مقتل حضرت ابوالفضل العباس (علیه السّلام)

 

حضرت ابوالفضل عباس (علیه السّلام) سقای دشت کربلا و علمدار حضرت سیدالشهداء (علیه السّلام) چنان جایگاه والایی در نزد خداوند متعال دارند که پروردگار ایشان را باب الحوائج قرار دادند تا از طریق ایشان خواسته ها و حاجاجتها را روا کنند و مردم به درگاه ایشان روی نمایند.

صفات، القاب و کنیه های بسیاری برای این شخصیت والای در اصل و نسب و مقامات انسانی یاد شده است که به اختصار در این مجال به چند مورد آن اشاره می نماییم اگرچه تبیین حقیقت مقام والای حضرت ابوالفضل العباس (علیه السّلام) و جایگاه ایشان در نزد ائمه معصومین (علیهم السّلام) در شرح و بیان نمی گنجد.

 

صفات برجسته حضرت ابوالفضل العباس (علیه السّلام)

همه مقاتل و کتب تاریخی از دلاوری، شجاعت، زیبایی رخسار و قد و قامت بلند و فضل و بخشش و حسن خلق حضرت ابوالفضل العباس (علیه السّلام) سخن به میان آورده اند.

 

در بحارالانوار درباره سیمای حضرت ابوالفضل العباس (علیه السّلام) و اعطای علم و رأیت سپاه حضرت امام حسین (علیه السّلام) به خاطر شجاعت ایشان چنین آمده است:

«و كان العباس رجلا و سيما جميلا يركب الفرس المطهم و رجلاه يخطان في الأرض و كان يقال له قمر بني هاشم و كان لواء الحسين (ع) معه حَدَّثَنِي أَحْمَدُ بْنُ سَعِيدٍ عَنْ يَحْيَى بْنِ الْحَسَنِ عَنْ بَكْرِ بْنِ عَبْدِ الْوَهَّابِ عَنِ ابْنِ أَبِي أُوَيْسٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ (ع) قَالَ: عَبَّأَ الْحُسَيْنُ بْنُ عَلِيٍّ أَصْحَابَهُ فَأَعْطَى رَايَتَهُ‏ أَخَاهُ الْعَبَّاسَ.»(1)

حضرت عباس مردی نيكو رخسار و زيبا بود. هنگامى كه بر اسب تنو‏مند سوار مي شد، پاهاى مباركش بر زمين كشيده مي شد. به او قمر بنى هاشم مي گفتند. پرچمدار سپاه حضرت امام حسين (عليه السّلام) آن بزرگوار بود.

حضرت امام جعفر صادق (عليه السّلام) مي فرمايند: موقعى كه حضرت امام حسين (عليه السّلام) لشكر خود را براى جهاد در راه خدا مهيا كرد، پرچم را به دست حضرت قمر بنى هاشم (علیه السّلام) دادند.

 

در کتاب إبصارالعین درباره سپردن پرچم سپاه حضرت ابا عبدالله الحسین (علیه السّلام) به حضرت ابوالفضل العباس آمده است:

«حضرت امام حسين (علیه السّلام) جناح راست سپاه خويش را به زهير، جناح چپ را به حبيب و پرچم را به دست برادرش عباس (علیه السّلام) سپرد.»(2)

مظفر در موسوعه بطل العلقمی درباره صفات حضرت ابوالفضل العباس (علیه السّلام) می نویسد:

«فالعباس الشهيد (علیه السّلام) من لباب بني هاشم و صميم عبد مناف و قد زاده فضلا علي فضله صحبته لأهل الفضائل و خدمته لسادات أرباب المكارم فقد قضي حياته و أفني عمره في صحبة أكرم الخلق بعد النبي (صلى الله عليه و آله و سلم) شمائلا وشيما و أفضلهم اخلاقا و مزايا و أكملهم طباعا و سجايا و تزداد المرآة بالجلاء صفاء و السيف بالصقالة رونقا؛ فأمير المؤمنين و هو والده الأكرم و أبوه سيد أرباب الفضائل و الحسن و الحسين (عليهما السلام) أخواه خير الإخوة و أفضل الأشقاء و قد شهد لهما رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم) في تشبههما به و هو (صلى الله عليه و آله و سلم) علي خلق عظيم فأكتسب العباس بصحبتهم زيادة علي ما في جبلته و فطرته من سجايا الخير و شيم الصلاح ما امتاز به علي عامة أرباب الأخلاق الحميدة و الصفات الكريمة.

وفي العباس من كرم السجايا كثير                                  ليس يحصر في مقال

وفاء     نجدة   زهد    و     علم                                  و إيثار و صدق في المقال

عفاف    ظاهر        حلم    وجود                                  و    بأس     صادق     عند     النزال

لقد كان من عطف المولي سبحانه و تعالي علي وليّه المقدس سلالة الخلافة الكبري سيد الأوصياء أن جمع فيه صفات الجلالة من بأس و شجاعة و إباء و نجدة و خلال الجمال من سؤدد وكرم ودماثة في الخلق وعطف علي الضعيف كل ذلك مع البهجة في المنظر و وضاءة في المحيّا من ثغر باسم و وجه طلق تتموج عليه أمواه الحسن و يطفح عليه رواء الجمال و علي أسرة جبهته أنوار الإيمان كما كانت تعبق من اعرافه فوائح المجد متأرجة من طيب العنصر و لما تطابق فيه الجمالان الصوري والمعنوي قيل له «قمر بني هاشم» حيث كان يشوء بجماله كل جميل و يبذ بطلاوة منظره كل أحد حتي كأنه الفذ في عالم البهاء و الوحيد في دنياه كالقمر الفائق بنوره أشعة النجوم.»(3)

 

وفاداری

علاوه بر فضایل ذاتی حضرت ابوالفضل العباس (علیه السّلام) که در مقاتل و کتب تاریخی مطالبی ذکر شده است و در دفاع از خاندان عترت در واقعه عاشورا موثر بوده است. برخی اقدامات حضرت عباس (علیه السّلام) در زمان حیات ایشان قبل از واقعه کربلا و هنگام حضور ایشان در کربلا تا روز عاشورا بر وفاداری و پیروی نمودن از حضرت امام حسین (علیه السّلام) دلالت می نماید که از آن جمله می توان به این مقاطع تاریخی اشاره نمود:

طبق نقل کتاب أدب العباس بن الإمام علي بن أبي طالب (علیه السّلام) هنگامی که حضرت امام حسین (علیه السّلام) به معاویه نامه نوشتند و به ولیعهدی یزید (لعنه الله علیهما) اعتراض نمودند حضرت ابوالفضل العباس (علیه السّلام) نیز به پیروی از حضرت امام حسین (علیه السّلام) عدم بیعت و مخالفت خویش را با این مسأله ابراز نمودند.(4)

هنگامی که ولید بعد از مرگ معاویه با رسیدن نامه یزید حضرت امام حسین (علیه السّلام) را فراخواند تا برای یزید بیعت بگیرد و حضرت سیدالشهداء (علیه السّلام) چاره ای جز رفتن به پیش ولید نمی دیدند، ابتدا به خانه خود رفتند و به همراه تعدادی از بنی هاشم که با خود سلاح برداشته بودند به نزد ولید رفتند و حضرت دستور دادند بنی هاشم بر در سرای بایستند اگر لازم شد و ایشان را صدا کردند به درون خانه درآیند.(5)

کتاب أدب العباس بن الإمام علي بن أبي طالب علیه السلام ذکر نموده است که در این واقعه حضرت عباس (علیه السّلام) از حضرت امام حسین (علیه السّلام) حمایت نمودند.(6)

همچنین حضرت ابوالفضل العباس و برادرانشان (علیهم السّلام) از جمله کسانی بودند که پس از درخواست ولید حاکم مدینه برای بیعت با یزید به همراه حضرت امام حسین (علیه السّلام) به سمت مکه سپس کربلا حرکت نمودند.

 

برخی از دلاوریهای حضرت ابوالفضل العباس (علیه السّلام) در کربلا در مقاتل و کتب تاریخی ذکر شده است و البته ایثار و دلاوریهای ایشان برای خدمت به حضرت سیدالشهداء (علیه السّلام) و خانواده و یاران ایشان بیش از آن است که در تاریخها و مقتلها ذکر شده است در این مجال برخی از مواضعی که حضرت سیدالشهداء (علیه السّلام) اقدامات مهمی را برعهده ایشان نهادند یا برای حفظ جان حضرت امام حسین (علیه السّلام) ایشان را همراهی نمودند؛ ذکر می شود:

 

در جریان منع آب از سبط پیامبر و خاندان و یاران ایشان (علیهم السّلام) چنانکه در اکثر مقاتل و کتب تاریخی از جمله تاریخ طبری، الکامل، مقتل مقرم، وقعه الطف و اخبار الطوال نقل شده است، حضرت ابوالفضل (علیه السّلام) به همراه سی نفر سواره و بیست نفر پیاده شبانگاه به سمت شریعه رفتند و پیادگان مشکها را پر از آب نمودند و گروه سواره با نگهبان بر شریعه از لشکر ابن زیاد (لعنه الله علیهم) که مانع برداشتن آب می شدند؛ مبارزه نمودند و بدین ترتیب همگی سالم با مشکهای پر از آب به خیام بازگشتند.(7)

در تاریخ طبری در شرح این واقعه به مبارزه حضرت ابوالفضل العباس (علیه السّلام) و نافع بن هلال و سوارگان دیگر و ناکام گذاشتن لشکریان عمرو بن حجاج، نگهبانان بر فرات، اشاره شده است.(8)

 

پس از منع آب و سخت شدن شرایط برای حضرت سیدالشهداء و خاندان و یاران ایشان (علیهم السّلام) حضرت امام حسین (علیه السّلام) درخواست ملاقات با عمر بن سعد نمود و محل ملاقات مکانی بین دو لشکر مشخص شد و حضرت اباعبدالله (علیه السّلام) با بیست نفر و عمر بن سعد ملعون نیز با بیست نفر آمدند. در هنگام گفتگو طبق نقل خوارزمی امام اصحابش را فرمود كه به كنارى روند و فقط‍‌ برادرش عباس (علیه السّلام) و فرزندش على اكبر (علیه السّلام) با او ماندند. عمربن سعد (لعنه الله علیه) نيز چنين دستور داد و فقط‍‌ پسرش حفص و غلامش لاحق با او ماندند.»(9)

 

در واقعه دیگری که حضرت ابوالفضل (علیه السّلام) برای ساماندهی امور در عین وفاداری از طرف حضرت سیدالشهداء (علیه السّلام) مأمور شدند که به سوی لشکر دشمن بروند، روز تاسوعا بود که شمر بن ذی الجوشن ملعون با نامه شروع جنگ از سوی عبیدالله بن زیاد (لعنه الله علیه) به کربلا آمد و ابن زیاد (لعنه الله علیه) به عمر بن سعد ملعون نوشته بود یا بجنگ یا فرماندهی لشکر را به شمر (لعنه الله علیه) واگذار که آن ملعون کناره نگرفت و تصمیم به جنگ گرفت و سپاهیان به سمت خیام تاختند. در این هنگام حضرت اباعبدالله (علیه السّلام)، حضرت ابوالفضل قمر بنی هاشم (علیه السّلام) را به نزد عمر بن سعد (لعنه الله علیه) فرستاد تا علت هجوم سپاهیان را بپرسد و مجدد ایشان را برای گرفتن یک روز وقت تا صبح عاشورا به نزد عمر بن سعد (لعنه الله علیه) فرستاد که چنین شد.

این واقعه که حضرت سیدالشهداء (علیه السّلام) به عنوان پیک خویش به سوی عمر بن سعد (لعنه الله علیه)، حضرت ابوالفضل العباس (علیه السّلام) را فرستاده اند و وقایع رخ داده در بیشتر مقاتل و کتب تاریخی بدون اختلاف نقل شده است.(10)

پس از رشادتهای تکرار نشدنی حضرت ابوالفضل (علیه السّلام) در تاریخ و فداکاری و پیروی از امر حضرت امام حسین (علیه السّلام) ایشان به شهادت رسیدند و خداوند چنان رتبه و منزلتی به حضرت عباس (علیه السّلام) عطا نموده است که طبق نقل امام معصوم (علیه السّلام) مورد رشک شهیدان والا مقام دیگر در روز قیامت خواهد بود. حضرت امام زین العابدین (علیه السّلام) در این باره می فرماید:

«حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ زِيَادِ بْنِ جَعْفَرٍ الْهَمَذَانِيُّ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ بْنِ هَاشِمٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى بْنِ عُبَيْدٍ عَنْ يُونُسَ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ عَنِ ابْنِ أَسْبَاطٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ سَالِمٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ ثَابِتِ بْنِ أَبِي صَفِيَّةَ قَالَ قَالَ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ (ع):‏ رَحِمَ اللَّهُ الْعَبَّاسَ يَعْنِي ابْنَ عَلِيٍّ فَلَقَدْ آثَرَ وَ أَبْلَى وَ فَدَى أَخَاهُ بِنَفْسِهِ حَتَّى قُطِعَتْ يَدَاهُ فَأَبْدَلَهُ اللَّهُ بِهِمَا جَنَاحَيْنِ يَطِيرُ بِهِمَا مَعَ الْمَلَائِكَةِ فِي الْجَنَّةِ كَمَا جَعَلَ لِجَعْفَرِ بْنِ أَبِي طَالِبٍ وَ إِنَّ لِلْعَبَّاسِ عِنْدَ اللَّهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى لَمَنْزِلَةً يَغْبِطُهُ بِهَا جَمِيعُ الشُّهَدَاءِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ.»(11)

«حضرت امام زين العابدين (عليه السّلام) فرمودند: خداى عباس (علیه السّلام) را رحمت كند (مقصود آن حضرت عباس بن امير المؤمنين بود) كه از خود گذشتگى و فداكارى كرد تا آنجا كه هر دو دستش بريده شد خداى تعالى در عوض آنها دو بال او را عطا فرمود كه با فرشتگان بهشت در پرواز است چنانچه به جعفر بن ابى طالب هم چنين پاداشی كرده بود و عباس را نزد خداى تعالى پايه ‏اى است كه همه شهيدان در روز قيامت آرزوى آن كنند.»(12)

 

بینش نافذ

«حضرت ابوالفضل (علیه السّلام) چهارده بهار از عمر شريف خود را در خدمت پدر سپرى نمودند و در برخى از جنگها حضور يافتند ولى پدر بزرگوارشان به ایشان اجازه نبرد ندادند و بيست و چهار سال از مدت عمر شريفشان را در كنار برادرش حضرت امام حسن (علیه السّلام) و سى و چهار سال را در جوار برادرش حضرت امام حسين (علیه السّلام) گذراندند. آن بزرگوار، فردى دلاور، شجاع، جنگاور، خوش سيما و نيرومند بود و با اينكه بر اسبى قوى پيكر سوار مى ‏شد پاهاى مباركش به زمين كشيده مى ‏شد.

از حضرت امام صادق (علیه السّلام) روايت شده كه فرمود: «كان عمّنا العبّاس بن علىّ نافذ البصيرة، صلب الايمان، جاهد مع أبى عبد اللّه (عليه السّلام) و أبلى بلاء حسنا و مضى شهيدا.»

«عموى ما عباس فردى صاحب بینش نافذ و داراى ايمانى استوار بود و در كنار حضرت ابا عبد اللّه (عليه السّلام) جهاد و مبارزه نمودند و به نحوى شايسته از عهده آزمون برآمدند و سرانجام به فيض شهادت نايل شدند.»(13)

 

 

القاب حضرت ابوالفضل العباس (علیه السّلام)

حضرت ابوالفضل العباس (علیه السّلام) فرزند حضرت امیر مومنان علی (علیه السّلام) به خاطر کمالات انسانی، فضل، شجاعت، فروتنی، وفاداری و تسلیم و فرمانبردار معصوم بودن به القابی اشتهار یافتند که از آن جمله می توان به السقاء، العبد الصالح، باب الحوائج، قمر بنی هاشم و الشهید اشاره نمود. در این مجال مختصری به شرح این القاب می پردازیم:

 

السقاء

در همه مقاتل و کتب تاریخی به این مطلب که حضرت ابوالفضل العباس (علیه السّلام) سقاء و علمدار حضرت اباعبدالله الحسین (علیه السّلام) بوده اند، اشاره شده است:

در مناقب ابن شهرآشوب چنین آمده است:

«وَ كَانَ الْعَبَّاسُ السَّقَّاءُ قَمَرُ بَنِي هَاشِمٍ صَاحِبَ لِوَاءِ الْحُسَيْنِ وَ هُوَ أَكْبَرُ الْإِخْوَانِ.»(14)

حضرت عباس (علیه السّلام) قمر بنی هاشم؛ سقاء، علمدار حضرت امام حسین (علیه السّلام) و بزرگترین براداران خود بود.

 

در موسوعه کربلا لبیب بیضون در باب لقب سقاء که به حضرت ابوالفضل العباس (علیه السّلام) اعطاء شده چنین آورده است:

«و لبطولته المشهودة أعطاه الحسين (علیه السّلام) لواءه يوم كربلاء و طلب منه الاستسقاء أكثر من مرة فاستسقى الماء للنساء فسمّي السّقّاء و لجماله الملحوظ سمّي قمر بني هاشم.»(15)

«به دلیل شجاعت و دلاوری بارزش حضرت امام حسین (علیه السّلام) روز عاشورا علم را به ایشان دادند و از ایشان درخواست نمودند که آب طلب نماید و حضرت ابوالفضل العباس (علیه السّلام) بیش از یک بار برای بانوان آب آوردند و به همین دلیل سقاء لقب گرفتند و به خاطر زیبایی چشمگیر ایشان قمر بنی هاشم نامیده می شدند.»

در تاریخ امام حسین (علیه السّلام) نیز آمده است که بر خلاف نقلهای موجود در برخی مقاتل و کتب تاریخی، سقایت و آبرسانی حضرت به اهل حرم و یاران حضرت اباعبدالله الحسین (علیه السّلام) تنها یکبار نبوده است و این موضوع تکرار شده است و حداقل سه بار حضرت اباالفضل العباس (علیه السّلام) برای اهل حرم آب آوردند و عطش جانسوز ایشان را کاهش دادند.(16)

 

العبد الصالح

همچنان که در زیارتنامه حضرت ابوالفضل العباس (علیه السّلام) از قول حضرت امام صادق (علیه السّلام) بیان شده است یکی از القاب حضرت عبد صالح است که لقب انبیاء و اوصیای الهی بوده است و اعطای این لقب به حضرت عباس (علیه السّلام) نشان از مقام بسیار والا و رفیع ایشان در نزد پروردگار است:

«السَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْعَبْدُ الصَّالِحُ الْمُطِيعُ لِلّهِ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِأَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ صَلَّى اللّهُ عَلَيْهِمْ وَ سَلَّمَ السَّلامُ عَلَيْكَ وَ رَحْمَةُ اللّهِ وَ بَرَكاتُهُ وَ مَغْفِرَتُهُ وَ رِضْوانُهُ وَ عَلَى رُوحِكَ وَ بَدَنِكَ.» 

«سلام بر تو ای بنده شایسته فرمانبر خدا و رسول خدا و امیرمؤمنان و حسن و حسین (صلی الله علیهم و سلّم) سلام و رحمت خدا و برکات و مغفرت و رضوانش بر تو و بر روان و تن تو باد.»

 

در باب اختصاص این لقب به حضرت عباس (علیه السّلام) لبیب بیضون چنین آورده است:

«أنّ من أجلى الحقائق و أرقى مراتب الفضلّ الّذي لا يُحلّق إليهِ طائر الفكر و لايدرك مداه أي تصوّر غير أنّ من الواجب التصديق به على الجملة هو وصف سيّدنا العبّاس (عليه السلام) بهذه الصفة الكاملة «العبد الصالح» التي أضافها اللّه تعالى إلى أنبيائه و مبلّغي شريعته و أمنائه على وحيه و منحه بها الإمام الصادق (عليه السلام).»(17)

 

باب الحوائج

لقب دیگر حضرت ابوالفضل العباس (علیه السّلام) «باب الحوائج» می باشد. اعطای این لقب به دلیل کرامات ظاهر شده از حضرت و برآورده شدن حاجات مردم با توسل به ایشان می باشد:

مقرم در این باره می نویسد:

«اشتهر بين العامّة و الخاصّة بأنّه سلام اللّه عليه باب الحوائج لكثرة ما صدر منه من الكرامات و قضاء الحاجات.»(18)

در بین شیعه و سنی مشهور است که حضرت ابوالفضل العباس (علیه السّلام) باب الحوائج هستند به دلیل کثرت کرامات صادر شده از حضرت و کثرت حوائجی که با توسل به ایشان بر آورده شده است.

 

قمر بنی هاشم

همچنان که در مباحث پیشین نیز یاد شد یکی از ویژگیهای ممتاز حضرت ابوالفضل العباس (علیه السّلام) زیبایی رخسار و چهره نورانی ایشان و بی همتایی حسن و نورانیت جمال حضرت عباس (علیه السّلام) در بین خاندان بنی هاشم بوده است. در کتب بسیاری از جمله مناقب آل أبي طالب عليهم السلام ابن شهرآشوب، بحار الأنوار، موسوعة بطل العلقمي و کتب دیگر نیز به این موضوع اشاره شده است.(19)

 

مقرم نیز در کتاب العباس در این باره می نویسد: «قمر بني هاشم لوضاءته و جمال هيئته و إنّ اسرة وجهه تبرق كالبدر المنير فكان لايحتاج في الليلة الظلماء إلى ضياء.»(20)

لقب دیگر حضرت ابوالفضل العباس (علیه السّلام) قمر بنی هاشم است به خاطر نورانیت چهره مبارک و نیکویی رخسار ایشان به گونه ای که سیمای ایشان آنچنان نورانی بود که در شبهای تار روشنی بخش بود و دیگر احتیاجی به نور نبود.

 

الشهید

یکی از القاب حضرت ابوالفضل العباس (علیه السّلام) «شهید» می باشد. چنانکه ذکر گردید به خاطر رشادتها، دلاوریها، وفاداریها و ازخودگذشتگیهای حضرت قمر بنی هاشم (علیه السّلام) در واقعه عاشورا و از جدا شدن دو دست ایشان خداوند به ایشان دو بال عطا فرمودند و مقام ایشان مورد رشک شهدای دیگر می باشد.

مقرم نیز در کتاب العباس در این باره می نویسد:

«وأمّا «الشهيد» فلم ينصّ عليه أحد إلاّ أنّه الظاهر من عبارات أهل النسب ففي المجدي لأبي الحسن العمري قال بعد ذكر أولاده هذا آخر نسب بني العبّاس الشهيد السقا ابن علي بن أبي طالب (عليهما السلام).»(21)

اما در مورد لقب شهید کسی متعرض آن نشده است و تنها در کلام علمای نسب شناس از این لقب یاد شده است چنانکه ابوحسن عمری در کتاب «المجدی» بعد از ذکر فرزندان حضرت ابوالفضل العباس (علیه السّلام) می گوید: این آخرین نسب فرزندان عباس شهید و سقاء، علی بن ابی طالب (علیه السّلام)، می باشد.

همچنین در «سرّ السلسله» تألیف ابی نصر بخاری آمده است: «الشهید ابوالفضل العباس بن علی علیه السّلام»

 

کنیه های حضرت ابوالفضل العباس(علیه السّلام)

کنیه های حضرت عباس (علیه السّلام) را ابو الفضل، ابو القربه، أبو فاضل، أبو فرجة، ابن البدويّة و ابوالقاسم نامبرده اند که برخی از این کنیه ها از باب زیادت فضل و گشایش و دستگیری و کرامات به حق در حکم صفت یا لقب برای حضرت عباس (علیه السّلام) می باشد.

در کتاب العباس (علیه السّلام) مقرم درباره کنیه های حضرت ابوالفضل العباس (علیه السّلام) آمده است:

«اشتهر أبو الفضل العبّاس (عليه السلام) بكُنى و ألقاب وُصف ببعضها في يوم الطفّ و البعض الآخر كان ثابتاً له من قبل فمن كناه: أبو قربة لحمله الماء في مشهد الطفّ غير مرّة و قد سدّت الشرائع و منع الورود على ابن المصطفى و عياله وتناصرت على ذلك أجلاف الكوفة و أخذوا الاحتياط اللازم ولكن أبا الفضل لم يرعه جمعهم المتكاثف و لا أوقفه عن الإقدام تلك الرماح المشرعة و لا السيوف المجرّدة فجاء بالماء و سقى عيال أخيه و صحبه.»(22)

«حضرت ابوالفضل العباس (علیه السّلام) به کنیه ها و لقبهایی اشتهار یافت که برخی از آنها از قبل موصوف بود و به بعضی دیگر در روز عاشورا متصف شدند. از جمله کنیه های ابوقربه (قربه به معنی مشک آب) می باشد. زیرا در کربلا چندین بار در زمانی دشمن آب را بر روی حضرت امام حسین (علیه السّلام) و خاندان و یاران ایشان بسته بود و به شدت از ورود سپاهیان امام به شریعه جلوگیری می شد تا مبادا قطره آبی به حلقوم خشکیده آن عزیزان برسد. حضرت ابوالفضل العباس (علیه السّلام) بدون توجه به انبوه لشکر و بی هیچ هراسی از نیزه و شمشیر آنان با صلابت حیدری بر آنان حمله برد و با فرار روبه صفتانه آنان، مشک را از آب شریعه پر نمود و به حرم حسینی و اصحاب سیدالشهداء آب رسانید.»

گویا طبق نقل مقرم در زیارت اربعین جابر انصاری حضرت ابوالفضل (علیه السّلام) را با کنیه ابی القاسم خطاب نموده اند: «السلام عليك يا أبا القاسم، السلام عليك يا عباس بن علي»(23)

«و قد اشتهر بكنيته «أبي الفضل» من جهة أنّ له ولداً اسمه الفضل و كان حرياً بها فإنّ فضله لايخفى و نوره لايطفى. و من فضائله الجسام نعرف أنّه ممّن حبس الفضل عليه و وقف لديه فهو رضيع لبانه و ركن من أركانه.»(24)

«کنیه مشهور آن حضرت، ابوالفضل می باشد زیرا که از یک جهت فرزندی به نام فضل داشتند و از طرف دیگر به حق سزاوار این کنیه هستند زیرا فضایل حضرتش چون خورشید درخشان برای همگان در تلالو و نورافشانی است. آری اگر شرف و فضیلت را منبعی نامتناهی انگاریم سرچشمه جوشان آن حضرت ابوالفضل العباس (علیه السّلام) هستند و اگر فضل را سیادت و بنیانی رفیع تصور کنیم حضرت قمر بنی هاشم (علیه السّلام) از پایه های اصلی آن می باشند.»

در موسوعه بطل العلقمی کنیه های حضرت ابوالفضل العباس (علیه السّلام) را أبو القاسم، أبو الفضل، أبو فاضل، أبو فرجة و ابن البدويّة نامبرده است. درباره کنیه ابوالفضل حضرت عباس (علیه السّلام) چنین توضیح می دهد:

«أن هذه الكنية له «عليه السلام» قد اشتقت من فضائله فإنه «عليه السلام» قد توسّم فيه سمات الفضل منذ الصغر و زمن الطفولية فلقبّوه به.»(25)

«در باب کنیه ابوالفضل حضرت، از فضایل ایشان گرفته شده است، زیرا حضرت عباس (سلام الله علیه) از زمانی که کم سن و سال بودند و از دوران کودکی به صفات والا و فضایل برجسته متصف بودند، پس ابوالفضل لقب یافتند.»

در موسوعه بطل العلقمی از کنیه های حضرت ابوالفضل العباس (علیه السّلام) از ابوفاضل نام می برند و آن را جدا از کنیه ابوالفضل حضرت برمی شمرند. کنیه دیگر حضرت عباس (علیه السّلام) که در موسوعه بطل العلقمی آمده است ابو فرجه می باشد که نویسنده معتقد است که ابو فرجه لقب حضرت است که به صورت کنیه نقل شده است و حضرت عباس (علیه السّلام) دختری به نام فرجه نداشته اند بلکه اختصاص این لقب به این علت است که چون خیل بسیاری از مردم هنگامی که به حضرت ابوالفضل العباس (علیه السّلام) توسل می جویند و خداوند را به حق ایشان قسم می دهند، اندوه و ناراحتی آنان گشایش می یابد و رفع می شود. این مطلب در نزد ایشان از امور قطعی است و ما هم نیز آزموده ایم.(26)

 

مقتل حضرت ابوالفضل العباس (علیه السّلام)

مقرم چگونگی رشادتها و دلاوریهای حضرت ابوالفضل العباس (علیه السّلام) در میدان نبرد و شهادت ایشان را چنین نقل نموده است:

«و لم يستطع العباس صبرا على البقاء بعد أن فني صحبه و أهل بيته و يرى «حجة الوقت» مكثورا قد انقطع عنه المدد و ملأ مسامعه عويل النساء و صراخ الأطفال من العطش فطلب من أخيه الرخصة و لما كان العباس (عليه السّلام) أنفس الذخائر عند السبط الشهيد عليه السّلام لأن الأعداء تحذر صولته و ترهب اقدامه و الحرم مطمئنة بوجوده مهما تنظر اللواء مرفوعا فلم تسمح نفس «أبيّ الضيم» القدسية بمفارقته فقال له: يا أخي «أنت صاحب لوائي.»

قال العباس: قد ضاق صدري من هؤلاء المنافقين و أريد أن آخذ ثأري منهم فأمره الحسين (عليه السّلام) أن يطلب الماء للأطفال فذهب العباس إلى القوم‏ و وعظهم و حذرهم غضب الجبار فلم ينفع. فنادى بصوت عال: يا عمر بن سعد، هذا الحسين ابن بنت رسول اللّه قد قتلتم أصحابه و أهل بيته و هؤلاء عياله و أولاده عطاشى فاسقوهم من الماء قد أحرق الظمأ قلوبهم و هو مع ذلك يقول: دعوني اذهب إلى الروم أو الهند و أخلي لكم الحجاز و العراق فأثر كلامه في نفوس القوم حتى بكى بعضهم و لكن الشمر صاح بأعلى صوته: يا ابن أبي تراب لو كان وجه الأرض كله ماء و هو تحت أيدينا لما سقيناكم منه قطرة إلا أن تدخلوا في بيعة يزيد.

فرجع إلى أخيه يخبره فسمع الأطفال يتصارخون من العطش‏ فلم تتطامن نفسه على هذا الحال و ثارت به الحمية الهاشمية. ثم إنه ركب جواده و أخذ القربة فأحاط به أربعة آلاف و رموه بالنبال فلم ترعه كثرتهم و أخذ يطرد أولئك الجماهير وحده و لواء الحمد يرف على رأسه و لم يشعر القوم أ هو العباس يجدل الأبطال أم أن الوصي يزأر في الميدان فلم تثبت له الرجال و نزل إلى الفرات مطمئنا غير مبال بذلك الجمع.

و لما اغترف من الماء ليشرب تذكر عطش الحسين و من معه فرمى الماء و قال:

يا نفس من بعد الحسين هوني‏         و بعده لا كنت أن تكوني‏

ثم ملأ القربة و ركب جواده و توجه نحو المخيم فقطع عليه ريق و جعل يضرب حتى أكثر القتل فيهم و كشفهم عن الطريق و هو يقول:

لا أرهب الموت إذا الموت زقا                    حتى أوارى في المصاليت لقى‏

نفسي لسبط المصطفى الطهر وقى‏              إني  أنا   العباس أغدو  بالسقاء

و لا أخاف الشر يوم الملتقى‏             

فكمن له زيد بن الرقاد الجهني من وراء نخلة و عاونه حكيم بن الطفيل السنبسي فضربه على يمينه فبراها فقال عليه السّلام:

و اللّه إن قطعتم يميني‏                  إني أحامي أبدا عن ديني‏

و عن إمام صادق اليقين‏                 نجل النبي الطاهر الأمين‏

فلم يعبأ بيمينه بعد أن كان همه إيصال الماء إلى أطفال الحسين و عياله ولكن حكيم بن الطفيل كمن له من وراء نخلة فلما مر به ضربه على شماله فقطعها و تكاثروا عليه و أتته السهام كالمطر فأصاب القربة سهم و أريق ماؤها و سهم أصاب صدره‏ و ضربه رجل بالعمود على رأسه ففلق هامته و سقط على الأرض ينادي: عليك مني السلام أبا عبد اللّه. فأتاه الحسين عليه السّلام‏ و ليتني علمت بماذا أتاه أبحياة مستطارة منه بهذا الفادح الجلل أم بجاذب من الاخوّة إلى مصرع صنوه المحبوب؟ أصحيح أن الحسين ينظر إلى هذه الفجائع و معه حياة ينهض بها؟ لم يبق الحسين بعد أبي الفضل إلا هيكلا شاخصا معرّى عن لوازم الحياة و قد أعرب سلام اللّه عليه عن هذا الحال بقوله: الآن انكسر ظهري و قلت حيلتي‏.

و بان الانكسار في جبينه‏                فاندكت الجبال من حنينه‏

و كيف لا و هو جمال بهجته‏            و في محياه سرور مهجته‏

كافل أهله و ساقي صبيته‏               و حامل اللوا بعالي همته‏

و تركه في مكانه لسر مكنون اظهرته الأيام و هو أن يدفن في موضعه منحازا عن الشهداء ليكون له مشهد يقصد بالحوائج و الزيارات و بقعة يزدلف إليها الناس و تنزلف إلى المولى سبحانه تحت قبته التي ضاهت السماء رفعة و سناء فتظهر هنالك الكرامات الباهرة و تعرف الأمة مكانته السامية و منزلته عند اللّه تعالى فتؤدي ما وجب عليهم من الحب المتأكد و الزيارات المتواصلة و يكون عليه السّلام حلقة الوصل فيما بينهم و بين اللّه تعالى فشاء حجة الوقت أبو عبد اللّه عليه السّلام كما شاء المهيمن سبحانه أن تكون منزلة «أبي الفضل» الظاهرية شبيهة بالمنزلة المعنوية الأخروية فكان كما شاءا و أحبّا.

و رجع الحسين إلى المخيم منكسرا حزينا باكيا يكفكف دموعه بكمه و قد تدافعت الرجال على مخيمه فنادى: أما من مغيث يغيثنا؟ أما من مجير يجيرنا؟ أما من طالب حق ينصرنا أما من خائف من النار فيذب عنا. فأتته سكينة و سألته عن عمها، فأخبرها بقتله و سمعته زينب فصاحت: وا أخاه وا عباساه وا ضيعتنا بعدك و بكين النسوة و بكى الحسين معهن و قال: وا ضيعتنا بعدك.»(27)

«پس از شهادت اصحاب و اهل بيت (عليهم السّلام) حضرت ابوالفضل العباس (علیه السّلام) نتوانستند وضعیت را تحمّل كنند. مى‏ديدند کمک و يارى به حجّت وقت غيرممكن شده و زنان ناله و اطفال شيون می کنند. از برادرشان حضرت سيّد الشهداء (عليه السّلام) اجازه میدان خواستند. از آنجا كه حضرت ابوالفضل العباس (علیه السّلام) نفيس‏ترين ذخيره نزد امام (علیه السّلام) بودند زیرا كه دشمن از هيبت حضرت مى‏ترسيد و از حمله ایشان وحشت‏ داشت و اهل حرم هرگاه پرچم بر افراشته حضرت را مى‏ ديدند به وجودشان اطمينان مى ‏يافتند لذا حضرت امام حسین (علیه السّلام) راضى به جدائى از حضرت ابوالفضل (علیه السّلام) نبودند و فرمودند: «اى برادر، تو علمدار من هستى.» حضرت ابوالفضل العباس (علیه السّلام) فرمودند: سينه‏ ام از اين منافقين تنگ شده است و مى‏ خواهم از آنان انتقام بگیرم. حضرت امام حسین (علیه السّلام) امر كردند كه براى اطفال آب طلب كنند.

حضرت ابوالفضل العباس (علیه السّلام) به سوى لشكر رفتند لشکریان را موعظه نمودند و آنان را از غضب خداوند ترساندند ولی فايده نداشت. با صداى بلند فرياد زدند: اى عمر بن سعد، اين حسين پسر دختر رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله) است، اصحاب و اهل بيت او را كشتيد، خانواده و فرزندان او تشنه هستند، آنها را سيراب كنيد كه تشنگى قلبهاى آنها را سوزانده و با وجود همه اين مصائب مى‏گويد: رهايم كنيد، من به روم يا هند مى ‏روم و حجاز و عراق را براى شما مى‏ گذارم. كلام او در لشكريان اثر مى‏ كند و بعضى شروع به گريه مى‏ كنند. شمر فرياد مى ‏زند: اى فرزند ابوتراب، اگر تمامى سطح زمين آب بود و زير دست ما بود قطره ‏اى از آن را به شما نمى‏ داديم تا آنكه با يزيد بيعت کنید. حضرت به سوى برادر باز مى ‏گردد و اين خبر را مى‏ دهد. ناله اطفال را مى‏ شنوند كه از عطش مى‏ نالند؛ نمى‏ توانند تحمل كند و غيرت ایشان را به حركت مى‏ آورد. اسب خود را سوار مى ‏شوند و مشكى برمى‏ دارد، چهار هزار نفر او را محاصره مى‏ كنند و با تير مى ‏زنند. [منظور چهار هزار نفری است که بر شریعه گماشته بودند تا از وارد شدن سپاهیان حضرت امام حسین(علیه السّلام) بر فرات جلوگیری کنند.] كثرت لشکریان حضرت را وحشتزده نمى ‏سازد و همگان را مى ‏شكافد در حالى كه پرچم را روى سر خود گرفته است. لشكريان نمى ‏فهمند آيا عبّاس است يا علىّ بن أبي طالب (علیه السّلام) است كه در ميدان ظاهر شده است. هيچكس توان مقابله ندارد و ایشان با آرامش بدون اعتنا به كثرت افراد به فرات وارد مى ‏شوند. هنگامى كه كفى از آب بر مى ‏دارند تا بنوشد عطش حضرت امام حسین (علیه السّلام) و اطفال را به ياد مى‏آورند و آب را مى ‏ريزند و مى ‏فرمايند:

اى نفس پس از حسين خوار باش‏              و مبادا كه پس از او زنده باشى‏

مشك را از آب پر مى‏ كنند بر اسب سوار مى‏ شوند و متوجّه خيمه ‏ها مى ‏گردند. راه را بر ایشان مى ‏بندند و حضرت آنقدر می جنگند كه راه را باز مى‏ كند و مى ‏فرمايد: نمى ‏ترسم از مرگ هنگامى كه مرگ صيحه بزند تا آنكه در زير خاكها پنهان شوم. نفس من سپر فرزند پاك مصطفى باد. من عبّاس هستم كه به سقّا عنوان يافتم و در روز محشر ترسى از شرّ ندارم.

زيد بن رقّاد جهنى پشت يك نخل كمين مى ‏كند و با كمك حكيم بن طفيل سنبسى ضربه‏ اى بر دست راست ایشان مى ‏زند و دست را قطع مى‏ كند. به بريدن دست راست اعتناء نمى ‏كند و همّت او رساندن آب به اطفال حضرت امام حسین (علیه السّلام) است، حكيم بن طفيل مجدّدا پشت نخل كمين مى‏ كند و دست چپ را قطع مى‏ كند. همگان حمله مى ‏كنند و تير مثل باران به سوى ایشان مى ‏آيد. تيرى به مشك اصابت مى ‏كند و آب مى ‏ريزد. تير ديگرى به سينه حضرت اصابت مى‏ كند و مردى عمود بر سر ايشان مى ‏زند. بر زمين مى ‏افتند و فرياد مى‏ زنند: سلام من بر تو باد یا ابا عبد اللّه.

حضرت امام حسین (علیه السّلام) بر سر ایشان حاضر می شوند. اى كاش مى ‏دانستم كه حضرت امام حسین (علیه السّلام) چگونه آمد، آيا با جانی كه در اثر اين مصيبت عظيم در حال جدا شدن بود يا جذبه برادرى او را به سوى قتلگاه برادر محبوبش كشاند؟

آيا صحيح است كه حضرت امام حسين (علیه السّلام) اين فجايع را ديد و هنوز زنده بود كه برخيزد؟ پس از عبّاس در واقع حسين نبود مگر بدنى كه لوازم حيات را با خود نداشت و خودش از اين حالت پرده برداشت با اين گفتار: الآن كمرم شكست و چاره ‏ام كم شد. شكستگى در پيشانى او آشكار شد و كوه‏ها از ناله او شكسته شدند.

حضرت قمر بنی هاشم (علیه السّلام) را در همان مكان رها مى‏كنند به خاطر راز نهفته‏اى كه روزگار آن را آشكار كرد: اينكه جدا از شهدا دفن شوند و زيارتگاهى داشته باشند كه مردم حاجات خود را بخواهند و بقعه‏اى كه مردم رفت و آمد كنند، كرامات حضرتش ظاهر شود و مردم جايگاه عالى و منزلت او را نزد خداوند ببينند، دائما ابراز محبّت كنند و او حلقه اتّصال ميان آنها و خداوند باشد.

امام (علیه السّلام) خواستند كه طبق مشيّت خداى تعالى، منزلت ظاهرى ابو فاضل شبيه به منزلت معنوى ايشان باشد. حضرت امام حسين (علیه السّلام) به خيمه بازگشتند در حالى كه شكسته، محزون و گريان بودند، اشكهاى خود را با دست پاك مى‏كردند و لشكريان اطراف خيمه ‏ها حلقه زده بودند، فرياد زدند: آيا كمك كننده ‏اى نيست كه ما را كمك كند؟ آيا پناه ‏دهنده‏ اى نيست كه ما را پناه دهد؟ آيا خواهان حقّى نيست كه ما را يارى كند؟ آيا ترسان از آتشى نيست كه از ما دفاع كند. حضرت سكينه (علیهما السّلام) نزد امام (علیه السّلام) آمد و درباره عمو سؤال كرد، حضرت امام حسين (علیه السّلام) خبر شهادت ایشان را دادند، حضرت زينب (علیها السّلام) اين خبر را شنيدند و فريادشان بلند شد: وا أخاه، وا عبّاساه، اهل حرم همگى گريستند و حضرت امام حسين (علیه السّلام) با آنها گريستند، حضرت زينب (علیها السّلام) فرمود: واى از ضايع شدن ما بعد از تو.(28)

 

در نفس المهموم و منتهى الآمال به نقل از بحارالانوار آمده است که حضرت ابوالفضل العباس (علیه السّلام) هنگامی که از حضرت امام حسین (علیه السّلام) اجازه میدان خواستند، حضرت ایشان را مأمور برای آوردن آب برای اهل خیام نمودند. حضرت سمت فرات رفتند. چهار هزار نفر بر شریعه گماشته شده بودند تا قطره ای آب به اهل بیت حضرت سیدالشهداء (علیهم السّلام) نرسد. حضرت قمر بنی هاشم (علیه السّلام) بی اعتنا به کثرت جمعیت به سمت فرات حرکت می نمودند و تا به شریعه برسند هشتاد نفر را از دشمنان را به درک واصل کردند.(29)

 

حضرت ابوالفضل العباس (علیه السّلام) دلاورمرد میدان که دشمن از نام وی نیز هراس داشت برای آوردن آب برای اهل خیام راهی میدان شد و با شهامت و شجاعت وصف ناشدنی در برابر چهار هزار نفر می جنگیدند و رجز می خواندند که در بحارالأنوار رجزهای ایشان در هنگام اتفاقات منتهی به شهادت ایشان چنین نقل شده است:

«قالوا و كان العباس السقاء قمر بني هاشم صاحب لواء الحسين (ع) و هو أكبر الإخوان مضى يطلب الماء فحملوا عليه و حمل عليهم و جعل يقول:‏

لا أرهب الموت إذا الموت رقا                    حتى أواري في المصاليت لقى‏

نفسي لنفس المصطفى الطهر وقا               إني  أنا  العباس  أغدو  بالسقا

و لا أخاف الشر يوم الملتقى‏             

ففرقهم فكمن له زيد بن ورقاء من وراء نخلة و عاونه حكيم بن الطفيل السنبسي فضربه على يمينه فأخذ السيف بشماله و حمل و هو يرتجز

و الله إن قطعتم يميني‏                  إني أحامي أبدا عن ديني‏

و عن إمام صادق اليقين‏                 نجل النبي الطاهر الأمين‏

فقاتل حتى ضعف فكمن له الحكم بن الطفيل الطائي من وراء نخلة فضربه على شماله فقال‏

يا نفس لا تخشي من الكفار            و أبـشري برحمة الجبار

مع النبي السيد المختار                  قد قطعوا ببغيهم يساري‏

فأصلهم يا رب حر النار         

فضربه ملعون بعمود من حديد فقتله فلما رآه الحسين (ع) صريعا على شاطئ الفرات بكى و أنشأ يقول‏

تعديتم يا شر قوم ببغيكم‏                         و خالفتم دين النبي محمد

أ ما كان خير الرسل أوصاكم بنا                 أ ما نحن من نجل النبي المسدد

أ ما كانت الزهراء أمي دونكم‏                     أ ما كان من خير البرية أحمد

لعنتم و أخزيتم بما قد جنيتم‏                   فسوف تلاقوا حر نار توقد(30)

حضرت ابوالفضل العباس (علیه السّلام) سقاء و قمر بنى هاشم و پرچمدار حضرت امام حسين (علیه السّلام) و از برادران دیگر خود بزرگتر بودند. وقتى حضرت ابوالفضل العباس (علیه السّلام) برای طلب آب رفتند، لشكر دشمن به آن بزرگوار حمله كرد و ایشان نيز به مبارزه برخاستند و چنین رجز خواندند:

هنگامى كه مرگ با من روبرو شود باكى از آن ندارم تا اينكه در ميان دلاوران داخل شوم.

جان من به فداى جان مصطفاى طيب و طاهر باد. من همان عباس سقاء هستم و در روز جنگ از شرّ دشمن خوفى ندارم.

حضرت ابوالفضل العباس (علیه السّلام) آن لشكر را پراكنده نمودند. زيد بن ورقاء (لعنه الله علیه) در پشت درخت خرمائى كمين نمود و حكيم بن طفيل (لعنه الله علیه) سنبسى به او کمک كرد تا اینکه ضربتی زد و دست راست آن حضرت جدا شد. آن بزرگوار شمشير را به دست چپ گرفتند و به دشمن حمله نمودند و اين چنین رجز خواندند:

به خدا قسم اگر دست راستم را قطع كنيد من دائما از دين خويشتن حمايت مي نمايم و از امامى دفاع می کنم كه  به راستگویی او يقين دارم و نسل پيامبر پاك و امين مي باشد.

سپس آن بزرگمرد وفادار آنقدر كارزار كرد كه ناتوان شد. حكيم بن طفيل در پشت نخلى كمين کرد و دست چپ آن حضرت را قطع كرد و آن شير بيشه شجاعت اين رجز را خواند:

يعنى اى جان من از كفار ترسان مباش، تو را به رحمت خدا بشارت باد.

تو با آن پيغمبرى هستى كه بزرگ و برگزيده است. دشمنان به ظلم دست چپ مرا قطع كردند. پروردگارا، حرارت آتش دوزخ را به آنان برسان.

ناگاه شخص ملعونى با عمود آهنين بر آن حضرت زد و ایشان را شهيد كرد.

حضرت امام حسين (علیه السّلام) چون دیدند حضرت ابوالفضل العباس (علیه السّلام) در كنار فرات بر زمین افتاده اند؛ گريان شدند و چنین مرثيه خواندند:

اى بدترين گروه، شما با ظلم و ستم خود دشمنى كرديد و با دين حضرت محمّد (صلّى اللَّه عليه و آله) مخالفت نموديد.

 آيا نه چنين است كه بهترين پيغمبران درباره ما توصيه و سفارش كرده است؟ آيا ما از نسل پيامبرى كه درستكار و بزرگوار است؛ نيستم؟

آيا مادر من فاطمه زهراء (سلام الله علیها) نيست؟ آيا حضرت محمّد (صلّى اللَّه عليه و آله) بهترين مردم نيست؟

شما به واسطه اين جنايتى كه مرتكب شديد ملعون و رسوا شديد و به زودی در آتش سوزان خواهید درافتاد.(31)

 

طریحی در المنتخب فی جمع المراثی ذکر کرده است که حضرت قمر بنی هاشم (علیه السّلام) پس از ضربت عمود بر فرق مبارکشان، برادر خود حضرت سیدالشهداء (علیه السّلام) را صدا نمودند:

«فحمل عليه رجل فضربه بعمود من حديد على رأسه ففلق هامته فوقع على الأرض و هو ينادي يا أبا عبد اللّه عليك مني السلام: مردى بر او حمله كرد و عمود آهنين بر فرق سرش زد و از هم شكافت و به خاك افتاد و فرياد زد: يا ابا عبد اللَّه، عليك مني السلام.»(32)

 

در اعلام الوری شهادت حضرت ابوالفضل العباس (علیه السّلام) پس از شهادت برادران ایشان و حمله دشمن و تصرف لشکرگاه سپاه حضرت امام حسین (علیه السّلام) ذکر شده است. در حالی که حضرت ابوالفضل العباس (علیه السّلام) و حضرت امام حسین (علیه السّلام) برای آوردن آب برای اهل خیام به سمت فرات حرکت نمودند و لشکر بین این دو بزرگوار فاصله انداختند و در نهایت حضرت قمر بنی هاشم (علیه السّلام) شریعه را فتح کردند؛ آب برداشتند و در راه برگشت با مخفی شدن قاتلان در پشت نخل و ضربات پیاپی ایشان را به شهادت رساندند:

«وَ حَمَلَتِ‌ الْجَمَاعَةُ‌ عَلَى الْحُسَيْنِ‌ عَلَيْهِ‌ السَّلاَمُ‌ فَغَلَبُوهُ‌ عَلَى عَسْكَرِهِ‌ وَ اشْتَدَّ بِهِ‌ الْعَطَشُ‌ فَرَكِبَ‌ الْمُسَنَّاةَ‌ يُرِيدُ اَلْفُرَاتَ‌ وَ بَيْنَ‌ يده [يَدَيْهِ‌] أَخُوهُ‌ اَلْعَبَّاسُ‌ فَاعْتَرَضَهُ‌ خَيْلُ‌ اِبْنِ‌ سَعْدٍ وَ فِيهِمْ‌ رَجُلٌ‌ مِنْ‌ بَنِي دَارِمٍ‌ فَقَالَ‌ لَهُمْ‌ وَيْلَكُمْ‌ حُولُوا بَيْنَهُ‌ وَ بَيْنَ‌ مَاءِ اَلْفُرَاتِ‌ وَ لاَ تُمْكِنُوهُ‌ مِنَ‌ الْمَاءِ فَقَالَ‌ الْحُسَيْنُ‌ عَلَيْهِ‌ السَّلاَمُ‌ اللَّهُمَّ‌ أَظْمِئْهُ‌ فَغَضِبَ‌ اَلدَّارِمِيُّ‌ فَرَمَاهُ‌ بِسَهْمٍ‌ فَأَثْبَتَهُ‌ فِي حَنَكِهِ‌ فَانْتَزَعَ‌ الْحُسَيْنُ‌ عَلَيْهِ‌ السَّلاَمُ‌ السَّهْمَ‌ وَ بَسَطَ‍‌ يَدَهُ‌ تَحْتَ‌ حَنَكِهِ‌ فَامْتَلَأَتْ‌ رَاحَتَاهُ‌ بِالدَّمِ‌ فَرَمَاهُ‌ ثُمَّ‌ قَالَ‌: اللَّهُمَّ‌ إِنِّي أَشْكُو إِلَيْكَ‌ مَا يُفْعَلُ‌ بِابْنِ‌ بِنْتِ‌ نَبِيِّكَ‌.

ثُمَّ‌ رَجَعَ‌ إِلَى مَكَانِهِ‌ وَ اشْتَدَّ بِهِ‌ الْعَطَشُ‌ وَ أَحَاطَ‍‌ الْقَوْمُ‌ بِالْعَبَّاسِ‌ فَاقْتَطَعُوهُ‌ عَنْهُ‌ فَجَعَلَ‌ يُقَاتِلُهُمْ‌ وَحْدَهُ‌ حَتَّى قُتِلَ‌.»(33)

«بعد از اين كوفيان به حضرت سيد الشهداء (علیه السّلام) حمله كردند و لشكرگاه او را گرفتند در اين هنگام تشنگى بر آن جناب چيره شد و به طرف فرات روان شدند و برادرش حضرت ابوالفضل العباس (علیه السّلام) هم در مقابلشان حركت مي كردند، سواران عمر بن سعد (لعنه الله علیه) جلوی او را گرفتند، در اين ميان مردى از بنى دارم فرياد زد جلوی او را بگيريد و نگذاريد خود را به آب برساند، امام حسين (علیه السّلام) فرمودند: خداوندا، او را به تشنگى مبتلا گردان.

آن مرد از اين جمله خشمگين شد و تيرى به سمت حضرت سيد الشهداء (علیه السّلام) انداخت و تير به گلوى آن حضرت رسيد، سيد الشهداء دست خود را زير گلويشان گرفتند و كف دستشان پر از خون شد، خونها را به طرف آسمان پاشيدند و فرمودند: خداوندا، به تو شكايت مي كنم از ستمهائى كه به فرزند دختر پيغمبرت مي كنند.

بار ديگر به سوى خيام طاهرات مراجعه كردند و از تشنگى كاملا بیتاب بودند، در اين هنگام لشكريان دور حضرت ابوالفضل العباس (علیه السّلام) را گرفته بودند و راه او را به طرف خيمه ‌ها بسته بودند و ایشان با كوفيان جنگیدند تا آنگاه كه به شهادت رسیدند.»(34)

 

در باب چگونگی به شهادت رسیدن حضرت ابوالفضل العباس (علیه السّلام)نزدیک به نقل اعلام الوری در الارشاد نیز آمده است:

«وَ حَمَلَتِ الْجَمَاعَةُ عَلَى الْحُسَيْنِ (ع) فَغَلَبُوهُ عَلَى عَسْكَرِهِ وَ اشْتَدَّ بِهِ الْعَطَشُ فَرَكِبَ الْمُسَنَّاةَ يُرِيدُ الْفُرَاتَ وَ بَيْنَ يَدَيْهِ الْعَبَّاسُ أَخُوهُ فَاعْتَرَضَتْهُ خَيْلُ ابْنِ سَعْدٍ وَ فِيهِمْ رَجُلٌ مِنْ بَنِي دَارِمٍ فَقَالَ لَهُمْ وَيْلَكُمْ حُولُوا بَيْنَهُ وَ بَيْنَ الْفُرَاتِ وَ لَا تُمَكِّنُوهُ مِنَ الْمَاءِ فَقَالَ الْحُسَيْنُ (ع) اللَّهُمَّ أَظْمِئْهُ فَغَضِبَ الدَّارِمِيُّ وَ رَمَاهُ بِسَهْمٍ فَأَثْبَتَهُ فِي حَنَكِهِ فَانْتَزَعَ الْحُسَيْنُ (ع) السَّهْمَ وَ بَسَطَ يَدَهُ تَحْتَ حَنَكِهِ فَامْتَلَأَتْ رَاحَتَاهُ بِالدَّمِ فَرَمَى بِهِ ثُمَّ قَالَ: اللَّهُمَّ إِنِّي أَشْكُو إِلَيْكَ مَا يُفْعَلُ بِابْنِ بِنْتِ نَبِيِّكَ ثُمَّ رَجَعَ إِلَى مَكَانِهِ وَ قَدِ اشْتَدَّ بِهِ الْعَطَشُ وَ أَحَاطَ الْقَوْمُ بِالْعَبَّاسِ فَاقْتَطَعُوهُ عَنْهُ فَجَعَلَ يُقَاتِلُهُمْ وَحْدَهُ حَتَّى قُتِلَ‏ رِضْوَانُ اللَّهِ عَلَيْهِ وَ كَانَ الْمُتَوَلِّي لِقَتْلِهِ زَيْدَ بْنَ وَرْقَاءَ الْحَنَفِيَّ وَ حَكِيمَ بْنَ الطُّفَيْلِ السِّنْبِسِيَّ بَعْدَ أَنْ أُثْخِنَ بِالْجِرَاحِ فَلَمْ يَسْتَطِعْ حَرَاكاً.»(35)

در اين وقت لشكر عمر بن سعد (لعنه الله علیه) به جانب خيام طاهرات حمله آوردند، حضرت امام حسین (علیه السّلام) با آنان نبرد كردند و بسیار تشنه شدند. حضرت امام حسین (علیه السّلام) بر شتر مسنّاه خود سوار شدند و پيشاپيش آن حضرت برادر بزرگوارشان، حضرت ابوالفضل العباس (علیه السّلام)، حركت مى‏كردند و به جانب فرات رهسپار شدند. لشكریان عمر بن سعد راه را بر ایشان بستند و در ميان آنها مردى از بنى دارم بود به لشكر خطاب کرد: واى بر شما، ميان حسين و آب فرات حائل شويد و نگذاريد به آب دسترسى پيدا كند.

حضرت امام حسین (علیه السّلام) فرمودند: پروردگارا، او را تشنه بدار. وى غضب کرد و تيرى به به چانه مبارك سوی حضرت امام حسین (علیه السّلام) زد. حضرت سیدالشهداء (علیه السّلام) تير را بيرون كشيدند و دستشان را زير زخم چانه گرفتند چون پر از خون مي شد، به طرف آسمان مى ‏پاشيدند و می فرمودند: پروردگارا از كار ناپسندى كه با فرزند دختر پيامبرت انجام مي دهند به درگاه تو مي نالم. آنگاه در حالى كه به شدت تشنه بودند به جایگاه خود بازگشتند.

همان وقت لشكر، اطراف حضرت ابوالفضل العباس (علیه السّلام) را احاطه كردند و ميان او و برادر عالي مقامش حائل گرديدند.

و حضرت به تنهائى با آنان نبرد مي كرد و بالاخره پس از جراحتهاى بسيار و ضعف عجيبى كه به ایشان عارض شده بود به دست زيد بن ورقاء حنفى و حكيم بن طفيل سنبسى شربت شهادت نوشيدند صلوات اللَّه عليه.(36)

 

در اکثر قریب به اتفاق مقاتل به مقتل حضرت ابوالفضل العباس (علیه السّلام) چه به صورت مفصل یا به صورت مختصر اشاره شده است.

لبیب بیضون در موسوعه کربلا اظهار تعجب می نماید که طبری در تاریخ خود با اینکه واقعه کربلا را نقل نموده است ولی اصلا از مقتل حضرت ابوالفضل العباس (علیه السّلام) سخنی نگفته است. ابن طاووس هم در لهوف به اختصار به شهادت حضرت ابوالفضل العباس (علیه السّلام) اشاره نموده است.(37)

 

در اخبارالطوال در باب رشادت حضرت ابوالفضل العباس (علیه السّلام) در میدان جنگ و دفاع از حضرت سید الشهداء (علیه السّلام) تا آخرین لحظات حیات خود چنین گزارش شده است:

«و بقي العباس بن على قائما امام الحسين يقاتل دونه و يميل معه حيث مال حتى قتل رحمه الله عليه.»(38)

«حضرت عباس (علیه السّلام) همچنان پيشاپيش حضرت امام حسين (علیه السّلام) ايستاده بودند و مى جنگیدند و حضرت امام حسين (علیه السّلام) به هر سو مى‏رفتند، حضرت قمر بنی هاشم هم به همان سوی مى ‏رفتند تا شهيد شدند. رحمت خدا بر او باد.»(39)

در حالی که در مقتل خوارزمی زمان شهادت حضرت ابوالفضل العباس (علیه السّلام) را بلافاصله پس از برادرانشان و قبل از شهادت حضرت علی اکبر (علیه السّلام) نقل کرده است؛ شرح شهادت حضرت عباس (علیه السّلام) ساقی و صاحب لواء حضرت امام حسین (علیه السّلام) را چنین نقل نموده است:

«ثم خرج من بعده العباس بن عليّ و أمه أمّ البنين أيضا و هو «السقاء» فحمل و هو يقول:

أقسمت باللّه الأعزّ الأعظم                       و بالحجون صادقا و زمزم‏

و بالحطيم و الفنا المحرّم                       ليخضبنّ اليوم جسمي بدمي‏

دون الحسين ذي الفخار الأقدم                إمام أهل الفضل و التكرم‏

 فلم يزل يقاتل حتى قتل جماعة من القوم ثمّ قتل، فقال الحسين: «الآن انكسر ظهري و قلّت حيلتي.»(40)

سپس حضرت ابوالفضل العباس (علیه السّلام) بیرون آمد. مادر ایشان هم حضرت ام البنین (علیها السّلام) است. ایشان سقاء بودند. حمله می کردند و می فرمودند: «سوگند به خدای عزیز و بزرگ، به حجون و زمزم، به حطیم و کناره کعبه که حرم است. امروز بدنم را در راه حضرت امام حسین (علیه السّلام) صاحب افتخارات کهن و پیشوای اهل فضل و کرم به خونم رنگین خواهم کرد.»

حضرت عباس هم پیوسته جنگید تا گروهی از آن مردم را کشتند سپس کشته شد. پس حضرت امام حسین (علیه السّلام) فرمودند: الان کمرم شکست و راه چاره ام اندک شد.

 

طبق گزارش لبیب بیضون از کتاب فاجعه العظمی سيد عبد الحسين موسوي صفحه 146 به نقل از برخی کتب، حاضر شدن حضرت اباعبدالله الحسین (علیه السّلام) بر بالین حضرت ابوالفضل العباس (علیه السّلام) را چنین شرح داده است:

«أخذ الحسين (عليه السّلام) رأسه و وضعه في حجره و جعل يمسح الدم عن عينيه فرآه و هو يبكي. فقال الحسين عليه السّلام: ما يبكيك يا أبا الفضل؟ قال: يا نور عيني و كيف لا أبكي و مثلك الآن جئتني و أخذت رأسي فبعد ساعة من يرفع رأسك عن التراب و من يمسح التراب عن وجهك.»(41)

ترجمه

 

«در موضوع شهادت حضرت ابو الفضل (علیه السّلام) هم جمع ميان روايات چنين است كه آن حضرت مأمور آب آوردن شد و امام مظلوم (علیه السّلام)  تا نزديك شريعه فرات او را بدرقه كردند و لشكر هجوم آوردند و حضرت ابو الفضل (علیه السّلام) صفها را شكافتند و خود را به شريعه رسانيدند و آب برداشتند و حضرت امام حسین (علیه السّلام) در حدود خيام، از اهل حرم محافظت مى ‏نمود و انتظار برگشتن حضرت ابوالفضل (علیه السّلام) را داشتند تا آنكه لشكر حضرت ابو الفضل(علیه السّلام) را محاصره كردند و به شرحى كه گذشت، ایشان را به شهادت رسانيدند.(42) در كربلا چه گذشت ،ص:436

نام قاتلان حضرت ابو الفضل العباس(علیه السّلام)

در حدیثی در بحارلانوار از قاتلان ملعون، دلاور دشت کربلا، علمدار حضرت امام حسین (علیهما السّلام) چنین نام می برد:

«حَدَّثَنِي أَحْمَدُ بْنُ عِيسَى عَنْ حُسَيْنِ بْنِ نَصْرٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ عَمْرِو بْنِ شِمْرٍ عَنْ جَابِرٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ (ع) ‏ أَنَّ زَيْدَ بْنَ رُقَادٍ وَ حَكِيمَ بْنَ الطُّفَيْلِ الطَّائِيَّ قَتَلَا الْعَبَّاسَ بْنَ عَلِيٍّ (ع) وَ كَانَتْ أُمُّ الْبَنِينِ أُمَّ هَؤُلَاءِ الْأَرْبَعَةِ الْإِخْوَةِ الْقَتْلَى تَخْرُجُ إِلَى الْبَقِيعِ فَتَنْدُبُ بَنِيهَا أَشْجَى نُدْبَةٍ وَ أَحْرَقَهَا فَيَجْتَمِعُ النَّاسُ إِلَيْهَا يَسْمَعُونَ مِنْهَا فَكَانَ مَرْوَانُ يَجِي‏ءُ فِيمَنْ يَجِي‏ءُ لِذَلِكَ فَلَا يَزَالُ يَسْمَعُ نُدْبَتَهَا وَ يَبْكِي. ذَكَرَ ذَلِكَ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ حَمْزَةَ عَنِ النَّوْفَلِيِّ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِيسَى الْجُهَنِيِّ عَنْ مُعَاوِيَةَ بْنِ عَمَّارٍ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ (ع)‏.»(43)

حضرت امام محمّد باقر (عليه السّلام) مي فرمايند: زيد بن رقاد و حكيم بن طفيل طائى حضرت عباس را شهيد كردند.

حضرت ام البنين (علیها السّلام) كه مادر اين چهار جوان بودند بعد از شهيد شدن ايشان به بقيع مي رفتند و با جانگدازترين صدا براى آنان ناله و ندبه مي كردند. مردم در اطراف او جمع مى ‏شدند و ناله های وى را مي شنيدند و گريه مي كردند. اين موضوع از امام جعفر صادق (علیه السّلام) نیز نقل شده است.

در نفس المهموم و منتهی الامال طبق اکثر نقل قولها زید بن ورقاء (لعنه الله علیه) که با کمک حكيم بن طفيل (لعنه الله علیه) از پشت نخل حمله می کنند و دست راست حضرت ابوالفضل العباس را قطع می کنند؛ به عنوان جداکنندگان دست راست حضرت عباس (علیه السّلام) نامبرده شده است. طبق نقل دیگر جداکنندگان دست راست حضرت قمر بنی هاشم (علیه السّلام) را نوفل الأزرق با همکاری حكيم بن طفيل(لعنه الله علیهما) ذکر نموده است.

جداکنندگان دست چپ حضرت را نیز نوفل و به نقلی حکیم بن طفیل (لعنه الله علیهما) نام می برد.

حتی پس از جدا شدن دو دست حضرت قمر بنی هاشم (علیه السّلام) ایشان از پای ننشستند و رجز می خواندند که در سطور بالا ذکر شده است و طبق نقل منتهی الامال حضرت مشک را به دندان گرفتند و تمام جد و جهد خود را برای رساندن آب به خیمه ها نمودند که تیری به مشک و تیری به سینه مبارک حضرت رسید و از اسب به زمین افتادند و برادر خویش را بر بالین خویش خواندند. طبق نقل مناقب که شیخ عباس قمی در منتهی الامال ذکر نموده است ملعونی عمودی بر سر مبارک حضرت ابوالفضل العباس (علیه السّلام) زد و ایشان به شهادت رسیدند.(44)

 

 در مناقب هم قاتلان حضرت ابوالفضل العباس (علیه السّلام) زید بن ورقاء جُهنی، حکیم بن طفیل سنبسی و ملعونی که با عمود آهنین بر حضرت زدند نامبرده شده است.(45)

«أبو الفرج الأصفهاني در مقاتل الطالبيين زيد بن رقاد جنبى و حكيم بن طفيل طائى را قاتلان حضرت ابوالفضل العباس (علیه السّلام) معرفی نموده است.»(46)

در طبقات الکبری قاتلان حضرت قمر بنی هاشم (علیه السّلام) زيد بن رقاد جنبى و حكيم سنبسى از قبيله طى نامبرده شده اند.(47)

 

فرزندان حضرت ابوالفضل العباس (علیه السّلام)

در کتاب العباس از مقرم فرزندان حضرت قمر بنی هاشم (علیه السّلام) را چنین ذکر می کنند:

«كان للعباس من الأولاد خمسة: عبيد اللّه و الفضل و الحسن و القاسم و بنتان.

و عدّ ابن شهرآشوب من الشهداء في الطفّ ولد العبّاس محمّد.

فأمّا عبيد اللّه و الفضل فأُمهما لبّابة بنت عبيد اللّه بن العبّاس بن عبد المطلب و أُمّها أُم حكيم جويرية بنت خالد بن قرظ الكنانية.»(48)

حضرت ابوالفضل العباس (علیه السّلام) پنج فرزند داشتند: فضل، حسن و قاسم و دو دختر.

ابن شهرآشوب محمد پسر حضرت ابوالفضل العباس (علیه السّلام) را از شهدای کربلا برشمرده است.

اما عبیدالله و فضل مادرشان لبابه دختر عبیدالله بن عباس بن عبدالمطلب و مادرش ام حکیم جویریه دختر خالد بن قرظ كنانية بود.

در وسيلة الدارين في أنصار الحسين در نقل قول از العباس مقرم تنها یک دختر برای حضرت قمر بنی هاشم ذکر می کند.(49)

در مناقب در شمار شهدای بنی هاشم از محمد بن عباس (رضوان الله علیه) یاد شده است که در دشت کربلا به شهادت رسیدند.(50)

 

در جواب تشکیک ابوالفرج که ابتدا به میدان رفتن برادران حضرت ابوالفضل العباس (علیه السّلام) و سپس به نبرد رفتن حضرت قمر بنی هاشم (علیه السّلام) را به ارث و میراث مرتبط نموده است؛ آیت الله کمره ای در ترجمه نفس المهموم شرحی بر این ادعای ابوالفرج نوشته اند که مسأله ای که ابوالفرج مطرح می کند مربوط به مسایل ارث و میراث فقه سنی ها است و در شیعه چنین نیست که دلیل این باشد که حضرت قمر بنی هاشم بعد از برادرانشان به میدان رفته باشد. چنانکه در مقاتل و کتب تاریخی آمده است حضرت ابوالفضل العباس (علیه السّلام) علاوه بر مقام شامخ ایشان، علمدار سپاه حضرت امام حسین (علیه السّلام) بودند و در لحظات آخر هم که برای اذن میدان به خدمت حضرت سیدالشهداء (علیه السّلام) رسیدند، حضرت با اندوه و حسرت فراوان اذن میدان دادند و پس از شهادت ایشان فرمودند: «ألان انكسر ظهرى و قلّت حيلتى.»

در این مجال به سخن آیت الله کمره ای اشاره می نماییم:

«از كلام ابو الفرج استفاده مى‏شود كه ابو الفضل العباس براى ارث برادران خود آنها را پيش از خود به ميدان فرستاد ولى اين سخن بسيار سست و بيهوده است زيرا مقام شامخ او از اين علاقه دنيوى بسيار بالاتر است، اگر او را به مال و جاه دنيا آن هم براى وارث بعد از خود اندك علاقه‏اى بود چرا پيشنهاد امان عبيد اللَّه را كه به وسائل متعدد بر او عرضه شد قبول نكرد و موضوع نزاع عمر بن على با برادرزاده خود بر سر ارث برادران بر اساس فقه سنّى‏ها صحيح مى‏آيد كه مازاد از فريضه ارث را به عصبه يعنى خويشان پدرى مى‏ دهند و آن را تعصيب مى ‏نامند و بر اساس فقه شيعه كه با وجود وارث طبقه اول به طبقه دوم كه برادران است چيزى نمى ‏رسد، موضوعى ندارد و صحّت اين كلام هم بسيار بعيد است.»(51)

در میان مقاتل و کتب تاریخی دو کتاب وقعه الطف و فرزندان ابوطالب با اینکه بسیار مختصر به وقایع شهادت حضرت ابوالفضل العباس (علیه السّلام) اشاره نموده اند اما در باب به میدان رفتن حضرت قمر بنی هاشم (علیه السّلام) پس از برادرانشان بی اعتناء به رتبه و منزلت والای آن حضرت ادعای مشابه ابوالفرج را تکرار نموده اند.(52)

 

پی نوشتها

(1) بحار الأنوار، جلد ‏45، صفحه40 – 39

(2) سلحشوران طف، صفحه 77    

(3)موسوعة بطل العلقمي، جلد2، صفحه 11

(4) أدب العباس بن الإمام علي بن أبي طالب علیه السلام، صفحه 35 – 34

(5)ر.ک. ترجمه منتهى الآمال فى تواريخ النبى و الآل عليهم السلام، جلد ‏2، صفحه 699 – 698

(6) أدب العباس بن الإمام علي بن أبي طالب علیه السلام، صفحه 36

(7) مقتل الحسين (علیه السّلام) مقرم، صفحه 210 – 209- ترجمه تاريخ ‏الطبري، جلد‏7، صفحه 3007 – 3006 - الكامل، جلد‏4، صفحه53 - الأخبارالطوال، صفحه 255

(8) ترجمه تاريخ ‏الطبري، جلد‏7، صفحه 3007 – 3006

(9) شرح غم حسین علیه السلام، صفحه 80 - الامام الحسین علیه السلام و اصحابه، صفحه234

(10)وقعة الطف، صفحه 195 – 194 – الكامل، جلد‏4، صفحه 57 – 56 - نفس المهموم، صفحه 204 - 203 - تاريخ‏ الطبري، جلد‏5، صفحه 418 – 417- الكامل، جلد‏4، صفحه 57 – 56 - اللهوف على قتلى الطفوف، صفحه 89

(11)الخصال، جلد1‏، صفحه 68

 (12) ترجمه الخصال، جلد1‏، صفحه 79

 (13)سلحشوران طف، صفحه 71 – 70

(14) مناقب آل أبي طالب عليهم السلام، جلد4‏، صفحه 108

(15)موسوعة كربلاء، لبيب بيضون،جلد‏2، 132

(16)ر.ک. تاریخ امام حسین (علیه السّلام)، جلد9، صفحه 178

(17)موسوعة كربلاء، لبيب بيضون،جلد‏2، صفحه 143

(18)العبّاس (عليه السلام)، جلد1، صفحه 139 

(19) مناقب آل أبي طالب عليهم السلام، جلد4‏، صفحه 108 - بحار الأنوار، جلد ‏45، صفحه40 - 39 - موسوعة بطل العلقمي، جلد 2، صفحه 11

(20)العبّاس (عليه السلام)، جلد1، صفحه 139 

(21)العبّاس (عليه السلام)، جلد1، صفحه 139 

(22)العبّاس (عليه السلام، جلد1، صفحه 137 

(23)العبّاس (عليه السلام)، جلد1، صفحه 137

(24)العبّاس (عليه السلام، جلد1، صفحه 137 

(25)موسوعة بطل العلقمي، جلد 2، صفحه 12

(26)موسوعة بطل العلقمي، جلد 2، صفحه 13

(27) مقتل الحسين(علیه السّلام) المقرم ، صفحه 283 – 279

(28)ترجمه مقتل مقرم، صفحه181- 178

(29) منتهى الآمال، جلد‏2، صفحه883 - در كربلا چه گذشت، صفحه 424

(30) بحار الأنوار، جلد‏45، صفحه 41

(31)زندگانى حضرت امام حسين(ع) ترجمه بحار الأنوار، صفحه62

(32) المنتخب فی جمع المراثی، صفحه430

(33) إعلام الورى بأعلام الهدى، صفحه ۲۴۸

(34) زندگانى چهارده معصوم عليهم السلام، صفحه ۳۴۸ - 347

(35) الإرشاد، جلد‏2، صفحه110 – 109

(36)ترجمه الإرشاد، صفحه 464 – 463

(37)موسوعة كربلاء، جلد‏2، صفحه132

(38) الأخبارالطوال، صفحه257

(39)ترجمه اخبارالطوال، صفحه 304

(40) مقتل الحسين(علیه السّلام) خوارزمي، جلد‏2، صفحه 34

(41)موسوعة كربلاء، جلد‏2، صفحه134

(42) در كربلا چه گذشت، صفحه 436

(43) بحار الأنوار، جلد ‏45، صفحه40

(44)منتهى الآمال، جلد‏2، صفحه 885-884 - در كربلا چه گذشت، صفحه 424

(45) مناقب آل أبي طالب عليهم السلام، جلد4‏، صفحه 108

(46) مقاتل الطالبيين، صفحه 90

(47)الطبقات الكبرى، جلد10، صفحه 475

(48) العبّاس (عليه السلام)، جلد1، صفحه 307

(49) وسيلة الدارين في أنصار الحسين، صفحه 278

(50) مناقب آل أبي طالب عليهم السلام، جلد4‏، صفحه 112

(51) در كربلا چه گذشت، صفحه 419

(52)وقعة الطف، صفحه 245 - فرزندان ابو طالب، جلد1‏، صفحه 123    

 

منابع

- الأخبار الطوال، ابو حنيفه احمد بن داود الدينورى، تحقيق عبد المنعم عامر مراجعه جمال الدين شيال، قم، منشورات الرضى، 1368ش.

- أدب العباس بن الإمام علي بن أبي طالب علیه السلام، عبد الإله عبد الوهاب العرداوي، نجف الاشرف، موسسة مسجد السهلة المعظم،1433/ 2012

- إرشاد القلوب إلى الصواب، حسن بن محمد ديلمى، 2جلد، قم، الشريف الرضي، چاپ: اول، 1412ق.

- إعلام الورى بأعلام الهدى، فضل بن حسن طبرسی، تهران، دار الکتب الإسلامیة، 1390

- الامام الحسین علیه السلام و اصحابه : عرض تاریخی معمق لواقعه الطف و استشهاد الامام الحسین علیه السلام و تراجم تحقیقیه لمن حضر الواقعه من الاصحاب رجالا و نساء، فضل‌علی قزوینی، قم، محمود شريعت المهدوي،1415 ه.ق.

- بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، محمد باقر بن محمد تقى مجلسى، بيروت، دار إحياء التراث العربي، چاپ دوم، 1403ق.

- تاريخ الطبرى (تاريخ الأمم و الملوك)، محمد بن جرير طبرى، تحقيق محمد أبو الفضل ابراهيم ، بيروت، دارالتراث، 1387/1967

- تاریخ امام حسین (علیه السّلام) موسوعة الامام الحسين (عليه‏السلام)، گروهى از نويسندگان، تهران، سازمان پژوهش و برنامه ريزى آموزشى، دفتر انتشارات كمك آموزشى، چاپ اول، 1378ش.

- ترجمه اخبار الطوال، ابو حنيفه احمد بن داود دينورى، ترجمه محمود مهدوى دامغانى، تهران، نشر نى، 1371ش.

- ترجمه إرشاد القلوب، حسن بن محمد ديلمى، ترجمه رضايى، 2جلد، تهران، اسلاميه، چاپ سوم، 1377ش.

- ترجمه الخصال، محمد بن على ابن بابويه، ترجمه فهرى، تهران، علميه اسلاميه، چاپ اول، بى تا

- ترجمه تاريخ طبرى، محمد بن جرير طبرى، مترجم: ابو القاسم پاينده، تهران، اساطير، 1375

- ترجمه مقتل الحسین (علیه السّلام)، عبدالرزاق مقرم، ترجمه: قربانعلی مختومی، قم، نوید اسلام، 1381

- ترجمه منتهى الآمال فى تواريخ النبى و الآل عليهم السلام (فارسى)، حاج شيخ عباس قمى‏، قم‏، دليل‏، 1379ش.

- چهارده معصوم (علیهم السّلام) ترجمه إعلام الورى بأعلام الهدى، فضل بن حسن طبرسى، مترجم: عزیزالله عطاردی، تهران، اسلاميه، چاپ: سوم، 1390 ق.

- الخصال، محمد بن على ابن بابويه، قم، 2جلد، جامعه مدرسين، چاپ اول، 1362ش.

- در كربلا چه گذشت (ترجمه نفس المهموم‏)، شيخ عباس قمى، مترجم محمد باقر كمره ‏اى‏، قم، مسجد جمكران‏، 1381 ش‏.

- زندگانى حضرت امام حسين عليه السلام (ترجمه جلد 45 بحار الأنوار)، محمد باقر بن محمد تقى‏ مجلسى، مترجم: محمد جواد نجفى، تهران‏، اسلاميه،1364

- سلحشوران طف (إبصار العين في أنصار الحسين عليه السلام)، شيخ محمد بن طاهر سماوى، مترجم: عباس جلالى، ‏ قم‏، زائر، 1381

- شرح غم حسین (علیه السّلام)، موفق بن احمد اخطب خوارزمی، مترجم مصطفی صادقی، قم، مسجد مقدس جمکران، 1388

- الطبقات الکبری، محمد ابن سعد، تحقیق محمد عبدالقادر عطاء، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، ۱۹۹۰ 

- العبّاس (عليه السلام)، السيّد عبد الرزّاق الموسوي المُقرّم، تحقيق سماحة الشيخ محمّد الحسّون، کربلا، إصدارات مكتبة الروضة العبّاسيّة،

- فرزندان ابوطالب (ترجمه مقاتل الطالبيين)،‏ ‏ابوالفرج اصفهانى، مترجم: جواد فاضل‏، تهران‏، كتابفروشى على اكبر علمى‏، 1339

- الكامل في التاريخ، عز الدين أبو الحسن على بن ابى الكرم المعروف بابن الأثير (م 630)، بيروت، دار صادر - دار بيروت، 1385/1965

- اللهوف على قتلى الطفوف، على بن موسى‏ ابن طاووس، ترجمه احمد فهرى زنجانى، تهران‏، جهان‏، 1348 ش‏.

- مقاتل الطالبيين،‏ ابوالفرج اصفهانى، ‏ بيروت‏، دار المعرفة، بی تا

- مقتل الحسین (علیه السّلام)، عبدالرزاق مقرم، بیروت، موسسه الخرسان للمطبوعات، 1426ق.

- مقتل الحسین علیه السلام خوارزمی، موفق بن احمد اخطب خوارزم، جلد ۲، قم، أنوار الهدی، 1381ش.

- مناقب آل أبي طالب عليهم السلام (لابن شهرآشوب)، محمد بن على ابن شهر آشوب مازندرانى، 4 جلد، قم، علامه، چاپ اول، 1379 ق.

- المنتخب في جمع المراثي و الخطب المشتهر بـالفخري، فخرالدین بن محمد طریحی، بیروت، مؤسسة الأعلمي للمطبوعات، 1424ق.

- منتهى الآمال فى تواريخ النبى و الآل عليهم السلام، حاج شيخ عباس قمى، ‏ قم، جامعه مدرسين (موسسه النشر الاسلامى)، 1422 ق.

- موسوعه بطل العلقمی، عبدالواحد مظفر، لبنان، موسسه الأعلمی للمطبوعات، 1429ق.

- موسوعه کربلا، لبیب بیضون، بیروت، موسسه الاعلمی، 1427/ 1385ق.

- نفس المهموم‏، حاج شيخ عباس قمى، نجف، المكتبه الحيدريه‏، ‏1421 ق./ 1379ش.

- وسیله الدارین فی انصار الحسین، سید ابراهیم الموسوی الزنجانی، بیروت، اعلمی، 1402ق. /1982

- وقعة الطفّ، لوط بن يحيى ابو مخنف كوفى، 1جلد، قم، جامعه مدرسين، چاپ: سوم، 1417 ق.

: فاطمه ابوحمزه