حضرت سیدالشهدا (علیه السّلام) در محاصره لشکر اعداء

طبق نقل برخی از منابع پس از اینکه حضرت ابا عبدالله (علیه السّلام) برای وداع آخر به حرم آمدند، بانوان خاندان پیامبر که همواره در پرده عزت زیسته بودند اکنون با دلی داغدار از شهادت همه بنی هاشمیان در بیابانی دور از وطن با کودکانی بیتاب از عطش و با قلبهایی آکنده از اندوه و ماتم تنها مانده بودند و گرد حضرت امام حسین (علیه السّلام) را گرفته بودند و از اندوه از دست دادن نزدیکانشان و غریبی حضرت امام حسین (علیه السّلام) گریه و ناله می نمودند. در این اوضاع و احوال عمر بن سعد ملعون دستور تیراندازی به سمت خیام را داد. تیراندازی سهمگینی به سمت خیام صورت گرفت. حضرت امام حسین (علیه السّلام) شجاعانه به میدان آمدند و نبرد سختی با دشمن نمودند و شماری را به هلاکت رساندند. تا اینکه ابوالحتوف جعفی (لعنه الله علیه) تیری بر پیشانی مبارک حضرت امام حسین (علیه السّلام) زد.

 

نشستن تیر بر پیشانی مبارک حضرت اباعبدالله (علیه السّلام)

در چهار مقتل مقرم، خوارزمی، بحرالعلوم و نفس المهموم آمده است در حالی که امام طلب آب می فرمودند و آن قوم ظالم فاجر هر کدام سخنی گزاف و درشت به حضرت می گفتند و امام دلاورانه در میدان جنگ می جنگید ابو الحتوف جعفى تيرى بر پيشانى مبارک حضرت اباعبدالله (عليه السّلام) زد و امام آن قوم را نفرین نمودند.

 

در مقتل الحسین خوارزمی درباره اصابت تیر بر پیشانی مبارک حضرت اباعبدالله (علیه السّلام) چنین گزارش شده است:

«ثم رماه رجل يقال له: أبو الحتوف الجعفي بسهم فوقع السهم في جبهته فنزع الحسين السهم و رمى به، فسال الدم على وجهه و لحيته، فقال: «اللّهمّ، قد ترى ما أنا فيه من عبادك هؤلاء العصاة العتاة. اللّهمّ، فاحصهم عددا و اقتلهم بددا و لا تذر على وجه الأرض منهم أحدا و لا تغفر لهم أبدا.» ثم حمل عليهم كالليث المغضب فجعل لا يلحق أحدا إلّا بعجه بسيفه و ألحقه بالحضيض و السهام تأخذه من كل ناحية و هو يتلقاها بنحره و صدره و يقول: «يا أمّة السوء، بئسما خلفتم محمدا صلّى اللّه عليه و آله في عترته أما إنكم لن تقتلوا بعدي عبدا من عباد اللّه الصالحين فتهابوا قتله بل يهون عليكم عند قتلكم إياي و ايم اللّه إني لأرجو أن يكرمني ربي بهوانكم ثمّ ينتقم منكم من حيث لا تشعرون.»

فصاح به الحصين بن مالك السكوني: يا ابن فاطمة، بما ذا ينتقم لك منّا؟ فقال: «يلقي بأسكم بينكم و يسفك دماءكم ثم يصبّ عليكم العذاب الأليم»(*) مقتل الحسين(ع) خوارزمي، جلد‏2، صفحه 39 - ترجمه مقتل مقرم، صفحه 190 - نفس المهموم، صفحه 324 - مقتل الحسين(ع) بحرالعلوم، صفحه 480 - 479

«ابو الحتوف جعفى تيرى به پيشانى امام حسین (عليه السّلام) زد، امام تير را بيرون آوردند در حالى كه خون بر صورت ايشان جارى بود؛ فرمودند: خدايا تو مى ‏بينى كه من ميان بندگان گنهكار تو هستم، خدايا تعداد آنها را به شماره آور و آنها را به قتل برسان و احدى از آنها را بر زمين باقى مگذار و هرگز آنها را نيامرز. آنگاه با صداى بلند فرياد زدند: اى امّت گنهكار، چه رفتار بدی با عترت محمّد (صلّى اللّه عليه و آله) داشتید، آگاه باشيد پس از من هيچ‏كس را نخواهيد كشت كه از كشتن او بترسيد بلكه كشتن براى شما آسان مى‏شود. به خدا قسم، اميدوارم كه‏ خداوند مرا با شهادت إكرام كند و انتقام مرا از شما بگيرد. حصين گفت: اى پسر فاطمه چگونه انتقام تو را از ما مى‏گيرد؟ حضرت امام حسین (علیه السّلام) فرمودند: ميان شما دشمنى مى ‏اندازد و خون شما را مى‏ ريزد، آنگاه عذاب را بر شما فرود مى ‏آورد.»(*) ترجمه مقتل مقرم، صفحه 188 - زندگانى حضرت امام حسين(ع)، ترجمه بحار الأنوار ،ص:77 - در كربلا چه گذشت ،ص:450 - شرح غم حسین، 165 – 164

 

 

سنگ بر پیشانی تیر بر سینه حضرت

در مقاتل ذکر شده است در این زمان جراحات زیادی بر پیکر شریف حضرت امام حسین (علیه السّلام) وارد شده بود بدین دلیل امام از جنگ بازایستادند تا کمی استراحت کنند که فردی سنگی بر پیشانی مبارک حضرت امام حسین (علیه السّلام) زد. حضرت (علیه السّلام) پیراهن را بالا زدند تا خون پیشانی را پاک کنند که تیر شعبه مسمومی به سمت سینه امام (علیه السّلام) نشانه رفت و یکی از جراحتهای کاری بر امام وارد شد.

 

در مقتل الحسین بحرالعلوم نقل شده است که در این زمان هزار نهصد جراحت بر بدن مبارک حضرت امام حسین (علیه السّلام) وارد شده بود.

«ثم لم یزل یقاتل حتی أصابه جراحات کثیرة فقد روی: أنها ألف و تسعمائة جراحة و کلها فی مُقدمّه الشّریف و کانت السّهام فی درعه کالشوک فی جلد القنفذ.»(*) مقتل الحسین بحرالعلوم، صفحه 480

 

مقتل الحسين (علیه السّلام) خوارزمي نیز این ذکر می کند امام آنقدر جنگیدند تا هفتاد و دو زخم بر بدن مبارکشان اصابت نمود:«ثم جعل يقاتل حتى أصابته اثنتان و سبعون جراحة فوقف يستريح و قد ضعف عن القتال فبينا هو واقف إذ أتاه حجر فوقع على جبهته...»(*) مقتل الحسين(ع)، الخوارزمي، جلد2، صفحه 39

 

در مقتل الحسین بحرالعلوم در این باره چنین نقل شده است:

«قالوا و لما ضعف عن القتال وقف لیستریح ساعةَ فبینما هو واقف إذ رماه رجل بحجرٍ وقع فی جبهته الشریفه فسالت الدماء علی وجهه فأخذ الثوب ليمسح الدم عن وجهه و عینه إذ رماه لعین آخر من القوم فأتاه سهم محدّد، مسموم، له ثلاث شعب، فوقع في صدره و فی بعض الروایات: وقع علی قلبه فقال الحسين (عليه السّلام): «بسم اللّه و باللّه و على ملة رسول اللّه و رفع رأسه الى السماء و قال: إلهي، إنك تعلم أنهم يقتلون رجلا ليس على وجه الأرض ابن نبي غيره.»

ثم أخذ السهم و أخرجه من وراء ظهره فانبعث الدم كالميزاب فوضع يده على الجُرح فلما امتلأت دما رمى به نحو السماء و قال: «هوّن علیّ ما نزل بی أنه بعین الله» فلم تسقط من ذلک قطرة إلی الارض.»

فما رجع من ذلك قطرة و ما عرفت الحمرة في السماء حتى رمى الحسين بدمه إلى السماء، ثمّ فوضع يده على تحت الجرح ثانيا، فلما امتلأت لطخ بها رأسه و لحيته و قال: «هكذا و اللّه، أكون حتى ألقى جدي محمدا صلّى اللّه عليه و آله و أنا مخضوب بدمي و أقول: يا رسول اللّه، قتلني فلان و فلان.»

(*)مقتل بحرالعلوم، صفحه 480 -479 - مقتل الحسين(ع) خوارزمي، جلد‏2، صفحه39 - نفس المهموم، صفحه 325

در مقتل خوارزمی در این باره چنین آمده است:

«امام مى‌جنگيدند تا آن‌كه هفتاد و دو زخم برداشتند. از جنگ، خسته و ضعيف شدند و ايستادند تا دمى بياسايند. در اين حال سنگى آمد و بر پيشانى ایشان خورد و خون جارى شد. لباسشان را بالا گرفتند تا پيشانى‌ خود را از خون پاك كند كه تير تيز سه شعبه و مسمومى آمد و بر قلب امام نشست. حضرت امام حسين (عليه السّلام) فرمودند: «بسم اللّه و باللّه و على ملة رسول اللّه.» پس سر به آسمان بلند كرد و عرضه داشت: خداى من، تو مى‌دانى كه اينان كسى را مى‌ كشند كه روى زمين فرزند پيامبرى جز او نيست. امام تير را از پشت سر بيرون آوردند و خون مانند ناودان جارى شد. دستشان را زير محل زخم گرفتند و چون پر از خون شد به آسمان پرتاب كردند. از اين خون قطره ‌اى به زمين بازنگشت و پيش از آن سرخى در آسمان ديده نشده بود. باز هم دستشان را زير زخم گرفت و چون از خون پر شد به صورت و محاسنشان ماليدند و فرمودند: اينگونه به خون خضاب خواهم بود تا جدّم محمد (صلّى اللّه عليه و آله) را ديدار كنم و بگويم اى رسول خدا، فلانى و فلانى مرا كشتند.»

 

در گزارش ابصار العین آمده است که حضرت امام حسین (علیه السّلام) بسیار تشنه بودند و درخواست جرعه ای آب از آن قوم عنود ظالم داشتند ولی با سنگ و تیر حضرت را سیراب نمودند:

« فجعل يحمل و يحملون و هو مع ذلك يطلب شربة ماء، فلم يجد حتّى أثخنته جراحاته‏. فوقف ليستريح فرمي بحجر فوقع في جبهته فسالت الدماء على وجهه فرفع ثوبه ليمسح الدم عن وجهه فرمي بسهم فوقع في قلبه، فأخرجه من وراء ظهره فانبعث الدم كالميزاب فوقف بمكانه لا يستطيع أن يحمل فصاح شمر بن ذي الجوشن (لعنه اللّه) ما تنتظرون بالرجل؟ فطعنه صالح بن وهب المزني على خاصرته فوقع من ظهر فرسه إلى الأرض على خدّه الأيمن و هو يقول: «بسم اللّه و باللّه و على ملّة رسول اللّه» ثمّ قام فضربه زرعة بن شريك على كتفه اليسرى و ضربه آخر على عاتقه فخرّ على وجهه و جعل ينوء برقبته و يكبو فطعنه سنان في ترقوته ثمّ انتزع السنان فطعنه في بواني صدره، و رماه سنان أيضا بسهم فوقع في نحره فجلس قاعدا و نزع السهم و قرن كفيه جميعا حتّى امتلأتا من دمائه فخضّب بهما رأسه و لحيته و هو يقول: «هكذا ألقى اللّه مخضبا بدمي مغصوبا عليّ حقّي.»(*) إبصار العين، صفحه  37

«سپس حضرت بر آنها حمله نمودند و آنان نيز يورش بردند. با اين وصف، حضرت هنوز درخواست جرعه‏ اى آب داشتند ولى بدان دست نيافتند. در اثر جراحات وارده ضعف بر آن بزرگوار چيره شد، براى استراحت لحظه‏ اى ايستادند ولى ناگهان سنگى به سويشان پرتاب شد و به پيشانى مباركشان اصابت كرد و خون بر چهره‏ مبارک جارى شد، خواستند با گوشه پيراهنش خون از چهره بزدايد كه تيرى قلب نازنينشان را نشانه رفت، تير را از پشت سر كشيد. خون مانند ناودان فوران زد، حضرت امام حسین (علیه السّلام) در جاى خود ايستادند و قدرت حركت را از دست دادند...» (*)سلحشوران طف، صفحه 59

 

در مثیرالاحزان نقل شده است پس از پرتاب سنگ به پیشانی مبارک حضرت اباعبدالله (علیه السّلام) تیر سه شعبه مسمومی به قلب حضرت امام حسین (علیه السّلام) اصابت نمود:

«فَوَقَفَ وَ قَدْ ضَعُفَ عَنِ الْقِتَالِ أَتَاهُ حَجَرٌ عَلَى جَبْهَتِهِ هَشَّمَهَا ثُمَّ أَتَاهُ سَهْمٌ لَهُ ثَلَاثُ شُعَبٍ مَسْمُومٌ فَوَقَعَ عَلَى قَلْبِهِ.»(*) مثير الأحزان، صفحه 73

 

برای حوادث بعدی دو گونه نقل در مقاتل و کتب تاریخی ذکر شده است:

در نقل اول ضربت مالک بن نسر (نسیر) بر سر مبارک حضرت اباعبدالله (علیه السّلام) را در این زمان ذکر می شود که بر اثر ضربت فرق حضرت شکافته شد و حضرت کلاهی طلبیدند و سر را بستند و عمامه ای بر سر نهادند. در برخی مقاتل با توجه به محاصره شدن امام توسط لشکریان برای دومین بار شهادت حسن بن عبدالله (رضوان الله علیه) را در این زمان می دانند چون کودک می بیند لشکر اعداء عمویش را محاصره نمودند برای یاری به سمت حضرت اباعبدالله (علیه السّلام) می دود و به شهادت می رسد.

نقل دوم در مقاتل اشاره دارد که حضرت جراحتهای کاری برداشته بودند و مدت زیادی مجروح در میدان جنگ بودند و کسی به شهادت رساندن ایشان را بر عهده نمی گرفت تا شمر (لعنه الله علیه) با تحریضهای خود لشکریان را به سمت حضرت امام حسین (علیه السّلام) آورد و با ضربتی که زرعه بن شریک بر کتف حضرت اباعبدالله (علیه السّلام) زد، سبب شروع ضربات جدیدی بر حضرت (علیه السّلام) گردید.

نقل اول

ضربت بر سر مبارک حضرت اباعبدالله (علیه السّلام)

برخی از مقاتل و کتب تاریخی دیگر ضربت بعدی را ضربت مالک بن نسر (نسیر) بر سر مبارک حضرت امام حسین (علیه السّلام) ذکر کرده اند که مقتل الحسین (علیه السّلام) خوارزمی این فاجعه را چنین گزارش نموده است.

«ثم ضعف عن القتال فوقف مكانه فكلما أتاه رجل من الناس و انتهى إليه انصرف عنه و كره أن يلقى اللّه بدمه حتى جاءه رجل من كندة، يقال‏ له: «مالك بن نسر» فضربه بالسيف على رأسه و كان عليه برنس‏ فقطع البرنس و امتلأ دما فقال له الحسين: «لا أكلت بيمينك و لا شربت بها و حشرك اللّه مع الظالمين» ثم ألقى البرنس و لبس قلنسوة و اعتم عليها و قد أعيى و تبلّد، و جاء الكندي فأخذ البرنس و كان من خز، فلما قدم به بعد ذلك على امرأته أمّ عبد اللّه ليغسله من الدم، قالت له امرأته: أ تسلب ابن بنت رسول اللّه برنسه و تدخل بيتي؟ اخرج عني حشا اللّه قبرك نارا. و ذكر أصحابه: أنّه يبست يداه و لم يزل فقيرا بأسوإ حال إلى أن مات.»(*) مقتل الحسين(علیه السّلام) خوارزمي، جلد ‏2، صفحه 40 - 39

 

از جمله منابع دیگری که ضربت بر سر حضرت اباعبدالله (علیه السّلام) را در این زمان ذکر کرده اند می توان از مثیر الاحزان، انساب الاشراف، مقتل خوارزمی و ... نام برد.(*)مثير الأحزان، صفحه 73 - أنساب‏الأشراف، جلد‏3، صفحه 203 - مقتل الحسين (ع) خوارزمي، جلد‏2، صفحه 40

 

در مقاتل ذکر شده است اگرچه حضرت اباعبدالله (علیه السّلام) بسیار جراحت برداشته بودند ولی همچنان هنوز مقاومت می کردند و در مکان خویش ایستاده بودند و توان حمله کردن و جنگیدن نداشتند و فقط در مقتل الحسین مقرم ذکر شده است حضرت امام حسین (علیه السّلام) پس از رسیدن تیر بر سینه مبارکشان از شدت ضعف نشستند ولی در اکثر قریب به اتفاق مقاتل از اسب بر زمین افتادن حضرت امام حسین (علیه السّلام) را به دلیل ضربت صالح بن وهب (لعنه الله علیه) و ضربات سهمگین قبل از آن ذکر نموده اند.

 

نقل دوم

مقاتل و کتب تاریخی دیگر واقعه بعدی پس از اصابت تیر بر سینه حضرت امام حسین (علیه السّلام) را تحریض شمر برای به شهادت رساندن حضرت امام حسین (علیه السّلام)، محاصره نمودن حضرت و تیر باران سبط رسول الله (علیه السّلام) و ضربت بر کتف حضرت اباعبدالله (علیه السّلام) ذکر کرده اند.

 

مکث طولانی و کراهت افراد لشکر از به شهادت رساندن حضرت امام حسین (علیه السّلام) و تحریض شمر برای حملات پی در پی

از نقلهای مقاتل و کتب تاریخی می توان به این جمعبندی رسید که پس از اصابت تیر به سینه مبارک حضرت اباعبدالله (علیه السّلام) ایشان دچار ضعف شدند و قادر به جنگیدن نبودند و از این به بعد مقاتل ذکر کرده اند که اگر کسی می خواست حضرت امام حسین (علیه السّلام) را به شهادت برساند، ممکن بود ولی لشکریان از بر گردن گرفتن چنین گناه نابخشودنی اهتراز می کردند. برخی از مقاتل نیز اشاره نموده اند پس از ضربت مالک بن نسر (نسیر) بر سر مبارک و هم ضربت زرعه بن شریک ملعون بر کتف حضرت سیدالشهداء (علیه السّلام) و بر اساس برخی از نقلها ضربت بر شانه حضرت امام حسین (علیه السّلام)، ایشان از جنگ باز ایستاده بودند و شمر (لعنه الله علیه) با تحریض خود سعی می کرد لشکریان جراحات بیشتری به حضرت امام حسین (علیه السّلام) بزنند.(*) ر.ک. اخبارالطوال، صفحه 255 – الکامل، جلد4، 78- الطبقات الكبرى، جلد‏10، صفحه 473- ترجمه مقتل مقرم ،ص:190- مقتل الحسين (ع) خوارزمي، جلد‏2، صفحه 40- البدایه النهایه، جلد8، صفحه186 و 188 - أنساب‏ الأشراف، جلد‏3، صفحه203 - تاریخ طبری، جلد 5، صفحه 448

 

در انساب الاشراف و طبقات الکبری نیز اشاره شده است که مدت طولانی حضرت امام حسین (علیه السّلام) مکث نمودند:

قالوا: و مكث الحسين طويلا كلما انتهى إليه رجل فأمكنه قتله انصرف عنه كراهة أن يتولى قتله. ثم إن رجلا يقال له مالك بن النسير الكندي - و كان فاتكا لا يبالي على ما أقدم- أتاه فضربه على رأسه بالسيف.(*) أنساب‏الأشراف، جلد‏3، صفحه 203 - جمل من انساب الاشراف، جلد3، صفحه  409

حضرت امام حسین (علیه السّلام) مدت زیادی مکث فرمودند و اگر کسی می خواست ایشان را به شهادت برساند؛ ممکن بود ولی لشکر از کشتن حضرت امام حسین (علیه السّلام) کراهت داشتند و از به شهادت رساندن ایشان خودداری می کردند تا اینکه مالك بن النسير الكندي بر سر مبارک حضرت ضربتی زد.(*) أنساب‏الأشراف، جلد‏3، صفحه203

 

« فمكث مليا من النهار و الناس يتدافعونه و يكرهون الإقدام عليه. فصاح بهم شمر بن ذي الجوشن: ثكلتكم أمهاتكم ما ذا تنتظرون به؟ أقدموا عليه. فكان أول من انتهى إليه. (*) الطبقات الكبرى، جلد‏10، صفحه 473

 

در وقعه الطف نیز به مکث حضرت امام حسین (علیه السّلام) و عدم رغبت لشکریان برای به شهادت رساندن آنان چنین آمده است:

«و مكث طويلا من النهار كلّما انتهى إليه رجل من الناس انصرف عنه و كره ان يتولّى قتله و عظيم اثمه عليه.»(*) وقعة الطف، صفحه 250    

حضرت امام حسین (علیه السّلام) مدت زيادى از روز را مكث كردند، اگر مردم مى‏خواستند او را بكشند؛ مى توانستند ولى از كشتن ایشان پرهيز می كردند. و اکراه داشتند که حضرت امام حسین (علیه السّلام) را به شهادت برسانند و این گناه بزرگ را به گردن بگیرند.

 

 

محاصره و تیر باران حضرت اباعبدالله (علیه السّلام)

در حالی که حضرت امام حسین (علیه السّلام) تنها در دشت کربلا با دشمنان می جنگیدند، شمر (لعنه الله علیه) دستور محاصره حضرت را داد و لشکریان را برای مبارزه با حضرت اباعبدالله (علیه السّلام) تحریض می کرد تا لشکر گرد حضرت امام حسین (علیه السّلام) را گرفتند و شمر ملعون دستور تیراندازی داد و بدن مطهر حضرت ابا عبدالله (علیه السّلام) مملو از تیر گردید.

در إعلام الورى درباره تیرباران نمودن حضرت سیدالشهداء به دستور شمر بن ذى الجوشن (لعنه الله علیه) آمده است:

فلمّا رأى ذلك شمر بن ذي الجوشن أمر الرماة أن يرموه، فرشقوه‏ بالسهام حتّى صار كالقنفذ فأحجم عنهم فوقفوا بإزائه و نادى شمر: ويحكم ما تنتظرون بالرجل ثكلتكم امّهاتكم.(*) إعلام الورى، جلد‏1، صفحه 469

هنگامى كه شمر بن ذى الجوشن اين وضع [شجاعت و حمله های پی در پی حضرت] را مشاهده كرد، به تيراندازان فرمان داد تا حضرت سيد الشهداء (علیه السّلام) را تير باران كنند، در اثر تيراندازى بدن مباركش مانند قنفذ شد حضرت در اثر جراحات زياد از حمله خوددارى كرد و آنان در مقابلش ايستادند، شمر فرياد زد چرا صبر كرده‏ ايد، بار ديگر از هر طرف حمله آوردند. زندگانى چهارده معصوم عليهم السلام، صفحه 350

 

در مقتل الحسين(علیه السّلام) خوارزمي درباره واقعه تیرباران حضرت اباعبدالله (علیه السّلام) چنین آمده است:

ثم نادى شمر: ما تنتظرون بالرجل‌؟ فقد أثخنته السهام فاحذت به الرماح و السيوف.(*) مقتل الحسين (ع) خوارزمي، جلد‏2، صفحه 40

شمر صدا زد: منتظر چه هستيد؟ تيرها حسين را ناتوان كرده است. در اين هنگام نيزه ‌ها و شمشيرها بر امام باريدن گرفت.

 

در نفس المهموم دستور تیرباران حضرت امام حسین (علیه السّلام) توسط شمر (لعنه الله علیه) چنین گزارش شده است:

«فقال حميد بن مسلم: فو اللّه ما رأيت مكثورا قط قد قتل ولده و أهل بيته و أصحابه أربط جأشا و لا أمضى جنانا منه عليه السلام، ان كانت الرجالة لتشد عليه فيشد عليها بسيفه فينكشف عن يمينه و شماله انكشاف المعزى إذا شد فيه الذئب.

فلما رأى ذلك شمر بن ذي الجوشن استدعى الفرسان فصاروا في ظهور الرجالة و أمر الرماة أن يرموه، فرشقوه بالسهام حتى صار كالقنفذ، فأحجم عنهم فوقفوا بإزائه‏.»(*) نفس المهموم، صفحه 329    

حميد بن مسلم گويد: به خدا شكسته بالى را دلدارتر از او نديدم كه فرزندان و خويشان و يارانش كشته شده و دلش به اين محكمى باشد، فوج پيادگان بر او حمله مى ‏كردند و حضرت بر آنها يورش مى ‏برد و آنها را چون گوسفند گرگ زده از چپ و راست پراكنده مى‏كرد، چون شمر چنان ديد سواره‏ها را خواست و پشت جبهه پيادگان نهاد و به تيراندازان دستور داد او را تيرباران كنند و آن قدر تير بر او زدند كه چون قنفذ گرديد و از آنها دست بازگرفت و آنها برابرش ايستادند. (*)در كربلا چه گذشت، صفحه 456    

 

ضربت زرعه بن شریک بر کتف حضرت و شروع وارد نمودن ضربات جدید بر حضرت

در حالی که شمر ملعون لشکر را برای به شهادت رساندن حضرت امام حسین (علیه السلام) تحریک می نمود به نقل اکثر قریب به اتفاق مقاتل زرعة بن شريك تميمى ضربتی بر کتف حضرت سیدالشهداء (علیه السّلام) زد که سبب آغاز جسارتهای پی در پی آن ملعونان گردید.

«در اين هنگام مردى از قوم تيرى بر آن حضرت زد كه بر دوش او فرو شد و حسين (عليه السّلام) آنرا از شانه خود بيرون كشيد، زرعة بن شريك تميمى شمشيرى بر آن حضرت فرود آورد كه امام دست خود را سپر قرار داد و شمشير بر دستش فرود آمد، سنان بن اوس نخعى با نيزه حمله كرد و نيزه زد و حضرت در افتاد.»(*) ترجمه اخبارالطوال، صفحه 304

 

در تاریخ طبری نیز این واقعه چنین گزارش شده است:

«و لقد مكث طويلا من النهار و لو شاء الناس ان يقتلوه لفعلوا و لكنهم كان يتقى بعضهم ببعض و يحب هؤلاء ان يكفيهم هؤلاء، قال: فنادى شمر في الناس: ويحكم، ما ذا تنظرون بالرجل؟ اقتلوه ثكلتكم أمهاتكم. قال: فحمل عليه من كل جانب، فضربت كفه اليسرى ضربه، ضربها زرعه بن شريك التميمى و ضرب على عاتقه...»(*) تاريخ‏الطبري، جلد‏5، صفحه 453

«گويد: مدتى دراز از روز ببود كه اگر كسان مى‏خواستند بكشندش كشته بودند اما هر كس به ديگرى وامى‏گذاشت و هر گروهى مى‏خواست گروه ديگر مرتكب كشتن او شده باشد. گويد: «آنگاه شمر ميان كسان بانگ زد كه واى شما، منتظر چيستيد، مادرهايتان- عزادارتان شود، بكشيدش.» گويد: پس، از هر سو به او حمله بردند ضربتى به كف دست چپ او زدند، اين ضربت را زرعة بن شريك تميمى زد، ضربتى نيز به شانه‏اش زدند...»(*) ترجمه تاريخ ‏الطبري،جلد‏7، صفحه3061

 

در تاریخ الکامل نیز تحریض شمر ملعون، حمله دسته جمعی به سوی حضرت و ضربت زرعه بن شریک این چنین نقل شده است:

« و لو شاء الناس أن يقتلوه لقتلوه و لكنّهم كان يتّقي بعضهم ببعض و يحبّ هؤلاء أن يكفيهم هؤلاء، فنادى شمر في الناس: ويحكم ما ذا تنتظرون بالرجل؟ اقتلوه ثكلتكم أمّهاتكم. فحملوا عليه من كلّ جانب فضرب زرعة بن شريك التميميّ على كفّه اليسرى و ضرب أيضا على عاتقه...» (*)الكامل، جلد‏4، صفحه78 

«و هر دسته ميل داشت دسته ديگر او را بكشد ناگاه شمر ميان مردم ندا داد: واى بر شما چه انتظار داريد؟ از اين مرد چه انتظار داريد؟ او را بكشيد مادرهاى شما به عزاى شما بنشينند آنگاه از هر طرف بر او حمله كردند. زرعة بن شريك تميمى ضربتى بر دست چپ او زد و باز ضربت ديگرى بر شانه او نواخت...»(*) ترجمه الكامل، جلد‏11، صفحه 190

 

در الفتوح درباره ضربات وارده بر حضرت اباعبدالله (علیه السّلام) چنین گزارش شده است:

«ملعونى كه او را زرعة بن شريك گفتندى شمشيرى بر دست چپ او بزد. بدبخت ديگر كه او را عمرو بن خليفة الجعفىّ گفتندى از پس پشت درآمد و شمشيرى بر دوش مبارك آن حضرت بزد. سيّوم ملعونى كه او را سنان بن الأنس النخعىّ گفتندى تيرى بر سينه او زد. ملعون چهارم كه او را صالح بن وهب المزنىّ می گفتند نيزه بر پهلوى او زد. حضرت امام حسين (علیه السّلام) از اسب فرود آمد و بازنشست و تير از سينه بركشيد، خون روان شد. دستها باز مى ‏نهاد و در برابر جراحت مى ‏نهاد تا پر خون مى ‏شد و در روى و موى خويش ماليده مى ‏گفت: همچنين سر و روى خون آلوده و محاسن به خون خضاب كرده پيش جد خويش روم. چون عمر سعد، حسين بن على (علیه السّلام) را بدان حالت بديد، اسب به نزديك او راند و بالاى سر او بايستاد و ياران خويش را گفت: فرود آييد و كار او تمام كنيد و سر از پيكر او جدا سازيد.(*) ترجمه الفتوح، صفحه 911 -910

: فاطمه ابوحمزه