تبیین فضایل والای حضرت امیرالمومنین (ع) در بحبوحه جنگها از طریق وحی و حدیث نبوی

حضرت امير المؤمنين (علیه السّلام) در تمام وقایع و جنگها از مقام شامخی برخوردار بودند اما دلاوری و از خودگذشتگی ایشان در برخی از غزوه ها و جنگها سبب گردید که خداوند با نزول آیه ای از مقام والای حضرت علی (علیه السّلام) تجلیل نماید یا حضرت رسول الله (صلی الله علیه و آله) درباره فضایل خاص حضرت امیرالمومنین (علیه السّلام) در شور و غوغای میدان نبرد حدیثی بفرمایند تا برتری حضرت مولی الموحدین بر دیگران مشخص گردد.

شجاعت، جنگاوری، جان فشانیها و پایداری حضرت امیرالمومنین (علیه السّلام) اگر چه در تمام جنگها عامل پیروزی مسلمانان بود اما نقش برجسته و اصلی حضرت در برخی از جنگها و غزوه ها آن چنان ستودنی بود که در همان میدان جنگ آیه ای نازل می شد یا حدیثی از رسول الله (علیه السّلام) درباره فضایل و شخصیت بی مانند حضرت علی بن ابیطالب (علیه السّلام) بیان می شد.

برای تبیین شخصیت بی نظیر حضرت امیرالمومنین (علیه السّلام) و نقش ایشان در برپایی اسلام از چنین موقعیتهایی برای تجلیل، تکریم، شناساندن و یادآوری مقام حضرت علی بن ابیطالب (علیه السّلام) استفاده گردید تا مردم برترین فرد را پس از پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) بشناسند.

در این مقاله به آیات و احادیثی از حضرت پیامبر (صلی الله علیه و آله) می پردازیم که در بحبوحه جنگ برای اکرام، تجلیل و شناساندن مقام والای حضرت امیرالمومنین (علیه السّلام) مطرح گردیده است:

 

غزوه بدر کبری

اگر چه آیه ای از قرآن یا حدیثی از پیامبر (صلی الله علیه و آله) در تجلیل از دلاوری و فداکاری حضرت امیرالمومنین (علیه السّلام) در جنگ بدر نقل نشده است اما در تاریخ حضرت امیرالمومنین (علیه السّلام) به عنوان دلاور یکه تاز میدان ثبت شده است که بیش از نیمی از کشتگان جنگ بدر به دست ایشان صورت گرفته است.

در غزوه بدر اولین مسلمانانی که به جنگ جنگاوران نامی مشرکان شتافتند؛ حضرت امیرالمومنین (علیه السّلام) و  عمويش حضرت حمزه (علیه السّلام) و پسر عمويش عبيدة بن الحارث بن عبد المطلب بودند و چنان ضربه مهلکی بر لشکر مشرکان وارد کردند که رعب رویارویی با سپاه مسلمانان در دل کفار باقی ماند.

«بيشتر روايات از جمله روايت مفيد و ديگران حكايت از آن دارند كه على (علیه السّلام) نيمى از مشرکان را خود كشت و در كشتن نيم ديگر با مسلمانان شركت جست. واقدى، پنجاه و دو تن از سرشناس ‏ترين قهرمانان مشرکان را به نام و نام قاتلين آنها، يادآورى كرده است و بنا به آمارى كه او دارد على (علیه السّلام) بيست و چهار تن را با شمشير خود كشته است و در كشتن بيست و هشت تن ديگر، همه مسلمانان شركت داشتند.» (1)

در جنگ احد حضرت حمزه (علیه السّلام) به شهادت می رسد و حضرت امیرالمومنین (علیه السّلام) تنها چهره شاخص و دلاورمرد جوان سپاه اسلام شناخته می شود.

ابن ابى الحديد گويد: امتياز على (علیه السّلام) در جهاد در راه خدا نزد دوست و دشمن، واضح و آشكار است. او سرور مجاهدان بود و آيا به راستى مزيت جهاد جز براى او بر كس ديگرى زيبنده است؟ ملاحظه شد كه بزرگترين جنگ پيامبر (صلی الله علیه و آله) و نيز كارى‏ ترين ضربه عليه مشركان، همان غزوه بدر كبری بود. در آن جنگ هفتاد تن از مشركان به هلاكت رسيدند كه نيمى از آنها به دست على(علیه السّلام) كشته شدند.(2)

 

  غزوه  احد و ندا دادن منادی در آسمان « لَا سَيْفَ إِلَّا ذُو الْفَقَارِ وَ لَا فَتَى‏ إِلَّا عَلِيٌّ»

جنگ احد پس از جنگ بدر در شوال سال سوم هجری رخ داد. حضرت امیرالمومنین (علیه السّلام) در این جنگ صاحب لواء و رایت شد. شيخ مفيد مى ‏نويسد: «على (علیه السّلام) در آن روز صاحب رايت و لوا شد. معناى اين عبارت آن نيست كه آن حضرت رايت و لوا را با هم بر دوش مى ‏كشيد بلكه مراد آن است كه پيامبر (صلی الله علیه و آله) انتخاب يكى از آن دو را به عهده على گذاشت چنان ‏كه اين كار در ديگر ولايات مرسوم و متداول است. يا آنكه مى ‏توان عبارت را چنين توجيه كرد كه على يك بار لوا را حمل مى ‏كرد و بار ديگر رايت را بر دوش مى ‏كشيد.»(3)

«در روز جنگ احد، آن حضرت مطابق با صحيحترين روايات، پرچمداران مشركان را كه گفته‏ اند هفت يا نه تن بوده ‏اند به قتل رساند و مشركان با به قتل رسيدن آنها از معركه جنگ گريزان شدند. به ‏طورى‏كه اگر تيراندازان از فرمان پيامبر اكرم (صلی الله علیه و آله) سرپيچى نمى ‏كردند، جنگ به سود مسلمانان پايان مى ‏يافت. تمام كسانى كه در اين‏ روز از لشکر مشركان به قتل رسيدند، بيست و هشت تن بودند كه هجده تن آنان را على (علیه السّلام) كشته بود.» (4)

با اینکه در میدان جنگ مشرکان شکست خورده بودند و با سرنگونی پیاپی پرچمدارانشان روی به هزیمت نهاده بودند، مسلمانان به طمع جمع آوری غنایم با ترک تنگه ای که مسئول حفاظت از آن بودند و پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) بارها تأکید کرده بود تا پایان جنگ نگهبانی از آن منطقه را رها نکنند، سبب شکست مسلمانان شدند.

«خالد (یکی از فرمانده مشرکان) كه از ابتدا منتظر چنين لحظه‏ اى بود با سواران خود یورش آورد. عكرمه نيز در پى خالد وارد عمل شد. نگاهبانان اندك تنگه به طرف خالد و همراهانش تير انداختند. اما پس از آنكه تيرهايشان رو به تمامى گذاشت توسط مشركان كشته شدند. عبد الله بن جبير يك تنه با آنان نبرد كرد و چون تيرهايش تمام شد با نيزه به مبارزه مشركان رفت اما نيزه‏ اش شكست و پس از آنكه دسته شمشيرش نيز شكست، به شهادت رسيد. مشركان چون ديدند سپاه آنها با مسلمانان در حال جنگ است به ميدان روى كردند و از رو به‏ رو با مسلمانان به نبرد پرداختند. مسلمانان بی خبر از همه‏ جا مشغول جمع ‏آورى غنايم بودند كه خالد با افراد خود از پشت ‏سر بر آنها تاخت و بدين وسيله مسلمانان به محاصره مشركان درآمدند. صفوف مسلمانان از هم ‏پاشيده شد و حتى برخى از مسلمانان از روى عجله و سرآسيمگى ياران خود را با شمشير مى‏ زدند و در نتيجه هفتاد تن يا بيشتر از اين تعداد از مسلمانان، برابر با كشتگان مشركان در جنگ بدر، به شهادت رسيدند.»(5)

حضرت امام صادق (عليه السّلام) فرمودند: مراد از كافر در آيه 149 سوره مبارکه آل عمران عبد اللّه ابى است كه براى جنگ احد با پيغمبر (صلی الله علیه و آله) خارج نشد و بعد از برگشتن آن حضرت مرتد شد و ياران خود را وادار به ارتداد مى نمود و به آنها مي گفت به سوى دين اولى خودتان برگرديد كه بت پرستى است. (6)

آیه 153 و 152 آل عمران درباره جنگ احد نازل شد و درباره این واقعه چنین می فرماید:

وَ لَقَدْ صَدَقَكُمُ اللَّهُ وَعْدَهُ إِذْ تَحُسُّونَهُمْ بِإِذْنِهِ حَتَّى إِذا فَشِلْتُمْ وَ تَنازَعْتُمْ فِي الْأَمْرِ وَ عَصَيْتُمْ مِنْ بَعْدِ ما أَراكُمْ ما تُحِبُّونَ مِنْكُمْ مَنْ يُريدُ الدُّنْيا وَ مِنْكُمْ مَنْ يُريدُ الْآخِرَةَ ثُمَّ صَرَفَكُمْ عَنْهُمْ لِيَبْتَلِيَكُمْ وَ لَقَدْ عَفا عَنْكُمْ وَ اللَّهُ ذُو فَضْلٍ عَلَى الْمُؤْمِنينَ* إِذْ تُصْعِدُونَ وَ لا تَلْوُونَ عَلى أَحَدٍ وَ الرَّسُولُ يَدْعُوكُمْ في أُخْراكُمْ فَأَثابَكُمْ غَمًّا بِغَمٍّ لِكَيْلا تَحْزَنُوا عَلى ما فاتَكُمْ وَ لا ما أَصابَكُمْ وَ اللَّهُ خَبيرٌ بِما تَعْمَلُونَ *

خداوند وعده خود را به شما (درباره پيروزى بر دشمن در احد) تحقق بخشيد در آن هنگام (كه در آغاز جنگ) دشمنان را به فرمان او، به قتل مى‏ رسانديد ( و اين پيروزى ادامه داشت) تا اينكه سست شديد و (بر سر رهاكردن سنگرها) در كار خود به نزاع پرداختيد و بعد از آن كه آنچه را دوست مى‏ داشتيد (از غلبه بر دشمن) به شما نشان داد، نافرمانى كرديد. بعضى از شما، خواهان دنيا بودند و بعضى خواهان آخرت. سپس خداوند شما را از آنان منصرف ساخت (و پيروزى شما به شكست انجاميد) تا شما را آزمايش كند و او شما را بخشيد و خداوند نسبت به مؤمنان، فضل و بخشش دارد. * (به خاطر بياوريد) هنگامى را كه از كوه بالا مي رفتيد و جمعى در وسط بيابان پراكنده شدند و از شدت وحشت) به عقب ماندگان نگاه نمى ‏كرديد و پيامبر (صلی الله علیه و آله) از پشت سر، شما را صدا مى‏ زد. سپس اندوه‏ ها را يكى پس از ديگرى به شما جزا داد اين به خاطر آن بود كه ديگر براى از دست رفتن (غنايم جنگى) غمگين نشويد و نه به خاطر مصيبتهايى كه بر شما وارد مى ‏گردد و خداوند به آنچه انجام مى ‏دهيد، آگاه است.

«حضرت امام صادق (عليه السّلام) فرمودند: مراد از آيه «مِنْكُمْ مَنْ يُرِيدُ الدُّنْيا» افراد و لشكريان عبد اللّه جبير است كه باب الشعب مركزشان را براى جمع آورى غنيمت خارج شدند و مراد از «وَ مِنْكُمْ مَنْ يُرِيدُ الْآخِرَةَ» خود عبد اللّه و دوازده نفر از يارانش مي باشد كه باقيماندند تا كشته شدند پس از آن حال اشخاصي را بيان مي فرمايد که از جنگ كه فرار كردند و ذيل آيه «فَأَثابَكُمْ غَمًّا بِغَمٍّ» ابى جارود از حضرت امام باقر (عليه السّلام) روايت كرده است که فرمودند: آن حضرت غم اول فرار آنها بود و غم ديگر تسلط خالد بن وليد بر آنها است. عياشى به سند خود ذيل آيه 155 سوره مبارکه آل عمران از حضرت امام صادق (عليه السّلام) روايت كرده است که فرمودند: هنگامي كه لشكر اسلام روز جنگ احد فرار نمودند، پيغمبر اكرم (صلى اللَّه عليه و آله) به آنها فرمود كجا فرار مي كنيد خداوند وعده فرموده به من دين اسلام را بر تمام اديان غالب گرداند بعضى از منافقين گفتند ما فرار كرديم پيغمبر مسخره و استهزاء مي كند.» (7)

ابن مسعود گويد ما نمى‏دانستيم كه بعضى اصحاب حضرت، دنيا طلب هستند مگر بعد از نزول اين آيه. (8)

پس از حمله مشرکان به مسلمانان، مسلمانان شروع به فرار کردند برخی از کوه بالا می رفتند و به فرا خواندن پیامبر (صلی الله علیه و آله) برای ادامه جنگ و وعده نصرت خدا توجهی نکردند.

پیامبر (صلی الله علیه و آله) به شدت در این جنگ مجروح شدند و شایعه شد که حضرت رسول خدا (صلی الله علیه و آله) کشته شد. برخی از مسلمانان با شنیدن این شایعه در فکر افتادند تا برای خود در نزد سران کفار امان بطلبند. در این باره در کتاب سیره معصومان آمده است: «برخى از مسلمانان مى ‏گفتند: اى كاش كسى را به نزد عبد الله بن ابى مى ‏فرستاديم تا براى ما از ابو سفيان امان ‏نامه ‏اى بگيرد. عده ای می گفتند: پيش از آنكه قريش به شما دست يابد و شما را بكشد به سوى قوم و قبيله خويش باز گرديد. عده ‏اى ديگر از اصحاب به كوهى در ناحيه مدينه پناه گرفتند و سه روز در آنجا به سر بردند. پس از مدتى گروهى از اصحاب كه بر فراز صخره‏ اى در كوه احد پناه گرفته بودند چهار نفر و پنج ‏نفر پايين آمدند و به همراه على (علیه السّلام) از جان پيامبر (صلى اللَّه عليه و آله) محافظت كردند. ثبات و پايمردى على (علیه السّلام) در مقابله با مشركان باعث شد تا مسلمانان بازگردند. هر بار كه مشركان قصد جان پيامبر (صلى اللَّه عليه و آله) را مى‏كردند، آن حضرت به على (علیه السّلام) مى فرمود: به آنها حمله كن و على (علیه السّلام) نيز با هجوم خود آنان را تار و مار مى‏ كرد و بدين ترتيب خداوند آنان را از شرّ نقشه پليد مشركان، صحيح و سالم رهايى بخشيد.» (9)

آن قدر حضرت امیر المومنین (علیه السّلام) در جنگ احد رشادت به خرج دادند و از وجود نازنین حضرت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) دفاع کرد که خود زخمهای عمیق و کاری برداشت. اما از همه طرف حملات دشمنان را که قصد به جان پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) کرده بودند، خنثی نمود و آنان را به درک واصل کرد.

رشادت و دلاوری حضرت امیرالمومنین (علیه السّلام) در میدان جنگ برای پاسداری از جان رسول الله (صلی الله علیه و آله) آن چنان شگفتی آفرین شد که ندا کننده ای در بین زمین و آسمان ندا سر داد که «لَا سَيْفَ إِلَّا ذُو الْفَقَارِ وَ لَا فَتَى‏ إِلَّا عَلِيٌّ.»

در کتاب کافی حدیثی در رابطه با این فضیلت و دلاوری حضرت امیر المومنین (علیه السّلام) نقل شده است که چنین است:

حُمَيْدُ بْنُ زِيَادٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْكِنْدِيِّ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ الْحَسَنِ الْمِيثَمِيِّ عَنْ أَبَانِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ نُعْمَانَ الرَّازِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (ع) قَالَ: انْهَزَمَ النَّاسُ يَوْمَ أُحُدٍ عَنْ رَسُولِ اللَّهِ (ص) فَغَضِبَ غَضَباً شَدِيداً قَالَ وَ كَانَ إِذَا غَضِبَ انْحَدَرَ عَنْ جَبِينِهِ مِثْلُ اللُّؤْلُؤِ مِنَ الْعَرَقِ قَالَ فَنَظَرَ فَإِذَا عَلِيٌّ (ع) إِلَى جَنْبِهِ فَقَالَ لَهُ الْحَقْ بِبَنِي أَبِيكَ مَعَ مَنِ انْهَزَمَ عَنْ رَسُولِ اللَّهِ فَقَالَ يَا رَسُولَ اللَّهِ لِي بِكَ أُسْوَةٌ قَالَ فَاكْفِنِي هَؤُلَاءِ فَحَمَلَ فَضَرَبَ أَوَّلَ مَنْ لَقِيَ‏ مِنْهُمْ فَقَالَ جَبْرَئِيلُ (ع) إِنَّ هَذِهِ لَهِيَ الْمُوَاسَاةُ يَا مُحَمَّدُ فَقَالَ إِنَّهُ مِنِّي وَ أَنَا مِنْهُ فَقَالَ جَبْرَئِيلُ (ع) وَ أَنَا مِنْكُمَا يَا مُحَمَّدُ فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ (ع) فَنَظَرَ رَسُولُ اللَّهِ (ص) إِلَى جَبْرَئِيلَ (ع) عَلَى كُرْسِيٍّ مِنْ ذَهَبٍ بَيْنَ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ وَ هُوَ يَقُولُ لَا سَيْفَ إِلَّا ذُو الْفَقَارِ وَ لَا فَتَى‏ إِلَّا عَلِيٌّ. (10)

نعمان رازى از حضرت امام صادق (عليه السلام) روايت كرده كه فرمود: در جنگ احد مردم از دور و اطراف پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) گريختند، به طوري كه آن حضرت به سختى خشمگین شدند و چنان بود كه هرگاه خشمگین می شدند عرقى مانند دانه هاى مرواريد از پيشانى مباركش سرازير مى گشت، پس ‍ نگريست و على (عليه السلام) را در كنار خويش مشاهده كرد، به او فرمود: تو هم به پسران پدرت (يعنى مانند ساير مردم) به آنان كه از رسول خدا گريختند ملحق شو. عرض كرد: اى رسول خدا من پيرو تو هستم. پیامبر (صلى اللَّه عليه و آله) فرمودند: پس ‍ اين دشمنان را از من دور گردان، على (عليه السلام) حمله برد و به نخستين كسى كه رسيد او را (با شمشير) بزد. جبرئيل عرض كرد: اى محمد به راستى اين مواسات (همدردى و برادرى) است. حضرت فرمود: همانا او از من است و من از او هستم، جبرئيل عرض كرد: و من نيز از شما هستم. حضرت امام صادق (عليه السلام) فرمود: در اين هنگام رسول خدا (صلى الله عليه و آله) جبرئيل را نگريست كه بر روى چهار پايه اى از طلا در ميان زمين و آسمان (ايستاده) است و مى گويد: «لا سيف الا ذوالفقار و لا فتى الا على.»

در حدیث دیگری که در معانی الاخبار آمده است به طور ضمنی در تأیید این واقعه چنین آمده است:

حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عِصَامٍ الْكُلَيْنِيُّ (رَحِمَهُ اللَّهُ) قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ عَلَّانٍ الْكُلَيْنِيِّ رَفَعَهُ إِلَى أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (ع) أَنَّهُ قَالَ: إِنَّمَا سُمِّيَ سَيْفُ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ (ع) ذَا الْفَقَارِ لِأَنَّهُ كَانَ فِي وَسَطِهِ خَطَّةٌ فِي طُولِهِ تُشْبِهُ‏ بِفَقَارِ الظَّهْرِ فَسُمِّيَ ذَا الْفَقَارِ لِذَلِكَ وَ كَانَ سَيْفاً نَزَلَ بِهِ جَبْرَئِيلُ ع مِنَ السَّمَاءِ وَ كَانَتْ حَلْقَتُهُ فِضَّةً وَ هُوَ الَّذِي نَادَى بِهِ مُنَادٍ مِنَ السَّمَاءِ لَا سَيْفَ إِلَّا ذُو الْفَقَارِ وَ لَا فَتَى‏ إِلَّا عَلِيٌّ. (11)

محمد بن محمد بن عصام كلينى مرفوعا از حضرت امام صادق (عليه السلام) روايت كرده است كه فرمودند: شمشير امیر المومنین (عليه السلام) را بدين جهت «ذو الفقار» ناميدند كه در ميانه قبضه آن خطّى در طول شمشیر شبيه به مهره‏ هاى تيره كمر بود، همان شمشيرى كه جبرئيل از آسمان آورد و دسته ‏اش از نقره بود، آن شمشيرى كه ندا كننده ‏اى از آسمان فرياد برآورد: «لا سيف الا ذو الفقار و لا فتى الّا علىّ» (12)

مفضل بن عبد اللَّه از ابن عباس نقل می كند كه گفت: براى على بن ابى طالب (عليه السّلام) چهار فضيلت است كه براى هيچ كس نيست: اول: او نخستين مردى است در ميان نژاد عرب و نژادهاى ديگر كه با پيغمبر (صلی الله علیه و آله) نماز گذارد. دوم: او پرچمدار آن حضرت در همه جنگها بود. سوم: او كسى است كه در روز جنگ احد با پيغمبر (صلی الله علیه و آله) به جاى ماند (و مردانه تا پايان كار جنگيد.) و مردم ديگر گريختند. چهارم: او (تنها) كسى بود كه در ميان قبر پيغمبر (صلی الله علیه و آله) رفت (و پیکر مطهرش را به خاک سپرد.) (13)

 

غزوه حمراء الاسد و نازل شدن آیات 146 و 172 سوره مبارکه آل عمران در حق حضرت امیرالمومنین (علیه السّلام)

پس از پایان غزوه احد مشرکان به سمت مکه حرکت کردند اما در بین راه پشیمان شدند و تصمیم گرفتند؛ برگردند و بقیه سپاه اسلام را از پای در آورند، جبرئیل نازل شد و به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) دستور حرکت برای مبارزه داد.

منادى مجروحان را براى حركت فراخواند. گويند شصت سوار يا هفتاد نفر همراه رسول خدا (صلی الله علیه و آله) بيرون آمدند. (14)

«ابان بن عثمان گويد: روز بعد از واقعه احد حضرت رسول (صلی الله علیه و آله) مسلمانان را جمع كرد و آنان هم وى را اجابت نمودند و آنان با اينكه هنوز زخمهاى زيادى داشتند و فشار سختي و محنت بر آنها سنگيني مي كرد، با پيغمبر بيرون شدند، حضرت امير المؤمنين (عليه السّلام) در حالى كه پرچم مهاجرين را در دست داشت مقابل حضرت خاتم النبيّين (صلی الله علیه و آله) حركت مي كرد پيغمبر به اتفاق ياران خود تا «حمراء الاسد» پيش رفتند و از آنجا به طرف مدينه برگشتند، در باره اين واقعه آيه شريفه‏ «الَّذِينَ اسْتَجابُوا لِلَّهِ وَ الرَّسُولِ مِنْ بَعْدِ ما أَصابَهُمُ الْقَرْحُ لِلَّذينَ أَحْسَنُوا مِنْهُمْ وَ اتَّقَوْا أَجْرٌ عَظيمٌ‏: آنها كه دعوت خدا و پيامبر (صلی الله علیه و آله) را، پس از آن همه جراحاتى كه به ايشان رسيد، اجابت كردند (و هنوز زخمهاى ميدان احد التيام نيافته بود، به سوى ميدان «حمراء الاسد» حركت نمودند) براى كسانى از آنها، كه نيكى كردند و تقوا پيش گرفتند، پاداش بزرگى است.» نازل شد.» (15)

در دو حدیث دیگر نیز از این فداکاری و فرمانبرداری حضرت امیرالمومنین (علیه السّلام) سخن رفته است:

و ذكر ابن شهر آشوب أيضا قال: روي عن أبي رافع بطرق كثيرة، أنه لما انصرف المشركون يوم احد بلغوا الروحاء، قالوا: لا الكواعب أردفتم و لا محمدا قتلتم، ارجعوا. فبلغ ذلك رسول الله (صلى الله عليه و آله) فبعث في آثارهم عليا (عليه السلام) في نفر من الخزرج، فجعل لا يرتحل المشركون من منزل إلا نزله علي (عليه السلام)، فأنزل الله تعالى: الَّذِينَ اسْتَجابُوا لِلَّهِ وَ الرَّسُولِ مِنْ بَعْدِ ما أَصابَهُمُ الْقَرْحُ. (16)

هم چنین ابن شهر آشوب از طریق راویان بسیاری از أبی رافع نقل می کند: مشرکان به هنگام بازگشت از جنگ احد(که در روز یکشنبه بود)، به سرزمین روحاء رسیدند، گفتند: نه زنانشان را اسیر کردید (نه غارتشان کردید)  و نه محمد را کشتید، برگردید، این خبر به رسول خدا(صلی الله علیه و آله) رسید پس علی (علیه السلام) را از میان سربازان خزرج (گروهی از خزرج) برگزید و او را منصوب کرد (تا پیام حضرت را به ایشان برساند)، مشرکان هنوز منزلگاه را ترک نکرده بودند که حضرت علی(علیه السلام) بر ایشان فرود آمد (به ایشان رسید)، پس خداوند بلند مرتبه این آیه را نازل فرمود: «الَّذِينَ اسْتَجابُوا لِلَّهِ وَ الرَّسُولِ مِنْ بَعْدِ ما أَصابَهُمُ الْقَرْحُ لِلَّذينَ أَحْسَنُوا مِنْهُمْ وَ اتَّقَوْا أَجْرٌ عَظيمٌ.»

      و في تفسير فرات بن إبراهيم الكوفيّ قال: حدّثنا الحسين بن الحكم معنعنا، عن ابن عبّاس (رضي اللّه عنه) في يوم أحد في قوله تعالى: الَّذِينَ اسْتَجابُوا لِلَّهِ وَ الرَّسُولِ مِنْ بَعْدِ ما أَصابَهُمُ الْقَرْحُ يعني الجراحة لِلَّذِينَ أَحْسَنُوا مِنْهُمْ وَ اتَّقَوْا أَجْرٌ عَظِيمٌ [قال:] نزلت في عليّ بن أبي طالب (عليه السّلام) و تسعة نفر بعثهم رسول اللّه (صلّى اللّه عليه و آله) في أثر أبي سفيان حين ارتحل، فاستجابوا للّه و لرسوله. (17)

و در شرح این آیه فرات بن ابراهیم کوفی گفت: حدیث کرد بر ما حسین بن حکم به طریق معنعن (18) از ابن عباس (رضی الله عنه) درباره جنگ احد و درباره قول خدای تعالی:« کسانی که پس از آن که زخم برداشته بودند، دعوت خدا و پیامبر را اجابت کردند، برای کسانی از آنان که نیکی و پرهیزکاری کردند پاداشی بزرگ است.»، این آیه درباره علی(علیه السلام) و نه سرباز نازل شد، که رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله)  آنها را برای رساندن پیام ایشان به ابوسفیان فرستاد به هنگام ترک کردن (منزلگاهشان)، پس آنها (حضرت علی (علیه السلام) و نه سرباز) خداوند و رسولش را اجابت کردند.

«على بن ابراهيم به سند خود از حضرت امام صادق (عليه السّلام) روايت كرده است که فرمودند: چون پيغمبر اكرم (صلی الله علیه و آله) از جنگ احد وارد مدينه شد، جبرئيل نازل گرديد و گفت يا محمد خداوند امر مي كند كه براى تعقيب كفار خارج شويد ... پس مجروحين در حالي كه مشغول معالجه و زخم بندى خود بودند پيرو فرمان پيغمبر اكرم (صلی الله علیه و آله) از شهر خارج شدند پس با درد و جراحت حركت كردند همين كه پيغمبر (صلی الله علیه و آله) به حمراء الاسد رسيد. قريش هم در نزديكى همين مكان فرود آمده بودند. بعضى از آنها از جمله به عكرمه ابن ابى جهل و حارث بن حشام و عمر بن عاص و خالد بن وليد مي گفتند؛ برگرديم و به مدينه حمله كنيم ما رؤساى مسلمين را كشته ‏ايم (منظورشان قتل حضرت حمزه بود.) شخصى كه از مدينه آمده بود [معبد بن أبى معبد خزاعى‏ که هنوز در این زمان مشرک بود.] بر آنها گذشت از او پرسيدند چه خبر دارى؟ گفت: من محمد (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم) و اصحابش را در حمراء الاسد ديدم كه در صدد تعقيب شما بودند. ابوسفيان گفت: اين كمال خوارى و ظلم است ما بر آنها غلبه و ظفر يافته و ظلم كرديم به خدا قسم قومي كه ظلم كند هرگز رستگار نخواهد شد. ابو سفيان نعيم بن مسعود اشجعى را ديد كه در حركت است سؤال كرد كجا مي روى؟ گفت: جوياى آن هستم كه براى اهل و عيالم طعامى فراهم آورم. ابو سفيان گفت: آيا حاضرى در برابر دريافت كيلى پر از خرما و مويز به سمت حمراء الاسد حركت نموده و به اصحاب پيغمبر بگویی كه قريش در نظر دارند به طرف شما حركت كنند؟ او قبول كرد و فرداى آن روز خود را به لشكرگاه پيغمبر اكرم (صلی الله علیه و آله) رسانيد و گفت قريش در طلب شما حركت كردند و گمان مي كنم همين ساعت پيدا شوند. گفتند: خدا ما را كفايت كند و او بهترين يار است و باكى نداريم در اين هنگام جبرئيل نازل شد و گفت اى پيغمبر خداوند قريش را مرعوب كرد، شما برگرديد و پيغمبر اكرم (صلی الله علیه و آله) و يارانش به مدينه برگشتند.» (19)

در تاریخ در باره این غزوه آمده است: رسول خدا تا «حمراء الأسد» كه در هشت ميلى مدينه قرار دارد؛ رهسپار شد و روز دوشنبه و سه شنبه و چهار شنبه را در آنجا ماند و شبها در پانصد محلّ آتش مى ‏افروختند، چنان كه شعله آتشها از مسافتهاى دور ديده مى ‏شد و همهمه سپاهيان نيز از راه دور به گوش مى ‏رسيد و به قول صاحب طبقات؛ رسول خدا پس از پنج شب، روز جمعه وارد مدينه شدند. (20)

«سيد ابن طاووس (رضى اللّه عنه) روايت كرده است كه: چون حضرت امير المؤمنين (عليه السّلام) از جنگ احد مراجعت نمود هشتاد جراحت بسیار عمیق به بدن مبارك آن حضرت رسيده بود پس حضرت رسول (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم) به ديدن آن حضرت رفت و با آن حال بر روى نطعى‏ خوابيده بود، چون او را ديد گريست و فرمود: كسى كه در راه خدا اين تعب بكشد بر خدا لازم است كه ثواب جزيل بى‏نهايت او را كرامت فرمايد، پس حضرت امير (عليه السّلام) گريست و فرمود: خدا را شكر مى‏كنم كه از تو پشت نگردانيدم و نگريختم و ليكن محزونم كه چرا به سعادت شهادت نرسيدم؟ حضرت رسول (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم) فرمود: ان شاء اللّه بعد از اين به شهادت فائز خواهى گرديد.

پس حضرت رسول (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم) فرمود: ابو سفيان به نزد ما فرستاده است به تهديد و وعيد و گفته است كه وعده ما و شما در حمراء الاسد است، پس حضرت امير المومنین (عليه السّلام) فرمودند: پدر و مادرم فداى تو باد يا رسول اللّه از خدمت تو نمى ‏مانم و سبقت مى‏ گيرم به اين جنگ هر چند بايد كه مردم مرا بر روى دست بگيرند و ببرند. پس حق تعالى آيه 146 سوره مبارکه آل عمران را در شأن‏ آن حضرت فرستاد وَ كَأَيِّنْ مِنْ نَبِيٍّ قاتَلَ مَعَهُ رِبِّيُّونَ كَثِيرٌ فَما وَهَنُوا لِما أَصابَهُمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَ ما ضَعُفُوا وَ مَا اسْتَكانُوا وَ اللَّهُ يُحِبُّ الصَّابِرِينَ.»(21)

 

غزوه خندق

فضیلت بیان شده حضرت امیرالمومنین (علیه السّلام): رویارویی و مبارزه علی بن ابی طالب (عليه السّلام) با عمرو بن عبد ود در غزوه خندق برتر و با فضيلت‏ تر از اعمال امّتم تا روز قيامت است.

در ذوالقعده سال پنجم هجری غزوه خندق روی داد. «حيى بن اخطب، كنانة بن ربيع، سلام بن ابى الحقيق و جماعتى از يهوديان با قبایل قريش و كنانه و غطفان به مدينه حمله كردند جريان اين جنگ از اين قرار است كه: يهوديان در مكه حاضر شدند و نزد ابو سفيان و قريش رفتند و آنان را دعوت كردند تا با حضرت رسول (صلى اللَّه عليه و آله) جنگ كنند.

يهوديان گفتند: ما با شما جماعت قريش معاونت و مساعدت خواهيم كرد تا محمد و اصحاب او را از بين ببريم، پس از اينكه از قريش قول مساعد گرفتند، به طرف غطفان رو آوردند و آنها را هم به جنگ پيغمبر دعوت كردند و آنان هم قول همكارى دادند.

در اين هنگام قريش به فرماندهى ابو سفيان و غطفان به رياست عيينة بن حصن فزارى و بنى مره به سرپرستى حارث بن عوف و اشجع به رياست مسعر بن زحيلة به طرف مدينه حركت كردند، حضرت رسول از جريان كار اين جماعت مطلع شدند و پس از اينكه در اين مورد با سلمان مشورت كردند، تصميم گرفتند در دور مدينه خندقى حفر كنند.» (22)

در جنگ خندق یا همان احزاب عمرو بن عبد ود از خندق عبور كرد و در مقابل لشكر مسلمانان ایستاد و برای مبارزه مبارز می طلبید. پیامبر اکرم (صلى اللَّه عليه و آله) از مسلمانان سوال کرد که چه کسی حاضر است به مبارزه با عمر برود؟ فقط حضرت علی (علیه السّلام) جواب مثبت داد و پیامبر (صلى اللَّه عليه و آله) سه بار این درخواست را تکرار نمود و هر بار فقط حضرت امیرالمومنین (علیه السّلام) آمادگی خود را برای جنگ با عمر بن عبدود اعلام نمود.

 «رسول اللَّه (صلى اللَّه عليه و آله) زره خود را بر تن او پوشاند و عمامه ‏اش را بر سرش بست و ذو الفقار، شمشير مخصوص خود را به دست او داد؛ سپس فرمود: خدايا، على را از چپ و راست و از جلو و عقب حفظ فرما. عمرو كه مردى قوى هيكل بود در اثناى مبارزه شمشيرى را بر فرق حضرت على (عليه السّلام) فرود آورد. ضربه چنان محكم بود كه علاوه بر سپر، سر را شكافت و خط شمشير بر پيشانى مبارك آن حضرت ماند. حضرت على (عليه السّلام) درست در آن هنگام با شمشير از پايين، پاهاى عمرو را هدف گرفت و دو پاى او را قطع كرد، عمرو بر زمين افتاد و صداى تكبير پيروزى على (عليه السّلام) در فضاى ميدان طنين ‏انداز شد.

پيامبر (صلى اللَّه عليه و آله) رو به على (عليه السّلام) كرد و فرمودند: يا على، فلو وزن اليوم عملك بعمل امّة محمّد (صلى اللَّه عليه و آله) لرجح عملك بعملهم و ذلك انّه لم يبق بيت من بيوت المشركين الّا و قد دخله وهن بقتل عمرو و لم يبق بيت من بيوت المسلمين الّا و قد دخله عزّ بقتل عمرو: یا علی، اگر عمل امروز تو با اعمال امّت محمد (صلى اللَّه عليه و آله) مقايسه و موازنه شود، همين يك عمل تو برتر و با فضيلت‏ تر از همه اعمال امّت من است. چون هيچ خانه ‏ا ى از مشركان و هيچ قلبى از آنان نيست كه با كشتن عمرو بن عبد ود، سستى و يأس و نوميدى در آن راه نيافته باشد و هيچ خانه ‏اى از مسلمانان نيست كه با كشتن عمرو بن عبد ود، شادى و سرور و عزّت در آن داخل نشده باشد.» (23)

در کتاب الخصال درباره فضیلتهایی که خاص حضرت امیرالمومنین (علیه السّلام) نقل شده است: « چون عمرو بن عبد ودّ را كشتم كه او را با هزار سوار برابر مى‏دانستند، پيامبر (صلّى اللّه عليه و آله) فرمودند: ضربت على روز خندق‏ برتر از همه كار پرى و آدمى ا‏ست. و فرمودند: همه اسلام با همه كفر در نبرد شد.» (24)

بهز بن حكيم از پدرش و او از جدش نقل كرده است كه نبى صلى اللَّه عليه و آله فرمود: لمبارزة علىّ بن ابى طالب عليه السّلام لعمرو بن عبد ود يوم الخندق أفضل من عمل أمّتى الى يوم القيامة: رویارویی و مبارزه علی بن ابی طالب (عليه السّلام) با عمرو بن عبد ود در جنگ خندق برتر و با فضيلت‏ تر از اعمال امّتم تا روز قيامت است. (25)

 

جنگ خیبر

فضیلت بیان شده حضرت امیرالمومنین (علیه السّلام): مردى که دوستدار خدا و رسول او است و خدا و رسولش نيز او را دوست دارند. او حمله ‏برنده ‏اى است كه از ميدان نمى ‏گريزد و از معركه باز نمى ‏گردد، مگر آنكه خداوند بر او گشايشى قرار دهد.

این جنگ در محرم سال هفتم هجری به وقوع پیوست. فتح در اين جنگ هم به وسيله‏ امير المؤمنين (عليه السّلام) به دست آمد. زيرا كه پيامبر (صلى اللَّه عليه و آله) و سپاه مسلمانان يهوديان را مدت بيست و چند شب در خيبر مورد محاصره قرار دادند. در بعضى از روزها در خيبر را باز می كردند، براى حفظ جانشان خندق كنده بودند. مرحب از درون قلعه بيرون آمد با همراهانش مهيّاى جنگ شد. پيامبر (صلى اللَّه عليه و آله)  ابو بكر را جلو خواند پرچم را به دست او داد با گروهى از مسلمانان و مهاجران به جنگ مرحب رفتند اما از شدت و سختی جنگ او ميدان نبرد را ترک كرد چون روز ديگر شد پيامبر (صلى اللَّه عليه و آله) پرچم را به دست عمر داد و واقعه دیروز تکرار شد. (26)

حضرت امیرالمومنین (علیه السّلام) دچار چشم درد شدیدی بود. «آنگاه پيامبر (صلى اللَّه عليه و آله) در فضیلت حضرت امیرالمومنین (علیه السّلام) فرمودند: فردا پرچم را به دست مردى خواهم داد كه دوستدار خدا و رسول اوست و خدا و رسول نيز او را دوست دارند. او حمله ‏برنده ‏اى است كه از ميدان نمى ‏گريزد و از معركه باز نمى ‏گردد، مگر آنكه خداوند بر او گشايشى قرار دهد. سپس على (علیه السّلام) را فراخواند و در چشم او از آب دهان خود ريخت و بهبود يافت. چون فردا شد پيامبر پرچم را به على (علیه السّلام) سپرد. مرحب (از مردان نيرومند يهوديان خيبر) درحالى‏ كه بر سر كلاهخودى گذارده بود و بر تن زرهى داشت، با على روبه‏رو شد. على (علیه السّلام) با ضربت شمشيرى آن كلاهخود را همچون تخم مرغى درهم شكست و همه لشگريان صداى اين ضربه را شنيدند. آن حضرت در اين جنگ در قلعه خيبر را كه بيست مرد از آن محافظت مى ‏كردند، از جاى كند و آن را همچون پلى بر روى خندق قرار داد. چون مسلمانان از كار جنگ باز مى‏ گشتند افراد زورمند اين در را اندكى جا به‏ جا كردند و هفتاد تن آمدند تا آن در را به حالت اول بازگردانند اما نتوانستند. (27)

حضرت امیر المومنین (علیه السّلام) فرمودند: به خدا سوگند در خيبر را به قدرت و نيروى جسمى خودم از جای نكندم بلكه به قدرت الهى بود. (28)

 

جنگ ذات السلاسل يا وادى الرمل‏ و نزول سوره عادیات در فضلیت حضرت امیرالمومنین (علیه السّلام)

این جنگ در جمادی الثانی سال هشتم هجری رخ داد. على بن ابراهيم از حضرت امام صادق (علیه السّلام) روايت كرده است که فرمودند: سوره عاديات درباره اهالى وادى يابس نازل شده است و واقعه بدين قرار است: دوازده هزار نفر مرد جنگجو از اهالى يابس اجتماع نموده و با هم سوگند ياد نمودند كه از يكديگر تخلف نكنند و يكى از آنها ديگرى را خوار و ذليل نكند و فرار نكنند تا آنكه پيغمبر اكرم (صلی الله علیه و آله) و امير المؤمنين (علیه السّلام) را به قتل برسانند و يا تمام آنها كشته شوند. جبرئيل نازل شد و رسول خدا را از تصميم و عهد آنها با خبر نمود. (29)

«پيامبر فرمان صلاة جامعه داد. (30) مردم در مسجد گرد آمدند و پيامبر آنان را از اين حمله‏ نا به هنگام دشمن آگاه كرد و فرمودند: كيست كه اين خطر را دفع كند؟ گروهى از اهل صفّه و ديگران پيش جستند و گفتند ما آماده ‏ايم هر كسى را مي خواهى بر ما امير كن جمعيت آنان هشتاد تن بود.

پيامبر (صلى اللَّه عليه و آله) ابو بكر را طلب كرد و فرمود فرمانده اينان باش و برويد، آنان با فرمانده خود به طرف دشمن آمدند متاسفانه مسلمانان خوردند. گروهى از مسلمانان كشته شدند. ابو بكر و گروهی فرار كردند و به سوى پيامبر (صلى اللَّه عليه و آله) آمدند. سپس رسول الله (صلى اللَّه عليه و آله)  عمر را با گروهى فرستاد براى دومين بار مواجه با شكست شدند و روى به فرار نهادند.

اين شكستها پيامبر (صلى اللَّه عليه و آله) را ناراحت كرد، عمرو بن عاص عرض كرد اى رسول خدا (صلی الله علیه و آله) اين بار مرا بفرست زيرا كه در جنگ با نيرنگ بايد پيش رفت شايد من اينان را با نيرنگ شكست بدهم. رسول خدا (صلى اللَّه عليه و آله) او را با گروهى فرستاد چون بدان وادى رسيدند سربازان دشمن از سنگرها بيرون آمدند گروهى از آنان را كشتند. مسلمانان براى سومين بار فرار كردند. بعد رسول خدا امير المؤمنين (علیه السّلام)  را خواست و او را به سوى دشمن فرستاد برايش دعا كرد چند قدم تا مسجد احزاب به بدرقه‏ او رفت و گروهى را همراه او فرستاد. از راه عراق به طرف آنان رفتند ولى از بيراهه راه طى مي كردند به طورى كه آنان فكر نمى‏كردند كه اين گروه به جنگشان مي روند بعد از راهى سخت و باريك روى بدان وادى آوردند.

حضرت على (عليه السّلام) شب راه مي رفت و روز را پنهان مي شد چون به آنان رسيدند به يارانش فرمودند خود را سبك بار كنيد. توقف كردند تا از جلوی آنان درآمدند. چون عمرو بن عاص اين تاكتيك جنگى را از آن حضرت ديد يقين كرد كه پيروزى نصيب مسلمانان مى‏شود.» (31)

 وی از روی حقد و حسادت سعی نمود برخی از منافقان را بترساند و منافقان سعی کردند تردید و رعب را در دل مسلمانان و حضرت امیرالمومنین (علیه السلام) وارد کنند. اما حضرت امیرالمومنین (علیه السّلام) به این حرفها کوچکترین اعتنایی ننمودند و مسلمانان هم حاضر نشدند بر خلاف دستور رسول الله (صلى اللَّه عليه و آله) از فرمان حضرت امیرالمومنین (علیه السّلام) سرپیچی کنند. سپیده دمان به دشمنان حمله بردند و آنها در حالی که غافلگیر شده بودند، شکست خوردند و خداوند به مسلمانان پيروزى عنایت نمود.

جبرئيل بر پيامبر (صلى اللَّه عليه و آله) فرود آمد سوره‏ «وَ الْعادِياتِ ضَبْحاً فَالْمُورِياتِ‏ قَدْحاً فَالْمُغِيراتِ صُبْحاً» را آورد. اين سوره سوگند خداى تعالى به سپاه امير المؤمنين (عليه السّلام) است و بیان حال سپاه به پيامبر (صلی الله علیه و آله) و مژده دادن اصحاب به پيروزى على (علیه السّلام) و يارانش و فرمان دادن به آنان كه به استقبال بروند. پيامبر (صلی الله علیه و آله) پياده به استقبال رفت. على (علیه السّلام) از اسب پياده شد و در برابر پيامبر (صلی الله علیه و آله) قرار گرفت. پيامبر (صلی الله علیه و آله) فرمودند: اگر از امت نمي ترسيدم كه در باره‏ تو بگويند آنچه را نصارى در باره‏ مسيح گفتند، امروز در باره‏ تو چيزى مي گفتم كه از برابر هر گروهى كه بگذرى خاك پايت را براى بركت بردارند زيرا كه خدا و رسولش از تو خشنود هستند. (32)

 

پی نوشتها

(1) زندگانى دوازده امام عليهم السلام، جلد‏1، صفحه197

(2) سيره معصومان، جلد‏3، صفحه 68    

(3) سيره معصومان، جلد‏3 ، صفحه 237    

(4) سيره معصومان، جلد‏3، صفحه32

(5)سيره معصومان، جلد‏3، صفحه 246

(6) تفسير جامع، جلد‏1، صفحه 500

(7) تفسير جامع، جلد‏1، صفحه 501

(8) تفسير اثنا عشري، جلد‏2، صفحه 275

(9) سيره معصومان، جلد‏3، صفحه 246

(10) الكافي، جلد‏8، صفحه110

(11)معاني الأخبار ، صفحه63

(12) معاني الأخبار، جلد‏1، صفحه 146

(13) الإرشاد للمفيد، جلد‏1، صفحه71

(14) سيرت جاودانه، جلد‏2، صفحه192

(15) زندگانى چهارده معصوم عليهم السلام، صفحه 124

(16)البرهان في تفسير القرآن، جلد‏1، صفحه713

(17) تفسير كنز الدقائق و بحر الغرائب، جلد‏3، صفحه 266

(18) معنعن:حدیثی که در تمام سلسله سند هر یک از ناقلین تصریح به لفظ (عن فلان) نموده باشند.

(19)تفسير جامع، جلد‏1، صفحه 506 – 505

(20) تاريخ پيامبر اسلام، صفحه 346

(21)حياة القلوب، جلد‏4، صفحه 994-993

(22) زندگانى چهارده معصوم عليهم السلام ، صفحه 131

(23) شواهد التنزيل لقواعد التفضيل ، صفحه 224

(24) الخصال، جلد‏2 ، صفحه202

(25)شواهد التنزيل لقواعد التفضيل ، صفحه 224

(26)ر.ک. إرشاد القلوب، جلد ‏2 ، صفحه 76

(27) سيره معصومان، جلد ‏3، صفحه 33

(28)إرشاد القلوب ، جلد ‏2، صفحه 77

(29) تفسير جامع، جلد‏7، صفحه 475 - تفسير اثنا عشري، جلد ‏14، صفحه 312

(30)هر گاه پيامبر اعلاميه ‏اى مي خواست بدهد دستور مي داد بلال صدا مي زد الصلاة جامعه و مردم براى نماز بعدى مثل روز جمعه جمع مى‏ شدند.

(31) إرشاد القلوب، جلد‏2، صفحه 79 – 78

(32) إرشاد القلوب، جلد ‏2، صفحه 80

 

منابع

- إرشاد القلوب،  حسن بن محمد ديلمى، ترجمه رضايى، تهران،  اسلاميه، چاپ سوم، 1377ش.

- الإرشاد،  محمد بن محمد مفيد، ترجمه رسولى محلاتى، تهران، اسلاميه، چاپ دوم، بى تا.

- البرهان فى تفسير القرآن‏، سيد هاشم بحرانى، تهران،‏‏ بنياد بعثت‏، 1416 ق‏.

- الخصال، محمد بن على ابن بابويه، ترجمه مدرس گيلانى، 2جلد، تهران، جاويدان، چاپ اول، 1362ش.

- الكافي، محمد بن يعقوب بن اسحاق كلينى، 8جلد، تهران، دار الكتب الإسلامية، چاپ چهارم، 1407 ق.

 - تاريخ پيامبر اسلام‏، محمد ابراهيم آيتى‏، تهران‏، دانشگاه تهران‏، 1378 ش‏.

- تفسير اثنا عشرى،‏ حسين بن احمد حسينى شاه عبدالعظيمى، جلد ‏13و 9، تهران،‏ ميقات،‏1363 ش‏.

- تفسير جامع‏، سيد محمد ابراهيم‏ بروجردى، تهران‏، صدر،1366 ش‏.

- تفسير كنز الدقائق و بحر الغرائب‏، محمد بن محمدرضا قمى مشهدى، تهران، وزارت ارشاد اسلامى، ‏1368ش.‏

- حيات القلوب‏، علامه مجلسى‏، قم‏، سرور، 1384 ش‏.

- زندگانى چهارده معصوم عليهم السلام، فضل بن حسن طبرسى، ترجمه إعلام الورى، 1جلد، تهران، اسلاميه، چاپ اول، 1390 ق.

- زندگانى دوازده امام (عليهم السلام)، هاشم معروف الحسنى، مترجم محمد مقدس، تهران‏، امير كبير، 1382 ش‏‏.

- سيرت جاودانه، جعفر مرتضى العاملى، مترجم محمد سپهرى‏، تهران‏، پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامى‏،1384ش.

- سيره معصومان، سيد محسن امين عاملى، مترجم على حجتى كرمانى‏، تهران، سروش، 1377ق.

- شواهد التنزيل لقواعد التفضيل، عبيد الله بن عبد الله‏ حسكاني، مصحح و مترجم احمد روحانى‏، قم، دارالهدی، 1380 ش‏.

- معاني الأخبار، محمد بن على ابن بابويه، 1جلد، قم ، دفتر انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسين حوزه علميه، چاپ اول ، 1403 ق.

- معاني الأخبار، محمد بن على ابن بابويه، ترجمه محمدى، 2جلد، تهران، دار الكتب الإسلامية، چاپ دوم، 1377ش.

 

پیوست ها

: فاطمه ابوحمزه