دارم به سر همیشه هوای هوای طوس
خواهم همی ز بخت رضای رضای طوس
از هر کسی که آن خلف مرتضی رضا
باشدرضا، رضاست ازآن کس خدای طوس
گفت آسمان که خشتِ زر خود دهم عوض
از بهر نیم خشت ز خشت بنای طوس
گفتم تو صرفه می بری و غبنِ فاحش است
نپسندم این معامله را از برای طوس
هر شب به التمای کند نور اقتباس
خشت زر سپهر ز خشت طلای طوس
گر کعبه را بهاست نباشد بهای او
گر مروه را صفاست ندارد صفای طوس
افتد اگر گذار خلیل اندر آن مقام
قربان کند دو بار پسر در مَنای طوس
گر بگذرد به کوه طرق بی سخن کلیم
داند که طور نیست چو طور لقای طوس
آنجا به صد بهانه تمارض کند مسیح
تا بر نهد به بستر دارالشفای طوس
ختم سخن که ختم رسل هادی سُبُل
جدّ رضای طوس نموده ثنای طوس
فرموده روضه ای ز بهشت برین بود
ما بین آن دو کوه فلک ارتقای طوس
گویدفلک که کاش زمین بودمی نخست
می بود طوس جای من و من به جای طوس
گردون بود به گردش و باشد به چرخ چرخ
از بهر طوف قبه عالی بنای طوس
رضوان کند ز شهپر خود رُفت و رو همی
صحن بنای طوس اگر شد رضای طوس
ای دل گرت هوای بهشت است آرزو
یکسان بود هوای بهشت و هوای طوس
شاهان همه گدای در پادشاه او
نی نی شهان تمام گدای گدای طوس
بنما از این دیار دمی از ره وفا
ای هدهد صبا بگذری در سبای طوس
با آن دفین خاک سناباد عرضه ده
کای شاه دین و خسرو معجزنمای طوس
جان را چه رتبه ای است که سازم فدای تو
جانم فدای آنکه شود او فدای طوس
شاها فدایی تو رسانده است جان به لب
تا جان کند فدای طریق وفای طوس
با رخصت تو ای خلف الصّدق مرتضی
یک سر روم ز طوس به گلگشت کربلا
دیوان فدایی مازندرانی، صفحه 202 – 201
اترك تعليق