بلافاصله بعد از اقامه نماز صبح لشکریان ابن زیاد (لعنه الله علیهم) به سمت حضرت سیدالشهداء (علیه السّلام) و یاران ایشان (رضوان الله علیهم) حمله کردند و پس از چندین بار موعظه و رای زنی ناموفق جنگ با تیراندازی عمر بن سعد (لعنه الله علیه) شروع شد. به نقل مقاتل درتیراندازی اول پنجاه نفر از یاران حضرت اباعبدالله الحسین (علیه السّلام) به خاک و خون غلتیدند. سپس جنگ تن به تن آغاز شد که یاران شجاع و از جان گذشته حضرت برتر در میدان نبرد حاضر شدند و به فرمان فرماندهان میدان جنگ حمله دسته جمعی در دستور کار آن ملعونان قرار گرفت تا بتوانند بر سپاه کم تعداد حضرت امام حسین (علیه السّلام) غلبه کنند. اقدامی نیز برای به آتش کشیدن خیمه ها در صبح عاشورا به منظور محاصره کامل حضرت اباعبدالله الحسین (علیه السّلام) و خاندان و یاران ایشان صورت پذیرفت که با رشادت یاران حضرت ناکام ماند.
حوادث اندکی قبل از نماز ظهر عاشورا و شهادت حبیب بن مظاهر و حرّ بن یزید ریاحی
در کتب تاریخی و مقاتل کم و بیش گزارشاتی از مبارزات و درگیریهای نزدیک به ظهر تا اقامه نماز ظهر عاشورا توسط حضرت امام حسین (علیه السّلام) و یاران ایشان ذکر شده است. در این باره در تاریخ طبری چین نقل شده است:
«و تعطف الناس عليهم فكثروهم فلا يزال الرجل من اصحاب الحسين قد قتل فإذا قتل منهم الرجل و الرجلان تبين فيهم و أولئك كثير لا يتبين فيهم ما يقتل منهم. قال: فلما راى ذلك ابو ثمامة عمرو بن عبد الله الصائدى قال للحسين: يا أبا عبد الله، نفسي لك الفداء، انى ارى هؤلاء قد اقتربوا منك و لا والله لا تقتل حتى اقتل دونك ان شاء الله و أحب ان القى ربى و قد صليت هذه الصلاة التي دنا وقتها. قال: فرفع الحسين راسه ثم قال: ذكرت الصلاة، جعلك الله من المصلين الذاكرين. نعم، هذا أول وقتها ثم قال: سلوهم ان يكفوا عنا حتى نصلى فقال لهم الحصين بن تميم: انها لا تقبل فقال له حبيب بن مظاهر: لا تقبل زعمت، الصلاة من آل رسول الله (ص) لا تقبل و تقبل منك يا حمار؟ قال: فحمل عليهم حصين بن تميم و خرج اليه حبيب بن مظاهر فضرب وجه فرسه بالسيف فشب و وقع عنه و حمله اصحابه فاستنقذوه و أخذ حبيب يقول: اقسم لو كنا لكم اعدادا او شطركم وليتم اكتادا يا شر قوم حسبا و آدا.
قال: و جعل يقول يومئذ: انا حبيب و ابى مظاهر فارس هيجاء و حرب تسعر أنتم اعد عده و اكثر و نحن اوفى منكم و اصبر و نحن اعلى حجه و اظهر حقا و اتقى منكم و اعذر و قاتل قتالا شديدا فحمل عليه رجل من بنى تميم فضربه بالسيف على راسه فقتله- و كان يقال له: بديل بن صريم من بنى عقفان- و حمل عليه آخر من بنى تميم فطعنه فوقع فذهب ليقوم فضربه الحصين بن تميم على راسه بالسيف فوقع و نزل اليه التميمى فاحتز راسه فقال له الحصين: انى لشريكك في قتله. فقال الآخر: و الله ما قتله غيرى.
فقال الحصين: أعطنيه اعلقه في عنق فرسي كيما يرى الناس و يعلموا انى شركت في قتله ثم خذه أنت بعد فامض به الى عبيد الله بن زياد فلا حاجه لي فيما تعطاه على قتلك اياه قال: فأبى عليه. فاصلح قومه فيما بينهما على هذا فدفع اليه راس حبيب بن مظاهر. فجال به في العسكر قد علقه في عنق فرسه ثم دفعه بعد ذلك اليه فلما رجعوا الى الكوفه أخذ الآخر راس حبيب فعلقه في لبان فرسه، ثم اقبل به الى ابن زياد في القصر فبصر به ابنه القاسم بن حبيب و هو يومئذ قد راهق، فاقبل مع الفارس لا يفارقه كلما دخل القصر دخل معه و إذا خرج خرج معه فارتاب به. فقال: ما لك يا بنى تتبعني. قال: لا شيء، قال: بلى، يا بنى أخبرني. قال له: ان هذا الراس الذى معك راس ابى. ا فتعطينيه حتى ادفنه؟ قال: يا بنى، لا يرضى الأمير ان يدفن و انا اريد ان يثيبنى الأمير على قتله ثوابا حسنا. قال له الغلام: لكن الله لا يثيبك على ذلك الا اسوا الثواب اما والله لقد قتلت خيرا منك و بكى فمكث الغلام حتى إذا ادرك لم يكن له همه الا اتباع اثر قاتل ابيه ليجد منه غره فيقتله بابيه فلما كان زمان مصعب بن الزبير و غزا مصعب باجميرا دخل عسكر مصعب فإذا قاتل ابيه في فسطاطه. فاقبل يختلف في طلبه و التماس غرته، فدخل عليه و هو قائل نصف النهار فضربه بسيفه حتى برد.
قال ابو مخنف: حدثنى محمد بن قيس، قال: لما قتل حبيب بن مظاهر هد ذلك حسينا و قال عند ذلك: احتسب نفسي و حماه اصحابى، قال: فاخذ الحر يرتجز و يقول: آليت لا اقتل حتى اقتلا و لن أصاب اليوم الا مقبلا اضربهم بالسيف ضربا مقصلا لا ناكلا عنهم و لامهللا و أخذ يقول أيضا: اضرب في اعراضهم بالسيف عن خير من حل منى و الخيف فقاتل هو و زهير بن القين قتالا شديدا فكان إذا شد أحدهما فان استلحم شد الآخر حتى يخلصه ففعلا ذلك ساعه ثم ان رجاله شدت على الحر بن يزيد فقتل و قتل ابو ثمامة الصائدى ابن عم له كان عدوا له. ثم صلوا الظهر، صلى بهم الحسين صلاه الخوف.(1)
گويد: جماعت به آنها حمله کردند و تعداد آنها بسیار بیشتر بود و پيوسته از ياران حسين (علیه السّلام) كشته مى شدند و چون يك يا دو نفر از آنها كشته مى شد نمودار بود اما سپاه عمر بن سعد گروه بسيار بودند و هر چه از آنها كشته مىشد، نمود نمىكرد.
گويد: و چون ابو ثمامه عمرو بن عبد الله صايدى اين را بديد به حسين(علیه السّلام) گفت: «اى ابو عبد الله، جانم به فدايت مى بينم كه اين گروه به تو نزديك شده اند، نه، به خدا كشته نمى شوى تا پيش روى تو كشته شوم ان شاء الله. اما دوست دارم وقتى به پيشگاه پروردگار مى روم اين نماز را كه وقت آن رسيده به جای آورده باشم.» گويد: حسين (علیه السّلام) سربرداشت و گفت: «نماز را به يادآورى، خدايت جزء نمازگزاران و ذكرگويان بدارد. بله، اينك وقت نماز است.» آنگاه گفت: «از آنها بخواه دست از ما بدارند تا نماز كنيم.» حصين بن تميم گفت: «نماز شما قبول نمى شود.» حبيب بن مظاهر گفت: «قبول نمى شود؟ مى گويى نماز از خاندان پيمبر خدا قبول نمى شود، اما از تو قبول مى شود، اى خر؟» گويد: حصين بن تميم حمله آورد و حبيب بن مظاهر به مقابله وى رفت و چهره اسب وى را با شمشير بزد كه روى پا بلند شد و سوار از آن بيفتاد و يارانش او را ببردند و نجات دادند.
حبيب رجزى مى خواند به اين مضمون:
«اى كسانى كه به نسب و ريشه از همه مردم بدتريد قسم ياد مى كنم كه اگر به شمار شما بوديم يا نصف شما بوديم گروه گروه فرارى مى شديد.»
و او آن روز به اين مضمون نیز رجز مى خواند:
من حبيبم و پدرم مظاهر است. يكه سوار عرصه نبرد و جنگ افروزان شمار شما بيشتر است.
اما ما وفادارتر و صبورترهستيم. ما حجت والا و حق آشکار و از شما پرهیزکارتریم.
وى جنگى سخت كرد، آنگاه يكى از بنى تميم بدو حمله برد كه با شمشير به سرش زد و خونش بريخت، نام وى بديل بن صريم بود از بنى عقفان، آنگاه يكى ديگر از مردم بنى تميم بدو حمله آورد و با نيزه بزد كه بيفتاد، خواست برخيزد، حصين بن تميم با شمشير بر وى زد و بيفتاد، مرد تميمى پياده شد و سرش را ببريد.
گويد: حصين بدو گفت: «من در كار كشتن وى همدست تو بودم.» آن ديگرى گفت: «به خدا كسى جز من او را نكشت.» حصين گفت: «سر را به من بده كه به گردن اسبم بياويزم كه مردم ببينند و بدانند كه در كشتن وى همدست بوده ام سپس آن را بگير و پيش عبيدالله بن زياد ببر كه مرا به آنچه بابت كشتن وى به تو مى دهند حاجت نيست.» گويد: اما مرد تميمى نپذيرفت، ولى قومشان به همين گونه آنها را صلح دادند كه سر حبيب بن مظاهر را به حصين داد كه آن را به گردن اسب خويش آويخت و در اردوگاه بگردانيد سپس بدو باز داد و چون به كوفه رسيد آن ديگرى سر حبيب را بگرفت و به سينه اسب خويش آويخت و سوى ابن زياد رفت كه در قصر بود.
گويد: قاسم پسر حبيب كه در آن وقت نزديك بلوغ بود وى را بديد و با سوار برفت و از او جدا نشد، وقتى به درون قصر مى شد با وى به درون مى شد و چون برون مى شد با وى برون مى شد كه تميمى به او بدگمان شد و گفت: «پسركم، چكار دارى كه مرا دنبال مى كنى؟» گفت: «چيزى نيست.» گفت: «چرا پسركم به من بگو.» گفت: «اين سر كه همراه تو است سر پدر من است آنرا به من مى دهى كه به خاك كنم؟» گفت: «پسركم، امير رضایت نمى دهد كه آنرا به خاك كنند. من مى خواهم امير به سبب كشتن وى مرا پاداش نيك دهد.» پسر بدو گفت: «اما خدايت بر اين كار پاداش بسيار بد مى دهد. به خدا او را كه بهتر از تو بود كشته اى.» و بگريست.
گويد: پسر بماند و وقتى بالغ شد هدفى جز دنبال كردن قاتل پدر نداشت مگر فرصتى به دست آورد و او را به انتقام پدر بكشد.
گويد: به روزگار مصعب بن زبير كه در باجميرا به جنگ بود، پسر وارد اردوگاه مصعب شد و قاتل پدر را ديد كه در خيمه خويش بود و همچنان به دنبال وى و انتظار فرصت برفت و بيامد و نيمروزى كه به خواب بود بر او در آمد و با شمشير چندانش بزد كه جان داد.
محمد بن قيس گويد: وقتى حبيب بن مظاهر كشته شد حسين (علیه السّلام) در خود شكست و گفت: «خودم را و محافظ يارانم را پيش خدا ذخيره مى نهم.» گويد: حرّ رجز مى خواند كه شعرى به اين مضمون بود:«قسم ياد كردم كه كشته نشوم تا افراد بسیاری را بكشم و وقتى كشته مى شوم در حال پيشروى باشم. با شمشير ضربت قاطع مى زنم نه از آنها باز مى مانم و نه عقب مى روم.»
و هم رجزى به اين مضمون از وی نقل شده است: به دفاع از بهترين كسى كه در منى و خيف جاى گرفته آنها را با شمشير مى زنم.
گويد: حرّ و زهير بن قين جنگ سختى كردند و چون يكي حمله مى برد و فرو مى ماند ديگرى حمله مى کرد و او را نجات مى داد، مدتى چنين بودند عاقبت پيادگان به حرّ حمله کردند و او را به شهادت رساندند.
گويد: ابو ثمامه صايدى پسر عموى خويش را كه دشمن وى بود بكشت.
گويد: پس از آن نماز ظهر كردند، حسين با آنها نماز خوف كرد.»(2)
طبق نقل مقاتل شهادت حرّ بن یزید ریاحی نیز در این زمان رخ داده است.
اقامه نماز ظهر عاشورا به امامت حضرت سیدالشهداء (علیه السّلام)
در مقتل مقرم درباره چگونگی اقامه نماز ظهر عاشورای حضرت امام حسین (عليه السّلام) در دشت کربلا چنین نقل شده است:
«و قام الحسين إلى الصلاة فقيل إنه صلى بمن بقي من أصحابه صلاة الخوف و تقدم أمامه زهير بن القين و سعيد بن عبد اللّه الحنفي في نصف من أصحابه و يقال إنه صلى و أصحابه فرادى بالإيماء:
و صلاة الخوف حاشاها فما
روعت و الموت منها كان قابا
ما لواها الموقف الدامي و ما
صدها الجيش ابتعادا و اقترابا
زحفت ظامئة و الشمس من
حرها تلتهب الأرض التهابا
هزت الجيش و قد ضاقت به
عرصة الطف سهولا و هضابا
سائل الميدان عنها سترى
كيف أرضته طعانا و ضرابا
كيف حامت حرم اللّه فما
خدشت عزا و لا ولت جنابا
كيف دون اللّه راحت تدري
بهواديها سهاما و كعابا
و لما أثخن سعيد بالجراح سقط إلى الأرض و هو يقول: اللهم العنهم لعن عاد و ثمود و أبلغ نبيك مني السلام و أبلغه ما لقيت من ألم الجراح فإني أردت بذلك ثوابك في نصرة ذرية نبيك (صلى اللّه عليه و آله و سلم) و التفت إلى الحسين قائلا: أوفيت يا ابن رسول اللّه؟ قال: نعم أنت أمامي في الجنة و قضى نحبه فوجد فيه ثلاثة عشر سهما غير الضرب و الطعن.
و لما فرغ الحسين من الصلاة قال لأصحابه: يا كرام هذه الجنة قد فتحت أبوابها و اتصلت أنهارها و أينعت ثمارها و هذا رسول اللّه و الشهداء الذين قتلوا في سبيل اللّه يتوقعون قدومكم و يتباشرون بكم فحاموا عن دين اللّه و دين نبيه و ذبوا عن حرم الرسول فقالوا: نفوسنا لنفسك الفداء و دماؤنا لدمك الوقاء فو اللّه لايصل إليك و إلى حرمك سوء و فينا عرق يضرب.(3)
«حضرت امام حسين (عليه السّلام) به نماز ايستاد. گفته شده است كه امام (علیه السّلام) با جمعی از اصحاب نماز خوف خواندند و زهير بن قين و سعيد بن عبد اللّه حنفى با نصف اصحاب جلوى امام (علیه السّلام) ايستادند و گفته شده كه با اشاره نماز را فرادى خواندند. هنگامى كه سعيد به سختى مجروح شد بر زمين افتاد و مى گفت: خدايا اين قوم را لعنت كن همانگونه كه عاد و ثمود را لعنت كردى و سلام مرا به پيامبرت برسان و درد جراحتهاى مرا به او ابلاغ كن همانا قصد من از يارى ذريّه پيامبر (صلّى اللّه عليه و آله) ثواب تو بود. آنگاه به حسين (علیه السّلام) رو كرد و گفت: اى فرزند رسول خدا، آيا به عهدم وفا كردم؟ امام (علیه السّلام) فرمودند:
آرى تو در بهشت جلوى من هستى، آنگاه به سوى او رفتند و ديدند غير از ضربه شمشير و جاى نيزه، سيزده تير در بدن او وجود دارد. چون حضرت امام حسين (علیه السّلام) از نماز فارغ شد به اصحابش فرمود: اى كريمان اين بهشت است كه درهايش بازشده است، نهرهاى آن به هم پيوسته و ميوه هاى آن رسيده است.
اين رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله) و شهداء فى سبيل اللّه هستند كه منتظر آمدن شما هستند، از دين خدا و رسول حمايت كنيد و از حرم رسول دفاع كنيد. همگان گفتند: جان ما فداى جان شما و خون ما سپر خون شما، به خدا قسم بدى به شما و به حرم شما نمى رسد در حالى كه نبض ما مى زند.(4)
طبق نقل کتب تاریخی و مقاتل از جمله تاریخ طبری، الکامل، مقتل الحسین خوارزمی و مقتل الحسین مقرم پس از نماز جنگ شدت گرفت و به دستور عمر بن سعد (لعنه الله علیه) به شدت حضرت امام حسین (علیه السّلام) و یاران ایشان را تیرباران کردند.
در تاریخ طبری در این باره چنین گزارش شده است:
«ثم اقتتلوا بعد الظهر فاشتد قتالهم.»(5)
بعد از نماز سخت نبرد كردند.
در تاریخ الکامل در این باره چنین آمده شده است:
«ثمّ اقتتلوا بعد الظهر فاشتدّ قتالهم و وصل إلى الحسين فاستقدم الحنفيّ أمامه فاستهدف لهم يرمونه بالنّبل و هو بين يديه حتى سقط.
و قاتل زهير بن القين قتالا شديدا، فحمل عليه كثير بن عبيد الله الشّعبيّ و مهاجر بن أوس فقتلاه.»(6)
بعد از نماز سخت نبرد كردند. مهاجمين هم به حسين(علیه السّلام) رسيدند حنفى خود را پيش انداخت و سپر حسين (علیه السّلام) نمود. آنها حسين (علیه السّلام) را تير باران مي كردند به او كه سپر بود اصابت مي كرد تا افتاد. زهير بن القين هم سخت دليرى و پايدارى كرد. كثير بن عبد الله شعبى و مهاجر بن اوس هر دو متفقاً بر او حمله كردند و او را كشتند.(7)
به خاک و خون غلطیدن سپاه سواره حضرت سیدالشهداء (علیه السّلام)
با تیراندازی جمعی از تيراندازان به فرماندهی عمرو بن سعيد نیروی سواره حضرت امام حسین (علیه السّلام) در اندک مدتی به شهادت رسیدند. در این باره در مقتل الحسین (علیه السّلام) مقرم آمده است:
«ثم إن عمر بن سعد وجه عمرو بن سعيد في جماعة من الرماة فرموا أصحاب الحسين و عقروا خيولهم و لم يبق مع الحسين فارس إلا الضحاك بن عبد اللّه المشرقي يقول إذا رأيت خيل أصحابنا تعقر أقبلت بفرسي و أدخلتها فسطاطا لأصحابنا و اقتتلوا أشد القتال و كان كل من أراد الخروج ودع الحسين بقوله:
السّلام عليك يا ابن رسول اللّه فيجيبه الحسين و عليك السّلام و نحن خلفك ثم يقرأ: فَمِنْهُمْ مَنْ قَضى نَحْبَهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ يَنْتَظِرُ وَ ما بَدَّلُوا تَبْدِيلًا.»(8)
عمر بن سعد، عمرو بن سعيد را با جماعتى از تيراندازان جلو فرستاد و آنها اصحاب حضرت امام حسين (علیه السّلام) را تير باران كردند. سواره اى با حضرت سیدالشهداء (علیه السّلام) باقى نماند مگر ضحاك بن عبد اللّه مشرقى كه مى گويد: هنگامى كه ديدم اسبها به خاك غلطيدند با اسب خود جلو آمدم، جنگ شديد در گرفت و هر كس اراده بيرون رفتن مى كرد با حضرت امام حسين (علیه السّلام) وداع مى كرد و مى گفت: السّلام عليك يا بن رسول اللّه، حضرت سیدالشهداء (علیه السّلام) پاسخ مى داد: عليك السّلام، ما نيز به دنبال تو می آیيم. آنگاه این آيه قرآن را مى خواندند: «فَمِنْهُمْ مَنْ قَضى نَحْبَهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ يَنْتَظِرُ وَ ما بَدَّلُوا تَبْدِيلًا.»(9)
در مقاتل مختلف نام شهدای کربلا را که پس از نماز به شهادت رسیدند، ذکر نموده است که برخی به سرشناسان قوم بسنده کرده اند.
در مقتل مقرم از به شهادت رسیدن افراد ذیل بعد از نماز ظهر یاد شده است:
«ابو ثمامه صائدى، زهير و ابن مضارب، عمرو بن قرظه، نافع جملى، واضح و أسلم، برير بن خضير، حنظله شبامى، عابس بن شبيب، شوذب، جون غلام ابوذر، انس كاهلى، عمرو بن جنادة، حجاج جعفى، سوّار و سويد.»(10)
وقعه الطف از شهادت افراد زیر پس از نماز ظهر یاد کرده است:
«زهير بن قين، نافع بن هلال جملى، شهادت دو برادر غفارى شهادت و دو جوان از بنى جابر، حنظلة بن أسعد شبامى، عابس بن أبى شبيب شاكرى و غلام او شوذب، يزيد بن زياد أبى شعثاء كندى، شهادت كوفيانى كه در بين راه به حضرت امام حسین(عليه السّلام) پيوستند؛ چهار مردى كه همراه طرمّاح بن عدى بودند؛ جابر بن حارث سلمانى، مجمّع بن عبد الله عائذي و عمر بن خالد صيداوى و سعد غلام عمر بن خالد، سويد خثعمى و بشير حضرمى.»(11)
اسامی شهدای دشت کربلا پس از نماز ظهر بدین ترتیب در تاریخ الکامل ذکر شده است:
«حنفى، زهير بن القين، نافع بن هلال بجلى، عبد الله و عبد الرحمن دو فرزند عروه غفارى، دو جوانمرد جابرى كه سيف بن حارث بن سريع، عابس بن ابى شبيب شاكرى و شوذب غلام شاكر، ابو الشعثاء كندى، صيداوى كه عمر بن خالد، جبار بن حارث سلمانى، سعد غلام عمرو بن خالد و مجمع عائذى و آخرين كسى كه از ياران حسين مانده بود سويد بن ابى مطاع خثعمى بود.»(12)
طبری در تاریخ خود از افراد ذیل نامبرده است که پس از نماز ظهر به شهادت رسیدند:
حنفى، زهير بن قين، نافع بن هلال جملى، عبد الله و عبد الرحمان پسران عزره؛ هردوان غفارى، دو جوان جابرى؛ سيف بن حارث بن سريع و مالك بن عبد بن سريع كه عمو زاده بودند، عابس بن ابى شبيب شاكرى، شوذب غلام شاكر، سويد بن عمرو خثعمى و بشير بن عمرو حضرمى، طبری در ادامه از شهادت عمر بن خالد صيداوى و جابر بن حارث سلمانى و سعد غلام عمر بن خالد و مجمع بن عبد الله عايذى سخن به میان می آورد و ذکر می کند که در آغاز جنگ، به جنگ پرداختند.(13)
از اسامی شهدای دشت کربلا پس از نماز ظهر و شهادت سعيد بن عبد اللّه حنفى در مقتل خوارزمی چنین نامبرده شده است:
«عبد الرّحمن بن عبد اللّه يزنى، يحيى بن سليم المازني، قرّة بن أبي قرّة الغفاري، مالك بن أنس الكاهلي، عمر بن مطاع الجعفي، حبيب بن مظاهر الأسدي، مالك بن انس كاهلى، عمر بن مطاع جعفى، حبيب بن مظاهر اسدى، جون غلام ابوذر غفارى، انيس بن معقل مصبحى، يزيد بن مهاصر جعفى، حجاج بن مسروق مؤذن امام حسين عليه السّلام، زهير بن قين بجلى كه مؤذن امام حسين عليه السّلام، سعيد بن عبد اللّه حنفى [اشتباه از خوارزمی است که نام سعید بن عبدالله حنفی را در دفاع از امام هنگام نماز به شهادت رسید مجدد ذکر نموده است.]
نافع بن هلال جملى و به نقلى هلال بن نافع، جنادة بن حارث انصارى، عمرو بن جناده، پس از او جوانى آمد كه پدرش در آن معركه كشته شده بود. مادرش او را راهی میدان نبرد نمود، عمرو بن قرظة الأنصاري، عبد الرّحمن بن عروة، عابس بن شبيب الشاكري و شوذب غلام شاكر، عبد اللّه و عبد الرّحمن از قبيله غفار، سيف بن حارث بن سريع و مالك بن عبد اللّه بن سريع از طايفه بنو جابر همدان، غلام تركی از وابستگان (موالى) حضرت امام حسين (علیه السّلام)، عمرو بن خالد صيداوى، حنظلة بن اسعد عجلى شبامى، ابو شعثاء يزيد بن زياد.»(14)
شهادت یاران حضرت سید الشهدا (علیه السّلام) در رکاب ایشان
شدت مبارزه و نبرد بعد از نماز ظهر افزایش یافت و یاران باوفای حضرت اباعبدالله الحسین (علیه السّلام) برای دفاع از حریم سبط رسول الله و امام خود یک به یک ضمن کسب اجازه و خداحافظی از محضر حضرت سیدالشهداء (علیه السّلام) به میدان نبرد می شتافتند. در این مجال به ذکر دلاوریها و مبارزات شهدای دشت کربلا تا حدی که در مقاتل و کتب تاریخی نقل شده است می پردازیم و واضح و مبرهم است که قلم یارای شرح اوج رشادتهای شهدای دشت کربلا (رضوان الله علیهم) را ندارد و مقام والای این شهیدان گویای کار خطیر و دلاورانه ایشان است.
مبارزه و شهادت عبد الرحمن بن عبد اللّه يزني، قرّة بن أبي قرّة الغفاري، عمر بن مطاع الجعفي و كاهلي
در مقتل خوارزمی از برخی از یاران حضرت امام حسین (علیه السّلام) یاد شده است که در مقتل مقرم و تاریخ طبری و الکامل و برخی منابع دیگر زمان شهادت آنان یاد نشده است. در اینجا به ذکر رجز ایشان، چگونگی مبارزه و شهادت آنان می پردازیم:
« قال: ثمّ خرج عبد الرحمن بن عبد اللّه اليزني و هو يقول:
أنـا ابـن عـبـد الـلّه من آل يزن
ديني على دين حسين و حسن
أضربكم ضرب فتى من اليمن
أرجـو بـذاك الـفـوز عـند المؤتمن
ثمّ حمل فقاتل حتى قتل. ثم خرج من بعده يحيى بن سليم المازني و هو يقول:
لا ضربنّ اليوم ضربا فيصلا
ضربا طلحفي في العدى مستأصلا
لـا عاجزا عنهم و لا مهللا
مـا أنـا إلـاّ الـلـيـث يـحـمـي الأشبلا
ثمّ حمل فقاتل قتالا شديدا حتى قتل. ثم خرج من بعده قرّة بن أبي قرّة الغفاري و هو يقول:
قد عـلمـت حـقا بنو غفّار
و خندف بعد بني نزار
بأنني الليث الهزبر الضاري
لأضـربـنّ معـشر الفجّار
بحد عـضــب ذكـر بـتّـار
يشع لي في ظلمة الغبار
دون الـهـداة السادة الأبرار
رهط النبي أحمد المختار
ثم حمل فقاتل حتّى قتل. ثم خرج من بعده عمر بن مطاع الجعفي و هو يقول:
أنا ابن جعف و أبي مطاع
و في يميني مرهف قطّاع
و أسـمــر سنانـه لـماع
يـرى لـه مـن ضوئه شعاع
قدطاب لي في يومي القراع
دون حسـيـن و لـه الدفاع
ثمّ حمل فقاتل حتى قتل. ثم خرج من بعده مالك بن أنس الكاهلي و هو يقول:
قد علمت كاهل ثم دودان
و الخندفيون و قيس عيلان
بأنّ قـومـي آفـة للـأقران
و انـني سيد تلك الفرسان
پس از او عبد الرّحمن بن عبد اللّه يزنى به ميدان رفت و چنين رجز خواند:
«من عبد اللّه از خاندان يزن و بر دين حسن و حسين (عليهما السّلام) هستم. همانند جوانى از اهل يمن شما را مى زنم و از خدايى كه تكيه گاه من است، اميد سعادت دارم.»
پس از او يحيى بن سليم مازنى به ميدان رفت و گفت:
«امروز شما را به ضربه اى برّنده خواهم زد. ضربتى محكم كه دشمن را نابود كند. نه از رويارويى با آنان ناتوانم و نه فرار مىكنم. چونان شيرى هستم كه از بچه شيرها دفاع مى كنم.»
سپس حمله كرد و جنگيد تا به شهادت رسيد. پس از او قرّة بن ابى قرّه غفارى بيرون آمد و چنين رجز خواند:
«بنى غفار و قبيله مضر كه شاخه نزار هستند به حقيقت مى دانند كه من شير بيشه شكاریم و جمع بدكاران را با شمشير تيز و برّنده اى كه در تاريكى غبارآلود شعاع دارد، مى زنم و از هدايتگران پاك و بزرگان خاندان پيامبر برگزيده، دفاع مى كنم.»
آنگاه عمر بن مطاع جعفى به ميدان آمد و چنين گفت: «من از قبيله جعفى هستم و پدرم مطاع نام دارد. در دستم شمشيرى تيز و برّنده است. پيكانش به رنگ نمكين برق مى زند به طورى كه از نور آن، شعاع ساطع است. براى من مايه خوشوقتى است كه در برابر حسين (عليه السّلام) شمشير بزنم و از او دفاع كنم.»(15)
او هم حمله كرد و جنگيد تا به شهادت رسيد.
پس از او مالك بن انس كاهلى آمد و اين رجز را خواند:
«مردمان قبايل كاهل و دودان و مضر و قيس عيلان مى دانند كه قبيله ما (بنى كاهل) آفت شجاعان هستند و من رييس اين جنگاوران هستم.» او حمله برد و جنگيد تا به شهادت رسيد.»(16)
برخلاف خوارزمی که از مالک بن انس نامبرده است در مقتل مقرم از انس بن حارث بن نبيه كاهلى یاد شده است که از اصحاب پیامبر (صلی الله علیه و آله) بود که وی از اصحاب پیامبر (صلی الله علیه و آله) و این حديث رسول خدا (صلی الله علیه و آله) را از ایشان روايت کرده است: «فرزندم در سرزمين كربلا كشته مى شود، هر كس شاهد باشد بايد او را يارى كند.»
در مقتل مقرم درباره مبارزه و شهادت أنس كاهلي آمده است:
«و كان أنس بن الحارث بن نبيه الكاهلي شيخا كبيرا صحابيا رأى النبي و سمع حديثه و شهد معه بدرا و حنينا فاستأذن الحسين و برز شادا وسطه بالعمامة رافعا حاجبيه بالعصابة و لما نظر إليه الحسين بهذه الهيئة بكى و قال: شكر اللّه لك يا شيخ فقتل على كبره ثمانية عشر رجلا و قتل.»(17)
«انس بن حارث بن نبيه كاهلى كه پير مردى مسن و صحابى پيامبر بود و شاهد بدر و حنين بود، جلو آمد و در حالى كه عمامه اى بر سر گذاشته بود از حضرت امام حسين (عليه السّلام) اجازه خواست. امام (علیه السّلام) چون او را با اين هيأت ديدند؛ گريستند و فرمودند: اى شيخ خداوند عمل تو را مشکور بدارد. با آن سن و سال هجده نفر را به هلاكت رساند و خود شهيد شد.(18)
مبارزه و شهادت جون غلام ابوذر غفاری
به نقل از مقتل الحسین خوارزمی حبیب بن مظاهر پس از عمر بن مطاع جعفى به میدان آمد که شهادت ایشان ذکر شده است و پس از او نیز جون غلام ابوذر غفاری به میدان آمد:
«قال: ثمّ خرج من بعده جون مولى أبي ذر الغفاري و كان عبدا أسود فجعل يقول و هو يحمل عليهم:
كيف يرى الفجار ضرب الأسود بالمشرفي القاطع المهنّد
أحمي الخيار من بني محمد أذبّ عنهم باللسان و اليد
أرجو بذاك الفوز عند المورد من الإله الواحد الموحّد
و قاتل حتی قتل.
پس از جبیب جون غلام ابوذر غفاری که غلام سیاهی بود به میدان رفت. او حمله کرد و می گفت: بدکاران، ضربه های انسان سیاه با شمشیر برنده هندی را چگونه می بینید؟ من از شایستگان آل محمد حمایت می کنم و با دست و زبان از آنان دفاع می کنم. به امید آنکه خدای یگانه در روز قیامت رستگارم کند. و جنگید تا به شهادت رسید.»(19)
مبارزه و شهادت أنيس بن معقل اصبحي، يزيد بن مهاصر جعفي و حجاج بن مسروق
در مقتل الحسین (علیه السّلام) خوارزمی افراد دیگری را که در رکاب حضرت سیدالشهداء (علیه السّلام) به شهادت رسیدند بدین ترتیب برمی شمارد:
« و قاتل حتى قتل. ثمّ خرج من بعده أنيس بن معقل الأصبحي فجعل يقول:
أنـا أنيـس و أنـا ابن معقـل
و في يميني نصل سيف فيصل
أعـلو به الهامات بين القسطل
حتّـى أزيـل خـطبـه فينـجلي
عن الحسين الفاضل المفضل
ابـن رسـول الـلّه خيـر مـرسل
ثم حمل و لم يزل يقاتل حتّى قتل. ثمّ خرج من بعده يزيد بن مهاصر الجعفي و هو يقول:
أنـا يـزيـد و أبـي مـهـاصر
ليث عرين في العرين خادر
يا ربّ إني للحسين ناصر
و لـابـن سـعد تارك و هاجر
ثم حمل و قاتل حتى قتل. ثمّ خرج من بعده الحجاج بن مسروق و هو مؤذن الحسين فجعل يقول:
أقدم حسين هاديا مهديّا
اليوم نلـقـى جـدّك النبيا
ثم أباك ذا العـلـا عـلـيّـا
و الحسن الخير الرضا الوليا
و ذا الجناحين الفتى الكميا
و أسـد الـلّـه الشهيد الحيا
ثمّ حمل فقاتل حتى قتل. ثم خرج من بعده زهير بن القين البجلي و هو يقول:
أنا زهيـر و أنـا ابـن القين
أذودكم بالسيف عن حسين
إنّ حسـينا أحد السبطين
مـن عـتـرة البرّ التقي الزين
ذاك رسول اللّه غير المين
أضربـكم و لا أرى من شين
و روي أنّ زهيرا لما أراد الحملة وقف على الحسين و ضرب على كتفه و قال: «أقدم حسين هاديا مهديّا» الابيات التي تقدّمت للحجاج بن مسروق فلا أدري أهو منشؤها أم الحجاج بن مسروق ثمّ قاتل قتالا شديدا. فشدّ عليه كثير بن عبد اللّه الشعبي و مهاجر بن أوس التميمي فقتلاه فقال الحسين حين صرع زهير: لا يبعدنّك اللّه يا زهير، و لعن اللّه قاتلك لعن الّذين مسخهم قرده و خنازیر.
او هم نبرد كرد تا به شهادت رسید. پس از او انيس بن معقل مصبحى بيرون آمد و رجز خواند:
«من انيس بن معقل هستم كه شمشير برنده در دست دارم. در ميان گرد و غبار، سرها را با آن مى زنم تا از چهره حسين (عليه السّلام) فرزند رسول خدا غبار بزدايم.»
او هم حمله كرد و پيوسته جنگيد تا به شهادت رسيد. سپس يزيد بن مهاصر جعفى به ميدان رفت و رجز مى خواند:
«من يزيد فرزند مهاصر همچون شير بيشه ام. خدايا، من حسين (عليه السّلام) را يارى مى كنم و از ابن سعد روى گردانم.» او هم نبرد كرد تا به شهادت رسید.
سپس حجاج بن مسروق مؤذن حضرت امام حسين (عليه السّلام) به ميدان آمد و چنين رجز خواند:
«اى حسين (عليه السّلام) هدايت شده و هدايتكننده، به پيش رو كه ما امروز جدّ تو را ملاقات خواهيم كرد. همچنين پدرت على (علیه السّلام) والامقام و حسن (علیه السّلام) نيكوكار و خشنود و ذوالجناحين (جعفر) و اسد اللّه، شهيد زنده حمزه را ملاقات خواهيم كرد. او هم حمله کرد و جنگید تا به شهادت رسید.
پس از او زهیر بن قین بجلی که موذن امام حسین (علیه السّلام) بود بیرون شد و چنین گفت: «من زهیر فرزند قین هستم که با شمشیر از حسین (علیه السّلام) دفاع می کنم. ایشان یکی از سبطین است که از خاندان مردی پاک و پرهیزکار و برگزیده هستند. او رسول خداست که دروغ نمی گوید. من شما را می زنم و ننگ و زشتی در این کار نمی بینم.
گفته اند که چون زهیر قصد حمله کرد نزد امام آمد و بر شانه آن حضرت زد و اشعاری که حجاج بن مسروق نقل شد، خواند: «ای حسین (علیه السّلام) هادی و مهدی، پیش رو...» بنابراین نمی دانیم سراینده این اشعار حجاج بوده یا زهیر.
زهیر جنگ سختی کرد تا آنکه کثیر بن عبدالله شعبی و مهاجر بن اوس تمیمی بر او حمله بردند و او را کشتند. وقتی او بر زمین افتاد امام فریاد زد: خدا تو را از رحمتش دور نکند ای زهیر، قاتلت را چون مسخ شدگان لعنت کند.»(20)
مبارزه و شهادت زهیر بن قین و سلمان بن مضارب بجلى
در مقتل الحسین (علیه السّلام) خوارزمی شهادت زهیر بن قین را پس از حجاج بن مسروق ذکر نموده است.
در مقتل مقرم درباره جنگاوری و شهادت زهیر که در هنگام نماز ظهر از حضرت سیدالشهداء (علیه السّلام) و یاران ایشان به دفاع برخاسته بود به همراه پسرعمویش ابن مضارب چنین آمده است:
« و خرج سلمان بن مضارب البجلي و كان ابن عم زهير بن القين فقاتل حتى قتل و خرج بعده زهير بن القين فوضع يده على منكب الحسين و قال مستأذنا:
أقدم هديت هاديا مهديا فاليوم القى جدك النبيا
و حسنا و المرتضى عليا و ذا الجناحين الفتى الكميا
و أسد اللّه الشهيد الحيا
فقال الحسين: و أنا ألقاهما على أثرك و في حملاته يقول:
أنا زهير و أنا ابن القين
أذودكم بالسيف عن حسين
فقتل مائة و عشرين ثم عطف عليه كثير بن عبد اللّه الصعبي و المهاجر بن أوس فقتلاه فوقف الحسين و قال: لا يبعدنك اللّه يا زهير و لعن قاتليك لعن الذين مسخوا قردة و حنازير.»(21)
«سلمان بن مضارب بجلى كه پسر عموى زهير بود بيرون آمد و آنقدر جنگيد كه به شهادت رسيد بعد از او زهير بن قين بيرون آمد در حالى كه دست خود را بر شانه حضرت امام حسين (علیه السّلام) گذارده بود و براى اجازه گرفتن گفت:
امروز جدّت پيامبر را ملاقات مى كنم، مى روم در حالى كه هدايت شده ام.
و حسن را و على مرتضى را و جوانمردى كه صاحب دو بال است و اسد الله شهيد را.
حضرت امام حسين (علیه السّلام) فرمودند: من نيز به دنبال تو آنها را ملاقات خواهم كرد. زهير مشغول كارزار شد و صد و بيست نفر را به هلاكت رساند و كثير بن عبد اللّه صعبى و مهاجر بن اوس به او حمله ور مى شوند و او را به شهادت می رسانند.
حضرت امام حسين (علیه السّلام) بالاى سر او آمد و مى فرمود: اى زهير خداوند تو را از رحمت خود دور نگرداند و قاتلين تو را لعنت كند آنگونه كه لعنت كرد كسانى را كه به شكل خوك و ميمون در آمدند.»(22)
نقل شهادت زهیر در طبری چنین ذکر شده است:
«و قاتل زهير بن القين قتالا شديدا و أخذ يقول: انا زهير و انا ابن القين أذودهم بالسيف عن حسين.
قال: و أخذ يضرب على منكب حسين و يقول: اقدم هديت هاديا مهديا فاليوم تلقى جدك النبيا و حسنا و المرتضى عليا و ذا الجناحين الفتى الكميا و اسد الله الشهيد الحيا.
قال: فشد عليه كثير بن عبد الله الشعبى و مهاجر بن أوس فقتلاه.»(23)
«گويد: زهير بن قين سخت مى جنگيد و مى گفت: من زهيرم پسر قين كه دشمن را با شمشير از حسين مى رانم.
گويد: هم او دست به شانه حسين (علیه السّلام) مى زد و مى گفت:
«پيش برو كه هدايت يافته اى و هدايتگر. امروز با جدت پيمبر ديدار مى كنى و با حسن و على مرتضى و صاحب دو بال، جوان دلير و شير خداى شهيد جاويد.»
گويد: كثير بن عبد الله شعبى و مهاجران اوس بدو حمله بردند و خونش بريختند.»(24)
به نقل موسوعه امام حسین (ع) از مقتل ابی مخنف علی بن مظاهر و یزید بن مظاهر بعد از زهیر بن قین به شهادت رسیدند. (25)
مبارزه و شهادت ابو ثمامه صائدى
درباره مبارزه و شهادت ابوثمامه صائدی در مقتل الحسین (علیه السّلام) مقرم چنین گزارش شده است:
«و خرج أبو ثمامة الصائدي فقاتل حتى اثخن بالجراح و كان مع عمر بن سعد ابن عم له يقال له قيس بن عبد اللّه بينهما عداوة فشد عليه و قتله.»(26(
ابو ثمامه صائدى بيرون آمد و مشغول جنگ شد تا آنكه مجروح گرديد از آنجا كه با عمر بن سعد پسر عمو بود و ميان آنها دشمنى بود عمر بن سعد به سوى او رفت و او را به شهادت رساند.(27)
مبارزه و شهادت نافع بن هلال جملى مذحجی
پیشتر درباره دلاوری و مبارزه نافع بن هلال گزارشهای مقاتل ذکر شد. در مقتل الحسین (علیه السّلام) مقرم و مقتل الحسین (علیه السّلام) خوارزمی درباره مبارزه و شهادت نافع بن هلال جملي چنین گزارش شده است:
«و رمى نافع بن هلال الجملي المذحجي بنبال مسمومة كتب اسمه عليها و هو يقول:
أرمي بها معلمة أفواقها
مسمومة تجري بها أخفاقها
ليملأن أرضها رشاقها
و النفس لا ينفعها اشفاقها
فقتل اثني عشر رجلا سوى من جرح و لما فنيت نباله جرد سيفه يضرب فيهم فأحاطوا به يرمونه بالحجارة و النصال حتى كسروا عضديه و اخذوه أسيرا فأمسكه الشمر و معه أصحابه يسوقونه فقال له ابن سعد: ما حملك على ما صنعت بنفسك؟
قال: إن ربي يعلم ما أردت، فقال له رجل و قد نظر إلى الدماء تسيل على وجهه و لحيته: أما ترى ما بك؟ فقال: و اللّه لقد قتلت منكم اثني عشر رجلا سوى من جرحت و ما ألوم نفسي على الجهد و لو بقيت لي عضد ما اسرتموني و جرد الشمر سيفه فقال له نافع و اللّه يا شمر لو كنت من المسلمين لعظم عليك أن تلقى اللّه بدمائنا فالحمد للّه الذي جعل منايانا على يدي شرار خلقه ثم قدمه الشمر و ضرب عنقه.(28)
نافع بن هلال جملى تيرهايى مسموم آماده كرده بود كه نام خود را بر آنها نوشته بود و آنها را به سوى لشكر كوفه مى انداخت. دوازده نفر را به قتل رساند غير از كسانى كه مجروح نمود هنگامى كه تيرها تمام شد شمشير خود را برهنه كرد و به جنگ پرداخت، دشمن او را احاطه كرد و با سنگ مى زد تا آنكه بازوهاى او را شكستند و او را اسير كردند شمر همراه با اصحابش او را نزد ابن سعد آوردند. عمر بن سعد به او گفت: چرا با خودت چنين كردى؟ هلال فرمود: خداوند با من است و مى داند كه منظور من چه بوده است؟ مردى كه به خونهاى جارى شده نگاه مى كرد گفت: آيا نمى بينى چگونه هستى؟ هلال مى فرمايد: غير از مجروحين دوازده نفر از شما را به قتل رساندم، خودم را بر اين تلاش ملامت نمى كنم و اگر بازويى داشتم شما نمى توانستيد مرا اسير كنيد. شمر شمشير خود را برکشید نافع مى فرمايد: اى شمر به خدا قسم اگر مسلمان بودى برايت سنگين بود كه خداوند را با خون ما ملاقات كنى. حمد مخصوص خدايى است كه آرزوى ما را به وسيله بدترين خلق خود برآورده ساخت شمر جلو آمد و گردن او را زد.(29)
درباره مبارزه و شهادت نافع بن هلال جملي در تاریخ طبری چنین گزارشی آمده است:
«قال: و كان نافع بن هلال الجملي قد كتب اسمه على افواق نبله، فجعل يرمى بها مسومة و هو يقول: انا الجملي، انا على دين على.
فقتل اثنى عشر من اصحاب عمر بن سعد سوى من جرح، قال: فضرب حتى كسرت عضداه و أخذ أسيرا، قال: فأخذه شمر بن ذي الجوشن و معه اصحاب له يسوقون نافعا حتى اتى به عمر بن سعد، فقال له عمر بن سعد: ويحك يا نافع، ما حملك على ما صنعت بنفسك. قال: ان ربى يعلم ما اردت، قال: و الدماء تسيل على لحيته و هو يقول: و الله لقد قتلت منكم اثنى عشر سوى من جرحت، و ما الوم نفسي على الجهد، و لو بقيت لي عضد و ساعد ما اسرتمونى، فقال له شمر: اقتله اصلحك الله! قال: أنت جئت به، فان شئت فاقتله. قال: فانتضى شمر سيفه. فقال له نافع: اما و الله ان لو كنت من المسلمين لعظم عليك ان تلقى الله بدمائنا فالحمد لله الذى جعل منايانا على يدي شرار خلقه، فقتله.(30)
گويد: نافع بن هلال جملى نام خويش را به پيكان تيرهايش نوشته بود و تيرها را كه زهرآگين بود مى انداخت و مى گفت: «من جمليم كه پيرو دين عليم.»
گويد: دوازده كس از ياران عمر بن سعد را كشت، جز آنها كه زخمدارشان كرد.
گويد: چندان ضربت خورد كه دو بازويش بشكست و اسير شد.
گويد: شمر بن ذى الجوشن او را گرفت و يارانش او را سوى عمر بن سعد كشيدند كه بدو گفت: «واى بر تو، اى نافع چه چيز وادارت كرد كه با خودت چنين كنى؟» گفت: «پروردگارم مى داند كه چه مى خواستم.» گويد: خون بر ريشش روان بود و مى گفت: «به خدا دوازده كس از شما را كشتم به جز آنهایی را كه زخمی كردم و خويشتن را از اين تلاش ملامت نمىكنم. اگر ساق و بازو داشتم اسيرم نمىكرديد.» شمر به عمر گفت: «خدايت قرين صلاح بدارد او را بكش.» گفت: «تو او را آورده اى اگر مى خواهى خونش بريز.» گويد: «شمر شمشير خويش را كشيد و نافع بدو گفت: «به خدا اگر از مسلمانان بودى چنين بی باك نبودى كه با خون ما به پيشگاه خداى روى. حمد خداى كه مرگ ما را به دست بدترين مخلوق نهاد.» گويد: پس شمر او را بكشت.(31)
مبارزه و شهادت جناده بن حرث و عمرو بن جنادة
مقتل الحسین (علیه السّلام) خوارزمی در ادامه نبرد از مبارزه و شهادت جناده بن حرث و عمرو بن جنادة یاد می کند:
«ثمّ خرج من بعده جنادة بن الحرث الأنصاري و هو يقول:
أنا جـنادة أنـا ابـن الحـارث
لـسـت بـخـوار و لـا بـنـاكـث
عن بيعتي حتى يقوم وارثي
من فوق شلو في الصعيد ماكث
فحمل و لم يزل يقاتل حتى قتل. ثمّ خرج من بعده عمرو بن جنادة و هو ينشد و يقول:
أضق الخناق من ابن هند و أرمه فـي عـقـره بفوارس الأنصار
و مهاجرين مخضبين رماحهم تحت العجاجة من دم الكفّار
خضبت على عهد النبي محمد فاليوم تخضب من دم الفجّار
و اليوم تخضب من دماء معاشر رفضوا القرآن لنصرة الأشرار
طلبوا بثارهم ببـدر و انثنوا بـالمرهفات و بالقنا الخطّار
و اللّه ربي لا أزال مضاربا للفـاسـقـين بـمرهف بتّار
هذا عليّ اليوم حقّ واجب في كلّ يوم تعانق و حوار
پس از او جنادة بن حارث انصارى بيرون شد و چنين رجز خواند:
«منم جناده فرزند حارث كه ضعيف و پيمانشكن نيستم بلكه بر بيعت خود باقى هستم و مى جنگم تا بازماندگانم بر سر جسدم آيد و راهم را ادامه دهد.»
او حمله كرد و پيوسته جنگيد تا كشته شد.
سپس عمرو بن جناده با اين اشعار به ميدان آمد: «عرصه را بر پسر هند (يزيد) تنگ كن و او را در ميان سواران انصار و مهاجران بينداز كه در نبردهاى زمان پيامبر، نيزه هايشان به خون كفار رنگين بود و امروز از خون فاسقان. امروز نيزه ها از خون گروهى كه براى خوشامد بدكاران قرآن را كنار گذاشتند، رنگين مى شود. اينان مى خواهند انتقام بدر را بگيرند و با شمشيرها و نيزه هاى تيز بزنند. پيوسته فاسقان را با شمشير برّنده مى زنم و اين كار، امروز و در هر جنگ - و روز گلاويز شدن - بر من واجب است». او حمله كرد و جنگيد تا كشته شد.»(32)
«در مقتل الحسین (علیه السّلام) خوارزمی از مبارزه جوانی که پدرش در جنگ کشته شده بود و حضرت امام حسين (علیه السّلام) به علت اینکه شاید مادر این جوان راضی نباشد به او اجازه نبرد ندادند ولی چون جوان گفت مادرم مرا برای دفاع از خاندان پیامبر راهی کرده است حضرت سیدالشهداء (علیه السّلام) اذن میدان دادند پس از رجزخوانی و مبارزه وی به شهادت رسید و سرش را بريدند و به سوى لشكر امام انداختند. مادرش سر را برداشت و به سمت دشمن افکند و با عمود خیمه به جنگ دشمن رفت و دو مرد را به قتل رساند و امام دستور دادند برگردند.» (33)
در مقتل مقرم این جوان را عمرو بن جناده نامبرده است و از رشادت و شهادت وی چنین گزارش نموده است:
« و جاء عمرو بن جنادة الأنصاري بعد أن قتل أبوه و هو ابن إحدى عشرة سنة يستأذن الحسين فأبى و قال: هذا غلام قتل أبوه في الحملة الأولى و لعل أمه تكره ذلك قال الغلام: إن أمي أمرتني فأذن له فما أسرع أن قتل و رمي برأسه إلى جهة الحسين فأخذته أمه و مسحت الدم عنه و ضربت به رجلا قريبا منها فمات و عادت إلى المخيم فأخذت عمودا و قيل سيفا و أنشأت:
إني عجوز في النسا ضعيفة
خاوية بالية نحيفة
اضربكم بضربة عنيفة
دون بني فاطمة الشريفة
فردها الحسين عليه السّلام إلى الخيمة بعد أن أصابت بالعمود رجلين.»(34)
عمرو بن جنادة انصارى كه پسرى يازده ساله بود، پس از شهادت پدرش نزد حضرت امام حسین (علیه السّلام) آمد و اجازه طلبيد. امام (عليه السّلام) اجازه ندادند و فرمودند: پدرت در اولين حمله كشته شده و شايد مادرت راضی نباشد. عمرو مى گويد: مادرم به من امر كرده است، حضرت امام حسین (علیه السّلام) اجازه مى فرمایند و چيزى نمى گذرد كه او نيز شهيد مى شود و سرش را به سوى حضرت امام حسین (علیه السّلام) مىاندازند. مادرش سر را بر مىدارد، خون را پاك مىكند و آن را بر يكى از لشكريان كوفه مى زند كه نزديك بود او را به هلاكت رساند. مادر عمرو به خيمه مىآيد و عمود خيمه را بر مىدارد و در حالى كه اشعارى مى خواند حمله مىكند. حضرت امام حسین (علیه السّلام) او را به خيمه بازمى گرداند پس از آنكه با عمود دو نفر را زده بود.(35)
پی نوشتها
(1)تاريخ الطبري، جلد 5، صفحه 441 – 439
(2)ترجمه تاريخ الطبري،جلد7، صفحه 3045 – 3041
(3)مقتل الحسين(علیه السّلام)مقرم، صفحه 257 – 256
(4) ترجمه مقتل مقرم، صفحه 162 – 161
(5)تاريخ الطبري، جلد 5، صفحه 441
(6) الكامل، جلد 4، صفحه 71
(7) ترجمه الكامل، جلد 11، صفحه 181
(8) مقتل الحسين (علیه السّلام) مقرم، صفحه 257
(9) ترجمه مقتل مقرم، صفحه 162
(10) مقتل الحسين (علیه السّلام) مقرم، صفحه 266- 257
(11) وقعه الطف، صفحه 241 – 230
(12) الكامل، جلد 4، صفحه 74 – 71
(13)تاريخ الطبري، جلد5، صفحه 446 - 441
(14) مقتل الحسين (علیه السّلام) خوارزمی، صفحه 146 – 136
(15) برخی انتساب این رجز به عمر بن مطاع جعفى را وارد ندانسته اند.
(16) شرح غم حسین علیه السّلام، صفحه ۱۳۴- 132
(17) مقتل الحسين(ع) مقرم، صفحه 263
(18) ترجمه مقتل مقرم، صفحه 168
(19) شرح غم حسین علیه السّلام، صفحه135
(20) شرح غم حسین علیه السّلام، صفحه ۱۳7- 136
(21) مقتل الحسين(ع)، المقرم، صفحه 258 – 257
(22) ترجمه مقتل مقرم، صفحه 163- 162
(23)تاريخ الطبري، جلد 5، صفحه 441
(24) ترجمه تاريخ الطبري، جلد7، صفحه 3045
(25) تاریخ امام حسین، جلد3، صفحه 607
(26)مقتل الحسين(ع) مقرم، صفحه 257
(27)ترجمه مقتل مقرم، صفحه 162
(28) مقتل الحسين(ع) مقرم، صفحه 259 - شرح غم حسین علیه السّلام، صفحه ۱۳8
(29)ترجمه مقتل مقرم، صفحه 165
(30)تاريخ الطبري، جلد 5، صفحه 442 – 441
(31)ترجمه تاريخ الطبري، جلد7، صفحه 3046 – 3045
(32)شرح غم حسین علیه السّلام، صفحه ۱۳9- 138
(33)شرح غم حسین علیه السّلام، صفحه140 – ۱۳9
(34)ترجمه مقتل مقرم، صفحه264
(35) مقتل الحسين(ع) مقرم، صفحه 169
منابع
- تاریخ الامام الحسین (علیه السّلام) موسوعة الامام الحسين(عليهالسلام)، گروهى از نويسندگان، تهران، سازمان پژوهش و برنامه ريزى آموزشى، دفتر انتشارات كمك آموزشى، چاپ اول، 1378ش.
- تاريخ طبرى (تاريخ الأمم و الملوك)، محمد بن جرير طبرى، تحقيق محمد أبوالفضل ابراهيم، بيروت، دارالتراث، 1387/1967
- ترجمه الکامل (كامل تاريخ بزرگ اسلام و ايران)، عز الدين على بن اثير، ترجمه ابو القاسم حالت و عباس خليلى، تهران، مؤسسه مطبوعاتى علمى، 1371ش.
- ترجمه تاريخ طبرى، محمد بن جرير طبرى، ترجمه ابوالقاسم پاينده، تهران، اساطير، 1375
- ترجمه مقتل الحسين عليه السلام مقرم، عبد الرزاق مقرّم، مترجم محمد مهدى عزيز الهى كرمانى، نويد اسلام، قم، 1381
- شرح غم حسین (علیه السّلام)، موفق بن احمد اخطب خوارزمی، مترجم مصطفی صادقی، قم، مسجد مقدس جمکران، 1388
- الكامل في التاريخ، عز الدين أبو الحسن على بن ابى الكرم المعروف بابن الأثير (م 630)، بيروت، دار صادر، 1385/1965
- مقتل الحسین (علیه السّلام)، عبدالرزاق مقرم، بیروت، موسسه الخرسان للمطبوعات، 1426ق.
- مقتل الحسین علیه السلام خوارزمی، موفق بن احمد اخطب خوارزم، قم، أنوار الهدی، 1381ش.
- وقعة الطفّ، لوط بن يحيى ابو مخنف كوفى، قم، جامعه مدرسين، چاپ: سوم، 1417 ق.
اترك تعليق