مسجد کوفه یکی از مساجد مهم و با قدمت مسلمانان است. پیامبران زیادی در آنجا نماز خوانده اند یا خانه و محل زندگی آنان بوده است. احادیث زیادی درباره فضیلت و عظمت این مسجد از ائمه اطهار (علیهم السّلام) نقل شده است.
در حدیثی حضرت امام صادق (علیه السلام) از قول حضرت امیرالمومنین (علیه السّلام) فضیلت مسجد کوفه را چنین بر شمردند: «همانا يك نماز واجب در آن معادل با هزار نماز است و يك نماز نافله در آن مساوى با پانصد نمازى است كه در اماكن ديگر خوانده شود. قبله اين مسجد بستانى است از بساتين بهشت و نيز قسمت راست و چپ مسجد بستانهای ديگرى است كه از بساتين بهشت محسوب مى شوند. نشستن در اين مسجد بدون اينكه نماز بخوانند يا ذكرى بگويند عبادت مى باشد و اگر مردم فضيلت اين مسجد را مى دانستند حتی اگر به صورت سینه خیز هم ممکن بود در این مسجد حضور می یافتند.» (1)
این مسجد دارای چند درب است و یکی از دربهای این مسجد به نام «باب الثعبان» شهرت داشته است. «ثعبان» به معنای مار بزرگ و اژدها معنا شده است. در دو آیه قرآن نیز از «ثُعْبانٌ مُبين» (2) استفاده شده است. در فرهنگ واژگان قرآنی ثعبان به مار بسیار بزرگ معنا گردیده است.
علت شهرت یکی از دربهای مسجد کوفه به باب الثعبان به دلیل واقعه ای بوده است که در زمان حضرت امیرالمومنین (علیه السّلام) رخ داده است که در احادیث مختلفی این واقعه شرح شده است:
مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى وَ أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ هَاشِمٍ عَنْ عَمْرِو بْنِ عُثْمَانَ عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ أَيُّوبَ عَنْ عَمْرِو بْنِ شِمْرٍ عَنْ جَابِرٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ (ع) قَالَ: بَيْنَا أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ (ع) عَلَى الْمِنْبَرِ إِذْ أَقْبَلَ ثُعْبَانٌ مِنْ نَاحِيَةِ بَابٍ مِنْ أَبْوَابِ الْمَسْجِدِ فَهَمَّ النَّاسُ أَنْ يَقْتُلُوهُ فَأَرْسَلَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ(ع) أَنْ كُفُّوا فَكَفُّوا وَ أَقْبَلَ الثُّعْبَانُ يَنْسَابُ حَتَّى انْتَهَى إِلَى الْمِنْبَرِ فَتَطَاوَلَ فَسَلَّمَ عَلَى أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ (ع) فَأَشَارَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ (ع) إِلَيْهِ أَنْ يَقِفَ حَتَّى يَفْرُغَ مِنْ خُطْبَتِهِ وَ لَمَّا فَرَغَ مِنْ خُطْبَتِهِ أَقْبَلَ عَلَيْهِ فَقَالَ مَنْ أَنْتَ فَقَالَ عَمْرُو بْنُ عُثْمَانَ خَلِيفَتِكَ عَلَى الْجِنِّ وَ إِنَّ أَبِي مَاتَ وَ أَوْصَانِي أَنْ آتِيَكَ فَأَسْتَطْلِعَ رَأْيَكَ وَ قَدْ أَتَيْتُكَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ فَمَا تَأْمُرُنِي بِهِ وَ مَا تَرَى فَقَالَ لَهُ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ (ع) أُوصِيكَ بِتَقْوَى اللَّهِ وَ أَنْ تَنْصَرِفَ فَتَقُومَ مَقَامَ أَبِيكَ فِي الْجِنِّ فَإِنَّكَ خَلِيفَتِي عَلَيْهِمْ قَالَ فَوَدَّعَ عَمْرٌو أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ(ع) وَ انْصَرَفَ فَهُوَ خَلِيفَتُهُ عَلَى الْجِنِّ فَقُلْتُ لَهُ جُعِلْتُ فِدَاكَ فَيَأْتِيكَ عَمْرٌو وَ ذَاكَ الْوَاجِبُ عَلَيْهِ قَالَ نَعَمْ. (3)
محمد بن یحیی و احمد بن محمد با اسنادی از جابر نقل کرده اند که حضرت امام باقر (عليه السلام) فرمودند: در زمانی كه امير المؤمنين عليه السلام (در مسجد كوفه) بر منبر بود، اژدهایى از طرف يكى از درهاى مسجد روى آورد، مردم آهنگ كشتن آن را كردند امير المؤمنين (عليه السلام) فردی را فرستاد تا دست نگه دارند، مردم از كشتن آن خوددارى كردند و او سينه كشان مي رفت تا پاى منبر رسيد، برخاست و روى دمش ايستاد و به امير المؤمنين (عليه السلام) سلام كرد، حضرت اشاره فرمود كه بنشيند تا خطبه اش تمام شود، چون از خطبه فارغ گشت، متوجه او شد و فرمود: كيستى گفت: من عمرو بن عثمان خليفه شما بر طايفه جن هستم، پدرم مرد و به من سفارش كرد خدمت شما آيم و رأى شما را بپرسم، اكنون نزد شما آمدم تا چه دستور دهی و نظر فرمایى. امير المؤمنين (عليه السلام) فرمودند: ترا به تقواى خدا سفارش مي كنم و اينكه باز گردى و در ميان جنيان به جاى پدرت باشى و تو خليفه من بر ايشان هستى.
عمرو با امير المؤمنين (عليه السلام) خداحافظى كرد و بازگشت و او خليفه آن حضرت است بر جنيان من به حضرت عرض كردم: قربانت، عمرو خدمت شما مى آيد و آمدن بر او واجب است؟ فرمودند: آرى.
این واقعه در ارشاد القلوب چنین شرح شده است:
وَ عَنِ الْحَارِثِ الْأَعْوَرِ الْهَمْدَانِيِّ قَالَ بَيْنَمَا أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ يَخْطُبُ النَّاسَ يَوْمَ الْجُمُعَةِ فِي مَسْجِدِ الْكُوفَةِ إِذْ أَقْبَلَ أَفْعَى مِنْ نَاحِيَةِ بَابِ الْفِيلِ رَأْسُهُ أَعْظَمُ مِنْ رَأْسِ الْبَعِيرِ يَهْوِي نَحْوَ الْمِنْبَرِ فَانْفَرَقَ النَّاسُ فِرْقَتَيْنِ فِي جَانِبَيِ الْمَسْجِدِ خَوْفاً فَجَاءَ حَتَّى صَعِدَ الْمِنْبَرَ ثُمَّ تَطَاوَلَ إِلَى أُذُنِ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ (ع) فَأَصْغَى إِلَيْهِ بِأُذُنِهِ وَ أَقْبَلَ إِلَيْهِ يُسَارُّهُ مَلِيّاً ثُمَّ نَزَلَ فَلَمَّا بَلَغَ بَابَ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ الَّذِي يُسَمُّونَهُ بَابَ الْفِيلِ انْقَطَعَ أَثَرُهُ وَ غَابَ فَلَمْ يَبْقَ مُؤْمِنٌ وَ لَا مُؤْمِنَةٌ إِلَّا قَالَ هَذَا مِنْ عَجَائِبِ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ وَ لَمْ يَبْقَ مُنَافِقٌ إِلَّا قَالَ هَذَا مِنْ سِحْرِهِ وَ قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ أَيُّهَا النَّاسُ لَسْتُ بِسَاحِرٍ وَ هَذَا الَّذِي رَأَيْتُمُوهُ وَصِيُّ مُحَمَّدٍ(ص) عَلَى الْجِنِّ وَ أَنَا وَصِيُّهُ عَلَى الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ وَ هَذَا يُطِيعُنِي أَكْثَرَ مِمَّا تُطِيعُونَنِي وَ هُوَ خَلِيفَتِي فِيهِمْ فَقَدْ وَقَعَ بَيْنَ الْجِنِّ مَلْحَمَةٌ تَهَادَرُوا فِيهَا الدِّمَاءَ لَا يَعْلَمُونَ مَا الْمَخْرَجُ مِنْهَا وَ لَا مَا الْحُكْمُ فِيهَا وَ قَدْ أَتَانِي سَائِلًا عَنِ الْجَوَابِ فِي ذَلِكَ فَأَجَبْتُهُ عَنْهُ بِالْحَقِّ وَ هَذَا الْمِثَالُ الَّذِي تَمَثَّلَ لَكُمْ بِهِ أَرَادَ أَنْ يُرِيَكُمْ فَضْلِي عَلَيْكُمُ الَّذِي هُوَ أَعْلَمُ بِهِ مِنْكُمْ. (4)
از «حارث همدانى» نقل شده است كه روزى امير المؤمنين (عليه السّلام) در مسجد خطبه جمعه مى خواندند در اين وقت يك افعى از سوى «باب الفيل» با سرى بزرگتر از سر شتر، به سوى منبر به حركت درآمد و مردم از روى ترس به دو سوى مسجد روى آوردند و خود را به سمت ديوار كشاندند، سپس افعى به راه خود ادامه داد تا از منبر بالا رفت و سرش را به نزديك گوش امام (عليه السّلام) رساند و گويا چيزهايى گفت و بعد پايين آمد و از همان راه بازگشت و چون به باب الفيل رسيد؛ ناپديد شد و همه مردم مؤمن آن را از عجايب كار امام (عليه السّلام) دانستند و منافقين آن را اثر سحر و جادو پنداشتند.
امام (عليه السّلام) فرمود: اى مردم من ساحر نيستم، مسأله اى كه مشاهده كرديد، آثار وصايتى است كه بر جنّ و انس دارم و پيامبر (صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم) مرا وصى خويش كرده است و اين حيوان بيش از شما از من اطاعت مى كند و او خليفه من در ميان آنها است اكنون در ميان اجنه درگيريهايى واقع شده كه خون يكديگر را ريخته اند و راه حكم و چاره را نمى دانستند، او از من سؤال كرد و من راه حق را به او نشان دادم و اين تمثّلى كه پيدا كرده بود، براى نشان دادن فضل من بر شما بود كه او به اين فضل آگاه تر از شما است.
شرح واقعه در کتب معتبر دیگر
این واقعه در کتابهای ذیل نیز با ذکر احادیثی نقل شده است:
إثبات الهداة بالنصوص و المعجزات، شیخ حر عاملی ، جلد3، صفحه 434
إحقاق الحق، شوشتري، جلد 8، صفحه 733
الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد، شیخ مفید، جلد 1، صفحه 349 -348
إعلام الورى، الطبرسي، جلد1، صفحه 352
بصائر الدرجات في فضائل آل محمد (صلى الله عليهم)، محمد حسن صفار، جلد1، صفحه 97
عيون المعجزات، حسین بن عبدالوهاب، صفحه 13
مناقب آل أبي طالب عليهم السلام (لابن شهرآشوب)، جلد2 ، صفحه 251
منهاج الكرامة في معرفة الإمامة، علامه حلى، صفحه 137
مدينة المعاجز، البحراني، جلد2، صفحه40
مشارق أنوار اليقين، البرسي، صفحه 121
همه کتب ذکر شده در این که مار بسیار بزرگی از یکی از دربهای مسجد کوفه وارد شده است و به سمت که حضرت امیرالمومنین (علیه السّلام) بر منبر در حال سخنرانی بودند؛ حرکت کرده است و با حضرت سخن گفته است اشتراک دارند. اما علت به حضور حضرت امیرالمومنین (علیه السّلام) رسیدن آن مار بزرگ در این کتابها مختلف و متفاوت بیان شده است.
در برخی از کتابها نقل شده است که آن مار تمثلی از عمرو بن عثمان بوده که پدرش خليفه آن حضرت بر طايفه جن بود و چون از دنیا رفته بود و سفارش پدرش نزد حضرت امیرالمومنین (علیه السّلام) آمده تا برای طایفه جنیان جانشینی تعیین نمایند که حضرت خود او را خلیفه خویش نمودند.
در برخی از کتابها نقل شده است که در ميان اجنه درگيريهايى واقع شده كه خون يكديگر را ريختند و راه حكم و چاره را نمى دانستند و آن اجنه حکم و راه چاره را از حضرت امیرالمومنین (علیه السّلام) سؤال كرد و حضرت هم پاسخ ایشان را دادند.
در دو کتاب مدینه المعاجز و مشارق الانوار الیقین علت به حضور رسیدن آن مار چنین آمده است که از یکی از انصار پسرش را کشته است بدون اینکه مقتول هیچ تعرضی به قاتل کرده باشد و آن مار برای دادخواهی نزد حضرت امیرالمومنین (علیه السّلام) رسیده بود.
علت تغییر نام باب الثعبان به باب الفیل
این ماجرا مشهور گردید و دربی که آن مار بزرگ یا اژدها در آنجا دیده شده بود به باب الثعبان معروف شد و تا مدتها بدین نام شهرت داشت.
این واقعه استدلال مشهودی برای اثبات وصایت، جانشینی بلافصل و زعامت امور دینی و دنیوی حضرت امیرالمومنین (علیه السّلام) بعد از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) بود.
بنی امیه و پیروان اهل باطل که همواره با پنهان کردن فضایل اهل بیت (علیهم السّلام) سعی در پوشانیدن حق و فریب مردم داشتند، این فضیلت حضرت و استدلال عینی بر حقانیت ایشان را نیز برنتابیدند و اقدام به تغییر نام آن درب نمودند.
علامه مجلسی می گوید: مضمون این حدیث متواتر است و باب ثعبان در مسجد كوفه مشهور بوده است و گويند بنى اميه براى از بين بردن اين اسم، فيلى بر آن در مي بستند تا به «باب الفيل» مشهور گشت.(5)
کلینی در این باره می نویسد: اين درب سابقا به باب الثعبان (درب اژدها) مشهور بوده است. چون در دوران خلافت امير المؤمنين (علیه السلام) اژدهایى از اين در آمده بود و با حضرت على (علیه السلام) سخن گفته بود و حكايت آن ميان خاص و عام مشهور است و در كتابهاى هر دو فريق مسطور است سپس بنى اميه براى نهان كردن اين معجزه، فيلی بر اين درب مسجد بستند و آن را مشهور به باب الفيل كردند. (6)
علامه حلی درباره این قضیه می نویسد:
روى جماعة أهل السيرة أنّه [امیرالمومنین] عليه السّلام كان يخطب على منبر الكوفة فظهر ثعبان فرقى المنبر فخاف الناس و أرادوا قتله فمنعهم، فخاطبه ثمّ نزل، فسأل الناس عنه، فقال: إنّه حاكم من حكّام الجنّ التبس عليه قضيّة فأوضحتها له و كان أهل الكوفة يسمّون الباب الذي دخل منه «باب الثعبان» فأراد بنو أميّة إطفاء هذه الفضيلة فنصبوا على ذلك الباب فيلا مدّة طويلة حتّى سمّي «باب الفيل». (7)
مورخان روایت کرده اند که حضرت امیرالمومنین (علیه السّلام) بر منبر مسجد کوفه سخنرانی می کردند، مار بسیار بزرگی ظاهر شد، از منبر بالا رفت، مردم ترسیدند و خواستند تا آن را بکشند پس حضرت آنان را منع کرد و با آن مار بزرگ سخن گفت سپس پایین آمد، مردم از حضرت در این باره پرسیدند؛ فرمودند: او حاکمی از حکام جن بود. قضیه ای برایش مشتبه شده بود پس آن را برایش توضیح دادم. اهل کوفه آن بابی که مار بزرگ از آن وارد شده بود را «باب الثعبان» نامیدند. بنی امیه هنگامی که تصمیم گرفتند این برتری حضرت را بپوشانند بر آن درب برای مدت طولانی فیلی بستند تا به باب الفیل مشهور شد.
پی نوشتها
(1) كامل الزيارات، صفحه 28
(2) «فَأَلْقى عَصاهُ فَإِذا هِيَ ثُعْبانٌ مُبين» سوره مبارکه اعراف، آیه 107 و سوره مبارکه شعرا، آیه 32
(3) الكافي، جلد1 ، صفحه 396
(4) إرشاد القلوب إلى الصواب، جلد دوم، صفحه 278
(5) أصول الكافي، ترجمه كمرهاى، ج3 ، ص701
(6)الروضة من الكافي، ترجمه كمرهاى ، ج2 ، ص101
(7)منهاج الكرامة في معرفة الإمامة، علامه حلى، صفحه 137
منابع
- إرشاد القلوب إلى الصواب، حسن بن محمد ديلمى، قم، الشريف الرضي، 1412 ق.
- أصول الكافي ، محمد بن يعقوب كلينى، ترجمه كمرهاى، قم، اسوه، 1375ش.
- إعلام الورى بأعلام الهدى، فضل بن حسن طبرسى، قم، آل البيت،1417 ق.
- الروضة من الكافي ، محمد بن يعقوب كلينى، ترجمه محمد باقر كمره اى، تهران، كتابفروشى اسلاميه، 1382ق.
- الكافي، محمد بن يعقوب بن اسحاق كلينى، محقق ومصحح على اكبر غفارى و محمد آخوندى، تهران، دار الكتب الإسلامية، 1407 ق.
- كامل الزيارات، جعفر بن محمد ابن قولويه، محقق و مصحح عبد الحسين امينى، نجف اشرف، دار المرتضوية، 1356 ش.
- منهاج الكرامة في معرفة الإمامة، علامه حلى، مشهد، مؤسسة عاشورا، 1379 ش.
- مشارق أنوار اليقين في أسرار أمير المؤمنين (عليه السلام)، حافظ رجب برسى، بيروت، اعلمى، 1422 ق.
- مدينة معاجز الأئمة الاثني عشر و دلائل الحجج على البشر، سيد هاشم بحرانى، قم، مؤسسة المعارف، الإسلامية، 1413ق.
اترك تعليق