هجوم و غارت خیام حسینی در عصر عاشورا

 

اگرچه در بیشتر کتب تاریخی در شرح وقایع حمله به خیام حسینی از غارت خیام سخن گفته اند ولی حقیقت بسیار تلختر، شرح واقعه عظیمتر و هتک حرمت خاندان رسالت (علیهم السّلام) درک نشدنی است. در کتب تاریخ و مقاتل گزارشهایی از شهادت برخی از کودکان حرم بر اثر ترس و واهمه هجوم یا تشنگی و لگدمال شدن زیر سم اسبان ذکر می شود.

در مظلومیت این بانوان همین بس که در غروب عاشورا عزادار و غارت زده، غریب و دلخسته در دشت کربلا تنها و بی سرپناه مانده بودند.

در المنتخب فی جمیع المراثی آمده دستور حمله به خیام توسط عمر بن سعد (لعنه الله علیه) صادر شد: «أمر ابن سعد بسلبنا و نهبنا»(1)

در نقل قولهای مقاتل و کتب تاریخی همراهی شمر بن ذی الجوشن (لعنه الله علیه) در تشجیع آن لشکر ملعون در تاختن به خیام و غارت آن مبرهم است.

در وقعه الطف درباره همراهی و تاختن شمر (لعنه الله علیه) به سوی خیام آمده است:

«[و حمل‏] شمر بن ذي الجوشن في رجّالة معه [على ثقل الحسين عليه السّلام فانتهوا]»(2)

«شمر بن ذى الجوشن با مردان جنگى همراهش به [اموال حسين عليه السّلام‏] حمله بردند.»

 

مقتل الحسين(علیه السّلام) خوارزمي و بحارالانوار درباره حمله و غارت خیام چنین گزارشی شده است:

«و أقبل الأعداء حتى أحدقوا بالخيمة و معهم شمر بن ذي الجوشن، فقال: ادخلوا فاسلبوا بزّتهن. فدخل القوم فأخذوا كلّ ما كان بالخيمة...»(3)

«دشمنان خیمه ها را محاصره کردند و شمر بن ذی الجوشن که با آنان بود دستور داد، وارد شوید و متاع و لباسها را برگیرید. آنان داخل خیمه شدند و هر چه در آن بود؛ بردند...»

در باب غارت خیام در اکثر کتب تاریخی غیر شیعی به غارت رناسها و حله‏ ها و شترها و رخت و اسباب و اثاثیه بانوان حرم اشاره رفته است.(4)

در انساب الاشراف درباره غارت خیام آمده است:

«و مال الناس على الورس و الحلل و الإبل فانتهبوها و أخذ الرحيل ابن زهير الجعفي و جرير بن مسعود الحضرمي و أسيد بن مالك الحضرمي أكثر تلك الحلل و الورس.»(5)

مردم برای غارت رناسها و حله ‏ها و شترها هجوم آوردند و رحیل ابن زهیر جعفی و جریر بن مسعود حضرمی و اسید بن مالک حضرمی اکثر آن حله ها و رناسها را غارت کردند.                     

در باره حمله و غارت خیام در بحارالانوار چنین نقل شده است:

«قال و جاءت جارية من ناحية خيم الحسين (ع) فقال لها رجل يا أمة الله إن سيدك قتل قالت الجارية فأسرعت إلى سيدتي و أنا أصيح فقمن في وجهي و صحن قال و تسابق القوم على نهب بيوت آل الرسول و قرة عين الزهراء البتول حتى جعلوا ينزعون ملحفة المرأة عن ظهرها و خرجن بنات الرسول و حرمه يتساعدن على البكاء و يندبن لفراق الحماة و الأحباء.

و روى حميد بن مسلم قال رأيت امرأة من بكر بن وائل كانت مع زوجها في أصحاب عمر بن سعد فلما رأت القوم قد اقتحموا على نساء الحسين فسطاطهن و هم يسلبونهن أخذت سيفا و أقبلت نحو الفسطاط فقالت يا آل بكر بن وائل أ تسلب بنات رسول الله لا حكم إلا لله يا ثارات رسول الله فأخذها زوجها و ردها إلى رحله.»(6)

«راوى مي گويد: كنيزكى از طرف خيمه ‏هاى امام (عليه السّلام) آمد و مردى به او گفت: اى كنيز آقاى تو يعنى امام حسين (علیه السّلام) كشته شد. آن كنيز مي گويد: من در حالى كه صيحه مي زدم به سرعت نزد بانوى خود بازگشتم. آنان در مقابل من برخاستند و فرياد زدند. راوى مي گويد: آن گروه غارتگر در غارت كردن خيمه ‏هاى آل رسول (صلّى اللَّه عليه و آله) مسابقه نهادند. كار غارتگرى آنان به جائى رسيد كه چادر زنان را از سر آنان به غارت مى‏بردند. دختران پيغمبر خدا شروع به گريه و زارى كردند و براى فراق ياوران و عزيزان خود شروع به ناله و ندبه نمودند.

حميد بن مسلم مي گويد: زنى را از قبيله بكر بن وائل ديدم كه با شوهرش در ميان لشكر ابن سعد بودند. هنگامى كه آن گروه نابكار به طور ناگهانى داخل خيمه‏ هاى زنان امام حسين شدند و مشغول غارت اموال گرديدند شمشيرى به دست گرفت و به سمت خيمه‏ ها رفت و فرياد زد: اى آل بكر بن وائل، آيا جا دارد هستى دختران پيغمبر خدا به يغما برود؟ فرمانروائى نيست مگر براى خدا. اى خونخواهان پيغمبر اسلام، شوهرش آن زن را گرفت و به جايگاه خود بازگردانند.»

 

دفاع این بانوی از قبيله بكر بن وائل و مانع شدن همسرش در منابع دیگر چون لهوف، منتهى الآمال، مثير الأحزان نیز ذکر شده است.(7)

 

ربودن خلخال از پای دخترخردسال حضرت امام حسین (علیهما السّلام) 

در بسیاری از منابع تاریخی و مقاتل از ربودن خلخال از پای دختر خردسال حضرت امام حسین (علیه السّلام) سخن رفته است در حالی که رباینده می گریست و به زشتی عمل خویش آگاه بود. در امالی صدوق این واقعه چنین گزارش شده است:

«حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ مُوسَى بْنِ الْمُتَوَكِّلِ رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ السَّعْدَآبَادِيُّ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِي الْجَارُودِ زِيَادِ بْنِ الْمُنْذِرِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الحسين [الْحَسَنِ‏] عَنْ أُمِّهِ فَاطِمَةَ بِنْتِ الْحُسَيْنِ (ع) قَالَ: دَخَلَتِ الْغَانِمَةُ [الْعَامَّةُ] عَلَيْنَا الْفُسْطَاطَ وَ أَنَا جَارِيَةٌ صَغِيرَةٌ وَ فِي رِجْلِي خَلْخَالانِ مِنْ ذَهَبٍ فَجَعَلَ رَجُلٌ يَفُضُّ الْخَلْخَالَيْنِ مِنْ رِجْلِي وَ هُوَ يَبْكِي فَقُلْتُ مَا يُبْكِيكَ يَا عَدُوَّ اللَّهِ فَقَالَ كَيْفَ لَا أَبْكِي وَ أَنَا أَسْلُبُ ابْنَةَ رَسُولِ اللَّهِ فَقُلْتُ لَا تَسْلُبْنِي قَالَ أَخَافُ أَنْ يَجِي‏ءَ غَيْرِي فَيَأْخُذَهُ قَالَتْ وَ انْتَهَبُوا مَا فِي الْأَبْنِيَةِ حَتَّى كَانُوا يَنْزِعُونَ الْمَلَاحِفَ عَنْ ظُهُورِنَا.»(8)

«فاطمه دختر حضرت امام حسين (علیه السّلام) فرمودند: غارتگران بر خيمه ما هجوم آوردند و من دختر خردسالى بودم و خلخال طلا به پايم بود مردى آن را مى‏ ربود و مى‏ گريست. گفتم: دشمن خدا چرا گريه مي كنى؟ گفت‏: چرا گريه نكنم كه از دختر رسول خدا غارت مي كنم. گفتم: مرا واگذار. گفت: مي ترسم ديگرى آن را بربايد. فرمود: هر چه در خيمه ‏هاى ما بود غارت كردند تا اينكه چادر از دوش ما برداشتند.»(9)

 

در تذكرة الخواص درباره غارت وسایل دختر حضرت امام حسین (علیه السّلام) آمده است:

«و اخذ ملحفة فاطمة بنت الحسين واحد و اخذ حليها آخر و عروا نساءه و بناته من ثيابهن.»(10)

«يكى چادر فاطمه دختر حسين را برد و ديگرى زيورش را و لباس زنان و دختران او را نيز بردند.»(11)

این واقعه در طبقات الکبری نیز نقل شده است.(12)

غارت زیرانداز حضرت امام سجاد (علیه السّلام) در حال بیماری

در برخی از منابع از جمله کتاب المنتخب في جمع المراثي و الخطب از حضرت زینب نقل شده است که هنگامی که عمر بن سعد دستور غارت خیام را صادر کرد، مردی با چشمان روشن وارد خیمه گردید و هر چه در آن بود را به غارت برد و به حضرت امام سجاد (علیه السّلام) نگاهی کردند و دید که ایشان بر روی زیراندازی چرمین بیمار و ناتوان دراز کشیده اند، آن ملعون زیرانداز را از زیر بدن مبارک حضرت (علیه السّلام) بیرون کشیدند و ایشان را روی زمین باقی نهاد.(13)

در معالی السبطین این فرد را خولی معرفی نموده است.

در بحارالانوار و ‌الدمعة الساکبة و المنتخب المراثی این ملعون اخنس بن زید (لعنه االله علیه) ذکر شده است.

 

غارت گوشواره از گوش دختر امام حسین (علیه السّلام)

در باب غارت گوشواره مقاتل اسامی بانوان مختلفی را ذکر نموده اند. در برخی از مقاتل آمده است که صفیه بنت الحسین (عليها السلام)‏ همان دختری از دختران حضرت سیدالشهداء (علیه السّلام) است که اخنس بن زید برای ربودن گوشواره، گوش ایشان را پاره نمود.(14)

در بحارالانوار و ‌الدمعة الساکبة و المنتخب المراثی در گفتگوی سدی با اخنس بن زید (لعنه االله علیه) آمده است که اخنس بن زید (لعنه االله علیه) به غارت زیرانداز حضرت امام زین العابدین (علیه السّلام) در حالی که بیمار بر روی آن خوابیده بودند و توان حرکت نداشتند و کشیدن گوشواره از گوش صفیه دختر حضرت امام حسین (علیه السّلام) پاره کردن گوش ایشان اعتراف می نماید:

«قَالَ أَنَا الْأَخْنَسُ بْنُ زَيْدٍ قُلْتُ وَ مَا صَنَعْتَ يَوْمَ الطَّفِّ قَالَ أَنَا الَّذِي أُمِّرْتُ عَلَى الْخَيْلِ الَّذِينَ أَمَرَهُمْ عُمَرُ بْنُ سَعْدٍ بِوَطْيِ جِسْمِ الْحُسَيْنِ بِسَنَابِكِ الْخَيْلِ وَ هَشَّمْتُ أَضْلَاعَهُ وَ جَرَرْتُ نَطْعاً مِنْ تَحْتِ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَ هُوَ عَلِيلٌ حَتَّى كَبَبْتُهُ عَلَى وَجْهِهِ وَ خَرَمْتُ أُذُنَيْ صَفِيَّةَ بِنْتِ الْحُسَيْنِ لِقُرْطَيْنِ كَانَا فِي أُذُنَيْهَا.»(15)

«گفت: من اخنس بن زید هستم. گفتم: روز عاشورا چه کردي؟ گفت: من کسی هستم که مأمور شدم اسبانی را که عمر بن سعد مأمور کرده بود، بر جسم حسین علیه السّلام با نعلهاي اسبان بتازانم و پهلوهایش را شکستم و زیراندازی را از زیر علی بن الحسین (علیه السلام) که بیمار بود کشیدم تا او را به صورت به زمین زدم و دو گوش صفیه بنت الحسین (علیه السّلام) را دریدم تا به دو گوشواره اي که در گوش داشت برسم.»

 

شهادت بانوان و کودکان بنی هاشم در اثر هجوم به خیام و ترس و تشنگی

ابعاد فاجعه حمله ملعونان لشکر عمر بن سعد به خیام مشخص نیست ولی در مقاتل گزارشاتی در دست است که بانوان و کودکان بنی هاشم در اثر حمله به خیام و ترس و تشنگی به شهادت رسیدند. در این مجال برخی از گزارشات رسیده ذکر می شود:

عاتکه دختر رقیه کبری و مسلم بن عقیل، نوه حضرت امیرالمومنین از کنیزی به نام صهبای ثعلبیه بود که در اثر هجوم به خیام زیر دست و پا ماند و جان باخت:

«... و عاتكة [امها رقيّة الكبرى و مسلم بن عقیل] و لها من العمر سبع سنين الّتي سحقت يوم الطّفّ‌ بعد شهادة الحسين لمّا هجم القوم على المخيّم للسّلب على ما رواه الشّيخ حسن بن سليمان الشّويكيّ‌ في مقتله و أمّها أي رقيّة الصّهباء الثّعلبيّة تكنّى أمّ‌ حبيب من سبيّ‌ عين التّمر الّتي اشتراها أمير المؤمنين عليه السّلام من خالد بن الوليد بأربعين دينارا فولدت منه رقيّة الكبرى و عمر الأطرف توأمين.»(16)

«... و عاتکه [مادرش رقیه کبری و پدرش مسلم بن عقیل] که هفت ساله بود و در روز عاشورا بعد از شهادت حضرت امام حسین (علیه السّلام) هنگامی که قوم برای غارت و چپاولگری به خیمه ها هجوم آوردند، زیر دست و پای دشمنان افتاد، بر طبق آنچه از شیخ حسن بن سلیمان شویکی در مقتلش روایت شده است و (مادرش یعنی رقيه) صهبای ثعلبیه، کنیه او ام حبیب بود، از اسیران عین التمر که حضرت امیرالمومنین (علیه السّلام) از خالد بن وليد به چهل دینار خریده بود و از او رقیه کبری زاده شد و عُمر که لقبش أطرَف و با رقیه دوقلو بود.»

 

در آخرین وداع حضرت امام حسین (علیه السّلام) هنگامی که حضرت ابا عبدالله اهل حرم را برای آخرین وداع رقیه، عاتکه و صفیه را صدا می زنند تا برای خداحافظی به نزد ایشان بروند که محتمل است همین کودکانی باشند که سرنوشت سختی در انتظارشان است: «ثمّ نادى (عليه السلام): يا امّ كلثوم و يا زينب و يا سكينة و يا رقيّة و يا عاتكة و يا صفيّة، عليكنّ منِّي السّلام، فهذا آخر الاجتماع و قد قرب منكم الافتجاع‏.»(17)

 

طبق گزارش دیگر دو طفل عبدالرحمان بن عقیل بن ابوطالب؛ سعد و عقیل که مادرشان خدیجه دختر حضرت امیرالمومنین (علیه السّلام) بود در اثر ترس و تشنگی در هنگام حمله به خیام کشته شدند:

«كما ذكره الطّبرسيّ في إعلام الورى و قال الشّيخ حسن سليمان بن محمّد بن الحسن الشّويكيّ في مقتله نقلا من الجزء العاشر من كتاب المنن لعبد الوهّاب الشّعرانيّ قال: و عبد الرّحمان بن عقيل بن أبي طالب قتل مع الحسين بن عليّ بالطّفّ و أبناؤه سعد و عقيل كانا معه و ماتا من شدّة العطش و من الدّهشة و الذّعر بعد شهادة الحسين(علیه السّلام) لمّا هجم القوم على المخيّم للسّلب و أمّهما خديجة بنت عليّ بن أبي طالب عليه السّلام توفّيت بالكوفة.»(18)

طبق آنچه طبرسی در اعلام الوری و شیخ حسن سلیمان بن محمد بن حسن شویکی در مقتلش از جزء دهم کتاب المنن برای عبدالوهاب شعرانی نقل می کند: و عبدالرحمان بن عقیل بن ابوطالب با حضرت امام حسین (علیه السّلام) در طف کشته شد و پسرانش سعد و عقیل بودند که با او بودند و از شدت عطش و از هراس کشته شدند هنگامی که قوم برای غارت و چپاولگری به خیمه ها هجوم آوردند و مادر آن دو خدیجه دختر علی بن ابیطالب (علیهما السّلام) بود که در کوفه وفات یافت.

 

در نقلی نیز ذکر شده است که برخی از بانوان یا فرزندان حضرت امام حسن (علیه السّلام) که از مدینه با حضرت امام حسین (علیه السّلام) همراه شدند در هنگام هجوم خیام و غارت به زیر دست و پا افتادند و کشته شدند:

«خرج من المدينة مع الحسين عليه السّلام من زوجات أخيه الحسن خمس، و من أولاده ذكورا و أناثا ستّة عشر، فبين من قتل منهم يوم الطّفّ‌ مع الحسين و بين من سحق منهم و مات، لمّا هجم القوم على المخيّم للسّلب و بين من أسر منهم مع الأسرى إلى الشّام.»(19)

از مدینه با حضرت امام حسین(علیه السّلام) پنج نفر از همسران حضرت امام حسن (علیه السّلام) حرکت نمودند و شانزده نفر از فرزندان دختر و پسر حضرت امام حسن (علیه السّلام) در روز عاشورا با حضرت امام حسین (علیه السّلام) به شهادت رسیدند یا اینکه هنگام هجوم به خیمه و غارت به زیر دست و پا افتادند و کشته شدند یا اینکه اسیر شدند و با خاندان عصمت به شام رفتند.

 

غارت ورس و شتران

اگرچه  در اغلب کتب عامه تاریخی به خصوص و مقاتل در باب غارت خیام اول به ذکر غارت ورس و شتر اشاره شده است ولی عظیمتر و دل خراشتر ظلمهایی بود که بر بانوان عترت وارد آمد.

درباره به غارت شتر و ورس و در برخی کتب علاوه بر موارد ذکر شده حله و زعفران نیز به علاوه موارد قبل اضافه شده است که از خیام حضرت امام حسین (علیه السّلام) به غارت بردند ولیکن هیچکدام قابل استفاده نبود. در بحارالانوار درباره به غارت رفتن ورس و شترهای به غارت رفته که برای خوردن کشتند؛ چنین آمده است:

«وَ بِهَذَا الْإِسْنَادِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ الْحَافِظِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَعْقُوبَ عَنِ الْعَبَّاسِ بْنِ مُحَمَّدٍ الدُّورِيِّ عَنْ يَحْيَى بْنِ مَعِينٍ عَنْ جَرِيرٍ عَنْ زَيْدِ بْنِ أَبِي الزِّنَادِ قَالَ: قُتِلَ الْحُسَيْنُ وَ لِي أَرْبَعَ عَشْرَةَ سَنَةً وَ صَارَ الْوَرْسُ رَمَاداً الَّذِي كَانَ فِي عَسْكَرِهِمْ وَ احْمَرَّتْ آفَاقُ السَّمَاءِ وَ نَحَرُوا نَاقَةً فِي عَسْكَرِهِمْ فَكَانُوا يَرَوْنَ فِي لَحْمِهَا النِّيرَانَ.»(20)

من چهارده ساله بودم که حسین (علیه السّلام) به شهادت رسید و زعفران یمنی که در لشکر قاتلان بود، به خاکستر مبدل گردید و افقهاي آسمان سرخ گشت و ناقه اي را در لشکرشان نحر کردند ولی آن گوشت قابل خوردن نبود و آتش می گرفت.

 

در گزارش دیگر از إعلام الورى بأعلام الهدى و بحارالانوار درباره غیر قابل خوردن بودن گوشت شترانی که از اموال امام حسین به غارت رفته بود، چنین آمده است:

«وَ بِهَذَا الْإِسْنَادِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ الْقَطَّانِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جَعْفَرِ بْنِ دُرُسْتَوَيْهِ عَنْ يَعْقُوبَ بْنِ سُفْيَانَ النَّسَوِيِّ عَنْ سُلَيْمَانَ بْنِ حَرْبٍ عَنْ حَمَّادِ بْنِ زَيْدٍ عَنْ جَمِيلِ بْنِ مُرَّةَ قَالَ: أَصَابُوا إِبِلًا فِي عَسْكَرِ الْحُسَيْنِ (ع) يَوْمَ قُتِلَ فَنَحَرُوهَا وَ طَبَخُوهَا قَالَ فَصَارَتْ مِثْلَ الْعَلْقَمِ فَمَا اسْتَطَاعُوا أَنْ يَسِيغُوا مِنْهَا شَيْئاً.»(21)

جميل بن مره گويد: شترى از لشكرگاه حسين بن علي را در روز شهادت او غارت گرفتند و سپس او را نحر كردند و طبخ نمودند. راوى گويد: گوشت آن تلخ شده بود و آنان نتوانستند از آن گوشت بخورند.(22)

 

دستور شمر (لعنه الله علیه) برای کشتن حضرت امام سجاد (علیه السّلام)

در اکثر کتب تاریخی و مقاتل از جمله مقتل الحسین (علیه السّلام) بحرالعلوم، مقتل الحسین (علیه السّلام) خوارزمی، بحارالأنوار، الكامل، الطبقات الكبرى، وقعة الطف، در ضمن شرح وقایع حمله شمر و لشکریان (لعنه الله علیهم) به خیام از تصمیم آن ملعونان برای کشتن حضرت امام سجاد (علیه السّلام) با همان حال زار و نزار در بستر سخن رفته است.(23)

 

در بحار الانوار از قول شیخ مفید آمده است:

«و قال المفيد رحمه الله قال حميد بن مسلم فانتهينا إلى علي بن الحسين و هو منبسط على فراش و هو شديد المرض و مع شمر جماعة من الرجالة فقالوا له أ لا نقتل هذا العليل فقلت سبحان الله أ تقتل الصبيان إنما هذا صبي و إنه لما به فلم أزل حتى دفعتهم عنه.»(24)

«شيخ مفيد از حميد بن مسلم نقل مى‏كند كه گفت: ما رفتيم تا به على بن الحسين (علیه السّلام) رسيديم كه روى فرشى افتاده بود. و به شدت مريض بود. گروهى از رجاله كه با شمر بودند به او گفتند: اين شخص عليل را نمى ‏كشى؟ من گفتم: سبحان اللَّه آيا جا دارد كه كودكان هم كشته شوند؟ اين شخص كودك است. همين بيمارى كه دارد او را كافى خواهد بود من همچنان دفاع مي كردم تا شمر را از كشتن وى منصرف نمودم.»(25)

 

در تاریخ طبری نیز این واقعه چنین گزارش شده است:

«قال ابو مخنف: حدثنى سليمان بن ابى راشد عن حميد بن مسلم قال: انتهيت الى على بن الحسين بن على الاصغر و هو منبسط على فراش له و هو مريض و إذا شمر بن ذي الجوشن في رجاله معه يقولون: الا نقتل هذا؟ قال: فقلت: سبحان الله، ا نقتل الصبيان. انما هذا صبى، قال: فما زال ذلك دابى ادفع عنه كل من جاء حتى جاء عمر بن سعد، فقال: الا لايدخلن بيت هؤلاء النسوة احد و لا يعرضن لهذا الغلام المريض و من أخذ من متاعهم شيئا فليرده عليهم قال: فو الله ما رد احد شيئا، قال: فقال على بن الحسين: جزيت من رجل خيرا فو الله لقد دفع الله عنى بمقالتك شرا.»(26)

حميد بن مسلم گويد: پيش على اصغر پسر حسين بن على رسيديم كه بر بستر افتاده بود و بيمار بود، شمر بن ذى الجوشن و پيادگان همراه او را ديدم كه مى ‏گفتند: «چرا اين را نكشيم؟» گويد: گفتم: «سبحان الله، كودكان را هم مى ‏كشيم؟ اين كودك است.» گويد: كارم اين بود و هر كس را مى ‏آمد از او كنار مى ‏زدم تا عمر بن سعد بيامد و گفت: «كس به خيمه اين زنان نرود و متعرض اين پسر بيمار نشود، هر كه از لوازمشان چيزى گرفته پسشان دهد.» گويد: به خدا كسى چيزى پس نداد.

گويد: على بن حسين گفت: «پاداش خير يا بى خداى به گفتار تو شرى را از من‏ دور كرد.»(27)

در کتاب مع الرکب الحسینی در باب نقش مثبتی که حمید بن مسلم از خود در نقلهایش ذکر می کند؛ يادآور می شود:

« و هنا ينبغي أيضاً أن ننبّه إلى أننا نشكُّ شكّاً قويّاً في الدور الإيجابي الذي صوَّره حميد بن مسلم لنفسه في الذود عن حياة الإمام زين العابدين عليه السلام وفي صرف شمر بن ذي الجوشن عن قتله- بل يمتدّ شكّنا إلى جميع الأدوار الإيجابيّة الأخرى التي رسمها حُميد بن مسلم لنفسه- على ما ورد في روايات ابن جرير الطبري في تأريخه و في تواريخ الذين أخذوا عنه بلا تدبّر.

ذلك لأنّ حميد بن مسلم الأزدي هذا كان منتمياً انتماءً صريحاً إلى معسكر عمر بن سعد يوم عاشوراء و يتضح من مجموع رواياته أنّه كان وجيهاً من وجهاء هذا المعسكر معروفاً عند قادته و قريباً منهم. و يكفي في الدلالة على هذا أنّه وخولّي بن يزيد الأصبحي حملا رأس الإمام عليه السلام إلى ابن زياد بتكليف من عمر بن سعد! ثمّ إنّ جميع الأدوار الإيجابيّة- إذا صحّ هذا الإطلاق- التي ظاهرها أنه تأثر لأهل البيت عليهم السلام أو دفع عنهم شرّاً إنّما رويت من طريقه هو و هذا ما يدعو- على الأقلّ- إلى التحفظّ عن تصديقها.»(28)

نه تنها نقش مثبتى كه حميد بن مسلم براى خود در جلوگيرى از كشته شدن امام زين العابدين (علیه السّلام) به دست شمر ترسيم كرده است بسيار جاى شك و ترديد است بلكه درهمه نقشهاى مثبتى كه او - طبق نقل طبرى و ديگران كه مطالبشان را بدون ارزيابى از او گرفته‏ اند- براى خود ترسيم كرده است شك و ترديد فراوان است.

زيرا همين حميد بن مسلم در روز عاشورا در لشكر عمر سعد حضور داشت و از مجموعه رواياتش چنين برمى‏ آيد كه او در نزد فرماندهان لشكر شناخته شده بوده است. براى اثبات اين ادعا همين بس كه او به همراه خولى بن يزيد اصبحى، به فرمان عمر سعد، سر حضرت امام حسين (علیه السّلام) را نزد ابن زياد بردند. وانگهى همه روايتهايى كه نشانگر نقش مثبت و تأثيرگذارى او به نفع اهل بيت و دفع شرّ از آن بزرگواران مى ‏باشد، از خود او نقل شده است و اين خود انگيزه ‏اى است كه دست كم از تصديق روايات او خوددارى كنيم و در آنها تأمل بورزي.(29)

به جز تاریخ طبری در برخی منابع دیگر هم از جمله تاریخ الکامل، الطبقات الکبری و بحارالانوار نیز ذکر شده است که عمر بن سعد ملعون به خیام می آید و می گوید كسی به خيمه اين زنان نرود و متعرض اين پسر بيمار نشود، هر كه از لوازمشان چيزى گرفته پس دهد و گاها ذکر شده است فردی را می گمارد تا بر ایشان کسی تعرض ننماید. در حالی که در بسیاری از همین منابع بلافاصله پس از این ذکر می شود که عمر بن سعد (لعنه الله علیه) دستور می دهد که بر بدن حضرت سیدالشهداء (علیه السّلام) و شهدای دیگر اسب برانید و درخواست داوطلب برای این کار می نماید. رحم نکردن بر پیکرهای بی جان و اسب دواندن و جدا نمودن سرهای مطهر از بدنهای مبارک ایشان اوج رذالت و وحوشیت او است و بسیار بعید می نماید که آن ملعون رحمی به خاندان رسالت (علیهم السّلام) نموده باشد.

از سوی دیگر نیز در منابع موثق دیگر ذکر شده است پس از غارت، آتش بر خیام می افکنند و با توجه به این خبر هم نشان می دهد که گزارشی که مبنی بر این است که عمر بن سعد (لعنه الله علیه) بر بانوان و حضرت امام سجاد (علیه السّلام) رحم نموده یا کسی را برای محافظت از آنان نهاده با واقعیت مخالف است.

با بررسی هر دو دسته این نقلها می توان به این نتیجه رسید همین کتب و منابع تاریخی و یا کتبی که سهوا از آنها نقل می کنند پس از ذکر این مطلب که عمر بن سعد (لعنه الله علیه) جلوی تعرض به بانوان حرم را گرفت و از به شهادت رساندن حضرت امام سجاد (علیه السّلام) جلوگیری کرد، ذکری از به آتش کشیدن خیام به میان نمی آورند و سعی در حذف این وحشیگری عمر بن سعد و لشکریانش (لعنه الله علیهم) از تاریخ دارند در حالی که غارت و آتش زدن خیام با هم در منابع گزارش شده است و در ماجراهای شب یازدهم در برخی منابع نقل شده است که تمام خیام حسینی آتش گرفته بود و سوخته بود و برای به سر بردن شب مجبور شدند خیمه جدیدی برافرازند.(30)

حذف به آتش کشیدن خیام در برخی منابع مغرضانه بود ولی بعدها در منابع مختلف ذکر شد و همین امر سبب گردید که برخی تصور کنند در روز یازدهم خیام به آتش کشیده شد البته بیشتر با خلق و خوی این دون صفتان مطابق بود که چادرهای خیام را روز یازدهم محرم به غارت می بردند تا به آتش می کشیدند.

 

آتش افکندن به خیام

در بسیاری از منابع از جمله بحارالانوار، مثیرالاحزان، لهوف، مقتل الحسین (علیه السّلام) بحرالعلوم و معالي السبطين ذکر شده است پس از غارت به خیام آتش افکندند. (31)

در الفتوح به خارج نمودن بانوان خاندان رسالت از خیام و آتش افکندن در خیام اشاره شده است:

«خرج القوم من الخيمة و أضرموها بالنار.»(32)

 

پس غارت، خیام را به آتش کشیدند و بانوان سراسیمه و عزادار به بیرون خیام دویدند و خواستار این بودند تا به قتلگاه بروند تا عزیزان در خاک و خون آرمیده خویش را ببینند. 

درباره آتش افکندن به خیام پس از شهادت حضرت امام حسین (علیه السّلام) در بحار الأنوار چنین آمده است:

«قال ثم أخرجوا النساء من الخيمة و أشعلوا فيها النار فخرجن حواسر مسلبات حافيات باكيات يمشين سبايا في أسر الذلة و قلن بحق الله إلا ما مررتم بنا على مصرع الحسين فلما نظرت النسوة إلى القتلى صحن و ضربن وجوههن.

قال: فو الله لا أنسى زينب بنت علي (ع) و هي تندب الحسين و تنادي بصوت حزين و قلب كئيب وا محمداه، صلى عليك مليك السماء هذا حسين مرمل بالدماء مقطع‏ الأعضاء و بناتك سبايا إلى الله المشتكى و إلى محمد المصطفى و إلى علي المرتضى و إلى حمزة سيد الشهداء وا محمداه هذا حسين بالعراء يسفي عليه الصبا قتيل أولاد البغايا يا حزناه يا كرباه اليوم مات جدي رسول الله يا أصحاب محمداه هؤلاء ذرية المصطفى يساقون سوق السبايا. و في بعض الروايات يا محمداه بناتك سبايا و ذريتك مقتلة تسفي عليهم ريح الصبا و هذا حسين مجزوز الرأس من القفا مسلوب العمامة و الرداء بأبي من عسكره في يوم الإثنين نهبا بأبي من فسطاطه مقطع العرى بأبي من لا هو غائب فيرتجى و لا جريح فيداوى بأبي من نفسي له الفداء بأبي المهموم حتى قضى بأبي العطشان حتى مضى بأبي من شيبته تقطر بالدماء بأبي من جده رسول إله السماء بأبي من هو سبط نبي الهدى بأبي محمد المصطفى بأبي خديجة الكبرى بأبي علي المرتضى بأبي فاطمة الزهراء سيدة النساء بأبي من ردت عليه الشمس حتى صلى.

قال فأبكت و الله كل عدو و صديق ثم إن سكينة اعتنقت جسد الحسين (ع) فاجتمع عدة من الأعراب حتى جروها عنه قال ثم نادى عمر بن سعد في أصحابه من ينتدب للحسين فيوطئ الخيل ظهره فانتدب منهم عشرة و هم إسحاق بن حوية الذي سلب الحسين (ع) قميصه و أخنس بن مرثد و حكيم بن الطفيل السنبسي و عمرو بن صبيح الصيداوي و رجاء بن منقذ العبدي و سالم بن خيثمة الجعفي و واحظ بن ناعم و صالح بن وهب الجعفي و هانئ بن ثبيت الحضرمي و أسيد بن مالك فداسوا الحسين (ع) بحوافر خيلهم حتى رضوا ظهره و صدره.»(33)

«راوى مي گويد: سپس آن گروه نابكار زنان را از خيمه خارج كردند و خيمه ‏ها را آتش زدند. دختران پيغمبر خدا لباس ماتم پوشيده، پابرهنه، گريان و در حال اسيرى و ذلت خارج شدند و مي گفتند: شما را به خدا ما را به قتلگاه حسين ببريد. وقتى زنان به اجساد شهيدان نظر كردند صيحه مى ‏زدند و به صورت خود مي زدند.

راوى مى‏گويد: به خدا قسم زينب دختر على (عليهما السّلام) را ديدم براى حضرت امام حسين (علیه السّلام) ناله و ندبه مي كرد و با صدائى حزين و قلبى اندوهناك فرياد مي زد: وا محمداه، صلى عليك مليك السماء هذا حسين مرمل بالدماء مقطع الاعضاء و بناتك سبايا: وا محمّداه، خداى‏ آسمان بر تو درود فرستاد، اين حسين توست كه عريان و خون آلود با اعضاى قطعه قطعه بيفتاده است، واى از اين مصيبت، دختران تو اسيرند، شكايتها را به نزد خدا و نزد محمّد مصطفى و نزد علىّ مرتضى و فاطمه زهرا و حمزه سيّد الشهداء مى‏برم.

وا محمّداه، اين حسين است كه در اين بيابان كه باد صبا بر آن خاك پاشد؛ كشته زنازادگان است، امان از اين همه حزن و اندوه، گوئيا جدّم رسول اللَّه (صلّى اللَّه عليه و آله) امروز از دنيا رفتند. اى اصحاب محمّد، اينان فرزندان مصطفى هستند كه نظير اسيران رانده مي شوند.

در بعضى از روايات مي نگارند كه آن بانو فرمود: ای محمّد (صلّى اللَّه عليه و آله) دختران تو اسير شده ‏اند، فرزندانت شهيد گرديده‏ اند. باد صبا بر اجسادشان مي وزد، اين حسين تو است كه سرش از قفا جدا شده، عمامه و ردايش به غارت رفته است. پدرم به فداى آن كسى كه لشكرش در روز دوشنبه به تاراج رفت. پدرم به فداى آن شخصى كه ريسمان خيمه‏ اش پاره پاره شد.

پدرم به فداى آن شخص غائبى كه اميد بازگشت او در كار نيست. آن مجروحى كه زخمهايش مداوا نمي شود. پدرم به فداى آن كسى كه جان من فداى او است. پدرم به فداى آن شهيدى كه از محاسن شريفش خون مى‏چكيد. پدرم به فداى آن كسى كه جد او رسول خداى آسمان است. پدرم به فداى آن شهيدى كه سبط پيامبر هدايت است. پدرم به فداى محمّد مرتضى باد، پدرم به فداى خديجه كبری باد. پدرم به فداى على مرتضى باد. پدرم به فداى فاطمه زهرا باد كه سید و بزرگ همه بانوان است. پدرم به فداى آن كسى باد كه آفتاب از برايش بازگشت تا نماز خواند.

راوى مي گويد: به خدا قسم كه حضرت زينب (سلام الله علیها) همه دشمن و دوست را گريان نمود بعدا حضرت سكينه (سلام الله علیها) پیکر حضرت امام حسين (علیه السّلام) را در بر گرفت. سپس گروهى از اعراب اجتماع كردند و او را از پیکر مطهر پدرش جدا نمودند.»(34)

 

آتش افکندن به خیام و کسب تکلیف حضرت زینب از حضرت امام سجاد (علیهما السّلام)

پس از آتش زدن خیمه ها حضرت زینب (سلام الله علیها) و به خدمت حضرت امام سجاد (علیه السّلام) به عنوان وصی و جانشین پیامبر (صلی الله علیه و آله) و امام و حجت الهی بر روی زمین رسیدند و از ایشان کسب تکلیف نمودند.

گزارش این واقعه تلخ و سوزناک در وسیله الدارین، معالی السبطین و موسوعه کربلا آمده است:

«و فی بعض المقاتل ان زینب الکبری اقبلت علی زین العابدین و قالت: یا بقیه الماضین و ثمال الباقین قد اضرموا النار فی خیامنا فما رأیک فینا؟ فقال (ع): علیکن بالفرار. ففررن بنات رسول الله صائحات باکیات نادیات إلا زینب الکبری فإنها کانت واقفه تنظر الی زین العابدین لانه لایتمکن من النهوض و القیام.»(35)

در برخی مقاتل نقل شده است که حضرت زینب (علیها السّلام) به سوی حضرت امام سجاد (علیه السّلام) آمدند و فرمودند: ای وارث گذشتگان و ای سرپرست و مددكار بازماندگان، اینان خیمه های ما را آتش زدند. در این باره‌ چه دستوری می ‌فرمایید؟

حضرت امام سجاد (علیه السّلام) فرمودند: باید که فرار كنید. پس دختران رسول خدا (صلی الله علیه و آله) در حالی كه صیحه می‌زدند و گریه می‌كردند و ندبه می‌نمودند از خیام بیرون آمدند و گریختند به جز حضرت زینب (علیها السّلام) که کنار بستر حضرت امام سجاد (علیه السّلام) باقى ماندند و به آن حضرت مى نگريستند و ایشان از شدت بيمارى قادر به برخاستن و ایستادن نبودند.

 

باقی ماندن حضرت زینب در آتش خیام برای کمک به حضرت امام سجاد (علیهما السّلام)

پس از اینکه حضرت امام سجاد (علیه السّلام) دستور فرار از خیمه ها را به حضرت زینب (علیها السّلام) دادند سراسیمه بانوان حرم از خیمه ها بیرون رفتند و حضرت زینب کبری (علیها السّلام) برای نجات جان حضرت امام زین العابدین (علیه السّلام) در خیام در حال سوختن مانده بودند تا راه نجاتی برای ایشان بیابند.

«و قال من شهد المعرکه: رأیت امرأه جلیله واقفه بباب الخیمه تشغل النار من جوانبها و هی تارة تنظر یمنة و یسرة و اخری تنظر الی السماء و تصفق بیدیها و تارة تذخل تلک الخیمه و تخرج، فأسرعت الیها و قلت: یا هذه ما وقوفک ههنا و النار تشتعل من جوانبک و هولاء النسوة قد فررن و تفرقن و لِمَ لم تلحقنی بهن و ماشأنک، فبکت و اقلت: یا شیخ إن لنا علیلا فی الخیمه و هو لایتمکن من الجلوس و النهوض، فکیف افارقه و قد احاط النار به.»(36)

«یکی از شاهدان عینی حوادث عاشورا می گوید: بانویی باحشمت و شوکت را دیدم که در دم درب خیمه ایستاده بود و آتش از اطراف او شعله می کشید، گاهی به راست و گاهی به چپ نگاه می کرد، گاهی به آسمان می نگریست و از اضطراب دستهایش را بر هم می زد و گاهی وارد آن خیمه می شد و بیرون می آمد. من به سوی او شتافتم و گفتم: چرا اینجا ایستاده ای در حالی که آتش در اطراف تو شعله می کشد و زنان فرار کردند و متفرق شده اند و چرا با آنها نرفتی؟ چه اتفاقی رخ داده است؟ پس گریست و گفت: ای شیخ، مریضی در خیمه داریم و قادر به نشستن و برخاستن نیست چگونه می توانم او را ترک کنم در حالی که آتش او را احاطه کرده است؟»

نجات یافتگان از واقعه عاشورا

گزارش اخبار الطوال درباره غارت و خیام و نجات یافتگان از عاشورا چنین است:

«و لم ينج من اصحاب الحسين (ع) و ولده و ولد أخيه الا ابناه، على الاصغر، و كان قد راهق و الا عمر و قد كان بلغ اربع سنين.

و لم يسلم من اصحابه الا رجلان أحدهما المرقع بن ثمامة الأسدي، بعث به عمر بن سعد الى ابن زياد فسيره الى الربذة، فلم يزل بها حتى هلك يزيد و هرب عبيد الله الى الشام فانصرف المرقع الى الكوفه و الآخر مولى لرباب، أم سكينه، اخذوه بعد قتل الحسين فأرادوا ضرب عنقه فقال لهم: انى عبد مملوك فخلوا سبيله.»(37)

« از همه ياران حضرت امام حسين (عليه السّلام) و فرزندانش و برادرزادگانش فقط دو پسر او على اصغر كه در سنين بلوغ بود و عمر كه چهار ساله بود زنده ماندند و جان سالم بردند و از ياران او هم دو نفر زنده ماندند يكى مرقع بن ثمامة اسدى كه عمر بن سعد او را پيش ابن زياد فرستاد و ابن زياد هم او را به ربذه تبعيد كرد، مرقع تا هنگام مرگ يزيد و گريز ابن زياد به شام در ربذه بود و پس از آن به كوفه برگشت. ديگرى برده ‏اى از بردگان رباب مادر سكينه بود كه پس از شهادت حضرت امام حسين (علیه السّلام) او را گرفتند و خواستند گردنش را بزنند به آنان گفت من برده زر خريدم و رهايش كردند.»(38)

 

در منابع تاریخی از آزاد شدن عقبة بن سمعان غلام رباب دختر امرى القيس كلبى همسر امام حسين (علیه السّلام) سخن به میان آمده است که در اینجا به گزارش تاریخ الکامل در این باره بسنده می شود:

«و أخذ عمر بن سعد عقبة بن سمعان مولى الرباب ابنة امرئ القيس الكلبيّة امرأة الحسين، فقال: ما أنت؟ فقال: أنا عبد مملوك. فخلّى سبيله فلم ينج منهم غيره و غير المرقّع بن ثمامة الأسديّ و كان قد نثر نبله فقاتل فجاء نفر من قومه فآمنوه فخرج إليهم فلمّا أخبر ابن زياد خبره نفاه إلى الزارة.»(39)

«عمر بن سعد هم عقبة بن سمعان غلام رباب دختر امرى القيس كلبى را كه همسر حسين (علیه السّلام) بود؛ اسير كرد. از او پرسيد تو كيستى؟ گفت من بنده مملوك هستم او را آزاد كرد. بنابر اين هيچ يك از آنها نجات نيافت جز او و مرقع بن ثمامه اسدى كه او تركش خود را بر زمين ريخت و به تيراندازى مشغول شد جمعى از قوم او رسيدند و به او امان دادند او هم با آنها رفت. چون ابن زياد شنيد او را به محل زاره تبعيد كرد.»(40)

 

حسن بن حسن (رضوان الله علیه)

از نجات یافتگان دیگر عاشورا حسن بن حسن (رضوان الله علیه) فرزند حضرت امام حسن مجتبی (علیه السّلام) است. ایشان را حسن مثنى می نامیدند مادرشان خوله دختر منظور بن ريان فزارى بود و به نقلی همسر فاطمه بنت الحسین (علیهما السّلام) بودند. در رکاب حضرت امام حسین (علیه السّلام) جنگیدند تا بر اثر جراحتهای زیاد بیهوش بر زمین افتادند و هنگامی که خواستند سرها را ببرند ایشان را زنده یافتند. با شفاعت اسماء بن خارجه از کشتن او صرفنظر نمودند و پس از بهبودی به مدینه بازگشتند و همواره وقایع عاشورا و ظلمها و ستمهای رفته بر خاندان پیامبر (صلی الله علیه و آله) را بیان می کردند و عبدالملک مروان او را عنصري مزاحم و مخالف خود می دانست از اين رو دستور داد او را در سن سی و پنج سالگي مسموم کردند و به شهادت رساندند و پیکر او را در بقيع به خاک سپردند.(41)

 

کشته شدن سويد بن مطاع پس از شهادت حضرت امام حسین (علیه السّلام)

سويد بن مطاع در هنگام جنگ زخمهای کاری برداشت و بی جان بر روی زمین در میان کشتگان افتاد. هنگامی که شنید حضرت امام حسین (علیه السّلام) به شهادت رسیدند، به سپاهیان عمر بن سعد (لعنه الله علیهم) حمله نمود و مدتی جنگید تا به شهادت رسید.

 

گزارش کشته شدن سويد بن مطاع در الکامل، تاريخ ‏الطبري، وقعة الطف و برخی منابع دیگر نیز آمده است.(42)

            

«و أمّا سويد بن المطاع فكان قد صرع فوقع بين القتلى مثخنا بالجراحات فسمعهم يقولون: قتل الحسين. فوجد خفّة فوثب و معه سكّين و كان سيفه قد أخذ فقاتلهم بسكّينه ساعة ثمّ قتل، قتله عروة بن بطان الثعلبيّ و زيد ابن رقاد الجنبيّ و كان آخر من قتل من أصحاب الحسين.»(43)

« اما سويد بن مطاع (يكى از ياران حسين) كه او مجروح شد و ميان كشتگان افتاد زخمهاى كارى هم برداشته بود. در آن هنگام بسیار ناتوان شد بود، چون شنيد كه گفته مى‏ شود حسين كشته شده است. او از جاى خود جست. دشنه ‏اى همراه داشت و شمشير او را هنگام افتادن ربوده بودند. با همان دشنه بر آنها (قاتلين حسين (علیه السّلام)) حمله كرد. مدت يك ساعت نبرد كرد و بعد كشته شد. عروة بن بطان ثعلبى و زيد بن رقاد جبنى هر دو در قتل او را کشتند. او آخرين كسى بود از ياران ایشان كه كشته شد.» (44)

گفتگوی سنان بن انس با عمر بن سعد و درخواست جایزه نفیس از او برای کشتن حضرت امام حسین (علیه السّلام)

در باب ضرباتی که سنان بن انس بر سینه و گلوی حضرت امام حسین (علیه السّلام) وارد نمود در لهوف و برخی از مقاتل دیگر گزارشی نقل شده است. در برخی از منابع مردم با دیدن ضربات مهلکی که سنان (لعنه الله علیه) بر پیکر حضرت سیدالشهداء (علیه السّلام) زد به او گفتند تو حضرت امام حسین (علیه السّلام) را کشتی و سنان که در عقل او نقصی بود و دیوانه بود نزد عمر بن سعد (لعنه الله علیهما) آمد و این شعر معروف از او را گفت: «ركابم را از طلا و نقره سنگين كن كه من شاه پرده‏دار را كشته ‏ام. كسى را كشته ‏ام كه پدر و مادرش از همه بهتر است و چون كسان نسب خويش گويند، نسب وى از همه والاتر است.» ولی عمر بن سعد (لعنه الله علیه) به آن ملعون گفت که اگر چنین بگوید ابن زیاد (لعنه الله علیه) گردنش را می زند. در این باره در تاریخ طبری چنین نقل آمده است:

«قال: فقال الناس لسنان بن انس: قتلت حسين بن على و ابن فاطمه ابنه رسول الله (ص) قتلت اعظم العرب خطرا، جاء الى هؤلاء يريد ان يزيلهم عن ملكهم فات امراءك فاطلب ثوابك منهم لو اعطوك بيوت أموالهم في قتل الحسين كان قليلا فاقبل على فرسه و كان شجاعا شاعرا و كانت به لوثه فاقبل حتى وقف على باب فسطاط عمر بن سعد، ثم نادى باعلى صوته:

 اوقر ركابى فضه و ذهبا           انا قتلت الملك المحجبا

قتلت خير الناس اما و أبا         و خيرهم إذ ينسبون نسبا

فقال عمر بن سعد: اشهد انك لمجنون ما صححت قط، ادخلوه على فلما ادخل حذفه بالقضيب ثم قال: يا مجنون، ا تتكلم بهذا الكلام اما و الله لو سمعك ابن زياد لضرب عنقك.»(45)

«گويد: كسان به سنان بن انس (لعنه الله علیه) گفتند: حسين پسر على و پسر فاطمه دختر پيمبر خدا را تو كشته ‏اى، مهمترين مرد عرب را كشته ‏اى كه سوى اينان آمده بود و مى‏ خواست از آنان را ملكشان بركنار كند پيش اميران خويش رو و پاداش خويش را از آنها بخواه كه اگر به عوض كشتن حسين بيت المالهاى خويش را به تو دهند كم است.

گويد: وى بر اسب خويش بيامد كه مردى دلير و شاعر بود و عقلش خللى داشت و بر در خيمه عمر بن سعد بايستاد و به بانگ بلند شعرى خواند به اين مضمون:

«ركابم را از طلا و نقره سنگين كن كه من شاه پرده ‏دار را كشته‏ ام كسى را كشته ‏ام كه پدر و مادرش از همه بهتر است و چون كسان نسب خويش گويند، نسب وى از همه والاتر است.»

عمر بن سعد گفت: «شهادت مى ‏دهم كه ديوانه ‏اى و هرگز سالم نبوده ‏اى. او را پيش من آريد.» و چون بياوردندش با چوب او را بزد و گفت: «اى ديوانه، چرا چنين سخنى مى‏كنى، به خدا اگر ابن زياد بشنود گردنت را مى ‏زند.»(46)

 

در وقعه الطف هم ذکر شده است وقتی سنان به خیمه عمر بن سعد وارد شد، عمر چوبدستى خود را به سويش پرت كرد و گفت: آى مجنون، شهادت مى ‏دهم كه تو مجنونى و هرگز سالم نبودی، به كدام جرأت چنين سخنى مى‏ گويى؟ والله اگر ابن زياد اين را مى‏ شنيد گردنت را قطع مى ‏كرد.(47)

 

پی نوشتها

(1) المنتخب في جمع المراثي و الخطب، صفحه456

(2) وقعة الطف، صفحه 257   

(3) مقتل الحسين(ع) خوارزمي، جلد‏2، صفحه 43 – 42 - بحار الأنوار، جلد‏45، صفحه60

(4) الكامل، جلد‏4، صفحه 79 - تاريخ ‏الطبري، جلد ‏، صفحه 454 – 453 - وقعة الطف، صفحه 256

(5) أنساب ‏الأشراف، جلد‏3،صفحه 204

(6) بحار الأنوار، جلد‏45، صفحه 58

(7) ترجمه لهوف، صفحه 159- منتهى الآمال، جلد ‏2، صفحه 914 - مثير الأحزان، صفحه 77

(8) الأمالي صدوق، صفحه 165 – 164

(9) ترجمه الأمالي صدوق، صفحه 165 – 164

(10) تذكرة الخواص، صفحه 228   

(11)شرح حال و فضائل خاندان نبوت، صفحه 340   

(12) الطبقات الكبرى، جلد ‏10، صفحه 480 – 479

(13) المنتخب في جمع المراثي و الخطب، صفحه ۴۵۶ - ‌الدمعة الساکبة في أحوال النبي (ص) و العترة الطاهرة، جلد 4، صفحه369

 (14) المنتخب في جمع المراثي و الخطب المشتهر بـ (الفخري)، صفحه 176 - ‌الدمعة الساکبة في أحوال النبي (ص) و العترة الطاهرة، جلد 4، صفحه379 - موسوعة الامام الحسين(عليه‏السلام)، جلد‏13، صفحه 1100 

(15) بحار الأنوار، جلد ‏45، صفحه 321

 (16)موسوعة الإمام الحسین علیه السلام، جلد 2، صفحه 147

(17) موسوعة الامام الحسين(عليه‏السلام)، جلد‏13، صفحه 293 و 1098

(18)موسوعة الامام الحسين(عليه‏السلام)، جلد‏2، صفحه 147

(19) موسوعة الإمام الحسین علیه السلام، جلد2، صفحه155

(20) بحار الأنوار، جلد‏45، صفحه 310

(21) إعلام الورى بأعلام الهدى، صفحه 220 - بحار الأنوار، جلد‏45، صفحه 310

(22)زندگانى چهارده معصوم عليهم السلام، صفحه 314

(23)مقتل الحسین (علیه السّلام) بحرالعلوم، صفحه 495 – 494 - بحارالأنوار، جلد‏45، صفحه 61 - الكامل، جلد‏4، صفحه 79 - الطبقات الكبرى، جلد ‏10، صفحه 480- وقعة الطف، صفحه 257 - مقتل الحسين(ع) الخوارزمي، جلد‏2، صفحه 43- البداية و النهاية،جلد ‏8، صفحه 189

(24) بحارالأنوار، جلد‏45، صفحه 61

(25)زندگانى حضرت امام حسين عليه السلام ( ترجمه جلد 45 بحار الأنوار)، صفحه 91

(26)تاريخ ‏الطبري، جلد ‏5، صفحه 454

(27) ترجمه تاريخ‏ الطبري، جلد‏7، صفحه 3062

(28)مع الركب الحسيني، جلد5‏، صفحه 64 - 63   

(29) با كاروان حسينى، جلد ‏5، صفحه 60 – 58

(30) موسوعة كربلاء، جلد ‏2، صفحه 249 – 248

(31) مثير الأحزان، صفحه 77 - بحار الأنوار، جلد‏45، صفحه 59 - اللهوف على قتلى الطفوف، صفحه 132 - مقتل الحسین (علیه السّلام) بحرالعلوم، صفحه 493 - معالي السبطين، صفحه 506

(32)الفتوح، جلد‏5، صفحه 120

(33)بحار الأنوار، جلد‏45، صفحه 59

(34)زندگانى حضرت امام حسين(ع) ترجمه بحار الأنوار، صفحه87

(35) وسیله الدارین، صفحه 344 - موسوعة كربلاء، جلد ‏2، صفحه 230 - معالي السبطين، صفحه 506

(36)وسیله الدارین، صفحه345- 344 - معالي السبطين، صفحه 506

(37)الأخبارالطوال، صفحه 259

(38)ترجمه اخبارالطوال، صفحه 305

(39)الكامل، جلد ‏4، صفحه 80 - تاريخ ‏الطبري،جلد ‏5، صفحه 454 - وقعة الطف، صفحه257

(40)ترجمه الكامل، جلد ‏11، صفحه 192

(41)تذکرة الخواص، جلد2، صفحه 178 - زندگانى حضرت امام حسن مجتبى عليه السلام (ترجمه جلد 44 بحار الأنوار)، صفحه 179 - مقتل الحسین(علیه السّلام) مقرم، صفحه 321- 320 - زندگانى دوازده امام عليهم السلام، صفحه 609 - قمقام زخار و صمصام بتار، صفحه 506- حقایق پنهان، صفحه 361 – 360

(42) تاريخ ‏الطبري،جلد ‏5، صفحه 453 - وقعة الطف، صفحه 239 - الكامل، جلد‏4، صفحه 79

(43)الكامل، جلد‏4، صفحه 79

(44) ترجمه الكامل، جلد ‏11، صفحه 191

(45)تاريخ ‏الطبري،جلد ‏5، صفحه 454

(46) ترجمه تاريخ‏ الطبري، جلد‏7، صفحه 3063

(47) وقعة الطف، صفحه 257 – 256

 

منابع

- الأخبار الطوال، ابو حنيفه احمد بن داود الدينورى، تحقيق عبد المنعم عامر مراجعه جمال الدين شيال، قم، منشورات الرضى، 1368ش.

- إعلام الورى بأعلام الهدى، فضل بن حسن طبرسی، تهران، دار الکتب الإسلامیة، 1390

- الأمالي، محمد بن على ابن بابويه، تصحیح استاد ولى و حسین غفاری، جلد1، تهران، كتابچى، چاپ ششم، 1376ش.

- انساب الأشراف، البلاذرى، تحقيق محمد باقر المحمودي، بيروت، دار التعارف للمطبوعات، 1977/1397

- با کاروان حسینی از مدینه تا مدینه (ترجمه)، علی شاوی، قم، زمزم هدايت، 1386ش.

- البداية و النهاية، أبو الفداء اسماعيل بن عمر بن كثير الدمشقى، بيروت، دار الفكر،1407 ق./ 1986

- بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، محمد باقر بن محمد تقى مجلسى، بيروت، دار إحياء التراث العربي، چاپ دوم، 1403ق.

- تاريخ الطبرى (تاريخ الأمم و الملوك)، محمد بن جرير طبرى، تحقيق محمد أبو الفضل ابراهيم ، بيروت، دارالتراث، 1387/1967

- تذکرة الخواص من الأمة بذکر خصائص الأئمة، یوسف‌ بن‌ قزاوغلی‌ ابن‌جوزی‌، محقق: حسین تقی‌ زاده، قم، المجمع العالمي لاهل البيت عليهم السلام، مرکز الطباعة و النشر،1426 ق.

- ترجمه اخبار الطوال، ابو حنيفه احمد بن داود دينورى، ترجمه محمود مهدوى دامغانى، تهران، نشر نى، 1371ش.

- ترجمه الأمالي، محمد بن على ابن بابويه، ترجمه محمد باقر كمره‏اى،‏ تهران،‏ كتابچى،‏1376ش‏.

- ترجمه الطبقات الكبرى، ابن سعد كاتب واقدى، مترجم محمود مهدوى دامغانى، تهران‏‏، 1374

- ترجمه الکامل (كامل تاريخ بزرگ اسلام و ايران)، عز الدين على بن اثير، ترجمه ابو القاسم حالت و عباس خليلى، تهران، مؤسسه مطبوعاتى علمى، 1371ش.

 - ترجمه تاريخ طبرى، محمد بن جرير طبرى، مترجم: ابو القاسم پاينده، تهران، اساطير، 1375

- ترجمه لهوف، على بن موسى ابن طاووس، ترجمه مير ابو طالبى، 1جلد، قم، دليل ما، چاپ: اول، 1380 ش.

- حقایق پنهان، احمد زمانی، قم، بوستان کتاب، 1381

- الدمعة الساکبة في أحوال النبي (ص) و العترة الطاهرة، محمدباقر بن عبدالکریم بهبهانی، منامه ، مکتبة العلوم العامة، 1408ه.ق.

- زندگانى حضرت امام حسن مجتبى عليه السلام (ترجمه جلد 44 بحار الأنوار)، محمد باقر بن محمد تقى‏ مجلسى، مترجم محمد جواد نجفى، تهران‏، اسلاميه‏، 1362 ش‏.

- زندگانى حضرت امام حسين عليه السلام (ترجمه جلد 45 بحار الأنوار)، محمد باقر بن محمد تقى‏ مجلسى، مترجم: محمد جواد نجفى، تهران‏، اسلاميه،1364

- زندگانى دوازده امام عليهم السلام(ترجمه‏)، هاشم معروف الحسنى، مترجم: محمد مقدس‏، تهران‏، اميركبير،1382 ش.

- زندگانی چهارده معصوم (علیهم السّلام) ترجمه إعلام الورى بأعلام الهدى، فضل بن حسن طبرسى، مترجم: عزیزالله عطاردی، تهران، اسلاميه، چاپ: سوم، 1390 ق.

- شرح حال و فضائل خاندان نبوت، سبط بن جوزى، مترجم محمدرضا عطائى، مشهد، ‏آستان قدس رضوى‏، 1379 ش‏.

- الطبقات الکبری، محمد ابن سعد، تحقیق محمد عبدالقادر عطاء، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، 1990

- الفتوح، محمد بن علی ابن‌اعثم کوفی، بیروت، دار الأضواء، 1411 ه.ق.

- قمقام زخار و صمصام بتار، فرهاد میرزا قاجار، تهران، کتابچی، 1386ش.

- الكامل في التاريخ، عز الدين أبو الحسن على بن ابى الكرم المعروف بابن الأثير (م 630)، بيروت، دار صادر - دار بيروت، 1385/1965

- اللهوف على قتلى الطفوف، على بن موسى‏ ابن طاووس، ترجمه احمد فهرى زنجانى، تهران‏، جهان‏، 1348 ش‏.

- مثیر الأحزان، احمد بن محمد ابن فهد حلی، جعفر بن محمد ابن‌نما، محقق: مدرسه الامام المهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف، قم، مدرسة الإمام المهدي (علیه السلام‌)، 1406 ق.

- مع الرکب الحسیني من المدینة إلی المدینة، علی شاوی، قم، تحسين، 1386ش.

- مقتل الحسین (علیه السّلام) بحرالعلوم، سید محمد تقی آل بحرالعلوم، تحقیق سید حسین بحرالعلوم، بیروت، دارالمرتضی، الطبعه الاولی، 1427/ 2006

- مقتل الحسین علیه السلام خوارزمی، موفق بن احمد اخطب خوارزم، جلد ۲، قم، أنوار الهدی، 1381ش.

- مقتل الحسین (علیه السّلام)مقرم، عبدالرزاق مقرم، بیروت، موسسه الخرسان للمطبوعات، 1426ق.

- المنتخب في جمع المراثي و الخطب المشتهر بـالفخري، فخرالدین بن محمد طریحی، بیروت، مؤسسة الأعلمي للمطبوعات، 1424ق.

- منتهى الآمال فى تواريخ النبى و الآل عليهم السلام (عربي)، حاج شيخ عباس قمى، ‏ قم، جامعه مدرسين (موسسه النشر الاسلامى)، 1422 ق.

- موسوعة الامام الحسين(عليه‏السلام)، گروهى از نويسندگان، تهران، سازمان پژوهش و برنامه ريزى آموزشى، دفتر انتشارات كمك آموزشى، چاپ اول، 1378ش.

- موسوعه کربلا، لبیب بیضون، بیروت، موسسه الاعلمی للمطبوعات، 1427/ 1385ق.

- وسیله الدارین فی انصار الحسین، سید ابراهیم الموسوی الزنجانی، بیروت، اعلمی، 1402ق./1982

- وقعة الطفّ، لوط بن يحيى ابو مخنف كوفى، 1جلد، قم، جامعه مدرسين، چاپ: سوم، 1417 ق.

پیوست ها

: فاطمه ابوحمزه