نگاهی به شخصیت و سیره حضرت امام جواد (علیه السّلام)

ولادت حضرت امام جواد (علیه السّلام) 

حضرت امام جواد (علیه السّلام) در دهم رجب سال 195 هجری قمری به دنیا آمدند ولی در برخی منابع ولادت ایشان را در شب جمعه نوزدهم ماه رمضان یا نيمه ماه رمضان سال 195ذکر نموده اند.

بر اساس دعای رسیده از ناحیه مقدسه «اللهم انى اسألك بالمولودين في رجب محمد بن علي الثاني و ابنه علي بن محمد المنتخب...» ولادت ایشان در دهم رجب ذکر شده است.

قال ابن عياش و خرج أيضا من الناحية المقدسة على يد الشيخ أبو [أبي‏] القاسم الحسين بن روح‏ هذا الدعاء في أيام رجب: « اللهم إني أسألك بالمولودين في رجب محمد بن علي الثاني و ابنه علي بن محمد المنتجب و أتقرب بهما إليك خير القرب‏...» (1)

 

«والده ماجده حضرت امام جواد (علیه السّلام) امّ ولدى بود كه او را سبيكه مى ‏گفتند و حضرت امام رضا (عليه السّلام) او را خيزران ناميد. و آن معظّمه از اهل نوبه و از اهل بيت ماريه قبطيّه مادر ابراهيم پسر حضرت رسول (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم) بود و آن مخدّره از افضل زنهاى زمان خود بود و حضرت رسول (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم) به او در قول خود اشاره فرمودند: بابى ابن خيرة الاماء النّوبيّة الطّيّبة: پدرم به قربان پسر بهترين كنيزان كه از اهل نوبه و پاكيزه است.»(2)

 

حضرت امام جواد (علیه السّلام) پس از شهادت حضرت امام رضا (علیه السّلام) در مسجد پیامبر در مدینه خطبه خواندند:

« فمن ذلك ما روي عنه أنه جي‏ء به إلى مسجد رسول الله (صلى الله عليه و آله) بعد موت أبيه الرضا و هو طفل، فجاء إلى المنبر و رقي منه درجة، ثم نطق فقال: أنا محمد بن علي الرضا أنا الجواد، أنا العالم بأنساب الناس في الأصلاب، أنا أعلم بسرائركم و ظواهركم، و ما أنتم صائرون إليه، علم منحنا به من قبل خلق الخلق أجمعين، و بعد فناء السماوات و الأرضين، و لو لا تظاهر أهل الباطل و دولة أهل الضلال، و وثوب أهل الشك، لقلت قولا يعجب منه الأولون و الآخرون، ثم وضع يده الشريفة على فيه و قال: يا محمد اصمت كما صمت آباؤك من قبل‏.» (3)

«پس از شهادت حضرت امام رضا (علیه السّلام) حضرت جواد الائمه (علیه السّلام) را كه كودكى بود به مسجد پيامبر آوردند، يك پله بر فراز منبر رفت و شروع به سخنرانى كردند و فرمودند: من محمد بن على هستم. من جوادم. من نژاد اشخاص را در پشت پدران مى ‏دانم. من از پنهان و آشكار و عاقبت كار شما آگاهم، اين دانش را خداوند به ما عنايت كرده است قبل از آفرينش تمام جهانيان و بعد از نابود شدن آسمانها و زمين اگر حمله ياوه‏ سرايان و قدرت گمراهان و ايراد شكاكان نبود، سخنى را مي گفتم كه موجب تعجب گذشتگان و آيندگان مي شد. در اين موقع دست روى دهان خويش گذاشتند فرمودند: محمد ساكت باش، همان طور كه آباء كرامت سكوت كردند.»

 حضرت امام جواد (علیه السّلام) به دست معتصم عباسی در آخر ذیقعده سال 220 به شهادت رسیدند در حالی که بيست و پنج سال داشتند و در قبرستان قريش بغداد درکنار مضجع جدشان حضرت امام موسى بن جعفر (علیه السّلام) به خاک سپرده شدند. برخی منابع تاریخ شهادت حضرت امام جواد (علیه السّلام) را در روز شنبه ششم ذيحجه سال 225 ذکر کرده اند.

القاب حضرت امام جواد (علیه السّلام) 

«اسم شريف حضرت محمّد بود و كنيه مشهور ایشان ابو جعفر ثانی و كنيه مخصوصشان ابو علي و القاب شريفشان را تقى، جواد، مختار، منتخب، مرتضى، قانع و عالم برشمرده اند.» (4)

« بر اساس نصّى كه از حضرت رسول (صلّى اللّه عليه و آله و سلم) و حضرت امير المؤمنين (عليه الصلوة و السلام) رسيده بود، حضرت امام رضا (عليه الصلوة و السلام) فرزند خود را به «جواد، زكىّ و تقىّ» ملقب فرمودند. شهرت آن حضرت به «جواد» بيش از ديگر القاب است. همچنين در ميان شيعه و سنّى به «باب المراد» مشهور شده ‏اند زيرا حاجات مردم را بسيار برآورده مى ‏ساختند و كرامتهايى بسيار از ايشان صادر شده است.» (5)

 

تصریح بر امامت حضرت امام جواد (علیه السّلام)

حضرت امام رضا (علیه السّلام) چه قبل از به دنیا آمدن حضرت امام جواد (علیه السّلام) چه بعد از به دنیا آمدن ایشان به امامت ایشان در بین شیعیان تصریح نموده اند:

بزنطی در این باره نقل کرده است:

«بعض أصحابنا عن محمد بن علي عن معاوية بن حكيم عن ابن أبي نصر قال: قال لي ابن النجاشي من الإمام بعد صاحبك فأشتهي أن تسأله حتى أعلم فدخلت على الرضا (ع) فأخبرته قال فقال لي الإمام ابني ثم قال هل يتجرأ أحد أن يقول ابني و ليس له ولد.» (6)

« بزنطى گفت پسر نجاشى از من پرسيد امام پس از حضرت علي بن موسى الرضا (عليه السّلام) كيست؟ خدمت حضرت امام رضا (علیه السّلام) رسيدم و جريان را عرض كردم، فرمودند: امام بعد از من پسر من است. آنگاه فرمود كسى جرات دارد بگويد پسرم در حالى كه اكنون پسرى ندارد.» (7)

 

علي بن اسباط و عباد بن اسماعيل در این باره از قول حضرت امام رضا (علیه السّلام) نقل کرده اند:

«قال ابن أسباط و عباد أبو إسماعيل أنا عند الرضا (ع) بمنى إذ جي‏ء بأبي جعفر (ع) قلنا هذا المولود المبارك قال نعم هذا المولود المبارك الذي لم يولد في الإسلام أعظم بركة منه‏.» (8)

«علي بن اسباط و عباد بن اسماعيل گفتند كه ما خدمت حضرت امام رضا (علیه السّلام) در منی بوديم فرزندش ابو جعفر را آوردند عرض كرديم اين مولود مباركى است فرمود: آرى‏ اين فرزندى است كه در اسلام با بركت‏تر از اين فرزند متولد نشده است.»

همین حدیث در کافی شریف چنین ذکر شده است:

«عنه عن محمد بن علي عن أبي يحيى الصنعاني قال: كنت عند أبي الحسن الرضا (ع) فجي‏ء بابنه أبي جعفر (ع) و هو صغير فقال هذا المولود الذي لم يولد مولود أعظم بركة على شيعتنا منه.» (9)

«صنعانى گويد: خدمت حضرت امام رضا (علیه السّلام) بودم كه پسر كودكشان ابى جعفر (علیه السّلام) را آوردند فرمود: اين همان مولودى است كه مولودى پر بركت ‏تر از او نسبت به شيعيان ما متولد نشده است.» (10)

 

 از دلايل طبرى منقول است كه روايت كرده از محمّد بن هارون بن موسى از پدرش از ابن الوليد از برقى از زكريّا بن آدم كه در خدمت حضرت امام رضا (علیه السّلام) بودم كه حضرت امام جواد (علیه السّلام) را خدمت آن حضرت (علیه السّلام) آوردند در حالى كه سنّ شريفشان از چهار سال كمتر بود. پس آن حضرت دست خود را بر زمين زدند و سر مبارك را به جانب آسمان بلند كردند و مدّت طويلى فكر نمودند، حضرت امام رضا (علیه السّلام) فرمودند: جان من فداى تو باد، براى چه اينقدر فكر مى‏كنى؟ عرض كردند: درباره آن کاری را كه با مادرم فاطمه (عليها السّلام) کردند؛ فكر می کنم اما و اللّه لأخرجنّهما ثمّ لاحرقنّهما ثمّ لاذرينّهما ثمّ لانسفنّهما فى اليمّ نسفا.

پس حضرت امام رضا (علیه السّلام) او را نزدي خود طلبيدند و مابين ديدگان او را بوسيدند و فرمودند: پدر و مادرم فداى تو باد، تويى شايسته از براى امامت.» (11)

 

سن شریف حضرت امام جواد (علیه السّلام) را در زمان شهادت حضرت امام رضا (علیه السّلام) نه سال و برخی هفت سال ذکر نموده اند.

اگرچه سن حضرت امام جواد (علیه السّلام) کم بود ولی و از معجزات و كرامات بی شمار حضرت و از علوم و كمالات ایشان شیعیان اقرار به امامت حضرت امام جواد (علیه السّلام) نمودند.

 در این باره در کتاب الکافی نقل شده است:

«علي بن إبراهيم عن أبيه قال: استأذن على أبي جعفر (ع) قوم من أهل النواحي من الشيعة فأذن لهم فدخلوا فسألوه في مجلس واحد عن ثلاثين ألف مسألة فأجاب (ع) و له عشر سنين.»(12)

على بن ابراهيم گويد، پدرم گفت: گروهى از شيعيان از شهرهاى دور آمدند و از حضرت امام جواد (علیه السّلام) اجازه تشرف گرفتند و خدمتش رسيدند و در يك مجلس سی هزار مسأله از او پرسيدند، حضرت به آنها جواب‏ دادند و در آن زمان ده سال داشتند.

 

فرزندان حضرت امام جواد (علیه السّلام)

حضرت امام جواد (عليه السّلام) چهار پسر داشت؛ ابو الحسن حضرت امام على نقى (علیه السّلام) و ابو احمد موسى مبرقع، ابو احمد حسين و ابو موسى عمران و دختران آن حضرت فاطمه، خديجه، امّ كلثوم و حكيمه بودند و مادر ايشان امّ ولدى بود كه سمانه مغربيّه مى ‏گفتند. حضرت امام جواد (علیه السّلام) از امّ الفضل دختر مأمون فرزندى نداشت و نسل آن حضرت منحصر از دو پسر حضرت امام علىّ نقى (عليه السّلام) و ابو احمد موسى است.» (13)

 

حضرت حكيمه خاتون دختر حضرت امام جواد (عليه السّلام‏)

«حكيمه خاتون در ميان دختران حضرت امام جواد (عليه السّلام) به فضايل و مناقب ممتاز است و خدمت چهار امام را درك نموده است و حضرت امام هادی (علیه السّلام) مكرّمه نرجس خاتون را به ایشان سپردند كه معالم دين و احكام شرع را به والده امام عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) بياموزند و به آداب الهيّه تربيت نمایند و بعد از شهادت حضرت امام حسن عسكرى (عليه السّلام) از جانب امام عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) منصب سفارت داشتند و عرايض مردم را به آن حضرت و توقيعات شريفه را كه از آن ناحيه مقدّسه صادر مى‏ شد به مردم می رساندند. ایشان مفتخر شدند به قابله ‏گرى حضرت صاحب الأمر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) و به رسيدگى به امور ولادت حضرت صاحب الزمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف). اين مخدّره اوّل كسى است كه آن حضرت را بوسيدند و در آغوش گرفتند و به نزد پدر بزرگوارش بردند و دوباره به نرجس خاتون برگردانيدند.

بالجمله اين معظّمه در ميان سادات علويّه و بنات هاشميّه از جهت فضايل و مناقب و عبادت و تقوى و علم ممتاز و به حمل اسرار امامت سرافراز بود و علما تصريح كرده‏ اند به استحباب زيارت آن معظّمه و قبر شريفش در سامراء در قبّه عسكريّين پايين پا ملاصق ضريح عسكريين (عليهما السّلام) است.» (14)

 

منزلت حضرت امام جواد (علیه السّلام)

در باب منزلت حضرت امام جواد (علیه السّلام) محمد بن حسن بن عمار نقل می نماید:

« الحسين بن محمد عن محمد بن أحمد النهدي عن محمد بن خلاد الصيقل عن محمد بن الحسن بن عمار قال: كنت عند علي بن جعفر بن محمد جالسا بالمدينة و كنت أقمت عنده سنتين أكتب عنه ما يسمع من أخيه يعني أبا الحسن (ع) إذ دخل عليه أبو جعفر محمد بن علي الرضا (ع) المسجد- مسجد الرسول (ص) فوثب علي بن جعفر بلا حذاء و لا رداء فقبل يده و عظمه فقال له أبو جعفر (ع) يا عم اجلس رحمك الله فقال يا سيدي كيف أجلس و أنت قائم فلما رجع علي بن جعفر إلى مجلسه جعل أصحابه يوبخونه و يقولون أنت عم أبيه و أنت تفعل به هذا الفعل فقال اسكتوا إذا كان الله عز و جل و قبض على لحيته لم يؤهل هذه الشيبة و أهل هذا الفتى و وضعه حيث وضعه أنكر فضله نعوذ بالله مما تقولون بل أنا له عبد.» (15)

« محمد بن حسن بن عمار گويد: در مدينه خدمت على بن جعفر بن محمد نشسته بودم، من دو سال خدمت او بودم و اخبارى را كه از برادرش (حضرت امام كاظم عليه السّلام) شنيده بود؛ مى نوشتم. در اين ميان به ناگاه حضرت ابو جعفر محمد بن على الرضا (عليه السّلام) در مسجد پيغمبر بر او وارد شد و على بن جعفر بى‏ كفش و رداء از جا جست و خدمت او رسيد و دست او را بوسيد و او را احترام نمود. ابو جعفر (عليه السّلام) به او فرمود: عموجان بنشين خدايت رحمت كند. گفت: اى آقاى من چطور بنشينم و شما ايستاده باشيد؟ چون على بن جعفر به مسند خود برگشت (مثل اين كه مجلس درسى داشته) اصحابش او را سرزنش كردند و مى‏ گفتند: تو عموى پدر او هستى و با او اين كار مى‏ كنى؟ فرمود: خاموش باشيد، در صورتى كه خدا عز و جل‏ (دست به ريش سفيد خود گرفت) اين ريش سفيد را لايق امامت ندانسته و اين جوان را لايق و اهل دانسته است و او را بدان مقام كه بايد متمكن ساخته است، من منكر فضل او گردم نعوذ بالله بلكه من بنده او هستم.» (16)

 

«ريان بن شبيب گويد: هنگامى كه مأمون اراده كرد دخترش را به حضرت امام جواد (علیه السّلام) بدهد، گروهى از بنى عباس با اين امر مخالفت كردند و به مأمون گفتند: شما را به خداوند سوگند مي دهيم كه از اين تصميم منصرف شويد و دخترتان را به ابن الرضا تزويج نكنيد زيرا ما مي ترسيم امور خلافت و سلطنت از خانواده ما بيرون شود و عزت و شوكتى را كه خداوند به ما داده است از دست ما برود و ما از عملى كه با پدر وى انجام دادى در خوف بوديم تا آنگاه كه خداوند امر او را از ما كفايت كرد.

مأمون گفت: به خداوند سوگند من از اينكه رضا را به ولايت عهدى برگزيدم هيچ گونه پشيمانى نداشتم، من ابتداء او را تكليف كردم كه بار خلافت را به دوش گيرد و مرا راحت سازد وليكن وى از قبول خلافت امتناع كرد و خداوند هم تقديرات خود را جارى نمود و اما در مورد ابو جعفر بايد به شما گوشزد كنم كه من وى را در فضل و شرف بر همگان ترجيح مي دهم و او را با اينكه كوچك است بسيار بزرگ مي شمارم و از هوش‏ و فراست و علم و دانش وى در شگفت هستم.

مخالفين گفتند: وى كودك است و معرفت ندارد، اكنون اندكى بگذاريد تا درس بخواند و مسائل دين را ياد بگيرد پس از اين تصميم خود را به مرحله عمل برسانید. مأمون گفت: واى بر شما من اين جوان را بهتر مي شناسم و اين خانواده علم و كمال و فضلشان از خداوند است و از الهام پروردگار استفاده انوار علوم مي كنند، پدران وى همواره در علم دين و احكام قرآن از مردم مستغنى بودند، اكنون اگر ميل داريد از وى مسائل دينى بپرسيد تا مطلب براى شما روشن گردد.» (17)

 

اصحاب و یاران حضرت امام جواد (علیه السّلام) 

از بزرگان اصحاب حضرت امام جواد (علیه السّلام) ابو جعفر احمد بن محمّد بن ابى نصر معروف به بزنطى كوفى‏، ابو محمّد فضل بن شاذان بن خليل ازدى نيشابورى‏، ابو تمّام حبيب بن اوس الطّائى الإمامي‏، ابو الحسن علىّ بن مهزيار اهوازى دورقىّ الأصل، ثقة الاسلام محمّد بن ابى عمير و محمّد بن سنان ابو جعفر الزّاهرى را می توان نام برد. (18)

 

شهادت حضرت امام جواد (علیه السّلام) 

«معتصم پيوسته راهى مي جست كه حضرت جواد را از ميان بردارد. مي دانست ام الفضل با حضرت امام جواد (علیه السّلام) ميانه خوبى ندارد يكى به جهت اولاد نداشتن از آن حضرت و ديگر به واسطه حسادت شديدى كه نسبت به مادر حضرت امام علي النقى (علیه السّلام) مي ورزيد زيرا حضرت امام جواد (علیه السّلام) او را بر ام الفضل مقدم مي داشت. معتصم به ام الفضل پيشنهاد كرد كه حضرت امام جواد (علیه السّلام) را مسموم كند. ام الفضل قبول كرد سمى را در انگور رازقى جاى داد و در مقابل امام گذاشت، همين كه حضرت امام جواد (علیه السّلام) از آن انگور ميل كرد، ام الفضل شروع به گريه نمود. امام فرمودند: چرا گريه مي كنى؟ خدا ترا گرفتار دردى كند كه خوب‏ شدنى نباشد و بلائى گرفتار شوى كه پوشيدنى نباشد.» (19)

 

معجزات و کرامات حضرت امام جواد (علیه السّلام) 

درباره آگاه بودن حضرت امام جواد (علیه السّلام) از مکنونات قلبی افراد چون ائمه معصومین دیگر (صلوات الله علیهم) به دو روایت اشاره می نماییم:

«الحسين بن محمد عن معلى بن محمد عن محمد بن علي عن محمد بن حمزة الهاشمي‏ عن علي بن محمد أو محمد بن علي الهاشمي قال: دخلت على أبي جعفر (ع) صبيحة عرسه حيث بنى بابنة المأمون و كنت تناولت من الليل دواء فأول من دخل عليه في صبيحته أنا و قد أصابني العطش و كرهت أن أدعو بالماء فنظر أبو جعفر (ع) في وجهي و قال أظنك عطشان فقلت أجل فقال يا غلام أو جارية اسقنا ماء فقلت في نفسي الساعة يأتونه بماء يسمونه‏ به فاغتممت لذلك فأقبل الغلام و معه الماء فتبسم في وجهي ثم قال يا غلام ناولني الماء فتناول الماء فشرب ثم ناولني فشربت ثم عطشت أيضا و كرهت أن أدعو بالماء ففعل ما فعل في الأولى فلما جاء الغلام و معه القدح قلت في نفسي مثل ما قلت في الأولى فتناول القدح ثم شرب فناولني و تبسم.

قال محمد بن حمزة فقال لي هذا الهاشمي و أنا أظنه كما يقولون.» (20)

 على بن محمد يا محمد بن على هاشمى گفت: بامداد روزى كه حضرت امام جواد (علیه السّلام) با دختر مأمون عروسى كرده بود، خدمت آن حضرت رسيدم و شب پیش دوا خورده بودم و من هم نخستين كسى بودم كه بامداد آن روز نزد آن حضرت آمده بودم و تشنه بودم و نمى‏ خواستم آب طلب كنم، حضرت امام جواد (علیه السّلام) به رويم نگاهى كرد و فرمودند: به گمانم تشنه ‏اى؟ گفتم: آرى، فرمودند: اى غلام يا اى كنيزك، آب براى ما بياور، من با خود گفتم: اكنون آبى بياورند كه او را زهر خورانند و از اين بدبينى خود غمناک شدم. غلامى آمد و آب آورد، آن حضرت به روى من لبخندى زدند و سپس فرمودند: اى غلام، آب را به من بده، آن حضرت آب را گرفتند و از آن نوشيدند و سپس به من دادند و نوشيدم و باز هم تشنه شدم و نخواستم آب بطلبم و همان كار اولى را انجام دادند و اين بار چون غلام قدح را آورد، باز در دلم همان گمان سابق گذشت و حضرت قدح را گرفتند و از آن نوشيدند و به من دادند و لبخندى زدند.

محمد بن حمزه (راوى خبر از او) گويد به من گفت: من‏ گمان می کنم، اين مرد هاشمى (حضرت امام جواد علیه السّلام) همچنان است كه مى ‏گويند. (يعنى طبق عقيده شيعه ضمير مردم را مى ‏داند.)» (21)

 

«و منها ما روي عن الحسن بن علي الوشاء قال‏ كنت بالمدينة بصريا في المشربة مع أبي جعفر (ع) فقام و قال لا تبرح. فقلت في نفسي كنت أردت أن أسأل أبا الحسن الرضا (ع) قميصا من ثيابه فلم أفعل فإذا عاد إلي أبو جعفر (ع) أسأله.

فأرسل إلي من قبل أن أسأله و من قبل أن يعود إلي و أنا في المشربة بقميص و قال الرسول يقول لك هذا من ثياب أبي الحسن التي كان يصلي فيها.» (22)

«حسن بن على وشاء مى‏ گويد: در قريه ‏اى نزديك مدينه به نام «صريا» با امام جواد در اطاقى نشسته بوديم كه حضرت برخاست و به من فرمود: از جايت حركت نكن. با خود گفتم: مى‏ خواستم پيراهنى از لباسهاى حضرت امام رضا (عليه السّلام) را از او بگيرم ولى موفق نشدم. اما وقتى كه حضرت امام جواد (عليه السّلام) برگشت از او آن‏ را در خواست مى‏ كنم. قبل از اينكه من درخواستم را عرضه بدارم و امام برگردد. پيراهن را توسط شخصى برايم فرستاد و قاصد گفت؛ امام فرمودند: اين يكى از لباسهاى حضرت امام رضا (علیه السّلام) است كه در آن نماز مى ‏گزارده است.» (23)

« و منها ما روي عن محمد بن أورمة عن الحسين المكاري قال:‏ دخلت على أبي جعفر ببغداد و هو على ما كان من أمره.

فقلت في نفسي هذا الرجل لا يرجع إلى موطنه أبدا و أنا أعرف مطعمه‏ قال فأطرق رأسه ثم رفعه و قد اصفر لونه فقال يا حسين خبز شعير و ملح جريش في حرم جدي رسول الله أحب إلي مما تراني فيه‏.» (24)

«از حسين مكارى روايت شده كه در بغداد خدمت حضرت امام جواد (علیه السّلام) رسيدم در حالى كه كارش بالا گرفته بود، با خود گفتم: اين مرد (امام) چيزهايى را كه در اينجا مى ‏خورد، ديگر هيچ وقت به وطنش برنمى‏ گردد.

راوى مى‏ گويد: حضرت امام جواد (علیه السّلام) سرشان را پايين انداختند و سپس سرشان را بالا گرفتند و در حالى كه رخسارشان زرد شده بود، فرمودند: اى حسين، نان جو و نمك در حرم جدم رسول خدا (صلى الله عليه و آله) (مدينه) براى من بهتر است از آنچه تو مرا در اين وضع مى‏ بينى.»

 

آگاهی حضرت امام جواد (علیه السّلام) به امور 

در این باره به دو روایت بسنده می نماییم:

«و منها ما روي عن عمران بن محمد قال:‏ دفع إلي أخي درعا لأحملها إلى أبي جعفر (ع) مع أشياء فقدمت بها و نسيت الدرع فلما أردت أن أودعه قال لي احمل الدرع و سألتني والدتي أن أسأله قميصا من ثيابه فسألته فقال ليست تحتاج إليه فجاءني الخبر أنها توفيت قبل عشرين يوما.» (25)

«عمران بن محمد گفت برادرم زرهي داد كه به حضرت امام جواد (علیه السّلام) بدهم با مقدارى اسباب آنها را آوردم ولى زره را فراموش كردم. همين كه خواستم از خدمتش مرخص شوم فرمودند زره را هم بياور.

مادرم تقاضا كرده بود كه پيراهنى از آن حضرت بگيرم براى او. فرمودند: احتياجى ندارد. خبر رسيد كه او بیست روز قبل فوت شده‏ است.»

 روایت دیگری درباره آگاهی حضرت امام جواد (علیه السّلام) به امور:

« و منها ما روي عن ابن أورمة قال‏: حملت إلي امرأة شيئا من حلي و شيئا من دراهم و شيئا من ثياب. فتوهمت أن ذلك كله لها و لم أسألها أن لغيرها في ذلك شيئا فحملت ذلك إلى المدينة مع بضاعات لأصحابنا و كتبت في الكتاب أني قد بعثت إليك من قبل فلانة كذا و من قبل فلان كذا و من قبل فلان و فلان بكذا. فخرج في التوقيع قد وصل ما بعثت من قبل فلان و فلان و من قبل المرأتين تقبل الله منك و رضي عنك و جعلك معنا في الدنيا و الآخرة. فلما رأيت‏ ذكر المرأتين شككت في الكتاب أنه غير كتابه و أنه قد عمل‏ علي دونه لأني كنت في نفسي على يقين أن الذي دفعت إلي المرأة كان كله لها و هي مرأة واحدة فلما رأيت في التوقيع امرأتين اتهمت موصل كتابي. فلما انصرفت إلى البلاد جاءتني المرأة فقالت هل أوصلت بضاعتي. قلت نعم قالت و بضاعة فلانة.

قلت و كان‏ فيها لغيرك شي‏ء قالت نعم كان لي فيها كذا و لأختي فلانة كذا. قلت بلى قد أوصلت ذلك و زال ما كان عندي‏.» (26)

« ابن اورمه ‏گويد: زنى مقدارى از اشياى زينتى و مقدارى درهم و مقدارى پارچه به من داد كه خدمت حضرت امام جواد (علیه السّلام) ببرم و من گمان كردم كه همه اين چيزها از آن خود اوست. از اين رو نپرسيدم كه تنها مال اوست يا ديگرى هم با او شريك است. آن را با چيزهاى ديگرى كه شيعيان به من سپرده بودند، به مدينه آوردم.

آنگاه در نامه ‏اى كه به حضرت امام جواد (علیه السّلام) نوشتم، شرح دادم كه از طرف فلانى اين مقدار و از طرف فلان شخص اين مقدار و همين طور.

حضرت امام جواد (علیه السّلام) در جواب نوشته بود كه از جانب فلان و فلان آنچه فرستاده بودى به ما رسيد. و همچنين از جانب آن دو زن. خدا از تو قبول كند و از تو راضى شود و تو را در دنيا و آخرت با ما قرار دهد.

هنگامى كه من ذكر آن دو زن را در نامه ديدم، شك نمودم كه اين نامه، احتمالا نامه آن حضرت نباشد و پنداشتم آن را خادمان آن حضرت، نوشته‏ اند. چون يقين داشتم كه آن زنى كه مال را به من سپرد، يك زن بيشتر نبود. وقتى كه اسم دو زن را ديدم، قاصد نامه را متهم كردم. بعد از آن كه به شهر خودم برگشتم آن زن نزد من آمد و گفت: آيا مال مرا به مدينه رساندى؟

گفتم: آرى. گفت: مال فلان زن را چطور؟ گفتم: مگر غير از تو زن ديگر هم چيزى فرستاده بود؟ گفت: آرى، براى من اين مقدار بود و براى فلان خواهرم نيز اين مقدار. گفتم: آرى، آن را هم رساندم. بدينسان شك من برطرف گرديد.» (27)

 

برکت وجود حضرت امام جواد (علیه السّلام)

«أحمد بن إدريس عن محمد بن حسان عن أبي هاشم الجعفري قال: صليت مع أبي جعفر (ع) في مسجد المسيب و صلى بنا في موضع القبلة سواء و ذكر أن السدرة التي في المسجد كانت يابسة ليس عليها ورق فدعا بماء و تهيأ تحت السدرة فعاشت السدرة و أورقت و حملت من عامها.» (28)

«از ابو هاشم جعفرى كه گفت: من نماز مغرب را با حضرت امام جواد (علیه السّلام) در مسجد مسيب خواندم، براى ما در محل قبله مسجد نماز خواند بى ‏انحراف از ديوار و گفت: درخت سدر خشكى در مسجد بود كه برگ نداشت و حضرت امام جواد (علیه السّلام) آب خواستند و در زير آن درخت وضوء گرفتند و آماده نماز شدند و آن درخت زنده شد و برگ آورد و همان سال ميوه داد.» (29)

 

نه تنها تمام ثروت زمین در اختیار امامان معصوم (علیهم السّلام) است بلکه همه اشیاء و مواد تحت تصرف حضرات معصومین (صلوات الله علیهم) قرار دارد:

«و منها ما روي عن إسماعيل بن عباس الهاشمي قال:‏ جئت إلى أبي جعفر (ع) يوم عيد فشكوت إليه ضيق المعاش فرفع المصلى و أخذ من التراب سبيكة من ذهب فأعطانيها فخرجت بها إلى السوق فكان فيها ستة عشر مثقالا من ذهب‏.» (30)

«اسماعيل بن عباس هاشمى مى‏گويد: روز عيدى بود كه خدمت حضرت امام جواد (عليه السّلام) رسيدم و نزد آن حضرت در باره تنگى زندگى و معاش ناليدم.

حضرت سجاده ‏اش را بلند كرد و از خاك، تكه طلايى بيرون آورد و به من داد. آن را به بازار بردم به اندازه شانزده مثقال طلا بود.»

 

«تهذيب الأحكام روى علي بن مهزيار قال: كتبت إلى أبي جعفر و شكوت إليه كثرة الزلازل في الأهواز و قلت ترى لي التحول عنها فكتب (ع) لا تتحولوا عنها و صوموا الأربعاء و الخميس و الجمعة و اغتسلوا و طهروا ثيابكم و أبرزوا يوم الجمعة و ادعوا الله فإنه يدفع عنكم قال ففعلنا فسكنت الزلازل.» (31)

از تهذيب الاحکام علي بن مهزيار گفت: نامه ‏اى براى حضرت امام جواد (علیه السّلام) نوشتم و از زلزله‏ هاى زيادى كه در اهواز مى ‏آمد، شكايت كردم و عرض كردم: اجازه مي فرمایيد من از اين سرزمين خارج شوم؟ فرمودند: از اهواز خارج مشو. روز چهارشنبه و پنجشنبه و جمعه را روزه بگيريد و روز جمعه غسل كنيد و لباسهاى تميز بپوشید و در همان روز جمعه دسته جمعى به درگاه خداوند دعا کنید و از او بخواهيد. اين بلا را رفع مى‏ كند. على بن مهزيار گفت: همين كار را كردیم زلزله آرام شد.» (32)

 

میراث پیامبر اکرم و پیامبران پیشین (صلوات الله علیهم) در نزد اوصیای رسول الله (صلوات الله علیهم و آله) می باشد. در حدیث ذیل حضرت امام جواد (علیه السّلام) بدین مورد اشاره می نمایند:

«و منها ما روى بكر بن صالح عن محمد بن فضيل الصيرفي قال:‏ كتبت إلى أبي جعفر (ع) كتابا و في آخره هل عندك سلاح رسول الله (ص) و نسيت أن أبعث بالكتاب فكتب إلي بحوائج له و في آخر كتابه عندي سلاح رسول الله (ص) و هو فينا بمنزلة التابوت في بني إسرائيل يدور معنا حيث درنا و هو مع كل إمام.» (33)

محمد بن فضيل صيرفى گفت نامه ‏اى به حضرت امام جواد (علیه السّلام) نوشتم و در آخر نامه اضافه كردم كه آيا سلاح پيغمبر (صلی الله علیه و آله) نزد شما هست ولى فراموش كردم نامه را بفرستم.

حضرت امام جواد (علیه السّلام) نامه ‏اى به من نوشتند كه دستورهایى در آن داده بودند و در آخر نامه نوشته بودند كه سلاح پيامبر اكرم (صلی الله علیه و آله) پيش من است سلاح آن حضرت مانند تابوت ‏بنى اسرائيل است كه با ما است، هر كجا باشيم و در اختيار امام است.

 

« و عن عبد العظيم الحسني رضي الله عنه قال: قلت لمحمد بن علي بن موسى (ع) يا مولاي إني لأرجو أن تكون القائم من أهل بيت محمد الذي يملأ الأرض قسطا و عدلا كما ملئت ظلما و جورا فقال (ع) ما منا إلا قائم بأمر الله و هاد إلى دين الله و لكن القائم الذي يطهر الله به الأرض من أهل الكفر و الجحود و يملأ الأرض قسطا و عدلا هو الذي يخفى على الناس ولادته و يغيب عنهم شخصه و يحرم عليهم تسميته و هو سمي رسول الله و كنيه و هو الذي تطوى له الأرض و يذل له كل صعب يجتمع إليه من أصحابه عدة أهل بدر ثلاثمائة و ثلاثة عشر رجلا من أقاصي الأرض و ذلك قول الله‏ «أين ما تكونوا يأت بكم الله جميعا إن الله على كل شي‏ء قدير» فإذا اجتمعت له هذه العدة من أهل الإخلاص أظهر الله أمره- فإذا كمل له العقد و هو عشرة آلاف رجل خرج بإذن الله فلا يزال يقتل أعداء الله حتى يرضى عز و جل قال عبد العظيم فقلت له يا سيدي فكيف يعلم أن الله قد رضي؟ قال يلقي في قلبه الرحمة فإذا دخل المدينة أخرج اللات و العزى فأحرقهما.»(34)

«عبد العظيم بن عبد الله حسنى (رضى الله عنه) گويد، به حضرت امام جواد (عليه السّلام) عرض كردم: مولاى من، آرزويم اين است كه شما آن قائمى از بيت محمد باشيد كه زمين را پر از قسط و عدل مى ‏كند همچنان كه آكنده از ظلم و جور شده است. حضرت فرمودند: هر كدام از ما قائم به امر خداوند و هادى به دين او است، اما قائمى كه خداوند توسط او زمين را از لوث وجود أهل كفر و انكار پاك سازد و آن را پر از عدل و داد نمايد كسى است كه ولادتش بر مردم پوشيده و شخصش از ايشان پنهان و بردن نامش حرام است و او همنام و هم كنيه رسول خدا (صلى الله عليه و آله) است و او كسى است كه زمين برايش در پيچيده شود و هر مشكلى برايش هموار گردد، أصحاب او به تعداد أهل بدر سيصد و سيزده نفر از دورترين نقاط زمين به گرد او فراهم آيند، و اين همان فرمايش خداوند است كه: «هر جا كه باشيد خدا همه شما را فراهم آورد، كه خدا بر هر چيزى تواناست. (سوره مبارکه بقره، آیه 148)» پس هنگامى كه اين تعداد افراد مخلص گرد آيند خداوند متعال امر خود را ظاهر سازد و چون عقد- كه آن ده هزار مرد باشد- براى او كامل شود، به اذن و فرمان خداى تعالى قيام كند و آنقدر دشمنان خدا را بكشد تا خداوند خشنود شود.

عبد العظيم گفت: به آن حضرت عرض كردم: سرور من، چگونه مى ‏فهمد خداوند متعال خشنود گرديده است؟

فرمودند: خداوند در قلب او رحمت مى ‏افكند و چون به مدينه درآيد لات و عزى را در آورده و آن دو را آتش زند.» (35)

 

پی نوشتها

(1) المصباح كفعمي، صفحه 530 - منتهى الآمال، جلد‏3، صفحه 1753

(2) منتهى الآمال، جلد‏3 ، صفحه 1754

(3) مشارق أنوار اليقين في أسرار أمير المؤمنين (علیه السّلام)، صفحه 152

(4) منتهى الآمال، جلد ‏3، صفحه 1753- زندگانى حضرت جواد و عسكريين عليهم السلام ( ترجمه جلد 50 بحار الأنوار)، صفحه 15

(5) نگاهى گذرا بر زندگانى امام جواد (علیه السّلام)، صفحه 33

(6) الكافي ، جلد1، صفحه320 - بحار الأنوار، جلد‏50 ، صفحه 20

(7) زندگانى حضرت جواد و عسكريين عليهم السلام (ترجمه جلد 50 بحار الأنوار)، صفحه 18

(8) الخرائج و الجرائح، جلد‏1، صفحه 385

(9) الكافي ، جلد1، صفحه 321

(10) أصول الكافي (ترجمه مصطفوى)، جلد‏2، صفحه 106

(11) منتهى الآمال، جلد‏3، صفحه 1766

(12) الكافي ، جلد1، صفحه 496

(13) منتهى الآمال، جلد‏3، صفحه1810

(14) منتهى الآمال، جلد‏3، صفحه1810

(15) الكافي ، جلد1، صفحه322

(16) أصول الكافي (ترجمه كمره ‏اى)، جلد‏2، صفحه 515

(17) زندگانى چهارده معصوم عليهم السلام، صفحه 466 – 465

(18) ر.ک. منتهى الآمال، جلد‏3، صفحه 1831- 1820

(19) زندگانى حضرت جواد و عسكريين عليهم السلام (ترجمه جلد 50 بحار الأنوار)، صفحه 15

(20) الكافي، جلد‏1، صفحه 496 -495 - الخرائج و الجرائح، جلد‏1، صفحه 378

(21) أصول الكافي (ترجمه كمره‏اى)، جلد‏3، صفحه 457 – 456

(22) الخرائج و الجرائح، جلد‏1، صفحه 384 – 383

(23)جلوه‏ هاى اعجاز معصومين عليهم السلام، صفحه 309 – 308

(24) الخرائج و الجرائح، جلد‏1، صفحه 383

(25) الخرائج و الجرائح، جلد‏2، صفحه 670

(26) الخرائج و الجرائح، جلد‏1، صفحه 387 – 386

(27) جلوه‏هاى اعجاز معصومين عليهم السلام، صفحه310 - 309

(28) الكافي ، جلد1، صفحه 497

(29) أصول الكافي (ترجمه كمره‏ اى)، جلد‏3، صفحه 459

(30) الخرائج و الجرائح، جلد‏1، صفحه 383

(31) بحار الأنوار، جلد‏50، صفحه101

(32) زندگانى حضرت جواد و عسكريين عليهم السلام (ترجمه جلد 50 بحار الأنوار)، صفحه 88 – 87

(33) الخرائج و الجرائح، جلد‏1، صفحه 387

(34) الإحتجاج على أهل اللجاج، جلد2‏، صفحه 449

(35) ترجمه الإحتجاج، جلد‏2، صفحه 524 - 523

 

منابع

- قرآن کریم

- الإحتجاج على أهل اللجاج، احمد بن على طبرسى، مشهد، نشر مرتضى، 1403ق.

- اصول الكافي، محمد بن يعقوب كلينى، ترجمه مصطفوى، علميه اسلاميه، تهران، چاپ اول، 1369 ش.

- اصول الكافي، محمد بن يعقوب‏ كلينى، مترجم: محمد باقر كمره اى، قم‏، اسوه‏، 1375ش‏.

- بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، محمد باقر بن محمد تقى مجلسى، بيروت، دار إحياء التراث العربي، چاپ دوم، 1403ق.

- ترجمه الإحتجاج، احمد بن على‏ طبرسى، مترجم: بهراد جعفرى، تهران‏، اسلاميه‏، 1381 ش‏.

- جلوه‏ هاى اعجاز معصومين عليهم السلام (ترجمه الخرائج و الجرائج)، سعيد بن هبة الله قطب الدين راوندى، 1جلد، قم، دفتر انتشارات اسلامى، چاپ: دوم، 1378 ش.

- الخرائج و الجرائح، سعيد بن هبة الله قطب الدين راوندى، قم، مؤسسه امام مهدى (عجل الله تعالى فرجه الشريف)، چاپ: اول، 1409 ق.

- زندگانى چهارده معصوم عليهم السلام ترجمه إعلام الورى بأعلام الهدى، فضل بن حسن طبرسى، مترجم: عزیزالله عطاردی، تهران، اسلاميه، چاپ: سوم، 1390 ق.

- زندگانى حضرت جواد و عسكريين عليهم السلام (ترجمه جلد 50 بحار الأنوار)، محمد باقر بن محمد تقى مجلسى، تهران، اسلامیه، 1364 ش.

- الكافي، محمد بن يعقوب بن اسحاق كلينى، ‏محقق / مصحح: على اكبر غفارى و محمد آخوندى، تهران، ‏دار الكتب الإسلامية، 1407 ق‏.

- مشارق أنوار اليقين في أسرار أمير المؤمنين عليه السلام، رجب بن محمد حافظ برسى، بيروت، أعلمي، چاپ: اول، 1422 ق.

- المصباح للكفعمي( جنة الأمان الواقية)، ابراهيم بن على عاملى‏كفعمى، قم‏، دارالرضي (زاهدي)، 1405ق‏.

- منتهى الآمال فى تواريخ النبى و الآل عليهم السلام (فارسى)، حاج شيخ عباس قمى‏، قم‏، دليل‏، 1379 ش.

- نگاهى گذرا بر زندگانى امام جواد (عليه السّلام)‏، عبد الرزاق مقرّم، ‏مشهد،بنياد پژوهشهاى اسلامى آستان قدس رضوى‏، 1382 ش‏.

 

 

: فاطمه ابوحمزه