نامه یزید ملعون و درخواست ارسال سرهای مطهر و خاندان عترت (علیهم السّلام) به شام
در برخی از کتب تاریخی و مقاتل نقل شده است که با رسیدن نامه یزید بن معاویه (لعنه الله علیه) مبنی بر ارسال سرهای مطهر و خاندان عترت (علیهم السّلام) و اثاثیه ایشان به شام، ابن زیاد (لعنه الله علیه) به این کار اقدام نمود.
این نقل در تاریخ طبری، تاریخ مدینه دمشق، أنساب الأشراف آمده است و ابن العديم در بغية الطلب نیز چنین گزارشی را آورده است:
«عبيدالله بن زياد نصب رأس الحسين في الكوفة فجعل يدار به ثم دعا زحر بن قيس فسرح معه برأس الحسين و رؤوس أصحابه إلى يزيد بن معاوية و كان مع زحر أبو بردة بن عوف الأزدي و طارق بن أبي ظبيان الأزدي فخرجوا حتى قدموا بها الشام على يزيد...»(1)
عبیدالله بن زیاد سر مطهر حضرت امام حسین (علیه السّلام) را در کوفه آویخت و گردانید سپس زحر بن قیس را خواند و با او سر مطهر حضرت امام حسین (علیه السّلام) و سرهای یاران ایشان را به نزد یزید بن معاویه فرستاد و به همراه او زحر أبو بردة بن عوف الأزدي و طارق بن أبي ظبيان الأزدي نیز بودند و از کوفه خارج شدند تا اینکه به شام نزد یزید رسیدند.
سکوت طبری در رنجهای رفته بر خاندان عترت (علیهم السّلام) در مسیر کوفه تا شام
طبری برخلاف برخی از منابع تاریخی که درباره رنجهای سفر خاندان عترت (علیهم السّلام) وقایعی را شرح داده اند با حذف مصائب و رنجهایی که بر خاندان پیامبر (علیهم السّلام) تا شام بلا رفته است، چنین گزارش می نماید:
«قال ابو مخنف: ثم ان عبيد الله بن زياد نصب راس الحسين بالكوفه فجعل يدار به في الكوفه. ثم دعا زحر بن قيس فسرح معه برأس الحسين رؤوس اصحابه الى يزيد بن معاويه و كان مع زحر ابو برده بن عوف الأزدي و طارق بن ابى ظبيان الأزدي فخرجوا حتى قدموا بها الشام على يزيد بن معاويه.
قال هشام: فحدثني عبد الله بن يزيد بن روح بن زنباع الجذامى عن ابيه عن الغاز بن ربيعه الجرشى من حمير قال: و الله انا لعند يزيد ابن معاويه بدمشق إذ اقبل زحر بن قيس حتى دخل على يزيد بن معاويه.»(2)
ابو مخنف گويد: آنگاه عبيد الله بن زياد سر حسين را در كوفه بياويخت و چنان شد كه آنرا در كوفه مى گردانيدند. پس از آن زحر بن قيس را پيش خواند و سر حسين را با سرهاى يارانش همراه وى براى يزيد بن معاويه فرستاد. ابو بردة بن عوف و طارق بن ابى ظبيان، هردوان ازدى، نيز همراه زحر بودند كه سرها را در شام پيش يزيد بن معاويه رسانيدند.
هشام گوید: عبد الله بن يزيد بن روح بن زنباع الجذامى از پدرش از غاز بن ربيعه جرشى حميرى برایم گفت: به خدا در دمشق نزد يزيد بن معاويه بودم كه زحر بن قيس بيامد و به نزد يزيد وارد شد...(3)
انکار ابن تیمیه ملعون درباره فرستادن سرها و خاندان عترت (علیهم السّلام) به شام نزد یزید(لعنه الله علیه)
به جز سکوت طبری در رنجهای رفته بر خاندان عترت (علیهم السّلام) از کوفه تا شام، ابن تیمیه (لعنه الله علیه) انکار می نماید که به دستور یزید بن معاویه (لعنه الله علیه) سر مطهر حضرت سیدالشهداء (علیه السّلام) و شهدای کربلا شهر به شهر بر نیزه گردانیده شد و خاندان عترت (علیهم السّلام) به اسارت رفتند. در این باره در کتاب ناگفته هایی از حقایق عاشورا آمده است:
«ابن تيميّه (خدا هرگز او را نبخشد و نخواهد بخشيد) مى گويد: اصلاً اسارتى در كار نبوده است و سر مطهّر امام حسين (عليه السّلام) را در شهرها نگردانده اند و به شام نبرده اند. درحالى كه ابن سعد در الطبقات الكبرى، با سند خودش از فرد بزرگى به نام زرّ بن حُبَيش نقل مىكند كه نخستين سرى كه روى نيزه رفت، سر مطهّر سيّدالشهداء (عليه السّلام) بوده است.
ابن كثير كه از شاگردان ابن تيميّه است در کتاب البدایه و النهایه خود جلد هشتم صفحه 208 در اين باره مى نويسد:
«ثمّ امر- ابن زياد- برأس الحسين (عليه السّلام) فنصب بالكوفة و طيف به في أزقتها ثمّ سيّره مع زحر بن قيس و ... فخرجوا حتّى قدموا بالرؤوس كلّها على يزيد بن معاوية: طبق دستور ابن زياد، سر مطهّر امام حسين (عليه السّلام) را در كوفه نصب كردند و در كوچه هاى كوفه گرداندند. سپس سر امام حسين (عليه السّلام) و ساير سرهاى اصحاب را به همراه زحر بن قيس به سوى يزيد فرستادند... و آنها از كوفه خارج شدند تا اين كه بر يزيد بن معاويه وارد شدند.»(4)
ذکر فرستادن سرها و خاندان پیامبر (صلوات الله علیهم) به شام در کتب تاریخی و مقاتل برخلاف انکار مغرضان
آنچه مبرهم است و در کتب تاریخ و مقاتل ذکر شده است چند روز پس از واقعه عاشورا به دستور یزید ملعون خاندان عترت (علیهم السّلام) به شام فرستاده شدند. طبق نقلهای رایج سرهای مطهر شهدا در پانزدهم محرم به سمت شام حرکت داده شدند و خاندان عصمت (علیهم السّلام) را در روز نوزدهم محرم روانه شام نمودند و در بین راه به حاملان ملعون سرهای مطهر رسیدند.
برخلاف انکار مغرضان در مقاتل و کتب تاریخی مختلف از فرستادن خاندان عترت (علیهم السّلام) به شام چنین گزارشهایی نقل شده است. که در این مجال به ذکر برخی از این گزارشها می پردازیم.
طبری در این باره می نویسد:
«قال: ثم ان عبيد الله امر بنساء الحسين و صبيانه فجهزن و امر بعلى ابن الحسين فغل بغل الى عنقه ثم سرح بهم مع محفز بن ثعلبه العائذى، عائذه قريش و مع شمر بن ذي الجوشن فانطلقا بهم حتى قدموا على يزيد فلم يكن على بن الحسين يكلم أحدا منهما في الطريق كلمه حتى بلغوا ...» (5)
«گويد: آنگاه عبيد الله بگفت تا زنان و كودكان حسين (عليه السّلام) را آماده كنند و بگفت تا طوق آهنين به گردن على بن حسين (عليه السّلام) نهادند و آنها را همراه محفز بن ثعلبه عايذى و شمر بن ذى الجوشن روانه كرد كه ایشان را پيش يزيد ببرند.
حضرت على بن حسين (عليه السّلام) در راه با هيچ يك از آنها يك كلمه سخن نگفت تا رسيدند...»
در اخبار الطوال درباره افرادی که سرهای مطهر شهدا و خاندان عترت (عليه السّلام) را به شام بردند؛ آمده است:
«قالوا: ثم ان ابن زياد جهز على بن الحسين و من كان معه من الحرم و وجه بهم الى يزيد بن معاويه مع زحر بن قيس و محقن بن ثعلبه و شمر بن ذي الجوشن.
فساروا حتى قدموا الشام و دخلوا على يزيد بن معاويه بمدينه دمشق و ادخل معهم راس الحسين فرمى بين يديه.»(6)
گفته اند: سپس ابن زیاد علی بن الحسین (علیه السّلام) را با هر که با او بود از اهل حرم آماده و تجهیز نمود و با زحر بن قيس و محقن بن ثعلبه و شمر بن ذي الجوشن به سوی یزید بن معاویه فرستاد.
پس رفتند تا به شام وارد شدند و در شهر دمشق بر یزید بن معاویه وارد شدند و با ایشان سر حسین (علیه السّلام) را وارد نمودند و در نزد یزید نهادند.
البته همانطور که مشاهده شد این منابع و برخی منابع دیگر درباره چگونگی و کیفیت بردن خاندان عترت (علیهم السّلام) مطلبی نقل نکرده اند اما به گواهی منابع تاریخی حرمت خاندان رسول الله (صلوات الله علیهم) نه تنها رعایت نشد بلکه با هتک حرمت ایشان را راهی شام نمودند.
گزارش رسیدن کاروان خاندان عترت به کاروان حامل سرهای مطهر بین راه
برخی منابع از رسیدن کاروان خاندان عصمت و طهارت (علیهم السّلام) به کاروان سرهای مطهر شهدا (علیهم السّلام) خبر داده اند که مشخص می شود زمان حرکت این دو کاروان همزمان نبوده است:
طبرسی در این باره می نویسد:
«ثمّ إنّ عبيد اللّه بن زياد بعد إنفاذه برأس الحسين أمر بنسائه و صبيانه فجهّزوا و أمر بعليّ بن الحسين عليه السلام فغلّ بغلّ إلى عنقه ثمّ سرّح به في أثر الرأس مع مجفر بن ثعلبة العائذيّ و شمر بن ذي الجوشن لعنهما اللّه فانطلقا بهم حتّى لحقوا بالقوم الذين معهم الرأس و لم يكن عليّ بن الحسين عليه السلام يكلّم أحدا من القوم في الطريق كلمة حتّى بلغوا باب يزيد فرفع مجفر بن ثعلبة صوته فقال: هذا مجفر بن ثعلبة أتى أمير المؤمنين باللئام الفجرة فأجابه عليّ بن الحسين عليه السلام: «ما ولدت أمّ مجفر أشرّ و ألأم.»(7)
پس از اينكه سر امام حسين (عليه السّلام) را به شام فرستادند، ابن زياد امر كرد زنان و كودكان آن حضرت را جمع كردند و حضرت سجاد (عليه السّلام) را هم در غل و زنجير نمودند و روانۀ شام ساختند، محفر بن ثعلبه عائذى و شمر بن ذى الجوشن را هم همراه آنان كرد، اينان اهل بيت را به طرف شام حركت دادند و در بين راه به سرها رسيدند. حضرت سجاد (عليه السّلام) در بين راه هرگز با اين جماعت سخن نگفت. هنگامى كه نزديك كاخ يزيد شدند محفر بن ثعلبه فرياد زد: اينك محفر بن ثعلبه مردان بدكار و لئيم را آورده است! در اين هنگام علي بن الحسين (عليهما السّلام) فرياد زد: مادر محفر بدتر از اين فرزندى نياورده است.(8)
در منتهى الآمال در این باره آمده است:
«ثم انّ ابن زياد بعد انفاذه برأس الحسين (عليه السّلام) أمر بصبيانه و نسائه فجهزوا و أمر بعلي بن الحسين (عليه السّلام) فغلّ بغلّ الى عنقه ثم سرح بهم في أثر الرأس مع مخفر بن ثعلبة و شمر بن ذي الجوشن لعنة اللّه عليهما فانطلقوا بهم حتى لحقوا بالقوم الذين معهم الرأس.
و قال المقريزي في الخطط و الآثار: ثم أرسل بها الى يزيد بن معاوية و أرسل النساء و الصبيان و في عنق عليّ بن الحسين و يديه الغل، و حملوا على الاقتاب.»(9)
«بالجمله بعد از فرستادن سرها تهيّه سفر اهل بيت را نمود و امر كرد تا سيّد سجّاد (عليه السّلام) را در غل و زنجير نمودند و مخدّرات سرادق عصمت را به روش اسيران بر شترها سوار كردند و مخفر بن ثعلبه را با شمر بر ايشان گماشت و گفت: عجله كنيد و خويشتن را به زحر بن قيس برسانيد پس ايشان راه را به سرعت طی کردند و به زحر بن قيس پيوستند.
و مقريزى در الخطط و الآثار گفته است كه: زنان و صبيان را روانه كرد و گردن و دستهاى على بن الحسين (عليه السّلام) را در غلّ كرد و ايشان را بر اقتاب سوار كردند.»(10)
فرستادن حضرت امام سجاد (علیه السّلام) در غل و زنجیر و هتک حرمت خاندان رسول الله (صلوات الله علیهم)
اکثر منابع درباره هتک حرمت حضرت امام سجاد (علیه السّلام) و خاندان رسول الله (صلوات الله علیهم) در هنگام فرستادن ایشان به شام گزارشاتی نقل کرده اند. در این مجال برخی از این گزارشات را نقل می کنیم:
در وقعه الطف در این باره چنین آمده است:
«ثم دعا [ابن زياد، زخر بن قيس و معه] ابو بردة بن عوف الازدي و طارق بن ظبيان الازدي، فسرّح مع [هم] برأس الحسين [عليه السّلام] و روؤس اصحابه الى يزيد بن معاوية.
ثم أمر بنساء الحسين و صبيانه فجهّزن و أمر بعلي بن الحسين [عليه السّلام] فغلّ بغلّ الى عنقه، ثم سرّح بهنّ مع محفّز بن ثعلبة العائذي [القرشي] و شمر بن ذي الجوشن، فانطلقا بهم حتى قدموا على يزيد.» (11)
سپس [ابن زياد، زحر بن قيس] را خواست و سر حسين (عليه السّلام) و ساير يارانش را با وى و دو تن از همراهانش- ابو بردة بن عوف أزدى و طارق بن ظبيان أزدى- به سوى يزيد بن معاويه فرستاد. در ضمن دستور داد زنان و فرزندان حسين (عليه السّلام) آماده شدند و بر گردن على بن الحسين [(عليه السّلام) غل و زنجير بستند و آنان را با مخفر بن ثعلبه عائذى [قرشى] و شمر بن ذى الجوشن به شام فرستاد.
در تاریخ الکامل و تذکره الخواص نیز به این موضوع اشاره شده است. گزارش الکامل درباره در غل و زنجیر فرستادن حضرت امام سجاد (عليه السّلام) به شام چنین است:
«ثمّ أرسل ابن زياد رأس الحسين و روؤس أصحابه مع زحر بن قيس إلى الشام إلى يزيد و معه جماعة و قيل: مع شمر و جماعة معه و أرسل معه النساء و الصبيان و فيهم عليّ بن الحسين قد جعل ابن زياد الغلّ في يديه و رقبته و حملهم على الأقتاب فلم يكلّمهم عليّ بن الحسين في الطريق حتى بلغوا الشام.»(12)
«ابن زياد سر حسين و سر يارانش را با زحر بن قيس و برخی از اصحابش نزد يزيد فرستاد. گفته شده است با شمر فرستاده شد. زنان و كودكان را با على بن الحسين (عليه السّلام) همراه سرها روانه كرد. در دست و گردن على بن الحسين (عليه السّلام) هم به فرمان ابن زياد غل و زنجير انداختند. بانوان و کودکان را بر شتران سوار کردند. على بن الحسين (عليه السّلام) در تمام راهها هيچ نگفت تا وقتى كه وارد شام شدند. زحر بن قيس بر يزيد وارد شد.»(13)
در منتهى الآمال در این باره گزارش شده است:
«و نقل عن التبر المذاب و غيره انّه: كان دأب هؤلاء الكفرة الذين حملوا الروؤس و الأسارى أن يمكثوا في كل منزل و يخرجوا الرأس الشريف من الصندوق فيضعوه على الرمح ثم يعيدوه وقت الرحيل و كانوا يشربون الخمر في اكثر المنازل و ممن كان معهم: مخفر بن ثعلبة و زحر بن قيس و شمر و خولي و غيرهم لعنهم اللّه و أخزاهم.(14)
و از تبر مذاب و کتب دیگر نقل شده است: عادت كفّارى كه همراه سرها و اسيران بودند اين بود كه در همه منازل سر مقدّس را از صندوق بيرون مى آوردند و بر نيزه ها مى زدند و وقت رحيل عود به صندوق مى دادند و حمل مى كردند و در اكثر منازل مشغول شرب خمر مى بودند و در جمله از آنها بود: مخفر بن ثعلبه و زحر بن قيس و شمر و خولى و ديگران لعنهم اللّه جميعا.(15)
فرستادن خاندان عترت (علیهم السّلام) به مانند اسیران ترک و دیلم به شام به گواهی تاریخ
در گزارشات تاریخی ذکر شده است که ابن زیاد ملعون و عاملانش جانب حرمت خاندان رسول الله (صلوات الله علیهم) را نگاه نداشتند و ایشان را همچون اسیران کفار سوار بر شتران بدون محمل و پدیدار در انظار منزل به منزل تا شام بردند.
در برخی متون ذکر شده است این طرز روانه کردن خاندان عصمت (علیهم السّلام) به سمت شام به مانند به اسارت گرفتن اسیران ترک و دیلم بوده است. همچنین در متون تاریخی ذکر شده است عاملان ملعون این زیاد (لعنه الله علیه) به شهرها و روستاها که می رسیدند برای درخواست آب و طعام و علوفه خاندان طهارت و عترت (علیهم السّلام) را خارجی معرفی می کردند.
در لهوف و بحارالانوار در این باره چنین نقلی ذکر شده است:
«وَ أَمَّا يَزِيدُ بْنُ مُعَاوِيَةَ فَإِنَّهُ لَمَّا وَصَلَهُ كِتَابُ عُبَيْدِ اللَّهِ بْنِ زِيَادٍ وَ وَقَفَ عَلَيْهِ أَعَادَ الْجَوَابَ إِلَيْهِ يَأْمُرُهُ فِيهِ بِحَمْلِ رَأْسِ اَلْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ وَ رُءُوسِ مَنْ قُتِلَ مَعَهُ وَ بِحَمْلِ أَثْقَالِهِ وَ نِسَائِهِ وَ عِيَالِهِ فَاسْتَدْعَى اِبْنُ زِيَادٍ بِمُحَفِّرِ بْنِ ثَعْلَبَةَ الْعَائِذِيِّ فَسَلَّمَ إِلَيْهِ الرُّءُوسَ وَ الْأَسْرَى وَ النِّسَاءَ فَصَارَ بِهِمْ مُحَفِّرٌ إِلَى اَلشَّامِ كَمَا يُسَارُ بِسَبَايَا الْكُفَّارِ يَتَصَفَّحُ وُجُوهَهُنَّ أَهْلُ الْأَقْطَارِ .
و امّا يزيد بن معاويه (لعنه الله علیه) همين كه نامۀ عبيد اللّه بن زياد به او رسيد و از مضمونش آگاه شد در پاسخ نامه دستور داد كه سر بريدۀ حسين (عليه السّلام) و سرهاى افرادى كه با او كشته شده اند به همراه اموال و زنان و خانواده آن حضرت به شام بفرستد لذا ابن زياد محفّر بن ثعلبۀ عائذى را خواست و سرها و اسيران و زنان را به او تحويل داد محفّر آنان را همچون اسيران كفّار كه مردم شهر و ديار آنان را مي ديدند به شام برد.»(16)
در این باره در کتاب الفتوح چنین آمده است:
«قال: ثم دعا ابن زياد زجر بن قيس الجعفي فسلم إليه رأس الحسين بن علي (علیه السّلام) و رؤوس إخوته و رأس علي بن الحسين و رؤوس أهل بيته و شيعته رضي اللّه عنهم أجمعين و دعا علي بن الحسين أيضا فحمله و حمل أخواته و عماته و جميع نسائهم إلى يزيد بن معاوية. قال: فسار القوم بحرم رسول اللّه (صلّى اللّه عليه و سلّم) من الكوفة إلى بلاد الشام على محامل بغير وطاء من بلد إلى بلد و من منزل إلى منزل كما تساق أسارى الترك و الديلم.»(17)
سپس ابن زیاد زجر بن قیس را خواند و سر حسین بن علی (علیه السّلام) و سرهای برادرانش و سر علی بن الحسین و سرهای اهل بیتش و یارانش (علیهم السّلام) را به او داد و حضرت علی بن الحسین (علیه السّلام) را خواند و او و خواهران و عمه ها و همه بانوان خاندان ایشان را به سوی یزید فرستاد. آن گروه را با حرم رسول الله (صلی الله علیه و آله) از کوفه به سوی شام فرستاد بر محملهای بدون پوشش از شهری به شهری و از منزلگاهی به منزلگاهی آنچنان که اسیران ترک و دیلم را می برند.
در کتب عامه نیز بر این امر تصریح شده است. در مقتل خوارزمی نیز چنین گزارشی نقل شده است:
«ثم دعا عبيد اللّه بن زياد زحر بن قيس الجعفي، فأعطاه رأس الحسين و روؤس إخوته و أهل بيته و شيعته و دعا بعلي بن الحسين فحمله و حمل عماته و أخواته و جميع نسائهم معه إلى يزيد فسار القوم بحرم رسول اللّه من «الكوفة» إلى بلد «الشام» على محامل بغير و طاء من بلد إلى بلد و من منزل إلى منزل كما تساق الترك و الدّيلم.»(18)
ابن زیاد زحر بن قیس را خواست و سر امام حسین (علیه السّلام) و برادارن و خانواده و اصحابش را به او داد و علی بن الحسین (علیه السّلام) را هم خواست و او را با عمه ها و خواهران و تمامی زنان خانوده اش به سوی یزید روانه کرد.
ابن زیاد و عاملانش حرم پیامبر (صلوات الله علیهم) را بر محملهای بی حفاظ سوار کردند و شهر به شهر و منزل به منزل از کوفه به سمت شام بردند چنانکه اسیران ترک و دیلم را می بردند.
سخن حضرت سجاد (علیه السّلام) درباره نوع هتک حرمت بانوان خاندان رسول الله (صلوات الله علیهم)
حضرت امام سجاد (علیه السّلام) از جسارتهای روا شده بر خاندان عصمت (علیهم السّلام) به سوار نمودن ایشان بر شتر بدون جهاز و سوار شدن زنان بر استرهای بدون زین و حمل نمودن سرهای مبارک (علیهم السّلام) بر فراز نیزه اشاره فرموده اند:
«قل إقبال الأعمال رَأَيْتُ فِي كِتَابِ الْمَصَابِيحِ بِإِسْنَادِهِ إِلَى جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ (ع) قَالَ قَالَ لِي أَبِي مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍ: سَأَلْتُ أَبِي عَلِيَّ بْنَ الْحُسَيْنِ عَنْ حَمْلِ يَزِيدَ لَهُ فَقَالَ حَمَلَنِي عَلَى بَعِيرٍ يَطْلُعُ بِغَيْرِ وِطَاءٍ وَ رَأْسُ الْحُسَيْنِ (ع) عَلَى عَلَمٍ وَ نِسْوَتُنَا خَلْفِي عَلَى بِغَالٍ فأكف [وَاكِفَةً] وَ الْفَارِطَةُ خَلْفَنَا وَ حَوْلَنَا بِالرِّمَاحِ إِنْ دَمَعَتْ مِنْ أَحَدِنَا عَيْنٌ قُرِعَ رَأْسُهُ بِالرُّمْحِ حَتَّى إِذَا دَخَلْنَا دِمَشْقَ صَاحَ صَائِحٌ يَا أَهْلَ الشَّامِ هَؤُلَاءِ سَبَايَا أَهْلِ الْبَيْتِ الْمَلْعُونِ.» (19)
«در كتاب اقبال آمده است که در كتاب «مصابيح» ديدم سند را به حضرت امام جعفر صادق (علیه السّلام) رسانيده است كه فرمودند حضرت امام محمّد باقر (عليه السّلام) فرمودند: من از پدرم على بن الحسين راجع به اينكه يزيد او را چگونه اسير كرد جويا شدم. فرمود: مرا بر شترى كه بدون جهاز بود سوار كرد و سر مبارك امام حسين هم بر فراز نيزه بود. زنان ما به دنبال ما بر استرهاى بدون زين سوار بودند.
دشمنان با نيزه ها به دنبال و اطراف ما بودند. هر گاه چشم يكى از ما گريان مي شد با نيزه بر سر او مي زدند. وقتى با اين كيفيت داخل دمشق شديم شخصى فرياد زد: اى اهل شام، اينان اسيران خانواده اى ملعون هستند.»(20)
در منتهی الآمال حدیث فوق چنین نقل به مضمون شده است:
«و روي عن الباقر (عليه السّلام) ما مضمونه: انّه لما أدخل نساء و اطفال سيد الشهداء (عليه السّلام) الشام و كانوا على أقتاب الجمال بلا غطاء و لا ستر فقال رجل من أهل الشام: لم نر سبايا أحسن وجوها من هؤلاء فقالت سكينة: أيها الاشقياء نحن سبايا آل محمد صلّى اللّه عليه و آله.» (21)
«از حضرت امام محمّد باقر (عليه السّلام) روایت شده است كه چون فرزندان و خواهران و خويشان حضرت سيّدالشّهداء (عليه السّلام) را به نزد يزيد پليد بردند، بر شتران سوار كرده بودند بى عمارى و محمل، يكى از اشقياى اهل شام گفت: ما اسيران نيكوتر از ايشان هرگز نديده بوديم.
سكينه خاتون (عليها السّلام) فرمودند: اى اشقياء ما سبايا و اسيران آل محمّد (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم) هستیم.» (22)
نوع حجاب بانوان خاندان رسول الله (صلوات الله علیهم) از کوفه تا شام
سید بن طاووس از اهانتهای عاملان ابن زیاد ملعون به خاندان عصمت (علیهم السّلام) نقل می کند که بانوان حرم را بدون روبند و برقع به سوی شام بردند و این در فرهنگ عربها مرسوم نبود مگر برای اسیرانی که از ممالک دیگر آورده می شدند که احتمالا پوشش روبند در فرهنگ آنان مرسوم نبود و بدین ترتیب دستگاه حاکم قصد داشت ایشان را مرتد و خارجی معرفی کنند.
در مقتل لهوف در این باره آمده است:
«حَمَلَ نِسَاءَهُ (صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِ) عَلَى أَحْلاَسِ أَقْتَابِ الْجِمَالِ بِغَيْرِ وِطَاءٍ مُكَشَّفَاتِ الْوُجُوهِ بَيْنَ الْأَعْدَاءِ وَ هُنَّ وَدَائِعُ الْأَنْبِيَاءِ وَ سَاقُوهُنَّ كَمَا يُسَاقُ سَبْيُ اَلتُّرْكِ وَ اَلرُّومِ فِي أَشَدِّ الْمَصَائِبِ وَ الْهُمُومِ وَ لِلَّهِ دَرُّ قَائِلِهِ:
يُصَلَّى عَلَى الْمَبْعُوثِ مِنْ آلِ هَاشِمٍ
وَ يُغْزَى بَنُوهُ إِنَّ ذَا لَعَجِيبٌ
وَ قَالَ آخَرُ:
أَ تَرْجُو أُمَّةٌ قَتَلَتْ حُسَيْناً
شَفَاعَةَ جَدِّهِ يَوْمَ الْحِسَابِ
زنان حرم را بر شترانى سوار كردند كه پاره گليمى بر پشتشان انداخته شده بودند نه محملى داشتند نه سايبانى در ميان سپاه دشمن همه با صورتهاى گشوده با اينكه آنان امانتهاى پيغمبران خدا بودند و آنان را همچون اسيران ترك و روم در سختترين شرايط گرفتارى و ناراحتى به اسيرى بردند خدا خير دهد به شاعرى كه بدين مضمون شعرى گفته است:
درود حق بفرستند بر رسول و ولى
كشند زادۀ او را و اين چه بوالعجبى است
و ديگرى بدين مضمون گفته است:
به روز حشر ندانم كه قاتلان حسين
چگونه چشم شفاعت به جدّ او دارند؟»(23)
خطاب قرار دادن حضرت زینب کبری (علیها السّلام) به یزید و اشاره به باز بودن صورت بانوان خاندان رسول (صلوات الله علیهم) و در پرده بودن زنان یزید ملعون
همچنان که از خطبه حضرت زینب (سلام الله علیها) ظلمها و بیدادهای یزید و عاملانش (لعنه الله علیهم) برای همیشه تاریخ مشخص شد. عقیله بنی هاشم حضرت زینب کبری (علیها السّلام) در خطبه خود به نوع پوشش بانوان خاندان عترت اشاره نموده است تا حقیقت آشکار باشد و دهان یاوه گویان بسته.
حضرت زینب کبری (علیها السّلام) در خطبه خود به یزید ملعون می فرمایند تو حرمت دختران رسول الله (صلی الله علیه و آله) را هتک نموده ای و ایشان را با صورتهای نمایان شهر به شهر مقابل دیدگان مردم قرار داده ای:
«يَا ابْنَ الطُّلَقَاءِ تَخْدِيرُكَ حَرَائِرَكَ وَ إِمَاءَكَ وَ سَوْقُكَ بَنَاتِ رَسُولِ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) سَبَايَا قَدْ هَتَكْتَ سُتُورَهُنَّ وَ أَبْدَيْتَ وُجُوهَهُنَّ تَحْدُو بِهِنَّ الْأَعْدَاءُ مِنْ بَلَدٍ إِلَى بَلَدٍ وَ يَسْتَشْرِفُهُنَّ أَهْلُ الْمَنَاهِلِ وَ الْمَنَاقِلِ وَ يَتَصَفَّحُ وُجُوهَهُنَّ الْقَرِيبُ وَ الْبَعِيدُ وَ الدَّنِيُّ وَ الشَّرِيفُ لَيْسَ مَعَهُنَّ مِنْ رِجَالِهِنَّ وَلِيٌّ وَ لاَ مِنْ حُمَاتِهِنَّ حَمِيٌّ...»
«اى فرزند آزادشدگان، اين رسم عدالت است كه زنان و كنيزان خود را پشت پرده جاى داده اى ولى دختران رسول خدا اسير و دست بسته در برابرت باشند، پرده هاى احترام ایشان هتك شود و صورتهايشان نمايان گردد. آنان را دشمنان، شهر به شهر و در مقابل ديدگان مردم بيابانى و كوهستانى و در چشم انداز هر نزديك و دور و هر پست و شريف مي گردانند. نه مردان آنان سرپرستى ایشان را برعهده دارد و نه از يارانشان کسی آنان را حمايت می كند...»(24)
تا جایی که نویسنده این مقاله بررسی نموده است یا در منابع اولیه سخنی از چگونگی پوشش صورت و موی بانوان بنی هاشم در موقع فرستادن بانوان هاشمی به شام نیامده است یا برخی از منابع از پیدا بودن صورت بانوان خاندان رسول (صلوات الله علیهم) سخن گفته اند و از ابتدایی ترین منابعی که گفته اند موی و روی بانوان خاندان رسول پیدا بوده است منابع سنی هستند. از جمله منابع غیر شیعی قدیمی که چنین گزارشی نقل کرده است می توان از ابن حبان در الثقات یاد کرد.(25)
از منابع دیگر کتاب تذکره الخواص است که ابن جوزی در آن چنین ادعایی می کند:
«لما انفذ ابن زياد رأس الحسين (ع) إلى يزيد بن معاوية مع الأسارى موثقين في الحبال منهم نساء و صبيان و صبيات من بنات رسول اللّه (ص) على اقتاب الجمال موثقين مكشفات الوجوه و الرءوس و كلما نزلوا منزلا اخرجوا الرأس من صندوق أعدوه له فوضعوه على رمح و حرسوه طول الليل الى وقت الرحيل ثم يعيدوه الى الصندوق و يرحلوا.»(26)
هنگامی که ابن زیاد سر مطهر حضرت امام حسین (علیه السّلام) را با از زنان و کودکان و دختران رسول الله (صلی الله علیه و اله) به صورت اسیر در حالی که با طناب به هم بسته شده بودند به سوی یزید بن معاویه می فرستد آنها را بر شتران بدون پوشش بسته به هم سوار می کند در حالیکه صورت و موهای ایشان بدون حجاب بود و هر جا که فرود می آمدند سر مطهر را از صندوقی که برای آن آماده کرده بودند خارج می کردند و بر نیزه می زدند و در طول شب از آن نگهبانی می کردند تا زمان حرکت دوباره سر مطهر را به صندوق بازمی گرداندند و راهی می شدند.
الصواعق المحرقه على أهل الرفض و الضلال و الزندقة، ابن حجر الهيتمي است که در سال 950 هجری نوشته شده است که در رد مطالب دیگر این کتاب ابن حجر علمای شیعه ردیه های مفصلی نوشته اند. او درباره مکشوف بودن سر و صورت بانوان خاندان رسول الله (صلوات الله علیهم) از ابن جوزی که در قرن پنجم می زیسته است چنین گزارش کرده است:
«قَالَ ابْن الْجَوْزِيّ وَ لَيْسَ الْعجب إِلَّا من ضرب يزِيد ثنايا الْحُسَيْن بالقضيب وَ حمل آل النَّبِي صلى الله عَلَيْهِ وَ سلم على أقتاب الْجمال أَي مُوثقِينَ فِي الحبال وَ النِّسَاء مكشفات الرؤوس وَ الْوُجُوه وَ ذكر أَشْيَاء من قَبِيح فعله.»(27)
ابن جوزی می گوید: تعجبی از (شخصی همانند) یزید نیست که با چوبدستی به دندانهای حسین (علیه السلام) زده و آل نبی اکرم صلی الله علیه و آله را بر پشت شترها سوار کرد در حالی که دست و گردنشان با طناب به هم بسته شده بود و سر و صورت زنان باز بوده و به نمونه هایی از کارهای قبیح یزید اشاره می کند.
در موسوعة الإمام الحسین (علیه السّلام) ذکر شده است که منبع ينابيع المودّة قندوزی برای ذکر این مسئله همین کتاب الصواعق المحرقه بوده است.(28)
پس برخی منابع بدون توجه به منابع اولیه تاریخی، سخنان ائمه اطهار(علیهم السّلام) و سخن حضرت زینب (سلام الله علیها) که نقل نکرده اند که سرهای بانوان خاندان رسالت بدون پوشش بوده است به «مكشفات الْوُجُوه» «الرؤوس» را نیز اضافه نموده اند و نقل کرده اند و پس از چندی در منابع شیعی نیز چنین مطلبی وارد شده است.
از وقایعی که در برخی از کتب تاریخی در هنگام روانه کردن خاندان عصمت (علیهم السّلام) ذکر شده این است که هنگام بیرون می بردن خاندان عترت (علیهم السّلام) را از کوفه و فرستادن ایشان به شام؛ برخی از کوفیان جمع شده بودند و می گریستند.
«فلمّا أتى بهم عبيد اللّه بن زياد همّ بعليّ بن الحسين، فقال له: إنّ لك بهؤلاء حرمة فأرسل معهنّ من يكفلهنّ و يحوطهنّ. فقال: لا يكون أحد غيرك فحملهم جميعا. و اجتمع أهل الكوفة و نساء همدان حين خرج بهم فجعلوا يبكون، فقال عليّ بن الحسين: هذا أنتم تبكون فأخبروني من قتلنا؟»
قال عليّ بن الحسين(علیه السّلام): لمّا أخرجنا من الكوفة لنحمل إلى يزيد؛ غصّت طرق الكوفة بالنّاس يبكون. فذهب عامّة اللّيل و ما يقدرون أن يجوزوا بنا لكثرة النّاس فقلت: هؤلاء قتلونا و يبكون علينا؟(29)
مطلب دیگری که در مورد به شام فرستادن بانوان بنی هاشم وجود دارد این است که طبق نقل کتب تاریخی و مقاتل در کوفه بانوانی که در عاشورا در لشکر حضرت امام حسین (علیه السّلام) حضور داشتند و پس از عاشورا به کوفه آورده شده بودند؛ آزاد شدند و تنها بانوان بنی هاشم در بند ماندند و این بزرگواران را به دستور یزید ملعون، ابن زیاد (لعنه الله علیه) راهی شام نمود:
«بقيت عيالات غير الطالبيين من أنصار الحسين (عليه السّلام) بالكوفة و ذلك لأنهنّ حين الوصول إلى الكوفة شفع فيهن ذوو قرباهنّ من القبائل عند ابن زياد فأخذهنّ من السبي، و سبيت الطالبيّات إلى الشام.»(30)
خانواده هاى آن دسته از ياران حضرت اباعبداللّه الحسين(عليه السّلام) كه از خاندان ابوطالب نبودند در كوفه باقى ماندند زيرا وقتى آنها به كوفه رسيدند، نزديكان قبيله آنان نزد ابن زياد وساطت كردند و آنها را از اسيران جدا كردند ولى اسراى خاندان ابوطالب به شام برده شدند.(31)
پی نوشتها
(1) تاریخ مدینه دمشق، جلد 18، صفحه 445 – 444 – أنساب الأشراف، جلد 3، صفحه 212
(2) تاريخ الطبري، جلد 5، صفحه 459
(3) ترجمه تاريخ الطبري، جلد 7، صفحه 3070
(4) ناگفته هايى از حقايق عاشورا، صفحه 145- 144
(5)تاريخ الطبري، جلد 5، صفحه 460
(6)الأخبار الطوال، صفحه۲۶۰
(7) إعلام الورى، الطبرسي، جلد1، صفحه473
(8) زندگانى چهارده معصوم عليهم السلام، صفحه ۳۵۴
(9) منتهى الآمال(عربی)، جلد1، صفحه 746
(10)منتهى الآمال، جلد 2، صفحه 959
(11) وقعة الطف، صفحه 268- 267
(12) الكامل، جلد 4، صفحه 83 - تذكرة الخواص، صفحه 237
(13)ترجمه الكامل، جلد 11، صفحه 196
(14)منتهى الآمال(عربی)، جلد1، صفحه 747
(15) منتهى الآمال، جلد 2، صفحه 961
(16) اللهوف علی قتلی الطفوف، صفحه ۱۷۱- بحار الأنوار، جلد 45، صفحه 124
(17)الفتوح، جلد ۵، صفحه ۱۲۷
(18) مقتل الحسين(ع)خوارزمي، جلد2، صفحه62
(19)بحار الأنوار، جلد 45، صفحه 154- نفس المهموم، صفحه 350
(20)زندگانى حضرت امام حسين عليه السلام (ترجمه جلد 45 بحار الأنوار)، صفحه 199 - در كربلا چه گذشت، صفحه 489
(21)منتهى الآمال(عربی)، جلد1، صفحه 758
(22)منتهى الآمال، جلد2، صفحه 975
(23) اللهوف علی قتلی الطفوف،1427، صفحه ۱۴۳
(24)لهوف، ترجمه فهرى، 186- 180 - دمع السجوم، صفحه 411 – 408 - منتهى الآمال، جلد2، صفحه 991 – 987
(25) موسوعة الامام الحسين(عليهالسلام)، جلد 6، صفحه151 به نقل از الثّقات (السیره النّبویّه)، ابن حبان، جلد2، صفحه 312 ، السیره النّبویّه (طبع بیروت)، صفحه 560
(26)تذكرة الخواص، صفحه 237
(27)الصواعق المحرقة على أهل الرفض و الضلال و الزندقة، جلد2، صفحه 580
(28)موسوعة الإمام الحسین علیه السلام، جلد۶، صفحه۱۹۰
(29)موسوعة الامام الحسين(عليهالسلام)، جلد۶، صفحه ۱۶۸ به نقل از العبرات، المحمودي،جلد2، صفحه٢٥٤
(30)وسیله الدارین، صفحه 414 - إبصار العين، صفحه 228
(31) سلحشوران طف، صفحه 280
منابع
- ابصار العين في أنصار الحسين عليه السلام، شيخ محمد بن طاهر سماوى، قم، دانشگاه شهيد محلاتى، 1419ق.
- الأخبار الطوال، ابو حنيفه احمد بن داود الدينورى، تحقيق عبد المنعم عامر، مراجعه جمال الدين شيال، قم، منشورات الرضى، 1368ش.
- إعلام الورى بأعلام الهدى، فضل بن حسن طبرسى، قم، آل البيت، 1417 ق.
- انساب الأشراف، البلاذرى، تحقيق محمد باقر المحمودي، بيروت، دار التعارف للمطبوعات، 1977/1397
- البداية و النهاية، أبو الفداء اسماعيل بن عمر بن كثير الدمشقى (م. 774)، بيروت، دارالفكر، 1407/ 1986
- بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، محمد باقر بن محمد تقى مجلسى، بيروت، دار إحياء التراث العربي، چاپ دوم، 1403ق.
- تاريخ دمشق، أبو القاسم علي بن الحسن بن هبة الله المعروف بابن عساكر، المحقق: عمرو بن غرامة العمروي، دار الفكر للطباعة و النشر و التوزيع،1415 هـ - 1995 م
- تاريخ طبرى (تاريخ الأمم و الملوك)، محمد بن جرير طبرى، تحقيق محمد أبو الفضل ابراهيم، بيروت، دارالتراث، 1387/1967
- تذکرة الخواص من الأمة بذکر خصائص الأئمة، یوسف بن قزاوغلی ابنجوزی، ۲ جلد، محقق: حسین تقی زاده، قم، المجمع العالمي لاهل البيت عليهم السلام، مرکز الطباعة و النشر، ۱۴۲۶ ق.
- ترجمه تاريخ طبرى، محمد بن جرير طبرى، ترجمه ابو القاسم پاينده، تهران، اساطير، 1375
- در كربلا چه گذشت (ترجمه نفس المهموم)، شيخ عباس قمى، مترجم محمد باقر كمره اى، قم، مسجد جمكران، 1381 ش.
- دمع السجوم، عباس قمی، ترجمه ابوالحسن شعرانی، قم، هجرت، 1381
- ذخیره الدارین فیما یتعلق بمصائب الحسین علیه السلام و اصحابه، عبدالمجید بن محمد رضا حسینی حائری شیرازی، قم، زمزم هدایت، بی تا
- زندگانى چهارده معصوم عليهم السلام (ترجمه إعلام الورى) ، فضل بن حسن طبرسى، مترجم عزيز الله عطاردى، تهران، اسلامية، 1390 ق.
- زندگانى حضرت امام حسين عليه السلام (ترجمه جلد 45 بحار الأنوار)، محمد باقر بن محمد تقى مجلسى، مترجم: محمد جواد نجفى، تهران، اسلاميه،1364
- سلحشوران طف (إبصار العين في أنصار الحسين عليه السلام)، نويسنده: شيخ محمد بن طاهر سماوى، مترجم: عباس جلالى، قم، زائر، 1381
- الصواعق المحرقة على أهل الرفض والضلال والزندقة، المؤلف: أحمد بن محمد بن علي بن حجر الهيتمي السعدي الأنصاري، المحقق: عبد الرحمن بن عبد الله التركي ، كامل محمد الخراط، مؤسسة الرسالة، لبنان، الطبعة الأولى، 1417هـ - 1997م.
- الفتوح، محمد بن علی ابناعثم کوفی، بیروت، دار الأضواء، 1411 ه.ق.
- الکامل (كامل تاريخ بزرگ اسلام و ايران)، عز الدين على بن اثير، ترجمه ابو القاسم حالت و عباس خليلى، تهران، مؤسسه مطبوعاتى علمى، 1371ش.
- اللهوف علی قتلی الطفوف، علی بن موسی ابنطاووس، احمد فهری زنجانی،تهران، جهان، ۱۴۲۷ق.
- لهوف، على بن موسى ابن طاووس، ترجمه مير ابو طالبى، قم، دليل ما، چاپ: اول، 1380ش.
- مقاتل الطالبيين، ابوالفرج اصفهانى، بيروت، دار المعرفة، بی تا
- مقتل الحسین علیه السلام خوارزمی، موفق بن احمد اخطب خوارزم، جلد ۲، قم، أنوار الهدی، 1381ش.
- منتهى الآمال فى تواريخ النبى و الآل عليهم السلام (عربي)، حاج شيخ عباس قمى، قم، جامعه مدرسين (موسسه النشر الاسلامى)، 1422 ق.
- منتهى الآمال فى تواريخ النبى و الآل عليهم السلام (فارسى)، حاج شيخ عباس قمى، قم، دليل، 1379ش.
- موسوعة الامام الحسين(عليهالسلام)، گروهى از نويسندگان، تهران، سازمان پژوهش و برنامه ريزى آموزشى، دفتر انتشارات كمك آموزشى، چاپ اول، 1378ش.
- ناگفته هايى از حقايق عاشورا، على حسينى ميلانى، قم، الحقايق، 1388ش.
- نفس المهموم، حاج شيخ عباس قمى، نجف، المكتبه الحيدريه، 1421 ق./ 1379ش.
- وسیله الدارین فی انصار الحسین، سید ابراهیم الموسوی الزنجانی، بیروت، اعلمی، 1402ق. /1982
- وقعة الطفّ، لوط بن يحيى ابو مخنف كوفى، 1جلد، قم، جامعه مدرسين، چاپ: سوم، 1417 ق.
اترك تعليق