ریحانه نبی و شمشیر کافران

 

إن كنـتَ محــزوناً فما لكَ تـــرقُدُ            هلّا بَكَيْــــتَ لمن بَكاهُ محمـدُ

اگر غمگین و محزون هستی چگونه می خوابی؟ چرا گریه نمی کنی بر کسی که محمد (صلی الله علیه و آله) بر او گریست؟

 

هلّا بَكَيـْتَ على الحســينِ و أهـلِهِ             إنَّ البكــاءَ لِمثلِـهمْ قد يُحمَدُ

چرا بر حسین و اهل و عیال او گریه نمی کنی؟ به یقین گریه کردن بر این خاندان قابل ستایش است.

 

لِتَضَـعْضُع الإسلامِ يوم مُصـابهِ              فالجـودُ يبكي فقدَهُ و السؤددُ

در روز شهادت او پایه های اسلام فرو ریخت و ویران شد، پس برای از دست دادن او جود و سخاوت و سروری بر او گریست.

 

فلــقدْ بَكَتْــهُ في السمـاءِ ملائکٌ              زُهْرٌ كرامٌ راكعـون و سُجــَّدُ

در آسمان فرشتگان بر او گریستند، فرشتگانی ارجمند و نورانی که پیوسته در رکوع و سجود هستند.

 

أ نَســِيتَ إذ صارتْ إليه كتائبٌ              فيها ابن سعدٍ و الطغاةُ الجُحَّدُ

آیا فراموش کرده ای آن لحظه ای را که پیاپی لشکر به سوی او هجوم و یورش بردند و در میان آنان پسر سعد و دیگر سرکشان خدا نشناس بی دین بودند.

 

فَسَقَـوْهُ من جُرَعِ الحُتوفِ  بمشهدٍ             كَثُـرَ العِداةُ به و قَلَّ المُسعِــدُ

پس او را در برابر همگان از جرعه های مرگ سیراب کردند، در حالی که دشمنانش بی شمار و یاری کنندگان او اندک بودند.

لم يَحفـظوا حقَّ الـنبيِّ  مـحمـدٍ        إذْ جــَرّعوهُ حرارةً ما تبردُ

حرمت رسول خدا حضرت محمد (صلی الله علیه و آله) را پاس نداشتند و حق او را نگاه نداشتند، آنگاه که حرارت جانسوزی را به او نوشاندند که هرگز خنک نمی شود.

قتلـوا الحســينَ فأثكلوهُ  بسبطِهِ               فالثُّكْلُ من بعد الحسين مُبَرَّدُ

حسین (علیه السّلام) را کشتند پس رسول خدا (صلی الله علیه و آله) را به سوگ فرزند دخترش نشاندند، آیا پس از حسین داغ مصیبت او فراموش می شود و سینه خنک می گردد؟

 

کيف القرارُ و في السبايا زينبٌ              تدعو بفَرْطِ حرارةٍ: يا أحمدُ

چگونه آرامش و قرار ممکن است در حالی که زینب (سلام الله علیها) در میان اسیران با سوز دل فریاد یا احمد سر می داد.

هذا حـسينٌ بالسيــفِ مُبضَّـعٌ         مُتلـطّخٌ بدمائه مُسْتـَشْهَدُ

یا رسول الله این حسین تو است که با شمشیر قطعه قطعه شده، به خون خود آغشته و شهید شده است.

 

عارٍ بلا ثوبٍ صـريعٌ في الثرى             بين الحوافرِ و السنابك يُقْصَدُ

لباسهایش به غارت برده شده، زیر سم ستوران و اسبان بر خاک افتاده است.

 

و الطيِّبونَ بَنـوكَ قتـلى حولَهُ         فوقَ التــُّرابِ ذبائحٌ لا تُلْحَدُ

پاکان و پاکیزگان از فرزندانت در خاک در دور و اطراف او کشته شده اند، بر روی خاک افتاده اند، شهیدان سر از تن جدا به خاک سپرده نشده اند.

 

يا جدُّ قد مُنِعــوا الفـراتَ و قُتِّلوا             عَطَشاً فليسَ لـهمْ هنالكَ موردُ

ای جد بزگوار بر آنها آب فرات را بستند و با لب تشنه کشته شدند، آنها راهی به سوی آب نداشتند.

 

يا جدُّ من ثُكْلي و طولِ مُصيبتي             و لِما أُعانـيهِ أقـومُ و أقعــدُ

ای جد گرامی از داغ عزیزان و مصیبت طولانی برای غم و اندوهی که از آن رنج می برم افتان و خیزان می روم.

 

شاعر: دعبل خزایی

به نقل از: الغدیر، جلد2 ، 540 - 539

پیوست ها