تعداد لشکریان ابن زیاد(لعنه الله علیه)
طبق نظر تاریخ نگاران، کوفه بزرگترین پایگاه نظامی آن زمان بود. پس از اینکه حضرت امیرالمومنین (علیه السّلام) در زمان خلافت خویش در آنجا سکنی گزیدند به تعداد نظامیان افزوده شد. طبق برخی اظهارنظرها که به نقلی از سلیمان بن صرد خزاعی در مورد اعتراض به صلح امام حسن (علیه السّلام) با این تعداد از سپاهی و ارجاع به بعضی از نامه های مردم کوفه به حضرت امام حسین (علیه السّلام) مبنی بر همراهی صدهزار نفر محتمل است تا صدهزار نفر سپاهی در کوفه ساکن بودند.
البته در شمار سپاهیانی که با حضرت امام حسین (علیه السّلام) جنگیدند چند نکته قابل تأمل است:
ابن زیاد (لعنه الله علیه) با اعلان بسیج عمومی و هراس افکنی و تهدید به قتل هر فردی که از فرمان او سرپیچی کند همه اهالی کوفه را به جنگ با حضرت امام حسین (علیه السّلام) فرستاد.
به ندرت در برخی کتب تاریخی اشاره شده است که ابن زیاد (لعنه الله علیه) هر روز در قالب دسته ها و گروههای مختلف تعداد زیادی را از نخیله به کربلا می فرستاد اما از شمار آنها تا رسیدن به کربلا کم می شد تا اینکه اقدام به تهدید و رعب افکنی نمود.(1)
به هر حال محتمل است تعدادی از افرادی که ابن زیاد (لعنه الله علیه) به جنگ با حضرت امام حسین (علیه السّلام) می فرستاد به این علت که جنگ با سبط پیامبرشان را ناخوش داشتند در صحرا پراکنده می شدند یا اینکه تعداد بسیار اندکی پس از بستن راهها تنها راه چاره پیوستن به امام را همراهی با سپاه ابن زیاد (لعنه الله علیه) قلمداد کرده باشند و نهایتا در هنگام جنگ به امام پیوسته باشند. نظرهای مختلفی برای شمار سپاهیان اموی نقل شده است اما طبق سخن حضرت امام حسن (علیه السّلام)، حضرت امام سجاد (علیه السّلام) و حضرت امام صادق (علیه السّلام) تعداد سپاهیان ابن زیاد سی هزار نفر قلمداد می شود.
قرشی در کتاب حياة الإمام الحسين (علیه السّلام) تعداد سپاهیان ابن زیاد (لعنه الله علیه) را که در کتب تاریخی و مقتلها آمده است؛ چنین نقل می کند:
«و اختلف المؤرخون في عدد الجيش الذي نزح لحرب الامام (ع) و فيما يلي بعض ما ذكروه. ثمانون الف فارس [بغية النبلاء الجزء الثاني نقلا عن مقتل ابي مخنف]، خمسون الف فارس [شرح شافية أبي فراس،جلد 1، صفحه 93 من مصورات مكتبة الامام الحكيم]، خمسة و ثلاثون الف فارس [ المناقب، جلد 4، صفحه 98]، ثلاثون الفا [مطالب السئول، عمدة الطالب، صفحه 181]، اثنان و عشرون الفا [مرآة الجنان،جلد 1، صفحه 132، شذرات الذهب،جلد ، صفحه 67، مطالب السئول، صفحه 75]، عشرون الفا[ الصواعق المحرقة، صفحه 117، الفصول المهمة لابن الصباغ، صفحه 178 اللهوف]، ستة عشر الف فارس [الدر النظيم في مناقب الأئمة، صفحه 168] اثنا عشر الفا [الدر النظيم في مناقب الأئمة، صفحه 168]، ثمانية آلاف [مرآة الزمان في تواريخ الأعيان، صفحه 92]، ستة آلاف [ الصراط السوي في مناقب آل النبي، صفحه 87]، أربعة آلاف[ البداية و النهاية، جلد، صفحه 169]» (2)
«مورخان در تعداد سپاهيانى كه براى جنگ با امام (عليه السّلام) خارج شدند؛ اختلاف دارند، در اينجا به بيان بعضى از آنچه ذكر كرده اند، مى پردازيم: هشتاد هزار سوار، پنجاه هزار سوار، سى و پنج هزار سوار، سى هزار نفر، بيست و دو هزار نفر، بيست هزار نفر، شانزده هزار سوار، دوازده هزار نفر، هشت هزار نفر، شش هزار نفر، چهار هزار نفر. اينها بعضى از اقوالی است كه مورخان بيان كرده اند.»(3)
در معالی السبطین شمار سپاهیان اموی به نقل از برخی مقاتل و کتب تاریخی چنین گزارش شده است:
«فلا یزال یرسل بالعساکر حتی اجتمعت عند عمر بن سعد الی ست لیال خلون من المحرم عشرون ألف فارس فأول من خرج علی ما فی بعض الکتب بعد ابن سعد من الکوفه شمر بن ذی الجوشن فی اربعه آلاف و علی ما هو المشهور نزل اللعین یوم التاسع و قیل إنه أقبل ثم رجع الی الکوفه ثم نزل یوم التاسع و العلم عندالله. ثم عروه بن قیس فی اربعه آلاف ثم سنان بن أنس فی اربعه آلاف ثم حصین بن نمیر فی اربعه آلاف ثم یزید بن رکاب الکلبی فی الفین ثم فلان المازنی فی ثلاثه آلاف ثم خولی الأصبحی فی ثلاثه آلاف و قد وقع الاختلاف بین أهل التواریخ فی تعداد العساکر.
فی الناسخ قال ابن الجوزی کانت العساکر سته آلاف و قال السید فی (اللهوف) و الاعثم الکوفی و المجلسی عن محمد بن أبی طالب عشرین ألفا و قال الرافعی فی کتاب مرآه الجنان و محمد بن طلحه الشافعی فی مطالب السوول اثنین و عشرین الفا و قال ابن شهرآشوب جهز ابن زیاد (لعنه الله علیه) خمسا و ثلاثین ألفا و فی شرح الشافیه خمسین ألفا و قال ابومخنف ثمانین ألفا کلهم من اهل الکوفه لیس فیهم شامی و لاحجازی و لابصری و قالوا اکثروا الی مائه ألف و مائتی ألف و ثمان مائه ألف.» (4)
«وقتی که ابن سعد به همراه چهار هزار نفر و یا به روایتی شش هزار نفر از سپاه خود در سرزمین کربلا مستقر شد به دنبال آن ابن زیاد، سپاه زیادی را گروه گروه روانه کربلا می کرد تا ابن سعد را پشتیبانی کنند تا روز ششم محرم، سپاه تحت امر ابن سعد به بیست هزار نفر رسید. در بعضی کتابها نقل شده است وقتی ابن سعد با سپاهش وارد کربلا شدند و دومین گروهی که پس از او وارد کربلا شدند به ابن سعد ملحق شدند گروه چهار هزار نفری تحت امر شمر بن ذی الجوشن بود. و به روایتی نیز گفته شده است که او با سپاهش در روز نهم محرم به کربلا رسیدند و به روایت دیگری این چنین آمده که شمر با سپاهش اولین گروهی بودند که به کربلا رسیدند و به عمر بن سعد ملحق شدند و سپس شمر به کوفه برگشت و دوباره به طرف کربلا حرکت کرد و روز نهم محرم وارد کربلا شد. پس از شمر بن ذی الجوشن و سپاهش، عروه بن قیس به همراه چهار هزار نفر مسلح، به سپاه ابن سعد ملحق شد و پس از او سنان بن انس به همراه چهار هزار نفر و بعد از او حصین بن نمیر به همراه چهار هزار نفر و پس از او یزید بن رکاب کلبی به همراه چهار هزار نفر و سپس آن شخص مازنی به همراه سه هزار نفر مسلح و بعد از او خولی به همراه سه هزار نفر وارد سرزمین کربلا شدند و به سپاه ابن زیاد ملحق شدند. البته در بین مورخان و تاریخ نویسان درباره تعداد افراد سپاه اختلاف نظر هست. اما سید ابن طاوس در کتاب لهوف و اعثم کوفی و مجلسی به نقل از محمد بن ابی طالب نقل شده که سپاه تحت امر ابن سعد در حدود بیست هزار نفر بود. یافعی در کتاب مرآه الجنان و محمد بن طلحه شافعی در کتاب مطالب السوال، سپاه ابن سعد را بیست و دو هزار نفر ذکر کردند و همچنین ابن شهرآشوب نقل کرده است که ابن زیاد سپاهی را با تعداد سی و پنج هزار نفر روانه کربلا کرد و در کتاب شرح الشافعیه، تعداد سپاه ابن سعد پنجاه هزار نفر نقل شده است و ابومخنف می گوید تعداد سپاه ابن سعد، هشتاد هزار نفر بودند و همه آنها از اهل کوفه و اطراف آن بودند و هیچ کدام آنان از اهل حجاز، بصره و شام نبودند.» (5)
در الفتوح و مقتل مقرم بخشی از نام برخی افراد را که معالی السبطین نامشخص ذکر کرده به صورت کامل آمده است:
«فأول من خرج إلى عمر بن سعد الشمر بن ذي الجوشن السلولي (لعنه اللّه) في أربعة آلاف فارس فصار عمر بن سعد في تسعة آلاف ثم أتبعه زيد بن ركاب الكلبي في ألفين و الحصين بن نمير السكوني في أربعة آلاف و المصاب الماري في ثلاثة آلاف و نصر بن حربة في ألفين فتم له عشرون ألفا. ثم بعث ابن زياد إلى شبث بن ربعي الرياحي [رجلا و سأل أن يوجه إلى عمر بن سعد فاعتل بمرض فقال له ابن زياد: أ تتمارض؟ إن كنت في طاعتنا فاخرج إلى قتال عدونا] فخرج إلى عمر بن سعد في ألف فارس بعد أن أكرمه ابن زياد و أعطاه و حباه و أتبعه بحجار بن أبجر في ألف فارس فصار عمر بن سعد في اثنين و عشرين ألفا ما بين فارس و راجل.»(6)
«اولین شخص سرشناسی که آماده جنگ حضرت امام حسین(علیه السّلام) شد شمر ذى الجوشن بود. با چهار هزار مرد برفت و به عمر پيوست و لشكر عمر سعد نه هزار شد. پس يزيد بن ركاب الكلبى با دو هزار مرد بدو پيوست. بر اثر او حصين بن نمير السّكونىّ با چهار هزار مرد روان شد. پس مصار بن مزينة المازنى با سه هزار نفر و ديگرى با دو هزار مرد بدو پيوست. بر اثر او اميرى ديگر بر عقب يكديگر فوج فوج به عمر پيوستند تا لشكر او بيست هزار شد ... ديگر روز شبث با هزار سوار برفت و عبيد اللّه هزار سوار ديگر درهم آورد و حجّار بن أبجر البجلىّ را امير هزار سوار و پياده گردانيد و آنجا فرستاد تا آنكه لشكر عمر سعد به بيست و دو هزار نفر از سوار و پياده شد.»(7)
در مقتل مقرم ضمن ذکر نام کامل برخی از افرادی را که معالی السبطین نامشخص ذکر کرده تعداد سپاه عمر بن سعد (لعنه الله علیه) سی هزار نفر ذکر شده است:
«فخرج الشمر في أربعة آلاف و يزيد بن الركاب في ألفين و الحصين بن نمير التميمي في أربعة آلاف و شبث بن ربعي في ألف و كعب بن طلحة في ثلاثة آلاف و حجار بن ابجر في ألف و مضاير بن رهينة المازني في ثلاثة آلاف و نصر بن حرشة في الفين فتكامل عند ابن سعد لست خلون من المحرم عشرون ألفا و لم يزل ابن زياد يرسل العساكر إلى ابن سعد حتى تكامل عنده ثلاثون ألفا.»(8)
«شمر به همراهى چهار هزار نفر، يزيد بن ركاب، با دو هزار نفر حصين بن نمير تميمى با چهار هزار نفر شبث بن ربعى با يك هزار نفر، كعب بن طلحة با سه هزار نفر، حجار بن ابجر با يك هزار نفر، مضاير بن رهينه مازنى با سه هزار نفر و نصر بن حرشه با دو هزار نفر خارج شدند و بدين ترتيب قبل از حلول ماه محرّم بيست هزار نفر نزد ابن سعد جمع شدند در حالى كه پی در پی ابن زياد لشكريان را به سوى ابن سعد مى فرستاد تا آنكه سى هزار نفر نزد او گرد آمدند.»(9)
البته در مطالب ذکر شده از مقرم آمده است: «قبل از حلول ماه محرّم بيست هزار نفر نزد عمر بن سعد جمع شدند» که ورود حضرت امام حسین (علیه السّلام) به کربلا سوم محرم بوده است و به نقل اکثر قریب به اتفاق منابع تا ششم محرم چنین لشکری را در کربلا گرد آوردند.
سید بن طاووس در لهوف تعداد سپاهیان ابن زیاد را در کربلا تا ششم محرم بيست هزار سوار ذکر می کند.(10)
در مقتل الحسین خوارزمی تعداد سپاهیان ابن زیاد بیست و دو هزار نفر نقل شده است.(11)
در منتهی الامال، بحارالانوار و الدمعة الساکبة في أحوال النبي (صلی الله علیه و آله) و العترة الطاهرة تعداد لشکر سواره و پیاده تحت فرمان ابن سعد (لعنه الله علیه) سی هزار نفر یاد شده است.(12)
در موسوعه کربلا درباره تعداد لشکر حاضر در کربلا آمده است:
«مما یؤکد أن عددهم لا یقل عن عشرین ألفا و أنهم تکاملوا فی کربلاء إلی ثلاثین ألفا. ما عدا المدد المتصل بهم و الذي لم یصل بعد إلی کربلاء.»(13)
آنچه مشخص است شمار لشکریان از بیست هزار کمتر نبوده است و به تدریج با پیوستن سپاهیان به سی هزار نفر رسیدند. این به جز تعدادی است که برای مدد رسانی به آنها در مسیر بودند و به مقصد نرسیدند.
شمار لشکریان حاضر در کربلا به نقل از احادیث ائمه اطهار(علیهم السّلام)
در احادیث رسیده از ائمه معصومین (علیهم السّلام) تعداد سپاهیان اموی سی هزار نفر ذکر شده است.
در حدیث ذیل حضرت امام سجاد (علیه السّلام) است تعداد سپاهیان عمر بن سعد را سی هزار نفر ذکر فرموده اند:
«حَدَّثَنَا أَبُو عَلِيٍّ أَحْمَدُ بْنُ زِيَادٍ الْهَمَدَانِيُّ رِضْوَانُ اللَّهِ عَلَيْهِ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ بْنِ هَاشِمٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى بْنِ عُبَيْدٍ الْيَقْطِينِيِّ عَنْ يُونُسَ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ عَنِ ابْنِ أَسْبَاطٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ سَالِمٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ ثَابِتِ بْنِ أَبِي صَفِيَّةَ قَالَ: نَظَرَ سَيِّدُ الْعَابِدِينَ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ (ع) إِلَى عُبَيْدِ اللَّهِ بْنِ عَبَّاسِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ فَاسْتَعْبَرَ ثُمَّ قَالَ مَا مِنْ يَوْمٍ أَشَدَّ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ (ص) مِنْ يَوْمِ أُحُدٍ قُتِلَ فِيهِ عَمُّهُ حَمْزَةُ بْنُ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ أَسَدُ اللَّهِ وَ أَسَدُ رَسُولِهِ وَ بَعْدَهُ يَوْمَ مُؤْتَةَ قُتِلَ فِيهِ ابْنُ عَمِّهِ جَعْفَرُ بْنُ أَبِي طَالِبٍ ثُمَّ قَالَ (ع) وَ لَا يَوْمَ كَيَوْمِ الْحُسَيْنِ (ع) ازْدَلَفَ عَلَيْهِ ثَلَاثُونَ أَلْفَ رَجُلٍ يَزْعُمُونَ أَنَّهُمْ مِنْ هَذِهِ الْأُمَّةِ كُلٌّ يَتَقَرَّبُ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ بِدَمِهِ وَ هُوَ بِاللَّهِ يُذَكِّرُهُمْ فَلَا يَتَّعِظُونَ حَتَّى قَتَلُوهُ بَغْياً وَ ظُلْماً وَ عُدْوَاناً ثُمَّ قَالَ (ع) رَحِمَ اللَّهُ الْعَبَّاسَ فَلَقَدْ آثَرَ وَ أَبْلَى وَ فَدَى أَخَاهُ بِنَفْسِهِ حَتَّى قُطِعَتْ يَدَاهُ فَأَبْدَلَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَ بِهِمَا جَنَاحَيْنِ يَطِيرُ بِهِمَا مَعَ الْمَلَائِكَةِ فِي الْجَنَّةِ كَمَا جَعَلَ لِجَعْفَرِ بْنِ أَبِي طَالِبٍ وَ إِنَّ لِلْعَبَّاسِ عِنْدَ اللَّهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى مَنْزِلَةً يَغْبِطُهُ بِهَا جَمِيعُ الشُّهَدَاءِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ.»(14)
«امام چهارم به عبيد اللَّه بن عباس بن على نگاهى كرد و اشك چشمش را گرفت و فرمودند: روزى به رسول خدا (صلی الله علیه و آله) سخت تر از روز احد نگذشت كه عمويش حمزه در آن كشته شد و بعد از آن موته است كه عموزاده اش جعفر بن ابى طالب كشته شد سپس فرمودند: روزى چون روز تو نباشد اى حسين سى هزار مرد كه گمان مي كردند از اين امت هستند دور او را گرفتند و هر كدام با كشتن او به خدا تقرب مي جستند و حضرت (علیه السّلام) خدا را به آنها يادآور مي شد، پند نمي گرفتند تا او را به ستم و ظلم و عدوان كشتند.
سپس فرمودند: خدا عمويم عباس (علیه السّلام) را رحمت كند كه جانبازى كرد و خود را فداى برادر كرد تا دو دستش قطع شد و خدا در عوض به او دو بال داد كه بدانها با فرشتگان در بهشت پرواز می نماید چنانکه به جعفر بن ابى طالب (علیه السّلام) عطا كرد و براى عباس (علیه السّلام) نزد خداى تبارك و تعالى مقامى است كه در قيامت همه شهداء و اولين و آخرين بدان رشك برند.»(15)
در روایت ذیل نیز حضرت امام صادق (علیه السّلام) تعداد لشکریان حاضر در کربلا در جنگ با حضرت امام حسین (علیه السّلام) را سی هزار نفر ذکر می کند:
«روى أبو عبد اللّه الصادق (عليه السّلام) أن الحسين دخل على أخيه الحسن في مرضه الذي استشهد فيه فلما رأى ما به بكى فقال له الحسن: ما يبكيك يا أبا عبد اللّه؟ قال: أبكي لما صنع بك فقال الحسن عليه السّلام: إن الذي أوتي إلي سم أقتل به و لكن لا يوم كيومك يا أبا عبد اللّه و قد ازدلف إليك ثلاثون ألفا يدّعون أنهم من أمة جدنا محمد و ينتحلون دين الإسلام فيجتمعون على قتلك و سفك دمك و انتهاك حرمتك و سبي ذراريك و نسائك و انتهاب ثقلك فعندها تحل ببني أمية اللعنة و تمطر السماء رمادا و دما و يبكي عليك كل شيء حتى الوحوش في الفلوات و الحيتان في البحار.» (16)
در روايتى از حضرت امام صادق (عليه السّلام) آمده است كه حضرت امام حسين (عليه السّلام) در بيمارى برادرشان حضرت امام حسن (عليه السّلام) بر ايشان وارد شدند، هنگامى كه حضرت امام حسن (عليه السّلام) گريه ايشان را ديدند، فرمودند: براى چه گريه مى كنى اى ابا عبد الله؟ فرمودند: به خاطر وضعيّت تأسّف بار شما، حضرت امام حسن (عليه السّلام) فرمودند: آنچه به من رسيده سمّى است كه به واسطه آن كشته مى شوم ولى هيچ روزى مثل روز تو نيست اى اباعبدالله كه سى هزار نفر تو را محاصره مى كنند و ادّعا مى كنند كه از امّت جدّمان محمّد (صلّى اللّه عليه و آله) هستند و بر دين اسلام هستند پس بر كشتن و ريختن خون تو و شكستن حرمت تو و اسير گرفتن زنان و فرزندان تو اجتماع مى كنند، در اين هنگام لعنت بر بنى اميّه حلال مى شود و آسمان خاكستر و خون مى بارد و همه بر تو حتّى وحوش بيابانها و ماهيان درياها گريه مى كند.(17)
فرماندهان سپاه ابن زیاد(لعنه الله علیه)
قرشی در کتاب حياة الإمام الحسين (علیه السّلام) از فرماندهان لشکر اموی و شمار نیروهای تحت فرمان هر فرمانده چنین گزارشی را ذکر می کند:
«و امدنا المؤرخون بأسماء بعض قادة الجيش الذين اشتركوا في كارثة كربلا و هم:
الحر بن يزيد الرياحي و كان على الف فارس و هو الذي حاصر الحسين في كربلا.
عمر بن سعد و قد اسند إليه ابن زياد القيادة العامة لجميع قواته المسلحة و كان اميرا على أربعة آلاف.
شبث بن ربعي جعله أميرا على الف فارس[ به نقل از جلد اول أنساب الأشراف]
مضائر بن رهينة المازني امير على ثلاثة آلاف[ المناقب، جلد 4، صفحه 98 ]
نصر بن حرشة امير على الفين[ المناقب، جلد 4، صفحه 98 ]
كعب بن طلحة امير على ثلاثة آلاف[ مقتل الحسين للمقرم، صفحه 239]
حجار بن ابجر أمير على الف[به نقل از جلد اول أنساب الأشراف]
الحصين بن نمير على أربعة آلاف[به نقل از جلد اول أنساب الأشراف]
شمر بن ذي الجوشن امير على أربعة آلاف[ المناقب، جلد 4، صفحه 98 ]
يزيد بن الركاب على الفين[به نقل از جلد اول أنساب الأشراف]
يزيد بن الحرث بن رويم امير على الف[به نقل از جلد اول أنساب الأشراف]
و هؤلاء بعض قادة الجيش و قد انضم تحت ألويتهم خمس و عشرون الف مقاتل و يقول ابن الجوزي: انه كان على ربع الكوفة عبد اللّه بن زهرة بن سليم الأزدي و على ربع ربيعة و كندة قيس بن الأشعث و على ربع مذحج و أسد عبد اللّه بن سبرة الجعفي، و على ربع ربيعة و همدان الحر بن يزيد الرياحي.»(18)
مورخان، نامهاى بعضى از فرماندهان لشكر را كه در فاجعه كربلا شركت داشتند؛ ذکر کرده اند که آنها عبارتند از: حر بن يزيد رياحى كه فرمانده هزار سوار بوده كه حضرت امام حسين (عليه السّلام) را در كربلا محاصره نمود. عمر بن سعد كه ابن زياد، فرماندهى كل همه نيروهاى مسلحش را بدو سپرد، او فرمانده چهار هزار نفر بود. شبث بن ربعى را فرمانده هزار سوار قرار داد. مضاير بن رهينه مازنى فرمانده سه هزار نفر، نصر بن حرشه فرمانده دو هزار نفر، كعب بن طلحه فرمانده سه هزار نفر، حجار بن ابجر فرمانده هزار نفر، حصين بن نمير فرمانده چهار هزار نفر، شمر بن ذى الجوشن فرمانده چهار هزار نفر، يزيد بن ركاب فرمانده دو هزار نفر، يزيد بن حرث بن رويم فرمانده هزار نفر. اينان، بعضى از فرماندهان لشكر هستند كه بيست و پنج هزار جنگجو زير پرچمهايشان فراهم آمدند.
ابن جوزى مى گويد: عبد اللّه بن زهرة بن سليم ازدى، فرمانده ربع كوفه، قيس بن اشعث، فرمانده ربع ربيعه و كنده، عبد اللّه بن سبره جعفى، فرمانده ربع مذحج و بنى اسد و حر بن يزيد رياحى، فرمانده ربع ربيعه و همدان بودند.(19)
در موسوعه کربلا به نقل از الوثائق الرسمیۀ لثورة الحسین از سید عبد الکریم الحسینی القزوینی فرماندهان لشکری را که در کربلا برای جنگ با حضرت امام حسین (علیه السّلام) گرد هم آمدند چنین گزارش نموده است:
«کتیبۀ الحر بن یزید التمیمی؛ 1000 مقاتل، کتیبۀ عمر بن سعد (قائد الجیش)؛ 4000 مقاتل، کتیبۀ شمر بن ذي الجوشن؛ 4000 مقاتل، کتیبۀ یزید بن رکاب الکلبی؛ 2000 مقاتل، کتیبۀ الحصین بن نمیر التمیمی؛ 4000 مقاتل، کتیبۀ مضایر بن رهینۀ المازنی؛ 3000 مقاتل، کتیبۀ نصر بن خرشۀ؛ 2000 مقاتل، کتیبۀ کعب بن طلحۀ؛ 3000 مقاتل، کتیبۀ شبث بن ربعی الریاحی؛ 1000 فارس، کتیبۀ حجّار بن أبجر؛ 1000 فارس، المجموع 25000 مقاتل و ما زال عبید اللّه بن زیاد یرسل إلیه الخیل و الرجال حتّی تکامل عنده ثلاثون ألفا، ما بین فارس و راجل. کما أن بقیۀ الجیوش الأمویۀ کانت فی حالۀ إنذار و استنفار عام.»(20)
لشکر ابن زیاد متشکل بود از حر بن یزید التمیمی با هزار جنگجو، عمر بن سعد (فرمانده لشکر) با چهار هزار جنگجو، شمر بن ذي الجوشن با چهار هزار جنگجو، یزید بن رکاب الکلبی با دو هزار جنگجو، حصین بن نمیر التمیمی با چهار هزار جنگجو، مضایر بن رهینۀ المازنی با سه هزار جنگجو، نصر بن خرشۀ با دو هزار جنگجو، کعب بن طلحۀ با سه هزار جنگجو، شبث بن ربعی الریاحی با هزار سوار، حجّار بن أبجر با هزار سوار که مجموعا بیست و پنج هزار جنگجو می شود و پیوسته ابن زیاد (لعنه الله علیه) اسبان و مردان جنگجو برای عمر بن سعد ملعون می فرستاد تا سی هزار نفر کامل شدند و بقیه لشکر ابن زیاد (لعنه الله علیه) در حالت آماده باش و هشدار عمومی قرار داشتند.
معرفی کوتاه تعدادی از فرماندهان سپاه ابن زیاد (لعنه الله علیه) که اطلاعاتی از زندگی آنها در دست است:
عمر بن سعد (لعنه الله علیه)
نام او را أبو حفص عمر بن سعد بن أبي وقاص و اسم پدرش را وقاص مالك ذکر کرده اند.(21)
وی با چهار هزار نفر سپاهی عازم ری بود که ابن زیاد (لعنه الله علیه) به وی دستور داد برای گرفتن حکومت ری و دستبی باید ابتدا به جنگ حضرت امام حسین (علیه السّلام) برود و وی به طمع ملک ری فرماندهی لشکر ابن زیاد (لعنه الله علیه) را پذیرفت.
پس واقعه عاشورا از لشکر خواست بر پیکر حضرت سیدالشهداء و شهدای دشت کربلا (علیهم السّلام) اسب بتازند که ده نفر داوطلب شدند.(22)
مختار ثقفی پس از کشتن وی سر او را در کوفه بر نیزه کرد و پیش بینی این سخن حضرت امام حسین (علیه السّلام) که «سرت بر نی می شود.» به وقوع پیوست.(23)
حصين بن نمير(لعنه الله علیه)
«يكى از سران امويان از قبيله كنده كه همواره با آل على دشمنى داشت. در جنگ صفين، در سپاه معاويه بود. در ايّام يزيد هم بر عدّه اى از سپاه، فرماندهى داشت. در دوران قيام مسلم بن عقيل در كوفه، رئيس پليس ابن زياد بود و مأموريّت داشت براى يافتن و دستگيرى مسلم، خانه هاى كوفيان را تفتيش كند. هم او بود كه قيس بن مسهّر، فرستاده حسين (علیه السّلام) را دستگير كرد و نزد ابن زياد فرستاد و قيس به شهادت رسيد.»(24)
در برخی مقاتل ذکر شده است وی پس از شهادت حبیب بن مظاهر (رضوان الله علیه) سر ایشان را به اسب آویزان کرد و در میدان جنگ جولان داد.
شبث بن ربعى(لعنه الله علیه)
وی در جنگ صفین در لشکر حضرت امیرالمومنین (علیه السّلام) حضور داشت و بر حکمیت پای فشرد ولی پس از حکمیت به خوارج گرایید.(25)
وی با چند تن دیگر از پیمان شکنان کوفی برای حضرت امام حسین (علیه السّلام) نامه نوشت و ایشان را به کوفه دعوت نمود.
در پراکنده نمودن کوفیان از اطراف حضرت مسلم بن عقیل (علیه السّلام) نقش داشت.(26)
پس از تمارض به علت نوشتن نامه به حضرت امام حسین (علیه السّلام) و پذیرفته نشدن عذر او نزد ابن زیاد (لعنه الله علیه) به کربلا رفت و فرماندهی پیاده نظام را بر عهده گرفت.
به نقل از مقاتل پس از پای افتادن حضرت سیدالشهداء (علیه السّلام) این ملعون چند ضربت کاری به ایشان زد تا جایی که برخی از مقاتل او را قاتل حضرت امام حسین (علیه السّلام) معرفی نموده اند.
حجار بن ابجر(لعنه الله علیه)
از افرادی است که به دستور ابن زیاد ملعون با هزار سرباز در صحرای کربلا برای جنگ با سبط پیامبر (صلی الله علیه و آله) حاضر شد. به گواهی تاریخ وی به همراه شبث بن ربعىّ، يزيد بن الحارث، يزيد بن رويم، عروة بن قيس، عمرو بن حجّاج و محمّد بن عمير بن عطارد پس از دعوت گروههایی از شیعیان از جمله سليمان بن صرد و المسيب بن نجبة و حبيب بن مظاهر و رفاعة بن شداد و عبد اللّه بن وال (27) نامه ای به حضرت امام حسین (علیه السّلام) نوشتند و ایشان را به کوفه دعوت نمودند.(28)
پدر او مسیحی بود و درباره مراسم تدفین پدر او در مقتل الإمام أميرالمؤمنين على بن أبى طالب (ع) و نصوص تاریخی دیگر آمده است: ابن ملجم (لعنه الله علیه) روزها مترصد فرصت بود تا در زمان مناسبی حضرت امیرالمومنین (علیه السّلام) را به شهادت برساند روزی دید که بزرگان عرب یک فرد مسیحی را به خاطر منزلت پسرش تشییع می نمایند. ابن ملجم گفت: اى واى بر شما اين ديگر چيست؟ گفتند: پيكر ابجر بن حجار عجلى است كه پسرش سالار قبيله بكر بن وائل است، مسلمانان به لحاظ موقعيت پسرش و مسيحيان از اين لحاظ كه او مسيحى مرده است در پى تابوت او هستند. ابن ملجم گفت به خدا سوگند اگر نه اين است كه خود را براى كارى كه در پيش خدا پاداش بزرگترى دارد نگاه مى دارم با شمشير ميان ايشان مى افتادم.(29)
این موضوع در إبصار العین سماوي و أنساب الأشراف نیز آمده است.(30)
شمر بن ذی الجوشن (لعنه الله علیه)
نام کامل او در تاریخ طبری «شمر بن ذي الجوشن بن شرحبيل بن الأعور بن عمر بن معاويه» ذکر شده است.(31) او از تیره بنی عامر بن صَعْصَعَه و از خاندان ضباب بن کلاب بود و فرمانده میسره لشکر عمر بن سعد ملعون در جنگ با حضرت امام حسین (علیه السّلام) بود. در جنگ صفین در لشکر حضرت امیرالمومنین (علیه السّلام) حضور داشت سپس به خوارج پیوست و در شمار خوارج کوفه در کنار عبدالله بن وهب الراسبی، شیث ربعی، عبدالله بن الکواء، اشعث بن قیس از او هم نام برده اند.(32)
در آغاز جنگ با حضرت امام حسین (علیه السّلام) پس از اهمال عمر بن سعد(لعنه الله علیه) نقش مهمی داشت. از جمله جنایات وی در کربلا دستور تیرباران حضرت امام حسین (علیه السّلام) و جدا نمودن سر مطهر حضرت سیدالشهداء (علیه السّلام) از بدن مبارکشان و حمله به خیام حسینی می باشد.
حرّ بن یزید ریاحی
حرّ بن یزید ریاحی با هزار نفر در ذوحسم به دستور ابن زیاد (لعنه الله علیه) راه را بر کاروان حضرت امام حسین (علیه السّلام) بست و از حرکت ایشان ممانعت به عمل آورد ولی پس از شروع جنگ در روز عاشورا توبه نمود و به حضرت پیوست و به شهادت رسید.
عمرو بن حجاج زبیدی (لعنه الله علیه)
عمرو بن حجاج زبیدی از افراد با نفوذ قبیله زبید بود. هنگامی که زیاد بن ابیه (لعنه الله علیه) چهارده نفر از شیعیان کوفه را زندانی کرده بود بر ضد حجر بن عدی شهادت داد و زمینه برای شهادت او فراهم شد.(33) وی از کسانی است که به همراه چند پیمان شکن دیگر از جمله شبث ربعی و حجار بن ابجر(لعنه الله علیهم) به حضرت امام حسین (علیه السّلام) نامه نوشت و ایشان را به کوفه دعوت نمود.(34)
سپس به کربلا آمد و به دستور این زیاد (لعنه الله علیه) با پانصد نفر برشریعه فرات حاضر شد آب را بر حضرت سیدالشهداء (علیه السّلام) و یارانشان بست.
«در روز عاشورا فرماندهی جناح راست لشکر ابن زیاد را پذیرفت.»(35)
گروههای تشکیل دهنده سپاه ابن زیاد (لعنه الله علیه)
«بنابر تحقيقى كه پيرامون شهر كوفه و مردم آن انجام شده است، اين شهر و همه عراق در زمان عمر و به واسطه سعد بن ابى وقّاص فتح شده است. كوفه داراى موقعيّتى حساس بوده است، به گونه اى كه هم از نظر تجارى و هم از نظر نظامى مورد توجّه بود و مردم از نقاط مختلف عراق، حجاز و يمن به اين شهر مهاجرت كرده و در آنجا اقامت گزيده بودند.
مجموعه اى از قبايل مختلف و گوناگون در كوفه زندگى مى كردند؛ اما از جهت مذهب، تشيّع در آنجا به طور رسمى از قرن دوم و سوم شروع شد و تشيّع كنونى كوفه نيز از آن زمان است و در قرن نخست، شيعيانى كه در آنجا بوده اند، مانند شيعيان امروزى نبوده اند.»(36)
بنابراین همه جمعیتی که در جنگهای حضرت امیرالمومنین (علیه السّلام) شرکت می کردند شیعه امیرالمومنین (علیه السّلام) بدین معنی که او را امام بلافصل و جانشین بلامنازعه حضرت رسول الله (صلی الله علیه و آله) بدانند و با معرفت به مقام امام، حضرت امیرالمومنین (علیه السّلام) را مولی و سرور خود برگزیده باشند؛ نبودند و این مطلب از خطبه های حضرت امیرالمومنین (علیه السّلام) در نهج البلاغه و مذمت پی در پی آنان از فرصت طلبیها و مصلحت اندیشیهای آنان کاملا آشکار است.
معاویه (لعنه الله علیه) پس از به دست گرفتن حکومت؛ برائت از حضرت امیرالمؤمنین (علیه السّلام)، گسترش تفکر اموی و خونخواهی عثمان، به شهادت رساندن، زندانی کردن یا تبعید یاران حقیقی حضرت امیرالمومنین (علیه السّلام) را در دستور کار حاکمان کوفه قرار داد.
طبق شواهد تاریخی، در زمان حکومت زیاد بن ابیه (لعنه الله علیه) بر کوفه، هنگامی که بر منابر کوفه برائت از حضرت امیرالمؤمنین (علیه السّلام) را آغاز کردند عده کمی دست به اعتراض زدند که چهارده نفر ایشان را دستگیر و زندانی کردند و هفتاد نفر از کوفه شهادت دادند که این چهارده نفر برخلاف دستور معاویه از برائت حضرت امیرالمؤمنین (علیه السّلام) سرپیچی کرده اند.(37) و اتفاقا تعدادی از این هفتاد نفر در کربلا در سپاه ابن زیاد (لعنه الله علیه) حضور دارند و برخی فرماندهی لشکر را برعهده گرفته اند.
در بررسی جمعیت ساکن در کوفه دیده می شود که تعدادی از خوارج در این منطقه ساکن بودند. برخی از فرماندهان لشکر ابن زیاد (لعنه الله علیه) به عنوان مثال شمر بن ذوالجوشن، شبث ربعی، قیس بن اشعث، حجار بن ابجر، یزید بن الحارث از خوارج هستند و برخی از آنان حتی سابقه جنگیدن در کنار حضرت امیرالمومنین (علیه السّلام) را در یک یا دو جنگ نیز دارند و برای حضرت امام حسین (علیه السّلام) نیز نامه نوشتند و ایشان را به کوفه دعوت نمودند.
از اقداماتی ابن زیاد (لعنه الله علیه) برای در دست گرفتن اتفاقات کوفه در جنگ با حضرت سیدالشهداء (علیه السّلام) انجام داد به شهادت رساندن و زندانی نمودن شماری از شیعیان حضرت امیرالمومنین (علیه السّلام) بود. اقدام به زندانی نمودن شیعیان نشان از این دارد که از جمعیت کوفه تنها افراد اندکی شیعه بودند و حضرت امام حسین (علیه السّلام) را امام بر حقِ انس و جان و خلیفه الله بر روی زمین می دانستند که ابن زیاد (لعنه الله علیه) توانست آنان را بدون دردسر زندانی نماید. البته باید به جز این تعداد، شمار افرادی را که هر طور بود خود را به کاروان حضرت امام حسین (علیه السّلام) رساندند و در رکاب حضرت به شهادت رسیدند جزء شیعیان راستین خاندان عصمت (علیهم السّلام) در کوفه قلمداد نمود.
«از جمله شیعیانی که ابن زیاد ملعون به علت بیعت با حضرت مسلم (علیه السّلام) به شهادت رساند عبيداللَّه بن حارث بن نوفل هَمْدانى از اصحاب پیامبر و حضرت امیرالمومنین (علیه السّلام)، عبّاس بن جعده جدلى که به ریاست چند قبیله از طرف حضرت مسلم (علیه السّلام) منصوب بود، عبيداللَّه بن عمرو بن عزيز كندى، عبدالأعلى بن يزيد كلبى عليمى قاری قرآن، عمارة بن صلخب أزدى می باشند که در شرح حال این افراد ذکر شده است دلاور مردان جنگی و از محبان واقعی اهل بیت (علیهم السّلام) بودند. يكى ديگر از اقدامات ابن زياد در كوفه، زندانى كردن شيعيان بود. در ميان زندانيان افرادى چون مختار، حارث اعور همدانى، سليمان بن صُرد و همراهان او از جمله مسيّب بن نجبه، رفاعة بن شداد بودند.» (38)
بنابراین در سال 60 و 61 هجری کوفه پایگاه شیعیان حضرت امیرالمومنین (علیه السّلام) نبود بلکه واقعه عاشورا ثابت کرد بیشتر جمعیت کوفه متشکل بود از خوارج و کسانی که با طرز فکر سازمان داده شده توسط معاویه خواستار خونخواهی عثمان بودند.
کما اینکه به گواهی تاریخ علتی که ابن زیاد ملعون و عمر بن سعد (لعنه الله علیه) دستاویز قرار دادند تا آب را بر حضرت سیدالشهداء و خاندان عترت (علیهم السّلام) ببندند دروغی است که معاویه و همدستانش بر حضرت امیرالمومنین (علیه السّلام) بسته بودند و ابن زیاد (لعنه الله علیه) طی نامه ای دستور داد؛ بگویند که به تلافی بستن آب بر عثمان، آب را در کربلا بر خاندان حضرت امام حسین (علیه السّلام) و یاران ایشان می بندند و لشکریان کوفی نیز پذیرفتند و به این دروغ و تهمت بر حضرت امیرالمومنین (علیه السّلام) اعتراض نکردند.
بنا بر این جمعیت سی هزار نفره ای که سه روز شاهد بستن آب بر خاندان پیامبر (صلی الله علیه و آله) از طفل و خردسال و بانوان بودند و هیچ اعتراضی نکردند و خم به ابرو نیاوردند قطعا از دشمنان و کینه ورزان خاندان پیامبر (صلی الله علیه و آله) هستند که این حوادث را حتی فرد آزاده بی طرف نیز برنمی تابد.
باقر القرشی در کتاب حیاة الإمام الحسین عناصر تشکیل دهنده لشکر ابن زیاد (لعنه الله علیه) را به چند دسته تقسیم نموده است که عبارتند از:
«یتألف الجیش الأموي من خمسۀ عناصر و من بینها:
1. الانتهازیون: و هم أصحاب المصالح مثل عمر بن سعد و حجار بن أبجر و شبث بن ربعی و شمر بن ذي الجوشن و قیس بن الأشعث و یزید بن الحرث.
2. المرتزقۀ: غایتهم الحصول علی مغانم الحرب و الأموال و هم الذین نهبوا ثقل الحسین علیه السّلام و عمدوا إلی سلب حرائر النبوة و عقائل الوحی فلم یترکوا ما علیهن من حلی و حلل و سلبوا الإمام الحسین علیه السّلام و سائر الشهداء من الملابس و لا مات الحرب [أي الدروع].
3. الممسوخون: و هم الحاقدون علی کل الناس و رغبتهم الذبح و اقتراف الجرائم مثل: شمر و حرملۀ بن کاهل و الحکیم بن کما سمّاهم بذلک بعض المؤرخین. و قد صدرت «کلاب الطراد» الطفیل الطائی و سنان بن أنس و عمرو بن الحجاج و أمثالهم من منهم فی کربلاء من القساوة و الهمجیۀ ما تترفع عنه الوحوش و الکلاب.
4. المکرهون: و هم الذین کانت عواطفهم مع الحسین علیه السّلام ولکن الجبن و خور النفس منعهم من نصرته. و هؤلاء لم یشترکوا فی الحرب و کانوا یدعون للحسین بالنصرة. و کان بعضهم من أشیاخ الکوفۀ یقفون علی تل یبکون و یقولون:
اللهم أنزل علیه نصرك. و قد أنکر علیهم واحد منهم فقال لهم: یا أعداء اللّه ألا تنزلون فتنصروه و مما لا شبهۀ فیه أن هؤلاء قد اقترفوا إثما عظیما و شارکوا المحاربین جریمتهم لأنهم لم یقوموا بإنقاذ الإمام و حمایته من المعتدین.
5. الخوارج: و هم من أحقد الناس علی الإمام علی علیه السّلام و آل بیت النبی صلّی اللّه علیه و آله و سلم لأن الإمام علیا علیه السّلام قد وترهم فی واقعۀ النهروان فتسابقوا إلی قتل العترة الطاهرة للتشفّی منها.»(39)
« سپاه اموى از چندين عنصر تشكيل مى شد كه از جمله آنهاست:
1.فرصت طلبان: آنان كسانى بودند كه به خاطر طمع و ترس، به نظام خدمت مى كردند و به دنبال منافعشان بودند، در رفتار و عملكردشان حق را ترجيح نمى دادند و تنها در پى منافع خاص خود تلاش مى نمودند. اين گروه، در اردوگاه ابن زياد فراوان بودند كه پستهاى مهم در سپاه به آنان سپرده شده بود، آنان كسانى همچون عمر بن سعد، حجار بن ابجر، شبث بن ربعى، شمر بن ذى الجوشن، قيس بن اشعث، يزيد بن حارث و ديگران بودند كه معروف را سه طلاقه كرده و در همه دورانهاى زندگيشان هيچ كار خيرخواهانه از آنان ديده نشده بود جز آنچه به مردم زيان مى رسانيده است.
2. مزدوران: گروه بزرگى از افراد سپاه به انگيزه طمعهاى ناچيز و به اميد كسب غنيمتى در جنگ به نبرد با امام شتافته بودند كه پس از كشته شدن امام، با فرومايگى غارت و تاراج نمودند و توشه و متاع امام را مورد دستبرد و غارت قرار دادند و به غارت زر و زيور بانوان و آزاد زنان حريم نبوت پرداختند، چيزى از زر و زيور آنان را باقى نگذاشتند. و نيز آنچه از لباس و جنگ افزار متعلق به حضرت امام حسین (علیه السّلام) و شهدا بود غارت كردند. مورخان مى گويند: آنان همه جامه هاى حضرت امام حسين (عليه السّلام) را به تاراج بردند.
3. مسخ شدگان: از ميان عناصرى كه اردوگاه اموى در بر مى گرفت گروهی مسخ شدگان بودند و آنان كسانى بودند كه سينه هايشان از كينه و دشمنى نسبت به همه مردم پر شده بود و مهمترين خواسته هاى نفسانى آنان، خونريزيهاى ستمگرانه و شتافتن به سوى جنايت در پاسخ به نداى جنايت طلبى ريشه گرفته در جانهايشان بوده است.
آن ستمگران در ارتكاب جنايت تلاشها كردند و براى كشتن كودكان و پريشان ساختن زنان اهل بيت با يكديگر به مسابقه مى پرداختند و به آنچه از رسوايى و ننگ دست مى زدند؛ افتخار مى نمودند كه از جمله آن وحشيان درّنده، خونخوار حقير، «شمر بن ذى الجوشن، حرملة بن كاهل، حكيم بن طفيل طائى، سنان بن انس، عمرو بن حجاج» و امثال آن سگان مطرود آنگونه كه بعضى از مورخان آنها را نام برده اند، در كربلا از آنان قساوتى مشاهده گرديد كه جانوران وحشى و سگها از آنها دورى مىجويند.
4. مجبورشدگان: گروه ديگرى از افراد سپاه بودند كه مجبور به جنگ با امام شده بودند و نظام حاكم آنان را به ورود در اين نبرد مجبور ساخته بود. در حالى كه عواطف و احساسات آنان همراه امام بود، جز اينكه ترس و سستى نفس، آنان را از يارى كردن آن حضرت بازداشته بود. اينان، در جنگ شركت نكردند بلكه به درگاه خداوند دعا مى كردند كه نصرتش را بر فرزند دخت پيامبرش نازل فرمايد كه يكى از آنان بر ايشان انتقاد كرد و به آنها گفت: چرا به جاى دعا كردن به ياريش نمى شتابيد و از او دفاع نمى كنيد؟ بدون شك، آنان گناه عظيمى مرتكب شده و با جنگجويان در جنايتشان شريك بوده اند، زيرا براى رها ساختن امام و حمايت وى در برابر تجاوزكاران اقدامى ننمودند.
5. خوارج: «خوارج» از گروههایی هستند كه در جنگ با امام شركت نمودند. آنان از كينه توزترين مردم بر خاندان پيامبر (صلّى اللّه عليه و آله) بودند؛ زيرا حضرت امير المؤمنين (عليه السّلام) در واقعه نهروان با آنان جنگيده بود و آنان براى انتقامجويى از آن واقعه براى كشتن عترت پاك، به مسابقه پرداختند.» (40)
البته این تقسیم بندی دقیقی برای تعیین هویت جنگجویانی که در سپاه ابن زیاد (لعنه الله علیه) شرکت داشتند؛ نمی تواند باشد چون بسیاری از افراد را در سه یا چهار دسته از این تقسیم بندی می توان جای داد. مثلا افرادی مثل شمر بن ذى الجوشن، حجار بن ابجر، شبث بن ربعى، قيس بن اشعث و بسیاری دیگر هم جزء دسته خوارج هستند هم فرصت طلب هستند که با نوشتن نامه و دعوت حضرت سیدالشهداء (علیه السّلام) به کوفه و سپس قرار گرفتن در پستهای فرماندهی سپاه ابن زیاد ملعون کاملا این خصیصه آنان آشکار شده است و هم با توجه به جنایاتی که انجام دادند در گروه مسخ شدگان می توان آنان را جای داد و هم در گروه مزدوران جای دارند. تعجیل آنها برای حمله به خیام حضرت اباعبدالله الحسین (علیه السّلام) بر این مطلب صحه می گذارد.
آیا سپاهی از شام در کربلا حضور داشت؟
یکی از مسائلی که تاریخ پژوهان و مقتل نویسان در آن اختلاف دارند این است که آیا سپاهی از شام برای مقابله با حضرت امام حسین (علیه السّلام) فرستاده شده بود یا خیر؟
طبق گزارشات تاریخی برای فراهم نمودن سپاه بزرگی از کوفه، کوفیان را از آمدن سپاهی از شام و رحم نکردن به عیال و خانمان آنها می ترساندند و شایعه کردند ابن زیاد (لعنه الله علیه) مردان سپاهی را از خانواده آنها جدا می کند و به شام می فرستد. در الفتوح در این باره آمده است:
«قال: و ركب أصحاب عبيد اللّه و اختلط القوم فقاتلوا قتالا شديدا و عبيد اللّه بن زياد و جماعة من أهل الكوفة قدأشرفوا على جدار القصر ينظرون إلى محاربة الناس.
قال: و جعل رجل من أصحاب عبيد اللّه بن زياد اسمه كثير بن شهاب ينادي من أعلى القصر بأعلى صوته: ألا يا شيعة مسلم بن عقيل، ألا يا شيعة الحسين بن علي، اللّه اللّه في أنفسكم و في أهاليكم و أولادكم فإن جنود أهل الشام قد أقبلت و أن الأمير عبيد اللّه بن زياد قد عاهد اللّه لئن أقمتم على حربكم و لم تنصرفوا من يومكم هذا ليحرمنكم العطاء و ليفرقن مقاتلتكم في مغازي أهل الشام و ليأخذن البريء بالسقيم و الشاهد بالغائب حتى لا يبقى منكم بقية من أهل المعصية إلا أذاقها و بال أمرها.
قال: فلما سمع الناس ذلك تفرقوا و تحادوا عن مسلم بن عقيل رحمه اللّه و يقول بعضهم لبعض: ما نصنع بتعجيل الفتنة و غدا تأتينا جموع أهل الشام، ينبغي لنا أن نفعل في منزلنا و ندع هؤلاء القوم حتى يصلح اللّه ذات بينهم.»(41)
«پس لشكر عبيد اللّه نيز آماده شده بود در برابر لشكر مسلم آمدند و در ميان ايشان جنگى عظيم درگرفت. عبيد اللّه و اعيان و اكابر كوفه بر بام كوشك ايستاده، نظاره مىكردند.
يكى از اصحاب عبيد اللّه، نام او كثير بن شهاب از كوشك آواز مى داد و مى گفت: اى مردمان و اى شيعه حسين بن على (علیه السّلام) و اى مسلم بن عقيل، بر جانهاى خويش بترسيد و بر زن و بر فرزند خويش رحمت كنيد كه لشكرهاى شام مى رسند. امير عبيد اللّه با خداى تعالى عهد كرده است كه اگر شما امروز تا شب چنين جنگ كنيد و باز نگرديد، عطاياى شما باز گيرد. مردان شما را كه سپاهي هستند، از شهر بيرون كند و به شام فرستد. بیگناه را به جرم گناهكار بگيرد و حاضر را به جای غايب عقوبت كند. چون آن جماعت كه با مسلم بيعت كرده بودند، اين كلمات بشنيدند، عظيم بترسيدند. آهسته آهسته ده نفر بيست نفر باز پس مى گريختند و با يكديگر مى گفتند: ما را چه افتاده است كه با فتنه يار شویم؟ برويم و در خانه هاى خود بنشينيم و نظاره كنيم كه اين كار خود به كجا رسد.»(42)
از سوی دیگر به نقل از گزارشات تاریخی یزید (لعنه الله علیه) با تهدید ابن زیاد ملعون مبنی بر اینکه به واسطه نسبتی که معاویه (لعنه الله علیه) بین زیاد بن ابیه (لعنه الله علیه) و ابوسفیان ایجاد کرد و او را از ننگ ولدالزنایی خارج نمود و در صورتی که حضرت امام حسین (علیه السّلام) را نکشد این نسبت را از او باز می ستاند و آبروی او را می برد.(43) او را مجدانه به جنگ با سبط پیامبر، حضرت امام حسین (علیه السّلام) واداشت.
در این باره در تاریخ مدینة دمشق، أنساب الأشراف، البداية و النهاية و کتب تاریخی دیگر آمده است:
«فكتب يزيد إلى ابن زياد و هو واليه على العراق: إنه قد بلغني أن حسينا قد صار إلى الكوفة و قد ابتلي به زمانك من بين الأزمان و بلدك من بين البلدان و ابتليت به أنت من بين العمال و عندها تعتق أو تعود عبدا كما يعتبد العبيد فقتله ابن زياد و بعث برأسه إليه.»(44)
یزید به ابن زیاد نامه ای نوشت و او فرمانروای بر عراق بود: خبر حركت حسين به كوفه به من رسيده است. همانا زمان فرمانروایی تو این موضوع اتفاق افتاده و محل فرمانروایی تو برای آمدنش انتخاب شده است و در بین کارگزاران، تو با او مواجه می شوی. اگر حسين را كشتى، آقا، آزاده و شخصيتى محترم هستى وگرنه به همان نسب بى ارزش گمنام ناپاکزاده بر مى گردى. پس طبق گفته یزید(لعنه الله علیه)، ابن زیاد ملعون آن حضرت را شهید کرد و سر مبارکش را برای یزید (لعنه الله علیه) فرستاد.
بنابر این گزارشات، ممکن است یزید (لعنه الله علیه) در نظر داشت با کمترین هزینه و با سابقه ای که از ابن زیاد (لعنه الله علیه) داشته است جنگی تمام عیار در برابر حضرت سیدالشهداء (علیه السّلام) برپا کند.
در برخی از کتب تاریخی و مقاتل نیز آمده است که لشکری از شام به کوفه برای مقابله با سپاه کم تعداد حضرت امام حسین (علیه السّلام) اعزام نشده بود که از آن جمله می توان به موارد ذیل اشاره کرد:
ابن جوزى در مروج الذهب آورده است که لشکریانی که با حضرت سیدالشهداء جنگیدند فقط از کوفه بوده اند و از شام لشکری اعزام نشده بود:
«و كان جميع من حضر مقتل الحسين من العساكر و حاربه و تولى قتله من أهل الكوفة خاصة، لم يحضرهم شامي.»(45)
«همه سپاهيانى كه در مقتل حسين حضور داشتند و با او جنگیدند و او را به قتل رساندند اهل كوفه بودند و شامى در آن ميان نبود.»(46)
در کتاب الدمعة الساکبة في أحوال النبي (صلی الله علیه و آله) و العترة الطاهرة نیز ذکر شده است که لشکر ابن زیاد با هشتاد هزار سوار از کوفه تکمیل شد و کسی از اهل شام و حجاز حضور نداشت و رفتند تا به نزدیک لشکر حضرت امام حسین (علیه السّلام) فرود آمدند.
قال: فتكامل العسكر ثمانون ألف فارس من أهل الكوفة ليس منهم شاميّ و لا حجازي، و ساروا حتّى نزلوا قريبا من عسكر الحسين عليه السّلام.»(47)
ابن جوزی در تذکره الخواص آورده است که برای جنگ با حضرت امام حسین (علیه السّلام) لشکری از مردم شام در کربلا حضور نیافت بلکه همه لشکریان از اهل کوفه و از کسانی بودند که به حضرت سید الشهداء (علیه السّلام) نامه نوشتند.
«و لم يحضر قتال الحسين أحد من أهل الشّام، بل كلّهم من أهل الكوفة ممّن كاتبه.»
برخی از گزارشات تاریخی می تواند ظاهرا بر این دلالت داشته باشد که افرادی یا سپاهی از شام حضور داشته اند. اما به طور صریح رسیدن لشکری از شام با فرمانده ای از شامی در هیچ گزارش تاریخی نیامده است.
در این مجال گزارشهایی را ذکر می نمایم که در مقاتل و کتب تاریخی به عنوان شواهدی برای وجود لشکر یا افرادی از شام در کربلا آورده شده اند:
از میان مقاتلی که درباره جنگ حضرت علی اکبر (علیه السّلام) سخن گفته اند ابن اعثم کوفی ذکر کرده است که آن حضرت شمار زیادی از شامیان را کشت:
«فلم يزل يقاتل حتى ضجّ أهل الشام من يده و من كثرة من قتل منهم، فرجع إلى أبيه و قد أصابته جراحات كثيرة، فقال: يا أبة، العطش قد قتلني و ثقل الحديد قد أجهدني فهل إلى شربة من الماء سبيل.»(49)
پیوسته جنگید و تعداد بسیاری از آنان را کشت تا اینکه اهل شام از دست او به فریاد آمدند. سپس با زخمهای بسیار نزد پدرش بازگشت و گفت: ای پدر، تشنگی من را از پای در آورد و سنگینی آهن مرا خسته کرد. آیا آبی برای آشامیدن دارید؟
در مناقب آل ابی طالب آمده است که حضرت امام حسین (علیه السّلام) با عمر بن سعيد ازدى قاتل حضرت قاسم بن حسن (علیه السّلام) جنگید و دست او را قطع نمود و مردم شام قاتل را از ضربات سهمگین حضرت امام حسین (علیه السّلام) به در بردند.
« ثُمَّ بَرَزَ أَخُوهُ الْقَاسِمُ وَ عَلَيْهِ ثَوْبٌ وَ إِزَارٌ وَ نَعْلَانِ فَقَطْ وَ كَأَنَّهُ فِلْقَةُ قَمَرٍ... فَقَتَلَهُ عُمَرُ بْنُ سَعِيدٍ الْأَزْدِيُّ فَخَرَّ وَ صَاحَ يَا عَمَّاهْ فَحَمَلَ عَلَيْهِ الْحُسَيْنُ فَقَطَعَ يَدَهُ وَ سَلَبَهُ أَهْلُ الشَّامِ مِنْ يَدِ الْحُسَيْنِ.»(50)
سپس برادرش حضرت قاسم (علیه السّلام) به میدان رفت در حالی که فقط پیراهن و شلوار و کفش پوشیده بود و چون پاره ماه می درخشید... عمر بن سعید ازدی او را به شهادت رساند. پس فریاد برآورد عموجان به فریادم برس. حضرت امام حسین (علیه السّلام) بر او تاخت و دستش را قطع کرد و اهل شام او را از دست حضرت امام حسین (علیه السّلام) بیرون کشیدند.
در کتاب مناقب آل ابی طالب آمده است که ابن زياد ملعون شمر بن ذى الجوشن (لعنه الله علیه) را همراه چهار هزار نفر از اهل شام راهی کربلا نمود.
«وَ جَهَّزَ ابْنُ زِيَادٍ عَلَيْهِ خَمْساً وَ ثَلَاثِينَ أَلْفاً فَبَعَثَ الْحُرَّ فِي أَلْفِ رَجُلٍ مِنَ الْقَادِسِيَّةِ وَ كَعْبَ بْنَ طَلْحَةَ فِي ثَلَاثَةِ آلَافٍ وَ عُمَرَ بْنَ سَعْدٍ فِي أَرْبَعَةِ آلَافٍ وَ شِمْرَ بْنَ ذِي الْجَوْشَنِ السَّلُولِيَّ فِي أَرْبَعَةِ آلَافٍ مِنْ أَهْلِ الشَّامِ يَزِيدَ بْنَ رِكَابٍ الْكَلْبِيَّ فِي أَلْفَيْنِ وَ الْحُصَيْنَ بْنَ نُمَيْرٍ السَّكُونِيَّ فِي أَرْبَعَةِ آلَافٍ وَ مَضَائِرَ بْنَ رَهِينَةَ الْمَازِنِيَّ فِي ثَلَاثَةِ آلَافٍ وَ نَصْرَ بْنَ حَرَشَةَ فِي أَلْفَيْنِ وَ شَبَثَ بْنَ رِبْعِيٍّ الرِّيَاحِيَّ فِي أَلْفٍ وَ حَجَّارَ بْنَ أَبْحَرَ فِي أَلْفٍ.»(51)
ابن زیاد سی و پنج هزار لشکر برای جنگ با حضرت امام حسین (علیه السّلام) تجهیز کرد؛ حر هزار مرد از قادسیه و کعب بن طلحه سه هزار مرد و عمر بن سعد (لعنه الله علیه) چهار هزار مرد جنگی و شمر بن ذى الجوشن سلولی (لعنه الله علیه) چهار هزار نفر از اهالی شام و یزید بن رکاب کلبی دو هزار نفر و حصین بن نمیر سکونی چهار هزار نفر و مضائر رهینه المازنی سه هزار نفر و نصر بن حرشه دو هزار نفر و شبث ربعی ریاحی هزار نفر و حجّار بن ابجر هزار نفر را به جنگ با حضرت امام حسین (علیه السّلام) برانگیختند.
اگرچه در اکثر قریب به اتفاق کتب تاریخی ذکر نشده است که لشکریانی را که شمر بن ذى الجوشن (لعنه الله علیه) فرماندهی می کرد از شام بودند اما مطلبی که درباره شمر بن ذى الجوشن (لعنه الله علیه) در گزارشات تاریخی جلب توجه می کند و پژوهشگران را دچار سردرگمی می نماید این است که در بسیاری از کتب تاریخی و مقتل آمده است بعد از عمر بن سعد (لعنه الله علیه) اول شخص سرشناسی که به کربلا آمد شمر بن ذى الجوشن (لعنه الله علیه) بود و در اتفاقات روز تاسوعا آمده است که یا صبح روز تاسوعا یا بعد از ظهر تاسوعا شمر بن ذى الجوشن (لعنه الله علیه) به کربلا آمد. این ابهام همواره ذهن پژوهشگران را مشغول کرده است که اگر او اولین فرمانده ای بوده است که پس از عمر بن سعد (لعنه الله علیه) وارد کربلا شده است پس چرا در تاریخ ذکر شده است که پس از ورود او در روز تاسوعا جنگ با حضرت امام حسین (علیه السّلام) قطعی شد. البته محتمل است رفتن شمر (لعنه الله علیه) از کربلا به سوی ابن زیاد (لعنه الله علیه) به علت گزارش تعلل عمر بن سعد (لعنه الله علیه) و گرفتن حکم قطعی جنگ باشد چنان که در تاریخ شواهدی بر این مبنی آمده است اما محتمل است بتوان علت این تناقضات تاریخی را اینگونه فرض کرد که شمر بن ذى الجوشن (لعنه الله علیه) مانند همه فرماندهان کوفی با افراد قبیله خود پس از عمر بن سعد (لعنه الله علیه) در کربلا حاضر شد و در روز تاسوعا با سپاهی که از شام رسیده بود به نینوا آمد. بعید نیز می نماید که سپاهی از شام تا کربلا بیاید و فرماندهی نداشته باشد ولی ممکن است ابن زیاد ملعون برای اداره لشکر و مدیریت میدان جنگ، شمر بن ذى الجوشن (لعنه الله علیه) را مسئول سپاه شام در صورت وجود نموده باشد.
شیخ صدوق در امالی از حضور افرادی از شام در واپسین لحظات زندگی حضرت سید الشهداء (علیه السّلام) یاد کرده است:
«وَ أَقْبَلَ عَدُوُّ اللَّهِ سِنَانٌ الْإِيَادِيُّ وَ شِمْرُ بْنُ ذِي الْجَوْشَنِ الْعَامِرِيُّ لَعَنَهُ اللَّهُ فِي رِجَالٍ مِنْ أَهْلِ الشَّامِ حَتَّى وَقَفُوا عَلَى رَأْسِ الْحُسَيْنِ (ع) فَقَالَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ مَا تَنْتَظِرُونَ أَرِيحُوا الرَّجُلَ فَنَزَلَ سِنَانُ بْنُ أَنَسٍ الْإِيَادِيُّ لَعَنَهُ اللَّهُ وَ أَخَذَ بِلِحْيَةِ الْحُسَيْنِ (ع) وَ جَعَلَ يَضْرِبُ بِالسَّيْفِ فِي حَلْقِهِ وَ هُوَ يَقُولُ وَ اللَّهِ إِنِّي لَأَجْتَزُّ رَأْسَكَ وَ أَنَا أَعْلَمُ أَنَّكَ ابْنُ رَسُولِ اللَّهِ (ص) وَ خَيْرُ النَّاسِ…» (52)
«دشمن خدا سنان ايادى و شمر بن ذى الجوشن عامرى با جمعى از شاميان آمدند و بالاى سر او ايستادند و به يكديگر گفتند چه انتظارى داريد اين مرد را راحت كنيد سنان بن انس ايادى فرود آمد و ريش حسين را گرفت و با شمشير به گلويش مي زد و مي گفت به خدا من سر تو را جدا مي كنم و مى دانم كه تو زاده رسول خدا (صلی الله علیه و آله) و بهترين مردم هستى.»(53)
اما طبق نقل صدوق نیز به فرض اینکه شامیان هم حاضر باشند اقدام موثری انجام نداده اند و سنان بن انس ملعون که از اهالی کوفه است دست به جسارتهای پی در پی به ساحت حضرت امام حسین (علیه السّلام) زد و شمر بن ذی الجوشن نیز سر از بدن حضرت امام حسین (علیه السّلام) جدا نمود. اقدام سبعانه و ددمنشانه دیگر اقدام به لگدمال نمودن پیکر مطهر شهدای دشت کربلا (علیهم السّلام) بود که در هیچ گزارش تاریخی ذکر نشده است که این کار را سپاهیان شام برعهده گرفتند بلکه آمده است یزید ملعون این درخواست را از ابن زیاد(لعنه الله علیه) نمود و او نیز ده نفر را مسئول این کار نمود.
در حدیث حضرت امام صادق (علیه السّلام) از اجتماع لشکر شام در کربلا در روز تاسوعا خبر داده شده است:
«وَ عَنْهُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبَانٍ عَنْ عَبْدِ الْمَلِكِ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ (علیه السّلام) عَنْ صَوْمِ تَاسُوعَاءَ وَ عَاشُورَاءَ مِنْ شَهْرِ الْمُحَرَّمِ فَقَالَ تَاسُوعَاءُ يَوْمٌ حُوصِرَ فِيهِ الْحُسَيْنُ (علیه السّلام) وَ أَصْحَابُهُ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ بِكَرْبَلَاءَ وَ اجْتَمَعَ عَلَيْهِ خَيْلُ أَهْلِ الشَّامِ وَ أَنَاخُوا عَلَيْهِ وَ فَرِحَ ابْنُ مَرْجَانَةَ وَ عُمَرُ بْنُ سَعْدٍ بِتَوَافُرِ الْخَيْلِ وَ كَثْرَتِهَا وَ اسْتَضْعَفُوا فِيهِ الْحُسَيْنَ (صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِ) وَ أَصْحَابَهُ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ أَيْقَنُوا أَنْ لَا يَأْتِيَ الْحُسَيْنَ (علیه السّلام) نَاصِرٌ وَ لَا يُمِدَّهُ أَهْلُ الْعِرَاقِ بِأَبِي الْمُسْتَضْعَفُ الْغَرِيبُ...»(54)
از محمد بن حسین از محمد بن سنان از ابان نقل می کند که عبدالملک گفت حضرت امام صادق (عليه السّلام) درباره روزه روز تاسوعا و عاشورا پرسیدم؛ فرمودند: تاسوعا روزى است كه سپاهيان شام حضرت امام حسين (عليه السّلام) و يارانش را در كربلا محاصره کردند سپاه شام بر ضد حضرت اجتماع كردند و گرفتارش ساختند ابن زياد و عمر بن سعد از فزونی لشكر خويش خوشحال شدند و ایشان را ضعیف شمردند و يقين كردند كه ديگر ياورى از اهل عراق به يارى و نصرت آن حضرت نخواهد آمد. پدرم به فدای آن امام غریب...
پژوهشگرانی «اهل شام» در حدیث را به ماهيت سياسى سپاه ابن زیاد تعبیر کرده اند که همسو با حکومت شام عمل می کردند. در کتاب مع الركب الحسيني در این باره ذکر شده است:
«و ممّا يُلاحظ على هذه المتون أنّ مصطلح «أهل الشام» فيها ربما كان المراد منه – و هذا هو الأظهر و الأقوى- هوية إنتماء هذا الجيش سياسياً «الهويّة السياسية» لا أنَّ هذا الجيش متكوّن من أفراد هم من سكّان الشام.
نعم، قد يكون أظهر هذه المتون دلالة- على حضور أهل الشام- ما ورد في كتاب مناقب آل أبي طالب عليهم السلام: «و بعث ابن زياد شمر بن ذي الجوشن في أربعة آلاف من أهل الشام» غير أنّ ابن شهرآشوب قد تفرّد بهذه الإضافة «من أهل الشام» إذ إنّ جميع المصادر التأريخية التي ذكرت أنّ ابن زياد سرّح شمر بن ذي الجوشن في أربعة آلاف- أيّام التعبئة- لم تذكر أنّ هؤلاء كانوا من أهل الشام و يضاف إلى هذا أنّ المصادر التأريخية أيضاً لم تذكر أنَّ واحداً أو أكثر من القادة العسكريين الشاميين قد حضروا كربلاء يوم عاشوراء ولو أنّ بعض القطعات العسكرية الشاميّة كانت قد حضرت كربلاء لكان التأريخ قد ذكر القادة العسكريين الذين كانوا أمراء عليها و هذا مالم نعثر عليه- حسب متابعتنا- في المصادر التأريخيّة المبذولة.
من هنا نقول: إننا لانقطع- كما يقطع المسعوديّ- أنَّ جيش ابن زياد لم يحضر فيه حتى شاميٌّ واحد بل نقول: من الممكن العادي أن يحضر في جيش ابن زياد أفراد متفرّقون كثيرون من الشام بل لعلَّ من غير الممكن أنّ لايتحقق هذا، ذلك لأنّه لابدّ للسلطة المركزية في الشام من مراسلين و جواسيس شاميين يعتمدهم يزيد بن معاوية يواصلونه بكلّ جديد عن حركة الأحداث في العراق عامّة و الكوفة خاصة.
لكننا نقطع: بأنّ الشام لم يبعث الى ابن زياد بأيّة قطعات عسكرية شاميّة للمساعدة في مواجهة الإمام الحسين عليه السلام و ذلك لخلوّ التأريخ من أية إشارة معتبرة تفيد ذلك بل التأريخ يشير من خلال دلائل كثيرة إلى أنّ ابن زياد أراد أن يثبت ليزيد قدرته الإدارية الفائقة من خلال الإكتفاء بتعبئة الكوفة فقط للقضاء على الإمام عليه السلام و أصحابه رضوان اللّه تعالى عليهم.(55)
«چه بسا كه در متون ياد شده، مراد از اصطلاح اهل شام، ماهيت سياسى اين سپاه است. نه اينكه اين سپاه از كسانى تشكيل مى گرديد كه از ساكنان سرزمين شام به شمار مى آمدند.
آری، تنها روايتى كه آشكارا دلالت بر حضور اهل شام دارد، در كتاب المناقب نقل شده است: «ابن زياد، شمر بن ذى الجوشن را همراه چهار هزار تن از اهل شام گسيل داشت.» ولى ابن شهر آشوب تنها كسى است كه عبارت «اهل شام» را آورده است. زيرا هيچ يك از منابع تاريخى كه موضوع اعزام شمر به وسيله ابن زياد را با چهار هزار تن گزارش داده اند، نگفته اند كه آنان اهل شام بوده اند.
علاوه بر اين هيچ كدام از اين منابع تاريخى ننوشته اند كه يك يا چند فرمانده شامى روز عاشورا در كربلا حضور داشتند. چنانچه برخى از واحدهاى سپاه شام در كربلا حاضر مى شدند، نام فرماندهانشان در كتابهاى تاريخى مى آمد ولى ما در پژوهشهاي خود به چنين مأخذى دست نيافته ايم.
از اين رو مى گوييم كه ما - به خلاف يقينى كه مسعودى دارد- يقين نداريم كه حتى يك نفر از اهل شام نيز در كربلا حضور نيافته باشد. به باور ما اگر افراد زيادى از شاميان به طور پراكنده در سپاه ابن زياد شركت جسته باشند، امرى عادى است. حتى نمى توان گفت كه شايد عدم تحقق چنين امرى غير ممكن است زيرا كه حكومت مركزى شام بايد در ميان اهل كوفه فرستادگان و افراد مورد اعتماد يزيد را گماشته باشد تا همه اخبار جديد عراق به ويژه كوفه را به او گزارش دهند.
ولى ما اين را يقين داريم كه شام هيچ واحدى نظامى براى رويارويى با امام حسين (ع) اعزام نكرد؛ زيرا در اين باره هيچ اشاره معتبرى در تاريخ نشده است بلكه دلايل تاريخى بسيارى وجود دارد مبنى بر اينكه ابن زياد قصد داشت از راه بسنده كردن به بسيج مردم كوفه براى به شهادت رساندن امام و يارانش، قدرت فرماندهى برتر خود را به يزيد اثبات كند.»(56)
در مقابل این استدلال پژوهشگر برجسته شیعی حضرت آیت الله سید علی حسینی میلانی (مدّ ظلّه العالی) در کتاب «ناگفته های از حقايق عاشورا» با استناد به حدیث نقل شده از حضرت امام صادق (علیه السّلام) و نقل شیخ صدوق مبنی بر حضور افرادی از شام به همراه سنان بن انس و شمر بن ذى الجوشن در هنگام شهادت حضرت امام حسین (علیه السّلام) و اخبار پراکنده ای مبنی بر حضور اهل شام در نبرد عاشورا که پیشتر بیان شد نتیجه گیری نموده اند که لشکری از شام در کربلا حضور داشته است.(57)
جنگ افزارهای مورد استفاده در لشکر ابن زیاد(لعنه الله علیه)
سپاه کم تعداد حضرت امام حسین (علیه السّلام) از جنگ افزارهای معمول برای دفاع از خود برخوردار بودند اما ابن زیاد (لعنه الله علیه) سپاه مجهز و رعب انگیزی برای جنگ با حضرت امام حسین (علیه السّلام) آماده نمود. گزارش تاریخ از بازار آهنگران کوفه از روز ششم محرم به بعد بر این واقعیت صحه می گذارد:
«و قیل: إنه من الیوم السادس من المحرم کان سوق الحدادین بالکوفۀ قائما علی ساق لهم: و هج و رهج و وجبۀ و جلبۀ فکل من تلقاه إما أن یشتري سیفا أو رمحا أو سهما أو سنانا و یحدّدها عند الحداد و ینقعها بالسم لإراقۀ دم ریحانۀ الرسول و مهجۀ فؤاد البتول و کانت السهام کلها مسمومۀ و بعضها ذو شعبۀ أو شعبتین و بعضها ذو ثلاث شعب.» (58)
و نقل شده است: از روز ششم محرم بازار آهنگران در كوفه با جبر آنان برپا بود: شعله هاي آتش، گرد و غبار، داد و فرياد. هر كسي كه می دیدی شمشير، نيزه، پيكان و سرنيزه مي خريد و آن را نزد آهنگر تيز مي كرد و براي ريختن خون ريحانه رسول خدا و جگرگوشه فاطمه (سلام الله علیها) با سم آغشته مي كرد. همه تيرها با سم آغشته شده بود. بعضي از آنها يك يا دو شاخه داشت و بعضي ديگر سه شاخه بود.
قرشی در کتاب حياة الإمام الحسين (علیه السّلام) از جنگ افزارهایی که لشکر ابن زیاد(لعنه الله علیه) به کار گرفته بود، چنین گزارش می دهد:
«و تسلح جيش ابن زياد بجميع أدوات الحرب السائدة في تلك العصور فقد كان استعداده لحرب الامام استعدادا هائلا و يحدثنا المؤرخون عن ضخامة ذلك الاستعداد فقالوا إن الحدادين و صانعي أدوات الحرب في الكوفة كانوا يعملون ليلا و نهارا في بري النبال و صقل السيوف في مدة كانت تربو على عشرة أيام ... لقد دفع ابن زياد لحرب الحسين بقوة عسكرية مدججة بالسلاح بحيث كانت لها القدرة على فتح قطر من الأقطار.
1. الرماة: و هم الذين كانوا يسددون النبال و السهام و قد لعبوا دورا خطيرا في الحرب و هم أول من فتح باب الحرب على الامام فسددوا سهامهم نحو معسكره فلم يبق أحد منهم إلا اصابه سهم حتى اصيبت بعض النساء فدهشن و ارعبن و قد قتل بعض ابناء الأسرة النبوية بتلك السهام الغادرة كعبد اللّه بن مسلم و عبد اللّه بن الحسن و عبد اللّه الرضيع و غيرهم.
2. الجوالة: و هي كتائب من الجيش كانت ترمي بالحجارة و سلاحها المقاليع.
3. المجففة: و هم الذين كانوا يلبسون الجنود الآلات التي تقيهم في الحرب كما كانوا يضعون على الخيل الآلات التي تقيها من النبال و الرماح.»(59)
لشكر ابن زياد، به همه جنگ افزارهاى معمول در آن روزگار مسلح گرديد به طورى كه آمادگي آنان براى جنگ با امام، آمادگى رعب انگیزی بود كه مورخان اهميّت آن را براى ما بيان كرده و گفته اند: آهنگران و سازندگان جنگ افزار در كوفه، شب و روز براى تيز كردن تيرها و صيقل دادن شمشيرها، در مدتى بيش از ده روز، مشغول كار بودند... ابن زياد، نيروى نظامى بسيار مسلحى را براى جنگ با حضرت حسين (عليه السّلام) فرستاد كه آن نيرو مى توانست سرزمينى را فتح نمايد.
1- تيراندازان: «تيراندازان» گروهی بودند که هدف گیری می کردند و تيرها و پيكانها را نشانه می رفتند. آنان نقش عمده اى را در جنگ بر عهده داشتند و نخستين كسانى بودند كه باب جنگ را با امام گشودند و تيرهايشان را به سوى اردوگاه آن حضرت، نشانه گرفتند به طورى كه كسى از همراهان امام باقى نماند مگر اينكه تيرى به وى اصابت نموده بود تا آنجا كه بعضى از زنان نيز مورد اصابت واقع شدند و وحشت زده و پريشان گشتند. بعضى از فرزندان خاندان نبوت نيز با آن تيرهاى جفا، كشته شدند؛ مانند «عبد اللّه بن مسلم»، «عبد اللّه بن حسن» و «عبد اللّه رضیع» طفل شيرخواره حضرت و ديگران.
2- پيادگان: آنان دسته هايى از سپاه بودند كه سنگ پرتاب مى كردند و سلاح آنان فلاخن بود.
3- زره پوشانندگان: آنان كسانى بودند كه بر سربازان وسايلى را مى پوشاندند كه ايشان را در جنگ محافظت نمايد؛ همچنانكه بر اسبان نيز ابزارهايى مى نهادند كه آنها را از تير و پيكان حفظ نمايد.(60)
پی نوشتها
(1) حياة الإمام الحسين(علیه السّلام)، جلد 3، صفحه 118
(2)حياة الإمام الحسين (علیه السّلام)، جلد 3، صفحه 121 - 119
(3)زندگانى حضرت امام حسين (علیه السّلام)، جلد 3، صفحه 142- 141
(4)معالی السبطین، صفحه 290 – 289
(5) معالی السبطین، صفحه 446 – 445
(6)الفتوح، جلد5، صفحه90 – 89
(7)ترجمه الفتوح، صفحه 891
(8) مقتل الحسين (علیه السّلام) مقرم، صفحه 207
(9) ترجمه مقتل الحسين(علیه السّلام) مقرم، صفحه 119
(10) اللهوف على قتلى الطفوف، صفحه 85
(11) شرح غم حسین، صفحه 74 – 73
(12) منتهی الامال، جلد1، صفحه 620 - الدمعة الساکبة في أحوال النبي (ص) و العترة الطاهرة، جلد 4، صفحه 261 - بحار الأنوار، جلد 44، صفحه 386
(13) موسوعۀ کربلاء، جلد1، صفحه 6
(14) الأمالي(للصدوق)، صفحه 463 – 462
(15) ترجمه الأمالي (للصدوق)، صفحه 463 – 462
(16)مقتل الحسين(علیه السّلام) مقرم، صفحه 207 - اللهوف على قتلى الطفوف، صفحه 25
(17) ترجمه مقتل الحسين(علیه السّلام) مقرم، صفحه 119
(18) حياة الإمام الحسين (علیه السّلام)، جلد 3، صفحه 124- 122
(19) زندگانى حضرت امام حسين عليه السلام، جلد 3، صفحه 146 - 144
(20) موسوعۀ کربلاء، جلد1، صفحه 620
(21)تاریخ مدینه دمشق، جلد 45، صفحه 43
(22) الملهوف على قتلى الطّفوف، جلد1، صفحه 182
(23) موسوعه کربلا، جلد2 ، صفحه 241
(24) فرهنگ عاشورا، صفحه 152
(25) أنساب الأشراف، جلد 2، صفحه 336
(26) الكامل، جلد 4، صفحه 31
(27) الفتوح، جلد5، صفحه 28
(28) الفتوح، جلد5، صفحه 30
(29) مقتل الإمام أميرالمؤمنين على بن أبى طالب (ع)، صفحه 32 – اخبارالطوال، صفحه 214
(30) إبصار العين، صفحه 40 – 39 - أنساب الأشراف، جلد 2، صفحه 495
(31) تاريخ الطبري، جلد 5، صفحه 422
(32)صلح الحسن (علیه السّلام)، صفحه 70
(33) أنساب الأشراف، جلد 5، صفحه 253
(34) الفتوح، جلد5، صفحه 30
(35) انساب الاشراف، جلد3، صفحه 187
(36) ناگفته هايى از حقايق عاشورا، صفحه 184
(37) أنساب الأشراف، جلد5، صفحه 254 – 253
(38) ناگفته هايى از حقايق عاشورا، صفحه 203 – 201
(39) حیاة الإمام الحسین (علیه السّلام)، جلد3، صفحه 158 - 156 - موسوعۀ کربلاء، جلد1، صفحه 622
(40)زندگانى حضرت امام حسين (عليه السّلام)، جلد 3، صفحه 187 – 185
(41) الفتوح، جلد 5، 50 - 49 - تاريخ الطبري، جلد 5، صفحه 371 - 370
(42) ترجمه الفتوح، صفحه857 – 856
(43) تاريخ يعقوبي، جلد 2، صفحه 242- ناگفته هايى از حقايق عاشورا، صفحه 136
(44) تاریخ مدینة دمشق، جلد 14، صفحه 214 به نقل از ابن العديم في بغية الطلب، جلد4، صفحه ٢٦١٤ – أنساب الأشراف، جلد 3، صفحه 160- البداية و النهاية، جلد 8، صفحه 165
(45) مروج الذهب، جلد3، صفحه 61
(46) ترجمه مروج الذهب، جلد 2، صفحه 65
(47) الدمعة الساکبة في أحوال النبي (ص) و العترة الطاهرة، جلد 4، صفحه 261
(48)تذکرة الخواص من الأمة بذکر خصائص الأئمة، جلد 2، صفحه 161
(49) الفتوح، جلد 5، صفحه 115
(50)مناقب آل أبي طالب عليهم السلام، جلد 4، صفحه 107 - 106
(51) مناقب آل أبي طالب عليهم السلام، جلد 4، صفحه 98
(52)الأمالي (للصدوق)، صفحه 163
(53) ترجمه الأمالي (للصدوق)، صفحه 163
(54) الكافي، جلد4، صفحه 147
(55) مع الركب الحسيني، جلد 4، صفحه 237 – 236
( 56) با كاروان حسينى، جلد 4، صفحه 216 – 215
(57) ر.ک. ناگفته هايى از حقايق عاشورا، صفحه 222 – 221
(58) وسیلۀ الدارین فی أنصار الحسین، صفحه 78 – 79 - موسوعۀ کربلاء، جلد 1،صفحه 622
(59) حياة الإمام الحسين(ع)، جلد 3، صفحه 125 -124
(60) زندگانى حضرت امام حسين عليه السلام، جلد 3، صفحه 147 – 146
منابع
- ابصار العين في أنصار الحسين عليه السلام، شيخ محمد بن طاهر سماوى، قم، دانشگاه شهيد محلاتى، 1419ق.
- الأخبار الطوال، ابو حنيفه احمد بن داود الدينورى، تحقيق عبد المنعم عامر مراجعه جمال الدين شيال، قم، منشورات الرضى، 1368ش.
- الأمالي، محمد بن على ابن بابويه، تهران، كتابچى، 1376 ش.
- انساب الأشراف، البلاذرى، تحقيق محمد باقر المحمودي، بيروت، دار التعارف للمطبوعات، 1977/1397
- با کاروان حسینی از مدینه تا مدینه (ترجمه)، علی شاوی، قم، زمزم هدايت، 1386ش.
- بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، محمد باقر بن محمد تقى مجلسى، بيروت، دار إحياء التراث العربي، چاپ دوم، 1403ق.
- البداية و النهاية، أبو الفداء اسماعيل بن عمر بن كثير الدمشقى، بيروت، دار الفكر،1407 ق./ 1986
- تاریخ مدینة دمشق و ذکر فضلها و تسمیة من حلها من الأماثل أو اجتاز بنواحیها من واردیها و أهلها، علی بن حسن ابن عساکر، جلد ۱۴، محقق علی شیری، بیروت، دار الفکر، 1415ق.
- ترجمه مروج الذهب و معادن الجوهر، أبو الحسن على بن الحسين مسعودي، ترجمه ابو القاسم پاينده، تهران، انتشارات علمى و فرهنگى، 1374ش.
- تاريخ الطبرى (تاريخ الأمم و الملوك)، محمد بن جرير طبرى، تحقيق محمد أبو الفضل ابراهيم ، بيروت، دارالتراث، 1387/1967
- تاريخ اليعقوبى، احمد بن أبى يعقوب بن جعفر بن وهب واضح الكاتب العباسى المعروف باليعقوبى، بيروت، دار صادر، بی تا
- تذکرة الخواص من الأمة بذکر خصائص الأئمة، یوسف بن قزاوغلی ابنجوزی، ۲ جلد، محقق: حسین تقی زاده، قم، المجمع العالمي لاهل البيت عليهم السلام، مرکز الطباعة و النشر، ۱۴۲۶ ق.
- ترجمه مقتل الحسين (عليه السلام) مقرم، عبد الرزاق مقرّم، مترجم محمد مهدى عزيز الهى كرمانى، قم، نويد اسلام، 1381 ش.
- ترجمه، الأمالي، محمد بن على ابن بابويه، ترجمه محمد باقر كمرهاى، تهران، كتابچى،1376ش.
- ترجمه الفتوح، ابن اعثم كوفى، مترجم: محمد بن احمد مستوفى هروی، مصحح: غلامرضا طباطبایی مجد، تهران، سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامى، 1372 ش.
- حياة الإمام الحسين عليه السلام، باقر شريف قرشى، قم، مدرسه علميه ايروانى، 1413 ق.
- الدمعه الساکبه فی الاحوال النبی(ص) و العتره الطاهره، محمد باقر بن عبدالکریم بهبهانی، منامه، مکتبه العلوم العامه، 1408ق.
- زندگانى حضرت امام حسين عليه السلام، نويسنده: باقر شريف قرشى، مترجم: سيد حسين محفوظى اهوازى، قم، بنياد معارف اسلامى، 1422ق.
- شرح غم حسین (علیه السّلام)، موفق بن احمد اخطب خوارزمی، مترجم مصطفی صادقی، قم، مسجد مقدس جمکران، 1388
- صلح الحسن عليه السلام، الشيخ راضي آل ياسين، منشورات الشريف الرضي، بیروت،موسسه النعمان، 1412ق./ 1991
- الفتوح، محمد بن علی ابناعثم کوفی، بیروت، دار الأضواء، 1411 ه.ق.
- فرهنگ عاشورا، جواد محدثی، قم، معروف، 1387ش.
- الكافي، محمد بن يعقوب بن اسحاق كلينى، محقق / مصحح: على اكبر غفارى و محمد آخوندى، تهران، دار الكتب الإسلامية، 1407 ق.
- الكامل في التاريخ، عز الدين أبو الحسن على بن ابى الكرم المعروف بابن الأثير، بيروت، دار صادر، 1965/ 1385
- اللهوف على قتلى الطفوف (آهى سوزان بر مزار شهيدان)، على بن موسى ابن طاووس، احمد فهرى زنجانى، جهان، تهران، 1348ش.
- مروج الذهب و معادن الجوهر، أبو الحسن على بن الحسين بن على المسعودي، تحقيق اسعد داغر، قم، دار الهجرة، 1409ق.
- مع الرکب الحسیني من المدینة إلی المدینة، علی شاوی، قم، تحسين، 1386ش.
- معالی السبطین مقتل جامع امام حسن و امام حسین (علیهما السّلام)، محمد مهدی مازندرانی، تحقیق: یوسف اسدزاده، مترجم: رضا کوشاری، قم، تهذیب، 1390
- مقتل الإمام أمير المؤمنين على بن أبى طالب (ع)، ابن أبى الدنيا، قم، مجمع إحياء الثقافة الإسلامية، 1411 ق.
- مقتل الحسين عليه السلام مقرم، عبد الرزاق مقرّم، مترجم: محمد مهدى عزيز الهى كرمانى، قم، نويد اسلام،1381 ش
- مقتل الحسين عليه السلام، عبد الرزاق مقرّم، بيروت، مؤسسة الخرسان للمطبوعات، 1426 ق./ 2007 م.
- الملهوف على قتلى الطّفوف، السيّد بن طاووس، المحقق: الشيخ فارس تبريزيان الحسّون،تهران، دار الأسوة للطباعة و النشر، 1417ق.
- مناقب آل أبي طالب عليهم السلام (لابن شهرآشوب)، محمد بن على ابن شهر آشوب مازندرانى، 4 جلد، قم، علامه، چاپ اول، 1379 ق.
- منتهى الآمال فى تواريخ النبى و الآل عليهم السلام (عربي)، حاج شيخ عباس قمى، قم، جامعه مدرسين (موسسه النشر الاسلامى)، 1422 ق.
- موسوعۀ کربلاء، لبیب بیضون، بیروت، موسسه الاعلمی للمطبوعات، 1427 ق.
- ناگفته هايى از حقايق عاشورا، على حسينى ميلانى، قم، الحقايق، 1388
- وسیلۀ الدارین فی أنصار الحسین، ابراهیم الموسوی الزنجانی، بیروت، موسسه الاعلمی للمطبوعات، 1395ق. / 1975
اترك تعليق