به نقل از کتب تاریخی حضرت امیرالمومنین (علیه السّلام) در ماه رمضان سال چهلم هجری چون دیگر شبهای زندگی مبارکشان به افطاری و غذای ساده اکتفا می نمودند و با تهجد و شب زنده داری و عبادت، شبها را به صبح می رساندند.
در شبی که سحرگاه آن، حضرت (علیه السّلام) ضربت خوردند نیز به افطاری ساده ای قناعت نمودند و به عبادت و تهجد مشغول بودند و از خانه بیرون می رفتند و به آسمان می نگریستند گویا انتظار امری را می کشیدند و به اهل خانه رخ دادن این اتفاق تلخ را خبر داده بودند.
تنها دلاورمرد بی شکست میدانهای حق سحرگاه بر سر سجاده عبادت در نماز هنگام سربرآوردن از سجده به دست شقی ترین اشقیاء ابن ملجم (لعنه الله علیه) ضربتی زهرآگین خوردند که از قضا ضربت بر جای ضربت عمرو بن عبدود عامري ملعون در جنگ خندق اصابت کرد و سر مبارک تا سجدگاه شکافته شد و حضرت امیرالمومنین (علیه السّلام) دو روز پس از ضربت به دلیل زهرآگین بودن شمشیر و شدت جراحت به شهادت رسیدند.
در این مجال به شرح رخدادهای نقل شده در تاریخ از هنگامی که حضرت امیرالمومنین (علیه السّلام) را به خانه بردند تا هنگام شهادت امام متقین حضرت مولی الموحدین (علیه السّلام) می پردازیم.
بردن حضرت امیرالمومنین (علیه السّلام) به خانه و گرد آمدن اهل خانه
درباره بردن حضرت امیرالمومنین (علیه السّلام) به خانه و گرد آمدن فرزندان حضرت نزد ایشان و همچنین اهل کوفه نزد حضرت (علیه السّلام) گزارشاتی در منابع تاریخی آمده است که به برخی از آنها اشاره می شود:
«قال الراوي و أقبلت زينب و أم كلثوم حتى جلستا معه على فراشه و أقبلتا تندبانه و تقولان يا أبتاه من للصغير حتى يكبر و من للكبير بين الملأ يا أبتاه حزننا عليك طويل و عبرتنا لا ترقأ قال فضج الناس من وراء الحجرة بالبكاء و النحيب و فاضت دموع أمير المؤمنين (ع) عند ذلك و جعل يقلب طرفه و ينظر إلى أهل بيته و أولاده ثم دعا الحسن و الحسين (ع) و جعل يحضنهما و يقبلهما ثم أغمي عليه ساعة طويلة و أفاق و كذلك كان رسول الله (ص) يغمى عليه ساعة طويلة و يفيق أخرى لأنه ع كان مسموما فلما أفاق ناوله الحسن (ع) قعبا من لبن فشرب منه قليلا ثم نحاه عن فيه و قال احملوه إلى أسيركم ثم قال للحسن (ع) بحقي عليك يا بني إلا ما طيبتم مطعمه و مشربه و ارفقوا به إلى حين موتي و تطعمه مما تأكل و تسقيه مما تشرب حتى تكون أكرم منه فعند ذلك حملوا إليه اللبن و أخبروه بما قال أمير المؤمنين (ع) في حقه فأخذ اللعين و شربه.»(1)
«راوي گفت: حضرت زینب و حضرت ام کلثوم (سلام الله علیهما) بر سر بالین حضرت (علیه السّلام) آمدند و ناله سر دادند و گفتند: پدر جان چه کسی کودکان را سرپرستی کند تا بزرگ شوند؟ و چه کسی سرپرستی بزرگترها در بین مردم بر عهده گیرد؟ پدر جان اندوه ما بر تو بزرگ و اشکهایمان قطع نمی شود، آنگاه مردم از پشت اتاق صداي گریه و ناله سر دادند و در آن هنگام اشک از چشمان حضرت امیرالمؤمنین (علیه السّلام) جاري شد و نگاهش را برگرداند و به اهل بیت و فرزندانش نگاه کرد سپس حضرت امام حسن و حضرت امام حسین (علیهما السّلام) را صدا کردند و ایشان را به آغوش گرفتند و بوسیدند و مدت طولانی بیهوش شدند سپس به هوش آمدند.
رسول خدا (صلی الله علیه و آله) نیز همین احوال را داشتند ایشان نیز لحظه اي بیهوش می شدند و لحظه اي به هوش می آمدند چون مسموم گشته بودند. هنگامی که حضرت (علیه السّلام) به هوش آمدند حضرت امام حسن (علیه السّلام) کاسه شیري به ایشان دادند. حضرت امیرالمومنین (علیه السّلام) مقداري از آن را نوشیدند و از باقی آن صرف نظر کردند و فرمودند: بقیه را به اسیر خود بدهید و به حضرت امام حسن (علیه السّلام) فرمودند: پسرکم به حقی که نسبت به تو دارم قَسَمت می دهم که طعام و شراب او را نیکو گردانید و تا موقع مرگم با او مهربانی کنید و از آنچه می خوريد و می نوشید به او بدهید تا بخشنده تر از او باشید. آنگاه شیر را به او دادند و از محبتی که حضرت امیرالمومنین (علیه السّلام) در حقش انجام داده بود آگاهش ساختند. ملعون کاسه شیر را گرفت و نوشید.»(2)
در مقاتل الطالبيين درباره آوردن طبیب بر بالین حضرت امیرالمومنین (علیه السّلام) آمده است:
«عن أبي مخنف قال حدّثني عطية بن الحرث عن عمر بن تميم و عمرو بن أبي بكار أن عليا لما ضرب جمع له أطباء الكوفة فلم يكن منهم أحد أعلم بجرحه من أثير بن عمرو بن هانئ السكوني و كان متطبّبا صاحب كرسي يعالج الجراحات و كان من الأربعين غلاما الذين كان خالد بن الوليد أصابهم في عين التمر فسباهم و إن أثيرا لما نظر إلى جرح أمير المؤمنين (عليه السلام) دعا برئة شاة حارة و استخرج عرقا منها فأدخله في الجرح ثم استخرجه فإذا عليه بياض الدماغ فقال له: يا أمير المؤمنين إعهد عهدك فإن عدو اللّه قد وصلت ضربته إلى أم رأسك. فدعا علي عند ذلك بصحيفة و دواة و كتب وصيته.»(3)
«ابومخنف از عطیه بن حرث از عمر بن تميم و عمرو بن ابى بكار نقل مي كند: خاندان نبوت به تلاش افتادند كه شايد بتوانند اين زخم هولناك را التيام بخشند. اطباى كوفه را به بالين حضرت اميرالمؤمنين (علیه السّلام) خواندند. در ميان پزشكانى كه حضور يافتند اثير بن عمرو از قبيله «سكون» جراح زبردستى بود. وي را انتخاب كردند كه به علاج بپردازد.
اين اثير يك تن از آن چهل غلام بود كه خالد بن وليد مخرومى در نبرد «عين التمر» اسير كرده بود. اثير جراح با دقت فرق مبارك على را معاينه كرد و بعد دستور داد گوسفندى را سر بريدند و از ريه گوسفند گرماگرم رگ باريكى در آورد و آن رگ را در شكاف زخم جا داد و پس از چند لحظه زخم را گشود و آن رگ را بیرون آورد و بر آن رگ سفيدى مغز مقدس حضرت اميرالمؤمنين (علیه السّلام) نمودار بود. اثير جراح در اين هنگام به حضرت اميرالمؤمنين (علیه السّلام) گفت: هنگام آن رسيده است كه امير المؤمنين وصاياى خود را بنگارد زيرا اين دشمن خدا شمشير خود را به مغز مبارك فرو برده است. حضرت امير المؤمنين على (علیه السّلام) دستور فرمود دوات و كاغذ بياورند و بعد خود اين وصيت را مرقوم داشتند.»(4)
در بحارالانوار گزارش دیگری درباره گفتگوی حضرت امیرالمومنین (علیه السّلام) و ابن ملجم (لعنه الله علیه) چنین آمده است:
«قال و لما حمل أمير المؤمنين (ع) إلى منزله جاءوا باللعين مكتوفا إلى بيت من بيوت القصر فحبسوه فيه فقالت له أم كلثوم و هي تبكي يا ويلك أما أبي فإنه لا بأس عليه و إن الله مخزيك في الدنيا و الآخرة و إن مصيرك إلى النار خالدا فيها فقال لها ابن ملجم لعنه الله ابكي إن كنت باكية فو الله لقد اشتريت سيفي هذا بألف و سممته بألف و لو كانت ضربتي هذه لجميع أهل الكوفة ما نجا منهم أحد.»(5)
«هنگامی که امیر مؤمنان (علیه السّلام) را به منزلشان آوردند مردم ملعون را دست بسته به خانه اي از خانه هاي قصر بردند و در آن زندانی کردند، حضرت ام کلثوم (سلام الله علیها) در حالی که می گریست و به او گفت: واي بر تو، پدرم مشکلی ندارد امّا خداوند تو را در دنیا و آخرت رسوا می گرداند و سرنوشت تو در آتش هست و در آن جاویدان خواهی بود، ابن ملجم (لعنه الله) گفت: اگر می خواهی گریه کنی زیاد گریه کن؛ به خدا سوگند من این شمشیرم را هزار دینار خریدم و هزار دینار هم داده ام تا آن را مسموم کرده اند، اگر این ضربه ام را به تمامی کوفیان می زدم هیچ یک از آنها جان سالم به در نمی بردند.»(6)
در مقاتل الطالبین در این باره نقل شده است:
«قال أبو مخنف: فحدّثني أبي عن عبد اللّه بن محمد الأزدي قال: ادخل ابن ملجم لعنه اللّه على عليّ و دخلت عليه فيمن دخل فسمعت عليا يقول: النفس بالنفس إن أنا مت فاقتلوه كما قتلني و إن سلمت رأيت فيه رأيي فقال ابن ملجم (لعنه اللّه) و اللّه لقد ابتعته بألف و سممته بألف فإن خانني فأبعده اللّه. قال: و نادته أم كلثوم: يا عدو اللّه قتلت أمير المؤمنين.
قال: إنما قتلت أباك. قالت يا عدو اللّه. إني لأرجو أن ألا يكون عليه بأس.
قال لها: فأراك إنما تبكين عليا. إذا و اللّه لقد ضربته ضربة لو قسمت بين أهل الأرض لأهلكتهم.»(7)
«ابو مخنف مي گويد: وقتى ابن ملجم را به حضور حضرت على (علیه السّلام) آوردند من و گروهى از بزرگان عراق كنار بستر او به عيادت نشسته بوديم.
حضرت امير المؤمنين (علیه السّلام) فرمودند: «النفس بالنفس. إن أنا مت فاقتلوه كما قتلنى و إن سلمت رايت فيه رائى.»
حضرت امير المؤمنين (علیه السّلام) از آيه قصاص كه در قرآن كريم آمده ياد كردند و فرمودند: اگر من با اين ضربه بدرود زندگى گفتم او را به همين ترتيب قصاص كند و اگر جان به در بردم خود مي دانم كه تكليف چيست؟
ابن ملجم در پاسخ اين سخن گفت: به خدا من اين شمشير را به هزار درهم خريده ام و هزار درهم نيز پرداخته ام تا به زهر آبش داده اند. اگر اين شمشير به من خيانت كند كه مستحق لعنت است: حضرت ام كلثوم (سلام الله علیها) دختر حضرت امير المؤمنين (علیه السّلام) با ناله فرمودند: امير المؤمنين را كشتى اى دشمن خدا؟ ابن ملجم(لعنه الله علیه) جواب داد: من پدر ترا كشته ام.
حضرت ام كلثوم (علیه السّلام) فرمود: اميدوارم پدرم از اين آسيب بهبودى يابد. عبدالرحمن بن ملجم ملعون با لحن نوميد كننده اى گفت: پس اين گريه ها چيست؟ گمان دارم كه تو بر من اشك فرو مي ريزى به خدا اگر اين ضربه را بر عموم مردم زمين تقسيم مي كردند همه جان مي سپردند.»(8)
در إثبات الوصية، مسعودي درباره سخنان حضرت پس از اینکه ایشان را به منزلشان بردند نوشته است:
«و روي أنّه لما ضربه ابن ملجم (لعنه اللّه) و حمل الى منزله اجتمع إليه الناس فحمد اللّه و أثنى عليه ثم قال: كلّ امرئ ملاق ما يفرّ منه و الأجل تساق إليه النفس و الهرب منه موافاته. كم اطردت الأيام أبحثها عن مكنون هذا الأمر فأبى اللّه (جلّ ذكره) إلّا اخفاءه.
هيهات علم مكنون. أمّا وصيتي لكم فاللّه جل و تعالى لا تشركوا به شيئا و محمّدا صلّى اللّه عليه و آله لا تضيّعوا سنته. أقيموا هذين العمودين و خلاكم ذم ما لم تشردوا كل امرئ مجهوده و خفّف عن الجهلة ربّ رحيم و دين قويم و امام عليم كنار في أعصار و دوي رياح تحت ظلّ غمامة اضمحل راكدها فحطّها من الأرض حبا جاوركم بعدي خيرها ساكنة بعد حركة كاظمة بعد نطق ليعظكم هدى و خفرت أطوافي انّه أوعظ لكم من نطق البليغ ودّعتكم وداع امرئ مرصد للتلاق غدا تروى آثاري و يكشف لكم عن سرائري عليكم السّلام الى يوم اللزازم كنت بالأمس صاحبكم و أنا اليوم عظة لكم و غدا مفارقكم ان أبق فأنا وليّ دمي و ان أفن فالقيامة ميعادي و العفو أقرب للتقوى فاعفوا عفا اللّه عني و عنكم أ لا تحبون أن يغفر اللّه لكم و اللّه غفور رحيم.»(9)
«روايت شده است موقعى كه ابن ملجم (لعنه اللّه عليه) حضرت امیرالمومنین (علیه السّلام) را ضربت زد و آن حضرت را از مسجد به منزل آوردند و مردم در اطراف حضرت امیرالمومنین (علیه السّلام) جمع شدند آن بزرگوار حمد و ثناى خداى را به جاى آوردند و فرمودند: هر مردى به آنچه كه از آن می گریزد؛ دچار می شود، نفس انسانى به طرف أجل رانده خواهد شد، فرار از مرگ رسيدن به آن است، چه بسا روزگارى را كه گذراندم و مرگ را در بين آنها جستجو كردم اما خدا مرگ را از من مخفی كرد، هيهات كه دانستن زمان مرگ علمى است نامعلوم.
أما وصيّت من براى شما اين است كه چيزى را براى خدا شريك قرار ندهيد، سنّت حضرت محمّد (صلى اللّه عليه و آله) را ضايع نكنيد، اين دو ستون اسلام را به پا داريد تا آن موقعى كه از دين خدا و سنّت رسول دور نشويد شما را مذمت و سرزنشى نخواهد بود. هر مردى را به قدر طاقتش تكليف خواهد بود، خداى مهربان و دين مقدس اسلام و امام عالم تكليف را بر أشخاص جاهل و نادان تخفيف داده اند.
ما در سايه هاى شاخه هاى درختان و محل وزيدن بادهایى كه وزيدن آنها در زمين از بين رفت و زير سايه هاى أبرهایى كه در هوا نابود شدند زندگى مي كرديم (كنايه از اين است كه دنيا بقاء و دوامى ندارد.) من براى شما همسايه اى بودم كه چند روزى بدنم مجاور شما بود، چشم بر هم نهادن من براى شما موعظه اى است كه از سخن بليغ و روشن مهمتر است. من شما را نظير مردى وداع مي نمايم كه در انتظار ملاقات باشد، فردا است كه کارهای من مورد گفتگو قرار خواهد گرفت و اسرار و نيتهاى خوب من براى شما فاش مي گردد، سلام من تا روز مرگ بر شما باد.
من در روز پيش با شما همصحبت بودم، امروز براى شما وسيله عبرت قرار گرفتم، فردا است كه از شما جدا خواهم شد، اگر من باقى باشم اختيار خون خود را دارم و اگر فانى شدم فرداى قيامت وعدگاه من مي باشد. عفو و گذشت به پرهيزكارى نزديكتر است. پس شما نيز عفو و گذشت داشته باشيد تا خدا من و شما را عفو نماید. آيا دوست نداريد كه خدا شما را بيامرزد در صورتى كه خدا آمرزنده و مهربان است.»(10)
پیش بینی حضرت امیرالمومنین (علیه السّلام) از نزول بلا پس از شهادت ایشان
در برخی کتب از جمله الخرائج و الجرائح، إثبات الوصية و بحارالانوار از قول حضرت امیرالمومنین (علیه السّلام) خبر نزول بلا پس از شهادت ایشان آمده است که در این مجال به ذکر این نقلها می پردازیم:
«وَ مِنْهَا مَا رُوِيَ عَنْ أَبِي حَمْزَةَ عَنْ أَبِي إِسْحَاقَ السَّبِيعِيِّ عَمْرِو بْنِ الْحَمِقِ قَالَ دَخَلْتُ عَلَى عَلِيٍّ (ع) حِينَ ضُرِبَ الضَّرْبَةَ بِالْكُوفَةِ فَقُلْتُ: لَيْسَ عَلَيْكَ بَأْسٌ إِنَّمَا هُوَ خَدْشٌ قَالَ لَعَمْرِي إِنِّي لَمُفَارِقُكُمْ ثُمَّ قَالَ لِي إِلَى السَّبْعِينَ بَلَاءٌ قَالَهَا ثَلَاثاً قُلْتُ فَهَلْ بَعْدَ الْبَلَاءِ رَخَاءٌ فَلَمْ يُجِبْنِي وَ أُغْمِيَ عَلَيْهِ فَبَكَتْ أُمُّ كُلْثُومٍ فَلَمَّا أَفَاقَ قَالَ لَا تُؤْذِينِي يَا أُمَّ كُلْثُومٍ فَإِنَّكِ لَوْ تَرَيْنَ مَا أَرَى لَمْ تَبْكِ إِنَّ الْمَلَائِكَةَ مِنَ السَّمَاوَاتِ السَّبْعِ بَعْضُهُمْ خَلْفَ بَعْضٍ وَ النَّبِيِّينَ يَقُولُونَ لِي انْطَلِقْ يَا عَلِيُّ فَمَا أَمَامَكَ خَيْرٌ لَكَ مِمَّا أَنْتَ فِيهِ فَقُلْتُ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ إِنَّكَ قُلْتَ إِلَى السَّبْعِينَ بَلَاءٌ فَهَلْ بَعْدَ السَّبْعِينَ رَخَاءٌ قَالَ نَعَمْ وَ إِنَّ بَعْدَ الْبَلَاءِ رَخَاءٌ «يَمْحُوا اللَّهُ ما يَشاءُ وَ يُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ أُمُّ الْكِتابِ» قَالَ أَبُوحَمْزَةَ قُلْتُ لِأَبِي جَعْفَرٍ (ع) إِنَّ عَلِيّاً (ع) قَالَ إِلَى السَّبْعِينَ بَلَاءٌ وَ كَانَ يَقُولُ بَعْدَ السَّبْعِينَ رَخَاءٌ وَ قَدْ مَضَتِ السَّبْعُونَ وَ لَمْ نَرَ رَخَاءً فَقَالَ أَبُو جَعْفَرٍ (ع) يَا ثَابِتُ إِنَّ اللَّهَ قَدْ كَانَ وَقَّتَ هَذَا الْأَمْرَ فِي السَّبْعِينَ فَلَمَّا قُتِلَ الْحُسَيْنُ (ع) اشْتَدَّ غَضَبُ اللَّهِ عَلَى أَهْلِ الْأَرْضِ فَأَخَّرَهُ اللَّهُ إِلَى الْأَرْبَعِينَ وَ مِائَةِ سَنَةٍ فَحَدَّثْنَاكُمْ فَأَذَعْتُمُ الْحَدِيثَ وَ كَشَفْتُمُ الْقِنَاعَ قِنَاعَ السِّرِّ فَأَخَّرَهُ اللَّهُ وَ لَمْ يَجْعَلْ لَهُ بَعْدَ ذَلِكَ وَقْتاً «يَمْحُوا اللَّهُ ما يَشاءُ وَ يُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ أُمُّ الْكِتابِ» قَالَ أَبُوحَمْزَةَ قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ (ع) ذَلِكَ فَقَالَ قَدْ كَانَ ذَلِكَ وَ كَذَلِكَ قَالَ أَحَدُهُمْ (ع) كَذَبَ الْوَقَّاتُونَ.»(11)
ابوحمزه از ابواسحاق سبیعی عمرو بن حمق نقل کرد که گفت هنگامی که علی (علیه السّلام) در کوفه ضربت خورد گفتم: مشکلی ندارید زخم سطحی است. امام (علیه السّلام) فرمودند: به جان خودم سوگند شما را ترك خواهم کرد. آنگاه سه مرتبه فرمودند: تا هفتاد سال بلا می آید. گفتم: آیا بعد از مصیبت آسایشی است؟ ایشان به من پاسخ ندادند و بیهوش شدند. پس حضرت ام کلثوم (سلام الله علیها) گریست. هنگامی که به هوش آمدند؛ فرمودند: اي ام کلثوم مرا ناراحت نکن اگر آنچه را که من می دیدم تو نیز می دیدي گریه نمی کردي. فرشتگان هفت آسمان یکی پس از دیگري و پیامبران می فرمایند: اي علی به ما بپیوند، به راستی آنچه در پیش رو داري بهتر است از آنچه در آن هستی. من گفتم: اي امیرالمؤمنین شما فرمودید: تا هفتاد سال بلا و گرفتاري است، آیا بعد از هفتاد سال آسایشی پدید می آید؟ ایشان فرمودند: بله، به راستی بعد از بلا و سختی، آسایش است. «یَمْحُوا اللَّهُ ما یَشاءُ وَ یُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ أُمُّ الْکِتابِ: خداوند هر چه را بخواهد محو می کند و ام الکتاب نزد اوست.(سوره مبارکه رعد، آیه39)» ابوحمزه گفت: من به حضرت امام باقر (علیه السّلام) گفتم: حضرت امیرالمومنین (علیه السّلام) فرمودند: تا هفتاد سال بلا و سختی می آید و فرمودند: بعد از هفت سال آسایش و راحتی است امّا ما تاکنون آرامشی ندیده ایم. حضرت امام باقر (علیه السّلام) فرمودند: اي ثابت، خداوند براي این امر هفتاد سال تعیین کرد پس هنگامی که حضرت امام حسین (علیه السّلام) شهید شدند خداوند بر اهل زمین خشم گرفت و آن را تا صد و چهل سال به تأخیر انداخت. پس ما شما را از حدیث آگاه کردیم و شما آن را افشا کردید و پرده از اسرار برداشتید، پس خداوند آن را به تأخیر انداخت و بعد از آن نزد خداوند براي آن وقتی تعیین نشده است. «یَمْحُوا اللَّهُ ما یَشاءُ وَ یُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ أُمُّ الْکِتابِ: خداوند هر چه را بخواهد محو می کند و ام الکتاب نزد اوست.»
ابوحمزه گفت: به حضرت امام صادق (علیه السّلام) این (روایت) را گفتم، پس فرمودند: همین گونه بوده است.(12)
به مانند حدیث ذکر شده در إثبات الوصية نیز چنین نقل شده است:
«و روي أن الناس اجتمعوا حوله و ان أم كلثوم صاحت «وا أبتاه» فقال عمرو بن الحمق: ليس على أمير المؤمنين بأس إنمّا هو خدش. فقال عليه السّلام انّي مفارقكم. ثم قال الى السبعين بلاء حتى قالها ثلاث مرّات. قال له عمرو بن الحمق: فهل بعد البلاء رخاء؟ فلم يجبه.»(13)
«روايت شده است كه مردم در اطراف حضرت امير المؤمنين (علیه السّلام) جمع شدند و حضرت امّ كلثوم (سلام الله علیها) ناله می کردند و مي گفتند: وا أبتاه و عمرو بن حمق گفت: براى مؤمنين باكى نيست چه آنكه زخم سر على (علیه السّلام) جز خراشيدگى چيزى نيست. ولى حضرت اميرالمؤمنين (علیه السّلام) فرمودند: من از شما مفارقت مي كنم آنگاه سه مرتبه فرمود: تا هفتاد سال بلائى خواهد بود، عمرو بن حمق گفت: آيا نه چنين است كه بعد از بلاء فراخى و عافيت خواهد بود؟ ولى حضرت على (علیه السّلام) جوابى نفرمود.»(14)
نقل دیگری نیز از إثبات الوصية به همین موضوع اشاره نموده است:
«و روي عن العالم (عليه السّلام) ان معنى قوله «الى السبعين بلاء» ان اللّه جلّ و عزّ وقّت للفرج سنة سبعين. فلما قتل الحسين (عليه السّلام) غضب اللّه على أهل ذلك الزمان فأخّره الى حين.»(15)
از صادق آل محمّد (صلى اللّه عليه و آله) روايت شده است كه فرمودند معناى این قول امير المؤمنين كه فرمود: تا سال هفتاد بلائى خواهد بود اين است كه خداى جهان سال هفتاد را وقف فرج قرار داده است، موقعى كه حضرت امام حسين (علیه السّلام) كشته شدند خدا بر اهل آن زمان غضب كرد ولى آن غضب را تا يك زمان معلومى به تأخير انداخت.(16)
شرح حال حضرت امیرالمومنین (علیه السّلام) و خاندان عصمت (علیهم السّلام)در روزهای پس از ضربت خوردن حضرت
در نقلی از بحارالانوار درباره احوال حضرت امیرالمومنین (علیه السّلام) و خاندان عصمت (علیهم السّلام) در شب بیستم ماه مبارک رمضان چنین گزارشی نقل شده است:
« قال محمد ابن الحنفية رضي الله عنه و بتنا ليلة عشرين من شهر رمضان مع أبي و قد نزل السم إلى قدميه و كان يصلي تلك الليلة من جلوس و لم يزل يوصينا بوصاياه و يعزينا عن نفسه و يخبرنا بأمره و تبيانه إلى حين طلوع الفجر فلما أصبح استأذن الناس عليه فأذن لهم بالدخول فدخلوا عليه و أقبلوا يسلمون عليه و هو يرد عليهم السلام ثم قال أيها الناس اسألوني قبل أن تفقدوني و خففوا سؤالكم لمصيبة إمامكم قال فبكى الناس عند ذلك بكاء شديدا و أشفقوا أن يسألوه تخفيفا عنه فقام إليه حجر بن عدي الطائي و قال
فيا أسفي على المولى التقي أبو الأطهار حيدرة الزكي
قتله كافر حنث زنيم لعين فاسق نغل شقي فيلعن ربنا
من حاد عنكم و يبرأ منكم لعنا وبي لأنكم بيوم الحشر ذخري
و أنتم عترة الهادي النبي
فلما بصر به و سمع شعره قال له كيف لي بك إذا دعيت إلى البراءة مني فما عساك أن تقول فقال و الله يا أمير المؤمنين لو قطعت بالسيف إربا إربا و أضرم لي النار و ألقيت فيها لأثرت ذلك على البراءة منك فقال وفقت لكل خير يا حجر جزاك الله خيرا عن أهل بيت نبيك ثم قال هل من شربة من لبن فأتوه بلبن في قعب فأخذه و شربه كله فذكر الملعون ابن ملجم و أنه لم يخلف له شيئا فقال (ع) «وَ كانَ أَمْرُ اللَّهِ قَدَراً مَقْدُوراً» اعلموا أني شربت الجميع و لم أبق لأسيركم شيئا من هذا ألا و إنه آخر رزقي من الدنيا فبالله عليك يا بني إلا ما أسقيته مثل ما شربت فحمل إليه ذلك فشربه.»(17)
«محمد بن حنیفه گفت: ما شب بیستم ماه رمضان همراه پدرم خوابیده بودیم در حالی که سم به پاهاي ایشان سرایت کرده بود و آن شب نشسته نماز می خواندند و به ما وصیت می کردند و ما را دلداري می دادند و تا سپیده دم ما را از کار خود آگاه می ساختند. چون صبح فرا رسید مردم براي ملاقات ایشان اجازه ورود گرفتند. امام (علیه السّلام) به آنها اجازه دادند، مردم وارد شدند و به ایشان سلام کردند. امام نیز جواب سلام آنها را دادند. سپس فرمودند: اي مردم قبل از اینکه مرا از دست بدهید از من سؤال کنید و به خاطر مصیبتی که به امامتان وارد شده است سؤالات را کوتاه کنید. آنگاه مردم به شدت گریستند و براي مدارا کردن با ایشان کم سؤال کردند پس حجر بن عدي طائیّ برخاست و این ابیات را سرود:
آه از حسرت و اندوهم براي مولاي پرهیزگار و پدر طاهرین، حیدر پاك.
کافر، گناهکار و ناپاکزاده، لعین و هرزه و فساد کننده در زمین و شقی او را کشت.
پس پروردگار ما به کسانی که از شما رويگردان شوند، لعنت فرستد و لعنت را از شما و من دور گرداند.
چون شما در روز محشر ذخیره و توشه من هستید و شما عترت پیامبر هدایتگر هستید.
هنگامی که امام او را دیدند و شعر او را شنیدند؛ فرمودند: اگر از تو خواسته شود از من برائت بجویی چه چیزي ممکن است بگویی؟
او گفت: اي امیر مؤمنان به خدا سوگند اگر با شمشیر تکه تکه شوم و در آتش سوزان بیفتم همه آنها را براي برائت از شما ترجیح می دهم. امام (علیه السّلام) فرمودند: اي حجر خداوند همه خوبیها را نصیب تو گرداند، خداوند از اهل بیت پیامبرت به تو پاداش خیر عطا کند سپس فرمودند: آیا مقداري شیر می آورید؟ پس کاسه بزرگی شیر آوردند و امام تمامی آن را نوشیدند و ابن ملجم (لعنه الله) را به یاد آوردند که براي او چیزي از شیر باقی نگذاشته است. آنگاه فرمود «وَ کانَ أَمْرُ اللَّهِ قَدَراً مَقْدُوراً: امر خداوند حتمی است.» بدانید که آن شیر را که من نوشیدم و براي اسیر شما چیزي باقی نگذاشتم آخرین روزی من در دنیا بود. اي فرزندم تو را به خدا قسم می دهم که هر چه خوردي و نوشیدي به او هم بده پس به ملعون هم شیر داده شد.» (18)
در نقلی از بحار الانوار درباره وقایع شب بیست و یکم و اندکی پیش از شهادت مولی الموحدین حضرت امیرالمومنین (علیه السّلام) چنین گزارش شده است:
«قال محمد بن الحنفية لما كانت ليلة إحدى و عشرين و أظلم الليل و هي الليلة الثانية من الكائنة جمع أبي أولاده و أهل بيته و ودعهم ثم قال لهم الله خليفتي عليكم و هو حسبي «وَ نِعْمَ الْوَكِيلُ» و أوصاهم الجميع منهم بلزوم الإيمان و الأديان و الأحكام التي أوصاه بها رسول الله (ص) فمن ذلك ما نقل عنه (ع) أنه أوصى به الحسن (ع) و الحسين (ع) لما ضربه الملعون ابن ملجم و هي هذه أوصيكما بتقوى الله و ساقها إلى آخر ما مر برواية السيد الرضي قال ثم تزايد ولوج السم في جسده الشريف حتى نظرنا إلى قدميه و قد احمرتا جميعا فكبر ذلك علينا و أيسنا منه ثم أصبح ثقيلا فدخل الناس عليه فأمرهم و نهاهم و أوصاهم ثم عرضنا عليه المأكول و المشروب فأبى أن يشرب فنظرنا إلى شفتيه و هما يختلجان بذكر الله تعالى و جعل جبينه يرشح عرقا و هو يمسحه بيده قلت يا أبت أراك تمسح جبينك فقال يا بني إني سمعت جدك رسول الله (ص) يقول إن المؤمن إذا نزل به الموت و دنت وفاته عرق جبينه و صار كاللؤلؤ الرطب و سكن أنينه ثم قال يا أبا عبد الله و يا عون ثم نادى أولاده كلهم بأسمائهم صغيرا و كبيرا واحدا بعد واحد و جعل يودعهم و يقول الله خليفتي عليكم أستودعكم الله و هم يبكون فقال له الحسن (ع) يا أبة ما دعاك إلى هذا فقال له يا بني إني رأيت جدك رسول الله (ص) في منامي قبل هذه الكائنة بليلة فشكوت إليه ما أنا فيه من التذلل و الأذى من هذه الأمة فقال لي ادع عليهم فقلت اللهم أبدلهم بي شرا مني و أبدلني بهم خيرا منهم فقال لي قد استجاب الله دعاك سينقلك إلينا بعد ثلاث و قد مضت الثلاث يا أبا محمد أوصيك و يا أبا عبد الله خيرا فأنتما مني و أنا منكما ثم التفت إلى أولاده الذين من غير فاطمة (ع) و أوصاهم أن لا يخالفوا أولاد فاطمة يعني الحسن (ع) و الحسين (ع). ثم قال أحسن الله لكم العزاء ألا و إني منصرف عنكم و راحل في ليلتي هذه و لاحق بحبيبي محمد (ص) كما وعدني. فإذا أنا مت يا أبا محمد فغسلني و كفني و حنطني ببقية حنوط جدك رسول الله (ص) فإنه من كافور الجنة جاء به جبرئيل (ع) إليه ثم ضعني على سريري و لا يتقدم أحد منكم مقدم السرير و احملوا مؤخره و اتبعوا مقدمه فأي موضع وضع المقدم فضعوا المؤخر فحيث قام سريري فهو موضع قبري ثم تقدم يا أبا محمد و صل علي يا بني يا حسن و كبر علي سبعا و اعلم أنه لا يحل ذلك على أحد غيري إلا على رجل يخرج في آخر الزمان اسمه القائم المهدي و من ولد أخيك الحسين يقيم اعوجاج الحق فإذا أنت صليت علي يا حسن فنح السرير عن موضعه ثم اكشف التراب عنه فترى قبرا محفورا و لحدا مثقوبا و ساجة منقوبة فأضجعني فيها فإذا أردت الخروج من قبري فافتقدني فإنك لا تجدني و إني لاحق بجدك رسول الله (ص) و اعلم يا بني ما من نبي يموت و إن كان مدفونا بالمشرق و يموت وصيه بالمغرب إلا و يجمع الله عز و جل بين روحيهما و جسديهما ثم يفترقان فيرجع كل واحد منهما إلى موضع قبره و إلى موضعه الذي حط فيه ثم أشرج اللحد باللبن و أهل التراب علي ثم غيب قبري و كان غرضه (ع) بذلك لئلا يعلم بموضع قبره أحد من بني أمية فإنهم لو علموا بموضع قبره لحفروه و أخرجوه و أحرقوه كما فعلوا بزيد بن علي بن الحسين (ع) ثم يا بني بعد ذلك إذا أصبح الصباح أخرجوا تابوتا إلى ظهر الكوفة على ناقة و أمر بمن يسيرها بما عليها كأنها تريد المدينة بحيث يخفى على العامة موضع قبري الذي تضعني فيه و كأني بكم و قد خرجت عليكم الفتن من هاهنا و هاهنا فعليكم بالصبر فهو محمود العاقبة. ثم قال يا أبا محمد و يا أبا عبد الله كأني بكما و قد خرجت عليكما من بعدي الفتن من هاهنا فاصبرا «حَتَّى يَحْكُمَ اللَّهُ وَ هُوَ خَيْرُ الْحاكِمِينَ» ثم قال يا أبا عبد الله أنت شهيد هذه الأمة فعليك بتقوى الله و الصبر على بلائه ثم أغمي عليه ساعة و أفاق و قال هذا رسول الله (ص) و عمي حمزة و أخي جعفر و أصحاب رسول الله (ص) و كلهم يقولون عجل قدومك علينا فإنا إليك مشتاقون ثم أدار عينيه في أهل بيته كلهم و قال أستودعكم الله جميعا سددكم الله جميعا حفظكم الله جميعا خليفتي عليكم الله و كفى بالله خليفة ثم قال و عليكم السلام يا رسل ربي ثم قال «لِمِثْلِ هذا فَلْيَعْمَلِ الْعامِلُونَ إِنَّ اللَّهَ مَعَ الَّذِينَ اتَّقَوْا وَ الَّذِينَ هُمْ مُحْسِنُونَ» و عرق جبينه و هو يذكر الله كثيرا و ما زال يذكر الله كثيرا و يتشهد الشهادتين ثم استقبل القبلة و غمض عينيه و مد رجليه و يديه و قال أشهد أن لا إله إلا الله وحده لا شريك له و أشهد أن محمدا عبده و رسوله ثم قضى نحبه (ع) و كانت وفاته في ليلة إحدى و عشرين من شهر رمضان و كانت ليلة الجمعة سنة أربعين من الهجرة.
قال فعند ذلك صرخت زينب بنت علي (ع) و أم كلثوم [ع] و جميع نسائه و قد شقوا الجيوب و لطموا الخدود و ارتفعت الصيحة في القصر فعلم أهل الكوفة أن أمير المؤمنين (ع) قد قبض فأقبل النساء و الرجال يهرعون أفواجا أفواجا و صاحوا صيحة عظيمة فارتجت الكوفة بأهلها و كثر البكاء و النحيب و كثر الضجيج بالكوفة و قبائلها و دورها و جميع أقطارها فكان ذلك كيوم مات فيه رسول الله.»(19)
«محمد بن حنیفه گفت: شب بیست و یکم که دومین شب ضربت خوردن پدرم بود و همه جا تاریک گشته بود ایشان تمامی فرزندان و اهل بیتش را جمع کردند و با ایشان وداع کرده و فرمودند: خداوند خلیفه من بر شما است و او مرا کافی است و چه خوب سرپرستی است و همگی را به پایبندي به ایمان و ادیان و احکامی که رسول خدا (صلی الله علیه و آله) بیان کرده بود سفارش کرد. از جمله این سفارشها همانی است که به حضرت امام حسن و حضرت امام حسین (علیهما السلام) هنگام ضربت خوردن از ابن ملجم (لعنه الله) فرمودند که به این ترتیب است « شما را به تقواي الهی سفارش می کنم...»
سپس اثرات سم در بدن مبارکشان افزایش یافت و وقتی به پاهایشان نگاه کردیم دیدیم که قرمز شده است برما گران آمد و از بهبودیشان مأیوس شدیم و سنگین شدند و مردم به ملاقاتشان آمدند. امام (علیه السّلام) به آنها وصیت کردند و از اعمال بد نهی نمودند. ما غذا و آشامیدنی براي ایشان آوردیم ولی نخوردند و پیوسته زیر لب ذکر خدا می گفتند و از پیشانی مبارکشان عرق سرازیر می شد و با دستشان آن را پاك می کردند. من گفتم: پدر جان من شما را می بینم که عرق از پیشانی تان پاك می کنید؟ فرمودند: پسرکم من از جدت رسول خدا (صلی الله علیه و آله) شنیدم که می فرمودند: هنگامی که اجل و مرگ مؤمن فرا می رسد و وفاتش نزدیک می گردد پیشانی اش عرق می کند و مانند مروارید تر می شود و ناله او ساکن می شود. آنگاه فرمودند: اي ابا عبدالله و اي عون پس اسم همه فرزندان بزرگ و کوچک خود را یک به یک صدا کرد و شروع به وداع کردن با آنها کرد و فرمود: خداوند خلیفه من بر شماست و من شما را به خدا می سپارم. آنها گریه می کردند پس حضرت امام حسن (علیه السّلام) فرمودند: پدر جان چه چیز باعث شد شما وصیت کنید؟ فرمودند: پسرکم یک شب پیش از آنکه این واقعه بشود در خواب جدّت رسول خدا (صلی الله علیه و آله) را دیدم و از آزار و اذیتی که این امت در حق من روا می دارند شکایت و گلایه کردم. پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرمودند: آنها را نفرین کن، گفتم: پروردگارا بعد از من بدان را بر ایشان مسلط گردان و به جاي ایشان بهتر از ایشان به من روزي کن. پس رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمودند: خدا دعاي تو را مستجاب کرد. بعد از سه شب تو را به نزد من خواهد آورد. اکنون سه شب گذشته است، اي حسن تو را نسبت به برادرت حسین وصیت می کنم و فرمودند: شماها از من هستید و من از شما هستم، آنگاه به فرزندان دیگر که اولاد غیر از فاطمه بودند رو نمودند، ایشان را وصیت کردند که با اولاد فاطمه (سلام الله علیها) یعنی حسن و حسین (علیهما السلام) مخالفت نکنند.
پس فرمودند: خداوند این مصیبت را بر شما نیکو گرداند، امشب از میان شما می روم و به حبیب خود محمد مصطفی (صلی الله علیه و آله) ملحق می شوم همان طور که مرا وعده داده است.
اي حسن چون از دنیا بروم مرا غسل ده و کفن کن و از بقیه حنوط جدت رسول خدا (صلی الله علیه و آله) به من بزن که از کافور بهشت است که جبرئیل (علیه السّلام) براي آن حضرت آورده بود. چون مرا به روي تابوت گذارید جلوی تابوت را رها سازید و عقب آن را بگیرید، جلوی تابوت به هر سو که رود شما نیز به دنبال آن بروید و در مکانی که تابوت ایستاد، آنجا مقبره من است، پس پیکر مرا بر زمین بگذارید، اي حسن تو بر من نماز بگذار و بر من هفت تکبیر بگو، بدان که این هفت تکبیر بر کسی غیر از من حلال نیست جز بر مردي که در آخرالزمان ظهور می کند که نامش قائم مهدي است او از فرزندان برادرت حسین است که حق را به راستی بر پای نماید پس اي حسن چون بر من نماز خواندي پیکر مرا از بردار و در خاك بگذار، در آنجا قبر کنده شده و لحد ساخته شده و ساج منقوش خواهی دید، پس مرا بر روي آن تخته دفن کن هنگامی که خواستی از قبر خارج شوي مرا بجوي پس مرا نخواهی یافت زیرا به جدت رسول خدا (صلی الله علیه و آله) ملحق خواهم شد. بدان که هر پیغمبري بمیرد اگر چه در مشرق دفن شده باشد و وصی او نیز در مغرب بمیرد خداوند روح و جسد او را با روح و جسد وصی او جمع می نماید، بعد از آن جدا می شوند و هر یک به قبرهاي خود و جایی که در آنجا گذاشته شده بودند برمی گردند. پس مضجع مرا از خاك پر کن و پنهان کن. هدف حضرت از این کار این بود تا کسی از بنی امیه از مضجع ایشان اطلاع نیابد چون اگر جای آن را می دانستند آن را نبش می کردند و پیکر مطهرشان را بیرون می کشیدند و می سوزاندند همان گونه که با زید پسر امام سجاد (علیه السّلام) انجام دادند. سپس فرمودند: پسرکم چون صبح شود تابوتی بر ناقه اي ببند و آن را از کوفه بیرون ببر و به کسی که آن را و بارش می برد دستور بده به گونه اي برود که گویی قصد مدینه را دارد تا مردم ندانند که من در کجا مدفون شدم. گویی من می بینم که بعد از من از اینجا و آنجا فتنه هایی علیه شما ترتیب داده خواهد شد سپس صبر پیشه کنید که عاقبت خوبی در پی خواهد داشت.
و فرمودند: اي ابا محمد (حسن) و اي ابا عبدلله (حسین) بعد از من از اینجا فتنه هایی علیه شما انجام خواهد شد پس صبر پیشه کنید «حَتَّی یَحْکُمَ اللَّهُ وَ هُوَ خَیْرُ الْحاکِمِینَ: تا خداوند حکم کند که او بهترین حاکمان است.» سپس فرمودند: اي حسین، تو شهید این امت هستی، پس در بلاي الهی تقوا و صبر پیشه کن آنگاه لحظه اي بیهوش گشتند و به هوش آمدند و فرمودند: این رسول خدا (صلی الله علیه و آله) و عمویم حمزه و برادرم جعفر و یاران رسول خدا (صلی الله علیه و آله) هستند که همگی می گویند: سریع نزد ما بیا که منتظرت هستیم، آنگاه به تمامی اهل بیت خویش روی کردند و فرمودند: همگی شما را به خدا می سپارم، خداوند به همگی شما توفیق دهد و حفظ کند. خداوند خلیفه من بر شماست و همان کافی است که او خلیفه باشد.
پس فرمودند: درود بر شما اي فرستادگان پروردگارم و فرمودند: «لِمِثْلِ هذا فَلْیَعْمَلِ الْعامِلُونَ إِنَّ اللَّهَ مَعَ الَّذِینَ اتَّقَوْا وَ الَّذِینَ هُمْ مُحْسِنُونَ: از براي مثل این مقام باید عمل کنندگان عمل کنند زیرا که خداوند با پرهیزکاران و نیکوکاران است.»
و در حالی که عرق از پیشانی مبارک ایشان می ریخت خداوند را بسیار یاد کردند. آن بزرگوار پیوسته یاد خدا می کردند و شهادتین را می خواند آنگاه به سمت قبله رفتند و چشمانش را بستند و پاها و دستانشان را دراز کردند و فرمودند: «أشهد ان لا اله الا الله وحده لا شریک له و أشهد أن محمد عبده و رسوله» آنگاه جان به جان آفرین تسلیم کردند، شهادت حضرت (علیه السّلام) در شب بیست و یکم ماه رمضان یعنی شب جمعه سال چهلم هجري بود.
زینب دختر حضرت امیرالمومنین (علیه السّلام) و ام کلثوم و تمامی همسران او فریاد کشیدند و گریبان دریدند و بر گونه ها سیلی زدند و صداي گریه و فریاد سراسر خانه را فرا گرفت. مردم کوفه فهمیدند که حضرت امیرالمؤمنین (علیه السّلام) به شهادت رسیدند، آنگاه زنان و مردان شتابان و دسته دسته نزد آن حضرت (علیه السّلام) آمدند و فریاد بلندي کشیدند و کوفه پر از جماعت شد و گریه و ناله در قبایل و خانه ها و در هر ناحیه ای از کوفه شدت گرفت. آن روز مانند روز وفات رسول خدا (صلی الله علیه و آله) بود.»(20)
در کتاب کافی درباره تاریخ ولادت و شهادت مولای متقیان (علیه السّلام) چنین نقل شده است:
«وُلِدَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ (ع) بَعْدَ عَامِ الْفِيلِ بِثَلَاثِينَ سَنَةً وَ قُتِلَ (ع) فِي شَهْرِ رَمَضَانَ لِتِسْعٍ بَقِينَ مِنْهُ لَيْلَةَ الْأَحَدِ سَنَةَ أَرْبَعِينَ مِنَ الْهِجْرَةِ وَ هُوَ ابْنُ ثَلَاثٍ وَ سِتِّينَ سَنَةً بَقِيَ بَعْدَ قَبْضِ النَّبِيِّ (ص) ثَلَاثِينَ سَنَةً وَ أُمُّهُ فَاطِمَةُ بِنْتُ أَسَدِ بْنِ هَاشِمِ بْنِ عَبْدِ مَنَافٍ.»(21)
حضرت امیرالمومنین (علیه السّلام) سی سال پس از عام الفیل به دنیا آمد و در نه روز مانده به پایان ماه رمضان شب بیست و یکم سال چهلم هجری در حالی که شصت و سه ساله بودند به شهادت رسیدند. آن حضرت بعد از وفات پیامبر (صلی الله علیه و آله) سی سال زنده بودند و مادر ایشان فاطمه دختر اسد بن هاشم بن عبد مناف بودند.
در مقتل ابن ابی الدنیا درباره تاریخ ضربت خوردن و شهادت حضرت امیرالمومنین (علیه السّلام) آمده است:
«قال حدّثنا عبد اللّه حدّثنا سعيد بن يحيى بن سعيد الأموي حدّثنا أبي عن محمد بن إسحاق قال ضرب عليّ في رمضان سنة أربعين في تسع عشرة ليلة مضت منه و مات في إحدى و عشرين ليلة مضت من شهر رمضان.»(22)
«حسين از عبد اللّه از سعيد بن يحيى بن سعيد اموى از گفته پدرش از محمد بن اسحاق ما را حديث كرد كه گفته است، حضرت امیرالمومنین (علیه السّلام) در نوزدهمين شب ماه رمضان سال چهلم ضربت خوردند و در شب بيست و يكم ماه رمضان به شهادت رسیدند.»(23)
وصایای حضرت امیرالمومنین (علیه السّلام)
«الْحُسَيْنُ بْنُ الْحَسَنِ الْحَسَنِيُّ رَفَعَهُ وَ مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ إِسْحَاقَ الْأَحْمَرِيِّ رَفَعَهُ قَالَ: لَمَّا ضُرِبَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ (ع) حَفَّ بِهِ الْعُوَّادُ وَ قِيلَ لَهُ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ أَوْصِ فَقَالَ اثْنُوا لِي وِسَادَةً ثُمَّ قَالَ الْحَمْدُ لِلَّهِ حَقَّ قَدْرِهِ مُتَّبِعِينَ أَمْرَهُ وَ أَحْمَدُهُ كَمَا أَحَبَّ وَ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ الْوَاحِدُ الْأَحَدُ الصَّمَدُ كَمَا انْتَسَبَ أَيُّهَا النَّاسُ كُلُّ امْرِئٍ لَاقٍ فِي فِرَارِهِ مَا مِنْهُ يَفِرُّ وَ الْأَجَلُ مَسَاقُ النَّفْسِ إِلَيْهِ وَ الْهَرَبَ مِنْهُ مُوَافَاتُهُ كَمْ أَطْرَدْتُ الْأَيَّامَ أَبْحَثُهَا عَنْ مَكْنُونِ هَذَا الْأَمْرِ فَأَبَى اللَّهُ عَزَّ ذِكْرُهُ إِلَّا إِخْفَاءَهُ هَيْهَاتَ عِلْمٌ مَكْنُونٌ أَمَّا وَصِيَّتِي فَأَنْ لَا تُشْرِكُوا بِاللَّهِ جَلَّ ثَنَاؤُهُ شَيْئاً وَ مُحَمَّداً (ص) فَلَا تُضَيِّعُوا سُنَّتَهُ أَقِيمُوا هَذَيْنِ الْعَمُودَيْنِ وَ أَوْقِدُوا هَذَيْنِ الْمِصْبَاحَيْنِ وَ خَلَاكُمْ ذَمٌ مَا لَمْ تَشْرُدُوا حُمِّلَ كُلُّ امْرِئٍ مَجْهُودَهُ وَ خُفِّفَ عَنِ الْجَهَلَةِ رَبٌّ رَحِيمٌ وَ إِمَامٌ عَلِيمٌ وَ دِينٌ قَوِيمٌ أَنَا بِالْأَمْسِ صَاحِبُكُمْ وَ أَنَا الْيَوْمَ عِبْرَةٌ لَكُمْ وَ غَداً مُفَارِقُكُمْ إِنْ تَثْبُتِ الْوَطْأَةُ فِي هَذِهِ الْمَزَلَّةِ فَذَاكَ الْمُرَادُ وَ إِنْ تَدْحَضِ الْقَدَمُ فَإِنَّا كُنَّا فِي أَفْيَاءِ أَغْصَانٍ وَ ذَرَى رِيَاحٍ وَ تَحْتَ ظِلِّ غَمَامَةٍ اضْمَحَلَّ فِي الْجَوِّ مُتَلَفِّقُهَا وَ عَفَا فِي الْأَرْضِ مَحَطُّهَا وَ إِنَّمَا كُنْتُ جَاراً جَاوَرَكُمْ بَدَنِي أَيَّاماً وَ سَتُعْقَبُونَ مِنِّي جُثَّةً خَلَاءً سَاكِنَةً بَعْدَ حَرَكَةٍ وَ كَاظِمَةً بَعْدَ نُطْقٍ لِيَعِظَكُمْ هُدُوِّي وَ خُفُوتُ إِطْرَاقِي وَ سُكُونُ أَطْرَافِي فَإِنَّهُ أَوْعَظُ لَكُمْ مِنَ النَّاطِقِ الْبَلِيغِ وَدَّعْتُكُمْ وَدَاعَ مُرْصِدٍ لِلتَّلَاقِي غَداً تَرَوْنَ أَيَّامِي وَ يَكْشِفُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَنْ سَرَائِرِي وَ تَعْرِفُونِّي بَعْدَ خُلُوِّ مَكَانِي وَ قِيَامِ غَيْرِي مَقَامِي إِنْ أَبْقَ فَأَنَا وَلِيُّ دَمِي وَ إِنْ أَفْنَ فَالْفَنَاءُ مِيعَادِي وَ إِنْ أَعْفُ فَالْعَفْوُ لِي قُرْبَةٌ وَ لَكُمْ حَسَنَةٌ «فَاعْفُوا وَ اصْفَحُوا ... أَ لا تُحِبُّونَ أَنْ يَغْفِرَ اللَّهُ لَكُمْ» فَيَا لَهَا حَسْرَةً عَلَى كُلِّ ذِي غَفْلَةٍ أَنْ يَكُونَ عُمُرُهُ عَلَيْهِ حُجَّةً أَوْ تُؤَدِّيَهُ أَيَّامُهُ إِلَى شِقْوَةٍ جَعَلَنَا اللَّهُ وَ إِيَّاكُمْ مِمَّنْ لَا يَقْصُرُ بِهِ عَنْ طَاعَةِ اللَّهِ رَغْبَةٌ أَوْ تَحُلُّ بِهِ بَعْدَ الْمَوْتِ نَقِمَةٌ فَإِنَّمَا نَحْنُ لَهُ وَ بِهِ ثُمَّ أَقْبَلَ عَلَى الْحَسَنِ (ع) فَقَالَ يَا بُنَيَّ ضَرْبَةً مَكَانَ ضَرْبَةٍ وَ لَا تَأْثَمْ.»(24)
«هنگامی که حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) ضربت خوردند عیادت کنندگان اطراف ایشان جمع شدند و به ایشان گفتند: اي امیرمؤمنان وصیت کنید. امام فرمودند: بالشی براي من تا کنید سپس فرمودند: حمد براي خداست همچنان که شایسته اوست و ما پیرو امر او هستیم او را همانگونه که دوست دارم حمد و ستایش می کنم و هیچ خدایی همانگونه که نسبت داده شده جز الله یگانه واحد بی نیاز نیست. اي مردم، هر کس از مرگ بگریزد به هنگام فرار آن را خواهد دید، اجل سرآمد زندگی و فرار از مرگ رسیدن به آن است. چه روزگارانی که در پی گشودن راز نهفته آن بودم امّا خواست خداوند جز پنهان ماندن آن نبود. هیهات که این علمی پنهان است، امّا وصیّت من، همانا به خداوندی که بزرگ است یاد او شرک نورزید و که سنت پیامبر (صلی الله علیه و آله) را ضایع نکنید، این دو ستون محکم را برپا دارید و این دو چراغ را فروزان نگه دارید و تا آن زمان که از حق منصرف نشده اید سرزنش نمی شوید که براي هر کس به اندازه توانایی اش وظیفه اي تعیین گردیده و نسبت به افراد جاهل و نادان تخفیف داده شده است پروردگار رحیم و پیشوا آگاه و دین استوار است. من دیروز رهبر شما بودم و امروز مایه پند و عبرت شما هستم و فردا از شما جدا خواهم شد، خدا شما و مرا بیامرزد، اگر از این ضربت و از این لغزشگاه نجات یابم که حرفی نیست امّا اگر گامها بلغزد و از این جهان بروم ما نیز چون دیگران در سایه شاخسار درختان، مسیر وزش باد و باران و زیر سایه ابرهاي متراکم آسمان پراکنده می شویم و آثارمان در روي زمین نابود خواهد شد. من از همسایگان شما بودم که چند روزي در کنار شما زیستم و به زودي از من جز پیکری بی روح و ساکن، پس از آن همه تلاش و جز خاموشی پس از آن همه گفتار باقی نخواهد ماند پس باید سکوت من و بی حرکتی دست و پا و چشمها و اندامم مایه پند و اندرز شما گردد، که از هر منطق رسایی و از هر سخن مؤثرتري عبرت انگیزتر است. وداع من با شما چونان جدایی کسی است که آماده ملاقات پروردگار است، فردا ارزش ایام زندگی مرا خواهید فهمید و راز درونم را خواهید دانست، پس از آنکه جاي مرا خالی دیدید و دیگري بر جاي من نشست مرا خواهید شناخت. اگر زنده بمانم عهده دار خونم خواهم بود امّا اگر فنا گشتم پس فنا میعادگاه من است و اگر ببخشم براي من قربت و نزدیکی به خدا و براي شما پسندیده است پس عفو کنید و ببخشید، آیا دوست ندارید که خداوند شما را بیامرزد؟ چه حسرتی بر غافلان هست که عمرشان حجتی براي آنها باشد و روزگارشان به بدبختی و شقاوت بگذرد. خداوند ما و شما را از کسانی قرار دهد که به خاطر تمایلات نفسانی از اطاعت خداوند کوتاهی نمی کند یا بعد از مرگ انتقام از او گرفته نمی شود. ما فقط متعلق به او هستیم و به سوي او باز می گردیم آنگاه حضرت امام حسن (علیه السّلام) جلو آمدند و حضرت امیرالمومنین (علیه السّلام) فرمودند: اي پسرم فقط یک ضربه در مقابل ضربه اش به او بزن و دچار لغزش نشو.»(25)
وصیت ذیل از جمله وصیتهای حضرت امیرالمومنین (علیه السّلام) که در اغلب کتب معتبر ذکر شده است. جزء اول وصیّت که در اینجا آورده شده است فقط در کتاب من لا يحضره الفقيه ذکر شده است اما قسمت دوم وصیّت حضرت سیدالوصیین (علیه السّلام) علاوه بر من لا يحضره الفقيه در کتب كافي، مقتل امير المؤمنين ابن ابى الدنيا، مقاتل الطالبيين، تاريخ الطبري و بحار الأنوار نیز آمده است:
«وَ رُوِيَ عَنْ سُلَيْمِ بْنِ قَيْسٍ الْهِلَالِيِّ قَالَ شَهِدْتُ وَصِيَّةَ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ (ع) حِينَ أَوْصَى إِلَى ابْنِهِ الْحَسَنِ وَ أَشْهَدَ عَلَى وَصِيَّتِهِ الْحُسَيْنَ وَ مُحَمَّداً وَ جَمِيعَ وُلْدِهِ وَ رُؤَسَاءَ أَهْلِ بَيْتِهِ وَ شِيعَتِهِ (ع) ثُمَّ دَفَعَ إِلَيْهِ الْكِتَابَ وَ السِّلَاحَ ثُمَّ قَالَ(ع) يَا بُنَيَّ أَمَرَنِي رَسُولُ اللَّهِ (ص) أَنْ أُوصِيَ إِلَيْكَ وَ أَنْ أَدْفَعَ إِلَيْكَ كُتُبِي وَ سِلَاحِي كَمَا أَوْصَى إِلَيَّ رَسُولُ اللَّهِ (ص) وَ دَفَعَ إِلَيَّ كُتُبَهُ وَ سِلَاحَهُ وَ أَمَرَنِي أَنْ آمُرَكَ إِذَا حَضَرَكَ الْمَوْتُ أَنْ تَدْفَعَهُ إِلَى أَخِيكَ الْحُسَيْنِ قَالَ ثُمَّ أَقْبَلَ عَلَى ابْنِهِ الْحُسَيْنِ (ع) فَقَالَ وَ أَمَرَكَ رَسُولُ اللَّهِ (ص) أَنْ تَدْفَعَهُ إِلَى ابْنِكَ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ ثُمَّ أَقْبَلَ عَلَى ابْنِهِ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ (ع) فَقَالَ وَ أَمَرَكَ رَسُولُ اللَّهِ (ص) أَنْ تَدْفَعَ وَصِيَّتَكَ إِلَى ابْنِكَ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ فَأَقْرِئْهُ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ (ص) وَ مِنِّي السَّلَامَ ثُمَّ أَقْبَلَ عَلَى ابْنِهِ الْحَسَنِ (ع) فَقَالَ يَا بُنَيَّ أَنْتَ وَلِيُّ الْأَمْرِ وَ وَلِيُّ الدَّمِ فَإِنْ عَفَوْتَ فَلَكَ وَ إِنْ قَتَلْتَ فَضَرْبَةً مَكَانَ ضَرْبَةٍ وَ لَا تَأْثَمْ ثُمَّ قَالَ اكْتُبْ:
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ هَذَا مَا أَوْصَى بِهِ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ أَوْصَى أَنَّهُ يَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لَا شَرِيكَ لَهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ أَرْسَلَهُ «بِالْهُدى وَ دِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَ لَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ» ثُمَ «إِنَّ صَلاتِي وَ نُسُكِي وَ مَحْيايَ وَ مَماتِي لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ لا شَرِيكَ لَهُ وَ بِذلِكَ أُمِرْتُ» وَ أَنَا مِنَ الْمُسْلِمِينَ ثُمَّ إِنِّي أُوصِيكَ يَا حَسَنُ وَ جَمِيعَ وُلْدِي وَ أَهْلَ بَيْتِي وَ مَنْ بَلَغَهُ كِتَابِي مِنَ الْمُؤْمِنِينَ بِتَقْوَى اللَّهِ رَبِّكُمْ «وَ لا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعاً وَ لا تَفَرَّقُوا وَ اذْكُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ كُنْتُمْ أَعْداءً فَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِكُمْ» فَإِنِّي سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ص يَقُولُ صَلَاحُ ذَاتِ الْبَيْنِ أَفْضَلُ مِنْ عَامَّةِ الصَّلَاةِ وَ الصِّيَامِ وَ إِنَّ الْبِغْضَةَ حَالِقَةُ الدِّينِ وَ فَسَادُ ذَاتِ الْبَيْنِ وَ لا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ انْظُرُوا ذَوِي أَرْحَامِكُمْ فَصِلُوهُمْ يُهَوِّنِ اللَّهُ عَلَيْكُمْ الْحِسَابَ وَ اللَّهَ اللَّهَ فِي الْأَيْتَامِ فَلَا تَعِرَّ أَفْوَاهُهُمْ وَ لَا يَضِيعُوا بِحَضْرَتِكُمْ فَإِنِّي سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ص يَقُولُ مَنْ عَالَ يَتِيماً حَتَّى يَسْتَغْنِيَ أَوْجَبَ اللَّهُ لَهُ الْجَنَّةَ كَمَا أَوْجَبَ لآِكِلِ مَالِ الْيَتِيمِ النَّارَ وَ اللَّهَ اللَّهَ فِي الْقُرْآنِ فَلَا يَسْبِقَنَّكُمْ إِلَى الْعَمَلِ بِهِ غَيْرُكُمْ وَ اللَّهَ اللَّهَ فِي جِيرَانِكُمْ فَإِنَّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ أَوْصَيَا بِهِمْ وَ اللَّهَ اللَّهَ فِي بَيْتِ رَبِّكُمْ فَلَا يَخْلُوَنَّ مِنْكُمْ مَا بَقِيتُمْ فَإِنَّهُ إِنْ تُرِكَ لَمْ تُنَاظَرُوا فَإِنَّ أَدْنَى مَا يَرْجِعُ بِهِ مَنْ أَمَّهُ أَنْ يُغْفَرَ لَهُ مَا سَلَفَ مِنْ ذَنْبِهِ وَ اللَّهَ اللَّهَ فِي الصَّلَاةِ فَإِنَّهَا خَيْرُ الْعَمَلِ وَ إِنَّهَا عَمُودُ دِينِكُمْ وَ اللَّهَ اللَّهَ فِي الزَّكَاةِ فَإِنَّهَا تُطْفِئُ غَضَبَ رَبِّكُمْ.
وَ اللَّهَ اللَّهَ فِي صِيَامِ شَهْرِ رَمَضَانَ فَإِنَّ صِيَامَهُ جُنَّةٌ مِنَ النَّارِ وَ اللَّهَ اللَّهَ فِي الْفُقَرَاءِ وَ الْمَسَاكِينِ فَشَارِكُوهُمْ فِي مَعِيشَتِكُمْ وَ اللَّهَ اللَّهَ فِي الْجِهَادِ «فِي سَبِيلِ اللَّهِ بِأَمْوالِكُمْ وَ أَنْفُسِكُمْ» فَإِنَّمَا يُجَاهِدُ فِي سَبِيلِ اللَّهِ رَجُلَانِ إِمَامٌ هُدًى وَ مُطِيعٌ لَهُ مُقْتَدٍ بِهُدَاهُ وَ اللَّهَ اللَّهَ فِي ذُرِّيَّةِ نَبِيِّكُمْ فَلَا تُظْلَمُنَّ بَيْنَ أَظْهُرِكُمْ وَ أَنْتُمْ تَقْدِرُونَ عَلَى الدَّفْعِ عَنْهُمْ وَ اللَّهَ اللَّهَ فِي أَصْحَابِ نَبِيِّكُمُ الَّذِينَ لَمْ يُحْدِثُوا حَدَثاً وَ لَمْ يُؤْوُوا مُحْدِثاً فَإِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص أَوْصَى بِهِمْ وَ لَعَنَ الْمُحْدِثَ مِنْهُمْ وَ مِنْ غَيْرِهِمْ وَ الْمُؤْوِيَ لِلْمُحْدِثِ وَ اللَّهَ اللَّهَ فِي النِّسَاءِ وَ مَا مَلَكَتْ أَيْمَانُكُمْ لَا تَخَافُنَّ فِي اللَّهِ لَوْمَةَ لَائِمٍ يَكْفِيكُمُ اللَّهُ مَنْ أَرَادَكُمْ وَ بَغَى عَلَيْكُمْ «قُولُوا لِلنَّاسِ حُسْناً» كَمَا أَمَرَكُمُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لَا تَتْرُكُنَّ الْأَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْيَ عَنِ الْمُنْكَرِ فَيُوَلِّيَ اللَّهُ الْأَمْرَ شِرَارَكُمْ- ثُمَّ تَدْعُونَ فَلَا يُسْتَجَابُ لَكُمْ- عَلَيْكُمْ يَا بَنِيَّ بِالتَّوَاصُلِ وَ التَّبَاذُلِ وَ التَّبَارِّ وَ إِيَّاكُمْ وَ التَّقَاطُعَ وَ التَّدَابُرَ وَ التَّفَرُّقَ وَ «تَعاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ وَ التَّقْوى وَ لا تَعاوَنُوا عَلَى الْإِثْمِ وَ الْعُدْوانِ وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعِقابِ» حَفِظَكُمُ اللَّهُ مِنْ أَهْلِ بَيْتٍ وَ حَفِظَ فِيكُمْ نَبِيَّكُمْ وَ أَسْتَوْدِعُكُمُ اللَّهَ وَ أَقْرَأُ عَلَيْكُمُ السَّلَامَ ثُمَّ لَمْ يَزَلْ يَقُولُ- لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ حَتَّى قُبِضَ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِ وَ سَلَامُهُ فِي أَوَّلِ لَيْلَةٍ مِنَ الْعَشْرِ الْأَوَاخِرِ- لَيْلَةَ إِحْدَى وَ عِشْرِينَ مِنْ شَهْرِ رَمَضَانَ لَيْلَةَ الْجُمُعَةِ لِأَرْبَعِينَ سَنَةً مَضَتْ مِنَ الْهِجْرَةِ.»(26)
سلیم بن قیس هلالی گفت: من شاهد وصیت حضرت امام علی بن ابی طالب (علیه السّلام) بودم هنگامی که به پسرش حضرت امام حسن (علیه السّلام) وصیت فرمودند و حضرت امام حسین (علیه السّلام) و محمد و تمامی فرزندان آن حضرت و رهبران تمامی اهل بیت و شیعه اش نیز شاهد آن بودند، آنگاه نامه و سلاح را به حضرت امام حسن (علیه السّلام) دادند و فرمودند: پسرکم رسول خدا (صلی الله علیه و آله) به من امر کردند که به تو وصیت کنم و نامه ها و سلاحم را به تو بدهم همان گونه که رسول خدا (صلی الله علیه و آله) به من وصیت کرد و نامه ها و سلاحش را به من داد. آن بزرگوار به من فرمودند: اگر وفات تو فرا رسید آن را به برادرت حسین (علیه السّلام) بدهی. سپس به پسرش حضرت امام حسین (علیه السّلام) رو کردند و فرمودند: رسول خدا (صلی الله علیه و آله) به تو امر کردند که آن را به فرزندت علی بن حسین بدهی، سپس به علی بن حسین (علیه السّلام) رو کردند و فرمود: رسول خدا (صلی الله علیه و آله) به تو امر کردند که وصیتت را به پسرت محمد بن علی بدهی پس تو سلام رسول خدا و مرا به او برسان. پس به پسرش حضرت امام حسن (علیه السّلام) رو نمودند و فرمودند: فرزندم تو ولی امر و ولی دم من هستی پس اگر خواستی او را ببخش ولی اگر او را کشتی فقط یک ضربه به او بزن و دچار لغزش مشو. سپس فرمودند؛ بنویس:
به نام خداوند بخشنده مهربان، این همان است که علی بن ابی طالب به آن وصیت کرده است: او شهادت می دهد که معبودي جز خداي یگانه نیست یگانه است و شریکی ندارد و اقرار می کند که محمد بنده و پیغمبر خداست، که خدا او را با هدایت و دین حق فرستاد تا دین خود را بر ادیان دیگر غالب گرداند هر چند کافران کراهت داشته باشند همانا نماز، عبادت، حیات و ممات من از خدا و براي خداست، شریکی براي او نیست من به این دستور امر شده ام و از مسلمین – تسلیم شدگان خداوند - هستم. اي پسرم حسن، تو و همه فرزندان و اهل بیتم و هر کس را که این نامه به او برسد سفارش می کنم که هرگز تقواي الهی را از یاد نبرید، کوشش کنید تا دم مرگ بر دین خدا باقی بمانید، همه با هم به ریسمان خدا چنگ بزنید و بر اساس ایمان به خدا متحد باشید و از هم جدا نشوید همانا من از پیغمبر خدا (صلی الله علیه و آله) شنیدم که فرمودند: اصلاح میان مردم از نماز و روزه دائم افضل است و چیزي که دین را محو و نابود می کند فساد و اختلاف است و لاحول و لا قوه الّا بالله، ارحام و خویشاوندان را از یاد نبرید، صله رحم کنید که صله رحم حساب انسان را نزد خدا آسان می کند.
خدا را خدا را درباره یتیمان، نکند آنان گاهی سیر و گاهی گرسنه بمانند و در محضر شما حقوقشان ضایع نشود من از رسول خدا (صلی الله علیه و آآ,آآله) شنیدم که فرمودند: «هر کس سرپرستی یتیمی بر عهده گیرد تا او بی نیاز شود خداوند به خاطر عملش بهشت را بر او واجب می گرداند همچنان که خداوند براي کسی که مال یتیم را بخورد، آتش دوزخ را واجب می گرداند.
خدا را خدا را درباره قرآن، مبادا دیگران در عمل کردن به دستوراتش از شما پیشی گیرند.
خدا را خدا را درباره همسایگان، که وصیت پیامبر شماست، همواره به خوش رفتاري با همسایگان سفارش می کرد تا آنجا که گمان کردیم براي آنان ارثی معین خواهد کرد.
خدا را خدا را درباره خانه خدا، تا هستید آن را خالی مگذارید زیرا اگر کعبه خلوت شود مهلت داده نمی شوید و کمترین چیزي که از زیارت کعبه نصیب کسی می شود که آن را قصد کرده آن است که خداوند گناهان گذشته او را می آمرزد.
خدا را خدا را درباره نماز همانا بهترین اعمال و ستون دین شماست.
خدا را خدا را درباره زکات، زیرا که زکات آتش خشم الهی را خاموش می کند.
خدا را خدا را درباره ماه رمضان که روزه آن ماه سپري براي آتش جهنم است.
خدا را خدا را درباره فقرا و تهیدستان، آنها را در معیشتهاي خود شریک کنید.
خدا را خدا را درباره جهاد با اموال و جانها و زبانهاي خویش فقط دو کس جهاد می کنند: امام هدایتگر یا کسی که مطیع او و پیرو هدایتش است.
خدا را خدا را درباره خاندان پیامبرتان مبادا در حضور شما مورد ستم قرار گیرند در حالی که شما می توانید بدي را از آنها دور کنید.
خدا را خدا را درباره اصحاب و یاران پیغمبرتان کسانی که بدعتی نگذاشتند و از بدعتگذاري حمایت نکردند. رسول خدا (صلی الله علیه و آله) نسبت به آنها سفارش کردند و بدعتگذار از میان آنان و غیر آنان و حمایت کننده از بدعتگذار را لعن کردند.
خدا را خدا را درباره زنان و بردگان، آخرین وصیتی که پیامبر (صلی الله علیه و آله) کردند این بود: «شما را به دو ضعیف وصیت می کنم: زنان و بردگان.»
نماز نماز نماز، درباره خدا از ملامت ملامتگر نترسید، خداوند برای شما در برابر کسی که شما را آزار می دهد و بر شما ستم می کند کافی است. با مردم به نیکی سخن بگویید همانگونه که خداوند عزّ و جلّ سفارش کرده است. امر به معروف و نهی از منکر را ترك نکنید که اشرار را بر شما مسلط می گرداند، آنگاه هر چه خدا را بخوانید مستجاب نشود. بر شما باد به پیوستن با یکدیگر و بخشش همدیگر، مبادا از هم روي گردانید و پیوند دوستی را از بین ببرید، در نیکوکاري و پرهیزکاري همکاري کنید و بر گناه و دشمنی با هم همکاری نکنید و از خدا بترسید که خداوند به شدّت مجازات می کند خداوند اهل بیت را حفظ کند و سنتهاي پیامبرتان را حفظ گرداند، شما را به خدا سپرده و بر شما درود می فرستم. سپس حضرت پیوسته «لا اله الا الله» می گفتند تا این که در شب اول دهه آخر در شب بیست و یکم ماه رمضان در شب جمعه سال چهلم هجري دعوت حق را لبیک گفتند.»(27)
در مقتل ابن ابی الدنیا درباره مکتوب نمودن وصیت حضرت امیرالمومنین (علیه السّلام) آمده است که عبيد اللّه بن ابى رافع دبير آن حضرت وصیت نامه را نگاشته است اما در خود نقل ذکر شده است حضرت امیرالمومنین (علیه السّلام) به حضرت امام حسن (علیه السّلام) فرمودند که وصیت ایشان را بنویسند:
«حدّثنا الحسين حدّثنا عبد اللّه قال: حدّثني أبي رحمه اللّه عن هشام بن محمد عن أبي عبد اللّه الجعفي عن جابر: عن أبي جعفر محمد بن عليّ قال: أوصى عليّ بن أبي طالب عند موته بهذه الوصيّة و كتبها كاتبه عبيد اللّه بن أبي رافع و عليّ يملي عليه.»(28)
«حسين از عبد اللّه گفته است از پدرم كه خدايش رحمت فرمايد از گفته هشام بن محمد از ابو عبد اللّه جعفى، از جابر جعفى مرا خبر داد كه ابو جعفر محمد بن على (عليه السّلام) گفته است على بن ابى طالب (علیه السّلام) به هنگام رحلت خود به مطالب فوق وصيت فرموده است و عبيد اللّه بن ابى رافع دبير آن حضرت آنچه را كه حضرت امام على(علیه السّلام) املاء مى كرده نوشته است.» (29)
در کتاب نهج البلاغه قسمتی از وصیت ذکر شده با عنوان وصیت حضرت امیرالمومنین (علیه السّلام) به حضرت امام حسن (علیه السّلام) و حضرت امام حسین (علیه السّلام) پس از ضربت ابن ملجم (لعنه الله) بدین صورت ذکر شده است:
«أُوصِيكُمَا بِتَقْوَى اللَّهِ وَ أَلَّا تَبْغِيَا الدُّنْيَا وَ إِنْ بَغَتْكُمَا وَ لَا تَأْسَفَا عَلَى شَيْءٍ مِنْهَا زُوِيَ عَنْكُمَا وَ قُولَا بِالْحَقِّ وَ اعْمَلَا لِلْأَجْرِ وَ كُونَا لِلظَّالِمِ خَصْماً وَ لِلْمَظْلُومِ عَوْناً أُوصِيكُمَا وَ جَمِيعَ وَلَدِي وَ أَهْلِي وَ مَنْ بَلَغَهُ كِتَابِي بِتَقْوَى اللَّهِ وَ نَظْمِ أَمْرِكُمْ وَ صَلَاحِ ذَاتِ بَيْنِكُمْ فَإِنِّي سَمِعْتُ جَدَّكُمَا (ص) يَقُولُ صَلَاحُ ذَاتِ الْبَيْنِ أَفْضَلُ مِنْ عَامَّةِ الصَّلَاةِ وَ الصِّيَامِ اللَّهَ اللَّهَ فِي الْأَيْتَامِ فَلَا تُغِبُّوا أَفْوَاهَهُمْ وَ لَا يَضِيعُوا بِحَضْرَتِكُمْ وَ اللَّهَ اللَّهَ فِي جِيرَانِكُمْ فَإِنَّهُمْ وَصِيَّةُ نَبِيِّكُمْ مَا زَالَ يُوصِي بِهِمْ حَتَّى ظَنَنَّا أَنَّهُ سَيُوَرِّثُهُمْ وَ اللَّهَ اللَّهَ فِي الْقُرْآنِ لَا يَسْبِقُكُمْ بِالْعَمَلِ بِهِ غَيْرُكُمْ وَ اللَّهَ اللَّهَ فِي الصَّلَاةِ فَإِنَّهَا عَمُودُ دِينِكُمْ وَ اللَّهَ اللَّهَ فِي بَيْتِ رَبِّكُمْ لَا تُخَلُّوهُ مَا بَقِيتُمْ فَإِنَّهُ إِنْ تُرِكَ لَمْ تُنَاظَرُوا وَ اللَّهَ اللَّهَ فِي الْجِهَادِ بِأَمْوَالِكُمْ وَ أَنْفُسِكُمْ وَ أَلْسِنَتِكُمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَ عَلَيْكُمْ بِالتَّوَاصُلِ وَ التَّبَاذُلِ وَ إِيَّاكُمْ وَ التَّدَابُرَ وَ التَّقَاطُعَ لَا تَتْرُكُوا الْأَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْيَ عَنِ الْمُنْكَرِ فَيُوَلَّى عَلَيْكُمْ [أَشْرَارُكُمْ] شِرَارُكُمْ ثُمَّ تَدْعُونَ فَلَا يُسْتَجَابُ لَكُمْ ثُمَّ قَالَ يَا بَنِي عَبْدِ الْمُطَّلِبِ لَا أُلْفِيَنَّكُمْ تَخُوضُونَ دِمَاءَ الْمُسْلِمِينَ خَوْضاً تَقُولُونَ قُتِلَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ [قُتِلَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ] أَلَا لَا تَقْتُلُنَّ بِي إِلَّا قَاتِلِي انْظُرُوا إِذَا أَنَا مِتُّ مِنْ ضَرْبَتِهِ هَذِهِ فَاضْرِبُوهُ ضَرْبَةً بِضَرْبَةٍ وَ لَا تُمَثِّلُوا بِالرَّجُلِ فَإِنِّي سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ (ص) يَقُولُ إِيَّاكُمْ وَ الْمُثْلَةَ وَ لَوْ بِالْكَلْبِ الْعَقُور.»(30)
«شما را به تقواى الهى سفارش مى نمايم و اينكه دنيا را مجوييد گرچه دنيا شما را بجويد و بر آنچه از دنيا از دستتان رفته تأسّف نخوريد. حق را بگوييد و براى ثواب الهى بكوشيد. دشمن ستمگر و يار ستمديده باشيد. شما و همه فرزندان و خاندانم و هر كه اين وصيتم به او مى رسد را به تقواى الهى و نظم در زندگى و اصلاح بين مردم سفارش مى كنم، چرا كه از جد شما (صلّى اللّه عليه و آله) شنيدم مىفرمود: « اصلاح میان مردم از نماز و روزه بهتر است.»
خدا را خدا را در باره يتيمان، آنان را گاهى سير و گاهى گرسنه مگذاريد، مباد كه در كنار شما تباه شوند.
خدا را خدا را در رابطه با همسايگان كه مورد سفارش پيامبر شما هستند، پيوسته به آنان سفارش می کرد تا جايى كه گمان برديم برای همسایگان ارث مشخص می نماید.
خدا را خدا را درباره قرآن، نيايد كه ديگران در عمل به آن از شما پيشى جويند. خدا را خدا را درباره نماز كه نماز عمود دين شماست.
خدا را خدا را درباره کعبه، تا وقتى هستيد آنجا را خالى مگذاريد كه اگر خالى گذاشته شود از كيفر حق مهلت نيابيد.
خدا را خدا را در باره جهاد با اموال و جان و زبانتان در راه خدا. بر شما باد به پيوند با هم و بخشش مال به يكديگر و بپرهيزيد از دورى و قطع رابطه با هم. امر به معروف و نهى از منكر را وانگذاريد كه بدكاران بر شما مسلّط شوند آنگاه دعا كنيد و به اجابت نرسد.
سپس فرمودند: اى فرزندان عبد المطلب، نيابم شما را كه به بهانه كشته شدن من در خون مسلمانان فرو افتيد و گوييد: امير المؤمنين كشته شد، امير المؤمنين كشته شد. معلومتان باد كه فقط قاتلم بايد قصاص شود.
ملاحظه نماييد هرگاه من از اين ضربت او از دنيا رفتم تنها او را يك ضربت بزنيد و گوش و بينى و اعضاى او را قطع مكنيد كه من از رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله) شنيدم فرمودند: «از مثله كردن دورى كنيد هر چند درباره سگ هار باشد.»(31)
در امالی طوسی و به نقل از آن در بحار الانوار وصیت ذیل به عنوان وصیت حضرت امیرالمومنین (علیه السّلام) به فرزندانش در واپسین ساعات حیات مبارکشان نقل شده است:
«وَ عَنْهُ قَالَ أَخْبَرَنَا جَمَاعَةٌ عَنْ أَبِي الْمُفَضَّلِ قَالَ حَدَّثَنَا جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ أَبُو الْقَاسِمِ الْمُوسَوِيُّ الْعَلَوِيُّ فِي مَنْزِلِهِ بِمَكَّةَ قَالَ حَدَّثَنَا عُبَيْدُ اللَّهِ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ نَهِيكٍ قَالَ حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ جَبَلَةَ عَنْ حُمَيْدِ بْنِ شُعَيْبٍ الْهَمْدَانِيِّ عَنْ جَابِرِ بْنِ يَزِيدَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ (عَلَيْهِ السَّلَامُ) قَالَ: لَمَّا احْتُضِرَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ (عَلَيْهِ السَّلَامُ) جَمَعَ بَنِيهِ حَسَناً وَ حُسَيْناً وَ ابْنَ الْحَنَفِيَّةِ وَ الْأَصَاغِرَ مِنْ وُلْدِهِ فَوَصَّاهُمْ وَ كَانَ فِي آخِرِ وَصِيَّتِهِ: يَا بَنِيَّ، عَاشِرُوا النَّاسَ عِشْرَةً إِنْ غِبْتُمْ حَنُّوا إِلَيْكُمْ وَ إِنْ فُقِدْتُمْ بَكَوْا عَلَيْكُمْ.
يَا بَنِيَّ، إِنَّ الْقُلُوبَ جُنُودٌ مُجَنَّدَةٌ تَتَلَاحَظُ بِالْمَوَدَّةِ وَ تَتَنَاجَى بِهَا وَ كَذَلِكَ هِيَ فِي الْبُغْضِ فَإِذَا أَحْبَبْتُمُ الرَّجُلَ مِنْ غَيْرِ خَيْرٍ سَبَقَ مِنْهُ إِلَيْكُمْ فَارْجُوهُ وَ إِذَا أَبْغَضْتُمُ الرَّجُلَ مِنْ غَيْرِ سُوءٍ سَبَقَ مِنْهُ إِلَيْكُمْ فَاحْذَرُوهُ.(32)
ابی مفضّل با اسنادی از جابر بن یزید نقل می کند که حضرت امام محمد باقر (علیه السّلام) فرمودند: هنگامی که حضرت امیرالمؤمنین در حال احتضار فرزندانش حضرت امام حسن و حضرت امام حسین (علیهما السّلام) و پسر حنیفه و فرزندان کوچک خود را جمع کرد و به ایشان وصیت نمود، در پایان وصیت آن حضرت است که: اي فرزندانم با مردم به گونه اي معاشرت و رفتار کنید که اگر در بین آنها نبودید از شما به خوبی یاد کنند و اگر از دنیا رفتید بر شما بگریند. اي فرزندانم به راستی دلها، سربازان به صف شده هستند که با دوستی انس می گیرند در دشمنی و کینه نیز همین گونه است پس اگر کسی را بدون اینکه به شما خوبی کرده باشد دوست داشتید به او امیدوار باشید و اگر کسی را بدون اینکه به شما بدي کرده باشد دشمن داشتید از آن اجتناب کنید.(33)
مسعودي در إثبات الوصية وصیت حضرت امیرالمومنین (علیه السّلام) به فرزندانشان و سپردن ودایع پیامبر (صلی الله علیه و آله) به حضرت امام حسن (علیه السّلام) و معرفی ایشان به عنوان وصی خویش را چنین نقل کرده است:
«ثم قال: اخلوني و أهل بيتي أعهد إليهم. فقام الناس إلّا اليسير فجمع أهل بيته و هم اثنا عشر ذكرا و بقي قوم من شيعته فحمد اللّه و أثنى عليه و قال: ان اللّه تبارك و تعالى أحبّ أن يجعل فيّ سنّة نبيّه يعقوب إذ جمع بنيه و هم اثنا عشر ذكرا فقال «اني أوصي الى يوسف فاسمعوا له و أطيعوا أمره» و اني أوصي الى الحسن و الحسين فاسمعوا لهما و أطيعوا أمرهما.
فقام إليه عبد اللّه فقال: يا أمير المؤمنين أدون محمّد- يعني ابن الحنفية- فقال له: أ جرأة في حياتي كأنّي بك و قد وجدت مذبوحا في خيمته و أوصى الى الحسن و سلّم إليه الاسم الأعظم و النور و الحكمة و مواريث الأنبياء.»(34)
آنگاه حضرت امیرالمومنین (علیه السّلام) فرمودند: مرا با اهل خانه ام تنها بگذاريد تا با آنان عهد و پيمان ببندم، مردم جز يك عده كمى متفرق شدند پس حضرت أمير المؤمنين (علیه السّلام) اهل خانه خود را كه دوازده مرد بودند؛ جمع كردند و عده اى هم از شيعيان آن بزرگوار حاضر بودند، حضرت امیرالمومنین (علیه السّلام) حمد و ثناى خداى را به جاى آوردند و فرمودند: خداى رئوف دوست دارد كه سنّت پيغمبر خود حضرت يعقوب را درباره من عملى كند زيرا كه يعقوب (عليه السّلام) فرزندان خود را كه دوازده مرد بودند جمع كرد و فرمود: من دوست دارم كه يوسف را وصىّ خود قرار دهم پس شما حرف او را گوش كنيد و امر او را اطاعت نمائيد. من نيز حسن (علیه السّلام) و حسين (علیه السّلام) را وصى خود مي گردانم پس شما حرف آنان را گوش دهيد و امر آنان را اطاعت كنيد.
عبداللّه يا عبيداللّه متوجه أميرالمؤمنين (علیه السّلام) شد و گفت: محمّد بن حنفيه وصىّ شما نيست؟ حضرت امیرالمومنین (علیه السّلام) فرمودند: آيا موقع زنده بودن من جرأت مي كنى؟ (با وصيّت من مخالفت نمایى.) گويا مى بينم كه تو در خيمه او در حالىكه ذبح شده باشى يافت خواهى شد.
حضرت امیرالمومنین (علیه السّلام) حضرت امام حسن (علیه السّلام) را وصىّ خود نمودند، اسم أعظم خدا و نور و حكمت و آنچه كه از پيغمبران به ارث باقى مانده بود به حضرت امام حسن (علیه السّلام) تسليم كردند.(35)
در تاریخ طبری علاوه بر اینکه وصیّت اصلی حضرت امیرالمومنین (علیه السّلام) که در اکثر کتب ذکر شده آمده است، وصیت ذیل نیز به عنوان وصیت حضرت امیرالمومنین (علیه السّلام) ذکر شده است:
«حدّثنا الحسين حدّثنا عبد اللّه قال حدّثني أبي رحمه اللّه عن هشام بن محمد عن أبي جناب الكلبي عن أبي عون الثقفي عن أبي عبد الرحمن السلمي قال أوصى عليّ بن أبي طالب ابنه الحسن بن عليّ حين حضره الموت [و] قال: يا بنيّ أوصيك بتقوى اللّه و إقام الصلاة و إيتاء الزكاة عند محلّها و حسن الوضوء و الصبر عليه فإنّه لا صلاة إلّا بطهور و لا تقبل الصلاة ممّن يمنع الزكاة. و أوصيك بمغفرة الذنب و كظم الغيظ و صلة الرحم و الحلم عند الجهل و التفقّه في الدين و التّثبّت في الأمر و التعاهد للقرآن و حسن الجوار و الأمر بالمعروف و النهي عن المنكر و اجتناب الفواحش كلّها في كلّ ما عصي اللّه فيه.»(36)
«حسین از عبد اللّه از پدرش از هشام بن محمد از ابى جناب كلبى از ابو عون ثقفى از ابو عبد الرحمن سلمى مرا حديث كرد كه گفت چون هنگام شهادت حضرت امیرالمومنین (علیه السّلام) فرا رسيد به پسر خود حضرت حسن بن على (علیه السّلام) چنين وصيت فرمودند: «پسرم، ترا وصيت مى كنم به تقواى الهى و برپا داشتن نماز و پرداخت به موقع زكات و نيكو وضو گرفتن و پايدارى و شكيبايى بر آن كه نماز جز به طهارت نخواهد بود و از آن كس كه از پرداخت زكات خوددارى كند نماز او پذيرفته نخواهد شد و سفارشت مى كنم كه گناه - مردم- را ببخشى و به فرو خوردن خشم و صله رحم و بردبارى- همراه خردمندى- در برابر نادان و نيك انديشيدن و آموختن احكام دين و پايدارى در كار و تازه كردن پيمان با قرآن و نیکی به همسايگان و امر به معروف و نهى از منكر و دورى گزيدن از همه پليدیها و زشتیها به ويژه در آنچه سركشى از فرمان حق در آن نهفته باشد.»(37)
از وصایای دیگری که در کتب تاریخی به عنوان وصیت حضرت امیرالمومنین (علیه السّلام) ذکر شده است و چنانکه در خود وصیت ذکر شده تاریخ وصیت قبل از ضربت خوردن مولای متقیان (علیه السّلام) بوده است و درباره اموال و داراییهای ایشان سفارشاتی نموده اند:
«حدّثنا الحسين حدّثنا عبد اللّه حدّثنا عليّ بن الجعد حدّثنا أبو يوسف القاضي حدّثنا عبيد اللّه بن محمد بن عمر بن عليّ عن أبيه عن جدّه أنّه كتب هذه الوصيّة: هذا ما أمر به و قضى به في ماله عليّ بن أبي طالب تصدّق ب «ينبع» ابتغى بها مرضاة اللّه و وجهه، ينفق في كلّ نفقة في سبيل اللّه في الحرب و السلم و الجنود و ذي الرحم و القريب و البعيد لايباع و لايورث.
[و] كلّ مال [لي] بينبع [صدقة] غير أنّ رباحا و أبا نيزر و جبيرا إن حدث بي حدث فليس عليهم سبيل و هم محرّرون موالي يعملون في المال خمس حجج و فيه نفقتهم و رزقهم و رزق أهاليهم فذلك الذي أقضي فيما كان لي بينبع [فهو صدقة] واجبة حيّا أنا أو ميّت.
و معهما ما كان لي بوادي القرى من مال أو رقيق حيّا أنا أو ميّت.
و مع ذلك الأذينية و أهلها حيا أنا أو ميّت و مع ذلك درعة و أهلها.
و إنّ زريقا له مثل ما كتبت لأبي نيزر و رباح و جبير معا هو يتقبلهم و هو يرتهن فذلك [الذي] قضيت بيني و بين اللّه الغد [من] يوم قدمت مسكن حيّ أنا أو ميّت.
و إنّ ما لي في وادي القرى و الأذينية و درعة ينفق في كلّ نفقة ابتغاء وجه اللّه و في سبيل اللّه و وجهه يوم تسوّد [فيه] وجوه و تبيضّ [فيه] وجوه لا يبعن و لا يوهبن و لا يورثن إلّا إلى اللّه هو يتقبلهن و هو يرثهنّ فذلك قضيت بيني و بين اللّه. [الغد من يوم قدمت مسكن حيا أنا أو ميتا.] هذا ما قضى به عليّ بن أبي طالب في ماله واجبة بتّة.
[و إنّه] يقوم على ذلك الحسن بن عليّ يليها ما دام حيّا فإن هلك [فهي] إلى الحسين بن عليّ يليها ما دام حيّا فإن هلك فهي إلى الأولى فالأولى من ذوي السنّ و الصلاح [من ولدي] من الذي يعدل فيها و يطعم ولدي بالمعروف غير المنكر و لا الإسراف يزرع و يغرس و يصلح كإصلاحهم أموالهم.
و لا يباع من أولاد نخل هذه القرى الأربع وديّة واحدة حتّى تشكل أرضها غراسا فإنّما عملتها للمؤمنين أوّلهم و آخرهم فمن وليها من الناس فأذكّره اللّه [آن] يجتهد و نصح و حفظ أمانته و وسع. هذا كتاب عليّ بن أبي طالب رحمه اللّه عليه بيده إذ قدم مسكن و قد علمتم أنّ الفقيرين في سبيل اللّه واجبة بتّة.
و مال محمد النبيّ صلّى اللّه عليه [و آله] ينفق في كلّ نفقة في سبيل اللّه و وجهه و ذوي الرحم و الفقراء و المساكين و ابن السبيل يقوم على ذلك أكبر بني فاطمة بالأمانة و الإصلاح كإصلاحه ماله، يزرع و يغرس و ينصح و يجهد.
هذا ما قضى به عليّ بن أبي طالب[علیه السّلام] في هذه الأموال الذي كتب في هذه الصحيفة و اللّه المستعان على كلّ حال [و] لا يحلّ لأحد وليها و حكّم فيها أن يعمل فيها بغير عهدي.
أمّا بعد فإنّ ولائدي اللاتي أطوف عليهنّ تسع عشرة منها أمّهات أولاد معهنّ أولادهن و منهنّ حبالى و منهنّ من لا ولد لها و قضيت- إن حدث بي حدث في هذا الغزو- أنّ من كان منهنّ ليس لها ولد و ليست بحبلى [فهي] عتيقة لوجه اللّه ليس لأحد عليها سبيل و من كان منهنّ حبلى أولها ولد فلتمسك على ولدها و هي من حظّه فإن ما ولدها و هي حيّة فليس لأحد عليها سبيل. هذا ما قضى به [عليّ] في ولائده التسع عشرة.
شهد عبيد اللّه بن أبي رافع و هياج بن أبي هياج و كتب عليّ بن أبي طالب أمّ الكتاب بيده لعشر خلون من جمادى الأولى سنة تسع و ثلاثين.»(38)
«حسين از عبد اللّه از على بن جعد از قاضى ابو يوسف از عبيد اللّه بن محمد بن عمر بن على از پدرش از پدر بزرگش نقل كرد كه حضرت امیرالمومنین (علیه السّلام) اين وصيت را- درباره اموال خود- مرقوم فرموده است:
اين دستورى است كه على بن ابى طالب درباره دارايى خود به آن فرمان مىدهد، «ينبع» را به صورت وقف و صدقه قرار مى دهد و در اين كار فقط راه و خشنودى خدا را مى جويد، درآمد ينبع در راه خدا و براى هر كار خير چه جنگ و چه صلح و سپاهيان و ارحام دور و نزديك هزينه شود و هرگز فروخته و به ميراث برده نشود.
همه متعلقات من در ينبع در حكم وقف و صدقه است جز آنكه اگر براى من حادثه پيش آمد - در گذشتم- سه تن از بردگانم كه رباح و ابو نيزر و جبير باشند آزاد و از وابستگان من خواهند بود و هيچكس را بر ايشان اختيارى نيست. ايشان بايد پنج سال در مزرعه ينبع كار كنند و هزينه خود و خانواده خود را از درآمد آن بردارند، اين فرمانى است كه درباره دارايیهاى خود در ينبع مى دهم و از اين پس چه زنده باشم و چه بميرم وقف قطعى است.
همراه با آن اموال و متعلقات من در وادى القرى اعم از مزارع يا بردگان نيز وقف خواهد بود چه در قید حیات باشم چه نباشم. همچنين مزرعه اذينيه و مزرعه درعه و كارگران آنها- بردگانى كه به كار اشتغال دارند- در همان حكم است. و براى زريق (نام يكى از بردگان است) همان امتيازى كه براى ابو نيزر و رباح و جبير نوشتم خواهد بود، خداوند پذيراى آنها و گروگيرنده باشد. اين نوشته سندى است كه ميان خودم و خداى نوشتم و از فرداى امروز كه به ناحيه مسكن آمده ام چه زنده باشم و چه مرده به قوت خود باقى خواهد بود.
و همانا درآمد مزرعه و دارايى من در مناطق وادى القرى و اذينيه و درعة و در مورد هزينه هايى كه در راه خدا و براى جلب رضاى خداوند مصرف شود هزينه خواهد شد تا اندوخته براى روزى باشد كه در آن روز چهره هايى سياه و چهره هايى سپيد خواهد بود اين اموال نبايد فروخته و به كسى بخشيده شود و به ارث برده شود و فقط ذات پروردگار پذيراى آن و ميراث بر اين اموال خواهد بود، اين قرارى است كه ميان خويش و خدا نهاده ام «از فرداى روزى كه به مسكن آمده ام چه در قید حیات باشم چه نباشم» انجام اين فرمان كه على بن ابى طالب درباره دارايى خويش نوشته است به طور قطع واجب خواهد بود.
حسن بن على (عليه السّلام) تا هنگامى كه زنده باشد در انجام اين كار اقدام خواهد كرد و چون او درگذرد بر عهده حسين بن على (عليه السّلام) خواهد بود كه تا هرگاه زنده باشد بر آن قيام خواهد كرد و چون او درگذرد بر عهده شايسته ترین و سالخورده ترین و صالحترین پسران من با رعايت مراتب شايستگى ايشان خواهد بود، كسى كه در آن كار دادگرى كند و به روش پسنديده كه از سويى زشت و از سويى همراه با اسراف نباشد فرزندان مرا بهره مند دارد و بايد عهده داران اين كار در زمينها كشت كنند و درخت بنشانند و همانگونه كه اموال خود رسیدگی می نمایند این را هم رسیدگی کنند و نبايد از خرمابنهاى اين قریه چهارگانه حتى يك نونهال فروخته شود تا چنان آكنده از نخل گردد. من اين وقف و صدقه را براى همه مؤمنان از آغاز تا پايان قرار دادم و به هر كس از مردم كه سرپرست اين مزرعه ها شود خدا را فرا يادش مى آورم كه كوشش و خيرخواهى كند و در حفظ و توسعه امانتى كه در دست دارد كوشا باشد.
اين دست نبشته على است كه خداى بر او رحمت آورد كه به دست خويش به هنگامى كه به مسكن آمده نوشته است و خود مى دانيد كه فقيرين (39) به طور قطع و حتم وقف در راه خداست.
درآمد اوقاف محمد رسول الله (صلی الله علیه و آله) در راه خدا و رضاى حق براى خويشاوندان و بينوايان و درويشان و در راه ماندگان بايد هزينه شود بزرگترين پسران فاطمه با امانت و به قصد اصلاح همانگونه كه در دارايى خود رفتار مىكند آن را سرپرستى خواهد كرد بايد در آن كشت كند و درخت بنشاند و كوشا و خير خواه باشد.
اين وصيتى است كه على بن ابى طالب كه خدايش رحمت کند درباره اين اموال در اين دست نبشته نوشته است و در همه حال بايد از خداوند يارى خواست و براى هر كس كه سرپرست و داور اين اموال باشد روا نيست كه به جز آنچه دستور داده ام رفتار كند.
و سپس در مورد كنيزكانم كه با ايشان بوده و درآميخته ام نوزده تن هستند، پاره اى از ايشان فرزند دارند كه فرزند در اختيار ايشان خواهد بود- سهم ميراث فرزند محفوظ است- برخى از ايشان بار دارند و پاره اى ديگر بدون فرزند هستند، اينك دستور مى دهم و وصيت مى كنم كه اگر در اين جنگ براى من حادثه پيش آمد، كنيزانى كه فرزند ندارند و آبستن هم نيستند در راه خدا آزاد خواهند بود و هيچ كس را بر آنان حقى نيست و هر يك از ايشان كه داراى فرزند است يا باردار است به شيوه پسنديده همراه فرزندش نگهدارى بشود و او را بهره فرزند بشمرند و اگر فرزندش بميرد و كنيز زنده باشد آزاد است و هيچ كس را بر او حقى و حكمى نيست، اين وصيتى است كه على درباره نوزده كنيز خود نموده است.
عبيد اللّه بن ابى رافع و هياج بن ابى هياج گواه اين نامه هستند كه اصل آن را على بن ابى طالب به دست خود در دهم ماه جمادى الاولى به سال سى و نهم نوشته است.»(40)
اثر وضعی شهادت مولای متقیان حضرت امیرالمومنین (علیه السّلام) بر عالم
مجموعه نقلهایی درباره خون گریستن آسمان و جوشیدن خون از زیر سنگها پس از شهادت حضرت امیرالمومنین (علیه السّلام) در مناقب آل أبي طالب عليهم السلام ابن شهرآشوب آمده است که در اینجا به ذکر آن می پردازیم:
«أَحَادِيثِ عَلِيِّ بْنِ الْجَعْدِ عَنْ شُعْبَةَ عَنْ قَتَادَةَ وَ مُجَاهِدٍ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (ص): إِنَّ السَّمَاءَ وَ الْأَرْضَ لَتَبْكِي عَلَى الْمُؤْمِنِ إِذَا مَاتَ أَرْبَعِينَ صَبَاحاً وَ إِنَّهَا لَتَبْكِى عَلَى الْعَالِمِ إِذَا مَاتَ أَرْبَعِينَ شَهْراً وَ إِنَّ السَّمَاءَ وَ الْأَرْضَ لَيَبْكِيَانِ عَلَى الرَّسُولِ أَرْبَعِينَ سَنَةً وَ إِنَّ السَّمَاءَ وَ الْأَرْضَ لَيَبْكِيَانِ عَلَيْكَ يَا عَلِيُّ إِذَا قُتِلْتَ أَرْبَعِينَ سَنَةً.
قَالَ ابْنُ عَبَّاسٍ: لَقَدْ قُتِلَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عَلَى الْأَرْضِ بِالْكُوفَةِ فَأَمْطَرَتِ السَّمَاءُ ثَلَاثَةَ أَيَّامٍ دَماً.
أَبُو حَمْزَةَ عَنِ الصَّادِقِ ع وَ قَدْ رَوَى أَيْضاً عَنْ سَعِيدِ بْنِ الْمُسَيَّبِ: أَنَّهُ لَمَّا قُبِضَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ لَمْ يُرْفَعْ مِنْ وَجْهِ الْأَرْضِ حَجَرٌ إِلَّا وُجِدَ تَحْتَهُ دَمٌ عَبِيطٌ.»(41)
علی بن جعد از شعبه از قتاده و مجاهد از ابن عباس نقل کرد که رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمودند: اگر مؤمنی بمیرد آسمان و زمین چهل صبح بر او گریه می کند و اگر عالمی بمیرد چهل ماه بر او می گریند و بر پیامبر چهل سال می گریند. آنگاه فرمود: اي علی تو اگر کشته شوي آسمان و زمین چهل سال بر تو می گریند. ابن عباس گفت: حضرت امیرالمؤمنین (علیه السّلام) در سرزمین کوفه به شهادت رسیدند و از آسمان سه روز خون بارید.
ابوحمزه از حضرت امام صادق (علیه السّلام) نقل کرد: هنگامی که حضرت امیرالمومنین (علیه السّلام) کشته شدند سنگی از زمین بلند نکردند مگر این که از زیرش خون تازه اي پیدا شد.(42)
در إثبات الوصية درباره جوشیدن خون در بیت المقدس پس از شهادت حضرت امیرالمومنین (علیه السّلام) آمده است:
«و روي انّه لما قتل لم يبق حول بيت المقدس حجر إلّا دمي.»(43)
«روايت شده آن موقعى كه حضرت امیرالمومنین (علیه السّلام) شهيد شدند هيچ سنگى در أطراف بيت المقدس نبود مگر اينكه خون آلوده شد.»(44)
درباره پدیدار شدن آیاتی در روی زمین با شهادت حضرت امیرالمومنین (علیه السّلام) در مقتل الإمام أمير المؤمنين على بن أبى طالب (ع) از ابن ابى الدنيا دو نقل به شرح ذیل آمده است:
«حدّثنا الحسين حدّثنا عبد اللّه قال حدّثني القاسم بن خليفة الخزاعي حدّثنا أبو يحيى التيمي عن عمر بن عبد اللّه عن الزهري قال: بعث إليّ عبد الملك بن مروان فقال لي ما كان آية قتل عليّ (عليه السّلام) صبيحة قتل؟ قلت: كان آية قتله صبيحة قتل أنّه لم يقلّب حجر بالجابية إلّا عن دم عبيط.
فقال [عبد الملك] لي: صدقت أما إنّه لم يبق أحد يعلم هذا غيري و غيرك.»(45)
«حسين از عبد اللّه از قاسم بن خليفه خزاعى از ابو يحيى تيمى از عمر بن عبد اللّه از زهرى روايت كرد كه عبد الملك بن مروان مرا فرا خواند و گفت نشانه كشته شدن حضرت امیرالمومنین (علیه السّلام) در بامداد روزى كه كشته شد چه بود؟ گفتم نشانه كشته شدنش در آن بامداد اين بود كه در منطقه جابيه(46) هيچ سنگى از جاى برداشته نشد مگر اينكه زير آن خون تازه بود.
عبد الملك به من گفت: آرى درست گفتى و هيچ كس جز من و تو نمانده است كه اين موضوع را بداند.» (47)
نقل دیگری هم در این باره در همین کتاب آمده است:
«حدّثنا الحسين حدّثنا عبد اللّه قال حدّثني إبراهيم بن عبد اللّه قال أخبرنا هشيم قال أخبرنا أبو معشر [نجيح بن عبد الرحمن] عن محمد بن عبد اللّه بن سعيد بن العاص عن الزهري قال قال لي عبد الملك بن مروان أيّ علامة كانت يوم قتل عليّ عليه السلام. قال قلت: لم ترفع حصاة ببيت المقدس إلّا وجد تحتها دم عبيط. فقال [عبد الملك]: إنّي و إيّاك في هذا الحديث لغريبان.»(48)
«حسين از عبد اللّه از ابراهيم بن عبد اللّه از هيثم از ابو معشر نجيح بن عبد الرحمن از محمد بن عبد اللّه بن سعيد بن عاص از زهرى نقل کرد كه گفت عبد الملك بن مروان از من پرسيد نشانه روز كشته شدن حضرت على (علیه السّلام) چه بود؟ گفتم هيچ سنگى را در بيت المقدس بر نداشتند مگر اينكه زير آن خون تازه يافتند، عبد الملك گفت فقط من و تو درباره اين حديث بازمانده ايم.»(49)
پانوشتها
(1) بحار الأنوار، جلد 42، صفحه 289
(2)ترجمه بحار الانوار، جلد 42، صفحه 314
(3)مقاتل الطالبيين، صفحه 51
(4)فرزندان آل ابى طالب، جلد 1، صفحه 50 – 49
(5)بحار الأنوار، جلد 42، صفحه 289
(6) ترجمه بحار الانوار، جلد 42، صفحه 314
(7) مقاتل الطالبيين، صفحه 49
(8) فرزندان ابو طالب، جلد 1، صفحه 45 – 44
(9) إثبات الوصية، صفحه 156
(10)ترجمه إثبات الوصية، صفحه 283 – 282
(11)الخرائج و الجرائح، جلد1، صفحه 179- 178 - بحار الأنوار، جلد 42، صفحه 223
(12) ترجمه بحار الأنوار، جلد 42، صفحه 240
(13) إثبات الوصية، صفحه 155
(14) ترجمه إثبات الوصية، صفحه 279 – 278
(15) إثبات الوصية، صفحه 155
(16)ترجمه إثبات الوصية، صفحه 279
(17) بحار الأنوار، جلد 42 ، صفحه 290
(18) ترجمه بحار الأنوار، جلد 42، صفحه 316 – 315
(19)بحار الأنوار، جلد42، صفحه 293 – 290
(20) ترجمه بحار الأنوار، جلد 42، صفحه 319 – 316
(21) الكافي، جلد1، صفحه 452
(22) مقتل الإمام أمير المؤمنين على بن أبى طالب (ع)، صفحه 59
(23) ترجمه مقتل الإمام أمير المؤمنين على بن أبى طالب (ع)، صفحه 82
(24) الكافي، جلد 1، صفحه 300 – 299 - بحار الأنوار، جلد 42، صفحه 207 – 206
(25) ترجمه بحارالانوار، صفحه 227 – 226
(26)من لا يحضره الفقيه، جلد4، صفحه 192- 191 – قسمت دوم وصیت در این کتب ذکر شده است: بحار الأنوار، صفحه42، صفحه250 - الكافي، جلد 7، صفحه 52 - 51 - ترجمه مقتل الإمام أمير المؤمنين على بن أبى طالب (ع)، صفحه48 – 45 - مقاتل الطالبيين، صفحه 53 – 51- تاريخ الطبري، جلد5، صفحه 147
(27)ترجمه بحارالانوار، جلد 42، صفحه 269 – 267 - ترجمه مقتل الإمام أمير المؤمنين على بن أبى طالب (ع)، صفحه 69 – 66
(28) مقتل الإمام أمير المؤمنين على بن أبى طالب (ع)، صفحه 48 – 47
(29) ترجمه مقتل الإمام أمير المؤمنين على بن أبى طالب (ع)، صفحه 70
(30) نهج البلاغة، صفحه 422 – 421
(31) ترجمه نهج البلاغه، صفحه 670 – 668
(32) الأمالي (للطوسی)، صفحه 595 - بحار الأنوار، جلد 42، صفحه 248 – 247 - تنبيه الخواطر و نزهة النواظر المعروف بمجموعة ورّام، جلد2، صفحه 75
(33)ترجمه بحار الأنوار، جلد 42، صفحه 267 – 266
(34)إثبات الوصية، صفحه 155
(35) ترجمه إثبات الوصية، صفحه 280
(36) مقتل الإمام أمير المؤمنين على بن أبى طالب (ع)، صفحه 48
(37) ترجمه مقتل الإمام أمير المؤمنين على بن أبى طالب (ع)، صفحه 71 – 70
(38) مقتل الإمام أمير المؤمنين على بن أبى طالب (ع)، صفحه 54 – 51
(39) اين كلمه به صورت تثنيه است نام دو قطعه زمين است كه پيامبر (صلّى اللّه عليه و آله) به حضرت على (عليه السّلام) بخشيده اند، ابن ابى شيبه در صفحه 356 جلد 12 كتاب المصنف ذيل حديث شماره 13078 و ياقوت حموى ذيل كلمه فقير در معجم البلدان اين موضوع را از حضرت امام صادق (عليه السّلام) آورده اند.
(40) ترجمه مقتل الإمام أمير المؤمنين على بن أبى طالب (ع)، صفحه 78 – 74
(41) مناقب آل أبي طالب عليهم السلام، جلد2، صفحه 346 - بحار الأنوار، جلد 42، صفحه 309 – 308
(42)ترجمه بحارالانوار، جلد42، صفحه 336
(43)إثبات الوصية، صفحه 156
(44) ترجمه إثبات الوصية، صفحه 283
(45) مقتل الإمام أمير المؤمنين على بن أبى طالب (ع)، صفحه 113 - مناقب آل أبي طالب عليهم السلام، جلد 2 ، صفحه 346 - بحار الأنوار، جلد 42، صفحه 309 – 308
(46) نام شهری قدیمی و مهم در قرون اولیه اسلامی در جنوب دمشق است که در ناحيه جولان قرار دارد.
(47) ترجمه مقتل الإمام أمير المؤمنين على بن أبى طالب (ع)، صفحه 133
(48) مقتل الإمام أمير المؤمنين على بن أبى طالب (ع)، صفحه 114
(49) ترجمه مقتل الإمام أمير المؤمنين على بن أبى طالب (ع)، صفحه 134
منابع
- قرآن کریم
- اثبات الوصية، على بن حسين مسعودى، قم، انصاريان، 1384 / 1426
- الأمالي، محمد بن الحسن طوسى، قم، دار الثقافة، چاپ اول، 1414ق.
- بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، محمدباقر بن محمد تقى مجلسى، بيروت، دار إحياء التراث العربي، چاپ دوم، 1403ق.
- تاريخ طبرى (تاريخ الأمم و الملوك)، محمد بن جرير طبرى، تحقيق محمد أبو الفضل ابراهيم، بيروت، دارالتراث، 1387/1967
- ترجمه إثبات الوصية لعليّ بن أبي طالب عليه السّلام، على بن حسين مسعودى، تهران، اسلاميه، 1362 ش.
- ترجمه بحارالانوار، محمد باقر بن محمد تقی علامه مجلسی، مترجم: گروه مترجمان، تهران، کتاب نشر، 1392
- ترجمه مقتل الإمام أمير المؤمنين على بن أبى طالب (ع)، ابن ابى الدنيا، مترجم محمود مهدوى دامغانى، مشهد، تاسوعا، 1379 ش.
- تنبيه الخواطر و نزهة النواظر المعروف بمجموعة ورّام، مسعود بن عيسى ورام بن أبي فراس، قم، مكتبه فقيه، چاپ: اول، 1410 ق.
- الخرائج و الجرائح، سعيد بن هبة الله قطب الدين راوندى، 3جلد، قم، مؤسسه امام مهدى عجل الله تعالى فرجه الشريف، چاپ اول، 1409 ق.
- فرزندان ابوطالب (ترجمه مقاتل الطالبيين)، ابوالفرج اصفهانى، مترجم: جواد فاضل، تهران، كتابفروشى على اكبر علمى، 1339
- الكافي، الشيخ الكليني، الجزء ٧، تصحيح و تعليق علي أكبر الغفاري، الطبعة: الثالثة، طهران، دار الكتب الإسلامية، ١٣٦٧ش.
- الكافي، محمد بن يعقوب بن اسحاق كلينى، تهران، دار الكتب الإسلامية، چاپ چهارم، 1407 ق.
- مقاتل الطالبيين، ابوالفرج اصفهانى، بيروت، دار المعرفة، بی تا
- مقتل الإمام أميرالمؤمنين على بن أبى طالب (ع)، ابن أبى الدنيا، قم، مجمع إحياء الثقافة الإسلامية، 1411 ق.
- من لايحضره الفقيه، محمد بن على ابن بابويه، قم، 4 جلد، دفتر انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسين حوزه علميه قم، چاپ دوم، 1413 ق.
- مناقب آل أبي طالب عليهم السلام (لابن شهرآشوب)، محمد بن على ابن شهر آشوب مازندرانى، 4 جلد، قم، علامه، چاپ اول، 1379 ق.
- نهج البلاغة (للصبحي صالح)، محمد بن حسين شريف الرضى، قم، هجرت، 1414 ق.
- نهج البلاغة، محمد بن حسين شريف الرضي، ترجمه انصاريان، 1جلد، تهران، پيام آزادى، 1386 ش.
اترك تعليق