توسل و تبرک جستن از دیدگاه شیعه

«توسّل» يعنى پيامبران، امامان و اولياى الهى را در پيشگاه خداوند «وسيله» قراردادن براى درخواست حاجتى از خدا. از آنجا كه پيامبران و ائمه (عليهم السلام) نزد خداوند، محبوب و مقرّبند، آنان را وسيله قرار مى ‏دهيم تا از خدا حاجتى را بطلبيم يا براى گناهان خود آمرزش بخواهيم.

«تبرّك» نيز به معناى بركت جستن از چيزى يا شخصى است. به دليل قداست و حرمت و مقام پيامبر و اوليا، بدن و لباس و موى و خانه و قبر و آثار باقى مانده از آنان هم قداست و ارزش مى ‏يابد و با بوسيدن و لمس آنها تبّرك مى ‏جوييم.

اين دو مسئله كه ريشه قرآنى‏ و دينى دارد از سوى برخى (وهّابيان و پيروان انديشه‏هاى ابن تَيميّه) شرك دانسته شده است و شيعه را به خاطر توسّل و تبرّك، مشرك مى ‏دانند و بازسازى قبور بزرگان دينى و برگزارى مجالس براى ولادت يا شهادت اوليا را بدعت مى‏شمرند و وسيله قرار دادن پيامبر خدا (صلی الله علیه و آله) را براى بر آوردن حاجتها پس از شهادت آن حضرت، مخالف اسلام و توحيد مى ‏دانند. اين بحث، ضمن مشروع دانستن اين اعمال، پاسخ شبهات و ادّعاهاى آنان را نيز مى ‏دهد.

براساس منابع تاريخى و حديثى و بنابر نقلهاى فراوان، مسلمانان عصر پيامبر (صلی الله علیه و آله) در زمان حيات او به آثار آن حضرت تبرّك مى‏جستند. اين روش پس از شهادت او نيز ادامه داشت.

بر اساس منابع دين، توسّل به وجود مبارك پيامبر خدا (صلی الله علیه و آله) هم قبل از خلقت آن حضرت بوده است هم در زمان حيات پُربركت ایشان هم پس از وفات وى.

بر اساس روايات، حضرت آدم (علیه السّلام) كه از آن «درخت نهى ‏شده» خورد و از بهشت بيرون رانده شد، سالها مى‏ گريست و از خداوند متعال درخواست آمرزش داشت تا اينکه خدا را به محمّد و آل محمّد سوگند داد و آن‏ حضرت را واسطه قرار داد تا خداوند از خطايش درگذرد. خدا هم به حرمت نام محمّد و به سبب محبّتى كه به آن بنده برگزيده‏ اش داشت، حضرت آدم (علیه السّلام) را بخشود.(1) المستدرك على الصحيحين، جلد 2، صفحه 615

در نقل ديگرى است كه يهوديان مدينه و خيبر پيش از بعثت پيامبر (صلی الله علیه و آله) هر گاه با همسايگان عرب و مشرك خود از قبيله اوس و خزرج يا ديگران به جنگ مى ‏پرداختند، به نام رسول خدا - كه در تورات يافته بودند- متوسّل مى‏ شدند و از خدا پيروزى و غلبه بر كفّار را مى‏ خواستند اگر چه پس از بعثت پيامبر خاتم، به ایشان كفر ورزيدند و از ايمان آوردن به او خوددارى كردند. (2) دلائل النبّوة، بيهقى، صفحه 343 - المستدرك على الصحيحين، جلد 4، صفحه 263

اين نمونه‏ ها گوياى توسّل به پيامبر (صلی الله علیه و آله) قبل از ولادتش بود. در زمان حياتش نيز چنين توسّلهايى رواج داشت. در منابع متعدّد آمده است كه مرد نابينايى خدمت پيامبر (صلی الله علیه و آله) آمد و درخواست كرد كه از خدا بخواهد تا بينا گردد. پيامبر خدا (صلی الله علیه و آله) هم او را چنين راهنمايى كرد كه وضو بگيرد و اين دعا را بخواند:

«اللّهم إنّى أسئلك و أتوجّه إليك بنبيّك محمّدٍ نبىّ الرّحمة. يا محمّد، إنّى توجّهت بك إلى ربّى فى حاجتى لتقضى لى. اللّهم شفّعه فى.»(3) مسند ابن حنبل، جلد 4، صفحه 138

خدايا از تو مى‏خواهم و به وسيله پيامبر رحمتت محمّد، به سوى تو روى مى‏آورم. اى محمّد، من به وسيله تو به پروردگارم روى آورده ‏ام تا حاجتم ادا شود. خدايا، او را شفيع من قرار بده [و شفاعتش را در باره من بپذير.]

پس از شهادت پيامبر (صلی الله علیه و آله) نيز به ایشان توسّل مى‏جستند و حاجتهايشان روا مى‏شد. توسّل نزد انسانهاى پاك و مقرّب اثربخش است تا چه رسد نزد قبر شريف خاتم انبيا (صلی الله علیه و آله) كه حبيب خداست.

توسّل هم اثربخش و هم جايز است و در گذشته و صدر اسلام نیز رواج داشته است. نقل شده كه وقتى فاطمه بنت اسد، مادر حضرت اميرمؤمنان (علیه السّلام) از دنيا رفت، پيامبر (صلی الله علیه و آله) پيراهن خود را بر بدن او پوشاند و در قبر وى خوابيد. وقتى علّت اين كار را جويا شدند، فرمود: «من پيراهن خود را بر او پوشاندم تا از جامه‏هاى بهشتى بپوشد و در قبر او خوابيدم تا از فشار قبر، در امان باشد.»(4) كنز العمّال، جلد 12، صفحه 147

زنى با عبايى حاشيه‏دار و بافته شده خدمت پيامبر (صلی ال له علیه و آله) رسيد و گفت: من اين عبا را خودم بافته‏ ام و آورده‏ ام كه آن را بپوشید. پيامبر خدا (صلی الله علیه و آله) هديه او را پذيرفت و آن را پوشيد. روزى پيامبر(صلی الله علیه و آله) در جمعى حاضر بودند يكى از حاضران، اظهار تمايل كرد كه پيامبر خدا (صلی الله علیه و آله) آن لباس را بر او بپوشانَد. پيامبر (صلی الله علیه و آله) نيز پذيرفت پس از پايان جلسه وقتى پيامبر خدا به خانه برگشتند، آن عبا را براى آن مرد فرستادند. بعضى آن شخص را ملامت كردند كه چرا از پيامبر (صلی الله علیه و آله) چنين‏ درخواستى كردى در حالى كه پيغمبر (صلی الله علیه و آله) خودش به آن نياز داشت و پوشيده بود؟ آن مرد گفت: به خدا سوگند، علّت درخواستم آن نبود كه آن را بپوشم بلكه مى‏ خواستم آن را نگه دارم تا كفنِ من باشد.

راوى مى ‏گويد: وقتى آن مَرد درگذشت، آن عبا را كفن او كردند.(5) الطبقات الكبرى، جلد1، صفحه 222

اين نقل هم نشان مى ‏دهد كه مردم به بركت و اثربخشى جامه پيامبر (صلی الله علیه و آله) عقيده داشتند و آن را بر تن مى ‏كردند تا به بركت آن از عذاب قبر مصون باشند.

پس هم توسّل به پيامبر (صلی الله علیه و آله) مشروع و سنّت است و در زمان او و پس از شهادتشان معمول بوده است هم تبرّك به قبر و لباس و مو و آبِ وضو و وسايل ديگر متعلّق به رسول خدا در ميان مسلمانان در حيات و ممات آن حضرت رواج داشته است و كارى پسنديده و مقبول به شمار مى‏ آمده است.

از اين رو بدعت شمردن و شرك دانستن چنين امورى خلاف حقيقت است و نشان دهنده بى‏­خبرى و بى‏توجّهى به روايات و سنّتهاى رايج و مشروعيّت آن در زمان پيامبر خداست. پس مسلمانانى كه به وجود پيامبر خدا متوسّل مى‏ شوند تا خدا حاجتهايشان را بر آورد يا به قصد تبّرك بر قبر آن حضرت و قبور امامان (عليهم السلام) بوسه مى ‏زنند و دست مى ‏كشند، هرگز كار خلاف و شرك ‏آميزى مرتكب نشده ‏اند.

 

تعمير قبور انبيا و اوليا

شيعیان به قبور پيامبران و امامان احترام (علیهم السّلام) مي گذارند، به زيارت ایشان مى‏روند، به تعمير و مرمّت و بازسازى آن مکانها مى‏ پردازند و در كنار قبور نماز مي خوانند و به عبادت خدا مي پردازند و آنها را مكانهايى مقدّس و قابل تكريم مي دانند.

در مقابل گروهى به نام وهّابيان اين كارها را حرام و شرك مي دانند. مخالفان تكريم و تعمير قبور و زيارت آنها به رواياتى استدلال مي كنند كه به آنها اشاره مي كنيم و پاسخ آن را هم خواهيم آورد.

 

دلايل وهابیان معتقد به تحريم‏

1. در روايتى نقل شده كه پيامبر خدا (صلی الله علیه و آله) در تشييع جنازه اى شركت داشت. فرمود: «كداميك از شما به مدينه مي رود تا همه بتهاى آنجا را شكسته، همه قبرها را با خاك يكسان كند و همه مجسّمه ها را دگرگون نمايد؟»

كسى داوطلب شد و به مدينه رفت ولى از مردم ترسيد و بازگشت. حضرت امام على (علیه السّلام) پذيرفتند. پيامبر (صلی الله علیه و آله) فرمودند: «برو» ایشان رفتند و برگشتند و فرمودند: اى رسول خدا، همه بتها را شكستم، همه قبرها را صاف كردم و همه صورتها را واژگون نمودم. (6) مسند ابن حنبل، جلد 1، صفحه 89 - 87

2. روايتى از پيامبر خدا (صلی الله علیه و آله) نقل شده كه فرمود: «خدايا، قبر مرا بت مگردان. خدا لعنت كند گروهى را كه قبور پيامبرانشان را مسجد قرار مي دهند.»(7) مسند ابن حنبل، جلد 2، صفحه 2

نيز از آن حضرت، نقل شده است: «خدا بكُشد يهود را كه قبور پيامبرانشان را مسجد قرار دادند»(8) مسند ابن حنبل، جلد 2، صفحه 285

3. پيامبر خدا (ص) از اينكه زنان، قبرها را زيارت كنند، نهى كرده و آنان را لعنت كرده است:

«انَّ رسول الله (ص) لَعَنَ زَوّاراتِ القُبُور»(9) سنن أبى داوود، جلد3، صفحه 218، سنن ابن ماجة، جلد 1، صفحه 502

مخالفان با استدلال به اين نقلها زيارت و تكريم و تعمير قبور اولياى الهى و صالحان را شرك و حرام دانسته و با زائران برخورد مي كنند.

 

پاسخ ما به تحریم زیارت قبور ائمه اطهار (علیهم السّلام)

درباره مضمون آنچه نقل شد و استدلال مخالفان به آنها چند پاسخ مي توان داد:

 

1. غير منطقى بودن نقل تاريخى

 پس از مسلمان شدن تعدادى از مردم مدينه و آمدن گروهى از آنها به صورت مخفيانه به مكّه و بيعت با پيامبر خدا در مِنی كه در آن دوران، پيامبر خدا (صلی الله علیه و آله) «مُصعَب بن عُمَير» را براى ياد دادن دين اسلام و آموزش قرآن به يثرب فرستاده بود، پيامبر (صلی الله علیه و آله) به مدينه هجرت كرد و چند روز بعد، حضرت امام على (علیه السّلام) به آن حضرت پيوست. پيامبر (صلی الله علیه و آله) پس از ورود به مدينه با يهود بنى قينُقاع و بنى نضير و بنى قُرَيظه پيمان بست و به تدريج حكومت و قدرت خود را در مدينه گسترش داد.

پيامبر خدا (صلی الله علیه و آله) در كجا و چه وقت در حالى كه در تشييع جنازه شركت داشتند، حضرت امام على (علیه السّلام) را به مدينه فرستادند تا بتها را نابود و قبرها را صاف كند؟ نقلِ ياد شده با حوادث تاريخى درست در نمي آيد. چگونه شخص اعزامى به مدينه مي رود و مي ترسد و برمي­گردد و پيامبر (صلی الله علیه و آله) هنوز در تشييع جنازه بوده است؟

در ادامه مطلب، آمده است كه حضرت امام على (علیه السّلام) نيز چنين مأموريتى را به كسى به نام ابوالهياج اسدى داده است. سؤال اين است كه آن مأموريت كى و كجا بود؟ تازه اگر صحّت هم داشته باشد، اعزام براى تخريب قبور مشركان در سرزمين شرك است نه تخريب قبور مسلمانان.

 

2. مدفون كردن انبياى پيشين‏

در مورد قبور انبياى پيشين، هرچه در تاريخ و منابع است، دفن آنان و احداث قبر بوده است، نه بُت قرار دادنِ قبرها. در تورات است كه چون حضرت ابراهيم (علیه السّلام) وفات كرد، اسحاق و اسماعيل او را در غار مكفيله در صحراى عفرون دفن كردند. (10) تورات، سفر پيدايش، باب5

نيز وقتى حضرت يعقوب (علیه السّلام) در مصر درگذشت، حضرت يوسف (علیه السّلام) او را به غار مكفيله برد و در كنار پدر و جدّش دفن كرد. (11) تورات، سفر پيدايش، باب 25

چون هارون درگذشت برادرش حضرت موسى (علیه السّلام) او را بر فراز كوه هور دفن كرد.(12) تورات، سفر اعداد، باب 10 

الخليل كه نام اصلى آن جرون بوده است، شهرى نزديك بيت المقدّس و داراى قلعه ها و ساختمانها و بازار است و طبق نقل معجم البلدان ذیل الخلیل، قبر حضرت ابراهيم خليل (علیه السّلام) در آنجا در غارى واقع‏ در زير زمين است. آن شهر، سالها مورد زيارت مسافران قرار مي گرفت.

در تاريخ ابن عساكر آمده است:«وقتى در سال 86 هجرى، به دستور وليد بن عبد الملك، جامع دمشق را حفّارى مى‏كردند، سر يحيى بن زكريّا (ع) را در سبدى در صندوق، زير يكى از پايه هاى گنبد يافتند و آن را همان گونه در زير ستونى از ستونها قرار دادند.»

از اين گونه نقلهاى تاريخى، درباره قبور انبياى ديگر بنى اسرائيل نيز آمده و مدفن لوط و يوشع و ايّوب و عٌزَيز و زكريّا هم ناشناخته است. عيسى بن مريم هم كه نمُرده و خداوند او را به سوى خود بالا برده است. در نقلهاى تاريخى چيزى كه نشان دهد بنى اسرائيل قبرهاى‏ پيامبران را بُت قرار داده و قبر را مثل كعبه قبله قرار دادند؛ وجود ندارد. پس مقايسه قبر پيامبر (صلی الله علیه و آله) با قبور انبياى بنى اسرائيل صحيح نيست. به علاوه قبور برخى از آنان هم ناشناخته است.

از طرف ديگر معبد بنى اسرائيل كه «تابوت عهد» در آن بود، «خيمه اجتماع» نام داشت. طبق آنچه در تورات آمده است، خداوند به حضرت موسى (علیه السّلام) فرمان داد تا دورانى كه در صحرا بودند، براى عبادت در خيمه اجتماع گرد آيند.(13) تورات، سفر خروج، باب 30- 25

آنان هرجا مي رفتند، خيمه و تابوت عهد را با خود مي بردند. چون به سرزمين فلسطين رسيدند، حضرت سليمان (علیه السّلام) براى آنان، عبادتگاه ويژه اى ساخت «هيكل سليمان» تا خيمه عبادت و تابوت عهد را در آنجا نهند. باز مي بينيم كه سخن از بُت كردن قبور پيامبران در كار نبوده است. چه وقت يهوديان، قبور انبياى خود را بت كردند؟

راويان اين گونه احاديث، مصون از خطا و نسيان نيستند و به آن روايتها اعتمادى نيست. پس بازسازى قبور، مخالف شريعت و دين نيست.

 

دلايل موافقان‏

1. دلايل قرآنى‏

اين خير و بركت در اماكن مقدّس و اشخاص متبّرك، به زمانها و مكانهاى ديگر هم توسعه پيدا مي كند و از توصيه قرآن به نماز خواندن در كنار «مقام ابراهيم» در مسجد الحرام است.

قرآن نمونه ديگرى را هم درباره «اصحاب كهف» نقل مى‏كند؛ جوانمردانى كه از حكومت دقيانوس  فرار كردند و براى حفظ عقايد توحيدى خويش به غار پناه بردند. خداوند نيز جان آنان را گرفت و خوابى سيصد ساله بر آنان مستولى ساخت. سپس، آنان را بيدار و زنده ساخت. چون يكى از آنان براى تهيّه غذا به شهر آمد، ديد كه حكومت تغيير كرده است و مردم دگرگون شده اند و سكّه هاى آنها از رواج افتاده است.

طبق آیات قرآن مردم چون راز اصحاب كهف را فهميدند به سوى غار روان شدند. آنان از خدا خواستند كه ايشان را به حالت قبلى برگردانَد. خداوند هم بار ديگر جانشان را گرفت و در همان غار ماندند. مردم درباره اينكه با آنان چه كنند بحث و جدال داشتند. سرانجام گفتند: در جايگاه آنان مسجدى بنا مي كنيم.

اينكه خداوند از تصميم مؤمنانى خبر داده است كه خواستند در خوابگاه آن جوانمردانِ مؤمن مسجدى بسازند و در آنجا خدا را عبادت كنند و آنان را به سبب كارشان مذمّت نكرده است در حالى كه خودشان هم مؤمن بودند نه مشرك، دليل جواز اين كار است. همچنان كه عبادت و نماز در كنار «مقام ابراهيم» هم شرك نيست بلكه خداپرستى و اطاعت از فرمان خداوند است.

 

2. دليل روايى‏

در سنّت پيامبر خدا (صلی الله علیه و آله) و در روايات نقل شده از آن حضرت، نيز به زيارت قبور توصيه شده است. اينگونه احاديث در منابع متعدّد و با عبارتهاى مختلف آمده است. رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرموده اند: نَهيتُكم عَنِ زيارةِالقبور فَزوروها: شما را از زيارت قبور نهى كردم. اكنون به زيارت آنها برويد. (14) سنن النسائى، جلد 4، صفحه 9

در نقل ديگرى آمده است:

كُنتُ نَهيتُكم عَن زيارة القبور، فَزُوروها فإنّها تُزهِّدُ فى الدُّنيا و تُذَّكِّرُالآخِرَة: من پيشتر شما را از زيارت قبور نهى كرده بودم امّا اكنون آنها را زيارت كنيد زیرا اين كار دنيا را [نزد شما] بى‏ مقدار مي سازد و آخرت را به ياد [شما] مي آورد. (15) سنن ابن ماجة، جلد 1، حدیث 1571

اينگونه احاديث نشان مي دهند كه پيامبر (صلی الله علیه و آله) ابتدا از زيارت قبور نهى مي كرده اند ولى بعداً آن را جايز شمرده اند و به آن توصيه كرده اند و فوايدى از جمله نشان دادن بى ارزشى دنيا و يادآورى مرگ و آخرت را گوشزد فرموده اند. حال بايد ديد نهى پيشين آن حضرت، نسبت به چه قبورى و به چه علت بوده است.

مرورى بر تاريخ و قبور انبيا و رسولان در مكّه و مدينه از زمان حضرت اسماعيل (علیه السّلام) تا دوران پيامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) جالب است. بد نيست بدانيم حاجيان وقتى در مكّه بر گِرد خانه خدا طواف مي كنند، «حِجر اسماعيل» را كه كنار كعبه و در محدوده طواف است و طبق نقل السيرة النّبويّهى ابن هشام، تاريخ الطبرى، الكامل و تاريخ ابن كثير قبر حضرت اسماعيل (علیه السّلام) و مادرش هاجر (علیها السّلام) در آنجا قرار دارد، مورد تكريم و طواف قرار مي دهند. در سفرنامه ابن جبير اندلسى نيز حِجر اسماعيل را همين گونه توصيف كرده اند و قبر حضرت اسماعيل (علیه السّلام) را در آن محل و زير ناودان كعبه دانسته اند و گفته اند كه مردم در اين محل، نماز مي خوانند و به قبر آن دو (علیهما السّلام) تبرّك مي جويند. چون آنجا قبر دو انسان گرامى است كه خداوند، آنان را نورانى گردانيده و به بركت آنان به نمازگزاران و دعا كنندگان در آنجا سود مي رساند.

چه در سفرنامه ها و چه در روايات آمده است كه محدوده اطراف كعبه، بين زمزم و مقام ابراهيم، بين رُكن‏ يمانى تا رُكنِ حجر الأسود محلّ دفن تعداد بسيارى از پيامبران است زیرا پيامبرانى كه از قوم خود جدا مي شدند به سوى كعبه مي آمدند و به عبادت خدا مي پرداختند تا وقتى كه از دنيا بروند.

در منابع شيعى همچون الكافى، كتاب من لا يحضره الفقيه، علل الشرائع، الوافى و بحار الأنوار آمده است كه قبر هاجر و اسماعيل، در «حِجر» است.

در غير از مكّه هم قبورى وجود داشته است مانند قبر آمنه (علیها السّلام)، مادر گرامى رسول خدا (صلی الله علیه و آله)، در «ابوا» روستايى از توابع مدينه است. آمنه (علیها السّلام) پس از وفات شوهرش عبدالله (علیه السّلام) سالى يكبار به زيارت قبر او در مكّه مي آمد. يكبار كه او رهسپار مدينه بود در بازگشت به مكّه، در ابوا جان سپرد و همانجا مدفون شد، در حالى كه حضرت محمّد (صلی الله علیه و آله) شش ساله بود.(16) مختصر تاريخ دمشق، جلد 2، صفحه 100

پيامبر خدا (صلی الله علیه و آله) در سفر عمره وقتى به ابوا رسيدند، بر مزار مادرشان آمنه (علیها السّلام) رفتند، آن را اصلاح كرد و در كنار آن گريستند. مسلمانان نيز به خاطر گريه پيامبر (صلی الله علیه و آله) گريستند. اين ماجرا در كتب تاريخ و حديث آمده است.(17) الطبقات الكبرى، جلد 1، صفحه 116 - سنن النسائى، جلد 1، صفحه 267( كتاب الجنائز)

اگر رسول خدا (صلی الله علیه و آله) به زيارت قبور گذشتگان، از انبياى پيشين تا انسانهاى باايمان و پاك توصيه كرده است چون حالتهاى تكريم قبور در عصر جاهليّت را نداشته و قبور اولياى الهى و افراد صالح مورد نظر آن حضرت بوده است كه هم بي وفايى و ناپايدارى دنيا را مي رساند هم يادآور آخرت و عبرت گرفتن از گذشتگان و زمينه آمادگى پيدا كردن براى سفر آخرت است و هيچ شائبه شرك و بت پرستى در آن نيست.

 

زيارت مضجع پيامبر (صلی الله علیه و آله) در مدينه‏

هنگامى كه رسول خدا (صلی الله علیه و آله) در سال يازدهم هجرى در مدينه دار فانی را وداع فرمودند، در همان اتاقى كه در آن جان سپرده بودند، به خاك سپرده شدند بعدها قبّه و بارگاه و گنبد سبزرنگى برفراز آن ساختند.

در احاديث بسيارى آمده است كه پيامبر (صلی الله علیه و آله) مسلمانان را به زيارت مزار خویش فرا خوانده اند از جمله در اين حديث:

«مَن حَجّ فزار قبرى بَعد مَوتى كانَ كَمَن زارَنى فى حياتى: هر كس پس از وفات من حج به جا آورد و قبر مرا زيارت كند، همچون كسى است كه در حال حيات مرا زيارت كرده است.(18) السنن بيهقى، جلد 5، صفحه 246 - سنن دار قطنى، جلد 2، صفحه 278 و منابع فراوان ديگر

ايشان در حديث ديگرى فرموده است:

مَن زار قبرى أو مَن زارنى كُنتُ له شفيعاً أو شهيداً: هركس قبر مرا يا مرا زيارت كند، من شفيع (گواه) او خواهم بود.(19) مسند الطيالسى، صفحه 12 - كنزالعمّال، جلد20، صفحه 161

مسلمانان طبق يك سنّت دينى و بنا به تكليف عمل به اين توصيه پيوسته به زيارت مضجع آن حضرت مي رفته اند و بر قبر او بوسه مي زده اند و اشك مي ريختند و از آن تبرّك مي جسته اند.

ابن جوزى از حضرت امام على (علیه السّلام) نقل مي كند: چون پيامبر خدا (صلی الله علیه و آله) به خاك سپرده شد، حضرت فاطمه (علیها السّلام) نزد قبر ایشان آمد. اندكى ايستاد و سپس مُشتى از خاك قبر را برداشت و بوييد و بر ديده نهاد و گريست و اشعارى خواند كه با اين مطلع آغاز مي شود:

ماذا على مَن شمّ تربة أحمد                    أن لا يَشُمّ مدى الزّمانِ غوالياً ...

راستى آن كه شميم سرِ كويت را بوييد.چه غم ار بوى دو عالم به مشامش نرسد؟(20) مثير الغرام الساكن، صفحه 300

از اين گونه نقلها در كتب تاريخ فراوان آمده است كه نشان مي دهد مسلمانان به نشانه عشق و وفا به پيامبر (صلی الله علیه و آله) مضجع ایشان را زيارت مي كردند تا بگويند آن حضرت را از ياد نبرده اند و از قبر مطهّرشان شميم نبوّت را استشمام مي كنند.

اگر نقلی که پيامبر (صلی الله علیه و آله) زنان زيارت كننده قبور را لعن كرده است، سست و غير مستند است و در مقابل روايات صحيح فراوانى وارد شده كه به زيارت قبور توصيه مي كنند.

به هر حال زيارت قبور پيامبران و اولياى الهى و ساختن عمارت و قُبّه و آن مكانها را عبادتگاه‏ قرار دادن، از سنّتهاى بنيادين مكتب است كه هم خداوند آن را تأييد كرده است و هم در توصيه هاى رسول خدا (صلی الله علیه و آله) آمده است. برخلاف آنچه وهّابيها با تعبير «قبوريّون (قبرگرايان)» به كار مي برند و شيعه را مي كوبند، اوّلين قبور، قبر پيامبر خدا (صلی الله علیه و آله) است و پس از او پاره تن او يعنى حضرت زهرا (علیها السّلام) براى ما همين افتخار بس كه در اين عمل به سنّت پيامبر (صلی الله علیه و آله) عمل مي كنيم و رهپوى او هستيم پس از اين نسبتها و تعبيرها باكى نيست.

بدعت شمردن تكريم قبور پيامبران و اوليا و شرك دانستن اين كار كه وهّابيان آن همه بر آن پاى مي فشارند، نشان جهل آنان به تاريخ انبياء و تاريخ اسلام يا گوياى دشمنى آنان با خطّ روشن و صراط مستقيم اهل بيت (عليهم السلام) است و گرنه اين كار عمل به سنّت مقدّسى است كه خودِ رسول اكرم (صلی الله علیه و آله) برآن توصيه كرده و خود بدان عمل مي كرده اند.

  

خلاصه ای از کتاب توسل و تبرك‏ از مجموعه اندیشه های علامه عسگری2