نامهای بسیاری از منزلگاههایی که خاندان عترت (علیهم السّلام) در راه کوفه تا شام پیمودند در بسیاری از مقاتل معروف نیز نیامده است چه برسد به سختیها و رنجهایی که خاندان عصمت (علیهم السّلام) در این مسیر همسفر با قاتلان پدران، برادران و یارانشان کشیدند. منزلگاهی که گمان می رود پس از قنسرین به آنجا رسیده باشند معرّة النّعمان است. در این مقاله به بررسی حوادث منزلگاههای معرة النعمان، كفر طاب، شيزر، سيبور، حماة، الرستن، حمص، خندق الطعام خواهیم پرداخت.
معَرَّةُ النُّعْمَان
در محدود منابعی که نام منزلگاههایی که خاندان عترت (علیهم السّلام) تا شام پیمودند را آورده اند پس از منزلگاه قنسرین از منزلگاه معرّه النّعمان یاد شده است:
«النعمان هو النعمان بن بشير صحابيّ اجتاز بها فمات له بها ولد فدفنه و أقام عليه فسميت به و هي مدينة كبيرة قديمة مشهورة من أعمال حمص بين حلب و حماة ماؤهم من الآبار و عندهم الزيتون الكثير و التين و منها.»(1)
«نعمان منسوب است به نعمان بن بشیر صحابی از آن منطقه عبور می کرد که پسرش در آنجا از دنیا رفت و همانجا او را به خاک سپرد و آنجا ماند و آن منطقه به نام او نامیده شد. معره النعمان شهر بزرگ باستانی معروفی توابع حمص بین حلب حماه است. آب آنجا از چاهها است و درختان زیتون فراوان دارد و همچنین انجیر و غیره وجود دارد.»
در کتاب الأنساب در معرفی معره النعمان آمده است:
«المعرِّى بفتح الميم و العين المهملة و كسر الراء المشددة، هذه النسبة إلى معرة النعمان و هي بلدة من بلاد الشام على اثنى عشر فرسخا من حلب و «المعرى» المطلق منسوب إلى معرة النعمان و خرج منها جماعة من الفضلاء في كل فن و قبر عمر بن عبد العزيز في سوادها بموضع يقال لها «ديرسمعان» و المشهور بهذه النسبة.»(2)
المعری به فتح میم و عین بدون نقطه و راء مکسور مشدد، این نسبت به معرّه النعمان است و شهری از شهرهای شام است که دوازده فرسخ با حلب فاصله دارد. «المعری» تنها منسوب به معرّه النعمان است و از آن ناحیه علمایی در فنون مختلف زندگی می کردند و قبر عمر بن عبد العزيز در آبادی ای است که به آن دیر سمعان می گویند و بدین نام معروف است.
منزل نمودن خاندان عترت (علیهم السّلام) به معرّة النّعمان
در كتاب منسوب به ابومخنف اشاره شده است که کاروان خاندان عترت و سرهای مطهر (علیهم السّلام) در مسیر حرکت به شام در معره النعمان منزل نمودند.
«قال: و أتوا إلى معرّة النّعمان و استقبلوهم و فتحوا لهم الأبواب و قدّموا لهم الأكل و الشّرب و بقوا بقيّة يومهم و رحلوا منها.»(3)
«به جانب معرة النعمان رفتند. مردم آنجا از آنان استقبال نمودند و در به روى آنان بگشودند و برای لشکریان آذوقه و آشامیدنی آوردند. بقیه روز را در آنجا ماندند و روز بعد حرکت نمودند.»
در منتهی الامال، وسیله الدارین و الدمعه الساکبه نیز به نقل از كتاب منسوب به ابومخنف این مطلب گزارش شده است.(4)
منزلگاه بعدی خاندان عصمت و سرهای مطهر(علیهم السّلام) در بعضی منابع کفرطاب و در برخی منابع شیزر ذکر شده است. ولی اغلب منابع چه اول کفر طاب را ذکر کرده باشند چه شیزر را، دیگری را منزلگاه بعدی بیان نموده اند.
درباره این جا به جایی در موسوعه کربلا آمده است که یاقوت حموی به اشتباه کفرطاب را بین المعره و حلب ذکر نموده است و صحیح همان است که ابوالفداء در تقویم البلدان آورده است و بین معره و شیزر واقع شده است.
«ذكر ياقوت الحموي في معجم البلدان أن كفر طاب بلدة بين المعرة و بين حلب في البرية و هو اشتباه. و قد ذكر أبو مخنف أن السبايا مروا بكفر طاب بعد شيزر و هو اشتباه أيضا. و الصحيح ما ذكره أبو الفداء في تقويم البلدان من أن كفر طاب على الطريق بين المعرة و شيزر ذكره العزيزي.»(5)
ياقوت حموي در معجم البلدان آورده است که کفر طاب شهری بین المعره و حلب در بیابان است و این اشتباه است و همانگونه که ابومخنف آوررده است کاروان خاندان امام حسین (علیهم السّلام) در اسارت اول از کفرطاب بعد از شیزر گذشتند و این نیز اشتباه است و صحیح آن است که ابوالفداء در تقویم البلدان آورده است که کفر طاب بین المعره و شیزر واقع است همانگونه که العزیزی ذکر نموده است.
ابوالفداء در تقویم البلدان درباره این دو ناحیه چنین گزارشی نقل نموده است:
كفر طاب من جند حمص و هي بلدة صغيرة كالقرية قليلة الماء يعمل فيها القدور الخزف و تجلب إلى غيرها. و هي على الطريق بين المعرة و شيزر. قال العزيزي : بينها و بين شيزر ١٢ ميلا [٢٢ كم] و كذلك بينها و بين المعرة. (6)
کفرطاب از منطقه نظامی حمص است و شهر کوچکی به مثل روستایی کم آبی است که در آنجا برای امرار معاش دیگهای سفالی می سارند و به دیگران می فروشند و کفرطاب بین معره و شیزر است. عزیزی گفته است: بین کفرطاب و شیزر دوازده مایل (بیست و دو کیلومتر) فاصله است و بین کفرطاب تا معره نیز فاصله به همین اندازه است.
بنابراین نقل جغرافیای تاریخی، خاندان عصمت اول منزلگاه کفرطاب و سپس منزلگاه شیزر عبور نموده اند.
كفر طاب
در کتاب الانساب کفر طاب چنین توصیف شده است:
«بفتح الكاف و الفاء و سكون الراء و فتح الطاء المهملة و في آخرها الباء الموحدة هذه النسبة إلى كفرطاب و هي بلدة من بلاد الشام عند معرة النعمان بين حلب و حماة.»(7)
به فتح کاف و فاء و سکون راء و فتح طاء بدون نقطه و در آخر کلمه باء آخر، این درباره کفرطاب است و شهری از شهرهای شام است در معره النعمان بین حلب و حماه.
وقایع ورود خاندان عصمت (علیهم السّلام) به کفرطاب
در وسیله الدارین و موسوعه کربلا به نقل از مقتل ابومخنف درباره وقایع ورود خاندان عصمت (علیهم السّلام) در منزلگاه کفرطاب آمده است:
«قال أبو مخنف: و ساروا إلى أن وصلوا إلى كفر طاب و كان حصنا صغيرا فغلّقوا الأبواب عليهم. فتقدم إليهم خولي فقال: ألستم في طاعتنا فاسقونا الماء. فقالوا: والله لانسقيكم قطرة واحدة و أنتم منعتم الحسين عليه السلام و أصحابه الماء.»(8)
ابومخنف می گوید: رفتند تا به کفرطاب رسیدند و قلعه ای کوچکی در آنجا بود درهای آن را بر آنها بستند. خولی به سوی آنان پیش رفت و گفت: آیا از ما فرمان نمی برید؟ به ما آب بدهید. گفتند: به خدا قسم که به شما حتی یک قطره هم آب نمی دهیم و همین شما آب را از حسین (علیه السّلام) و اصحابش منع نمودند.
شَيْزَر
در معجم البلدان درباره موقعیت جغرافیایی این منطقه چنین آمده است:
«بتقديم الزاي على الراء و فتح أوله: قلعة تشتمل على كورة بالشام قرب المعرّة بينها و بين حماة يوم في وسطها نهر الأردن عليه قنطرة في وسط المدينة أوله من جبل لبنان تعدّ في كورة حمص و هي قديمة.»(9)
«با تقدم زاء بر راء و فتح حرف اول: دژی است در ناحیه ای از شام نزدیک المعره. بین شیزر و حماه یک روز راه است. در وسط آن رود اردن جاری است و بر روی آن در وسط شهر پلی است که سرچشمه آن از کوه لبنان است در آبادی حمص و آن شهر قدیمی است.»
در تقويم البلدان ابي الفداء شیزر چنین معرفی شده است:
«و هی ذات قلعه حصینه و العاصی یمرّ شمالیها و ینحدر عندها النهر المذکور علی سکر ارتفاعه یزید علی عشره اذرع یسمّونه الخرطله و هی ذات اشجار و بساتین و فواکه کثیره اکثرها الرّمان. قال فی العزیزی بینها و بین حماه تسعه امیال و بینها و بین حمص ایضا ثلثه و ثلثون میلا و من شیزر الی انطاکیه سته و ثلثون میلا و لها سور من لبن و لها ثلثه ابواب و العاصی یمرّ مع السور من شمالیها.»(10)
«شیزر دارای دژی مستحکم است و رود عاصی از شمال آن می گذرد و به ارتفاع بیش از ده متر فرود می ریزد و به آن خرطله گویند و شیزر دارای درختان و باغها و میوه های بسیاری است که اکثرا انار است. عزیزی گوید: بین شیزر و حماه نه مایل و بین آنجا تا حمص سی و سه مایل است و از شیزر تا انطاکیه سی و شش مایل است و دیوار دور شهر از آجر است و سه دروازه دارد و رود عاصی با حصار از شمال آن می گذرد.»
وقایع ورود خاندان عصمت (علیهم السّلام) به شیزر
وقایع منزلگاه شیزر به نقل از مقتل الحسين منسوب به ابومخنف چنین ذکر شده است:
«و رحلوا منها و نزلوا شيزر و كان فيها شيخ كبير فقال: يا قوم هذا رأس الحسين )عليه السلام) فتحالفوا أن لا يجوزوا في بلدهم. فلما عاينوا ذلك منهم لم يدخلوها.»(11)
«و از کفرطاب حرکت نمودند و به شیزر رسیدند و در آنجا منزل نمودند و در آنجا پیرمردی بود که گفت: ای قوم این سر حسین (علیه السّلام) است. پس هم پیمان شدند که اجازه ندهند به شهرشان وارد شوند. پس چون اوضاع را چنین دیدند وارد شیزر نشدند.»
سيبور
طبق منابع تاریخی و مقاتل در دست که از منزلگاههای خاندان عصمت (علیهم السّلام) تا شام سخن گفته اند منزلگاه پس از شیزر را سیبور نامبرده اند.
وقایع منزلگاه سیبور به نقل از مقتل الحسين منسوب به ابومخنف و همین نقل در وسیله الدارین چنین ذکر شده است:
«قال أبو مخنف: فرحلوا عنها و أتوا سيبور و هم أيضا غلّقوا الأبواب عليهم. وكان فيها شيخ كبير و قد شهد عثمان بن عفان فجمع أهل سيبور المشايخ و الشبان فقال: يا قوم إن الله تعالی كره الفتنة و قد مرّ هذا الرأس في جميع البلدان و لم يعارضه أحد فدعوه يجوز في بلدكم. فقال الشبان: و الله لا كان ذلك أبدا. ثم عمدوا إلى القنطرة فقطعوها فخرجوا عليهم شاكين في السلاح. فقال لهم خولي اللعین إليكم عنا فحملوا عليه و على أصحابه و قاتلوهم قتالا شديدا. فقتل من أصحاب خولي ستمائة فارس و قتل من الشبان خمس فوارس.
فقالت أم كلثوم (عليها السّلام): ما يقال لهذه المدينة؟ فقالوا: سيبور فقالت: أعذب الله تعالى شرابهم و أرخص الله أسعارهم و رفع أيدي الظلمة عنهم.
قال أبو مخنف: فلو أن الدنيا مملوءة ظلما وجورا لما نالهم إلا قسط وعدل.
فأنشأعلی بن الحسین (ع):
ساد العلوج فما ترضی بذا العرب و صار یقدم رأس الامت الذنب
یا للرجال و ما یأتی الزمان به من العجیب الذی ما مثله تجب
آل رسول علی الاقتاب عاریه و آل مروان تسری تحتهم نجب»(12)
ابومخنف نقل می کند: از آنجا حرکت کردند و به سیبور رسیدند و اهالی سیبور نیز دربها را به رویشان بستند و در آنجا پیرمردی بود که عثمان بن عفان را دیده بود. اهل سیبور پیران و جوانان را جمع کردند. پس آن پیرمرد گفت: ای قوم، خداوند از فتنه کراهت دارد. این سر را از تمام سرزمینها عبور داده اند و کسی اعتراضی نکرده است پس اجازه دهید از سرزمین شما بگذرند. جوانان گفتند: والله چنین امری ممکن نیست. سپس به سمت پل رفتند و آن را خراب کردند و مسلح بیرون آمدند.
خولی لعین به آنان گفت از راه ما کنار روید پس به خولی و یارانش حمله کردند و بین آنان جنگ سختی درگرفت و از اصحاب خولی ششصد نفر و از جوانان پنج نفر کشته شدند.
حضرت ام کلثوم (علیه السّلام) فرمودند: نام این شهر چیست؟ گفتند: سیبور. فرمودند: خداوند آب آنها را گوارا نماید و نرخهایشان را ارزان کند و دست ظالمان را از سرشان کوتاه نماید.
ابومخنف گوید: اگر دنیا پر از ظلم و جور می شد جز عدل و داد چیزی نصیبشان نمی شد.
حضرت علی بن الحسین (علیه السلام) فرمودند:
فرومایگان بزرگی نمودند و عرب به این هم راضی نشد و خون سرور امت را ریختند.
ای مردان، و زمان چه وقایعی عجیبی را پیش می آورد که شما از مانند آن وقایع دوری می کنید.
خاندان رسول خدا بر شتران برهنه سوار شده اند و خاندان مروان بر اسبان نژاده (گرانبها) سوارند.
در کتاب مصائب الرأس الحسین (علیه السّلام) به نقل از سپهر در ناسخ التواریخ به نقل از مقتل ابومخنف نیز چنین واقعه ای را نقل کرده است.(13)
منزلگاه حماه
منزلگاهی که خاندان عترت (علیهم السّلام) پس از سیبور در آنجا اقامت نمودند سپس راه خود را به سوی شام ادامه دادند «حماه» است.
در کتاب جوله الاثریه فی بعض البلاد الشامیه درباره حماه چنین آمده است:
«حماه من امهات مدن الداخلی الشام، تعلو عن سطح البحر 308 امتار و قد وردت حماه فی التوراه مرارا باسم حمث الکبری، تمییزا لها عن حمث الصغری فی کیلیکیه. و ذلک تنویها بذکر حماثی من ابناء کنعان الذی ینسب بناؤها الیه و کانت علی ما قیل الحد الشمالی للارض الموعود إعطاؤها لبنی إسرائیل و تاریخ حماه کل الصور لاسیما فی القدیمه منها مرتبط بتاریخ حمص التی کانت متقدمه علیها بالعمران و متبوعها.»(14)
حماه از شهرهای مهم شام است و از سطح دریا 308 متر بالاتر است. حماه مکرر در تورات با اسم حمث کبری یاد شده است برای تشخیص آن از حمث صغری در کیلیکیه. و اشاره دارد به حماثی از فرزندان کنعان که ساخت آنجا را به او نسبت می دهند و این شهر طبق آنچه گفته شد مرز شمالی سرزمین موعود است که به بنی اسرائیل داده شد. تاریخ حماه به هر صورت به خصوص قدیم آن مربوط به حمص است که در آبادی و عمران بر حماه و توابع آن مقدم بوده است.
در کتاب الاشارات الی معرفه الزیارات در معرفی حماه آمده است:
حماه مدینه قدیمه مذکوره فی التوراه.(15)
حماة از شهرهای باستانی است که در تورات نام آن ذکر شده است.
خاندان عصمت (علیهم السّلام) در حماه و بنای مسجدالحسین و مقام زین العابدین (علیه السّلام)
در موسوعه کربلا درباره منزل نمودن خاندان عترت (علیهم السّلام) در حماه و قبل آن آمده است:
«ثم ساروا حتى وصلوا حماة فغلّقوا الأبواب في وجوههم و صعدوا على السور و قالوا : والله لاتدخلون بلدنا هذا و لو قتلنا عن آخرنا. فلما سمعوا ذلك ارتحلوا.
والظاهر أنهم قبل وصولهم إلى حماة مروا ببلدة سميت «طيبة الإمام» فاحتفل أهلها بالسبايا مما اضطر الشمر إلى سحبهم منها إلى التلة الواقعة شمال حماة من جهة الشرق مقام زين العابدين و هي محاذية لقمحانة التي تبعد ٦ كم شمال حماة.
لقد حاول عساكر الشمر بعد معرة النعمان أن ينزلوا في عدة بلدات فلم يفلحوا فقد منعهم أهل شيزر و كفر طاب و سيبور من دخول مدنهم والإقامة فيها و هؤلاء أهل «طيبة الإمام» يمنعونهم أيضا مما اضطرهم لاتخاذ مكان مناسب للمبيت. و في نظري أن ذلك المكان هو الربوة الواقعة على بعد ١٠ كم شمال حماة فأقاموا على مرتفعها متحصنين بها من أي مهاجم يمكن أن يباغتهم. و لما أقام زين العابدين عليهالسلام هناك و صلّى صارت مسجدا مكرما يزوره المؤمنون و يتبركون به و سمّي مقام زين العابدين عليه السلام.
و لعل مقام زين العابدين عليه السلام هذا هو غير المسجد الّذي ذكر آنفا فقوله (فرأيت بين بساتينها مسجدا إلى آخر الرواية) يوحي بأن القوم قبل صعودهم إلى الربوة و مبيتهم بها وضعوا الرأس الشريف قريبا من حماة منتظرين جواب أهلها بالسماح لهم بالدخول فقطرت قطرة دم من الرأس الشريف فأقاموا عليها مسجدا اعترافا بمنزلة الحسين عليه السلام وكرامته عند الله.»(16)
پس حرکت کردند تا به حماه رسیدند. مردم آن منطقه دربهایشان را بر روی آنان بستند و بر فراز قلعه برآمدند و گفتند: به خدا قسم اجازه نخواهیم داد وارد سرزمین ما شوید حتی اگر تا آخرین نفر کشته شویم. چون این را شنیدند؛ رفتند.
ظاهرا اینگونه بوده است که قبل از رسیدن به حماه از شهری به نام «طیبت الامام» گذشتند. مردم آن دیار به خاندان عصمت (علیهم السّلام) را در کسوت اسیر احترام گذاشتند و تکریم نمودند به طوری که شمر مجبور شد تا خاندان عترت (علیهم السّلام) را از آنجا به تپه شمال حماه در جهت شرقی مقام حضرت زین العابدین (علیه السّلام) ببرد و آنجا روبروی قمحانه در فاصله شش کیلومتری از شمال حماه بود.
لشکریان شمر سعی کردند بعد از معره النعمان در برخی از شهرها منزل کنند ولی موفق نشدند اهالی آن شهرها از جمله شیزر، کفرطاب و سیبور از ورود آنها و منزل نمودن در شهرهایشان جلوگیری کردند همچنین اهالی طیبت الامام هم از ورود لشکریان شمر جلوگیری نمودند تا جایی که شمر مجبور شد مکان مناسبی برای اقامت شب بجوید. به نظرم آن مکان تپه ای در ده کیلومتری شمال حماه بود که بر روی بلندی تپه منزل کردند و در واقع پناه جستند که بتوانند مهاجمان را غافلگیر کنند. چون حضرت زین العابدین در آن مکان منزل نمودند و نماز خواندند در آنجا مسجدی شریفی بنا شد که مومنان آن مکان را زیارت می نمایند و تبرک می جویند و مقام حضرت زین العابدین (علیه السّلام) نامیده شد.
شاید مقام حضرت زین العابدین (علیه السّلام) غیر از مسجدی باشد که در سطور بالا یاد شد. این سخن او «در بین باغها مسجدی دیدم...» [اشاره به نقل شیخ عباس قمی از مقاتل است که در ادامه می آید.] حکایت از این داشته باشد که قبل از منزل کردن خاندان عترت (علیهم السّلام) و لشکریان یزید بر روی تپه برای مبیت سر مطهر حضرت اباعبدالله الحسین (علیه السّلام) را در نزدیکی حماه قرار داده باشند و منتظر جواب اهالی آنجا برای اجازه ورود باشند و قطره ای از سر مطهر حضرت امام حسین (علیه السّلام) در آنجا چکیده باشد و به خاطر بزرگداشت منزلت و مقام والای حضرت امام حسین (علیه السّلام) و کرامت ایشان در نزد خداوند در آنجا مسجدی بنا نموده باشند.
در وسیله الدارین از حضور کاروان عترت در حماه چنین گزارش داده شده است:
«ثم ساروا الی أن وصلوا بحماه فغلقوا الأبواب فی وجوههم و صعدوا علی السور و قالوا و الله لاتدخلون بلدنا هذا فلما سمعوا ارتحلوا.»(17)
سپس راه افتادند تا به حماه رسیدند و اهل حماه دربها را به روی آنان بستند و بر حصارها رفتند و گفتند: به خدا قسم اجازه نخواهیم داد به سرزمین ما وارد شوید. پس چون این را شنیدند از آنجا رفتند.
در نور العين في مشهد الحسين اسفريني نیز آمده است اهالی حماه و شیرز دربهایشان را به روی لشکر ظالم ابن زیاد (لعنه الله علیه) بستند:
«قال راوی: فلما رای خولی من اهل شیزر هذه الفعال امر قومه بالرحیل الی طریق آخر فارتحلوا الی حماه فغلق أهلها الابواب فی وجوههم. فقالت ام کلثوم: ما یقال لهذه المدینه فقالوا: حماه. فقالت: حماها الله من کل ظالم.»(18)
«راوی گوید: هنگامی که خولی این طرز رفتار اهل شیزر را دید به قومش دستور داد از راه دیگری رهسپار شوند و رفتند تا به حماه رسیدند. اهل حماه دربها را بر روی آن لشکریان بستند و حضرت ام کلثوم (علیه السّلام) فرمودند: به این شهر چه می گویند. گفتند: حماه. فرمودند: خداوند آنان را از شرّ هر ظالمی محافظت نماید.»
در مقتل الحسین (علیه السّلام) مقرم درباره مسجدالحسین واقع در حماه که به سبب چکیدن قطره ای از خون حضرت امام حسین (علیه السّلام) در آن مکان به مسجد تبدیل شده آمده است:
«و كان بالقرب من «حماة» في بساتينها مسجد يقال له مسجد الحسين و يحدث القومة أن الحجر و الأثر و الدم موضع رأس الحسين حين ساروا به إلى دمشق.»(19)
«در نزديكى «حماة» در باغهاى آن مسجدى است كه به مسجدالحسين معروف است و افراد آن منطقه مى گويند هنگامى كه سر مطهر حضرت امام (علیه السّلام) را به دمشق مى بردند آن سنگ [سنگی که سر مطهر را بر آن نهادند.] و اثر خون سر مطهر حضرت امام حسين (عليه السّلام) در آن مکان بوده است.»(20)
در نفس المهموم درباره وجود چنین زیارتگاهی آمده است:
«و أما المشهد الذي كان بحماه: ففي بعض الكتب نقلا عن بعض أرباب المقاتل أنه قال: لما سافرت إلى الحج فوصلت إلى حماه رأيت بين بساتينها مسجدا يسمى مسجد الحسين عليه السلام. قال: فدخلت المسجد فرأيت في بعض عماراته سترا مسبلا من جدار فرفعته و رأيت حجرا منصوبا في جدار و كان الحجر مؤربا فيه موضع عنق رأس أثر فيه و كان عليه دم متجمد، فسألت من بعض خدام المسجد ما هذا الحجر و الأثر و الدم؟ فقال لي: هذا الحجر موضع رأس الحسين عليه السلام، فوضعه القوم الذين يسيرون به إلى دمشق.»(21)
و اما زيارتگاه «حماة» در بعضى كتب از برخى ارباب مقاتل نقل شده است كه گفته اند: در سفر حج به «حماة» رسيدم و ميان باغات آنجا به مسجدى برخوردم كه آن را «مسجد الحسين» مى خواندند. گويد: وارد مسجد شدم و در يكى از ساختمانهايش پرده اى به ديوار آويخته بود. پرده را بالا زدم و پشت آن سنگ مورّبى نصب بود كه جاى گردنى بر آن فرورفتگى داشت و خون خشكى در آن نمايان بود و از يكى از خادمان مسجد پرسيدم: اين سنگ و اين اثر خون چيست؟ گفت: اين سنگى است كه حاملان سر مطهر حضرت امام حسين (علیه السّلام) در هنگام رفتن به شام، سر مطهر را بر روى آن نهاده اند.(22)
در کتاب جولة أثرية في بعض البلاد الشامية از وجود کوهی با نام حضرت زین العابدین (علیه السّلام) در شمال حماه یاد کرده است. هنگامی که درباره جنگ بین موالی و حدیدیان در اوایل قرن سیزدهم سخن می گوید محل نبرد دوم را در دامنه کوه زین العابدین در شمال حماه نام می برد که موالی در آن جنگ با فرماندهی محمد خرافان شکست خوردند و صلحی منعقد شد که دهه ها طول کشید.
« و جرت المعرکه الثانیه فی أواخر القرن المذکور فی سفح جبل زین العابدین شمالی حماه فقتل فیها محمد الخرفان و انکسر الموالی ثم تلی ذلک صلح طویل دام عشرات من السنین.»(23)
در موسوعه کربلا لبیب بیضون ضمن توضیحاتی درباره مقام حضرت زین العابدین (علیه السّلام) از قول أوليا جلبی در کتاب جولة أثرية في بعض البلاد الشامية می نویسد:
«يقول أوليا جلبي: يقع شمال حماة نشزان عاليان يسمّيان قرون حماة. و قرون حماة جبلان متقاربان من الحجر الحري الأسود يبعدان عن حماة إلى الشمال نحو عشرة كيلومترات و يدعى الكبير منهما جبل زين العابدين عليه السّلام [علوه ٦٣١ م.] و الصغير كفر راع. و فوق جبل زين العابدين عليه السلام جامع مهجور ذو قبتين بيضاوين من آثار الملك الأشرف قايتباي في سنة ٨٨٢ ق. و في الجامع مقام يسمى مقام زين العابدين عليهالسلام تقصده النصيرية من جبالهم الغربية للزيارة في شهر نيسان من كل عام.»
أقول: و قد اعتني اليوم بهذا المقام الجليل الواقع في أعلى جبل زين العابدين عليه السّلام و عمل له طريق حلزوني يوصل إلى المقام و أصبح الطريق كله مشجّرا و يؤمه الناس من كل مكان.
والذي يظهر من التسمية أنه هو الجبل الّذي وضع عليه الرؤوس و السبايا حين امتنعت حماة عن استقبالهم. فصلّى هناك الإمام زين العابدين تلك الليلة فيه فتشرف الجبل به فسمي باسمه و أقيم له فيه مقام عامر تخليدا لذكره.(24)
أوليا جلبي گوید: در شمال حماه دو مکان مرتفع که شاخهای حماه نامیده می شوند؛ وجود دارد. شاخهای حماه دو کوه نزدیک به هم از جنس سنگ حری سیاه به فاصله حدود ده کیلومتر از شمال حماه است که کوه بزرگتر جبل زین العابدین (علیه السّلام) نامیده می شود. [ارتفاع آن 631 م.] و کوه کوچکتر کفر راع می باشد.
بر فراز کوه زین العابدین (علیه السّلام) مسجدی متروک با دو گنبد سفید، یکی از یادگارهای ملک الاشرف قایتبای در سال 882 هجری قمری قرار دارد. و در مسجد زیارتگاهی است به نام مقام زین العابدین (علیه السّلام) که نصیریان هر سال در ماه نیسان از کوههای غربی خود برای زیارت به آنجا می روند.»
می گویم: امروزه به آبادانی این زیارتگاه مقدس واقع در بالای کوه زین العابدین (علیه السّلام) اهتمام ورزیده شده است و جاده ای مارپیچ برای آن ساخته شد که به مقام منتهی می شود و دو طرفه جاده درختکاری شده است و مردم از همه جا به آنجا روی می آورند.
از نام کوه مشخص می شود این کوهی است که هنگامی که مردم حماه از ورود [سپاه ابن زیاد ملعون] سرها و خاندان عصمت (علیهم السّلام) به داخل شهر حماه ممانعت نمودند، حضرت امام زین العابدین (علیه السّلام) آن شب را در آنجا نماز خواندند و در آن کوه شرف نزول نمودند، پس آن کوه به نام ایشان نامگذاری شد و برای بزرگداشت یاد ایشان مقام پررونق و آبادانی برای ایشان بر پا شد.
الرَّسْتَنُ
الرستن شهری باستانی در مسیر خاندان عصمت (علیهم السّلام) به سوی شام بود که پس از حماة از آنجا گذشتند:
«بليدة قديمة كانت على نهر الميماس و هذا النهر هو اليوم المعروف بالعاصي الذي يمرّ قدّام حماة و الرستن بين حماة و حمص في نصف الطريق بها آثار باقية إلى الآن تدلّ على جلالتها.»(25)
شهری با قدمت زیاد در کنار نهر میماس و این نهر امروز معروف به عاصی است که از حماه و الرستن واقع در بین حماه و حمص می گذرد. در میانه مسیر این رود آثار باستانی وجود دارد که تاکنون شوکت آنها برجاست.
در کتاب الاشارات إلى معرفة الزيارات الرّستن چنین معرفی شده است:
«مدینه قدیمه بها آثار و هی مدینه اهل الرسّ و قد ذکرهم الله عزّ و جلّ فی الکتاب العزیز.»(26)
شهری باستانی است که در آن آثار باستانی قرار دارد و شهر اهل رس بوده است و خداوند عزّ و جلّ در قرآن عظیم الشأن از آنان نامبرده است.
موسوعه کربلا در نسخه خطی مصرع الحسین کتابخانه الاسد، صفحه 44 به نقل از ابومخنف از منزلگاه دیگری به نام «الرستن» نام برده است که در این باره چنین گزارش درباره برخورد اهالی این منطقه با عاملان ابن زیاد (لعنه الله علیه) آورده است.
«قال أبومخنف: ثم رحلوا إلى مدينة حماه و هم مذعورون فغلّقوا الأبواب في وجوههم و منعوهم من الدخول إليها. فأجازوه من شرقيّها إلى الرستن وكتبوا إلى صاحب حمص.»(27)
ابومخنف گوید: پس وحشتزده به سمت شهر حماه رفتند. اهل حماه دربها را به روی آنها بستند و از ورود آنان جلوگیری کردند. پس از سمت مشرق به سوی الرستن رفتند و به حاکم حمص نامه نوشتند.
به نقل از موسوعه کربلا در أسرار الشهادة دربندي و نسخه خطی مصرع الحسین کتابخانه الاسد آمده است از درّة الصدفية حلب بانویی لشکری جمع و تجهیز نمود برای حمله به لشکر شمر و خولی ولی در راه به علت کثرت لشکر شمر و خولی منصرف شدند و برگشتند.
این واقعه در کتاب جلد ششم تاریخ امام حسین (علیه السّلام) به نقل از همان کتاب اسرار الشهاده به طور مبسوط ذکر شده است.(28)
حمص
یکی از منزلگاههایی که خاندان عصمت (علیهم السّلام) در مسیر شام از آنجا گذشتند، شهر حمص بود.
معجم البلدان در معرفی این شهر می نویسد:
«طول حمص إحدى و ستون درجة و عرضها ثلاث و ثلاثون درجة و ثلثان و هي في الإقليم الرابع ... قال أهل السير: حمص بناها اليونانيون و زيتون فلسطين من غرسهم.
و بحمص من المزارات و المشاهد مشهد علي بن أبي طالب (علیه السّلام) فيه عمود فيه موضع إصبعه رآه بعضهم في المنام. إن قنبر قتله الحجاج و قتل ابنه و قتل ميثما التّمّار بالكوفة و بها قبور لأولاد جعفر بن أبي طالب و هو جعفر الطّيّار و بها مقام كعب الأحبار و مشهد لأبي الدّرداء و أبي ذرّ و بها قبر يونان و الحارث بن عطيف الكندي و خالد الأزرق الغاضري و الحجاج بن عامر و كعب و غيرهم ...»(29)
طول حمص شصت و یک درجه و عرض آن سی و سه درجه و دوسوم از اقلیم چهارم می باشد و نویسندگان سیره و کتب تاریخی گویند: حمص را یونانیها بنا کردند و زیتون از این شهر به فلسطین برده شد. در حمص از مشاهد و زیارتگاهها می توان از زیارتگاه حضرت علی بن ابی طالب (علیه السّلام) نام برد که ستونی در آنجا است و محل انگشتان مبارک حضرت است که برخی در خواب دیده اند.
و همچنین مضجع قنبر [غلام حضرت امیرالمومنین(علیه السّلام)] که او و پسرش را حجاج کشت در آنجاست. حجاج میثم تمار را در کوفه شهید کرد. و در آنجا مضجع فرزندان جعفر بن ابی طالب معروف به جعفر طیار است.
در آنجا گور کعب احبار و ابی الدّرداء هست. و مضجع ابوذر نیز در همین منطقه واقع شده است. در آن ناحیه قبر يونان و حارث بن عطيف كندي و خالد أزرق غاضري و حجاج بن عامر و كعب و دیگران واقع است...
در تقویم البلدان درباره سرزمین حمص آمده است:
«و حمص مدینه اولیه و هی أحد قواعد الشام و هی ذات بساتین شربها من نهر العاصی قال ابن حوقل و هی فی مستو من الارض خصبه جدّا اصح بلدان الشام تربه و لیس بها عقارب و لا حیات و اکثر زروع رساتیقها عذی قال العزیزی مدینه حمص هی قصبه الجند و هی من اصح بلدان الشام هوآه و بظاهر حمص علی بعض میل یجری النهر المقلوب و هو نهر الارنط و لهم علیه اجنّه حسنه و کروم.»(30)
«حمص یکی از شهرهای مهم و مرکز نظامی شام است و باغهایی دارد که از نهر عاصی سیراب می شود. ابن حوقل گوید و در سطحی از زمین است که بسیار حاصلخیز است. خاکش از بهترین خاکهای سرزمین شام است و عقرب و مار در آنجا وجود ندارد. و مزارع آن کشت دیم است. عزیزی گوید: شهر حمص شهری نظامی است و آب و هوای حمص از شهرهای دیگر شام بهتر و سالمتر است.
در سطح شهر حمص در برخی نقاط رودخانه ای جاری است و آن رود ارنط است و در کنار رود بوستانهای زیبا و تاکستانهایی وجود دارد.»
طرد نمودن اهالی حمص عاملان ابن زیاد (لعنه الله علیهم) را از شهرشان
در موسوعه کربلا به نقل از مقتل الحسين ابومخنف صفحه 117 از طرد نمودن عاملان ابن زیاد (لعنه الله علیهم) از حمص سخن به میان آمده است. وسیله الدارین نیز به صورت خلاصه تر همین واقعه را از مقتل ابومخنف نقل نموده است:
«قال أبو مخنف: و ساروا إلى حمص و كتبوا إلى صاحبها: أن معنا رأس الحسين (عليه السّلام) و كان أميرها خالد بن النشيط. فلما قرأ الكتاب أمر بالأعلام فنشرت و المدينة فزيّنت. و تداعى الناس من كل جانب و مكان و خرج فتلقّاهم على مسيرة ثلاثة أميال. و شهروا الرأس و ساروا حتى أتوا باب حمص.
فازدحمت الناس بالباب فرموهم بالحجارة حتى قتل ستة و عشرون فارسا و أغلقوا الباب في وجوههم و قالوا: يا قوم أكفر بعد إيمان و ضلال بعد هدى. لا تتركوا رأس ابن بنت نبيّكم يجوز في مدينتكم.
فخرجوا و وقفوا عند كنيسة قسيس نصارى و هي دار خالد بن النشيط. فتحالفوا أن يقتلوا خولي و يأخذوا منه الرأس ليكون فخرا لهم إلى يوم القيامة. فبلغهم ذلك فرحلوا عنهم خائفين و أتوا بعلبك.»(31)
ابومخنف می گوید: و رفتند تا به حمص رسیدند و برای حاکم آنجا نوشتند: با ما سر حسین (علیه السّلام) است و حاکم آنجا خالد بن نشیط بود. هنگامی که نامه را خواند دستور داد تا پرچمها را نصب کردند و شهر را آراستند و از همه سوی مردم را فراخواندند و خود خارج شد و آنان را در فاصله سه مایلی ملاقات کرد. سر مطهر (علیه السّلام) را بر نی گرداندند و رفتند تا به دروازه حمص رسیدند.
مردم بر دروازه شهر ازدحام نمودند و بر آنها سنگ زدند به طوری که بیست و شش سوار کشته شدند و درب را به روی آنها بستند و گفتند: ای قوم، آیا بعد از ایمان آوردن کافر شدید؟ و بعد از هدایت شدن گمراه گردیدید؟ اجازه ندهید سر سبط پیامبرتان را از شهر شما بگذرانند.
خارج شدند و در کنار صومعه کشیش نصرانی تجمع کردند و آنجا خانه خالد بن نشیط بود و هم قسم شدند که خولی را بکشند و سر مطهر (علیه السّلام) را از او بگیرند تا برایشان تا روز قیامت موجب افتخار باشد. این خبر به خولی و همراهانش رسید، ترسان از آنجا رفتند و به بعلبک درآمدند.
در موسوعه کربلا نیز به نقل از أسرار الشهادة دربندي به نقل از الشعبی، چنین واقعه ای شرح شده است که پس از اینکه مردم حمص از ورود سپاهیان ابن زیاد به شهر خود جلوگیری نمودند از باب الرستن با سر مطهر حضرت امام حسین (علیه السّلام) به کلیسای جرجیس راهب وارد شدند و شب را آنجا ماندند سپس به جوسیه و بعد به بعلبک رفتند.(32)
خندق الطعام
در کتاب نور العين في مشهد الحسين درباره رسیدن خاندان عترت (علیهم السّلام) به این منطقه چنین آمده است:
«ثم ساروا الی أن اقبلوا علی حمص فکتبوا لحاکمها تلقنا فان معنا رأس خارجی فلما وصله الکتاب أمر بنصب الاعلام و خرج و لاقاهم و أکرمهم غایه الاکرام ثم ارتحلوا الی خندق الطعام فغلق اهلها الابواب و فارتحلت الی جوسیه.
قال راوی حدثنی من حضر ذلک الیوم بجوسیه أن حاکمها جرد اربعه آلاف فارس و أمرهم أن یقاتلوهم و یأخذوا الرؤس و الاساری منهم فأحسوا بذلک فارتحلوا الی طریق آخر الی أن وصلوا الی بعلبک.» (33)
رفتند تا به حمص رسیدند و برای حاکم آنجا نوشتند: با ما ملاقات کن که رأس سر فرد خارجی با ماست. هنگامی که نامه به حاکم رسید، دستور داد شهر را بیارایند و پرچم نصب کنند و برای ملاقات و استقبال آنان از شهر خارج شد و بسیار اکرام و احترام نمود. پس از آنجا به سوی خندق الطعام رفتند و اهالی آنجا دربها را بستند و از آنجا به سوی جوسیه رهسپار شدند.
القصیر
طبق اطلاعاتی که در کتب قدیمی آمده است برای رفتن به دمشق از حمص باید از منطقه ای به نام القصیر گذشت. به اجبار و به احتمال زیاد مسیر خاندان عترت (علیهم السّلام) به همراه لشکر ابن زیاد (لعنه الله علیهم) نیز از این مسیر گذشته است.
در جولة أثرية في بعض البلاد الشامية درباره معرفی منطقه القصیر چنین توضیحاتی ذکر شده است:
«قریه کبیره تدعی القصیر لها محطه علی خط حدید حمص و رياق، تبعد عن حمص ٢٨ كیلومترا. أهلها مسلمون و نصاری روم.
ذکرها في معجمه فقال: « القصير ضيعة أول منزل لمن يريد دمشق من حمص.»
فیظهر أنها کانت فی عهد یاقوت صغیره والقصیر فی عهدنا ذات أزقه مستقیمه و دور أفنیه فسیحه، متباعد بعضها عن بعض. و فی قصیر نهیر من روافد العاصی یدعی الحاروث، یروی أراضیها المنبسطه و قد جعلت قاعده لناحیه تحوی قری و ضیاع کثیره تمتد الی سفوح جبلی أکروم و الهرمل من أعضاد لبنان الشمالی.»(34)
«روستای بزرگی است که قصیر نامیده می شود و [امروزه] دارای ایستگاه راه آهن بین حمص و ریاق است و در بیست و هشت کیلومتری حمص واقع شده است و اهالی آن مسلمانان و نصرانیهای روم هستند.
در معجمه از آن یاد کرده اند و گفته اند: «القصیر اولین منزلگاه است برای کسی که می خواهد از حمص به دمشق برود.»
به نظر می رسد در زمان یاقوت، القصیر منطقه کوچکی بود. و القصیر در زمان ما خانه هایی با حیاطهای دلباز دارد که برخی از آنها از یکدیگر فاصله دارند.
در قصیر شاخه ای از نهرهای دجله و فرات (رافد) به نام الحاروث جاری است که زمینهای پهناور اطرافش را آبیاری میکند و مرکز منطقه ای شامل روستاها و زمینهای زراعی بسیاری است که تا دامنه های کوهپایه ای اکروم و هرمل از ناحیه لبنان شمالی امتداد یافته اند.
پی نوشتها
(1) معجم البلدان، جلد 5، صفحه 156
(2) الأنساب، جلد12، صفحه 345
(3)موسوعه کربلا، جلد2، صفحه 382 به نقل از مقتل الحسين منسوب به ابي مخنف، صفحه ١١٦ – موسوعة الامام الحسين(عليه السلام)، جلد6، صفحه 257
(4)منتهى الآمال، جلد2، صفحه962 - وسیله الدارین، صفحه 374 - الدمعه الساکبه، جلد5، صفحه 67
(5) موسوعه کربلا، جلد2، صفحه 383 – 382
(6)تقويم البلدان لأبي الفداء، صفحه 263
(7) الأنساب، جلد11، صفحه 128
(8)وسیله الدارین، صفحه 373 - موسوعه کربلا، جلد2، صفحه 383
(9) معجم البلدان، جلد3، صفحه383
(10) تقويم البلدان لأبي الفداء، صفحه ٢٦٣
(11) موسوعه کربلا، جلد2، صفحه 382 به نقل از مقتل الحسين منسوب به ابومخنف
(12) وسیله الدارین، صفحه 378 - موسوعه کربلا، جلد2، صفحه 383 به نقل از مقتل الحسين منسوب به ابومخنف
(13)مصائب الرأس الحسین (علیه السّلام)، صفحه 120
(14) جولة أثرية في بعض البلاد الشامية، صفحه 237
(15)الاشارات الی معرفه الزیارات، صفحه 18
(16) موسوعه کربلا، جلد 2، صفحه 385- ٣٨3
(17) وسیله الدارین، صفحه 374
(18)نور العين في مشهد الحسين، صفحه54 – 53
(19)مقتل الحسين(علیه السّلام) مقرم، صفحه 365
(20) ترجمه مقتل مقرم، صفحه 249
(21)نفس المهموم، صفحه 389
(22) در كربلا چه گذشت، صفحه549
(23) جولة أثرية في بعض البلاد الشامية، صفحه 203
(24) موسوعه کربلا، جلد 2، صفحه 357
(25)معجم البلدان، جلد3، صفحه 43
(26) الاشارات إلى معرفة الزيارات، صفحه 18
(27) موسوعه کربلا، جلد 2، صفحه 358
(28) موسوعه کربلا تاریخ امام حسین (علیه السّلام)، جلد 6، صفحه 293 – 288
(29)معجم البلدان، جلد2، صفحه 303
(30) تقویم البلدان، صفحه 261
(31) موسوعه کربلا، جلد 2، صفحه 385 – وسیله الدارین، صفحه 375
(32) موسوعه کربلا، جلد دوم، صفحه 386
(33)نور العين في مشهد الحسين، صفحه 54
(34) جولة أثرية في بعض البلاد الشامية، صفحه 361
منابع
- الاشارات الی معرفه الزیارات، ابی الحسن بن ابی بکر الهروی، تحقیق: دکتر علی عمر، قاهره، مکتبه الثقافه الدینیه، 1423/ 2002
- الأنساب، أبو سعيد عبد الكريم بن محمد بن منصور التميمي السمعانى (م. 562)، تحقيق عبد الرحمن بن يحيى المعلمى اليمانى، حيدر آباد، مجلس دائرة المعارف العثمانية، طبع الأولى، 1382/1962
- ترجمه مقتل الحسين عليه السلام مقرم، عبد الرزاق مقرّم، مترجم محمد مهدى عزيز الهى كرمانى، نويد اسلام، قم، 1381
- تقويم البلدان لأبي الفداء، عماد الدین اسمعیل بن محمد بن عمر المعروف بأبی الفداء صاحب حماه، پاریس، دار الطباعه السلطانیه، ۱۸۴۰م/۱۲۵۷ق.
- جولة أثرية في بعض البلاد الشامية، احمد وصفی زکریا، دمشق، دارالفکر، الطبعه الثانیه، 1404/ 1984
- در كربلا چه گذشت (ترجمه نفس المهموم)، شيخ عباس قمى، مترجم محمد باقر كمره اى، قم، مسجد جمكران، 1381 ش.
- الدمعة الساکبة في أحوال النبي (ص) و العترة الطاهرة، محمدباقر بن عبدالکریم بهبهانی، منامه ، مکتبة العلوم العامة، 1408 ه.ق.
- مصائب الرأس الحسین، رضا موسی کاظمی نایینی، قم، مشهور، 1390
- معجم البلدان، شهاب الدين ابو عبد الله ياقوت بن عبد الله الحموى (م. 626)، بيروت، دار صادر، ط. الثانية، 1995
- مقتل الحسین (علیه السّلام)، عبدالرزاق مقرم، بیروت، موسسه الخرسان للمطبوعات، 1426ق.
- منتهى الآمال فى تواريخ النبى و الآل عليهم السلام (عربي)، حاج شيخ عباس قمى، قم، جامعه مدرسين (موسسه النشر الاسلامى)، 1422 ق.
- موسوعة الامام الحسين (عليه السلام)؛ تاریخ امام حسین (عليه السلام)، گروهى از نويسندگان، تهران، سازمان پژوهش و برنامه ريزى آموزشى، دفتر انتشارات كمك آموزشى، چاپ اول، 1378ش.
- موسوعه کربلا، لبیب بیضون، بیروت، موسسه الاعلمی، 1427/ 1385ق.
- نفس المهموم، حاج شيخ عباس قمى، نجف، المكتبه الحيدريه، 1421 ق./ 1379ش.
- نور العين في مشهد الحسين، احمد البابی الحلبی، قاهره، مطبعه الشیخ عثمان عبدالزراق بحاره الفراخه،1302 ق.
- وسیله الدارین فی انصار الحسین، سید ابراهیم الموسوی الزنجانی، بیروت، اعلمی، 1402ق. /1982
اترك تعليق