فلمّا سمع ذلك حنَّ وأنَّ وجعل ينادي: وا أبتاه، وا أباعبداللّه، ليتك حاضر و تراني أسيراً ذليلًا. ثمّ قال لهم: أنا أرشدكم.

فنزل عن جواده و جعل يتخطّى‏ القتلى‏ فوقع نظره على جسد الحسين (عليه السّلام) فاحتضنه و هو يبكي و يقول: يا أبتاه، بقتلك قرّت عيون الشامتين. يا أبتاه، بقتلك فرحت بنو أميّة. يا أبتاه، بعدك طال حزننا. يا أبتاه، بعدك طال كربنا.

قال ثمّ إنّه مشى‏ قريباً من محلّ جثّته فأهال يسيراً من التراب فبان قبر محفور ولحد مشقوق فأنزل الجثة الشريفة و واراها في ذلك المرقد الشريف كما هو الآن.

قال ثمّ إنّه (عليه السّلام) جعل يقول: هذا فلان و هذا فلان.

هذا و الأسديّون يوارونهم فلمّا فرغ مشى إلى جثّة العبّاس بن أميرالمؤمنين (عليهما السلام) فانحنى عليها و جعل ينتحب و يقول: يا عمّاه، ليتك تنظر حال الحرم و البنات و هنَّ ينادين: واعطشاه، واغربتاه.

ثمّ أمر بحفر لحده و واراه هنا ثمّ عطف على جثث الأنصار و حفر حفيرة واحدة و واراهم فيها إلّا حبيب بن مظاهر حيث أبى‏ بعض بني عمّه ذلك و دفنه ناحية عن الشهداء.

قال فلمّأ فرغ الأسديون من مواراتهم قال لهم: هلمّوا لِنُوَارِ جثّة الحرّ الرياحي.

قال فتمشى‏ و هم خلفه حتى وقف عليه فقال: أمّا أنت فقد قبل اللّه توبتك و زاد في سعادتك ببذلك نفسك أمام ابن رسول اللّه (صلى الله عليه و آله).

قال و أراد الأسديّون حمله إلى محلّ الشهداء فقال: لا بل في مكانه واروه.

قال فلمّا فرغوا من مواراته ركب ذلك الفارس جواده فتعلّق به الأسديّون فقالوا بحقّ من واريته بيدك. من أنت؟

فقال: أنا حجّة اللّه عليكم، أنا عليّ بن الحسين (عليه السلام) جئت لأواري جثّة أبي و من معه من إخواني و أعمامي و أولاد عمومتي و أنصارهم الذين بذلوا مهجهم دونه و أنا الآن راجع الى سجن ابن زياد (لعنه اللّه) و أمّا أنتم فهنيئاً لكم لاتجزعوا إذ تُضاموا فينا. فودّعهم وانصرف عنهم و أمّا الأسديون فإنهم رجعوا مع نسائهم إلى حيّهم.»(16)

«يكى از طوایف بنى اسد در كنار نهر علقمه سكونت داشتند. زنان اين قبيله به ميدان نبرد رفتند و چشمشان به پيكرهاى خاندان رسول و جگر گوشه‏ هاى زهراى بتول و فرزندان اميرمؤمنان، قهرمان قهرمانان افتاد. پيكرهاى مطهر در آن صحرا و بيابان افتاده بود و خون به گونه ‏اى از رگهايشان جارى بود كه گويى در همين ساعت به شهادت رسيده بودند. زنان از مشاهده آن صحنه به تعجب کردند و با شتاب به سوی قبيله خود بازگشتند و آنچه را كه ديده بودند براى شوهرانشان بازگو كردند و سپس گفتند: در برابر رسول خدا (صلی الله علیه و آله)، حضرت امیرالمومنین (عليه السّلام) و حضرت فاطمه زهرا (عليها السّلام) به خاطر يارى نكردن فرزندش چه بهانه ‏اى داريد؟ شما در ركابش شمشير و نيزه ‏اى نزديد و تيرى پرتاب نكرديد. گفتند: ما از بنى اميّه مى‏ ترسيم. آنان شکست خوردند و پشيمانى هم ديگر به حالشان سودى ندارد. زنان در اطراف مردان به حركت در آمدند و گفتند: اگر يارى فرزندان پيامبر از دست شما رفت و جان فدا كردن در راه صاحبان خصلتهاى علوى نصيب شما نگشت، اينك برخيزيد و نزد پيكرهاى پاكشان برويد و آنها را به خاك بسپاريد. ابن سعد ملعون جنازه ‏هاى سپاهيان خود را دفن کرده است شما نيز برويد و پيكرهاى خاندان رسول (صلی الله علیه و آله) را به خاك بسپاريد و اين لكه ننگ را از دامانتان پاك كنيد. اگر اعراب از شما بپرسند در حالى كه فرزند پيامبر (صلی الله علیه و آله) در نزديكى شما فرود آمده بود چرا ياریش نكرديد، چه پاسخى داريد؟ پس برخيزيد مقدارى از اين آلودگى را از خود پاك كنيد. گفتند: چنين مى ‏كنيم.

آنگاه به معركه رفتند و نخست همّتشان اين بود كه ابتدا پيكر حضرت امام حسین (علیه السّلام) و سپس ديگران را دفن كنند. آنان به پيكرهاى افتاده در ميدان نگاه كردند ولى پيكر حضرت اباعبدالله الحسین (علیه السّلام) را نشناختند. زیرا سر نداشتند و آفتاب بدنها را تغيير داده بود. در همين حال سوارى به آنان نزديك شد و چون به آنها رسيد گفت: چه مى‏ كنيد؟

گفتند: آمده ‏ايم تا پيكر حسين (عليه السّلام) و فرزندان و يارانش را به خاك بسپاريم. اما پيكر آن او را نمى ‏شناسيم. چون اين را شنيدند به آه و ناله کردند و فرياد زدند: وا أبتاه، وا ابا عبداللّه، اى كاش بودى و مى ‏ديدى كه اسير و گرفتار گشته ‏ایم.

آنگاه گفتند: من شما را راهنمايى مى ‏كنم. سپس از اسب فرود آمدند و در ميان كشتگان قدم مى ‏زدند كه ناگهان چشمشان به پيكر حضرت امام حسین (علیه السّلام) افتاد و حضرت امام حسین (علیه السّلام) را در آغوش كشيدند. حضرت امام سجاد (عليه السّلام) گريه مى‏ كردند و مى‏فرمودند: پدر جان، قتل تو چشم شماتت كنندگان را روشن كرد. پدر جان، با قتل تو بنى اميه شادمان شدند. پدر جان، پس از تو اندوه ما طولانى شد. پدر جان، پس از تو گرفتارى ما بسيار گشت.

گويد: سپس نزديك پيكر آن حضرت رفتند و اندكى خاك را كنار زدند و قبرى حفر شده و لحدى آماده آشكار شد. پس پيكر شريف را پايين گذاشتند و آن را در مرقد شريف كنونى به خاك سپردند.

گويد: سپس حضرت امام سجاد (عليه السّلام) يكايك افراد را معرفى كردند و مردان بنى اسد آنان را دفن مى‏ كردند.

چون از اين كار فراغت يافت بر سر پيكر حضرت عباس بن امير المؤمنين (عليه السّلام) رفتند. روى جنازه خم شدند و ناله مى ‏زدند و مى‏ گفتند: عمو جانم، اى كاش حال حرم و دختران را مى ‏ديدى كه فرياد واعطشا و واغربتا سر مى ‏دهند.

آنگاه فرمودند تا لحدى حفر كردند و ایشان را به خاك سپردند. پس از آن به سراغ پيكرهاى پاك اصحاب رفتند و گودالى كندند و همه را يكجا دفن كردند مگر حبيب بن مظاهر كه عموزاده‏ هايش اين كار را نپذيرفتند و حضرت او را جداى از شهيدان کربلا دفن نمودند.

چون مردان بنى اسد از كار دفن شهيدان فراغت يافتند، به آنان فرمودند: بياييد تا جنازه حرّ رياحى را به خاك بسپاريم.

گويد: حضرت به راه افتاد و آنان از پشت سر رفتند تا كنار حرّ رسيدند. حضرت فرمود: تو كسى هستى كه خداوند توبه‏ ات را پذيرفت و به سبب جانفشانى در حضور فرزند رسول خدا (صلی الله علیه و آله) بر سعادت تو افزود.

گويد: مردان بنى اسد قصد بردن او نزد ديگر شهيدان را داشتند كه حضرت فرمود: نه، او را در محل خودش دفن كنيد.

گويد: چون از دفن او فراغت يافتند، حضرت امام سجاد (عليه السّلام) سوار بر اسب شدند. بنى اسد دامن او را گرفتند و گفتند: به حق آنكه با دست خويش او را به خاك سپردى، تو كيستى؟ فرمود: من حجّت خدا بر شما هستم. من على بن الحسين هستم. آمدم تا پيكر پدرم و همراهان او يعنى برادران و عموزادگانم و ياران او را كه در ركابش شهيد شدند به خاك بسپارم و اينك به زندان ابن زياد باز مى‏گردم اما خوش به حال شما، اگر به خاطر ما بر شما ستم كردند؛ بیتابى مكنيد.

سپس با آنها خداحافظى كرد و از نزدشان بازگشت و مردان بنى اسد با زنانشان به قبيله بازگشتند.»(17)

 

خبر دادن حضرت ام سلمه (رضوان الله علیها) از به شهادت رسیدن حضرت امام حسین (علیه السّلام)

در نقلهای مختلفی از مقاتل آمده است که حضرت ام سلمه (رضوان الله علیها) در مدینه از به شهادت رسیدن حضرت امام حسین (علیه السّلام) خبر دادند.(18)

طبق سخن رسول الله (صلی الله علیه و آله) که مقداری از خاک کربلا که جبرئیل برای ایشان آورده بود به حضرت ام سلمه (رضوان الله علیها) دادند و فرمودند: «إِنَّ هَذَا جَبْرَئِيلُ يُخْبِرُنِي أَنَّ هَذَا مَقْتُولٌ وَ هَذِهِ التُّرْبَةُ الَّتِي يُقْتَلُ عَلَيْهَا فَضَعِيهِ عِنْدَكِ فَإِذَا صَارَتْ دَماً فَقَدْ قُتِلَ حَبِيبِي: اين جبرئيل است كه به من خبر مي دهد كه اين حسين كشته مى‏ شود و اين خاكى است كه روى آن كشته شود. آن را نزد خود نگهدار و چون خون شد، حبيبم كشته شده است.»(19)

طبق نقل حضرت امام صادق (علیه السّلام) حضرت ام سلمه (رضوان الله علیها)، شهادت حضرت امام حسین (علیه السّلام) را قبل از رسیدن خبر از کربلا به مدینه خبر می دهند:

«حَدَّثَنَا الشَّيْخُ الْفَقِيهُ أَبُو جَعْفَرٍ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ بْنِ مُوسَى بْنِ بَابَوَيْهِ الْقُمِّيُّ رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا أَبِي رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ قَالَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ الْبَرْقِيُّ عَنْ أَبِيهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ أَبِي الْبَخْتَرِيِّ وَهْبِ بْنِ وَهْبٍ عَنِ الصَّادِقِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ (ع) عَنْ أَبِيهِ‏: عَنْ أُمِّ سَلَمَةَ رِضْوَانُ اللَّهِ عَلَيْهَا أَنَّهَا أَصْبَحَتْ يَوْماً تَبْكِي فَقِيلَ لَهَا مَا لَكِ؟ فَقَالَ لَقَدْ قُتِلَ ابْنِيَ الْحُسَيْنُ (ع) وَ مَا رَأَيْتُ رَسُولَ اللَّهِ (ص) مُنْذُ مَاتَ إِلَّا اللَّيْلَةَ فَقُلْتُ بِأَبِي أَنْتَ وَ أُمِّي مَا لِي أَرَاكَ شَاحِباً فَقَالَ لَمْ أَزَلْ مُنْذُ اللَّيْلَةِ أَحْفِرُ قَبْرَ الْحُسَيْنِ وَ قُبُورَ أَصْحَابِهِ.»(20)

«از حضرت امام صادق (علیه السّلام) روایت شده است: ام سلمه يك روز شروع به گريه كرد به او گفتند چه شده است؟ گفت: فرزندم حسين (عليه السّلام) كشته شد. من از وقتى رسول خدا (صلی الله علیه و آله) از دنیا رفتند تا امشب ایشان را به خواب نديده بودم. امشب خواب ایشان را ديدم و گفتم پدر و مادرم قربانت چرا شما را رنگ پريده مي نگرم؟ فرمود از اول شب تاكنون قبر حسين و يارانش را مي كندم.»(21)

 

از جامع ترمذى‏ و فضايل سمعانى‏ نیز نقل شده كه امّ سلمه، پيغمبر خدا (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم) را در خواب ديد كه خاك بر سر مبارك خود می ریختند، عرضه داشت كه اين چه حالت است؟ فرمود: از كربلا مى ‏آيم.(22)

یافتن بدن مطهر جون (رضوان الله علیه) ده روز پس از خاکسپاری شهدای دشت کربلا

در مقتل الحسینی المأثور نیز از حضرت امام باقر (علیه السّلام) درباره یافتن جسد جون پس از ده روز چنین نقل شده است:

روی عن الباقر (علیه السّلام) عن علی بن الحسین (علیه السّلام): «أنّ الناس کانوا یحضرون المعرکه و یدفنون القتلی فوجدوا جونا بعد عشره آیام یفرح منه رائحه المسک و العنبر رضوان الله علیه.»(23)

«حضرت امام باقر (عليه السّلام) از حضرت امام سجاد (عليه السّلام) روایت کرده اند: مردمى كه در معركه حاضر شدند و شهدا را دفن كردند، بدن جون (رضوان الله علیه) را پس از ده روز يافتند در حالی که از بدن مطهر بوى خوشى چون مشك و عنبر ساطع بود.»

 

پی نوشتها

(1) مقتل الحسين (علیه السّلام) خوارزمي، جلد‏2، صفحه 44- كامل البهائي، جلد2، صفحه 356 - إعلام الورى، جلد‏1، صفحه 471 – 470 - أنساب الأشراف، جلد 3‏، صفحه 206 – 205 - تاريخ ‏الطبري، جلد‏5، صفحه455 - مقتل الحسین (علیه السّلام) بحرالعلوم، صفحه 504– وقعة الطف، صفحه 260 – وسیله الدارین، صفحه 355 – 345

(2) مقتل الحسین (علیه السّلام) بحرالعلوم، صفحه 504

(3) مقتل الحسین (علیه السّلام) بحرالعلوم، صفحه 504

(4)بحار الأنوار، جلد‏45، صفحه 62

(5) زندگانى حضرت امام حسين عليه السلام (ترجمه جلد 45 بحار الأنوار)، صفحه 93

(6) الكامل، جلد‏4، صفحه 80

(7) ترجمه الكامل، جلد ‏11، صفحه 192

(8)كامل البهائي، جلد‏2، صفحه 357

(9) مقتل الحسين (علیه السّلام) مقرم، صفحه334    

(10) مقتل الحسين (علیه السّلام) مقرم، صفحه 337 – 336

(11)ترجمه مقتل مقرم، صفحه223 – 220

(12) منتهى الآمال، جلد1‏، صفحه- 724 723    

(13)ترجمه منتهى الآمال، جلد‏2، صفحه935 – 933

(14) منتهى الآمال، جلد‏1، صفحه725

(15)ترجمه منتهى الآمال، جلد‏2، صفحه935

(16) مع الركب الحسيني، جلد‏5، صفحه147 – 144 - مقتل الحسین (علیه السّلام) بحرالعلوم، صفحه 506 – 505

(17) با كاروان حسينى، جلد‏5، صفحه124 – 122

(18)إعلام الوری طبرسي، جلد‏1، صفحه 95 - منتهى الآمال، جلد‏1، صفحه724

(19) الأمالي صدوق، صفحه 140 – 139

(20) الأمالي صدوق، صفحه139

(21) ترجمه الأمالي صدوق، صفحه 139

(22) منتهى الآمال، جلد‏2، صفحه934

(23)مقتل الحسینی المأثور، صفحه 200 - منتهى الآمال، جلد1، صفحه 724

 

منابع

- إعلام الورى بأعلام الهدى، ‏ فضل بن حسن طبرسى، قم، ‏‏آل البيت، ‏1417 ق‏.

- الأمالي، محمد بن على ابن بابويه، تصحیح استاد ولى و حسین غفاری، جلد1، تهران، كتابچى، چاپ ششم، 1376ش.

- انساب الأشراف، البلاذرى، تحقيق محمد باقر المحمودي، بيروت، دار التعارف للمطبوعات، 1977/1397

- با کاروان حسینی از مدینه تا مدینه (ترجمه مع الرکب الحسیني)، علی شاوی، قم، زمزم هدايت، 1386ش.

- بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، محمد باقر بن محمد تقى مجلسى، بيروت، دار إحياء التراث العربي، چاپ دوم، 1403ق.

- تاريخ الطبرى (تاريخ الأمم و الملوك)، محمد بن جرير طبرى، تحقيق محمد أبو الفضل ابراهيم، بيروت، دارالتراث، 1387/1967

- ترجمه الأمالي، محمد بن على ابن بابويه، ترجمه محمد باقر كمره‏اى،‏ تهران،‏ كتابچى،‏1376ش‏.

- ترجمه الکامل (كامل تاريخ بزرگ اسلام و ايران)، عز الدين على بن اثير، ترجمه ابو القاسم حالت و عباس خليلى، تهران، مؤسسه مطبوعاتى علمى، 1371ش.

- ترجمه مقتل الحسین (علیه السّلام)، عبدالرزاق مقرم، ترجمه: قربانعلی مختومی، قم، نوید اسلام، 1381

- ترجمه منتهى الآمال فى تواريخ النبى و الآل عليهم السلام (فارسى)، حاج شيخ عباس قمى‏، قم‏، دليل‏، 1379ش.

- زندگانى حضرت امام حسين عليه السلام (ترجمه جلد 45 بحار الأنوار)، محمد باقر بن محمد تقى‏ مجلسى، مترجم: محمد جواد نجفى، تهران‏، اسلاميه،1364

- کامل بهائی، عماد الدین طبری، مصحح اکبر صفدری قزوینی، تهران، مرتضوی،۱۳۸۳ش.

- مع الرکب الحسیني من المدینة إلی المدینة، علی شاوی، قم، تحسين، 1386ش.

- مقتل الحسین (علیه السّلام) بحرالعلوم، سید محمد تقی آل بحرالعلوم، تحقیق سید حسین بحرالعلوم، بیروت، دارالمرتضی، الطبعه الاولی، 1427/ 2006

- مقتل الحسین (علیه السّلام) بحرالعلوم، سید محمد تقی آل بحرالعلوم، تحقیق سید حسین بحرالعلوم، بیروت، دارالمرتضی، الطبعه الاولی، 1427/ 2006

- مقتل الحسین (علیه السّلام)، عبدالرزاق مقرم، بیروت، موسسه الخرسان للمطبوعات، 1426ق.

- الكامل في التاريخ، عز الدين أبو الحسن على بن ابى الكرم المعروف بابن الأثير (م 630)، بيروت، دار صادر - دار بيروت، 1385/1965

- مقتل الحسین (علیه السّلام)، عبدالرزاق مقرم، بیروت، موسسه الخرسان للمطبوعات، 1426ق.

- المقتل الحسيني المأثور، محمد جواد مروجی طبسی، تهران، دار السميع،۱۳۸۶ ش.

- مقتل الحسین (علیه السّلام) خوارزمی، موفق بن احمد اخطب خوارزم، جلد ۲، قم، أنوار الهدی، 1381ش.

- منتهى الآمال فى تواريخ النبى و الآل عليهم السلام (عربي)، حاج شيخ عباس قمى، ‏ قم، جامعه مدرسين (موسسه النشر الاسلامى)، 1422 ق.

- وقعة الطفّ‏، لوط بن يحيى‏ابو مخنف كوفى، محقق / مصحح: محمد هادى‏يوسفى غروى، قم‏، جامعه مدرسين،‏1417 ق‏.

پیوست ها

: فاطمه ابوحمزه