عزاداری برپایی شعائر حسینی

عزاداری در جلوه های مختلف آن بر پا داشتن شعائر حسینی است و در قرآن و سخنان ائمه اطهار بر احیای شعائر دینی تاکید شده است.

احادیث بسیاری از ائمه معصومین (علیهم السّلام) به ما رسیده است که در آن برای شیعیانی که در احیای امر اهل بیت عصمت (علیهم السّلام) و عزاداری و سوگواری این خاندان تلاش می کنند اجر و ثواب بیشماری ذکر شده است. برپایی امر اهل بیت (علیهم السّلام) در واقع احیای دین خداوند متعال است. زیرا زندگی و شهادت خاندان عصمت (علیهم السّلام) در راه هدایت مردم به سوی خداوند متعال بوده است و هر گوشه از زندگی و شهادت ائمه اطهار (علیهم السّلام) مبین راه حق و روشنگر صراط مستقیم به سوی خداوند است.

حضرت امام رضا (علیه السّلام) درباره ثواب و اهمیت ذکر مصیبت خاندان عصمت (علیهم السّلام) فرموده اند:

حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ إِبْرَاهِيمَ بْنِ إِسْحَاقَ رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ أَخْبَرَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ الْهَمْدَانِيُّ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ فَضَّالٍ عَنْ أَبِيهِ قَالَ قَالَ الرِّضَا (ع):‏ مَنْ تَذَكَّرَ مُصَابَنَا وَ بَكَى لِمَا ارْتُكِبَ مِنَّا كَانَ مَعَنَا فِي دَرَجَتِنَا يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَ مَنْ ذُكِّرَ بِمُصَابِنَا فَبَكَى وَ أَبْكَى لَمْ تَبْكِ عَيْنُهُ يَوْمَ تَبْكِي الْعُيُونُ وَ مَنْ جَلَسَ مَجْلِساً يُحْيَا فِيهِ أَمْرُنَا لَمْ يَمُتْ قَلْبُهُ يَوْمَ تَمُوتُ الْقُلُوبُ.(1)

محمد بن ابراهیم بن اسحاق (رحمه الله) از احمد بن محمد همدانی از علی بن حسن بن علی فضال از پدرش نقل کرده است که حضرت امام رضا (علیه السّلام) فرمودند: هر كه ياد مصيبت ما كند و به خاطر آنچه با ما كردند؛ بگريد روز قيامت با ما در درجه ما است و هر كه ياد مصيبت ما كند و بگريد و بگرياند ديده ‏اش گريان نشود روزى كه همه ديده ‏ها گريان است و هر كه بنشيند در مجلسى كه امر ما در آن زنده مى ‏شود دلش نميرد روزى كه دلها بميرد.

در این مجال به بررسی این مطلب که عزاداری در واقع برپایی شعائر دینی است؛ می پردازیم.

 

1. معنای لغوی شعائر

در قاموس القرآن درباره کلمه قرآنی شعائر چنین آمده است:

«شعائر: جمع شعيره است به معنى علامت و نشانه‏ «إِنَّ الصَّفا وَ الْمَرْوَةَ مِنْ‏ شَعائِرِ اللَّهِ ...» (سوره مبارکه بقره، آیه 158) در مجمع فرموده: شعائر اللّه محلهاى معلوم و نشاندارى است كه خدا آنها را محل عبادت قرار داده و هر محل معين براى عبادت مشعر آن عبادت است.

على هذا صفا و مروه دو محل هستند كه خدا را ياد مي آورند و مكان عبادت هستند. در آيه‏ «وَ الْبُدْنَ جَعَلْناها لَكُمْ مِنْ‏ شَعائِرِ اللَّهِ لَكُمْ فِيها خَيْرٌ» (سوره مبارکه حج، آیه 36) شتران قربانى شعائر اللّه‏ هستند كه به واسطه ذبح آنها به خدا عبادت مي شود و خدا را ياد مي آورند.» (2)

در فرهنگ ابجدی شعائر چنین معنی شده است: «الشَّعَائِر جمع الشَّعِيرَة است؛ الشعَائِرُ الدِّينِيَّةُ: شعاير مذهبى، مظاهر عبادت و نيايش.» (3)

 در مجمع البحرین نیز درباره این واژه چنین آمده است: «قوله تعالى: وَ الْبُدْنَ جَعَلْناها لَكُمْ مِنْ‏ شَعائِرِ اللَّهِ‏ [22/ 36] أي جعلناها لكم و جعلناها من‏ شَعَائِرِ الله لكم فيها خير أي مال من ظهرها و بطنها و إنما قدر ذلك لأنه في المعنى تعليل لكون نحرها من شعائر الله، بمعنى أن نحرها مع كونها كثير النفع و الخير و شدة محبة الإنسان من مال من أدل الدلائل على قوة الدين و شدة تعظيم أمر الله. قوله: إِنَّ الصَّفا وَ الْمَرْوَةَ مِنْ‏ شَعائِرِ اللَّهِ‏ [2/ 158] أي هما من أعلام مناسكه و متعبداته. قوله: لا تُحِلُّوا شَعائِرَ اللَّهِ‏ [5/ 2] قال الشيخ أبو علي: اختلف في معنى‏ شَعائِرَ اللَّهِ‏ على أقوال: منها لا تحلوا حرمات الله و لا تتعدوا حدوده و حملوا الشَّعَائِرَ على المعالم، أي معالم حدود الله و أمره و نهيه و فرائضه و منها أن‏ شَعَائِرَ الله مناسك الحج، أي لا تحلوا مناسك الحج فتضيعوها و منها أن‏ شَعَائِرَ الله هي الصفا و المروة و الهدي من البدن و غيرها.»(4)

                                                                                                     

2. شعائر الهی در آیات قرآن و حدیث

در برخی از آیات قرآن درباره شعائر الهی سخن گفته شده است برای تبیین معنای این واژه به ذکر این آیات می پردازیم:

*إنَّ الصَّفا وَ الْمَرْوَةَ مِنْ شَعائِرِ اللَّهِ فَمَنْ حَجَّ الْبَيْتَ أَوِ اعْتَمَرَ فَلا جُناحَ عَلَيْهِ أَنْ يَطَّوَّفَ بِهِما وَ مَنْ تَطَوَّعَ خَيْراً فَإِنَّ اللَّهَ شاكِرٌ عَليمٌ *(سوره مبارکه بقره، آیه 158)

«صفا» و «مروه» از شعائر (و نشانه‏هاى) خداست. بنابراين كسانى كه حج خانه خدا و يا عمره انجام مى ‏دهند، مانعى نيست كه بر آن دو طواف كنند (و سعىِ صفا و مروه انجام دهند. و هرگز اعمال بى ‏رويّه مشركان كه بتهايى بر اين دو كوه نصب كرده بودند، از موقعيّت اين دو مكان مقدّس نمى ‏كاهد.) و كسى كه فرمان خدا را در انجام كارهاى نيك اطاعت كند، خداوند (در برابر عمل او) شكرگزار و (از افعال وى) آگاه است.

در تفسیر البرهان درباره این آیه از حضرت امام صادق (علیه السّلام) نقل شده است:

ابن بابويه قال حدثني أبي (رضي الله عنه) قال حدثنا سعد بن عبد الله عن أحمد بن محمد بن خالد عن محمد بن سنان عن إسماعيل بن جابر و عبد الكريم بن عمرو عن عبد الحميد بن أبي الديلم عن أبي عبد الله (عليه السلام) قال: «سمي الصفا صفا، لأن المصطفى آدم (عليه السلام) هبط عليه، فقطع للجبل اسم من اسم آدم (عليه السلام)، يقول الله عز و جل: إِنَّ اللَّهَ اصْطَفى‏ آدَمَ وَ نُوحاً وَ آلَ إِبْراهِيمَ وَ آلَ عِمْرانَ عَلَى الْعالَمِينَ و هبطت حواء على المروة، و إنما سميت المروة، لأن المرأة هبطت عليها، فقطع للجبل اسم من اسم المرأة.»(5)

ابن بابویه از پدرش نقل می کند که سعد بن عبدالله از احمد بن محمد بن خالد از محمد بن سنان از اسماعیل بن جابر و عبدالکریم بن عمرو از عبدالحمید بن ابی دیلم نقل شده است که حضرت امام صادق (عليه السّلام) فرمودند: صفا به این دلیل صفا نامیده شد که برگزیده خدا آدم (عليه السّلام) بر آنجا هبوط نمود و بر کوه نامی از نام آدم (علیه السّلام) را گذاشت و خداوند عزّ و جلّ فرمودند: خداوند، آدم و نوح و آل ابراهيم و آل عمران را بر جهانيان برترى دادند و حواء در مروه هبوط نمود و به این دلیل مروه نامیده شد زیرا زنی بر آن هبوط کرد و بر کوه نامی از نامهای زن را گذاشت.

 

در توضیح این آیه حدیث دیگری از حضرت امام صادق (علیه السّلام) در البرهان فی تفسیر القرآن نقل شده است:

عن علي بن إبرهيم عنه أبيه و محمد بن إسماعيل عن الفضل بن شاذان جميعا عن ابن أبي عمير عن معاوية بن عمار عن أبي عبد الله (عليه السلام) في حديث حج النبي (صلى الله عليه و آله): «أنه (عليه السلام) بعد ما طاف بالبيت و صلى ركعتيه، قال (صلى الله عليه و آله): إن الصفا و المروة من شعائر الله فابدأ بما بدأ الله عز و جل به و إن المسلمين كانوا يظنون أن السعي بين الصفا و المروة شي‏ء صنعه المشركون فأنزل الله عز و جل: إِنَّ الصَّفا وَ الْمَرْوَةَ مِنْ شَعائِرِ اللَّهِ فَمَنْ حَجَّ الْبَيْتَ أَوِ اعْتَمَرَ فَلا جُناحَ عَلَيْهِ أَنْ يَطَّوَّفَ بِهِما.» (6)

از علی بن ابراهیم به نقل از پدرش و محمد بن اسماعیل از فضل بن شاذان همگی از ابن ابی عمیر از معاویه بن عمار نقل می کند که حضرت امام صادق (عليه السّلام) در حديث حج پيغمبر (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم) بعد از آنكه طواف خانه و دو ركعت نماز به جای آوردند؛ فرمودند: صفا و مروه از شعائر الهى است سعی را از صفا شروع کن چنانکه خدا در آیه، صفا را ابتدا قرارداده است. و مسلمانان گمان مى ‏كردند سعى بين صفا و مروه از كارهاى مشركين است، پس خداى تعالى فرمود: صفا و مروه از شعائر الهى باشد. بنابراين كسانى كه حج خانه خدا و يا عمره انجام مى‏ دهند، مانعى نيست كه بر آن دو طواف كنند.

                       

در آیه 32 سوره مبارکه حج نیز درباره شعائر الهی چنین آمده است.

*ذلِكَ وَ مَنْ يُعَظِّمْ شَعائِرَ اللَّهِ فَإِنَّها مِنْ تَقْوَى الْقُلُوبِ.* (سوره مبارکه حج، آیه 32)

اين است شعائر دين خدا و هر كس بايد شعائر خدا را بزرگ و محترم بدارد و بزرگداشت آن از تقوى و پرهيزكارى دلهاست.

در تفسیر اثنا عشری ذیل این آیه آمده است:

«ذلِكَ: حقيقت امر اين است كه مذكور شد از اجتناب اوثان و قول زور و تشبيه مؤمن و كافر به امرين مذكورين. وَ مَنْ يُعَظِّمْ شَعائِرَ اللَّهِ: و هر كه تعظيم كند نشانه ‏هاى خداى را كه مناسك حج است اعتقاد به حقيقت آن نموده بر وجه اخلاص به جاى آورد. فَإِنَّها مِنْ تَقْوَى الْقُلُوبِ: پس به درستى كه بزرگ داشتن آن شعائر از پرهيزكارى دلها است، يعنى تعظيم شعائر از فعل كسانى است كه قلوب ايشان ترسناك است از موجبات غضب الهى يا پاكيزه است از شوائب اعتقادات فاسده و مصفا است از زنگ خلل و ذكر «قلوب» به جهت آن است كه منشأ تقوى و فجور است. زيرا تقوى و فجور چون ثابت و متمكن شد در قلوب، اثر آن در ساير اعضاء ظاهر گردد.

آيه شريفه تعظيم شعائر الهى را بیان می نماید، يعنى معالم دين و اعلامى كه نصب فرموده براى عبادت. مفسران «شعائر» را چنین تفسیر نموده اند:

1- مراد حدود الهى و اوامر و نواهى سبحانى است.

2- مراد مناسك حج است.

3- مراد صفا و مروه و هدى و غيره است.

 4- علامات منصوبه بين حل و حرم.

5- مراد جميع شعائر دين اسلام و احكام و حدود آن است.

و تعظيم آن عبارت است از الزام نمودن به همه اوامر و نواهى و عمل به آن باشد و آن از افعال پرهيزكاران است و البته شخص علاقمند به ديانت حقه اسلاميّه در تعظيم شعائر الهى سعى و كوشش بنمايد و براى اعلاى شريعت احمديه از جان و مال و قلم و بيان مضايقه ننمايد.» (7)

«این آیه از واضحترین آیات برای اثبات رجحان برپایی مراسم است زیرا به طور صریح دلالت بر محبوبیّت و رجحان تعظیم شعائر الهی به طور عموم دارد.»(8)

 

*يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تُحِلُّوا شَعائِرَ اللَّهِ وَ لاَ الشَّهْرَ الْحَرامَ وَ لاَ الْهَدْيَ وَ لاَ الْقَلائِدَ وَ لاَ آمِّينَ الْبَيْتَ الْحَرامَ يَبْتَغُونَ فَضْلاً مِنْ رَبِّهِمْ وَ رِضْواناً وَ إِذا حَلَلْتُمْ فَاصْطادُوا وَ لا يَجْرِمَنَّكُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ أَنْ صَدُّوكُمْ عَن‏الْمَسْجِدِ الْحَرامِ أَنْ تَعْتَدُوا وَ تَعاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ وَ التَّقْوى‏ وَ لا تَعاوَنُوا عَلَى الْإِثْمِ وَ الْعُدْوانِ وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ شَديدُ الْعِقابِ.* (سوره مبارکه مائده، آیه 2)

اى كسانى كه ايمان آورده ‏ايد، حرمت شعاير خدا و ماه حرام و قربانى بى ‏نشان و قربانيهاى قلاده دار و راهيان بيت الحرام را كه فضل و خشنودى پروردگار خود را مى ‏طلبند؛ نگاه داريد. و چون از احرام بيرون آمديد [مى‏ توانيد] شكار كنيد و البتّه نبايد كينه‏ توزى گروهى كه شما را از مسجد الحرام باز داشتند، شما را به تعدّى وادارد و در نيكوكارى و پرهيزگارى با يكديگر همكارى كنيد و در گناه و تعدّى دستيار هم نشويد و از خدا پروا كنيد كه خدا سخت‏ كيفر است.

 

«طبرسى از حضرت امام باقر (عليه السّلام) روايت كرده است که درباره آيه «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لاتُحِلُّوا شَعائِرَ اللَّهِ» فرمودند: اين آيه در حق مردى از بنى ربيعه نازل شده است و عادت اعراب اين بود كه نمي دانستند صفا و مروه از شعائر است و ميان صفا و مروه سعى نمي كردند و طواف نمي نمودند، خداوند در اين آيه آنها را نهى فرمود.

عياشى از موسى بن بكير روايت كرده است که گفت روزى زيد بن على بن الحسين بر حضرت امام باقر (عليه السّلام) وارد شد و با خود مكتوبى داشت از اهل كوفه كه او را دعوت كرده بودند و                     نوشته بودند ما همه اجتماع نموده‏ ايم و شما خروج كنيد. حضرت امام باقر (عليه السّلام) به زيد گفت خداوند تبارك و تعالى حرام نموده است چيزهایى را و حلال كرده حلالهایى و مثلهایى زده و سنتهایى قرار داده و امام دانا را از اشتباه دور نگهداشته است و از چيزهایى كه خداوند بر امام واجب فرموده که بايد اطاعت نموده و فرمانبردار باشد آن است كه امام سبقت بگيرد پيش از وقت و موعد آن و يا آنكه امام بي موقع اقدام به جهاد كند. خداوند فرموده است: «لا تَقْتُلُوا الصَّيْدَ وَ أَنْتُمْ حُرُمٌ» آيا قتل نفس بزرگتر است يا صيد كه موقع و زمان خاص براى آن مقرر داشته؟ إِذا حَلَلْتُمْ فَاصْطادُوا و نيز فرموده است «لا تُحِلُّوا شَعائِرَ اللَّهِ وَ لَا الشَّهْرَ الْحَرامَ» عده ماههاى سال معلوم است و چهار ماه از آنها را ماه حرام قرار داده و نيز فرمود: «فَسِيحُوا فِي الْأَرْضِ أَرْبَعَةَ أَشْهُرٍ وَ اعْلَمُوا أَنَّكُمْ غَيْرُ مُعْجِزِي اللَّه»: پس [اى مشركان،] چهار ماه [ديگر با امنيّت كامل‏] در زمين بگرديد و بدانيد كه شما نمى‏توانيد خدا را به ستوه آوريد. (سوره مبارکه توبه، آیه2) (9)

 

3. مظاهر شعائر الهی

شعائر دینی مظاهر گوناگون و مختلفی است که از جمله می توان به موارد ذیل اشاره کرد:

«1 - برپایی یادبود و جشنهای بزرگ میلاد بزرگان دین؛ همانند پیامبر (صلی الله علیه وآله) و ائمه اطهار (علیهم السلام) و منتسبان به ایشان.

2 - اهتمام به بزرگداشت روزهایی که در تاریخ اسلام دارای اهمیت هستند و حوادث مهمّی در آن  روزها اتّفاق افتاده است. مثل: روز مبعث، روز جنگ بدر، خندق، روز فتح مکه، شب معراج، شب لیله المبیت، روز مباهله و روز غدیر و غیره.

3 – اهتمام به آبادانی حرم اهل بیت عصمت (علیهم السّلام)

4 - اهتمام به بزرگداشت اماکن مقدس و مکانهای که در آنجا وقایع مهمّی اتّفاق افتاده است. مثل محل غدیر خم، غار حرا، موضع غزوه بدر و مساجدی که پیامبر (صلی الله علیه وآله) در آنجا نماز خوانده اند، مسجد کوفه، مسجد سهله. 

5 - برپایی شعائر حسینی (علیه السلام) و اقامه مجالس عزا و روضه خوانی و ذکر مصایب آنان.

6 – ختم قرآن و خواندن دعاها دسته جمعی مانند دعای ندبه به نیّت برپایی شعائر دینی.» (10)

 

یکی از مظاهر شعائر الهی اقامه عزا در شهادت معصومین (علیهم السّلام) و فرزندان ایشان می باشد. شرح فضایل اخلاقی و رویدادهای زندگی این بزرگواران و ذکر مصیبت آنان احیای دین خدا می باشد. زیرا امام معصوم مرکز نور برای پذیرندگان هدايت، رهنماینده به سوی هدايت و چراغ فروزان و راه و شریعت است بنابراین شرح فضایل و رفتار و مصایب چنین امامی سبب هدایت مردم و استحکام دین الهی می گردد.

 

4. عزاداری سنت پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله)

پیامبر (صلی الله علیه و آله) در طول سالهای زندگی خود در شهادت یا وفات افرادی که برای اسلام فداکاری کردند یا از شخصیتهای ممتاز اسلام بودند، عزاداری نموده اند.

عزاداری برای از عزیزان از دست رفته سنت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) بوده است. از جمله عزاداری برای حضرت حمزه (علیه السّلام) و مادر حضرت امیرالمومنین (علیه السّلام) فاطمه بنت اسد و جعفر بن ابی طالب.

1 – 4 عزاداری پیامبر (ص) برای حضرت حمزه بن عبدالمطلب (علیه السّلام)

حضرت حمزه (علیه السّلام) از دلیران و شجاعان عرب در سال سوم هجری در جنگ احد به شهادت رسیدند و وحشی بن حرب جگر  ایشان را از بدن بیرون کشید و برای هند دختر عُتبه، زن ابوسفیان برد و بدن او را مثله کردند. پیامبر که بدن حضرت حمزه (علیه السّلام) را در این وضع دیدند؛ گریستند.

در طبقات الکبری در این باره آمده است:

«و سمع رسول الله (صلی الله علیه و آله) البکاء فی بنی عبد الأشهل علی قتلاهم فقال رسول الله (صلی الله علیه و آله): «لکنّ حمزة لا بواکی له.»

فسمع ذلک سعد بن معاذ فرجع إلی نساء بنی عبد الأشهل، فساقهنّ إلی باب رسول اللّه (صلی ‌الله ‌علیه ‌و ‌آله) فبکین علی حمزة فسمع ذلک رسول اللّه (صلی الله علیه و آله) فدعا لهنّ فلم تبک امرأة من الأنصار بعد ذلک الیوم علی میّتٍ إلاّ بدأت بالبکاء علی حمزة، ثمّ بکت علی میّتها.»(11)

حضرت رسول الله (صلی الله علیه و آله) هنگامی که گریه فرزندان عبد الأشهل بر کشتگان خود را شنید؛ فرمودند: ولیکن حمزه گریه کن ندارد. این فرمایش پیامبر (صلی الله علیه و آله) را سعد بن معاذ (صلی الله علیه و آله) شنید و به سوی زنان فرزندان بنی عبد الأشهل رفت و آنان به درب خانه رسول الله (صلی الله علیه و آله) آورد پس آنان برای حمزه سوگواری کردند. پیامبر (صلی الله علیه و آله) صدای سوگواری آنان را شنید و برای آنان دعا کرد. بعد از آن روز زنی از انصار بر مرده ای نگریست مگر اینکه ابتدا بر حضرت حمزه (علیه السّلام) گریست و سپس بر مرده خویش گریه کرد.

 

2 – 4 عزای پیامبر (ص) برای فاطمه بنت اسد (س)

همچنان که در حدیث زیر اشاره شده است حضرت رسول الله (صلی الله علیه و آله) در وفات مادر حضرت امیرالمومنین (علیه السّلام) گریستند و عزای ایشان را گرامی داشتند. مادر حضرت امیرالمومنین (علیه السّلام) همسر ابوطالب در سال چهارم هجری وفات نمودند و پیامبر (صلی الله علیه و آله) که پس از عبدالمطلب نزد عموی خود ابوطالب زندگی می نمود روز وفات این بانوی بزرگ را همچون روز وفات مادر خود بر شمردند.

حَدَّثَنَا جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ مَسْرُورٍ رِضْوَانُ اللَّهِ عَلَيْهِ قَالَ حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جَعْفَرِ بْنِ جَامِعٍ الْحِمْيَرِيُّ عَنْ أَبِيهِ قَالَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ الْبَرْقِيُّ عَنْ أَبِيهِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ خَلَفِ بْنِ حَمَّادٍ الْأَسَدِيِّ عَنْ أَبِي الْحَسَنِ الْعَبْدِيِّ عَنِ الْأَعْمَشِ عَنْ عَبَايَةَ بْنِ رِبْعِيٍّ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَبَّاسٍ قَالَ: أَقْبَلَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ (ع) ذَاتَ يَوْمٍ إِلَى النَّبِيِّ (ص) بَاكِياً وَ هُوَ يَقُولُ‏ «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ‏» فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ (ص) مَهْ يَا عَلِيُّ فَقَالَ عَلِيٌّ (ع) يَا رَسُولَ اللَّهِ مَاتَتْ أُمِّي فَاطِمَةُ بِنْتُ أَسَدٍ قَالَ فَبَكَى النَّبِيُّ (ص) ثُمَّ قَالَ رَحِمَ اللَّهُ أُمَّكَ يَا عَلِيُّ أَمَا إِنَّهَا إِنْ كَانَتْ لَكَ أُمّاً فَقَدْ كَانَتْ لِي أُمّاً خُذْ عِمَامَتِي هَذِهِ وَ خُذْ ثَوْبَيَّ هَذَيْنِ فَكَفِّنْهَا فِيهِمَا وَ مُرِ النِّسَاءَ فَلْيُحْسِنَّ غُسْلَهَا وَ لَا تُخْرِجْهَا حَتَّى أَجِي‏ءَ فَأَلِيَ أَمْرَهَا قَالَ وَ أَقْبَلَ النَّبِيُّ (ص) بَعْدَ سَاعَةٍ وَ أُخْرِجَتْ فَاطِمَةُ أُمُّ عَلِيٍّ (ع) فَصَلَّى عَلَيْهَا النَّبِيُّ (ص) صَلَاةً لَمْ يُصَلِّ عَلَى أَحَدٍ قَبْلَهَا مِثْلَ تِلْكَ الصَّلَاةِ ثُمَّ كَبَّرَ عَلَيْهَا أَرْبَعِينَ تَكْبِيرَةً ثُمَّ دَخَلَ إِلَى الْقَبْرِ فَتَمَدَّدَ فِيهِ فَلَمْ يُسْمَعْ لَهُ أَنِينٌ وَ لَا حَرَكَةٌ ثُمَّ قَالَ يَا عَلِيُّ ادْخُلْ يَا حَسَنُ ادْخُلْ فَدَخَلَ الْقَبْرَ فَلَمَّا فَرَغَ مِمَّا احْتَاجَ إِلَيْهِ قَالَ لَهُ يَا عَلِيُّ اخْرُجْ يَا حَسَنُ اخْرُجْ فَخَرَجَا ثُمَّ زَحَفَ النَّبِيُّ (ص) حَتَّى صَارَ عِنْدَ رَأْسِهَا ثُمَّ قَالَ يَا فَاطِمَةُ أَنَا مُحَمَّدٌ سَيِّدُ وُلْدِ آدَمَ وَ لَا فَخْرَ فَإِنْ أَتَاكِ مُنْكَرٌ وَ نَكِيرٌ فَسَأَلَاكِ مَنْ رَبُّكِ فَقُولِي اللَّهُ رَبِّي وَ مُحَمَّدٌ نَبِيِّي وَ الْإِسْلَامُ دِينِي وَ الْقُرْآنُ كِتَابِي وَ ابْنِي إِمَامِي وَ وَلِيِّي ثُمَّ قَالَ اللَّهُمَّ ثَبِّتْ فَاطِمَةَ بِالْقَوْلِ الثَّابِتِ‏ ثُمَّ خَرَجَ مِنْ قَبْرِهَا وَ حَثَا عَلَيْهَا حَثَيَاتٍ ثُمَّ ضَرَبَ بِيَدِهِ الْيُمْنَى عَلَى الْيُسْرَى فَنَفَضَهُمَا ثُمَّ قَالَ وَ الَّذِي نَفْسُ مُحَمَّدٍ بِيَدِهِ لَقَدْ سَمِعَتْ فَاطِمَةُ تَصْفِيقَ يَمِينِي عَلَى شِمَالِي فَقَامَ إِلَيْهِ عَمَّارُ بْنُ يَاسِرٍ فَقَالَ فِدَاكَ أَبِي وَ أُمِّي يَا رَسُولَ اللَّهِ لَقَدْ صَلَّيْتَ عَلَيْهَا صَلَاةً لَمْ تُصَلِّ عَلَى أَحَدٍ قَبْلَهَا مِثْلَ تِلْكَ الصَّلَاةِ فَقَالَ يَا أَبَا الْيَقْظَانِ وَ أَهْلُ ذَلِكَ هِيَ‏ مِنِّي وَ لَقَدْ كَانَ لَهَا مِنْ أَبِي طَالِبٍ وَلَدٌ كَثِيرٌ وَ لَقَدْ كَانَ خَيْرُهُمْ كَثِيراً وَ كَانَ خَيْرُنَا قَلِيلًا فَكَانَتْ تُشْبِعُنِي وَ تُجِيعُهُمْ وَ تَكْسُونِي وَ تُعْرِيهِمْ وَ تُدَهِّنُنِي وَ تُشَعِّثُهُمْ قَالَ فَلِمَ كَبَّرْتَ عَلَيْهَا أَرْبَعِينَ تَكْبِيرَةً يَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ نَعَمْ يَا عَمَّارُ الْتَفَتُّ عَنْ يَمِينِي فَنَظَرْتُ إِلَى أَرْبَعِينَ صَفّاً مِنَ الْمَلَائِكَةِ فَكَبَّرْتُ لِكُلِّ صَفٍّ تَكْبِيرَةً قَالَ فَتَمَدَّدْتَ فِي الْقَبْرِ وَ لَمْ يُسْمَعْ لَكَ أَنِينٌ وَ لَا حَرَكَةٌ قَالَ إِنَّ النَّاسَ يُحْشَرُونَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ عُرَاةً فَلَمْ أَزَلْ أَطْلُبُ إِلَى رَبِّي عَزَّ وَ جَلَّ أَنْ يَبْعَثَهَا سَتِيرَةً وَ الَّذِي نَفْسُ مُحَمَّدٍ بِيَدِهِ مَا خَرَجْتُ مِنْ قَبْرِهَا حَتَّى رَأَيْتُ مِصْبَاحَيْنِ مِنْ نُورٍ عِنْدَ رَأْسِهَا وَ مِصْبَاحَيْنِ مِنْ نُورٍ عِنْدَ يَدَيْهَا وَ مِصْبَاحَيْنِ مِنْ نُورٍ عِنْدَ رِجْلَيْهَا وَ مَلَكَاهَا الْمُوَكَّلَانِ بِقَبْرِهَا يَسْتَغْفِرَانِ لَهَا إِلَى أَنْ تَقُومَ السَّاعَةُ. (12)

يك روز على بن ابى طالب گريان نزد پيغمبر (ص) آمد و مي گفت‏ «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ‏» رسول خدا (ص) به او فرمود اى على چرا گريه مي كنى؟ عرض كرد يا رسول اللَّه مادرم فاطمه بنت اسد وفات نمود. پيغمبر گريست و فرمود اگر مادر تو بود، مادر من هم بود اين عمامه مرا با اين پيراهنم برگير و او را در آن كفن كن و به زنها بگو خوب غسلش بدهند و بيرونش نبر تا من بيايم كه كار او با من است پيغمبر پس از ساعتى آمد و جنازه او را برآورد و بر او نمازى خواند كه بر ديگرى مانند آن را نخوانده بود و چهل تكبير بر او گفت و در قبر او خوابيد بى ‏ناله و حركت و على و حسن (ع) را با خود وارد قبر كرد و چون از كار خود فارغ شد به على و حسن فرمود از قبر بيرون شدند و خود را بالين فاطمه كشانيد تا بالاى سرش رسيد و فرمود اى فاطمه من محمد سيد اولاد آدم هستم و بر خود نبالم اگر منكر و نكير آمدند و از تو پرسيدند پروردگارت كيست؟ بگو خدا پروردگار من است و محمد پيغمبر من است و اسلام دين من است و قرآن كتاب من و پسرم امام و ولى من است.

سپس فرمود: خدايا فاطمه را به قول حق برجای دار و از قبر او بيرون آمد و چند مشت خاك روى آن پاشيد و دو دست بر هم زد و آن را تكانيد و فرمود به آن كه جان محمد به دست او است فاطمه دست بر هم زدنم را شنيد. عمار بن ياسر از جا برخاست و عرض كرد پدرم و مادرم قربانت يا رسول اللَّه نمازى بر او خواندى كه بر احدى پيش از او نخواندى؟ فرمود اى ابو يقظان او لائق آن بود. ابو طالب فرزندان بسيار داشت و روزی آنها فراوان و روزی ما كم اين فاطمه مرا سير مي كرد و آنها را گرسنه مي داشت مرا جامه در بر مي كرد و آنها برهنه بودند و مرا با صابون مي شست و آنها ژوليده بودند، عرض كرد چرا چهل تكبير بر او گفتى؟ فرمود به راست خود نگريستم چهل صف فرشته حاضر بودند براى هر صفى تكبيرى گفتم، عرض كرد بى‏ ناله و حركت در قبر دراز كشيدى؟ فرمود مردم روز قيامت برهنه محشور شوند و من از خدا به اصرار خواستم كه او را با ستر عورت محشور كند به آن كه جان محمد در دست او است از قبرش بيرون نشدم تا ديدم دو چراغ نور بالاى سر او است و دو چراغ نور برابر او و دو چراغ نور نزد پاهاى او و دو فرشته بر قبر او موكلند كه تا روز قيامت برايش آمرزش جويند.(13)

 

3 – 4 عزاداری پیامبر (ص) برای حضرت جعفر بن ابى طالب (ع)

در سال هشتم هجری جعفر بن ابی طالب در جنگ موته به شهادت رسید. پیامبر (صلی الله علیه و آله) از شهادت او و همرزمانش خبر داد و فرمود: «أنبت الله لجعفر جناحين من زبرجد يطير بهما من الجنة حيث يشاء و اشتد جزعه و قال: على جعفر فلتبك البواكي: خداى براى جعفر دو بال زبرجد رويانيد كه در بهشت هر جا بخواهد با آن دو پرواز مي كند و سخت بیتاب شد و فرمود: بر مانند جعفر، بايد زنان نوحه‏گر گريه كنند.»(14)

در تاریخ زندگی پیامبر از سوگواری پیامبر (صلی الله علیه و آله) برای وفات حضرت ابوطالب (علیه السّلام) و حضرت ام المومنین خدیجه (سلام الله علیها) سخن رفته است و آن سال را عام الحزن نامیدند.

همچنین از عزاداری پیامبر (صلی الله علیه و آله) برای ابراهیم پسرشان و سوگواری و گریه بر سر آرامگاه مادر بزرگوارشان نیز سخن رفته است. (15)

روی مسلم فی صحیحه بالإسناد إلی أبی هریرة: «زار النبیّ (صلی الله علیه و آله) قبر اُمّه، فبکی وأبکی من حوله: در صحیح مسلم از ابو هریره نقل شده است: پیامبر (صلی الله علیه و آله) آرامگاه مادرش را زیارت نمود و گریست و همه افرادی که با ایشان بودند نیز گریستند.»(16)

 

4 – 4 گریه پیامبر (ص) برای مصائب اهل بیت (علیهم السّلام)

بنا بر آنچه تاکنون نقل شد سوگواری و تعظیم مقام یاران از دست رفته در سنت نبوی وجود داشته است. علاوه بر این حضرت رسول الله (صلی الله علیه و آله) از مصائب و جور و ستمی که بر اهل بیت او واقع خواهد شد سخن گفته اند و در داغ این مصایب گریسته اند.

در این مجال به ذکر چند حدیث در این باره می پردازیم:

وَ حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ‏ الْوَلِيدِ عَنْ سَعْدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ صَفْوَانَ بْنِ يَحْيَى عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ أَبِي غُنْدَرٍ عَنْ عَمْرِو بْنِ شِمْرٍ عَنْ جَابِرٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ (ع) قَالَ قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ (ص)‏: زَارَنَا رَسُولُ اللَّهِ (ص)‏ وَ قَدْ أَهْدَتْ لَنَا أُمُّ أَيْمَنَ لَبَناً وَ زُبْداً وَ تَمْراً فَقَدَّمْنَا مِنْهُ فَأَكَلَ ثُمَّ قَامَ إِلَى زَاوِيَةِ الْبَيْتِ فَصَلَّى رَكَعَاتٍ [رَكْعَتَانِ‏] [رَكْعَتَيْنِ‏] فَلَمَّا كَانَ فِي آخِرِ سُجُودِهِ بَكَى بُكَاءً شَدِيداً فَلَمْ يَسْأَلْهُ أَحَدٌ مِنَّا إِجْلَالًا وَ إِعْظَاماً لَهُ فَقَامَ الْحُسَيْنُ (ع) وَ قَعَدَ فِي حَجْرِهِ فَقَالَ يَا أَبَتِ لَقَدْ دَخَلْتَ بَيْتَنَا فَمَا سُرِرْنَا بِشَيْ‏ءٍ كَسُرُورِنَا بِدُخُولِكَ ثُمَّ بَكَيْتَ بُكَاءً غَمَّنَا فَمَا أَبْكَاكَ فَقَالَ يَا بُنَيَّ أَتَانِي جَبْرَئِيلُ (ع) آنِفاً فَأَخْبَرَنِي أَنَّكُمْ قَتْلَى وَ أَنَّ مَصَارِعَكُمْ شَتَّى فَقَالَ يَا أَبَتِ فَمَا لِمَنْ زَارَ قُبُورَنَا عَلَى تَشَتُّتِهَا فَقَالَ يَا بُنَيَّ أُولَئِكَ طَوَائِفُ مِنْ أُمَّتِي يَزُورُونَكُمْ فَيَلْتَمِسُونَ بِذَلِكَ الْبَرَكَةَ وَ حَقِيقٌ عَلَيَّ أَنْ آتِيَهُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ حَتَّى أُخَلِّصَهُمْ مِنْ أَهْوَالِ السَّاعَةِ وَ مِنْ ذُنُوبِهِمْ وَ يُسْكِنُهُمُ اللَّهُ الْجَنَّةَ.(17)

محمّد بن حسن بن احمد بن وليد از سعد بن عبد اللَّه از محمّد بن عيسى از صفوان بن يحيى از حسين بن ابى غندر از عمرو بن شمر از جابر از حضرت ابى جعفر (عليه السّلام) نقل نموده است كه آن جناب فرمودند حضرت امير المؤمنين (عليه السّلام) فرمودند: پيامبر اكرم (صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم) به زيارت ما آمدند و قبلا امّ أيمن براى ما شير و سر شير و خرما هديه داده بود لذا به منظور پذيرائى از حضرت، آنها را مقابلش نهاديم، حضرت ميل فرموده سپس ايستادند و به گوشه‏اى از خانه تشريف برده و چند ركعت نماز خواندند و در آخرين سجده به شدّت گريستند و احدى از ما به منظور اجلال و تعظيم از آن وجود مبارك سؤال نكرد كه سبب گريستن شما چيست ولى حضرت امام حسين (عليه السّلام) ايستاد و سپس در دامن رسول خدا نشست عرض نمود: اى پدر به منزل ما وارد شدى و هيچ چيز ما را اين مقدار مسرور ننمود سپس گريستى به طورى كه ما را مغموم و محزون كردى، سبب گريستن شما چيست؟

رسول خدا (صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم) فرمودند: پسرم هم اكنون جبرئيل (عليه السّلام) نزد من آمد و به من خبر داد كه شما را مى‏كشند و قبور شما متفرق و پراكنده است.

حضرت سيّد الشهداء (سلام اللَّه عليه) عرض كرد: اى پدر چه ثوابى است براى كسى كه اين قبور متفرق و پراكنده را زيارت كند؟

رسول خدا (صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم) فرمودند: پسرم زائرين شما گروهى از امّت من هستند كه درخواستشان از زيارت شما حصول بركت مى ‏باشد و سزاوار است كه من روز قيامت به نزدشان رفته و آنها را از هول و وحشت قيامت برهانم و از گناهانى كه كرده‏اند خلاصشان بنمايم و سپس حق تعالى آنها را در بهشت جاى مى‏دهد.(18)

در حدیث ذیل نیز پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) مصایب آل الله را پس از خویش بیان می نمایند و در داغ این مصیبتها سوگواری می نمایند:

حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ مُوسَى الدَّقَّاقُ رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ الْكُوفِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا مُوسَى بْنُ عِمْرَانَ النَّخَعِيُّ عَنْ عَمِّهِ الْحُسَيْنِ بْنِ يَزِيدَ النَّوْفَلِيِّ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي حَمْزَةَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ سَعِيدِ بْنِ جُبَيْرٍ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ: إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ (ص)‏ كَانَ جَالِساً ذَاتَ يَوْمٍ إِذْ أَقْبَلَ الْحَسَنُ (ع) فَلَمَّا رَآهُ بَكَى ثُمَّ قَالَ إِلَيَّ إِلَيَّ يَا بُنَيَّ فَمَا زَالَ يُدْنِيهِ حَتَّى أَجْلَسَهُ عَلَى فَخِذِهِ الْيُمْنَى ثُمَّ أَقْبَلَ الْحُسَيْنُ (ع)  فَلَمَّا رَآهُ بَكَى ثُمَّ قَالَ إِلَيَّ إِلَيَّ يَا بُنَيَّ فَمَا زَالَ يُدْنِيهِ حَتَّى أَجْلَسَهُ عَلَى فَخِذِهِ الْيُسْرَى ثُمَّ أَقْبَلَتْ فَاطِمَةُ (ع) فَلَمَّا رَآهَا بَكَى ثُمَّ قَالَ إِلَيَّ إِلَيَّ يَا بُنَيَّةِ فَأَجْلَسَهَا بَيْنَ يَدَيْهِ ثُمَّ أَقْبَلَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ (ع) فَلَمَّا رَآهُ بَكَى ثُمَّ قَالَ إِلَيَّ إِلَيَّ يَا أَخِي فَمَا زَالَ يُدْنِيهِ حَتَّى أَجْلَسَهُ إِلَى جَنْبِهِ الْأَيْمَنِ فَقَالَ لَهُ أَصْحَابُهُ يَا رَسُولَ اللَّهِ مَا تَرَى وَاحِداً مِنْ هَؤُلَاءِ إِلَّا بَكَيْتَ أَ وَ مَا فِيهِمْ مَنْ‏ تُسَرُّ بِرُؤْيَتِهِ فَقَالَ (ص)‏ وَ الَّذِي بَعَثَنِي بِالنُّبُوَّةِ وَ اصْطَفَانِي عَلَى جَمِيعِ الْبَرِيَّةِ إِنِّي وَ إِيَّاهُمْ لَأَكْرَمُ الْخَلْقِ عَلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ مَا عَلَى وَجْهِ الْأَرْضِ نَسَمَةٌ أَحَبَّ إِلَيَّ مِنْهُمْ أَمَّا عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ (ع) فَإِنَّهُ أَخِي وَ شَقِيقِي وَ صَاحِبُ الْأَمْرِ بَعْدِي وَ صَاحِبُ لِوَائِي فِي الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ وَ صَاحِبُ حَوْضِي وَ شَفَاعَتِي وَ هُوَ مَوْلَى كُلِّ مُسْلِمٍ وَ إِمَامُ كُلِّ مُؤْمِنٍ وَ قَائِدُ كُلِّ تَقِيٍّ وَ هُوَ وَصِيِّي وَ خَلِيفَتِي عَلَى أَهْلِي وَ أُمَّتِي فِي حَيَاتِي وَ بَعْدَ مَوْتِي مُحِبُّهُ مُحِبِّي وَ مُبْغِضُهُ مُبْغِضِي وَ بِوَلَايَتِهِ صَارَتْ أُمَّتِي مَرْحُومَةً وَ بِعَدَاوَتِهِ صَارَتِ الْمُخَالَفَةُ لَهُ مِنْهَا مَلْعُونَةً وَ إِنِّي بَكَيْتُ حِينَ أَقْبَلَ لِأَنِّي ذَكَرْتُ غَدْرَ الْأُمَّةِ بِهِ بَعْدِي حَتَّى إِنَّهُ لَيُزَالُ عَنْ مَقْعَدِي وَ قَدْ جَعَلَهُ اللَّهُ لَهُ بَعْدِي ثُمَّ لَا يَزَالُ الْأَمْرُ بِهِ حَتَّى يُضْرَبَ عَلَى قِرْنِهِ ضَرْبَةً تُخْضَبُ مِنْهَا لِحْيَتُهُ فِي أَفْضَلِ الشُّهُورِ«شَهْرُ رَمَضانَ الَّذِي أُنْزِلَ فِيهِ الْقُرْآنُ هُدىً لِلنَّاسِ وَ بَيِّناتٍ مِنَ الْهُدى‏ وَ الْفُرْقانِ»‏ وَ أَمَّا ابْنَتِي فَاطِمَةُ فَإِنَّهَا سَيِّدَةُ نِسَاءِ الْعَالَمِينَ مِنَ الْأَوَّلِينَ وَ الْآخِرِينَ وَ هِيَ بَضْعَةٌ مِنِّي وَ هِيَ نُورُ عَيْنِي وَ هِيَ ثَمَرَةُ فُؤَادِي وَ هِيَ رُوحِيَ الَّتِي بَيْنَ جَنْبَيَّ وَ هِيَ الْحَوْرَاءُ الْإِنْسِيَّةُ مَتَى قَامَتْ فِي مِحْرَابِهَا بَيْنَ يَدَيْ رَبِّهَا جَلَّ جَلَالُهُ ظَهَرَ نُورُهَا لِمَلَائِكَةِ السَّمَاءِ كَمَا يَظْهَرُ نُورُ الْكَوَاكِبِ لِأَهْلِ الْأَرْضِ وَ يَقُولُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لِمَلَائِكَتِهِ يَا مَلَائِكَتِي انْظُرُوا إِلَى أَمَتِي فَاطِمَةَ سَيِّدَةِ إِمَائِي قَائِمَةً بَيْنَ يَدَيَّ تَرْتَعِدُ فَرَائِصُهَا مِنْ خِيفَتِي وَ قَدْ أَقْبَلَتْ بِقَلْبِهَا عَلَى عِبَادَتِي أُشْهِدُكُمْ أَنِّي قَدْ آمَنْتُ شِيعَتَهَا مِنَ النَّارِ وَ أَنِّي لَمَّا رَأَيْتُهَا ذَكَرْتُ مَا يُصْنَعُ بِهَا بَعْدِي كَأَنِّي بِهَا وَ قَدْ دَخَلَ الذُّلُّ بَيْتَهَا وَ انْتُهِكَتْ حُرْمَتُهَا وَ غُصِبَتْ حَقَّهَا وَ مُنِعَتْ‏ إِرْثَهَا وَ كُسِرَ جَنْبُهَا [وَ كُسِرَتْ جَنْبَتُهَا] وَ أَسْقَطَتْ جَنِينَهَا وَ هِيَ تُنَادِي يَا مُحَمَّدَاهْ فَلَا تُجَابُ وَ تَسْتَغِيثُ فَلَا تُغَاثُ فَلَا تَزَالُ بَعْدِي مَحْزُونَةً مَكْرُوبَةً بَاكِيَةً تَتَذَكَّرُ انْقِطَاعَ الْوَحْيِ عَنْ بَيْتِهَا مَرَّةً وَ تَتَذَكَّرُ فِرَاقِي أُخْرَى وَ تَسْتَوْحِشُ إِذَا جَنَّهَا اللَّيْلُ لِفَقْدِ صَوْتِيَ الَّذِي كَانَتْ تَسْتَمِعُ إِلَيْهِ إِذَا تَهَجَّدْتُ بِالْقُرْآنِ ثُمَّ تَرَى نَفْسَهَا ذَلِيلَةً بَعْدَ أَنْ كَانَتْ فِي أَيَّامِ أَبِيهَا عَزِيزَةً فَعِنْدَ ذَلِكَ يُؤْنِسُهَا اللَّهُ تَعَالَى ذِكْرُهُ بِالْمَلَائِكَةِ فَنَادَتْهَا بِمَا نَادَتْ بِهِ مَرْيَمَ بِنْتَ عِمْرَانَ فَتَقُولُ يَا فَاطِمَةُ «إِنَّ اللَّهَ اصْطَفاكِ وَ طَهَّرَكِ وَ اصْطَفاكِ عَلى‏ نِساءِ الْعالَمِينَ»‏ يَا فَاطِمَةُ «اقْنُتِي لِرَبِّكِ وَ اسْجُدِي وَ ارْكَعِي مَعَ الرَّاكِعِينَ‏» ثُمَّ يَبْتَدِئُ بِهَا الْوَجَعُ فَتَمْرَضُ فَيَبْعَثُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَيْهَا مَرْيَمَ بِنْتَ عِمْرَانَ تُمَرِّضُهَا وَ تُؤْنِسُهَا فِي عِلَّتِهَا فَتَقُولُ عِنْدَ ذَلِكَ يَا رَبِّ إِنِّي قَدْ سَئِمْتُ الْحَيَاةَ وَ تَبَرَّمْتُ بِأَهْلِ الدُّنْيَا فَأَلْحِقْنِي بِأَبِي فَيَلْحَقُهَا اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِي فَتَكُونُ أَوَّلَ مَنْ يَلْحَقُنِي مِنْ أَهْلِ بَيْتِي فَتَقْدَمُ عَلَيَّ مَحْزُونَةً مَكْرُوبَةً مَغْمُومَةً مَغْصُوبَةً مَقْتُولَةً فَأَقُولُ عِنْدَ ذَلِكَ اللَّهُمَّ الْعَنْ مَنْ ظَلَمَهَا وَ عَاقِبْ مَنْ غَصَبَهَا وَ ذَلِّلْ مَنْ أَذَلَّهَا وَ خَلِّدْ فِي نَارِكَ مَنْ ضَرَبَ جَنْبَهَا حَتَّى أَلْقَتْ وَلَدَهَا فَتَقُولُ الْمَلَائِكَةُ عِنْدَ ذَلِكَ آمِينَ وَ أَمَّا الْحَسَنُ فَإِنَّهُ ابْنِي وَ وُلْدِي وَ بَضْعَةٌ مِنِّي وَ قُرَّةُ عَيْنِي وَ ضِيَاءُ قَلْبِي وَ ثَمَرَةُ فُؤَادِي وَ هُوَ سَيِّدُ شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّةِ وَ حُجَّةُ اللَّهِ عَلَى الْأُمَّةِ أَمْرُهُ أَمْرِي وَ قَوْلُهُ قَوْلِي مَنْ تَبِعَهُ فَإِنَّهُ مِنِّي وَ مَنْ عَصَاهُ فَلَيْسَ مِنِّي وَ إِنِّي لَمَّا نَظَرْتُ إِلَيْهِ تَذَكَّرْتُ مَا يَجْرِي عَلَيْهِ مِنَ الذُّلِّ بَعْدِي فَلَا يَزَالُ الْأَمْرُ بِهِ حَتَّى يُقْتَلَ بِالسَّمِّ ظُلْماً وَ عُدْوَاناً فَعِنْدَ ذَلِكَ تَبْكِي الْمَلَائِكَةُ وَ السَّبْعُ‏ الشِّدَادُ لِمَوْتِهِ وَ يَبْكِيهِ كُلُّ شَيْ‏ءٍ حَتَّى الطَّيْرُ فِي جَوِّ السَّمَاءِ وَ الْحِيتَانُ فِي جَوْفِ الْمَاءِ فَمَنْ بَكَاهُ لَمْ تَعْمَ عَيْنُهُ يَوْمَ تَعْمَى الْعُيُونُ وَ مَنْ حَزِنَ عَلَيْهِ لَمْ يَحْزَنْ قَلْبُهُ يَوْمَ تَحْزَنُ الْقُلُوبُ وَ مَنْ زَارَهُ فِي بَقِيعِهِ ثَبَتَتْ قَدَمُهُ عَلَى الصِّرَاطِ يَوْمَ تَزِلُّ فِيهِ الْأَقْدَامُ وَ أَمَّا الْحُسَيْنُ فَإِنَّهُ مِنِّي وَ هُوَ ابْنِي وَ وَلَدِي وَ خَيْرُ الْخَلْقِ بَعْدَ أَخِيهِ وَ هُوَ إِمَامُ الْمُسْلِمِينَ وَ مَوْلَى الْمُؤْمِنِينَ وَ خَلِيفَةُ رَبِّ الْعَالَمِينَ وَ غِيَاثُ الْمُسْتَغِيثِينَ وَ كَهْفُ الْمُسْتَجِيرِينَ وَ حُجَّةُ اللَّهِ عَلَى خَلْقِهِ أَجْمَعِينَ وَ هُوَ سَيِّدُ شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّةِ وَ بَابُ نَجَاةِ الْأُمَّةِ أَمْرُهُ أَمْرِي وَ طَاعَتُهُ طَاعَتِي مَنْ تَبِعَهُ فَإِنَّهُ مِنِّي وَ مَنْ عَصَاهُ فَلَيْسَ مِنِّي وَ إِنِّي لَمَّا رَأَيْتُهُ تَذَكَّرْتُ مَا يُصْنَعُ بِهِ بَعْدِي كَأَنِّي بِهِ وَ قَدِ اسْتَجَارَ بِحَرَمِي وَ قُرْبِي فَلَا يُجَارُ فَأَضُمُّهُ فِي مَنَامِهِ إِلَى صَدْرِي وَ آمُرُهُ بِالرِّحْلَةِ عَنْ دَارِ هِجْرَتِي وَ أُبَشِّرُهُ بِالشَّهَادَةِ فَيَرْتَحِلُ عَنْهَا إِلَى أَرْضِ مَقْتَلِهِ وَ مَوْضِعِ مَصْرَعِهِ أَرْضِ كَرْبٍ وَ بَلَاءٍ وَ قَتْلٍ وَ فَنَاءٍ تَنْصُرُهُ عِصَابَةٌ مِنَ الْمُسْلِمِينَ أُولَئِكَ مِنْ سَادَةِ شُهَدَاءِ أُمَّتِي يَوْمَ الْقِيَامَةِ كَأَنِّي أَنْظُرُ إِلَيْهِ وَ قَدْ رُمِيَ بِسَهْمٍ فَخَرَّ عَنْ فَرَسِهِ صَرِيعاً ثُمَّ يُذْبَحُ كَمَا يُذْبَحُ الْكَبْشُ مَظْلُوماً ثُمَّ بَكَى رَسُولُ اللَّهِ(ص)‏ وَ بَكَى مَنْ حَوْلَهُ وَ ارْتَفَعَتْ أَصْوَاتُهُمْ بِالضَّجِيجِ ثُمَّ قَالَ (ص)‏ وَ هُوَ يَقُولُ اللَّهُمَّ إِنِّي أَشْكُو إِلَيْكَ مَا يَلْقَى أَهْلُ بَيْتِي بَعْدِي ثُمَّ دَخَلَ مَنْزِلَهُ.(19)

علی بن احمد بن موسی دقاق با اسنادی از سعید بن جبیر نقل می کند که ابن عباس گويد روزى رسول خدا (صلی الله علیه و آله) نشسته بود كه حسن آمد و چون او را ديد گريست و سپس فرمود به نزد من بیا به نزد من بیا اى پسرم و او را به خود نزديك كرد تا بر زانوى راست نشانيد سپس حسين آمد و چون او را ديد گريست و گفت بيا بيا پسر جانم و او را هم نزديك كرد تا بر زانوى چپ خود نشانيد سپس فاطمه آمد و او را هم به خود نزديك كرد و برابر خود نشانيد و سپس امير المؤمنين (علیه السّلام) آمد او را هم كه ديد گريست و نزديك خود طلبيد و در پهلوى راست خود نشانيد، اصحابش گفتند يا رسول اللَّه هر كدام‏ را ديدى گريستى؟ بین اينها كسى نبود كه از ديدنش شاد شوى؟ فرمود: به حق آنكه مرا به نبوت بر انگيخته و بر همه مردم برگزيده من و اينها گرامی ترين خلق هستيم نزد خدا و روى زمين كسى نيست كه از اينها نزد من محبوبتر باشد اما على بن ابى طالب كه برادر من و همكار من و بعد از من صاحب امر است و صاحب لواء من در دنيا و آخرت است و صاحب حوض من و شفاعت من است و سرور هر مسلمانى و امام هر مؤمنى است و پيشواى هر متقى و وصى و خليفه من بر خاندانم و امتم در زندگى و پس از مرگم دوستش دوست من و دشمنش دشمن من است. به ولايتش امت من مورد لطف هستند و هر كه مخالف او باشد ملعون است و چون آمد گريستم براى آنكه يادم آمد كه پس از من امتم به او خیانت كنند و او را از مسندم و جایگاه من بردارند در حالی که خدا آن را براى او مقرر كرده است. پس از من و سپس گرفتارى كشد تا ضربتى بر سرش زنند كه ريشش از آن خضاب شود در بهترين ماهى كه ماه رمضان است « ماه رمضان [همان ماه‏] است كه در آن، قرآن فرو فرستاده شده است، [كتابى‏] كه مردم را راهبر و [متضمّن‏] دلايل آشكار هدايت و [ميزان‏] تشخيص حق از باطل است.»

 و اما دخترم فاطمه كه بانوى زنان جهانيان است از اولين و آخرين و پاره تن من است و نور ديده من است و ميوه دل من است و روح من است كه درون من است و حوراء انسيه است هر وقت در محراب خود برابر پروردگارش جل جلاله بايستد نورش به فرشتگان آسمان بتابد چنانچه نور اختران بر زمين بتابد و خداى عز و جل به فرشتگانش فرمايد: ای فرشتگانم به بنده ام فاطمه سرور بندگانم بنگرید برابرم ايستاده و دلش از ترسم مي لرزد و دل به عبادتم داده است، گواه باشيد كه شيعيانش را از آتش امان دادم و چون او را ديدم به يادم افتاد آنچه پس از من با وى مى ‏شود گويا مى ‏بينم خوارى به خانه ‏اش راه يافته و حرمتش زير پا رفته و حقش غصب شده و از ارثش محروم شده و پهلويش‏ شكسته و جنين او سقط شده و فرياد مي زند يا محمداه و جواب نشنود و استغاثه كند و كسى به دادش نرسد و هميشه پس از من غمناک و گرفتار و گريان است يك بار ياد آورد كه وحى از خانه ‏اش بريده و بار ديگر ياد جدائى من كند و شب كه آواز مرا نشنود به هراس افتد آوازى كه من با تلاوت قرآن تهجد مي كردم و خود را خوار بيند پس از آنكه در دوران پدر عزيز بوده در اينجا خداى تعالى او را با فرشتگان مأنوس سازد و او را بدان چه به مريم بنت عمران گفتند ندا دهند و گويند اى فاطمه خدايت برگزيد و پاك گردانید و بر زنان جهانيان برگزيد اى فاطمه قنوت كن بر پروردگارت و سجود و ركوع كن با راكعان. سپس بيمارى او آغاز شود و خدا مريم بنت عمران را بفرستد او را پرستارى كند و در بيمارى او انيس او باشد اينجا است كه گويد پروردگارا من از زندگى دلتنگ شدم و از اهل دنيا ملولم مرا به پدرم رسان خداى عز و جل او را به من رساند و اول كس از خاندانم باشد كه به من رسد، محزون و گرفتار و غمگین و شهيد بر من وارد شود و من در اينجا بگويم خدايا لعنت كن هر كه به او ظلم كرده است و كيفر ده هر كه حقش را غصب كرده و خوار كن هر كه خوارش كرده و در دوزخ مخلد كن هر كه به پهلويش زده تا سقط جنين كرده و ملائكه آمين گويند. اما حسن كه پسرم و فرزندم و پاره تنم و نور ديده‏ ام و روشنى دلم و ميوه قلبم هست و او سيد جوانان اهل بهشت است و حجت خدا بر امت است. امرش امر من است و قولش قول من است. هر كه پيرويش كند از من است و هر كه نافرمانيش كند از من نيست و چون او را ديدم به يادم آمد آنچه از اهانت پس از من بيند و تا آنجا كشد كه با زهر ستم و عدوانش كشند در اينجا فرشتگان هفت آسمان به مرگش بگريند و همه چيز تا پرنده هوا و ماهيان دريا بر او گريند چشم كسى كه بر او بگريد كور نباشد روزى كه چشمها كورند. و هر كه بر او محزون شود روزى كه دلها همه محزونند دلش محزون نباشد و هر كه در بقيع او را زيارت كند قدمش بر صراط برجای ماند روزى كه همه قدمها بلغزند. و اما حسين از من است و فرزند من است و بهترين خلق است، پس از برادرش امام مسلمانان و سرور مؤمنان و خليفه خداوند عالميان است و غياث مستغيثين و پناه امان‏ جويان و حجت خدا بر همه خلق و او سيد جوانان اهل بهشت است و باب نجات است امرش امر من است و طاعتش طاعت من است، هر كه از او پيروي كند از من است و هر كه از او نافرماني كند از من نيست و چون او را ديدم به يادم آمد كه بعد از من با او چه مى‏شود گويا مى نگرم كه به حرم من و قرب من پناهنده شده و او را پناه ندهند در خواب به آغوشش گيرم و او را بر سينه بچسبانم و به او دستور دهم از خانه هجرتم بكوچد و او را به شهادت بشارت دهم از آنجا بكوچد به زمينى كه قتلگاه او است زمين كرب و بلا و قتل و رنج يك دسته مسلمانان ياريش كنند كه سروران شهداى امت هستند در روز قيامت گويا او را مي نگرم كه تيرى خورده و از اسبش به خاك افتاده و سرش را مظلومانه از تن جداکردند همچنان که گوسفند را سر می برند. سپس رسول خدا (صلی الله علیه و آله) گريست و كسانى كه گردش بودند گريستند و صداى شيون آنها بلند شد و آن حضرت برخاست و فرمود خدايا به تو شكايت كنم از آنچه بر سر خاندانم پس از من آید سپس وارد منزلش شد. (20)

 

5 – 4 عزاداری و گریستن پیامبر (ص) برای شهادت حضرت امام حسین (ع)

سوگواری برای امام حسین (علیه السّلام) توسط حضرت رسول الله (صلی الله علیه و آله) و خبر از شهادت این فرزند خود نشان از بنا نهادن پایه های اقامه عزا در مصایب و سوگ حضرت سیدالشهدا (علیه السّلام) دارد.

حَدَّثَنِي أَبِي عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ الزَّعْفَرَانِيِّ قَالَ حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ عَمْرٍو الْأَسْلَمِيُّ قَالَ حَدَّثَنِي عَمْرُو بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَنْبَسَةَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَمْرٍو عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ: الْمَلَكُ الَّذِي جَاءَ إِلَى مُحَمَّدٍ (ص)‏ يُخْبِرُهُ بِقَتْلِ الْحُسَيْنِ (ع) كَانَ جَبْرَئِيلَ (ع) الرُّوحَ الْأَمِينَ مَنْشُورَ الْأَجْنِحَةِ بَاكِياً صَارِخاً قَدْ حَمَلَ مِنْ تُرْبَةِ الْحُسَيْنِ (ع) وَ هِيَ تَفُوحُ كَالْمِسْكِ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ (ص)‏ وَ تُفْلِحُ أُمَّتِي تَقْتُلُ فَرْخِي أَوْ قَالَ فَرْخَ ابْنَتِي فَقَالَ جَبْرَئِيلُ يَضْرِبُهَا اللَّهُ بِالاخْتِلَافِ فَتَخْتَلِفُ قُلُوبُهُمْ. (21)

پدرم از حسين بن على زعفرانى نقل نمود كه وى گفت محمّد بن عمرو اسلمى برايم نقل كرده كه عمرو بن عبد اللَّه بن عنبسه از محمّد بن عبد اللَّه بن عمرو از پدرش، از ابن عبّاس نقل نمود كه وى گفت: فرشته ‏اى كه محضر مبارك رسول خدا (صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم) مشرّف شد و به آن جناب از شهادت حضرت امام حسين (عليه السّلام) خبر داد جبرئيل روح الامين بود در حالى كه بالهايش را باز كرده و مى ‏گريست و فرياد مى‏ نمود مقدارى از تربت حضرت سيد الشّهداء (عليه السّلام) را كه همچون مشك بويش منتشر بود با خود حمل مى ‏كرد.

رسول خدا (صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم) فرمودند: آيا امّتى كه جگر گوشه مرا مى‏ كشند رستگار خواهند شد؟ يا فرمودند: آيا امتى كه جگر گوشه دختر من را مى ‏كشند رستگار مى ‏گردند؟

جبرئيل عرض كرد: خداوند متعال آنها را از هم پراكنده نموده است و پس دلهايشان نيز با هم نبوده و همواره بينشان اختلاف ‏باشد. (22)

در حدیث دیگر نیز از سوگواری حضرت رسول خدا (صلی الله علیه و آله) و حضرت امیرالمومنین (علیه السّلام) با شنیدن خبر شهادت حضرت امام حسین (علیه السّلام) سخن گفته شده است.

حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ جَعْفَرٍ الرَّزَّازُ الْقُرَشِيُّ الْكُوفِيُّ قَالَ حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ الْحُسَيْنِ بْنِ أَبِي الْخَطَّابِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ سَعِيدِ بْنِ يَسَارٍ أَوْ غَيْرِهِ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ (ع) يَقُولُ‏ لَمَّا أَنْ هَبَطَ جَبْرَئِيلُ (ع) عَلَى رَسُولِ اللَّهِ (ص)‏ بِقَتْلِ الْحُسَيْنِ (ع) أَخَذَ بِيَدِ عَلِيٍّ فَخَلَا بِهِ مَلِيّاً مِنَ النَّهَارِ فَغَلَبَتْهُمَا الْعَبْرَةُ فَلَمْ يَتَفَرَّقَا حَتَّى هَبَطَ عَلَيْهِمَا جَبْرَئِيلُ (ع) أَوْ قَالَ رَسُولِ رَبِّ الْعَالَمِينَ فَقَالَ لَهُمَا رَبُّكُمَا يُقْرِؤُكُمَا السَّلَامَ وَ يَقُولُ عَزَمْتُ عَلَيْكُمَا لَمَّا صَبَرْتُمَا قَالَ فَصَبْراً [فَصَبَرَا](23)

محمّد بن جعفر رزّاز قرشى كوفى ‏گويد محمّد بن الحسين بن أبى الخطّاب از محمّد بن سنان از سعيد بن يسار يا غير او نقل كرده است، وى گفت: از حضرت ابا عبد اللَّه (عليه السّلام) شنيدم كه فرمودند: هنگامى كه جبرئيل (عليه السّلام) خبر شهادت حضرت ابا عبد اللَّه الحسين (عليه السّلام) را به پيامبر خدا (صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم) رساند آن حضرت دست امير المؤمنين على (علیه السّلام)  را گرفتند و مدت زيادى از روز را با هم خلوت كردند و هر دو گريستند و از يكديگر جدا نشدند تا آنكه جبرئيل (علیه السّلام) بر ايشان نازل شد و به ایشان عرضه داشت: پروردگارتان به شما سلام مى ‏رساند و مى ‏فرمايد: صبر نمودن را بر شما واجب و لازم نمودم. سپس حضرت فرمودند: هر دو صبر كردند و بیتابى ننمودند.

به حدیث ارزشمند دیگری در این باره بسنده می کنیم:

حَدَّثَنِي الْحَسَنُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ أَبِيهِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ شَجَرَةَ عَنْ سَلَّامٍ الْجُعْفِيِّ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُحَمَّدٍ الصَّنْعَانِيِّ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ (ع) قَالَ: كَانَ رَسُولُ اللَّهِ (ص)‏ إِذَا دَخَلَ الْحُسَيْنُ(ع) جَذَبَهُ إِلَيْهِ ثُمَّ يَقُولُ لِأَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ (ع) أَمْسِكْهُ ثُمَّ يَقَعُ عَلَيْهِ فَيُقَبِّلُهُ وَ يَبْكِي يَقُولُ يَا أَبَتِ لِمَ تَبْكِي فَيَقُولُ يَا بُنَيَّ أُقَبِّلُ مَوْضِعَ السُّيُوفِ مِنْكَ قَالَ يَا أَبَتِ وَ أُقْتَلُ قَالَ إِي وَ اللَّهِ وَ أَبُوكَ وَ أَخُوكَ وَ أَنْتَ قَالَ يَا أَبَتِ فَمَصَارِعُنَا شَتَّى قَالَ نَعَمْ يَا بُنَيَّ قَالَ فَمَنْ يَزُورُنَا مِنْ أُمَّتِكَ قَالَ لَا يَزُورُنِي وَ يَزُورُ أَبَاكَ وَ أَخَاكَ وَ أَنْتَ إِلَّا الصِّدِّيقُونَ مِنْ أُمَّتِي.(24)

حسن بن عبد اللَّه بن محمّد بن عيسى از پدرش از حسن بن محبوب از علىّ بن شجرة از سلام جعفى از عبد اللَّه بن محمّد صنعانى از حضرت ابى جعفر (عليه السّلام) نقل كرده كه آن جناب فرمودند: حضرت حسين بن على (عليهما السّلام) بر پيامبر اكرم (صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم) داخل ‏شدند حضرت او را به خود‏ چسباندند و سپس به امير المؤمنين (عليه السّلام) ‏فرمودند: او را نگاه دار و پس از آن او را بوسيدند و گريستند.

حسين (عليه السّلام) عرض ‏كرد: اى پدر چرا گريه مى‏كنى؟رسول خدا (صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم) ‏فرمود: فرزندم جاهاى شمشير را می بوسم و مى‏ گريم. حسين (عليه السّلام) فرمودند: اى پدر من كشته خواهم شد؟رسول خدا (صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم) فرمود: بلى به خدا قسم تو و پدرت و برادرت جملگى كشته خواهيد شد.

عرض ‏نمود: پدر قبور ما از هم متفرق و پراكنده مى ‏باشد؟رسول خدا (صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم) فرمود: بلى پسرم. عرض ‏كرد: از امّت شما چه كسانى به زيارت ما مى ‏آيند؟ رسول خدا (صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم) ‏ فرمود: من و پدرت و برادرت و تو را زيارت نخواهد نمود مگر راستگويان از امّت من.(25)

 

 بنا بر مطالب ذکر شده عزاداری سنت پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) می باشد.

در جایی که حضرت نبی اکرم (صلی الله علیه و آله) برای حضرت حمزه و حضرت جعفر بن ابیطالب (علیهما السّلام) آن چنان بی تابی و سوگواری نمودند چگونه عزاداری و سوگواری در سوگ شهادت مظلومانه سبط پیامبر و جگرگوشه ایشان حضرت سیدالشهدا (علیه السّلام) روا نباشد در حالی که پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرمودند: «حسین منّی و أنا من حسین.»

اقامه عزا و سوگواری به خصوص در شهادت ائمه معصومین (علیهم السّلام) که خلیفه خدا بر خلق و دعوت‏كننده به پروردگار هستند و به واسطه ایشان خداوند شناخته و پرستش می گردد، سبب گسترش دین الهی و شناخت راه خداوندی می گردد و به این دلیل عزاداری برای شهادت ائمه اطهار و منتسبان ایشان(علیهم السّلام) که از یاران راستین ائمه هدی (علیهم السّلام) بوده اند؛ اقامه شعائر دینی محسوب می شود.

 

پانوشتها

(1) الأمالي، صفحه 73

(2)قاموس قرآن، جلد‏4 ، صفحه 44

(3)فرهنگ ابجدى، صفحه 527

(4) مجمع البحرين، جلد3، صفحه 346    

(5) البرهان في تفسير القرآن، جلد ‏1، صفحه 362

(6) البرهان في تفسير القرآن، جلد ‏1، صفحه 363

(7)تفسير اثنا عشري، جلد ‏9، صفحه 51

(8) فلسفه عزاداری، صفحه 17

(9) تفسير جامع، جلد ‏2، صفحه 154 – 153

(10) ر.ک. فلسفه عزاداری، صفحه 16 - 15 

(11) طبقات الکبری، جلد3، صفحه 11

(12) الأمالي، صفحه 315 – 314

(13) الأمالي، ترجمه كمره‏اى، صفحه 315 – 314

(14) تاریخ یعقوبی، جلد2، صفحه 66 (عربی) – ترجمه تاريخ‏يعقوبى، جلد‏1، صفحه 427

(15) الصحیح فی البکاء الحسینی، صفحه 14 – 13

(16) الصحیح فی البکاء الحسینی، صفحه 14

(17) كامل الزيارات، صفحه 58

(18) كامل الزيارات، ترجمه ذهنى تهرانى، صفحه 174 – 173

(19) الأمالي، صفحه 115- 112

(20) الأمالي، ترجمه كمره ‏اى، صفحه 115- 112

(21) كامل الزيارات، صفحه 61

(22) كامل الزيارات، ترجمه ذهنى تهرانى، صفحه 185

(23) كامل الزيارات، صفحه 55

(24) كامل الزيارات، صفحه70

(25) كامل الزيارات، ترجمه ذهنى تهرانى، صفحه 216215 –

 

منابع

- قرآن کریم

- الأمالي، محمد بن على ابن بابويه، 1جلد، تهران، كتابچى، چاپ: ششم، 1376ش.

- الأمالي، محمد بن على ابن بابويه، ترجمه كمره‏اى، 1جلد، تهران، كتابچى، چاپ: ششم، 1376ش.

- البرهان فى تفسير القرآن‏، سيد هاشم بحرانى، تهران،‏‏ بنياد بعثت‏، 1416 ق‏.

- تاريخ اليعقوبى، احمد بن أبى يعقوب بن جعفر بن وهب واضح الكاتب العباسى المعروف باليعقوبى، بيروت، دار صادر، بی تا

- تاریخ یعقوبی، احمدبن ابی‌یعقوب (ابن‌واضح یعقوبی)، ترجمه محمدابراهیم آیتی، جلد دوم (قسمت مربوط به اسناد تاریخ امام حسین علیه السّلام)، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب،۱۳۴3

- تفسير اثنا عشرى،‏ حسين بن احمد حسينى شاه عبدالعظيمى، تهران،‏ ميقات،‏1363ش‏.

- تفسير جامع‏، سيد محمد ابراهيم‏ بروجردى، تهران‏، صدر،1366 ش‏.

- الصحیح فی البکاء الحسینی، مهدی خدامیان آرامی، مشهد، بنیاد پژوهشهای اسلامی، 1389/1432

- طبقات الکبری، ابن سعد، محمد بن سعد، بیروت، دار صادر، 1388ق. / 1968م.

- فرهنگ ابجدى، فؤاد افرام بستانى، 1جلد، تهران، انتشارات اسلامي، چاپ: دوم، 1375ش.

- فلسفه عزاداری، علی اصغر رضوانی، قم، مسجد مقدس جمکران،  1387ش.

- قاموس قرآن، على اكبر قرشى بنايى، 7جلد، تهران، دار الكتب الاسلامية، چاپ: ششم، 1412ق.

- الكافي، محمد بن يعقوب بن اسحاق كلينى، تهران، دار الكتب الإسلاميه، چاپ چهارم، 1407 ق.

- كامل الزيارات، جعفر بن محمد ابن قولويه، ترجمه ذهنى تهرانى، 1جلد، تهران، پيام حق، چاپ: اول، 1377 ش.

- كامل الزيارات، جعفر بن محمد ابن قولويه،1جلد، نجف اشرف، دار المرتضوية، چاپ: اول، 1356ش.

- مجمع البحرين،‏ فخر الدين بن محمد طريحي، محقق / مصحح: احمد حسينى اشكورى، تهران، مرتضوى‏، 1375 ش‏.

 

پیوست ها

: فاطمه ابوحمزه