طبق نقل منابع تاریخی با گره خوردن کار غزوه خیبر حضرت رسول الله(صلی الله علیه و آله) چند تن از صحابه را برای نبرد با مرحب یهودی فرستادند ولی یا از میدان فرار کردند یا شکست خورده بازگشتند. حضرت رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمودند: «لَأُعْطِيَنَّ الرَّايَةَ غَداً رَجُلًا يُحِبُّهُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ يُحِبُّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ كَرَّاراً غَيْرَ فَرَّارٍ لَا يَرْجِعُ حَتَّى يَفْتَحَ اللَّهُ عَلَى يَدَيْهِ.»(1)
«همانا فردا پرچم را به دست مردی می دهم که خدا و رسولش را دوست دارد و خدا و رسولش نیز او را دوست دارند. حمله کننده ای است که نمی گریزد و از میدان جنگ برنمی گردد تا خداوند با دستان او (قلعه خیبر را) بگشاید.»
در حالی مردم شب را به صبح رسانیدند که هر کدام آرزو داشتند فردا صبح حضرت رسول خدا(صلی الله علیه و آله) پرچم را به دست او دهد. حتی کسانی که یکبار میدان نبرد خیبر را آزموده بودند و شکست خورده یا فرار نموده بودند آرزو داشتند چنین منزلتی نصیب آنان شود. روز بعد پرچم نبرد را حضرت رسول ختمی مرتبت(صلی الله علیه و آله و سلم) به حضرت امیرالمومنین (علیه السّلام) اعطاء نمودند. ایشان با اینکه بیمار بودند پس از شفایی که از دستان رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) گرفتند به میدان نبرد شتافتند و با قتل مرحب یهودی پهلوان سراپا مسلح قلعه خیبر و برکندن درب قلعه خیبر و وارد شدن سپاه اسلام به قلعه و فتح آن با پیروزی کامل از میدان نبرد بازگشتند و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) بسیار شادمان شدند و حدیثی درباره منزلت حضرت امیرالمومنین(علیه السّلام)نیز فرمودند که اشاره به جایگاه والای ایشان در نزد خداوند منّان و رسولش حضرت محمد مصطفی(صلی الله علیه و آله) دارد. با این حال برخی منزلت و جایگاه حضرت امیرالمومنین(علیه السّلام) را که در غزوه خیبر به ظهور رسید، برنتابیدند و سعی در خدشه وارد کردن به منزلت آن حضرت و رشادتهای او در جنگ خیبر نموده اند که در این مجال به آن می پردازیم.
1. سعی در خدشه دار کردن دلاوریهای حضرت امیرالمومنین(علیه السّلام)
کشتن مرحب پهلوان یهودی قلعه خیبر به دست حضرت امیرالمومنین(علیه السّلام) طبق نقلهای متواتر رسیده مبرهم و قطعی است اما تعداد کمی از تذکره نویسان و مورخان سعی نموده اند کشته شدن این پهلوان یهودی را به دست شخص دیگری نسبت دهند.
برای نمونه در این باره هاشم معروف الحسنى در سيرة المصطفى می نویسد:
«إذا استثنينا ابن هشام في سيرته فلقد تجاهل موقف علي من مرحب و نسب قتله الى محمد بن مسلمة، كما و إن ابن كثير في تاريخه بعد ان ذكر مواقف علي في خيبر و قتله لمرحب ذكر الرواية التي اعتمدها ابن هشام عن سيرة ابن اسحاق، و اعتمد هؤلاء المشككون على رواية موسى بن عقبة المتوفى سنة 145 هجری عن الزهري و ادعوا انه قد الف كتابا في المغازي اخذه عن الزهري كما اعتمدوا على رواية عبد اللّه بن سهل التي نسبها لجابر بن عبد اللّه؛ و عبد اللّه بن سهل و ابن عقبة كلاهما من المتهمين بين رجال الحديث.
فقد جاء في تهذيب التهذيب لابن حجر ان عبد اللّه بن سهل كانت اكثر مروياته عن عائشة و هي مصدره الوحيد تقريبا.
و قد اورد الغزالي في كتابه فقه السيرة الروايتين و وضع نفسه في موضع المتردد في صحة ايهما و الذي اظنه انه لا يتردد هو و لا غيره في صحة الرواية الشائعة و لكن عز عليه ان يتركها لعلي صافية بدون ان يضع في مقابلها ما يثير و لو ادنى مراتب الشك فيها و قد جرى على ذلك في كتابه فقه السيرة فلم يذكر موقفا او فضيلة لعلي (ع) الا حيث لا يرى بديلا لذلك، فإذا جاء لغيره تجده يحاول بكل الأساليب ان يخلق من العدم شيئا و من الوهم واقعا و من الباطل حقا...
و جاء في بعض كتب السيرة انه بعد ان قتل علي مرحبا برز اخوه ياسر و كان من فرسان اليهود و ابطالهم فبرز إليه علي (ع) فألحقه بأخيه، و في رواية ثانية ذكرها المؤلفون في السيرة عن هشام بن عروة ان الذي قتله الزبير بن العوام.(2)
بن هشام در کتاب سيره اش در مورد پيكار حضرت امیرالمومنین(علیه السّلام) با مرحب خود را به نادانى زده است و كشتن او را به محمد بن مسلمه نسبت داده است. همچنانكه ابن كثير در تاريخش پس از آنكه جنگاوری حضرت امیرالمومنین(علیه السّلام) را در خيبر و كشتن مرحب را توسط وى يادآور شده و روايتى را نيز كه ابن هشام از سيره ابن اسحاق نقل نموده؛ روايت كرده است. اين ترديدكنندگان به روايت موسى بن عقبه متوفاى سال 145 هجری از زهرى اعتماد كرده اند و ادعا مى كنند كه وى كتابى درباره جنگهاى پيامبر نگاشته است كه مطالب آن را از زهرى گرفته است. همچنان كه بر روايت عبد الله بن سهل كه آن را به جابر بن عبد الله منسوب كرده اعتماد نموده اند. عبد الله بن سهل و ابن عقبه هر دو در ميان اهل حديث متهم هستند.
در تهذيب التهذيب نوشته ابن حجر آمده است كه عبد الله بن سهل بيشتر رواياتش را از عايشه نقل مىكرده و تقريبا او تنها منبع نقل حديثش بوده است.
غزالى نيز در كتاب خود فقه السيره، هر دو روايت را آورده و خود را در موضع كسى قرار داده است كه نسبت به صحت يكى از آن دو ترديد دارد. ولى به گمان من نه او و نه غير او در درستى روايت مشهور ترديد نمى كنند، بلکه بر او گران آمده است فضیلتی از حضرت امیرالمومنین(علیه السّلام) را نقل کند بدون اینکه در برابر آن فضیلتی را قرار دهد و سعی کرده حداقل بر آن تردید برانگیزد.
او در كتاب فقه السيره خود بر اين روش راه پيموده است و هيچ عمل و فضيلتى براى حضرت امیرالمومنین(علیه السّلام) ذكر نكرده مگر آنجا كه جايگزينى براى آن يافته است و چنانچه موقعيتى براى ديگرى وجود داشته كوشيده به هر شيوه ممكن از عدم براى او چيزى بيافريند و از وهم برايش واقعيتى بسازد و از باطل برايش حقى خلق كند...
در برخى از كتابهاى سيره آمده است كه پس از كشته شدن مرحب به دست حضرت امیرالمومنین(علیه السّلام)، برادر او ياسر كه از دليران و قهرمانان يهود بود براى مبارزه به ميدان آمد و حضرت امیرالمومنین(علیه السّلام) نيز به كارزار او رفتند و وى را به برادرش ملحق ساختند. در روايت ديگرى كه نويسندگان سيره آن را از هشام بن عروه نقل كرده اند؛ آمده است كه زبير بن عوام، ياسر را كشت.» (3)
سيد محسن امين عاملى در اعیان الشیعه می نویسد:
«در سيره حلبيه به نقل از الامتاع آمده است: احاديثى كه از جانب محدثان درباره كندن درب خيبر توسط على نقل شده، ردى است بر كسانى كه اين واقعه را انكار كرده اند.» (4)
شیخ مرتضی عاملی در کتاب الصحيح من السيرة النبي الأعظم در برابر این ادعایی که محمد بن مسلمه پهلوان یهودی، مرحب، را کشت که سبب فتح کامل خیبر شد؛ می نویسد بعد از فرار ابوبکر و عمر از میدان جنگ حضرت رسول (صلی الله علیه و آله) پرچم را به محمد بن مسلمه دادند که او نیز از میدان جنگ فرار کرد و کاری از پیش نبرد و حضرت رسول الله (صلی الله علیه و آله) پس از آن فرمودند:«لأدفعن لوائي إلى رجل لم يرجع حتى يفتح اللّه عليه: لوا را به مردی خواهم داد که باز نمی گردد تا خداوند او را فاتح و پیروز گرداند.» (5)
در سیره المصطفی از محمد بن مسلمه یاد می کند که پس از گذشتن نیمی از روز در مبارزه با یهودیان خیبر توسط یک یهودی کشته شد:«به همين ترتيب نيمى از روز گذشت. در آن روز محمد بن مسلمه توسط سنگ آسيابى كه يكى از يهوديان از فراز قلعه بر سرش افكند؛ كشته شد.» (6)
فردی که با سقوط سنگ آسیا کشته شد در تاریخ الکامل «محمود بن سلمه» معرفی می شود:«نخستين قلعه را كه فتح نمودند حصن ناعم بود در آنجا محمود بن سلمه كشته شد كه يك سنگ آسيا از (بام) قلعه بر او انداخته شد»(7)
در الصحيح من السيرة النبي الأعظم، شیخ مرتضى عاملي ذکر کرده است که حضرت امیرالمومنین(علیه السّلام) پس از فتح حصن قاتل محمود بن مسلمه را اسیر کرد و به محمد بن مسلمه تحویل داد و او قاتل برادرش را کشت. (8)
2.حدیث حضرت رسول الله(صلی الله علیه و آله) درباره منزلت حضرت امیرالمومنین(علیه السّلام) پس از فتح خیبر به دست ایشان
این حدیث پیامبر(صلی الله علیه و آله) درباره منزلت و فضایل حضرت امیرالمومنین(علیه السّلام) راه هر گونه شبهه افکنی و اختصاص فضایل حضرت را به دیگران می بندد:
«حَدَّثَنَا الشَّيْخُ الْفَقِيهُ أَبُو جَعْفَرٍ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ بْنِ مُوسَى بْنِ بَابَوَيْهِ الْقُمِّيُّ رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عُمَرَ الْبَغْدَادِيُّ الْحَافِظُ قَالَ حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ يَزِيدَ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ ثَوَابٍ قَالَ حَدَّثَنَا إِسْحَاقُ بْنُ مَنْصُورٍ عَنْ كَادِحٍ يَعْنِي أبي [أَبَا] جَعْفَرٍ الْبَجَلِيَّ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ لَهِيعَةَ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ يَعْنِي ابْنَ زِيَادٍ عَنْ سَلَمَةَ بْنِ يَسَارٍ عَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ قَالَ: لَمَّا قَدِمَ عَلِيٌّ (ع) عَلَى رَسُولِ اللَّهِ (ص) بِفَتْحِ خَيْبَرَ قَالَ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ لَوْ لَا أَنْ تَقُولَ فِيكَ طَوَائِفُ مِنْ أُمَّتِي مَا قَالَتِ النَّصَارَى لِلْمَسِيحِ عِيسَى بْنِ مَرْيَمَ لَقُلْتُ فِيكَ الْيَوْمَ قَوْلًا لَا تَمُرُّ بِمَلَإٍ إِلَّا أَخَذُوا التُّرَابَ مِنْ تَحْتِ رِجْلَيْكَ وَ مِنْ فَضْلِ طَهُورِكَ يَسْتَشْفُوا بِهِ وَ لَكِنْ حَسْبُكَ أَنْ تَكُونَ مِنِّي وَ أَنَا مِنْكَ تَرِثُنِي وَ أَرِثُكَ وَ أَنَّكَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى إِلَّا أَنَّهُ لَا نَبِيَّ بَعْدِي وَ أَنَّكَ تُبْرِئُ ذِمَّتِي وَ تُقَاتِلُ عَلَى سُنَّتِي وَ أَنَّكَ غَداً عَلَى الْحَوْضِ خَلِيفَتِي وَ أَنَّكَ أَوَّلُ مَنْ يَرِدُ عَلَيَّ الْحَوْضَ وَ أَنَّكَ أَوَّلُ مَنْ يُكْسَى مَعِي وَ أَنَّكَ أَوَّلُ دَاخِلِ الْجَنَّةِ مِنْ أُمَّتِي وَ أَنَّ شِيعَتَكَ عَلَى مَنَابِرَ مِنْ نُورٍ مُبْيَضَّةً وُجُوهُهُمْ حَوْلِي أَشْفَعُ لَهُمْ وَ يَكُونُوا غَداً فِي الْجَنَّةِ جِيرَانِي وَ أَنَّ حَرْبَكَ حَرْبِي وَ سِلْمَكَ سِلْمِي وَ أَنَّ سِرَّكَ سِرِّيَ وَ عَلَانِيَتَكَ عَلَانِيَتِي وَ أَنَّ سَرِيرَةَ صَدْرِكَ كَسَرِيرَتِي وَ أَنَّ وُلْدَكَ وُلْدِي وَ أَنَّكَ تُنْجِزُ عِدَاتِي وَ أَنَّ الْحَقَّ مَعَكَ وَ أَنَّ الْحَقَّ عَلَى لِسَانِكَ وَ قَلْبِكَ وَ بَيْنَ عَيْنَيْكَ الْإِيمَانُ مُخَالِطٌ لَحْمَكَ وَ دَمَكَ كَمَا خَالَطَ لَحْمِي وَ دَمِي وَ أَنَّهُ لَنْ يَرِدَ عَلَيَّ الْحَوْضَ مُبْغِضٌ لَكَ وَ لَنْ يَغِيبَ عَنْهُ مُحِبٌّ لَكَ حَتَّى يَرِدَ الْحَوْضَ مَعَكَ قَالَ فَخَرَّ عَلِيٌّ (ع) سَاجِداً ثُمَّ قَالَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي أَنْعَمَ عَلَيَّ بِالْإِسْلَامِ وَ عَلَّمَنِي الْقُرْآنَ وَ حَبَّبَنِي إِلَى خَيْرِ الْبَرِيَّةِ خَاتَمِ النَّبِيِّينَ وَ سَيِّدِ الْمُرْسَلِينَ إِحْسَاناً مِنْهُ وَ فَضْلًا مِنْهُ عَلَيَّ قَالَ فَقَالَ النَّبِيُّ ص لَوْ لَا أَنْتَ لَمْ يُعْرَفِ الْمُؤْمِنُونَ بَعْدِي.»(9)
جابر بن عبد اللَّه گويد چون حضرت امیرالمومنین(علیه السّلام) مژده فتح خيبر براى رسول خدا(صلی الله علیه و آله) آورد رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به ایشان فرمودند: اگر گروههایی از امتم در باره تو نمي گفتند آنچه نصارى درباره عيسى بن مريم گفتند امروز در باره تو چيزى مى گفتم كه به هر جمعى گذرى خاك زير پايت و باقیمانده آب وضويت را براى شفا برگيرند و همين بس كه تو از منى و من از تو هستم. ارث مرا می برى و ارث تو را برم و تو نسبت به من چون هارون نسبت به موسى هستی جز اينكه پس از من پيغمبرى نباشد پس از مرگم دین مرا ادا می کنی و به خاطر حفظ سيره و سنّت من مى جنگی و فردا بر سر حوض خليفه من باشى و تو اول كسى باشى كه سر حوض بر من وارد شوى و تو اول كسى كه با من جامه در بر می كنى و اول كسى از امت من هستى كه در بهشت در آیى و شيعيانت بر سر منبرهاى نور با روى سفيد گرد من آیند و از آنها شفاعت كنم و فردا در بهشت همسايه هاى من هستند و به راستى نبرد با تو نبرد با من است و سازش با تو سازش با من سرّ تو سرّ من است و آشكار تو آشكار من و راز سينه تو چون راز من، فرزندانت فرزندان من هستند تو وعده هاى مرا عملی كنى و حق با تو است و حق بر زبان تو است و بر دلت و ميان دو ديده ات ايمان با گوشت و خونت آميخته چنانچه با گوشت و خونم آميخته است و دشمن تو سر حوض بر من وارد نشود و دوست تو پنهان نگردد تا به همراه تو سر حوض آيد. گويد حضرت امیرالمومنین(علیه السّلام) به سجده افتادند و فرمودند: ستایش خدای را كه به من نعمت مسلمانى داد و به من قرآن آموخت و مرا محبوب خير البريه نمود كه خاتم پيغمبران و رسولان است از احسان و تفضل خودش بر من گويد. پيغمبر (صلی الله علیه و آله) فرمودند: اگر تو نبودى مؤمنان پس از من شناخته نمي شدند.(10)
در حدیثی دیگر حضرت رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به حضرت فاطمه زهرا(سلام الله علیها) درباره فضایل حضرت امیرالمومنین(علیه السّلام) با اشاره به دلاوری و رشادت ایشان در غزوه خیبر چنین فرمودند:
حَدَّثَنَا الْحُسَيْنُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ إِدْرِيسَ رِضْوَانُ اللَّهِ عَلَيْهِ قَالَ حَدَّثَنَا أَبِي عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ يَحْيَى بْنِ عِمْرَانَ الْأَشْعَرِيِّ عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ هَاشِمٍ عَنْ عَمْرِو بْنِ عُثْمَانَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عُذَافِرٍ عَنْ أَبِي حَمْزَةَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَزَوَّرِ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ أَبِي سَعِيدٍ قَالَ: أَتَتْ فَاطِمَةُ(س) النَّبِيَّ فَذَكَرَتْ عِنْدَهُ ضَعْفَ الْحَالِ فَقَالَ لَهَا أَ مَا تَدْرِينَ مَا مَنْزِلَةُ عَلِيٍّ عِنْدِي كَفَانِي أَمْرِي وَ هُوَ ابْنُ اثْنَتَيْ عَشْرَةَ سَنَةً وَ ضَرَبَ بَيْنَ يَدَيَّ بِالسَّيْفِ وَ هُوَ ابْنُ سِتَّ عَشْرَةَ سَنَةً وَ قَتَلَ الْأَبْطَالَ وَ هُوَ ابْنُ تِسْعَ عَشْرَةَ سَنَةً وَ فَرَّجَ هُمُومِي وَ هُوَ ابْنُ عِشْرِينَ سَنَةً وَ رَفَعَ بَابَ خَيْبَرَ وَ هُوَ ابْنُ اثْنَتَيْنِ وَ عِشْرِينَ سَنَةً كَامِلَةً وَ كَانَ لَا يَرْفَعُهُ خَمْسُونَ رَجُلًا قَالَ فَأَشْرَقَ لَوْنُ فَاطِمَةَ وَ لَمْ تَقَرَّ قَدَمَاهَا حَتَّى أَتَتْ عَلِيّاً(ع) فَأَخْبَرَتْهُ فَقَالَ كَيْفَ لَوْ حَدَّثْتُكِ بِفَضْلِ اللَّهِ عَلَيَّ كُلِّهِ.(11)
حسین بن احمد بن ادریس (رضوان الله علیه) از پدرش محمد بن احمد بن یحیی بن عمران اشعری از ابراهیم بن هاشم از عمرو بن عثمان از محمد بن عذافر از ابوحمزه از علی بن حزوّر از قاسم بن ابوسعید نقل می کند که گفت: حضرت فاطمه (علیها السّلام) خدمت پيغمبر (صلی الله علیه و آله) آمدند و از ضعف بدنی خود گفتند، پيغمبر به ایشان فرمودند: تو نمي دانى على چه مقامى نزد من دارد؟ دوازده سال داشت كه كارهاى مرا اداره مي كرد، در شانزده سالگى برابرم شمشير زد و نوزده سالگى پهلوانها را كشت و در بيست سالگى هموم مرا بر طرف كرد، بيست و دو ساله بود كه درب خيبر را از جا برداشت كه پنجاه مرد نمي توانستند آن را بردارند، چهره حضرت فاطمه(علیها السّلام) از شادى برافروخت و بی قرار بودند تا نزد حضرت امیرالمومنین(علیه السّلام) برگشتند و به او را از این سخنان پیامبر آگاه کرد. حضرت در جوابشان فرمودند: اگر تمام آنچه را خدا به من عنایت نموده است را برايت باز مىگفتند، چه حالى داشتى.(12)
3. احتجاجات ذکر شده درباره فضیلت و برتری حضرت امیرالمومنین(علیه السّلام) به واسطه دلاوریهای ایشان در جنگ خیبر
حضرت امیرالمومنین(علیه السّلام) در بعضی از احتجاجات خود به منزلت و شرافت نائل آمده در غزوه خیبر اشاره می نماید. که از آن جمله به موارد زیر اشاره می شود:
1 – 3 احتجاج حضرت أمير المؤمنين (علیه السّلام) بر ابوبكر
حضرت امیرالمومنین(علیه السّلام) در احتجاج خود به ابوبکر فضایل و خدمتهایی را که در صدر اسلام به اسلام و مسلمین نمودند و زمینه گسترش اسلام فراهم نمی شد مگر با آن رشادتها و از خودگذشتگیها را بر می شمارد. ایشان در ضمن احتجاجات خود به ابوبکر به مجاهدتها و دلاوریهای خویش در غزوه خیبر و حاصل شدن فتح کامل خیبر اشاره می فرمایند:
قَالَ فَأَنْشُدُكَ بِاللَّهِ أَنْتَ الَّذِي حَبَاكَ رَسُولُ اللَّهِ (ص) بِرَايَتِهِ يَوْمَ خَيْبَرَ فَفَتَحَ اللَّهُ لَهُ أَمْ أَنَا؟ قَالَ بَلْ أَنْتَ.(13)
حضرت امیرالمومنین(علیه السّلام) فرمودند: تو را به خدا سوگند، آيا رسول خدا (صلّى اللَّه عليه و آله) در غزوه خيبر پرچم را به دست تو سپرد و فتح نصيب مسلمين گرديد يا به من عطا فرمود؟ أبو بكر گفت: بلکه به تو داد.
2- 3 احتجاج أميرالمؤمنين على (عليه السّلام) به فضایل خود که با دلاوریهای جنگ خیبر به منصّه ظهور رسید در شورای شش نفره تعیین جانشین عمر
حضرت امیرالمومنین(علیه السّلام) بار دیگر در شورای شش نفره ای که برای تعیین خلیفه به دستور عمر تشکیل شده بود با احتجاج به شایستگیها و منزلت و جایگاه خویش نزد پروردگار و پیامبرش و مجاهدتهایی که سبب رشد نهال اسلام گردید سعی می نمایند که حق از دست رفته خویش را اثبات نمایند. از جمله احتجاجات حضرت امیرالمومنین(علیه السّلام) به دلاوریهای ایشان در غزوه خیبر بود که مگر با رشادتها ایشان فتح میسّر نشد.
«رَوَى عَمْرُو بْنُ شِمْرٍ عَنْ جَابِرٍ الْجُعْفِيِّ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ الْبَاقِرِ عَلَيْهِ وَ عَلَى آبَائِهِ السَّلَامُ قَالَ إِنَّ عُمَرَ بْنَ الْخَطَّابِ لَمَّا حَضَرَتْهُ الْوَفَاةُ وَ أَجْمَعَ عَلَى الشُّورَى بَعَثَ إِلَى سِتَّةِ نَفَرٍ مِنْ قُرَيْشٍ إِلَى عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ وَ إِلَى عُثْمَانَ بْنِ عَفَّانَ وَ إِلَى الزُّبَيْرِ بْنِ الْعَوَّامِ وَ إِلَى طَلْحَةَ بْنِ عُبَيْدِ اللَّهِ وَ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ عَوْفٍ وَ سَعْدِ بْنِ أَبِي وَقَّاصٍ وَ أَمَرَهُمْ أَنْ يَدْخُلُوا إِلَى الْبَيْتِ وَ لَا يَخْرُجُوا مِنْهُ حَتَّى يُبَايِعُوا لِأَحَدِهِمْ فَإِنِ اجْتَمَعَ أَرْبَعَةٌ عَلَى وَاحِدٍ وَ أَبَى وَاحِدٌ أَنْ يُبَايِعَهُمْ قُتِلَ وَ إِنِ امْتَنَعَ اثْنَانِ وَ بَايَعَ ثَلَاثَةٌ قُتِلَا فَأَجْمَعَ رَأْيُهُمْ عَلَى عُثْمَانَ فَلَمَّا رَأَى أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ(ع) مَا هَمَّ الْقَوْمُ بِهِ مِنَ الْبَيْعَةِ لِعُثْمَانَ قَامَ فِيهِمْ لِيَتَّخِذَ عَلَيْهِمُ الْحُجَّةَ فَقَالَ (ع) لَهُمْ اسْمَعُوا مِنِّي كَلَامِي فَإِنْ يَكُ مَا أَقُولُ حَقّاً فَاقْبَلُوا وَ إِنْ يَكُ بَاطِلًا فَأَنْكِرُوا ثُمَّ قَالَ أَنْشُدُكُمْ بِاللَّهِ الَّذِي يَعْلَمُ صِدْقَكُمْ إِنْ صَدَقْتُمْ وَ يَعْلَمُ كَذِبَكُمْ إِنْ كَذَبْتُمْ هَلْ فِيكُمْ أَحَدٌ صَلَّى الْقِبْلَتَيْنِ كِلْتَيْهِمَا غَيْرِي؟ قَالُوا لَا قَالَ نَشَدْتُكُمْ بِاللَّهِ هَلْ فِيكُمْ مَنْ بَايَعَ الْبَيْعَتَيْنِ كِلْتَيْهِمَا الْفَتْحَ وَ بَيْعَةَ الرِّضْوَانِ غَيْرِي؟..»(14)
«روايت كرد عمر بن شمر از جابر و او از أبى جعفر محمّد ابن علىّ الباقر عليه و على آبائه السّلام كه آن حضرت فرمودند: چون مرگ عمر بن الخطّاب نزديك شد أمر خلافت را به شورا واگذارد و أمر به احضار شش نفر از قريش کرد. على بن أبى طالب (عليه السّلام)، عثمان بن عفّان، زبير بن عوّام، طلحة بن عبد اللَّه، عبد الرّحمن بن عوف، سعد بن أبى وقّاص و حكم كرد كه اين جماعت همگى در يك خانه بنشينند و بیرون نیایند مگر اینکه بر خلافت يكى از آن شش نفر توافق کنند و با او بیعت نمایند و اگر چهار نفر اتّفاق بر خلافت يك نفر نمايند و يكى از آن جماعت ابا نمايند او را بكشند و اگر سه نفر اتّفاق بر ولايت يك نفر كنند و دو نفر ديگر امتناع نمايند آن دو نفر را به قتل رسانند بدین ترتیب جمع آراء به نفع عثمان شد.
چون حضرت امیرالمومنین(علیه السّلام) دیدند که نظر آن گروه بر عثمان است برای اتمام حجت بر آن جماعت برخاستند و فرمودند: کلام مرا بشنوید اگر حقّ باشد قبول كنيد و اگر باطل بود امتناع نمائيد.
چون قوم متوجّه گشتند حضرت أمير المؤمنين على (عليه السّلام) فرمودند: شما را به خداى متعال قسم می دهم همان خداى كه اگر راست گوئيد راستى شما را مي داند و اگر دروغ گوئيد بر كذب شما نيز مطّلع و با خبر است كه آيا در ميان شما به غير از من كسى هست كه نماز به دو قبله گزارده باشد؟ گفتند: نه گفت: به قادر منّان شما را قسم كه آيا در ميان شما كسى هست كه دو بيعت با هم با حضرت سيّد عالم كرده باشد بيعت الفتح و بيع الرّضوان به غير از من؟ گفتند: نه...»
در ادامه این حدیث حضرت امیرالمومنین(علیه السّلام) به فضایل به ظهور رسیده از ایشان در غزوه خیبر احتجاج می نمایند:
قَالَ نَشَدْتُكُمْ بِاللَّهِ هَلْ فِيكُمْ أَحَدٌ مَسَحَ رَسُولُ اللَّهِ (ص) عَيْنَيْهِ وَ أَعْطَاهُ الرَّايَةَ يَوْمَ خَيْبَرَ فَلَمْ يَجِدْ حَرّاً وَ لَا بَرْداً غَيْرِي؟ قَالُوا لا.(15)
«فرمودند: شما را به خداى متعال قسم كه آيا در ميان شما كسى هست كه حضرت رسول الله (صلی الله علیه و آله) دست مبارك بر چشم او ماليده باشد و پرچم خیبر را به او داده باشد و گرما و سرما بر او دیگر اثر نکرده باشد؛ به غير از من؟ گفتند: نه.»
در ادامه همان حدیث آمده است:
«قَالَ نَشَدْتُكُمْ بِاللَّهِ هَلْ فِيكُمْ أَحَدٌ احْتَمَلَ بَابَ خَيْبَرَ حِينَ فَتَحَهَا فَمَشَى بِهِ مِائَةَ ذِرَاعٍ ثُمَّ عَالَجَهُ بَعْدَهُ أَرْبَعِينَ رَجُلًا فَلَمْ يُطِيقُوهُ غَيْرِي؟ قَالُوا لَا»(16)
«فرمودند: شما را به خدا سوگند، آيا جز من كسى در ميان شما هست كه درب خيبر را يك صد ذرع حمل نموده باشد و پس از فتح قلاع خيبر چهل نفر هم نتوانند آن را به دوش كشند؟ گفتند: نه.»
در ادامه همان حدیث آمده است:
قَالَ فَهَلْ فِيكُمْ أَحَدٌ فَتَحَ حِصْنَ خَيْبَرَ وَ سَبَى بِنْتَ مَرْحَبٍ فَأَدَّاهَا إِلَى رَسُولِ اللَّهِ (ص) غَيْرِي؟ قَالُوا لا.(17)
فرمود: آيا جز من كسى در ميان شما هست كه قلعه خيبر را فتح نموده و دختر مرحب يهودى را به اسارت تحويل رسول خدا (صلّى اللَّه عليه و آله) داده باشد؟ گفتند: نه.
3 - 3 احتجاج امام محمد باقر (علیه السّلام) بر سالم در امر حضرت امير المؤمنين (علیه السّلام)
برای اثبات حقانیت حضرت امیرالمومنین(علیه السّلام)، حضرت امام محمد باقر (علیه السّلام) با استناد به حدیث رایت پیامبر(صلی الله علیه و آله) در حق حضرت امیرالمومنین(علیه السّلام) با این مضمون که خداوند ایشان را دوست می دارد و بنابر صادق بودن گوینده حدیث، رسول الله(صلی الله علیه و آله)، جایی برای این تصور که حضرت امیرالمومنین(علیه السّلام) در امری بدعت نهاده باشند یا خلاف حق عمل نموده باشند؛ باقی نمی ماند.
«وَ رُوِيَ: أَنَّ سَالِماً دَخَلَ عَلَى أَبِي جَعْفَرٍ(ع) فَقَالَ جِئْتُ أُكَلِّمُكَ فِي أَمْرِ هَذَا الرَّجُلِ قَالَ أَيُّمَا رَجُلٍ؟ قَالَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ(ع) قَالَ فِي أَيِّ أُمُورِهِ؟ قَالَ فِي أَحْدَاثِهِ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ انْظُرْ مَا اسْتَقَرَّ عِنْدَكَ مِمَّا جَاءَتْ بِهِ الرُّوَاةُ عَنْ آبَائِهِمْ قَالَ ثُمَّ نَسَبَهُمْ ثُمَّ قَالَ يَا سَالِمُ أَ بَلَغَكَ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ بَعَثَ سَعْدَ بْنَ عُبَادَةَ بِرَايَةِ الْأَنْصَارِ إِلَى خَيْبَرَ فَرَجَعَ مُنْهَزِماً ثُمَّ بَعَثَ عُمَرَ بْنَ الْخَطَّابِ بِرَايَةِ الْمُهَاجِرِينَ وَ الْأَنْصَارِ فَأَتَى سَعْدٌ جَرِيحاً وَ جَاءَ عُمَرُ يُجَبِّنُ أَصْحَابَهُ وَ يُجَبِّنُونَهُ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ(ص) هَكَذَا يَفْعَلُ الْمُهَاجِرُونَ وَ الْأَنْصَارُ حَتَّى قَالَهَا ثَلَاثاً ثُمَّ قَالَ لَأُعْطِيَنَّ الرَّايَةَ غَداً رَجُلًا كَرَّارٌ لَيْسَ بِفَرَّارٍ يُحِبُّهُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ يُحِبُّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ؟ قَالَ نَعَمْ وَ قَالَ الْقَوْمُ جَمِيعاً أَيْضاً فَقَالَ أَبُو جَعْفَرٍ يَا سَالِمُ إِنْ قُلْتَ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَحَبَّهُ وَ هُوَ لَا يَعْلَمُ مَا هُوَ صَانِعٌ فَقَدْ كَفَرْتَ وَ إِنْ قُلْتَ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَحَبَّهُ وَ هُوَ يَعْلَمُ مَا هُوَ صَانِعٌ فَأَيُّ حَدَثٍ تَرَى لَهُ؟ فَقَالَ أَعِدْ عَلَيَّ فَأَعَادَ(ع) عَلَيْهِ فَقَالَ سَالِمٌ عَبَدْتُ اللَّهَ عَلَى ضَلَالَةٍ سَبْعِينَ سَنَة.(18)
و نقل است كه سالم بر حضرت امام محمد باقر (عليه السّلام) وارد شد و گفت: نزد تو آمده ام تا در باره آن مرد صحبت كنم. حضرت فرمودند: كدام مرد؟ گفت: علىّ بن ابى طالب. فرمودند: در باره كدام كارش؟ گفت: درباره احداث و بدعتهايش.
فرمودند: به احاديثى كه روات از پدرانشان نقل كرده و نزد تو موجود است نيك بنگر.
راوى گويد: سپس نسب اينان را بر شمردند و فرمودند: اى سالم، آيا اين خبر به تو رسيده است كه رسول خدا (صلّى اللَّه عليه و آله) در روز خيبر سعد بن معاذ را با رايت انصار به ميدان فرستاد ولى شكست خورده بازگشت، سپس عمر بن خطّاب و او را با رايت مهاجرين و انصار گسيل داشت و اين بار سعد مجروح بازگشت و عمر نيز با تمام افرادش دچار ترس و هراس شد، در اينجا بود كه پيامبر فرمود: «اين بود كار مهاجر و انصار» تا اينكه آن را سه بار تكرار كرد سپس فرمود: «فردا اين رايت را به دست كسى خواهم داد كه بى هيچ فرار و گريزى دائماً به قلب دشمن مى زند، خدا و رسول را دوست دارد و محبوب آن دو است.»
راوى گويد: سالم و همراهانش همگى اين مطالب را تأييد نمودند و گفتند: آرى.
امام محمد باقر (عليه السّلام) فرمودند: اى سالم، اگر معتقد باشى كه خداوند او را دوست داشته ولى از كارى كه مى كند بى خبر باشد؛ كافر شده اى و اگر بگويى كه خداوند او را دوست دارد و مى داند چه مى كند، ديگر چه جايى براى احداث و بدعتهاى علىّ باقى مى ماند؟ سالم گفت: اين مطلب را دوباره برايم تكرار كن. آن حضرت تكرار نمودند، سالم [پس از اينكه متوجّه خطايش شد] گفت: هفتاد سال خدا را به گمراهى مى پرستيدم.(19)
پی نوشتها
(1) بحار الأنوار، جلد 39، صفحه 9(2) سيرة المصطفى، صفحه 546 -544
(3) ترجمه سيرة المصطفى، جلد 2، صفحه 227 – 225
(4)سيره معصومان، جلد 3، صفحه 312
(5)ر.ک. الصحيح من السيرة النبي الأعظم، جلد 17، صفحه 336
(6)ترجمه سيرة المصطفى، جلد 2، صفحه 219
(7)ترجمه الكامل ابن الأثير، جلد 7، صفحه 256 – 254
(8)الصحيح من السيرة النبي الأعظم، جلد 17، صفحه 330
(9) الأمالي، صفحه 97 – 96 - كشف اليقين في فضائل أمير المؤمنين عليه السلام، صفحه 431 - 430
(10) ترجمه الأمالي، صفحه 97 – 96
(11) الأمالي، صفحه 399
(12) ترجمه الأمالي، صفحه 399
(13) الإحتجاج على أهل اللجاج ، جلد1، صفحه 121
(14) الإحتجاج على أهل اللجاج، جلد1، صفحه 135 – 134
(15) الإحتجاج على أهل اللجاج، جلد1، صفحه 136
(16) الإحتجاج على أهل اللجاج، جلد1، صفحه 141
(17) الإحتجاج على أهل اللجاج، جلد 1، صفحه 145
(18) الإحتجاج على أهل اللجاج، جلد 2، صفحه 328
(19) الإحتجاج، جلد 2، صفحه 175 – 174
منابع
- الإحتجاج على أهل اللجاج، احمد بن على طبرسى، 2جلد، مشهد، نشر مرتضى، 1403ق.
- الإحتجاج، احمد بن على طبرسى، مترجم بهراد جعفرى، تهران، اسلاميه، 1381 ش.
- الأمالي، محمد بن على ابن بابويه، ترجمه محمد باقر كمرهاى، تهران، كتابچى،1376ش.
- الأمالي، محمد بن على ابن بابويه، تهران، كتابچى، 1376 ش.
- سيرة المصطفى، هاشم معروف الحسنى، مترجم حميد ترقى جاه، تهران، حكمت، نوبت چاپ: اوّل، 1412 ق.
- سيره معصومان، سيد محسن امين عاملى، مترجم على حجتى كرمانى، تهران، سروش، 1377ق.
- الصحيح من سيرة النبي الأعظم، جعفر مرتضى العاملى، قم، دار الحديث، 1426 ق.
- كامل تاريخ بزرگ اسلام و ايران، عز الدين على بن اثير (م 630)، ترجمه ابو القاسم حالت و عباس خليلى، تهران، مؤسسه مطبوعاتى علمى، 1371
- كشف اليقين في فضائل أمير المؤمنين (عليه السلام)، علامه حلى حسن بن يوسف بن مطهر، محقق و مصحح: حسين درگاهى، تهران، وزارت ارشاد،1411 ق.
اترك تعليق