برادران و خواهرانم در تکمیل خطبه اول به گروه دیگر خواهم پرداخت که کوشیدند و جمع شدند تا با سید الشهدا علیه السلام بجنگند. از موضوعی که محور و مدخل بحث است، آغاز خواهم کرد. در حدیث شریف آمده است "حق را بشناس تا پیروانش را بشناسی". امید می رود این حدیث در ذهن شما بماند، شما بدون شک آن را می دانید اما انسان در برخی موارد از آنها غافل می شود و زمانی که غافل شد، به مهلکه ها می افتد. اما اگر حق را نشناسد، امر بر او مشتبه خواهد شد و حق را با اشخاص خواهد شناخت و این فاجعه بزرگی برای ماست، حق با افراد شناخته نمی شود بلکه اشخاص با حق شناخته می شوند. اکنون به بعد منفی این مساله و مطلب می پردازم، من گفتم این صحنه عاشورایی صحنه ای است که تکرار می شود، یعنی اکنون کسانی هستند که در زمره خط و محور امام حسین علیه السلام هستند و نیز کسانی هستند که در خط دیگرند. این گروه ویژگی هایی دارند که قبلا گفتیم از جمله اینکه حق برایشان روشن است و آن را می شناسند و شجاع و وفادار هستند.، آن گروه دیگر نیز ویژگی هایی دارد که پنهان نیستند. از جمله این ویژگی ها این است که اصلا گوش به نصیحت نمی دهند. توجه كنيد، طبیعتا نصیحت از سوی پند دهنده ای امین و دلسوز که خواهان خیر و خوبی است بیان می شود، انسان به حالتی می رسد که اصلا نصیحت را نمی شنود، چهارده قرن پیش، ۱۰ قرن پیش و پنج قرن پیش و اکنون به حالتی رسیده که اصلا نصیحت را نمی شنود و گوشش کر شده است. به واقعه عاشورا باز می گردیم، امام حسین علیه السلام خود را معرفی کردند. شاید شخص جاهلی در آنها بود که ایشان را نمی شناخت و امام نیز خود را با صدای بلند معرفی کردند. امام علیه السلام گفتند که هستند سپس گواهی دادند در میان شما مردانی هستند که می توانند شما را درباره من راهنمایی کنند. ابا سعید الخدری، سهل بن سعد آنها را شما می شناسید. در این جهان به غیر از من پسر دختر پیامبری وجود ندارد. من پسر فلانی و فلانی هستم و جدم رسول خداست. من می خواهم بدانم شما چرا مرا می کشید؟ برادرانم توجه کنید برخی سوال ها در تاریخ جوابی ندارند. جواب آنها نادانی و ناسازگاری است یعنی در اینجا عقل و منطق کار نمی کند و فقط جهل و نادانی است، چرا می خواهید مرا بکشید؟ آیا من کسی را کشته ام؟ آیا مرا به انتقام کشته ای از خود می خواهید بکشید؟ من سنتی از پیامبر را تغییر دادم؟چه می خواهید؟ فرض کنید مرد خوبی در آنها بود که از خودش می پرسید و می گفت، بله من با ارتش هایمان آمده ایم تا بجنگیم، اما با چه کسی؟! به پاسخ ها توجه کنید، برخی می گویند از سر کینه و دشمنی با پدر تو، ما مشکلی با تو نداریم و تنها از سر دشمنی و کینه با پدرت، گویا پدر ایشان یعنی امیر المومنین انسانی بوده که آنها را اذیت کرده و بر طریق هدایت نبوده است. توجه کنید این باور را حاکمان شام در دل های اینها کاشتند، سنت و رسم بود که در خطبه هایشان لعن می کردند، توجه کنید برخی از حق فرار کردند یعنی زمانی که می گوید از سر کینه با پدرت یعنی از سر کینه و دشمنی با حق، او هرگز درباره علی ننگ و عیبی نخواهد دانست و از او دور است، بلکه فقط با حق دشمنی دارد، ما صاحب حق نیستیم اما انسان برایش سخت است که این چنین بگوید، می گوید از سر دشمنی با پدرت یعنی دشمنی با حق. این یک پاسخ است اما پاسخ منطقی و عقلانی نیست. دیگری چه پاسخی می دهد. به حکم امیر متعهد باش.ما با تو می جنگیم زیرا تو حکم امیر را نمی پذیری! کدام امیر؟! نسب، دانش، درک و تقوای کدام امیر؟! اما با این حال این هم یک جواب بود. دیگری می گوید من نمی فهمم تو چه می گویی. توجه کنید این حال کسانی است که به نصیحت گوش نمی دهند. شما برادرانم فکر نکنید که این موضوع قدیمی است. نه، این مساله همواره جریان دارد، اکنون کسانی هستند که به نصیحت گوش نمی دهند و تامل نمی کنند و گوش هایشان کر است و اصلا توجه نمی کنند. به ویژه این شخصی که بر اساس انحراف در عقل و خرد تربیت یافته و بزرگ شده، نصیحت را نمی فهمد. در نتیجه می جنگد و وارد میدان می شود. توجه کنید پس از آنکه امام حسین علیه السلام به شهادت رسیدند یا کمی پیش از آن شعار آنها این بود "خانه های ستمکاران را آتش بزنید"، به این سطح پایین فهم و درک توجه کنید، امام حسین علیه السلام را می شناسد و می داند او کیست اما دنیا او را فریب داده و خوشی و لذت آخرت را به خوشی و لذت اندک دنیا فروخت زیرا او در ری امان داده شده و تو چه می دانی امارت ها چه می کنند و این قدرت باعث می شود انسان آرمانهای خود را انکار کند. او حسین علیه السلام را می شناسد و از این خانه و خاندان دور نیست اما به امارت ری امید داده شده است.امام حسین علیه السلام صحبت می کند چون می خواهد این بیچاره ها را از گمراهی نجات دهد اما آنها نمی فهمند و نمی پذیرند، آنها نمی خواهند زیرا نمی توان با این نفس جنگید، نفسی که اراده خود را از دست داده است، نمی تواند تحت فرمان درآید، آنها می دانند که در راه باطل هستند. دیگری نزد عباس علیه السلام آمد در حالی که او را می شناخت، به او گفت، پسران خواهرمان کجا هستند؟! بنابراین او از نزدیکان این خانواده بوده و می داند که با هم خویشاوند هستند و می خواهد به عباس علیه السلام بگوید از میدان جنگ بیرون برو و برادرت را رها کن، تو از جانب ما در امان هستی و کشته نمی شوی. طبیعتا آنها شخصیت عباس علیه السلام و ایمان و قدرت او را می شناسند و از نحوه برخورد امام حسین با او باخبر هستند، این مسایل را می دانند اما به جای اینکه تسلیم عباس علیه السلام باشند، در برابر شیطان هایشان تسلیم هستند، آنها می دانند که گمراه شده اند و می خواهند دیگران را هم گمراه کنند. صفت و ویژگی دیگری وجود دارد و آن ترس است، فرماندهان این جنگجوها چه می گویند؟ می گویند اگر حسین (علیه السلام) حمله کرد و بر آنها یورش آورد، مانند ملخ های پراکنده فرار کنند زیرا می دانند که خواسته شان دنیا است و کسی که دنیا را بخواهد، سخت ترین چیز برایش مرگ است. در حقیقت این نکته مهمی از واقعه عاشوراست، آنها دنیا را خواستند و در حدیث شریف هم آمده است، "دل بستن به دنیا سر چشمه همه خطاها و گناهان است" و چقدر این خطا زشت است زمانی که در برابر سید الشهدا می ایستد و با ایشان می جنگد، آنها زمانی که شمشیر به دست گرفتند و با آن به امام حسین علیه السلام حمله کردند، چه در سرشان گذشته است؟ در سر کسی که تیری انداخت تا طفل شیرخواره ای را بکشد، چه گذشته است؟. دنیا!، در نتیجه کسی که حق را می شناسد، اما جرات نمی کند که با حق باشد. واقعه کربلا این تمایز بزرگ را ایجاد می کند و این تمایز بزرگ نتیجه واقعه کربلا نبوده و با آن پایان نیافت بلکه این رویکرد با این شیوه وجود دارد، ترس، دل بستگی به دنیا، منافع و شخصیت و گوش نکردن به نصیحت ها انسان به هیچ نصیحتی گوش نمی دهد و عزت را در گناه می بیند تا جایی که دچار انحطاط می شود و در چاله ها سقوط می کند، آنها لعنت دنیا و آخرت را برای خود خریدند. زیارتنامه های امام حسین علیه السلام را بخوانید می بینید که آنها پر از لعن نسبت به این افراد هستند، این لعن و نفرین مفهومی قرآنی است، برخی که عقل و فهمی ندارند و نمی خواهند عاشورا را درک کنند، می گویند این لعن ها در زیارتنامه ها قرار داده شده اند! توجه کنید عاشورا را نمی فهمد. ماجرای روز عاشورا را بخوانید، بله، تو احتمالا دوستدار دنیا هستی اما آن را پنهان می کنی، تو نصیحت را نمی شنوی اما این را پنهان می کنی. این به ماجرای عاشورا نیاز ندارد و برادرانم این حجتی برای همه ماست. شخصی بدون اینکه ثابت قدم باشد، دیروز آماده بود، چرا؟! فتواهایی علیه داعشی ها صادر شدند فتواهایی علیه دشمنان صادر شدند، روشن است که راه و شیوه چیست. آنها برادران را آماده کردند. اما از آنها کسانی جا ماندند، این ماجرای عاشوراست که هر روز نه فقط در میدان اتفاق می افتد، موقعیت هایی وجود دارند، چه بسا در موقعیتی حالاتی وجود دارند که برای انسان از جنگیدن دشوارتر است، این یک موقعیت است، این موقعیت ها زمانی که مساله امام حسین علیه السلام مطرح می شود و تمامی رفتارها و برخوردهای امام حسین علیه السلام با آنها را می بیند، نصیحت نمی پذیرد و قبول نمی کند ، نتیجه چه می شود؟! نه قدرت باقی می ماند و نه حاکمیتشان، و نه زندگی جاودانه می یابند، همه چیز برای آنها با لعنت های تاریخ تمام می شود! در مقابل خورشیدی وجود دارد که نمی توان آن را پوشاند. مسایلی را علیه امام حسین علیه السلام مطرح کردند، اینکه او از دین خارج شده، علیه خلیفه مسلمین قیام کرده اما همه اینها پایان یافتند و اكنون كودکان شیرخواره چشمان خود را با محبت به امام حسین علیه السلام به این دنیا می گشایند، برادرانم طبیعتا تمامی مسایلی که علیه سید الشهدا علیه السلام مطرح شدند بدون تردید به شکست منجر خواهند شد و چه بسا ز جمله مواردی که مومنان را موفق مي گرداند، بزرگداشت این مراسم و آیین ها نه فقط برای بزرگداشت و یادآوری سید الشهدا بلكه برای احیای جان هایمان است که بیمار و گرفتار دنیا شده و دچار رخوت شده اند، از ترس اینکه دل هایمان به دنیای پست تمایل یابد، احیای آیین ها یک یادآوری و تذکر برای جان هاست، ما باید همواره از برکات این آیین ها و مجالس حسینی استفاده کنیم وباید همواره بر تفاوت این دو گروه تاکید کنیم. عاشورا داستانی طولانی و گسترده است که در خون ما جاری است و همواره با ما زندگی می کند.از خداوند سبحان وتعالی می خواهیم ما را موفق گردانده و از برکات سید الشهدا علیه السلام بهره مند کند، به خداوند تعالی امیدی لا ینقطع داریم و امیدواریم که با دعاهای شما ما همواره مورد توجه سید الشهدا علیه السلام باشیم، حمد و سپاس مخصوص الله پروردگار دو جهان است، خداوندا بر محمد و خاندان پاک و مطهرش درود فرست.
اترك تعليق