زندگینامه شهدای والامقام واقعه کربلا (5)

 

در بخش پنجم زندگینامه شهدای والا مقام دشت کربلا (رضوان الله علیهم) به زندگینامه شهداى طايى‏، تغلبى، جهنى‏، تميمى‏ و برخی یاران دیگر حضرت ابا عبد اللّه الحسين (عليه السّلام)‏ که جزء قبایل ذکر شده نبوده اند، بر اساس خلاصه ای از شرح حالهایی که سماوی در ابصار العین برای شهدای کربلا ذکر نموده است (1) به اضافه مطالبی که در مقاتل و برخی از کتب تاریخی نقل شده است؛ می پردازیم.

 

شهداى طايى‏

اميّة بن سعد طايى‏

اميّة بن سعد از ياران حضرت امیرالمومنین (علیه السّلام) و يكى از تابعين مقيم كوفه بود. هنگامی که از آمدن حضرت امام حسین (علیه السّلام) به كربلا اطلاع یافت قبل از آغاز جنگ به حضرت پیوست و طبق نقل برخی از مقاتل در نخستين حمله به شهادت رسيد.

 

در وسیله الدارین در معرفی اميّة بن سعد آمده است:

«قال العسقلاني في الإصابة: هو أميّة بن سعد بن زيد الطائي. قال علماء السير و التراجم: كان أميّة بن سعد فارساً شجاعاً تابعيّاً من أصحاب أميرالمؤمنين )عليه السّلام( نازلًا في الكوفة، له ذكر في المغازي و الحروب خصوصاً يوم صفّين فلمّا سمع بقدوم الحسين إلى كربلاء خرج من الكوفة مع من خرج أيّام المهادنة حتّى‏ جاء إلى الحسين (عليه السّلام) ليلة الثامن من المحرّم و کان ملازما له الی یوم العاشر فلما نشب القتال تقدم بین یدی الحسین (علیه السّلام) حتی قتل فی اول الحرب یعنی فی الحمله الاولی مع من قتل من اصحاب الحسین.(2)

«عسقلانى در الاصابه گفته است: وى امية بن سعد بن زيد طائى است. سيره نویسان گویند: امية بن سعد قهرمان شجاع از تابعان و از اصحاب‏ حضرت اميرالمؤمنين (علیه السّلام) و ساكن كوفه بود. وى در جنگها به ويژه صفين شركت داشت. پس از آنكه شنيد حضرت امام حسين (علیه السّلام) به كربلا آمده است همراه چند تن ديگر در روزهايى كه هنوز جنگ نبود از كوفه بيرون آمد تا آنكه در شب هشتم محرم نزد حضرت امام حسين (علیه السّلام) رسيد و تا روز عاشورا ملازم حضرت بود هنگامی که درگیری آغاز شد در پیش روی حضرت امام حسین (علیه السّلام) جنگید تا در ابتدای جنگ یعنی در حمله نخستین با افرادی که در این حمله به شهادت رسیدند؛ شهید شد.»

 

عمّار بن حسّان طايى‏

عمّار بن حسّان بن شريح بن سعد بن حارثة بن لام بن عمرو بن ظريف بن عمرو بن ثمامة بن ذهل بن جذعان بن سعد بن طىّ طايى از شيعيان مخلص و معروف به شجاعت و دلاورى بود. حسّان پدر بزرگوار عمّار از ياران حضرت امیرالمومنین (علیه السّلام) به شمار مى ‏آمد و در جنگ جمل در كنار حضرت حضور داشت و در جنگ صفّين به شهادت رسيد.

 

در کتاب مع الركب الحسيني درباره عمّار بن حسّان آمده است:

«قال المامقاني (ره): هو عمّار بن حسّان بن شريح، قال علماء السير إنّه كان من الشيعة المخلصين في الولاء و من الشجعان المعروفين، صحب الحسين (عليه السّلام) من مكّة و لازمه حتى‏ أتى‏ كربلاء فلمّا شبّ القيام یوم الطفّ تقدّم و استشهد بين يديه (رضوان الله عليه) و مع شرف الشهادة نال شرف تخصيصه بالسلام عليه في زيارة الناحية المقدّسة.»(3)

مامقانی نقل کرده است: او عمّار بن حسّان بن شريح بود. علمای سیره می نویسند: او از شیعیان خالص در ولایت و از افراد شجاع و نام آور بود. از مکه با حضرت امام حسین (علیه السّلام) همراه شد تا کربلا به همراه حضرت بود. در روز عاشورا پس از بر پا شدن جنگ در برابر حضرت به شهادت رسید خداوند از او خشنود باد. و از علو درجه ای که با شهادت بدان دست یافت در زیارت صادره از ناحیه مقدسه بر ایشان سلام فرستاده شده است.

 

در ابصار العین و ذخيرة الدارين درباره نگارش کتاب قضايای حضرت أمير المؤمنين (عليه السّلام) طبق روایات حضرت امام علی بن موسی الرضا (علیه السّلام) توسط یکی از نوادگان عمّار بن حسّان آمده است:

«و من أحفاد عمّار عبد اللّه بن أحمد بن عامر بن سليمان بن صالح بن وهب بن عمّار هذا، أحد علمائنا و رواتنا، صاحب كتاب قضايای أمير المؤمنين (عليه السّلام) يرويها عن‏ أبيه عن الرضا عليه السّلام‏.»(4)

 از نوادگان عمار، عبد اللَّه بن أحمد المكنى‏ أبوالقاسم بن عامر بن سليمان بن صالح بن وهب بن عمار الطائي است که صاحب كتاب «قضايا امير المؤمنين )عليه السّلام(» می باشد وی این کتاب را از پدرش به نقل از حضرت امام رضا (علیه السّلام) روایت می کند.

 

مناقب آل أبي طالب (عليهم السلام) و وسیله الدارین از ایشان به عنوان یکی از شهدای حمله نخستین در عاشورا نامبرده اند:

«وَ الْمَقْتُولُونَ مِنْ أَصْحَابِ الْحُسَيْنِ فِي الْحَمْلَةِ الْأُولَى ... عَمَّارُ بْنُ حَسَّان...»(5)

 

در زیارت شهدای کربلایی که از ناحیه مقدسه رسیده است بر ایشان سلام فرستاده شده است: «الَسَّلامُ عَلى‏ عَمَّارِ بْنِ حَسَّانَ»(6)

 

شهداى تغلبى‏

ضرغامة بن مالك تغلبى

ضرغامة بن مالك همچون نامش شير مردى دلاور و شيعه و از جمله كسانى بود كه با حضرت مسلم (عليه السّلام) بيعت كرد. پس از آمدن حضرت امام حسین (علیه السّلام) به کربلا با سپاهيان عمر بن سعد (لعنه الله علیه) از شهر خارج شد و در فرصتی به حضرت امام حسین (علیه السّلام) پيوست پس از نماز ظهر در جنگ تن به تن، به خيل شهيدان پیوست.

 

در وسیله الدارین و ذخیره الدارین درباره رجز خواندن و جنگ قهرمانانه وی در میدان نبرد آمده است:

« قال أبو مخنف: ثم برز مالك بن دأود [ضرغامة بن مالك‏] و هو يرتجز و يقول:

اليكم من مالك ضرغام‏

  ضرب فتى يحمى عن الكرام‏

يرجو ثواب اللَّه بالتمام‏

  سبحانه  من  ملك  علام‏

 

ثم حمل على القوم فقاتل قتال الرجل الباسل و صبر على الخطب الهائل حتى قتل منهم ستين فارساً سوى من جرح ثم قتل رضوان اللَّه عليه.» (7)

ابومخنف گوید: سپس مالك بن دأود [ضرغامة بن مالك‏] به میدان رفت وی چنین رجز می خواند:

مالك ضرغام در حمايت از کریمان بر شما ضربتى جوانمردانه مى‏ زند، او از خداوند مالك علّام اميد پاداش كامل دارد.

سپس به دشمن حمله كرد و مردانه جنگيد و بر سختیهای بسیاری شكيبايى ورزيد تا آنكه شصت سوار را كشت و شمارى را مجروح کرد و سپس به شهادت رسید. خداوند از او خشنود باد.

 

برخلاف وسیله الدارین، ذخيرة الدارين و ابصار العین که ذکر شده است ایشان بعد از ظهر و در میدان جنگ به شهادت رسیدند در مناقب آل أبي طالب (عليهم السلام) از ایشان به عنوان یکی از شهدای حمله نخستین در عاشورا نامبرده است:

وَ الْمَقْتُولُونَ مِنْ أَصْحَابِ الْحُسَيْنِ فِي الْحَمْلَةِ الْأُولَى...‏ ضِرْغَامَةُ بْنُ مَالِك...(8)

 

در زیارت شهدای کربلایی که از ناحیه مقدسه رسیده است بر ایشان سلام فرستاده شده است: «السَّلَامُ عَلَى ضِرْغَامَةَ بْنِ مَالِكٍ»(9)

 

كنانة بن عتيق تغلبى

طبق گزارشهای رسیده در مقاتل و کتب تاریخی كنانة بن عتيق تغلبى از دلاوران و عابدان و قاریان کوفه بود. وی قبل از جنگ خود را به حضرت امام حسین (علیه السّلام) رسانید و در روز عاشورا در رکاب حضرت به شهادت رسید.

در ذخیره الدارین به نقل از الاصابه درباره کنانه بن عتیق آمده است:

«و قال العسقلاني في الاصابة: هو كنانة بن عتيق بن معاوية بن الصامت بن قيس التغلبي الكوفي شهد أحدا هو و أبوه عتيق فارس رسول اللَّه (ص) و قد ذكره إبن مندة في تاريخه.

قال علماء السير و ارباب المقاتل: كان كنانة بن عتيق بطلا من أبطال الكوفة و عابداً من عبّادها و قارئا من قرّائها جاء إلى الحسين (ع) في الطف أيام الهدنة و جاهد بين يديه حتى قتل.»(10)

عسقلانی در الاصابه گوید: او کنانه بن عتیق بن معاویه بن صامت بن قیس تغلبی کوفی است. او در جنگ احد همراه پدرش حضور یافت و یکی از سواران لشکر حضرت رسول الله (صلی الله علیه و آله) بود. ابن منذه نیز در تاریخش از او نامبرده است.

سیره نگاران و ارباب مقاتل ذکر کرده اند: كنانة بن عتيق یکی از قهرمانان و عابدان و قاریان کوفه بود و در ایام صلح به نزد حضرت امام حسین (علیه السّلام) رفت و جنگید تا در رکاب حضرت به شهادت رسید.

 

در بحارالانوار و المناقب ذکر شده است که كنانة بن عتيق در حمله نخستین در صبح عاشورا به شهادت رسید اما به اعتقاد برخی از ارباب مقاتل وی در زمانی پس از حمله اول تا ظهر به شهادت رسیده است.(11)

 

در زیارت شهدای کربلایی که از ناحیه مقدسه رسیده است بر ایشان سلام فرستاده شده است: «السَّلَامُ عَلَى كِنَانَةَ بْنِ عَتِيقٍ»(12)

 

قاسط بن عبدالله بن زهير بن حارث تغلبى

قاسط و برادرانش از وفاداران به خاندان عصمت (علیهم السّلام) بودند و در رکاب حضرت سیدالشهداء(علیه السّلام) به شهادت رسیدند.

 

در ذخیره الدارین درباه قاسط بن عبدالله چنین گزارشی ذکر شده است:

«قال ابوعلی فی رجاله قاسط بن عبدالله بن زهیر بن الحارث التغلبی من اصحاب امیرالمومنین (ع) و قال نصر بن مزاحم المنقري الكوفي في كتاب صفين: إنّ عليا (ع) لما عقد الألوية للقبائل فأعطاها قوماً باعيانهم جعلهم رؤساءهم و أمراءهم و جعل على قريش؛ و أسد و كنایه بن عبد اللَّه بن عباس و على كندة؛ حجر بن عدّي الكندي و على بكر البصرة؛ حُضَين بن المنذر و على تميم البصرة؛ الأحنف بن قيس و قاسط بن عبد اللَّه بن زهير بن الحرّث التغلبى و على حنظلة البصرة؛ أعين بن ضبيع و كردوس بن عبد اللَّه بن زهير التغلبى‏.(13)

ابو على در کتاب رجال خود گويد: قاسط بن عبد اللَّه بن زهير بن حارث تغلبى از ياران حضرت اميرالمؤمنین (علیه السّلام) بود. نصر بن مزاحم منقرى كوفى در كتاب صفين گويد: حضرت امير المؤمنین (علیه السّلام) هنگام بستن پرچم براى قبايل، بزرگ هر قبيله را به فرماندهى و رياست آنان مى ‏گماشت.

عبد اللَّه بن عباس را فرمانده قريش، اسد و كنانه ساخت. حجر بن عدى را فرمانده قبیله كنده نمودند، بر قبیله بكر بصره حضين بن منذر را فرمانده نمودند. بر قبیله تميم بصره؛ احنف بن قيس و قاسط بن عبداللَّه بن زهير بن حرث تغلبى و بر حنظله بصره؛ اعين بن ضبيع و كردوس بن عبد اللَّه بن زهير تغلبى را فرمانده قرار دادند.

 

در وسیله الدارین درباره قاسط بن عبدالله و برادرانش آمده است:

«و قال صاحب الحدائق و صاحب كتاب ابصار العين قاسط بن عبد اللَّه بن زهير بن الحرّث التغلبي و أخوه كردوس بن عبد اللَّه بن زهير بن الحرّث التغلبي و أخوه مقسط بن عبد اللَّه بن زهير بن الحرّث التغلبي كان هؤلاء الثلاثة من أصحاب أميرالمؤمنين (ع) و من المجاهدين بين يديه في حروبه الثلاث صحبوه أولًا ثم صحبوا الحسن (ع) ثم بعده بقوا في الكوفة و لهم ذكر في الحرّوب و لاسيمّا صفين و لما ورد الحسين (ع) كربلاء خرجوا اليه فجاؤه ليلة العاشر فلما أصبحوا و قامت الحرّب‏ على ساق فجاهدوا بين يديه حتى قتلوا في الحملة الاولى مع من قتل من أصحاب الحسين.»(14)

مولف کتابهای الحدائق و ابصار العين می نویسند: قاسط بن عبد اللَّه بن زهير بن الحرّث تغلبي و برادرش كردوس بن عبد اللَّه بن زهير بن الحرّث تغلبي و برادرش مقسط بن عبد اللَّه بن زهير بن الحرّث تغلبي هر سه از اصحاب حضرت امیرالمومنین (علیه السّلام) بودند و در هر سه جنگ حضرت در رکاب ایشان جنگیدند سپس در شمار یاران حضرت امام حسن (علیه السّلام) درآمدند و در کوفه اقامت گزیدند و دلاوریهای آنان در جنگها خصوصا صفین ذکر شده است. هنگامی که حضرت امام حسین (علیه السّلام) به کربلا وارد شدند به سوی ایشان رفتند و شب عاشورا نزد ایشان رسیدند هنگامی که شب را به صبح رسانیدند و جنگ برپا شد در رکاب حضرت سید الشهدا (علیه السّلام) جنگیدند تا اینکه در حمله اول با اصحاب دیگر حضرت که در این حمله شهید شدند؛ به شهادت رسیدند.

 

در زیارت شهدای کربلایی که از ناحیه مقدسه رسیده است بر قاسط و برادرش سلام فرستاده شده است: «السَّلَامُ عَلَى قَاسِطٍ وَ كَرِشٍ ابْنَيْ زُهَيْرٍ التَّغْلَبِيَّيْن‏»(15)

 

المناقب ابن شهرآشوب، وسیله الدارین و ذخيرة الدارين ذکر شده است که وی در حمله نخستین به شهادت رسید.(16)

 

كردوس بن عبدالله بن زهير بن حارث تغلبى

کردوس و برادرانش از محبان اهل بیت (علیهم السّلام) بودند و در جنگهای حضرت امیرالمومنین (علیه السّلام) شرکت داشتند و در شمار یاران حضرت امام حسن (علیه السّلام) نیز محسوب می شدند و سرانجام در رکاب حضرت اباعبدالله الحسین (علیه السّلام) به شهادت رسیدند. 

در وسیله الدارین درباره کردوس بن عبدالله چنین آمده است:

«قال شیخ السماوی فی ابصار العین صفحه 137 قاسط اخوه کردوس و اخوه مقسط کانوا من اصحاب امیرالمومنین و من المجاهدین بین یدیه فی حروبه صحبوه اولا ثم صحبوا الحسن (ع) ثم بقوا فی الکوفه و لهم ذکر فی الحروب و لاسیما صفین و لما ورد الحسین (ع) کربلاء خرجوا الیه فجاؤه و قتلوا بین یدیه.»(17)

شیخ سماوی در ابصار العین صفحه 137 برادر قاسط؛ کردوس و مقسط بودند و آنان از اصحاب حضرت امیرالمومنین (علیه السّلام) و از مجاهدانی بودند که در جنگهای حضرت امیرالمومنین (علیه السّلام) حضور داشتند سپس در شمار یاران حضرت امام حسن (علیه السّلام) گردیدند و در کوفه باقی ماندند و در جنگها ذکر جنگاوریهای آنان ذکر شده است بخصوص در جنگ صفین. هنگامی حضرت امام حسین (علیه السّلام) به کربلا رسیدند به سمت ایشان حرکت کردند و در رکاب آن حضرت به شهادت رسیدند.

در زیارت شهدای کربلا رسیده از ناحیه مقدسه بر ایشان سلام فرستاده شده است. (18)

«در وسیله الدارین از او و برادارنش به افرادی که در حمله نخست به شهادت رسیدند؛ یاد شده است.»(19)

«در ذخیره الدارین از كردوس بن عبدالله و قاسط بن عبدالله در شمار شهدای حمله اول یاد شده است.»(20)

 

 مقسط بن عبدالله بن زهير بن حارث تغلبى

مقسط بن عبدالله بن زهیر بن حرث تغلبی از یاران حضرت امیرالمومنین (علیه السّلام) و حضرت امام حسن (علیه السّلام) بود و در شب عاشورا به حضرت سیدالشهداء (علیه السّلام) پیوست و در روز عاشورا در رکاب ایشان به شهادت رسید.

 

در وسیله الدارین درباره مقسط بن عبدالله گزارش شده است:

«قال صاحب الحدائق الوردیة و صاحب کتاب الابصار العین قاسط بن عبدالله و اخوه کردوس و اخوه مقسط بن عبدالله بن زهیر بن الحرث التغلبی کانوا من اصحاب أمیرالمومنین و من المجاهدین بین یدیه فی الحروب الثلاثه صحبوه اولا ثم صحبوا الحسن (علیه السّلام) ثم بعده بقوا فی الکوفه و لهم ذکر فی الحروب لاسیما صفین و لما ورد الحسین (علیه السّلام) کربلاء خرجوا الیه فجاوه لیله العاشر فلما اصبحوا و قامت الحرب علی ساق فجاهدوا بین یدیه حتی قتلوا فی الحمله الاولی مع من قتل من اصحاب الحسین.»(21)

نویسندگان کتابهای حدائق الوردیة و ابصار العین می نویسند: قاسط بن عبدالله و برادرانش کردوس و مقسط بن عبدالله بن زهیر بن الحرث تغلبی از اصحاب حضرت امیرالمومنین (علیه السّلام) و از کسانی بودند که در سه جنگ حضرت مجاهدت نمودند. سپس جزء یاران حضرت امام حسن (علیه السّلام) گردیدند و در کوفه اقامت گزیدند و در جنگها ذکر دلاوریهای ایشان آمده است به خصوص جنگ صفین. هنگامی که حضرت امام حسین (علیه السّلام) وارد کربلا شد به سوی حضرت حرکت نمودند و در شب دهم نزد ایشان رسیدند هنگامی که جنگ بر پا شد در رکاب حضرت جنگیدند تا اینکه در حمله اول با یاران دیگر حضرت که در این حمله شهید شدند به شهادت رسیدند.

 

در وسیله الدارین مقسط بن عبدالله جزء شهدای حمله نخست ذکر شده است.(22)

 

شهداى جهنى‏

مجمّع بن زياد بن عمرو جهنى‏

مجمّع بن زياد بن عمرو جهنى در منطقه جهينه واقع در اطراف مدینه هنگامی حضرت امام حسین (علیه السّلام) از مدینه عازم مکه بودند به ایشان پیوستند و تا روز عاشورا در کنار حضرت ماندند و به شهادت رسیدند.

در کتاب مع الركب الحسيني درباره پیوستن افرادی از جهینه به کاروان حسینی آمده است:

«و هم مجمع بن زياد بن عمرو الجهني (رض) و عبّاد بن المهاجر بن أبي المهاجر الجهني (رض) و عقبة بن الصلت الجهني (رض) و كان هؤلاء الأبرار قد التحقوا بالإمام (عليه السّلام) من مياه جهينة (منازل جهينة) و هو في طريقه من المدينة إلى مكّة و ثبتوا معه و لازموه فلم ينفضّوا عنه حين انفض كثير من الأعراب عنه (عليه السّلام) في زُبالة فلما كان يوم العاشر قاتلوا بين يديه حتّى قتلوا رضوان اللّه عليهم.»(23)

از جهنیان مجمع بن زياد بن عمرو جهني و عبّاد بن المهاجر بن أبي المهاجر جهني و عقبة بن الصلت جهني بودند. ایشان نیکانی بودند از آبهای جهینه در مسیر مدینه به مکه به حضرت (علیه السّلام) پیوستند و نزد ایشان باقی ماندند و ایشان را همراهی نمودند و هنگامی که بسیاری از اعراب در منطقه زباله از حضرت امام حسین (علیه السّلام) جدا شدند از حضرت جدا نشدند تا روز عاشورا که در رکاب حضرت سیدالشهداء (علیه السّلام) جنگیدند تا اینکه به شهادت رسیدند. خداوند از آنان خشنود باد.

 

عبّاد بن مهاجر بن ابو مهاجر جهنى‏

عبّاد بن مهاجر از افرادی بود که به همراه افراد دیگری از منطقه جهینه در مسیر راه مدینه به مکه به حضرت امام حسین (علیه السّلام) پیوست و در روز عاشورا در رکاب حضرت سیدالشهداء (علیه السّلام) به شهادت رسید.

«و ثلاثة التحقوا بالإمام عليه السلام من مياه جهينة و لازموه حتى استشهدوا بين يديه في كربلاء و هم: مجمع بن زياد الجهني و عبّاد بن المهاجر الجهني و عقبة بن الصلت الجهني رضوان الله عليهم.»(24)

از آبهای جهینه سه نفر به حضرت امام حسین (علیه السّلام) ملحق شدند و ایشان را همراهی نمودند تا اینکه در برابر حضرت در کربلا به شهادت رسیدند و آنان مجمع بن زياد جهني، عبّاد بن المهاجر جهني و عقبة بن الصلت جهني بودند. خداوند از آنان خشنود باد.

 

عقبة بن صلت جهنى‏

عقبة بن صلت جهنى‏ نیز از افرادی بود كه در منطقه جهینه به حضرت امام حسین (علیه السّلام) پیوست و ملازم ركاب آن حضرت گردید و در هنگام پراکنده شدن افراد، حضرت سیدالشهداء (علیه السّلام) را تنها نگذاشت تا در روز عاشورا به شهادت رسيد.

 

در کتاب مع الركب الحسيني درباره پیوستن افرادی از منطقه جهینه منزلگاهی بین مدینه و مکه به حضرت امام حسین (علیه السّلام) آمده است:

«و يروي لنا التاريخ من وقائع الطريق من المدينة إلى مكّة أيضا أنّ جماعة من الاعراب كانوا يلتحقون بالركب الحسيني عند مروره بمنازلهم و من تلك المنازل منازل جهينة (مياه جهينة) و قد التحق بالامام (ع) منها جماعة منهم ثلاثة رجال لم ينفضّوا عنه فيمن انفضّ من الاعراب عنه بعد ذلك بل أقاموا معه ولازموه و لم يتخلّوا عنه حتّى فازوا باسمى مراتب الشرف في الدنيا و الاخرة حيث استشهدوا بين يديه في الطفّ يوم عاشورأ و هم: مجمع بن زياد بن عمرو الجُهَني، عبّاد بن المهاجر بن أبي المهاجر الجهني، عقبة بن الصلت الجهني.»(25)

در کتابهای تاریخی از پیوستن گروهى از اعراب به كاروان حسينى هنگام گذشتن حضرت امام حسین (عليه السلام) از منزلگاههاى آنان در راه مدینه به مکه خبر داده اند.

 از جمله اين منازل، منازل جهينه (آبهاى جهينه) است. چند نفر از ساكنان آنجا به امام (عليه السّلام) پيوستند.

از جمله سه مرد بودند كه پس از پراكنده شدن اعراب از اطراف امام (علیه السّلام) همچنان باقى ماندند و پيوسته با حضرت همراه بودند و از او جدا نشدند تا آنكه به بالاترين مراتب شرافت دنيا و آخرت دست يافتند و در روز عاشورا در سرزمين كربلا و در حضور آن حضرت به شهادت رسيدند. اين سه نفر مجمع بن زياد بن عمرو جهنى، عبّاد بن مهاجر بن ابى مهاجر جهنى، عقبة بن صلت جهنى‏ هستند. (26)

 

شهداى تميمى‏

حرّ بن يزيد رياحى‏

حرّ بن يزيد بن ناجية بن قعنب بن عتّاب [الردف‏] بن هرمّى بن رياح بن يربوع بن حنظلة بن مالك بن زيد مناة بن تميم تميمى يربوعى رياحى از خاندانى بود كه در عصر جاهليت و در عصر اسلامی، انسانهاى شايسته ای به شمار مى‏ آمدند زيرا جدّ او عتّاب، در پايه ‏اى بود كه پشت سر نعمان [پادشاه حيره‏] سوار مى ‏شد. پس از درگذشت عتّاب، دو فرزند به نامهاى قيس و قعنب از او به يادگار ماند.

حرّ ابتدا توسط عمر بن سعد مأمور شد تا راه حضرت امام حسین (علیه السّلام) را سد نماید و ایشان را از رفتن به کوفه بازدارد اما وقتی تصمیم جنگ با حضرت سیدالشهداء (علیه السّلام) قطعی شد حرّ به حضرت امام حسین (علیه السّلام) پیوست.

 

در تاریخ طبری درباره پیوستن حرّ بن یزید به حضرت امام حسین (علیه السّلام) آمده است:

« قال ابو مخنف: عن ابى جناب الكلبى عن عدى بن حرمله قال: ثم ان الحر بن يزيد لما زحف عمر بن سعد قال له: اصلحك الله، مقاتل أنت هذا الرجل؟ قال: اى و الله قتالا ايسره ان تسقط الرءوس و تطيح الأيدي، قال: ا فما لكم في واحده من الخصال التي عرض عليكم رضا؟

قال عمر بن سعد: اما و الله لو كان الأمر الى لفعلت و لكن اميرك قد ابى ذلك، قال: فاقبل حتى وقف من الناس موقفا و معه رجل من قومه يقال له قره بن قيس، فقال: يا قره، هل سقيت فرسك اليوم؟ قال: لا، قال: انما تريد ان تسقيه؟ قال: فظننت و الله انه يريد ان يتنحى فلا يشهد القتال و كره ان أراه حين يصنع ذلك، فيخاف ان ارفعه عليه فقلت له: لم اسقه و انا منطلق فساقيه. قال: فاعتزلت ذلك المكان الذى كان فيه. قال: فو الله لو انه اطلعنى على الذى يريد لخرجت معه الى الحسين. قال: فاخذ يدنو من حسين قليلا قليلا. فقال له رجل من قومه يقال له المهاجر ابن أوس: ما تريد يا بن يزيد؟ ا تريد ان تحمل؟ فسكت و اخذه مثل العرواء. فقال له يا بن يزيد؟ اتريد ان تحمل؟ فسكت و اخذه مثل العرواء فقال له يا بن يزيد و الله ان امرك لمريب و الله ما رايت منك في موقف قط مثل شي‏ء أراه الان و لو قيل لي: من اشجع اهل الكوفه رجلا ما عدوتك فما هذا الذى ارى منك. قال: انى و الله اخير نفسي بين الجنه و النار و والله لا اختار على الجنه شيئا و لو قطعت و حرقت ثم ضرب فرسه فلحق بحسين (ع) فقال له: جعلني الله فداك يا بن رسول الله، انا صاحبك الذى حبستك عن الرجوع و سايرتك في الطريق و جعجعت بك في هذا المكان و الله الذى لا اله الا هو ما ظننت ان القوم يردون عليك ما عرضت عليهم ابدا و لا يبلغون منك هذه المنزله فقلت في نفسي: لا أبالي ان اطيع القوم في بعض امرهم و لا يرون انى خرجت من طاعتهم و اما هم فسيقبلون من حسين هذه الخصال التي يعرض عليهم و والله لو ظننت انهم لايقبلونها منك ما ركبتها منك و انى قد جئتك تائبا مما كان منى الى ربى و مواسيا لك بنفسي حتى اموت بين يديك ا فترى ذلك لي توبه؟

قال: نعم، يتوب الله عليك و يغفر لك. ما اسمك؟ قال: انا الحر بن يزيد. قال: أنت الحر كما سمتك أمك. أنت الحر ان شاء الله في الدنيا و الآخرة انزل قال: انا لك فارسا خير منى راجلا اقاتلهم على فرسي ساعه و الى النزول ما يصير آخر امرى قال الحسين: فاصنع يرحمك الله ما بدا لك فاستقدم امام اصحابه ثم قال: ايها القوم، الا تقبلون من حسين خصله من هذه الخصال التي عرض عليكم فيعافيكم الله من حربه و قتاله؟ قالوا: هذا الأمير عمر بن سعد فكلمه فكلمه بمثل ما كلمه به قبل و بمثل ما كلم به اصحابه قال عمر: قد حرصت لو وجدت الى ذلك سبيلا فعلت، فقال: يا اهل الكوفه، لامكم الهبل و العبر إذ دعوتموه حتى إذا أتاكم اسلمتموه و زعمتم انكم قاتلو انفسكم دونه ثم عدوتم عليه لتقتلوه، امسكتم بنفسه و أخذتم بكظمه و أحطتم به من كل جانب فمنعتموه التوجه في بلاد الله العريضة حتى يامن و يامن اهل بيته و اصبح في ايديكم كالأسير لا يملك لنفسه نفعا و لا يدفع ضرا و حلأتموه و نساءه و اصيبيته و اصحابه عن ماء الفرات الجاري الذى يشربه اليهودي و المجوسي و النصراني و تمرغ فيه خنازير السواد و كلابه و ها هم أولاء قد صرعهم العطش بئسما خلفتم محمدا في ذريته. لا سقاكم الله يوم الظما ان لم تتوبوا و تنزعوا عما أنتم عليه من يومكم هذا في ساعتكم هذه فحملت عليه رجاله‏ لهم ترميه بالنبل فاقبل حتى وقف امام الحسين(ع).»(27)

«عدى بن حرمله گويد: وقتى عمر بن سعد حمله برد، حرّ بن يزيد بدو گفت: «خدايت قرين صلاح بدارد با اين مرد جنگ مى‏ كنى؟» گفت: «به خدا، بله جنگى كه دست كم سرها بريزد و دستها بيفتد.» گفت: «به يكى از سه چيز كه به شما گفت رضايت نمى‏ دهيد؟» عمر بن سعد گفت: «به خدا اگر كار با من بود رضايت مى ‏دادم اما امير تو اين را نپذيرفت.» گويد: حرّ بيامد و با كسان بايستاد، يكى از مردم قومش نيز با وى بود به نام قره پسر قيس. حرّ بدو گفت: «امروز اسبت را آب داده ‏اى؟» گفت: «نه.» گفت: «نمى‏ خواهى آبش دهى؟» قره گويد: به خدا پنداشتم كه مى ‏خواهد دور شود و در جنگ حاضر نباشد و نمى‏ خواهد به هنگام اين كار او را ببينم و از او خبر دهم. به او گفتم: «آبش نداده ‏ام و مى ‏روم و آبش مى ‏دهم.» گويد: از جايى كه وى بود دور شدم.

گويد: به خدا اگر مرا از مقصود خويش آگاه كرده بود با وى پيش حسين رفته بودم.

گويد: كم ‏كم به حسين نزديك شد. يكى از قوم وى به نام مهاجر پسر اوس گفت: «اى پسر يزيد چه مى ‏خواهى؟ مى ‏خواهى حمله كنى؟» گويد: «او خاموش ماند و لرزش سراپايش را گرفت.» مهاجر گفت: «به خدا كار تو شگفت آور است، هرگز به هنگام جنگ ترا چنين نديده بودم كه اكنون مى ‏بينم، اگر به من مى‏ گفتند: دليرترين مردم كوفه كيست؟ از تو نمى ‏گذشتم، اين چيست كه از تو مى ‏بينم؟» گفت: «به خدا خودم را ميان بهشت و جهنم مردد مى ‏بينم، به خدا اگر پاره‏ پاره‏ ام كنند و بسوزانند چيزى را بر بهشت نمى ‏گزينم.» گويد: آنگاه اسب خويش را بزد و به حسين (عليه السّلام) پيوست و گفت: «خدايم فدايت كند، من همانم كه ترا از بازگشت بداشتم و همراه تو شدم‏ و در اين مكان فرود آوردم. به خدايى كه جز او خدايى نيست گمان نداشتم اين قوم آنچه را گفته بودى نپذيرند و كار ما به اينجا بكشد. به خويش ‏گفتم كه قسمتى از دستور اين قوم را اطاعت مى ‏كنم كه نگويند از اطاعتشان برون شده ‏ام ولى آنها شرایط حسین را مى ‏پذيرند، به خدا اگر مى‏ دانستم كه نمى‏ پذيرند؛ چنان نمى ‏كردم. اينك پيش تو آمده ‏ام و از آنچه كرده ‏ام به پيشگاه پروردگارم توبه مى کنم، ترا به جان يارى مى ‏كنم تا پيش رويت بميرم آيا توبه من مى ‏پذیرفته می شود؟» گفت: «آرى، خدا توبه ترا مى ‏پذيرد و ترا مى ‏بخشد، نام تو چيست؟» گفتم: «من حرّ پسر يزيد هستم.» گفت: «تو چنانكه مادرت نامت داد حرّ هستى، ان شاء الله در دنيا و آخرت حرّ هستى، فرود آى.» گفتم: «من به حال سوارى از پياده بهترم، بر اسبم مدتى با آنها مى ‏جنگم و آخر كارم به فرود آمدن مى ‏كشد.» گفت: «خدايت رحمت كناد، هر چه به نظرت مى ‏رسد بكن.» گويد: حرّ پيش روى ياران خويش رفت و گفت: «اى قوم، چرا يكى از اين چيزها را كه حسين به شما عرضه مى ‏كند؛ نمى ‏پذيريد كه خدايتان از جنگ وى معاف دارد.» گفتند: «اينك امير عمر بن سعد، با وى سخن كن.» گويد: با وى سخنانى گفت همانند آنچه از پيش با وى گفته بود و نيز به ياران خويش گفته بود.

عمر گفت: «دلم مى ‏خواست اگر راهى مى ‏يافتم چنين مى ‏كردم.» حرّ گفت: اى مردم كوفه، مادرتان به عزایتان بنشیند كه او را دعوت كرديد و چون بيامد او را تسليم كرديد، مى ‏گفتيد خويشتن را براى دفاع از او به كشتن مى ‏دهيد. اما بر او تاخته ‏ايد كه خونش بريزيد، خودش را بداشته ‏ايد، گلويش را گرفته ‏ايد و از همه سوی در ميانش گرفته ‏ايد و نمى ‏گذاريد در ديار وسيع خدا برود تا ايمن شود و خاندانش نيز ايمن شوند. به دست شما چون اسير مانده كه براى خويش نه سودى تواند گرفت و دفع ضررى تواند كرد. وى را با زنانش و كودكان خردسالش و يارانش از آب روان فرات كه يهودى و مجوسى و نصرانى مى ‏نوشند و خوكها و سگان روستا در آن مى‏ غلطند ممنوع داشته‏ ايد كه هم اكنون از تشنگى از پا در آمده‏ اند. این چه رفتار بدى با بازماندگان محمد پيش گرفته‏ ايد؟ اگر هم اكنون توبه نکنید و از اين رفتار خود دست برنداريد خدا به روز تشنگى آبتان ندهد.» گويد: پيادگان قوم سوى او حمله بردند و تير انداختند. حرّ برفت تا پيش روى حسين بايستاد.»(28)

 

در مقتل الحسين(علیه السّلام) مقرم درباره چگونگی به شهادت رسیدن حرّ بن یزید آمده است:

«و خرج من بعده الحر بن يزيد الرياحي و معه زهير بن القين يحمي ظهره فكان إذا شد أحدهما و استلحم شد الآخر و استنقذه ففعلا ساعة و إن فرس الحر لمضروب على أذنيه و حاجبيه و الدماء تسيل منه و هو يتمثل بقول عنترة:

ما زلت أرميهم بثغرة نحره‏

  و لبانه حتى تسربل بالدم‏

فقال الحصين ليزيد بن سفيان: هذا الحر الذي كنت تتمنى قتله قال: نعم و خرج إليه يطلب المبارزة فما أسرع أن قتله الحر ثم رمى أيوب بن مشرح الخيواني فرس الحر بسهم فعقره و شب به الفرس فوثب عنه كأنه ليث‏ و بيده السيف و جعل يقاتل راجلا حتى قتل نيفا و أربعين‏ ثم شدت عليه الرجالة فصرعته و حمله أصحاب الحسين عليه السّلام و وضعوه أمام الفسطاط الذي قاتلون دونه و هكذا يؤتى بكل قتيل إلى هذا الفسطاط و الحسين يقول: قتلة مثل قتلة النبيين و آل النبيين‏ ثم التفت إلى الحر و كان به رمق فقال له و هو يمسح الدم عنه: أنت الحر كما سمتك أمك و أنت الحر في الدنيا و الآخرة و رثاه رجل من أصحاب الحسين و قيل علي بن الحسين‏ و قيل إنها من إنشاء الحسين خاصة:

لنعم الحر حر بني رياح‏

  صبور عند مشتبك الرماح‏

و نعم الحر إذ فادى حسينا

  و جاد بنفسه عند الصباح‏(29)

«پس از حبيب، حرّ بن يزيد رياحى به همراهى زهير بن قين خارج شدند كه هر كدام پشتيبان ديگرى بود هنگامى كه كار بر يكى سخت مى ‏شد ديگرى او را نجات مى ‏داد.

مدتى اينگونه جنگيدند در حالى كه گوشهاي اسب حرّ قطع شده بود و خون می ریخت. حصين به يزيد بن سفيان گفت: اين حرّ است كه آرزوى قتلش را داشتى. يزيد گفت: آرى، جلو آمد و درخواست مبارزه كرد و چيزى نگذشت كه حرّ او را به قتل رساند.

ايوب بن مشرح اسب حرّ را با تير زد و اسب بر زمين افتاد حرّ همچون شيرى پياده شد و با شمشير مشغول نبرد شد. چهل و چند نفر را به قتل رساند و در يك جنگ سخت بر زمين افتاد. اصحاب امام (عليه السّلام) او را جلوى خيمه ‏اى بردند كه بقيه شهداء را مى ‏آوردند حضرت امام حسين (عليه السّلام) فرمودند: كشته‏ اى مثل كشته ‏هاى پيامبران و آل پيامبران‏ پس به سوى حرّ رفتند در حالى كه هنوز رمقى در وى باقى مانده بود، خون از صورتش پاك كردند و فرمودند: تو آزاد هستى همانگونه كه مادرت تو را اين چنين ناميد و در دنيا و آخرت آزاد هستى. فردى از اصحاب امام (عليه السّلام) كه گفته شده است على بن حسين (عليه السّلام) بود‏ و نیز گفته شده است خود امام (عليه السّلام) بودند، براى او مرثيه خواندند: چه نيكو آزاده ‏اى است حرّ بنى رياح كه هنگام فرود آمدن نيزه‏ ها صبور بود و چه نيكو آزاده‏ اى بود كه خود را فداى حسين (عليه السّلام) كرد و هنگام صبح جان خود را از دست داد.»(30)

 

حجّاج بن بدر تميمى سعدى‏

وی در مقاتل مختلف با نامهای مختلف حجاج بن زید(31) حجاج بن یزید(32) حجاج بن بدر(33) یاد شده است.

در ذخیره الدارین از قول عسقلانی حجاج چنین معرفی شده است:

«قال العسقلاني في الاصابة: هو حجاج بن زيد بن جبلة بن مرداس بن بوبن بن عبد قيس بن مسلمة بن عامر بن عبيد السعدي البصري التميمي احد الفصحاء و كان والده زيد بن جبلة شريفاً في الاسلام.»(34)

عسقلانی در الاصابه گفته است: او حجاج بن زيد بن جبلة بن مرداس بن بوبن بن عبد قيس بن مسلمة بن عامر بن عبيد سعدي بصري تميمي یکی از سخنوران بود و پدرش زيد بن جبلة فرد بزرگوار و شرافتمندی در اسلام بود.

 

در وسیله الدارین وی را از همراهان حضرت امیرالمومنین (علیه السّلام) در جنگ صفین نامبرده است که در نخستین حمله روز عاشورا به شهادت رسید.(35)

در ذخیره الدارین به نقل از حدائق ذکر شده است که وی بعد از نماز ظهر در میدان مبارزه به شهادت رسید.(36)

 

وی حامل نامه یزید بن مسعود نهشل از بزرگان بصره به حضرت امام حسین (علیه السّلام) بود.

حضرت امام حسین (علیه السّلام) به سران قبایل بصره و اشراف بصره نامه نوشتند و از آنان یاری خواستند. یزید بن مسعود نهشلی هواداران خود از قبايل تميم، حنظله، سعد و عامر را گرد آورد و بر ايشان خطابه ‏اى ايراد كرد و بسیاری از سران قبایل قول یاری به یزید بن مسعود نهشلی دادند. آنگاه نامه‏ اى به حضرت امام حسین (علیه السّلام) نوشت و به گفته برخى مقتل ‏نويسان آن را توسط حجّاج بن بدر سعدى، خدمت آن بزرگوار فرستاد.

«بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم أمّا بعد: فقد وصل الىّ كتابك و فهمت ما ندبتني اليه و دعوتني له من الأخذ بحظي من طاعتك و الفوز بنصيبي من نصرتك و ان اللَّه لم تخل الأرض قط من عامل عليها بخير أو دليل على سبيل نجاة و أنتم حجة اللَّه على خلقه و وديعته في أرضه تفرعتم من زيتونة أحمدية هو أصلها و أنتم فرعها فاقدم سعدت باسعد طائر فقد ذللت لك اعناق بني تميم و تركتهم اشد تتابعاً في طاعتك من الابل الظماء يوم خمسها لورود الماء و قد ذللت لك بني سعد و غسلت درن قلوبها و في نسخة درن صدورها بماء سحابة مزن حين استهل برقها فلمع.»(37)

«بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم اما بعد: نامه ‏ات به دستم رسيد، آنچه مرا بدان فرا خوانده و دعوت نموده بودى كه از در اطاعت درآيم و ترا يارى‏ كنم، درك نمودم. خداى متعال زمين را از وجود كسى كه در آن به خير و نيكى عمل كند و مردم را به راه نجات رهنمون گردد؛ خالى نمى ‏نهد. شما حجّت خدا بر آفريدگان او و امانتهاى وى روى زمين او هستيد. شما شاخسار درخت احمدى به شمار مى ‏آييد كه رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم) تنه آن و شما شاخه ‏هايش تلقى مى ‏شويد. در اوج كاميابى به نزد ما بيا. بنى تميم را فرمانبردار تو ساخته ‏ام به گونه ‏اى كه در اطاعت از فرمان تو و ديدارت چنان تشنه هستند كه گويى شتر تشنه ‏اى در روز تشنگى به آب برسد و بنى اسد را نيز تسليم شما نمودم و آلودگیهاى دلهايشان را با آب باران شست و شو داده ‏ام و صيقلى گشته ‏اند.»

یزید بن مسعود نهشلی نامه خود را توسط الحجاج بن زيد سعدي بصري به سوی حضرت امام حسین (علیه السّلام) فرستاد. در ابصار العین درباره ارسال نامه توسط الحجاج بن زيد سعدي بصري آمده است:

«ثمّ أرسل الكتاب مع الحجّاج و كان متهيّأ للمسير إلى الحسين بعد ما سار إليه جماعة من العبديين فجاءوا إليه عليه السّلام بالطف فلمّا قرأ الكتاب قال: «مالك، آمنك اللّه من الخوف و أعزّك و أرواك‏ يوم العطش الأكبر.» و بقي الحجّاج معه حتّى قتل بين يديه.»(38)

«سپس نامه خود را توسط حجّاج -كه پس از حركت عدّه ‏اى از عبديان، مهياى سفر به كوى حضرت امام حسين (عليه السّلام) بودند- نزد آن حضرت فرستاد و در كربلا حضورش شرفياب شدند. زمانى كه آن بزرگوار نامه را خواندند، فرمودند: «ما لك؟ آمنك اللّه من الخوف و أعزّك و أرواك يوم العطش الأكبر: تو را چه شده است؟ خداوند تو را از بيم و هراس مصونيّت بخشد و عزّت و سر بلندى عنايت كند و در تشنگى بزرگ روز قيامت تو را سيراب گرداند.»

حجّاج در كنار حضرت ماند تا اين كه در ركابش به درجه رفيع شهادت نايل آمد.»(39)

 

ياران دیگر حضرت ابا عبد اللّه الحسين (عليه السّلام)‏

جبلة بن على شيبانى

جبلة بن على از کوفیانی بود که در رکاب حضرت امیرالمومنین (علیه السّلام) در جنگ صفین حضور داشت و در ایام صلح خود را به کربلا رساند و نزد حضرت امام حسین (علیه السّلام) ماند تا در روز عاشورا به شهادت رسید.

ایشان در ذخیره الدارین چنین معرفی شده است:

«قال العسقلاني في الاصابة: هو جبلة جنادة بن [على‏] بن سويد بن عمرو بن عرفطة ... بن ربيعة الشيباني.

و أورده الطبراني و أبو نعيم و غيرهما عن مطين بسنده إلى عبيد اللَّه بن أبي رافع قال: ان جبلة بن [على‏] عمر الشيبانى فيمن شهد صفين مع علي بن أبي طالب (ع).

و قال جملة أهل السير و التراجم: كان جبلة بن علي شجاعاً من شجعان أهل الكوفة قام مع مسلم بن عقيل اولًا فلما خذل مسلم و قتل فر و اختفى عند قومه فلما جاء الحسين (ع) إلى كربلاء جاء اليه ايام المهادنة.

و قال صاحب الحدائق: فلما شب القتال يوم الطف تقدم جبلة بن علي الشيباني بين يدى الحسين (ع) فقاتل مبارزة حتى قتل.»(40)

طبق قول عسقلانی او جبلة جنادة بن [على‏] بن سويد بن عمرو بن عرفطة ... بن ربيعة الشيباني بود.

طبرانی و ابونعیم و دیگران از مطین با سند عبيداللَّه بن أبي رافع نقل کرده اند: جبلة بن [على‏] عمر الشيبانى در صفين با حضرت امیرالمومنین (علیه السّلام) همراه بودند.

همه علمای سیره گفته اند: جبله بن علی از شجاعان اهل کوفه بود که ابتدا به حمایت از حضرت مسلم بن عقیل (علیه السّلام) برخاست و هنگامی که حضرت مسلم (علیه السّلام) را تنها گذاشتند و او را به شهادت رساندند، جبله بن علی گریخت و نزد قومش مخفی شد و هنگامی که حضرت امام حسین (علیه السّلام) به کربلا آمدند در ایام صلح نزد حضرت رفتند.

صاحب حدائق گفت: هنگامی که جنگ در روز عاشورا شروع شد، جبلة بن علي شيباني پیش روی حضرت امام حسین (علیه السّلام) جنگید تا به شهادت رسید.  

 در برخی از مقاتل ذکر شده است که ایشان در میدان جنگ جنگیدند و به شهادت رسیدند و برخی منابع مثل مناقب آل ابی طالب او را جزء شهدای حمله نخست روز عاشورا نامبرده اند:

«وَ الْمَقْتُولُونَ مِنْ أَصْحَابِ الْحُسَيْنِ فِي الْحَمْلَةِ الْأُولَى‏... جَبَلَةُ بْنُ عَلِي‏...»(41)

در وسیله الدارین نیز نام وی به عنوان یکی از شهدای حمله نخست روز عاشورا ذکر شده است.(42)

در زیارت شهدای کربلایی که از ناحیه مقدسه رسیده است بر ایشان سلام فرستاده شده است: «الَسَّلامُ عَلى جَبَلَةَ بْنِ عَلِيٍّ الشَّيْبَانِيِّ»(43)

 

قعنب بن عمرو التمری

وی از شیعیان بصره بود که به همراه حجاج بن بدر نامه یزید بن مسعود نهشل را از بصره به حضرت امام حسین (علیه السّلام) رساند و در نزد حضرت ماند و در رکاب ایشان به شهادت رسید. در کتب تاریخی و مقاتل کمتر یادی از ایشان شده است.

نام وی در کتب مختلف با اختلافاتی قعنب بن عمر النمری(44) یا قعنب بن عمر والنميري‏(45) ذکر شده است:

در زیارت شهدای کربلای رسیده از ناحیه مقدسه بر وی چنین سلام داده شده است: «السَّلَامُ عَلَى قَعْنَبِ بْنِ عَمْرٍو التَّمْرِي‏»(46)

 

در المزار الکبیر در زیارتنامه شهدای کربلا از وی با نام «قَعْنَبِ بْنِ عَمْرٍو النَّمِرِي‏» یاد شده است.(47)

در ذخیره الدارین نام وی به عنوان یکی از شهدای حمله نخست روز عاشورا ذکر شده است.(48)

 

سعيد بن عبد اللّه حنفى

سعيد بن عبد اللّه حنفى از دلاوران و بزرگان شیعه در کوفه بود که با شهادت خود وفاداری خود را به خاندان عصمت اثبات نمود.

سعيد بن عبد اللّه حنفى و هانی نامه های کوفیان را به دست حضرت امام حسین (علیه السّلام) در مکه رساندند و جواب نامه حضرت امام حسین (عليه السّلام) به کوفیان را به دست کوفیان رساندند.

در این باره مقتل الحسين (علیه السّلام) مقرم آمده است:

«و لما اجتمع عند الحسين ما ملأ خرجين كتب إليهم كتابا واحدا دفعه إلى هاني بن هاني السبيعي و سعيد بن عبد اللّه الحنفي و كانا آخر الرسل و صورته: بسم اللّه الرحمن الرحيم من الحسين بن علي إلى الملأ من المؤمنين و المسلمين أما بعد فإن هانئا و سعيدا قدما علي بكتبكم و كانا آخر من قدم علي من رسلكم و قد فهمت كل الذي قصصتم و ذكرتم و مقالة جلكم أنه ليس علينا إمام فأقبل لعل اللّه يجمعنا بك على الهدى و الحق و قد بعثت إليكم أخي و ابن عمي و ثقتي من أهل بيتي و أمرته أن يكتب إلي بحالكم و أمركم و رأيكم فإن كتب أنه قد اجتمع رأي ملئكم و ذوي الفضل و الحجى منكم على مثل ما قدمت علي به رسلكم و قرأت في كتبكم أقدم عليكم و شيكا إن شاء اللّه! فلعمري ما الإمام إلا العامل بالكتاب و الآخذ بالقسط و الدائن بالحق و الحابس نفسه على ذات اللّه و السلام‏.(49)

«هنگامى كه نزد امام به اندازه خرجينى نامه جمع شد، يك نامه به آنان نوشت و آن را به هانى بن هانى سبيعى و سعيد بن عبد اللّه حنفى سپرد كه آخرين فرستاده امام بود و متن نامه از اين قرار بود:

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ‏ از حسين بن على به جمع مؤمنين و مسلمين، امّا بعد؛ همانا هانى و سعيد نامه ‏هاى شما را براى من آوردند آنان آخرين فرستادگان شما بودند و من داستان شما و گفتار عموم شما را دانستم كه از اين قرار بود: براى ما امامى نيست، قدم بگذار شايد خداوند به واسطه تو ما را هدايت كند.

من برادر و پسر عمو و شخص مورد اعتماد خودم را به سوى شما فرستادم و به او امركردم كه حال شما و رأى شما را براى من گزارش كند، اگر نوشت كه رأى عموم شما و صاحبان فضل و خرد از شما همانگونه است كه در نامه‏ هايتان آمده است، من به سرعت به سوى شما حركت خواهم كرد ان شاء اللّه. قسم به جان خودم امام نيست مگر كسى كه طبق قرآن حكم كند، عادل باشد و دين حق را اجرا کند و خود را وقف خدا كرده باشد و السلام.»(50)

 

اعلام همراهی سعيد بن عبد اللّه با حضرت مسلم (علیه السّلام)

پس از ورود حضرت مسلم (علیه السّلام) به کربلا در خانه مختار سعید بن عبد الله حنفی سوگند وفاداری یاد کرد. حضرت مسلم (علیه السّلام) نامه ای را توسط او برای حضرت امام حسین (علیه السّلام) فرستاد.

«قال أبو جعفر: لمّا حضر مسلم بالكوفة و نزل دار المختار خطب الناس عابس ثمّ حبيب كما قدّمنا. ثمّ قام سعيد بعدهما فحلف أنّه موطّن نفسه على نصرة الحسين فاد له بنفسه، ثمّ بعثه مسلم بكتاب إلى الحسين فبقي مع الحسين حتّى قتل معه.»(51)

«ابو جعفر طبرى مى ‏گويد: زمانى كه مسلم وارد كوفه شد و در منزل مختار فرود آمد، عابس و حبيب با مردم سخن گفتند و پس از آنان سعيد بن عبد اللّه حنفى به پای خاست و سوگند خورد كه تصميم گرفته است به يارى حضرت امام حسين (عليه السّلام) برخيزد و در راه آن بزرگوار جان نثارى كند. آنگاه حضرت مسلم (عليه السّلام) نامه ‏اى را توسط وى خدمت حضرت امام حسين (عليه السّلام) ارسال كرد و سعيد در ملازمت امام باقى ماند تا اين كه در ركاب آن حضرت به شهادت رسيد.»(52)

 

اظهار وفاداری سعید بن عبدالله حنفی پس از خطبه شب عاشورای حضرت سیدالشهداء (علیه السّلام)

پس از خطبه حضرت امام حسین (علیه السّلام) در شب عاشورا و برداشتن بیعت از یاران خویش، بنی هاشمیان و اصحاب برخاستند و اعلام وفاداری نمودند. یکی از یارانی که اعلام وفاداری خود را تا پای جان اعلام نمود سعید بن عبدالله حنفی بود.

در وقعه الطف و اللهوف درباره اظهارات او آمده است:

«و قال سعيد بن عبد اللّه الحنفي: و اللّه لا نخلّيك حتى يعلم اللّه أنا حفظنا غيبة رسول اللّه صلّى اللّه عليه [و آله‏] و سلّم فيك و اللّه لو علمت اني اقتل ثم احيا ثم احرق حيّا ثم أذرى، يفعل ذلك بي سبعين مرّة ما فارقتك حتى ألقى حمامي دونك فكيف لا افعل ذلك و إنما هي قتلة واحدة ثم هي الكرامة التي لا انقضاء لها ابدا.»(53)

«سعيد بن عبد اللَّه حنفىّ برخاست و گفت: به خدای نه، اى فرزند رسول اللَّه (صلّى اللَّه عليه و آله) هرگز تنهايت نگذارم تا خدا بداند كه ما وصيّت پيامبرش محمّد را درباره تو حفظ و رعايت نموديم و اگر مى‏ دانستم كه در راه تو كشته مى ‏شدم و بعد زنده به آتش كشيده مى ‏شدم و خاكسترم به باد داده مى ‏شد و هفتاد بار اين وضع تكرار مى‏ شد هرگز از حضرتت جدا نمی شدم تا در پيش رويت بمیرم. چرا این کار را نکنم در حالیكه اين يك كشته شدن بيش نيست و بعد هم به كرامت ابدى و جاويدان خدا مى ‏رسم.»(54)

 

چگونگی به شهادت رسیدن سعيد بن عبد اللَّه حنفى

سعید بن عبدالله حنفی در حالی که پیشاپیش حضرت سیدالشهداء (علیه السّلام) در هنگام خواندن نماز خوف در میدان جنگ از حضرت و یاران ایشان دفاع می کرد.

در مقاتل و کتب تاریخی دفاع سعيد بن عبد اللّه از حضرت امام حسین (عليه السّلام) و یاران ایشان در هنگام نماز در میدان جنگ ذکر شده است:

« قَالَ وَ حَضَرَتْ صَلَاةُ الظُّهْرِ فَأَمَرَ الْحُسَيْنُ (ع) زُهَيْرَ بْنَ الْقَيْنِ وَ سَعِيدَ بْنَ عَبْدِ اللَّهِ الْحَنَفِيَّ أَنْ يَتَقَدَّمَا أَمَامَهُ بِنِصْفِ مَنْ تَخَلَّفَ مَعَهُ ثُمَّ صَلَّى بِهِمْ صَلَاةَ الْخَوْفِ فَوَصَلَ إِلَى الْحُسَيْنِ (ع) سَهْمٌ فَتَقَدَّمَ سَعِيدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الْحَنَفِيُّ وَ وَقَفَ يَقِيهِ بِنَفْسِهِ مَا زَالَ وَ لَا تَخَطَّى حَتَّى سَقَطَ إِلَى الْأَرْضِ وَ هُوَ يَقُولُ اللَّهُمَّ الْعَنْهُمْ لَعْنَ عَادٍ وَ ثَمُودَ اللَّهُمَّ أَبْلِغْ نَبِيَّكَ عَنِّي السَّلَامَ وَ أَبْلِغْهُ مَا لَقِيتُ مِنْ أَلَمِ الْجِرَاحِ فَإِنِّي أَرَدْتُ ثَوَابَكَ فِي نَصْرِ ذُرِّيَّةِ نَبِيِّكَ ثُمَّ قَضَى نَحْبَهُ رِضْوَانُ اللَّهِ عَلَيْهِ فَوُجِدَ بِهِ ثَلَاثَةَ عَشَرَ سَهْماً سِوَى مَا بِهِ مِنْ ضَرْبِ السُّيُوفِ وَ طَعْنِ الرِّمَاحِ.»(55)

«در اين وقت هنگام نماز ظهر شد. حضرت امام حسين (عليه السّلام) فرمان داد تا زهير بن قين و سعيد بن عبد اللَّه حنفى پيش روي ايستادند تا با اصحاب دیگر نماز خوف بخوانند. هر تيری كه به سوى حضرت امام حسین (علیه السّلام) روانه می شد سعيد بن عبد اللَّه به جان مى ‏خريد و جان خود را فدای جان امام مى ‏نمود و قدمى واپس ننهاد تا به زمين افتاد مى‏ گفت: خداوندا، بر اينان لعنتى چون لعن عاد و ثمود فرو فرست. خداوندا پيامبرت را از من سلام برسان و وى را ابلاغ فرما كه ما چه رنجها كه از جراحات وارده ديديم. من پاداش خود را در يارى ذريّه پيامبرت از تو مى‏ خواهم و آنگاه به شهادت رسيد. خداوند از او خشنود باد. در بدنش سيزده تير جز ضرب شمشير و زخم نيزه‏ ها ديده مى ‏شد.»(56)

 

فروزان

در وسیله الدارین از شخصی با نام فروزان نامبرده است که نام او در لیست شهدای ریاض الشهداء قزوینی آمده است و در کتابهای رجال از او یادی نشده است و محتمل است که او از اهالی عجم باشد که در ایام خلیفه دوم به مدینه آمده بود و اسلام آورد به حضرت امام حسین (علیه السّلام) پیوست.(57)

 

پی نوشتها

(1) ابصار العین، صفحه218  -197- سلحشوران طف، صفحه 265 – 239

(2) وسیله الدارین، صفحه 101

(3) مع الركب الحسيني، جلد2، صفحه 380  

(4) إبصار العين، صفحه 198 – 197 - ذخيرة الدارين، صفحه420

(5) مناقب آل أبي طالب عليهم السلام، جلد‏4، صفحه 113 – وسیله الدارین، صفحه 95

(6) المزار، صفحه 154- 150 - بحار الأنوار، جلد ‏98، صفحه 274 - 269- إقبال الأعمال، جلد‏2، صفحه 713 – 715

(7) وسیله الدارین، صفحه 157- ذخيرة الدارين، صفحه 399 - 398

(8) مناقب آل أبي طالب عليهم السلام، جلد‏4، صفحه 113

(9) المزار، صفحه 154- 150 - بحار الأنوار، جلد ‏98، صفحه 274 - 269- إقبال الأعمال، جلد‏2، صفحه 713 – 715

(10) ذخيرة الدارين، صفحه 397

(11) مناقب آل أبي طالب عليهم السلام، جلد‏4، صفحه 113- بحارالانوار، جلد 45، صفحه64

(12) المزار، صفحه 154- 150- بحار الأنوار، جلد ‏98، صفحه 274 - 269- إقبال الأعمال، جلد‏2، صفحه 713 – 715

(13) ذخيرة الدارين، صفحه 397 – 396

(14) وسیله الدارین، صفحه 184

‏(15) بحار الأنوار، جلد ‏98، صفحه 273 - المزار، صفحه 154- 150 - إقبال الأعمال، جلد‏2، صفحه 713 – 715

(16) مناقب آل أبي طالب عليهم السلام، جلد‏4، صفحه 113 – ذخيرة الدارين، صفحه 397 - 396- وسیله الدارین، صفحه 184

(17) وسیله الدارین، صفحه 185

(18) بحار الأنوار، جلد‏98، صفحه 273 - المزار، صفحه 154- 150 - إقبال الأعمال، جلد‏2، صفحه 713 – 715

(19) وسیله الدارین، صفحه 94

(20) ذخيرة الدارين، صفحه 397

(21) وسیله الدارین، صفحه 190

(22) وسیله الدارین، صفحه 94

(23) مع الركب الحسيني، جلد4، صفحه 331 – 330

(24) مع الركب الحسيني، جلد4، صفحه 212   

(25) مع الركب الحسيني، جلد1، صفحه 415

(26) مع الركب الحسيني، جلد1، صفحه 355   

(27) تاريخ ‏الطبري، جلد ‏5، صفحه 429 – 427 - وقعة الطف، صفحه 215 – 213 - مقتل الحسين(ع) مقرم، صفحه 247 - 245             

(28) ترجمه تاريخ‏ الطبري، جلد‏7، صفحه 3029 – 3027

(29) مقتل الحسين(ع) مقرم، صفحه 255 - وقعة الطف، صفحه 224 - 223

(30) ترجمه مقتل مقرم، صفحه 161- 160

(31) ذخيرة الدارين، صفحه 392

(32) وسیله الدارین، صفحه 133

(33) إبصار العين، صفحه 212

(34) ذخيرة الدارين، صفحه 392

(35) وسیله الدارین، صفحه 132 – 94

(36) ذخيرة الدارين، صفحه 395

(37) ذخيرة الدارين، صفحه 394

(38) إبصار العين، صفحه 214 – 213

(39) سلحشوران طف، صفحه260 – 259

(40) ذخيرة الدارين، صفحه 430   

(41) مناقب آل أبي طالب عليهم السلام، جلد‏4، صفحه 113

(42) وسیله الدارین، صفحه 95

(43) المزار، صفحه 154- 150- بحار الأنوار، جلد ‏98، صفحه 274 - 269- إقبال الأعمال، جلد‏2، صفحه 713 – 715

(44) ابصار العین، صفحه 215 – مع الركب الحسيني، جلد ‏2، صفحه 389

(45) ذخيرة الدارين، صفحه 404   

(46) بحار الأنوار، جلد ‏45، صفحه72 - إقبال الأعمال، جلد ‏2، صفحه 576

(47) المزار الكبير، صفحه 494

(48) ذخیره الدارین، صفحه 404

(49) مقتل الحسين(ع)، صفحه 146 – 145 - وقعة الطف، صفحه 96 – 92 - اللهوف على قتلى الطفوف، صفحه 35 – 34- تذكرة الخواص، صفحه 220

(50) ترجمه مقتل مقرم، صفحه 65 – 64

(51) إبصار العين، صفحه 217

(52) سلحشوران طف، صفحه 264- 263

(53) وقعة الطف، صفحه 199 - اللهوف على قتلى الطفوف، صفحه 92

(54) لهوف، صفحه 136

(55) اللهوف على قتلى الطفوف، صفحه 112- 110 – مقتل الحسین المقرم، صفحه 256- وقعة الطف، صفحه 232

(56) لهوف، صفحه 147-146

(57) وسیله الدارین، صفحه 180

 

منابع

- ابصار العين في أنصار الحسين عليه السلام‏، شيخ محمد بن طاهر سماوى‏، قم،‏ دانشگاه شهيد محلاتى‏، 1419ق‏.

- إقبال الأعمال، على بن موسى ابن طاووس، ‏تهران‏، دار الكتب الإسلاميه‏، 1409ق‏.

- با کاروان حسینی از مدینه تا مدینه (ترجمه)، علی شاوی، قم، زمزم هدايت، 1386ش.

- بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، محمد باقر بن محمد تقى مجلسى، بيروت، دار إحياء التراث العربي، چاپ دوم، 1403ق.

- تاريخ الطبرى (تاريخ الأمم و الملوك)، محمد بن جرير طبرى، تحقيق محمد أبو الفضل ابراهيم ، بيروت، دارالتراث، 1387/1967

- تاريخ طبرى، محمد بن جرير طبرى، ترجمه ابو القاسم پاينده، تهران، اساطير، 1375

- تذکرة الخواص من الأمة بذکر خصائص الأئمة، یوسف‌ بن‌ قزاوغلی‌ ابن‌جوزی‌، ۲ جلد، محقق: حسین تقی‌ زاده، قم، المجمع العالمي لاهل البيت عليهم السلام، مرکز الطباعة و النشر، ۱۴۲۶ ق.  

- ترجمه ‏مقتل الحسين عليه السلام مقرم، عبد الرزاق مقرّم، مترجم محمد مهدى عزيز الهى كرمانى، نويد اسلام‏، قم، 1381

- تسمية من قتل مع الحسين (عليه السّلام)، ‏ فضيل بن زبير رسان‏، قم‏، آل البيت، نوبت چاپ: دوم‏، ‏1406 ق.‏

- ذخیره الدارین فیما یتعلق بمصائب الحسین علیه السّلام و اصحابه، عبدالمجید بن محمد رضا حسینی حائری شیرازی، قم، زمزم هدایت، بی تا

- سلحشوران طف (إبصار العين في أنصار الحسين عليه السلام)، نويسنده: شيخ محمد بن طاهر سماوى، مترجم: عباس جلالى، ‏ قم‏، زائر، 1381

- اللهوف على قتلى الطفوف، على بن موسى‏ ابن طاووس، ترجمه احمد فهرى زنجانى، تهران‏، جهان‏، چاپ: اول‏، 1348 ش‏.

- لهوف، على بن موسى ابن طاووس، ترجمه مير ابو طالبى، قم، دليل ما، چاپ: اول، 1380ش.

- المزار الكبير، محمد بن جعفر ابن مشهدى، 1جلد، قم، دفتر انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسين حوزه علميه قم، چاپ: اول، 1419 ق

- المزار في كيفية زيارات النبيّ و الأئمة عليهم السلام، محمد بن مكى شهيد اول، قم، مدرسه امام مهدى عليه السلام، چاپ اول، 1410 ق.

- مع الرکب الحسیني من المدینة إلی المدینة، علی شاوی، قم، تحسين، 1386ش.

- مقتل الحسین(علیه السّلام)، عبدالرزاق مقرم، بیروت، موسسه الخرسان للمطبوعات، 1426ق.

- مناقب آل أبي طالب عليهم السلام، محمد بن على ابن شهر آشوب مازندرانى، 4 جلد، قم، علامه، چاپ اول، 1379 ق.

- وسیلۀ الدارین فی أنصار الحسین، ابراهیم الموسوی الزنجانی، بیروت، موسسه الاعلمی للمطبوعات، 1395ق. / 1975

- وقعة الطفّ، لوط بن يحيى ابو مخنف كوفى، قم، جامعه مدرسين، چاپ سوم، 1417ق.

پیوست ها

: فاطمه ابوحمزه