همچنان که در شرح وقایع شهادت حضرت امام حسین (علیه السّلام) گذشت، در اثر ضربات وارده بر بدن مبارک حضرت امام حسین (علیه السّلام)، ایشان ناتوان گردیده بودند و مدت طولانی قادر به جنگیدن نبودند و دائما شمر ملعون آن لشکر خدانشناس را به حمله ترغیب می کرد و بر حضرت ضربات بسیاری وارد نمودند و دستور تیراندازی به سوی حضرت علاوه بر ضرباتی که بر سر و پیکر حضرت وارد آمده بود و ضربات سرنیزه؛ پیکر مبارک حضرت را پر از زخم و جراحت نموده بود به طوری که در مقاتل ذکر شده است خون از بدن شریف حضرت سیدالشهداء (علیه السّلام) دائما جاری بود و خون زیادی از بدن مطهر رفته بود.
در گزارشهای ذکر شده تعداد زخمها و جراحات وارده بر پیکر حضرت امام حسین (علیه السّلام) متفاوت نقل شده است که در این مجال به ذکر آن می پردازیم:
وارد آمدن سى و سه طعنه سر نيزه و سى و چهار ضربت بر پیکر شریف حضرت امام حسین (علیه السّلام)
در بسیاری از منابع و کتب تاریخی مانند البداية و النهاية، الكامل، تاريخالطبري، مروجالذهب، أنساب الأشراف، مقتل الحسين (علیه السّلام) خوارزمي، دلائل الإمامة و بحارالأنوار تعداد جراحتهای وارده بر پیکر حضرت امام حسین (علیه السّلام) سى و سه طعنه سر نيزه و سى و چهار ضربت شمشير گزارش شده است. (1) حدیثی نیز از حضرت امام صادق (علیه السّلام) نقل شده است که مورد استناد مقاتل و کتب تاریخی واقع شده است، تعداد جراحات وارده بر پیکر مبارک حضرت سیدالشهداء (علیه السّلام) سى و سه طعنه سر نيزه و سى و چهار ضربت شمشیر بوده است:
«وَ قَالَ الصَّادِقُ (ع) وُجِدَ بِالْحُسَيْنِ (ع) ثَلَاثٌ وَ ثَلَاثُونَ طَعْنَةً وَ أَرْبَعٌ وَ ثَلَاثُونَ ضَرْبَة.»(2)
در الکامل نقل شده است این تعداد زخمها غیر از جراحات حاصله از اصابت تیرها بر بدن مبارک حضرت امام حسین (علیه السّلام) بوده است:
«و وجد بالحسين ثلاث و ثلاثون طعنة و أربع و ثلاثون ضربة غير الرمية.»(3)
در پيكر حسين سى و سه طعنه سر نيزه و سى و چهار ضربت شمشير ديده شد غير از زخمهای تير.»(4)
در دلائل الامامه تعداد جراحتهای پیکر مبارک چنین گزارش شده است:
وَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ (عَلَيْهِ السَّلَامُ): وُجِدَ بِالْحُسَيْنِ ثَلَاثٌ وَ ثَلَاثُونَ طَعْنَةً وَ أَرْبَعٌ وَ أَرْبَعُونَ ضَرْبَةً وَ وُجِدَ فِي جُبَّةِ خَزٍّ دَكْنَاءَ كَانَتْ عَلَيْهِ مِائَةُ خَرْقٍ وَ بِضْعَةَ عَشَرَ خَرْقاً مَا بَيْنَ طَعْنَةٍ وَ ضَرْبَةٍ وَ رَمْيَةٍ.(5)
بر پیکر مبارک حضرت امام حسین (علیه السّلام) سی و سه زخم سرنیزه و جراحت چهل و چهار ضربت پیدا کردند و بر اثر اصابت سرنیزه و شمشیر و تیر ردای تیره ای که از کتان نازک بر تن داشتند، صد و چندین ده شکاف برداشته بود.
در امالی طوسی نیز تعداد ضربات بر پیکر مبارک حضرت امام حسین (علیه السّلام) را بیش از هفتاد ضربت شمشیر ذکر نموده است:
الْحَسَنِ بْنِ فَضَّالٍ، عَنِ الْعَبَّاسِ، عَنْ أَبِي عُمَارَةَ، عَنْ مُعَاذِ بْنِ مُسْلِمٍ، قَالَ: سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ (عَلَيْهِ السَّلَامُ) يَقُولُ: وُجِدَ بِالْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ (صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِمَا) نَيِّفٌ وَ سَبْعُونَ ضَرْبَةً بِالسَّيْفِ.(6)
وارد آمدن صد و چندین ده جراحت و ضربت بر پیکر شریف حضرت امام حسین (علیه السّلام)
در دلائل الإمامة، مثیرالاحزان و مقتل خوارزمی و برخی از مقاتل دیگر تعداد جراحات وارده بر پیکر مبارک حضرت امام حسین (علیه السّلام) صد و چندین ده جراحت نقل شده است:
در مقتل الحسین خوارزمی درباره جراجات وارده بر پیکر مبارک حضرت امام حسین (علیه السّلام) گزارش شده است:
و روي: أنّه وجد في قميصه مائة و بضع عشرة ما بين رمية و طعنه و ضربة ...»(7)
در مثیرالاحزان در این باره آمده است:
«وَ رُوِيَ أَنَّهُ وَجَدَ فِي الْقَمِيصِ مِائَةً وَ بِضْعَ عَشَرَ مَا بَيْنَ رَمْيَةٍ وَ طَعْنَةٍ وَ ضَرْبَةٍ.»(8) در دلائل الإمامة نیز تعداد جراحات وارده بر بدن مبارک حضرت سیدالشهداء (علیه السّلام) صد و چندین ده جراحت گزارش شده است.(9)
وارد آمدن سيصد و بيست و چند جراحت و ضربت بر پیکر شریف حضرت امام حسین (علیه السّلام)
برخی از نقلها وارد آمدن سیصد و بیست و چند زخم بر پیکر مبارک حضرت امام حسین (علیه السّلام) را گزارش نموده اند:
در حدیثی در امالی صدوق درباره جراحات حضرت سیدالشهداء (علیه السّلام) آمده است:
«حَدَّثَنَا الشَّيْخُ الْفَقِيهُ أَبُو جَعْفَرٍ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ بْنِ مُوسَى بْنِ بَابَوَيْهِ الْقُمِّيُّ رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا أَبِي رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ الْبَرْقِيِّ عَنْ دَاوُدَ بْنِ أَبِي يَزِيدَ عَنْ أَبِي الْجَارُودِ وَ ابْنِ بُكَيْرٍ وَ بُرَيْدِ بْنِ مُعَاوِيَةَ الْعِجْلِيِّ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ الْبَاقِرِ (ع) قَالَ: أُصِيبَ الْحُسَيْنُ بْنُ عَلِيٍّ (ع) وَ وُجِدَ بِهِ ثَلَاثُمِائَةٍ وَ بضعا [بِضْعٌ] وَ عشرين [عِشْرُونَ] طَعْنَةً بِرُمْحٍ أَوْ ضَرْبَةً بِسَيْفٍ أَوْ رَمْيَةً بِسَهْمٍ فَرُوِيَ أَنَّهَا كَانَتْ كُلُّهَا فِي مُقَدَّمِهِ لِأَنَّهُ (ع) كَانَ لَا يُوَلِّي.»(10)
«امام پنجم فرمود: حضرت امام حسين بن على (علیه السّلام) كشته شد و سيصد و بيست و چند زخم نيزه و شمشير و تير در او يافتند و روايت شده كه همه در جلوی بدن مبارک بود چون پشت به دشمن نمي کردند.
در کامل بهائی نیز تعداد ضربات و جراحات وارده بر پیکر شریف حضرت اباعبدالله (علیه السّلام) سیصد و شصت زخم تیر و شمشیر و نیزه گزارش می نماید:
قال حميد لعنه اللّه: وصلت إلى جسد الحسين ثلاثمائة و ستّون رمية بسهم و ضربة بسيف و طعنة برمح.»(11)
حمید (لعنه الله علیه) نقل می کند: به پیکر حضرت امام حسین (علیه السّلام) سیصد و شصت جراحت تیر و ضربت شمشیر و ضربه سرنیزه رسید.
در بحارالانوار نقل شده است که تعداد جراحات و ضربات وارده بر پیکر شریف حضرت اباعبدالله الحسین (علیه السّلام) سیصد و شصت زخم و همچنین نقل شده است میزان زخمهای پیکر شریف امام (علیه السّلام) سی و سه ضربت غیر از تیرهای وارده بر بدن مبارک بوده است و نیز نقل شده است که تعداد زخمهای پیکر مبارک هزار و نهصد زخم تیر بوده است.
«وَ رُوِيَ ثَلَاثُمِائَةٍ وَ سِتُّونَ جِرَاحَةً و قيل ثلاث و ثلاثون ضربة سوى السهام و قيل ألف و تسعمائة جراحة .»(12)
تازانیدن اسب بر پیکر شریف حضرت امام حسین (علیه السّلام)
در اکثریت قریب به اتفاق مقاتل و کتب تاریخی از جمله مقتل الحسين(علیه السّلام) مقرم، مقتل الحسين(علیه السّلام) خوارزمي، اللهوف على قتلى الطفوف، بحار الأنوار، أسدالغابة، مناقب آل أبي طالب عليهم السلام (لابن شهرآشوب)، الارشاد، لبيب بيضون، وقعة الطف، البداية و النهاية، مثير الأحزان، مروج الذهب، أنساب الأشراف، الكامل، لواعج الأشجان، تاريخ الطبري، تذکره الخواص، منتهى الآمال واقعه اسب تازاندن بر پیکر مطهر حضرت امام حسین (علیه السّلام) توسط آن قوم عنود کافر ذکر شده است.(13)
در اغلب این کتب نقل شده است ده نفر داوطلب شدند که بر پیکر حضرت امام حسین (علیه السّلام) اسب بتازند. اسامی ملعونانی که با اسبهایشان بر پیکر حضرت امام حسین (علیه السّلام) تاختند در مقاتل و کتب تاریخی اختلاف زیادی با هم ندارد. اسامی این دون صفتان کافر را با اندک اختلاف نقل شده ذکر می نماییم:
إِسْحَاقُ بْنُ حُوَيَّةَ همان شخصی که پیراهن حضرت امام حسین (علیه السّلام) را غارت کرد.
که در لهوف اسحاق بن حریه و در مقتل الحسین (علیه السّلام) خوارزمی إسحاق الحضرمي، در مناقب ابن شهرآشوب إِسْحَاقُ بْنُ يَحْيَى الْحَضْرَمِيُّ ذکر شده است.
الاخنس یا الأحبش بن مرثد که طبق نقل لواعج الاشجان همان رباینده عمامه حضرت امام حسین (علیه السّلام) است.
تاریخ طبری از او احبش بن مرثد بن علقمه ابن سلامه الحضرمى نام می برد. مقتل الحسین (علیه السّلام) از این ملعون الاخنش یا الأحبش بن مرثد بن علقمة بن سلمة الحضرمي نام می برد.
حَكِيمُ بْنُ طُفَيْلٍ السِّنْبِسِيّ که در مناقب آل شهرآشوب و مقتل الحسین (علیه السّلام) بحرالعلوم الطائی خوانده شده است و در او همان ملعونی است که حضرت عباس (علیه السّلام) را به کمک شخص دیگری به شهادت رسانید.
عمرو یا عُمَر بْنُ صَبِيحٍ الصَّيْدَاوِيُّ که مناقب آل شهرآشوب آن ملعون را مذحجی خوانده است و به نقل لواعج الأشجان همان شخصی است که تیری به سمت عبدالله بن مسلم پرتاب کرد و دستش را به پیشانیش دوخت.
رَجَاءُ بْنُ مُنْقِذٍ الْعَبْدِيُّ و سالم بن خيثمة الجعفي نیز از این ده نفر می باشند که اختلاف اسمی در نقل نام آن ملعونان نیست.
صَالِحُ بْنُ وَهْبٍ الْجُعْفِيُّ که در مناقب آل شهرآشوب صَالِحُ بْنُ وَهْبٍ الْيَزَنِيُّ نامبرده شده است و در مقتل الحسین (علیه السّلام) بحرالعلوم سالم بن وهب الجعفی نامبرده شده است.
وَاحظُ یا واخط بْنُ نَاعِمٍ فرد دیگری از آن ده تن تازنده اسب بر پیکر حضرت اباعبدالله (علیه السّلام) می باشد که در مناقب آل شهرآشوب أَدْلَمُ بْنُ نَاعِمٍ و در مقتل الحسین (علیه السّلام) بحرالعلوم واخط یا أدلم بن ناعم یا غانم نامبرده شده است.
هاني بن ثبيت الحضرمي ملعون دیگری از ده نفر اسب تازنده بر پیکر حضرت اباعبدالله (علیه السّلام) می باشد. لهوف با نام آن ملعون را هَانِي بْنُ شَبَثٍ الْحَضْرَمِيُّ ذکر می نماید.
أَسَدُ یا أُسَيْدُ بْنُ مَالِكٍ ملعون دیگری است که فقط در مناقب آل شهرآشوب و مقتل الحسین (علیه السّلام) بحرالعلوم أَسَدُ بن مالك نامبرده شده است.
در بسیاری از منابع از جمله در شرح واقعه اسب تازاندن بر پیکر مطهر و بی سر حضرت اباعبدالله (علیه السّلام) در بسیاری از منابع آمده است أَسَدُ یا أُسَيْدُ بْنُ مَالِكٍ بی شرم پس از تازاندن اسب بر پیکر مبارک بر این کارش فخر می نماید و در برابر عمر بن سعد (لعنه الله علیه) ابیاتی را در این باره می سراید.(14)
علامه مجلسی در بحار الانوار شعری را که اسید بن مالک در برابر عمر بن سعد ملعون خواند و بر عمل خویش فخر نمود؛ چنین نقل می نماید:
«قال و جاء هؤلاء العشرة حتى وقفوا على ابن زياد فقال أسيد بن مالك أحد العشرة شعر
نحن رضضنا الصدر بعد الظهر بكل يعبوب شديد الأسر
فقال ابن زياد من أنتم فقالوا نحن الذين وطئنا بخيولنا ظهر الحسين حتى طحنا جناجن صدره فأمر لهم بجائزة يسيرة.»(15)
آنان پس از اين عمل نزد ابن زياد آمدند و اسيد كه يكى از آن ده نفر بود اين شعر را خواند:
يعنى مائيم كه سينه حسين را بعد از پشتش به وسيله اسبان تنومند و سريع السير درهم شکستیم.
ابن زياد گفت: شما چه کسانی هستید؟ گفتند: ما همان افرادى هستيم كه پشت حسين را بوسيله اسبان خود بنحوى كوفتيم كه استخوانهاى سينه اش در هم شكست. ابن زياد جايزه مختصرى به آنان داد.
در لهوف درباره اسب تازاندن بر پیکر حضرت اباعبدالله الحسین (علیه السّلام) آمده است:
«قَالَ الرَّاوِي: ثُمَّ نَادَى عُمَرُ بْنُ سَعْدٍ فِي أَصْحَابِهِ مَنْ يَنْتَدِبُ لِلْحُسَيْنِ (ع) فَيُوَاطِئُ الْخَيْلَ ظَهْرَهُ وَ صَدْرَهُ فَانْتَدَبَ مِنْهُمْ عَشَرَةٌ وَ هُمْ إِسْحَاقُ بْنُ حرية [حُوَيَّةَ] الَّذِي سَلَبَ الْحُسَيْنَ (ع) قَمِيصَهُ وَ أَخْنَسُ بْنُ مَرْثَدٍ وَ حَكِيمُ بْنُ طُفَيْلٍ السِّنْبِسِيُّ وَ عُمَرُ بْنُ صَبِيحٍ الصَّيْدَاوِيُّ وَ رَجَاءُ بْنُ مُنْقِذٍ الْعَبْدِيُّ وَ سَالِمُ بْنُ خُثَيْمَةَ الْجُعْفِيُّ وَ وَاحظُ بْنُ نَاعِمٍ وَ صَالِحُ بْنُ وَهْبٍ الْجُعْفِيُّ وَ هَانِي بْنُ شَبَثٍ الْحَضْرَمِيُّ وَ أُسَيْدُ بْنُ مَالِكٍ لَعَنَهُمُ اللَّهُ تَعَالَى فَدَاسُوا الْحُسَيْنَ(ع) بِحَوَافِرِ خَيْلِهِمْ حَتَّى رَضُّوا صَدْرَهُ وَ ظَهْرَهُ.
قَالَ الرَّاوِي: وَ جَاءَ هَؤُلَاءِ الْعَشَرَةُ حَتَّى وَقَفُوا عَلَى ابْنِ زِيَادٍ فَقَالَ أُسَيْدُ بْنُ مَالِكٍ أَحَدُ الْعَشَرَةِ عَلَيْهِمْ لَعَائِنُ اللَّهِ
نَحْنُ رَضَضْنَا الصَّدْرَ بَعْدَ الظَّهْرِ بِكُلِّ يَعْبُوبٍ شَدِيدِ الْأَسْرِ
فَقَالَ ابْنُ زِيَادٍ مَنْ أَنْتُمْ قَالُوا نَحْنُ الَّذِينَ وَطِئْنَا بِخُيُولِنَا ظَهْرَ الْحُسَيْنِ حَتَّى طَحَنَّا حَنَاجِرَ صَدْرِهِ قَالَ فَأَمَرَ لَهُمْ بِجَائِزَةٍ يَسِيرَةٍ.
قَالَ أَبُو عُمَرَ الزَّاهِدُ فَنَظَرْنَا إِلَى هَؤُلَاءِ الْعَشَرَةِ فَوَجَدْنَاهُمْ جَمِيعاً أَوْلَادَ زِنَاءٍ وَ هَؤُلَاءِ أَخَذَهُمُ الْمُخْتَارُ فَشَدَّ أَيْدِيَهُمْ وَ أَرْجُلَهُمْ بِسِكَكِ الْحَدِيدِ وَ أَوْطَأَ الْخَيْلَ ظُهُورَهُمْ حَتَّى هَلَكُوا.(16)
راوى گويد: بعد عمر بن سعد در لشكرش ندا در داد: كى داوطلب تازاندن اسب بر پيكر حسين است؟ ده نفر داوطلب شدند كه عبارتند از: اسحاق بن حویه آن كه پيراهن امام را برد، اخنس بن مرثد، حكيم بن طفيل سنبسى، عمر بن صبيح صيداوى، رجاء بن منقذ عبدى، سالم بن خيثمه جعفى، صالح بن وهب جعفى، واحظ بن غانم، هانى بن شبيت حضرمى، اسيد بن مالك (لعنه الله علیهم) اين ده نفر در زير سم اسبها پشت و سينه امام را درهم شکستند. راوى گويد: اين ده نفر به نزد ابن زياد ملعون آمدند و اسيد بن مالك يكى از ده نفر گفت:
مائيم كه با تاختن اسبان جهنده و تندرو بر پيكر، سينه را بعد از پشت خرد كرديم.
ابن زياد (لعنه الله علیه) گفت: شما چه کسانی هستید؟ گفتند: ما آنانيم كه با اسبهايمان پشت و سينه حسين را در هم كوفتیم و خرد كرديم. ابن زياد (لعنه الله علیه) به آنان جايزه اى ناچيز داد.
ابو عمر زاهد گويد: در باره اين ده نفر نگريستيم و يافتيم كه همگان زنازاده اند. و اينان هم آن کسانی هستند كه گرفتار مختار شدند و مختار دستها و پاهاى آنان را با ميخهاى آهنين به زمين كوفته و پشت آنان اسب تاخته تا هلاك گرديدند.
درباره این عمل شنیع آن ملعونان ابوریحان بیرونی در صفحه 329 کتاب آثار الباقیه خود به نقل از مقتل الحسين(علیه السّلام) مقرم می نویسد:
«قال البيروني: لقد فعلوا بالحسين ما لم يفعل في جميع الأمم بأشرار الخلق من القتل بالسيف و الرمح و الحجارة و إجراء الخيول و قد وصل بعض هذه الخيول إلى مصر فقلعت نعالها و سمرت على أبواب الدور تبركا و جرت بذلك السنة عندهم فصار أكثرهم يعمل نظيرها و يعلق على أبواب الدور.»(17)
«ابوريحان بيرونى مىگويد: با حسين كارى كردند كه در تمامى امّتها با شرورترين خلائق، چنين نكرده بودند از كشتن با شمشير و نيزه و سنگ و دواندن اسب كه پس از آنكه بعضى از اين اسبها به شهر رسيدند نعل آنها را كندند و به عنوان تبرّك بر در خانه آويزان كردند كه اين امر به صورت سنّت در آمد و بسيارى نظير آن را انجام دادند.»(18)
در ارشاد ذکر شده است که این تازاندن اسب بر پیکر مبارک حضرت امام حسین (علیه السّلام) بر اساس دستور ابن زیاد (لعنه الله علیه) به عمر بن سعد ملعون بوده است:
«وَ كَتَبَ إِلَى عُمَرَ بْنِ سَعْدٍ أَنِّي لَمْ أَبْعَثْكَ إِلَى الْحُسَيْنِ لِتَكُفَّ عَنْهُ وَ لَا لِتُطَاوِلَهُ وَ لَا لِتُمَنِّيهِ السَّلَامَةَ وَ الْبَقَاءَ وَ لَا لِتَعْتَذِرَ لَهُ وَ لَا لِتَكُونَ لَهُ عِنْدِي شَافِعاً انْظُرْ فَإِنْ نَزَلَ حُسَيْنٌ وَ أَصْحَابُهُ عَلَى حُكْمِي وَ اسْتَسْلَمُوا فَابْعَثْ بِهِمْ إِلَيَّ سِلْماً وَ إِنْ أَبَوْا فَازْحَفْ إِلَيْهِمْ حَتَّى تَقْتُلَهُمْ وَ تُمَثِّلَ بِهِمْ فَإِنَّهُمْ لِذَلِكَ مُسْتَحِقُّونَ وَ إِنْ قُتِلَ الْحُسَيْنُ فَأَوْطِئِ الْخَيْلَ صَدْرَهُ وَ ظَهْرَهُ فَإِنَّهُ عَاتٍ ظَلُومٌ وَ لَيْسَ أَرَى أَنَّ هَذَا يَضُرُّ بَعْدَ الْمَوْتِ شَيْئاً وَ لَكِنْ عَلَيَّ قَوْلٌ قَدْ قُلْتُهُ لَوْ قَتَلْتُهُ لَفَعَلْتُ هَذَا بِهِ فَإِنْ أَنْتَ مَضَيْتَ لِأَمْرِنَا فِيهِ جَزَيْنَاكَ جَزَاءَ السَّامِعِ الْمُطِيعِ وَ إِنْ أَبَيْتَ فَاعْتَزِلْ عَمَلَنَا وَ جُنْدَنَا وَ خَلِ بَيْنَ شِمْرِ بْنِ ذِي الْجَوْشَنِ وَ بَيْنَ الْعَسْكَرِ فَإِنَّا قَدْ أَمَرْنَاهُ بِأَمْرِنَا وَ السَّلَامُ.»(19)
«ابن زیاد به عمر بن سعد (لعنه الله علیهما) نوشت: من تو را به سوى حسين نفرستادم كه از او دست بردارى يا آنكه كارش را از امروز به فردا بيفكنى و يا آنكه برايش آرزوى خوش دلى و سلامت كنى و يا براى او پوزش بخواهى و يا نزد من از وى شفاعت كنى. ببين اگر كه حسين و يارانش به فرمان من در آمدند و تسليم شدند، آنان را به سلامت نزد من بفرست و اگر خوددارى كردند به آنان حمله كن و آنان را بكش و مثله كن. چرا كه اينان مستحق اين كارند. اگر حسين كشته شد بر پشت و سينهاش اسب بتازان. زیرا كه او سركش و ستمگر است. گمان نمىكنم كه اين كار پس از مرگ زيانى برساند، ولى من با خود عهد كردهام كه اگر او را بكشم، با او اين گونه رفتار كنم.
چنانچه تو اين فرمان ما را به اجرا در آورى، به تو پاداش شنوايى فرمانبردار را مىدهيم و چنانچه خوددارى ورزيدى، پرچم و سپاه ما را ترك كن و آن را به شمر بن ذى الجوشن بسپار؛ زیرا ما دستورهاى لازم را به او داده ايم والسلام.»(20)
پی نوشتها
(1) البداية و النهاية، جلد8، صفحه188 - الكامل، جلد4، صفحه 79- تاريخ الطبري،جلد5،صفحه 453 - أنساب الأشراف، جلد3، صفحه 204 - مقتل الحسين (علیه السّلام) خوارزمي، جلد 2، صفحه 42 - دلائل الإمامة، صفحه 178 - مروج الذهب، جلد3، صفحه 62- بحار الأنوار، جلد45، صفحه 57
(2) بحار الأنوار، جلد45، صفحه 57
(3) الكامل، جلد4، صفحه 79
(4)ترجمه الكامل، جلد11، صفحه 191- 190
(5) دلائل الإمامة، صفحه 178
(6)الأمالي طوسي، صفحه 677
(7)مقتل الحسين(ع) خوارزمي، جلد2، صفحه 42
(8)مثيرالأحزان، صفحه 76
(9)دلائل الإمامة، صفحه 178
(10)الأمالي صدوق، صفحه 164
(11)کامل البهائي، جلد۲، صفحه 354- 353
(12)بحار الأنوار، جلد45، صفحه 52
(13) تاريخ الطبري، جلد5، صفحه 455 - مروج الذهب، جلد3، صفحه 62 - مقتل الحسين (علیه السّلام) خوارزمي، جلد2، صفحه 44 - مقتل الحسین (علیه السّلام) بحرالعلوم، صفحه 497- اللهوف على قتلى الطفوف، صفحه 136 – 134 - مقتل الحسين (علیه السّلام) مقرم، صفحه 318 - الكامل، جلد 4، صفحه 80 - الإرشاد، جلد 2، صفحه 89 – 88 - البداية و النهاية، جلد8، صفحه 189 - مثير الأحزان، صفحه 78 - بحار الأنوار، جلد 45، صفحه 60 – 59 - مناقب آل أبي طالب عليهم السلام، جلد4، صفحه 112 – البداية و النهاية، جلد 8، صفحه 190 - أسدالغابة، جلد 1، صفحه 499 - إعلام الورى، جلد1، صفحه 470 - لواعج الأشجان، صفحه 149 - تذکره الخواص، صفحه - منتهى الآمال، جلد 1، صفحه 710 - نفس المهموم، صفحه 348
(14) مقتل الحسين(علیه السّلام) مقرم، صفحه 318 - نفس المهموم، صفحه 348 - لواعج الأشجان، صفحه 149 - بحار الأنوار، جلد 45، صفحه 60 – 59 - اللهوف على قتلى الطفوف، صفحه 136 – 134
(15)بحار الأنوار، جلد 45، صفحه 60 – 59
(16) اللهوف على قتلى الطفوف، صفحه 136 – 134
(17)مقتل الحسين(علیه السّلام) مقرم، صفحه 318
(18) ترجمه مقتل مقرم، صفحه 207 – 206
(19) الإرشاد، جلد 2، صفحه 89 – 88
(20) با كاروان حسينى، جلد4، صفحه 386
منابع
- الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد، محمد بن محمد مفيد، 2جلد قم، كنگره شيخ مفيد، 1413 ق.
- أسد الغابة فى معرفة الصحابة، عز الدين بن الأثير أبو الحسن على بن محمد الجزرى(م.630)، بيروت، دار الفكر، 1409/1989
- إعلام الورى بأعلام الهدى، فضل بن حسن طبرسى، قم، آل البيت، 1417 ق.
- الأمالي، محمد بن الحسن طوسى، قم، دار الثقافة، چاپ: اول، 1414ق.
- انساب الأشراف، البلاذرى، تحقيق محمد باقر المحمودي، بيروت، دار التعارف للمطبوعات، 1977/1397
- با کاروان حسینی از مدینه تا مدینه (ترجمه)، علی شاوی، قم، زمزم هدايت، 1386ش.
- بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، محمد باقر بن محمد تقى مجلسى، بيروت، دار إحياء التراث العربي، چاپ دوم، 1403ق.
- البداية و النهاية، أبو الفداء اسماعيل بن عمر بن كثير الدمشقى، بيروت، دار الفكر،1407 ق./ 1986
- تاريخ الطبرى (تاريخ الأمم و الملوك)، محمد بن جرير طبرى، تحقيق محمد أبو الفضل ابراهيم ، بيروت، دارالتراث، 1387/1967
- تذکرة الخواص من الأمة بذکر خصائص الأئمة، یوسف بن قزاوغلی ابنجوزی، ۲ جلد، محقق: حسین تقی زاده، قم، المجمع العالمي لاهل البيت عليهم السلام، مرکز الطباعة و النشر، ۱۴۲۶ ق.
- دلائل الإمامة، محمد بن جرير بن رستم طبرى آملى صغير، محقق / مصحح: قسم الدراسات الإسلامية مؤسسة البعثة، قم، بعثت، 1413 ق.
- الكامل في التاريخ، عز الدين أبو الحسن على بن ابى الكرم المعروف بابن الأثير (م 630)، بيروت، دار صادر، 1385/1965
- لواعج الاشجان، نویسنده محسن امین، محقق حسن امین، بیروت، دارالثقافه، 1996
- اللهوف على قتلى الطفوف، على بن موسى ابن طاووس، ترجمه فهرى، تهران ، جهان، چاپ: اول، 1348ش.
- مثیر الأحزان، احمد بن محمد ابن فهد حلی، جعفر بن محمد ابننما، محقق: مدرسه الامام المهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف، قم، مدرسة الإمام المهدي (علیه السلام)، ۱۴۰۶ ق.
- مروج الذهب و معادن الجوهر، أبو الحسن على بن الحسين بن على المسعودي، تحقيق اسعد داغر، قم، دار الهجرة، 1409ق.
- مقتل الحسین (علیه السّلام) بحرالعلوم، سید محمد تقی آل بحرالعلوم، تحقیق سید حسین بحرالعلوم، بیروت، دارالمرتضی، الطبعه الاولی، 1427/ 2006
- مقتل الحسین (علیه السّلام)، عبدالرزاق مقرم، بیروت، موسسه الخرسان للمطبوعات، 1426ق.
- مناقب آل أبي طالب عليهم السلام (لابن شهرآشوب)، محمد بن على ابن شهر آشوب مازندرانى، 4 جلد، قم، علامه، چاپ اول، 1379 ق.
- مقتل الحسین علیه السلام خوارزمی، موفق بن احمد اخطب خوارزم، جلد ۲، قم، أنوار الهدی، 1381ش.
- منتهى الآمال فى تواريخ النبى و الآل عليهم السلام (عربي)، حاج شيخ عباس قمى، قم، جامعه مدرسين (موسسه النشر الاسلامى)، 1422 ق.
- نفس المهموم، حاج شيخ عباس قمى، نجف، المكتبه الحيدريه، 1421 ق./ 1379ش.
اترك تعليق