منزلگاههای پیموده شده توسط کاروان خاندان عصمت و طهارت (علیهم السّلام) از کوفه تا شام بلا (3)

درباره منزلگاههایی که خاندان عترت (علیهم السّلام) به سوی شام پیمودند به خصوص مناطق بیابانی و برخی از شهرها و روستاها اطلاعات چندانی در دست نیست. یک دلیل شاید این باشد که شاهدان عینی برای نقل گزارش عبور این کاروان نبوده است یا موقعیت نقل حوادث و ثبت در تاریخ را نداشته اند.

بیشتر حوادث ثبت شده مربوط می شود به شهرهای بزرگ یا مکانهایی که معجزه ای از سر مطهر حضرت امام حسین (علیه السّلام) به وقوع پیوسته است و گاهی نیز مکانهایی که ابتدای شهر که سر مطهر حضرت (علیه السّلام) را بر تخته سنگی نهاده اند یا بر نیزه زده اند و قطره خونی چکیده است که توسط محبان اهل بیت این مکان یا به صورت زیارتگاه درآمد یا در حافظه اهالی آنجا باقی ماند تا به هنگام عزاداری برای حضرت سیدالشهداء (علیه السّلام) به آنجا مراجعه کنند.

تاکنون کتابی به فارسی که طبق موقعیتهای جغرافیایی به طور کامل مسیر حرکت کاروان خاندان عصمت (علیهم السّلام) را گزارش کند؛ تألیف نشده است. منابع عربی نیز بسیار جسته و گریخته به ذکر حوادث رخ داده منزلگاههای پیموده شده توسط خاندان پیامبر (علیهم السّلام) پرداخته اند. کمبود منابع در این باب زحمت تألیف را دوچندان می نماید. در یکی دو موسوعه از جمله موسوعه کربلا و موسوعه الامام الحسین (علیه السّلام) حوادث نقل شده در کتب عربی جمع آوری شده است و در برخی منزلگاهها فقط به ذکر عبور کاروان خاندان عترت (علیهم السّلام) از این مکانها اکتفا شده است.

 

در این مجال به توضیح منزلگاههای پیموده شده توسط کاروان خاندان عصمت و طهارت (علیهم السّلام) و حوادث ثبت شده از مناطق كفرنوبة تا بالس در مسیر نصیبین تا حلب می پردازیم:

 

موسوعه کربلا در مسیر نصیبین به سوی حرّان از منزلگاههای کفرنوبة، عین الوردة (رأس العین)، دعوات و دیر الراهب یاد کرده است.(1)

كفرنوبة یا كفر توثا

منزلگاه كفرنوبة در موسوعه کربلا چنین معرفی شده است:

«لم أعثر على هذا الاسم ولكن توجد بلدة بين نصيبين و رأس العين اسمها «كفر توثا» لعلها هي. و هي أقرب إلى رأس العين.»(2)

«اسمی بدین نام نیافتم ولیکن شهری بین نصیبین و رأس العین واقع است که «کفرتوثا» نامیده می شود و ممکن است کفر نوبه منظور باشد. و آن شهر به رأس العین نزدیکتر است.»

در معجم البلدان ياقوت حموي درباره منزلگاه «كفر توثا» چنین گزارش شده است:

«قرية كبيرة من أعمال الجزيرة، بينها و بين دارا خمسة فراسخ و هي بين دارا و رأس عين، ينسب إليها قوم من أهل العلم. و كفرتوثا أيضا من‏ قرى فلسطين و قال أحمد بن يحيى البلاذري: و كان كفرتوثا حصنا قديما فاتخذها ولد أبي رمثة منزلا فمدّنوها و حصّنوها.»(3)

آبادی بزرگی است از توابع جزیره بین این آبادی و دارا پنج فرسخ فاصله است. و بین دو منطقه دارا و رأس العین واقع شده است. اهالی این سرزمین به فضل و دانش منسوب هستند. یکی از روستاهای فلسطین نیز کفر توثا نام دارد و احمد بن یحیی بلاذری گفته است: کفر توثا قلعه ای قدیمی بود که فرزند ابی رمثه آنجا را تصرف کرد و در آنجا منزل کرد و آن ناحیه را بنا کرد و مستحکم نمود.

 

عين الورد (رأس العين)

درباره منزلگاه عَيْنُ الوَرْدَة (رأس العين) در معجم ‏البلدان چنین آمده است:

«هو رأس العين المدينة المشهورة بالجزيرة كانت فيها وقعة للعرب و يوم من أيامهم و كان أحد رؤسائهم يومئذ رفاعة بن شدّاد بن عبد الله بن قيس ابن جعال بن بدّا بن فتيان.»(4)

«رأس العين شهری مشهور در جزیره بود. زمانی آنجا جنگی رخ داد که در تقویم و وقایع ایام آنان ثبت شد و یکی از حاکمان آن زمان رفاعة بن شدّاد بن عبد الله بن قيس ابن جعال بن بدّا بن فتيان بود.»

دعوات

در وسیله الدارین منزلگاه اول بعد از نصیبین را دعوات نام برده است:

«و خرج امیرهم و تلقاهم و شهروا الرأس المبارک و نصبوه فی الرحبة من زوال الظهر الی العصر و أهلها طائفه یبکون و طائفه یضحکون و ینادون هذا رأس الخارجی، خرج علی یزید بن معاویه. قال و تلک الرحبة التی نصبت فیها رأس الحسین لایجتاز فیها احد و تقضی حاجته الی یوم القیامه و باتوا و یشربون من الخمور إلى الصباح و بكى زين العابدين (عليه ‌السّلام) و أنشأ يقول:

لیت شعری هل عاقل فی الدیاجی              بات من فجعه الزمان بناجی

أنا نجل الامام ما بال حقی                        ضائع بین عصبة الأعلاج»(5)

«و حاکم دعوات به استقبال بيرون آمد سپس سر مقدس امام را بر نیزه زد در یکی از میدانهای شهر آن سر مطهر را از ظهر تا عصر در معرض تماشای مردم قرار دادند، در این شهر نیز گروهی گریان بودند و جماعتی شادی می ‏‌کردند و می ‏‌گفتند: «این سر فرد خارجی است که بر یزید بن معاویه خروج کرد.»

و گفته اند تا روز قیامت هیچ صاحب حاجتی به میدانی که سر مطهر حضرت امام حسین (علیه السّلام) را در آنجا نصب نمودند، نمی رود مگر اینکه حاجتش برآورده می شود.

و لشكر ابن زياد آن شب را در آنجا بیتوته کردند و تا صبح شراب نوشيدند و حضرت امام زین العابدین (علیه السّلام) گریستند و فرمودند:

ای کاش می دانستم که شخص خردمندی هست که در ظلمتها بیتوته کند و از سختیهای زمان زمزمه نماید من فرزند امام هستم چه شده است که حق من بین این گروه کفار ضایع شده است.»

 

در منتهى الآمال درباره عبور خاندان عترت از این منازل چنین گزارش شده است: 

«و أخذوا على تلّ باعفر، ثم على جبل سبخار فوصلوا الى‏ نصيبين و جعلوا يسيرون الى عين الورد و أتوا الى قريب دعوات و كتبوا الى عاملها ان تلقانا فانّ معنا رأس الحسين (عليه السّلام) فلما قرأ الكتاب أمر بضرب البوقات و خرج يتلقاهم فشهروا الرأس و دخلوا من باب الاربعين فنصبوا رأس الحسين (عليه السّلام) في الرحبة من زوال الشمس الى العصر و أهلها طائفة يبكون و طائفة يضحكون.»(6)

« از تلّ اعفر عبور كردند سپس به جبل سنجار رفتند و از آنجا به نصيبين وارد شدند و از آنجا به عين الوردة و از آنجا به دعوات رفتند و پيش از ورود كاغذى به عامل دعوات نوشتند كه از ايشان استقبال كند، عامل آنجا ايشان را استقبال كرد و به عزّت تمام داخل شهر شدند. و سر مبارك را از ظهر تا به عصر در جبه نصب كرده بودند و اهل آنجا دو طايفه شدند يك طايفه خوشحالى مى‏كردند و طايفه ديگر گريه مى‏كردند و زارى مى ‏نمودند.»(7)

 

منزلگاه حرّان

معجم البلدان در معرفی شهر حرّان چنین آورده است: 

«تشديد الراء و آخره نون، قال بطليموس: طول حرّان اثنتان و سبعون درجة و ثلاثون دقيقة و عرضها سبع و عشرون درجة و ثلاثون دقيقة و هي في الإقليم الرابع و هي مدينة عظيمة مشهورة من جزيرة أقور و هي قصبة ديار مضر بينها و بين الرّها يوم و بين الرّقّة يومان و هي على طريق الموصل و الشام و الروم‏.»(8)

با تشدید حرف راء و نون آخر، بطلیموس گفته است: طول حرّان هفتاد و دو درجه و سی دقیقه و عرض آن بیست و هفت درجه و سی دقیقه می باشد. و آن شهر در اقلیم چهارم واقع است و شهر بزرگ و مشهوری از جزیره اقور است و آن نیزار سرزمین مضر است. و از آنجا با الرّها یک روز و تا رقّه دو روز راه است و در مسیر موصل و شام و روم واقع شده است.

 

ورود أهل البيت (عليهم‌ السّلام) به حرّان

در دو کتاب موکب الإباء من کربلاء الی الکوفه الی الشام و موسوعه کربلا درباره ورود خاندان عترت (علیهم السّلام) به شام چنین آمده است:

«يقول صاحب كتاب روضة الأحباب و هو من علماء السنة الموثوقين:

إن شخصا يهوديا اسمه يحيى الحرّاني كان يسكن على رأس تل قريب من مدينة حرّان. و سمع يوما أن أهل البيت عليهم‌ السلام سيقوا من دير الراهب إلى حران و سمع كذلك أن جماعة مؤلفة من نساء و أطفال قد أسروا و دخلوا حرّان بصحبة رؤوس كثيرة مقطّعة. فخرج يحيى من بيته و نزل من أعلى التل و انتظر وصول القافلة بجوار الطريق. و عندما انجلت مقدمة القافلة رأى يحيى رؤوسا محمولة على الرماح و رأى أهل البيت يساقون وراء الرؤوس كما يساق الكفار بقوة و عنف. و في تلك اللحظات وقعت عين يحيى على رأس ابن بنت المصطفى (صلى‌ الله ‌عليه‌ و آله ‌و سلم) و كان نور جماله يشع من بعيد. و عندما حدّق به شاهد شفتيه المباركتين تتحركان فاقترب من الرأس ليسمع ما ذا يقول فسمعه يقول: «وَ سَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُونَ»

و عندما سمع هذه الآية المباركة يتلوها الرأس المقطوع أخذته الدهشة و الذعر و الحيرة و بشكل عفوي اقترب من أحد الجنود وسأله عن صاحب الرأس؟ أجابه : هذا رأس الحسين بن علي (عليه‌ السّلام). سأله عن اسم أمه؟ أجابه: إنها فاطمة بنت محمّد المصطفى (صلى‌ الله ‌عليه‌ و آله ‌و سلم) و سأله عن هوية الأسرى الذين معه؟ أجابه: هؤلاء الأطفال و النساء هم عائلته. عند ذلك وقع يحيى باكيا و قال : أحمد الله أنه انكشف لي أن في شريعة محمّد كل من يمشي في طريق الضلال تكون عقوبته النار الأبدية. و انطلاقا من هذا المبدأ فإننا نجد أن الأنبياء و أهلهم هم أكثر الناس تحمّلا لألوان الظلم و الاضطهاد و الألم و العذاب و إن هذه البلية العمياء و الداهية الدهياء لهي برهان على هذه الحقيقة.

عندئذ نطق يحيى اليهودي بالشهادتين و أسلم لله. و طلب أن يقدّم لأهل البيت كل ما يملك من أدوات و أغراض فرفض العسكر ذلك و منعوه لأنهم خافوا من سلطة يزيد. و بما أن يحيى كان محبا للحسين (عليه‌السلام) و بما أن المحبّين عادة لا ينظرون إلى الربح و الخسارة فقد شهر سيفه و قاتل العسكر حتى نال الشهادة و دفن بجوار بوابة حرّان و سمّي منذ ذلك الحين (يحيى الشهيد) رضوان الله عليه.(9)

صاحب کتاب روضه الاحباب از علمای مورد اعتماد اهل سنت می گوید:

شخص یهودی ای با نام یحیی حرّانی بر بالای تپه ای نزدیک به شهر حران زندگی می کرد.

روزى شنيد كه اهل بيت (علیهم السّلام) را از دیر راهب به حران آورده اند و نيز شنيد كه گروهى از زنان و كودكان اسير شده و با سرهاى بريده بسيار وارد حرّان شدند.

یحیی از خانه خارج شد و از بالای تپه پایین آمد و منتظر ماند تا کاروان به کنار جاده برسد. و چون اول کاروان پدیدار شد، یحیی سرهایی را بر نیزه دید و دید اهل بیت (علیهم السّلام) را پشت سرها می آورند و به رفتن وا می دارند همانگونه که کفار را به زور و خشونت می راندند.

در آن لحظات چشم یحیی به سر پسر دختر پیامبر (صلی الله علیه و آله) افتاد و نور جمالش از دور می درخشید و چون به او خیره شد لبهای مبارکش حرکت می کرد به سر نزدیک شد تا بشنود چه می فرماید پس شنید که می فرمود: «وَ سَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُونَ: آنها كه ستم كردند به زودى خواهند دانست كه به چه مكانى باز مى‏گردند.»

و چون این آیه مبارکه را که سر بریده تلاوت می کرد؛ شنید، دچار تعجب و وحشت و حیرت شد و ناخودآگاه به یکی از سربازان نزدیک شد و درباره صاحب سر پرسید؟ پاسخ داد: این سر حسین بن علی (علیه السلام) است. از او درباره نام مادرش پرسید؟ پاسخ داد: او فاطمه دختر محمد مصطفی (صلی الله علیه و آله و سلم) است و از او درباره اسیران همراهش پرسید؟ پاسخ داد: این بچه ها و زنان خانواده او هستند.

در این هنگام یحیی گریان افتاد و گفت: خدا را شکر می کنم که حقیقت شریعت محمدی بر من آشکار شد هر که راه گمراهی را طی کند به آتش ابدی عذاب می شود. بر اساس این اصل در می یابیم که پیامبران و خاندانشان بردبارترین مردم در برابر انواع ظلم و جفا و درد و عذاب هستند و این مصیبت کور و پر توطئه گواه این حقیقت است.

سپس یحیی یهودی شهادتین را گفت و اسلام آورد و خواست تا همه دارایی خود را تقدیم اهل بیت کند اما سربازان چون از قدرت یزید می ترسیدند؛ مانع شدند. و چون یحیی محب حسین (علیه السلام) بود و محبان اغلب به سود و زیان نمی اندیشند، شمشیر خود را برکشید و با سپاهیان جنگید تا به شهادت رسید و او را کنار دروازه حرّان به خاک سپردند و از آن زمان تاکنون او را یحیی شهید نامیدند؛ رضوان خدا بر او باد.

 

در کتاب مصائب الرأس الحسین (علیه السّلام) درباره این واقعه در حرّان آمده است:

«اهل بیت رسالت (علیهم السّلام) را چون به دروازه حرّان آوردند یکی از یهودیان به نام یحیی چشمش به سر مقدس سیدالشهداء (علیه السّلام) افتاد در حالی که سر این آیه را تلاوت می فرمود:«وَ سَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُونَ» فورا به اسلام مشرف شد و عمامه خود را برداشت و با لباس خز خود به امام سجاد (علیه السّلام) تقدیم کرد و به لشکر دشمن حمله کرد و پنج نفر آنان را به قتل رساند و قبر او دارای حرم و بقعه گردید و محل استجابت دعا می باشد.»(10)

 

منزلگاه رّقه

در معجم البلدان ناحیه رقّه چنین معرفی شده است: 

« بفتح أوّله و ثانيه و تشديده و أصله كل أرض إلى جنب واد ينبسط عليها الماء و جمعها رقاق و قال غيره: الرقاق الأرض اللينة التراب و قال‏ الأصمعي: الرقاق الأرض اللينة من غير رمل. و هي مدينة مشهورة على الفرات، بينها و بين حرّان ثلاثة أيّام، معدودة في بلاد الجزيرة لأنّها من جانب الفرات الشرقي.

مدينة أخرى تعرف برقّة واسط، كان بها قصران لهشام ابن عبد الملك كانا على طريق رصافة هشام و أسفل من الرقة بفرسخ الرّقّة السوداء: و هي قرية كبيرة ذات بساتين كثيرة و شربها من البليخ و الجميع متصل.(11)

به فتح اول و دومین حرف و تشدید آن و در اصل به هر زمینی که کنار دره ای باشد که آب بر آن جاری شود و در شن فرو رود گفته می شود. برخی دیگر گفتند: الرقاق زمین خاک نرم است. اصمعی گفت: الرقاق زمینی با خاک نرم و بدون ماسه است.

شهر مشهوري بر کرانه فرات است و فاصله آنجا تا حرّان سه روز، چند روز تا بلاد جزيره است زیرا در طرف شرقي فرات واقع است.

مدينة أخرى تعرف برقّة واسط، كان بها قصران لهشام ابن عبد الملك كانا على طريق رصافة هشام و أسفل من الرقة بفرسخ الرّقّة السوداء: و هي قرية كبيرة ذات بساتين كثيرة و شربها من البليخ و الجميع متصل.

شهر دیگری به رقه واسط شناخته می شود که در آنجا دو قصر هشام بن عبدالملک در جاده رصافه هشام و فرسخی پایینتر از رقه در الرقه السوداء واقع بود.

و آن روستایی است بزرگ با باغهای فراوان که از بلیخ آبیاری می شوند و همه باغها به هم متصل است.

 

موسوعه کربلا به نقل از هروی در کتاب الاشارات الی معرفه الزیارات آورده است:

«قال الهروي في كتاب الإشارات إلى معرفة الزيارات صفحه ٦٣ : في الرقة مشهد علي بن أبي طالب عليه ‌السلام و بها مشهد الجنائز و به المردى الّذي جاؤوا بالشهداء عليه من الفرات.» (12)

هروی در کتاب الاشارات الی معرفه الزیارات، صفحه 63 آورده است: در رقه مقام علی بن ابی طالب (علیه السّلام) و مقام شهدا و آن مرکبی که شهدا را با آن از رود فرات آوردند، قرار دارد.

 

عبور خاندان عصمت و طهارت (علیهم السّلام) از شهر رقّه

درباره عبور خاندان عترت (علیهم السّلام) از شهر رقّه در موسوعه کربلا آمده است:

«من المقطوع به مرور السبايا عليهم ‌السلام على الرقة و هي بلدة معروفة تقع على الجانب الأيسر لنهر الفرات عند التقائه برافد البليخ. و في جنوبها و جنوب النهر يقع جبل صفّين الّذي كانت عنده الموقعة المشهورة. و لم يذكر مرورهم (عليهم ‌السّلام) على الرقة في أية رواية مع أن مرورهم بها حتمي.»(13)

بر سر راهی که خاندان عترت (علیهم السّلام) را به سمت رقه بردند قصبه معروفی در سمت چپ رود فرات در محل تلاقی آن با نهر بلیخ وجود دارد. در جنوب آن و جنوب رودخانه، کوه صفین قرار دارد جایی که نبرد معروف در آن برگزار شد و عبور خاندان عصمت (علیهم السّلام) بر رقه در هیچ روایتی ذکر نشده است اگرچه عبورشان از آن ناحیه اجتناب ناپذیر است.

 

گذشتن خاندان عترت (علیهم السّلام) از دوسر و بالس

در معجم ‏البلدان از قلعه جعبر (دوسر) در کنار فرات بین بالس و رقه و نزدیک صفین نام می برد که در مسیر عبور خاندان عترت و طهارت از رقه به سمت شام بوده است:

«قلعة جعبر على الفرات بين بالس و الرّقّة قرب صفّين و كانت قديما تسمّى «دوسر» فملكها رجل من بني قشير أعمى يقال له جعبر بن مالك...»(14)

قلعه جعبر بر کنار فرات بین بالس و رقه نزدیک صفین واقع بود و در گذشته دوسر نامیده می شد و ملک مردی از بنی قشیر بود که او را جعبر بن مالك می نامیدند.

 

در معجم البلدان ناحیه بالس چنین معرفی شده است:

«بلدة بالشام بين حلب و الرّقة، سميت ببالس بن الروم بن اليقن بن سام بن نوح (عليه السلام) و كانت على ضفّة الفرات الغربية...»(15)

بالس شهری بین حلب و رقه بود و به خاطر بالس بن الروم بن اليقن بن سام بن نوح (عليه السّلام) به این نام خوانده می شد و در کرانه غربی فرات قرار داشت.

 

در موسوعه کربلا به نقل از کتاب مزارات شام هروی صفحه 61 درباره این شهر چنین آورده است:

«مدينة بالس فيها مشهد الإمام علي بن أبي طالب (عليه ‌السّلام) و بها مشهد الطرح و بها مشهد الحجر يقال إن رأس الحسين (عليه ‌السّلام) وضع عليه عندما عبروا بالسبي.»(16)

در شهر بالس مشهد (زیارتگاهی منسوب) به حضرت امام علی بن ابی طالب (عليه ‌السّلام) وجود دارد و در آنجا مشهد طرح واقع است و مشهد الحجر نیز در اینجا واقع شد است که گفته می شود سر مطهر حضرت امام حسین (عليه ‌السّلام) هنگام عبور خاندان عترت (عليهم ‌السّلام) در آنجا نهاده شد.

 

موسوعه کربلا به نقل از نسخه خطی در مكتبة الأسد با نام مصرع الحسين صفحه 43 از ابومخنف نقل می کند:

«قال أبو مخنف: و أتوا به «دوسر» و أخذوا به تخت «بالس» و نزلوا بها. و كتبوا إلى صاحب

حلب فأما دوسر فهي «قلعة جعبر» و تقع على الفرات بين الرقة و بالس.

وأما بالس [وتدعى اليوم مسكنة] ففيها مشهد الطرح و بها مشهد الحجر الّذي وضع عليه رأس الحسين عليه‌السلام عند مرور السبايا بها.»(17)

« ابومخنف نقل کرده است: و به «دوسر» رفتند و راه «بالس» را در پیش گرفتند و در آنجا منزل نمودند و به حاکم حلب نامه نوشتند. «دوسر» همان «قلعة جعبر» است که در کرانه فرات بین رقه و بالس واقع شده است.

و اما در بالس [که امروزه مسکنه نامیده می شود] مشهد الطرح واقع است و مشهد الحجر که سر مطهر حضرت امام حسین (عليه ‌السّلام) را هنگام عبور کاروان خاندان عترت (عليهم ‌السّلام) در آنجا گذاشتند.»

 

پی نوشتها

(1) موسوعه کربلا، جلد 2، صفحه 374

(2) موسوعه کربلا، جلد 2، صفحه 345

(3)معجم ‏البلدان، جلد‏4، صفحه 469 – 468

(4)معجم ‏البلدان، جلد‏4، صفحه180

(5) وسیله الدارین، 373 – 372 – الدمعه الساکبه، جلد5، صفحه 65 – معالی السبطین، صفحه 548 - تاریخ امام حسین (علیه السّلام)، جلد6، صفحه 250 - موکب الإباء من کربلاء الی الکوفه الی الشام، صفحه 72

 (6) منتهى الآمال عربی، جلد‏1، صفحه 749

(7) منتهى الآمال، جلد ‏2، صفحه 962   

(8)معجم ‏البلدان، جلد‏2، صفحه 235

(9) موکب الإباء من کربلاء الی الکوفه الی الشام، صفحه 87 – 88 - موسوعه کربلا، جلد2، صفحه 378 - 377

(10)مصائب الرأس الحسین (علیه السّلام)، صفحه 119

(11)معجم ‏البلدان، جلد‏3، صفحه60 – 58

(12)موسوعه کربلا، جلد2، صفحه 346

(13) موسوعه کربلا، جلد 2، صفحه ٣٧٨

‏(14) معجم‏ البلدان، جلد‏2، صفحه 142

(15) معجم ‏البلدان، جلد‏1، صفحه 328

(16) موسوعه کربلا، جلد 2، صفحه ٣47

(17) موسوعه کربلا، جلد 2، صفحه 379

منابع

- الدمعة الساکبة في أحوال النبي (ص) و العترة الطاهرة، محمدباقر بن عبدالکریم بهبهانی، منامه ، مکتبة العلوم العامة، 1408 ه.ق.

- مصائب الرأس الحسین، رضا موسی کاظمی نایینی، قم، مشهور، 1390

- معالی السبطین، محمدمهدی حائری، قم، صبح الصادق، 1425

- معجم البلدان، شهاب الدين ابو عبد الله ياقوت بن عبد الله الحموى (م. 626)، بيروت، دار صادر، ط. الثانية، 1995

- منتهى الآمال فى تواريخ النبى و الآل عليهم السلام (عربي)، شيخ عباس قمى، ‏ قم، جامعه مدرسين (موسسه النشر الاسلامى)، 1422 ق.

- منتهى الآمال فى تواريخ النبى و الآل عليهم السلام (فارسى)، شيخ عباس قمى‏، قم‏، دليل‏، 1379ش.

- موسوعة الامام الحسين(عليه‏السلام)، گروهى از نويسندگان، تهران، سازمان پژوهش و برنامه ريزى آموزشى، دفتر انتشارات كمك آموزشى، چاپ اول، 1378ش.

- موسوعه کربلا، لبیب بیضون، بیروت، موسسه الاعلمی، 1427/ 1385ق.

- موکب الإباء من کربلاء الی الکوفه الی الشام، لبیب بیضون، بیروت، موسسه البلاغ، 1430/ 2009

- وسیلۀ الدارین فی أنصار الحسین، ابراهیم الموسوی الزنجانی، بیروت، موسسه الاعلمی للمطبوعات، 1395ق. / 1975

پیوست ها

: فاطمه ابوحمزه