برادران و خواهران ... در ادامه موضوع عاشورای حسینی، می خواهم این موضوع را متذکر شوم. در گذشته در مورد جوانان و اهمیت نیروی عقلی و روانی و بدنی آنها صحبت کردیم. اگر به برخی از مسائل دقت کنیم، در می یابیم که اعتماد به جوانان امری بسیار مهم است، سن جوانی نیز بعد از سن تکلیف یعنی پانزده سالگی و در عرف و طبق برخی از قوانین بعد از هجده سالگی آغاز می شود. شاید از جمله اموری که باعث می شود که جوانان عنصری مهم و فعال در جامعه باشند این است که آنها در این سن همانگونه که به قدرت بدنی خود پی می برند، به نیروی عقلی خود نیز پی می برد. جوانان باید این نیروی عقلی خود را تربیت کنند و به آن اهتمام ورزند تا شخصیت خود را کامل گردانند. همگی باید بدانیم که اگر وقت و فرصت از دست رفت دیگر باز نمی گردد، ما قدرتی نداریم که بتوانیم زمان را بازگردانیم. انسان ممکن است که با تلاش مضاعف بخواهد که گذشته را جبران کند و شاید این فرصت برای او به دست نیاید، لیکن باید این اصل را بدانیم که اگر زمان از دست رفت، نمی توانیم آن را بازگردانیم. لذا باید طوری برنامه ریزی کنیم که زمان را از دست ندهیم. یعنی انسان باید همیشه هوشیار باشد و وقت را هدر ندهد و آموزش ببیند، فکر کند و هدف و آنچه را که می خواهد؛ ترسیم کند. بعضی اشخاص هدف مشخصی ندارند و آنها سن وسالی هستند که نمی توانند آنچه را که برایشان مفید و مضر هست؛ تشخص دهند. در ابتدا نیاز دارند که کسی آنها را توجیه کند تا آنها شرایط را درک کنند و این چیزی است که نیازمند آن هستیم. اگر جوانان برای استفاده از وقت و یادگیری همت بگمارند و معلم و توجیه کننده برایشان مهیا باشد انسانی خواهد شد که با رشد عقلی ای که یافته است از سن خود بزرگتر فکر می کند و تصمیم می گیرد. درست است عمر انسان زیاد می شود و انسان پیر می شود و محاسن وی سفید می گردد و باید به افراد مسن احترام گذاشت. درست است که سن مهم است ولیکن شاید عقل شخصی از عمرش بیشتر باشد. این رشد عقل لازم است، جوان اگر معلومات خود را بیشتر کرد و عقل خود را پرورش داد و در مقابل تنبلی تسلیم نشد می توان گفت به بینش صحیح رسیده است. در عاشورا دقت کنید سه مساله آزمایش، فتنه و هدف قرار دادن وجود دارد، مساله هدف قرار دادن و راه و منش باطل در تمامی زمانها وجود دارد. گاهی این خط قوی و گاهی کمرنگ می شود و در طول تاریخ جوانان آماج هدفهای مغرضانه واقع شده اند. چرا؟ زیرا جوانان تجارب کمی دارند و می توان به راحتی آنها را به دام انداخت، اگر جوانان قوی باشند و از تجارب کافی بهره مند باشد تمامی توطئه ها با شکست مواجه می شوند. به جوانان در نهضت حسینی بیندیشیم، منظورم جوانانی همچون حضرت قاسم و علی اکبر (علیهما السلام) است، حضرت عباس (علیه السّلام) نیز در سن سی سالگی بودند، به این جوانان که در نبرد عاشورا بودند، بنگرید. در این نبرد آزمایشی برای جوانان بود، حضرت سید الشهداء (علیه السّلام) رمز جاودانگی است، البته تاریخ در مساله ارتباط حضرت امام حسین (علیه السّلام) با حضرت قاسم و فرزند خود حضرت علی اکبر و حضرت عباس (علیهم السّلام) بخل ورزیده و کل مسائل را بیان نکرده است. تاریخ از مسائلی همچون ارتباط حضرت امام حسین(علیه السّلام) با حضرت قاسم (علیه السّلام) قبل از عاشورا چیزی به میان نیاورده است و اینکه امام چگونه با حضرت قاسم(علیه السّلام) صحبت می کردند و حضرت قاسم (علیه السّلام) چه مسائلی را از حضرت امام حسین(علیه السّلام) شنیده اند. ارتباط حضرت علی اکبر (علیه السلام) با حضرت امام حسین(علیه السّلام) چگونه بود که امام در حق ایشان گفتند که او از لحاظ اخلاق و شکل و منطق، شبیه ترین مردم به پیامبر است. حضرت علی اکبر(علیه السّلام) در سال سی و سوم هجری به دنیا آمدند و سنین جوانی را با حضرت سید الشهداء (علیه السّلام) سپری کردند، ارتباط حضرت امام حسین(علیه السّلام) با فرزند جوان خود چگونه بوده است؟ ارتباط حضرت امام حسین(علیه السّلام) با حضرت عباس (علیه السّلام) چگونه بوده است؟ و حضرت عباس (علیه السّلام) چه مسائلی را از حضرت امام حسین (علیه السّلام) آموختند. تاریخ در این مساله غنی نیست. طبعا ارتباطی ویژه و خاص وجود دارد که از رفتارهای آنان در قبال حضرت سید الشهداء (علیه السّلام) نمایان است. ما به اینکه حضرت قاسم علیه السلام با سن کمی که داشت از نبرد نترسید و حضرت علی اکبر (علیه السّلام) به زندگی بیشتر امید داشت و یا اینکه حضرت عباس (علیه السّلام) با نظر به اینکه به او امان نامه را عرضه کردند، به زندگی فکر کرد، بر نخوردیم. در عاشورا بنگرید و همانگونه که گفتم حضرت عباس (علیه السّلام) در سنین جوانی بودند هنگامی که به او گفته شد که فرزندان خاله ما کجا هستند؟ حضرت عباس (علیه السّلام) به آنان پاسخ نداد تا اینکه امام حسین (علیه السّلام) به ایشان اجازه دادند و گفتند که پاسخ آنان را بده. به واقعه عاشورا برویم، لشکری از دشمنان با تعداد بسیار بیشتر از لشکر حضرت امام حسین (علیه السّلام) و مساله شهادت قطعی است و حضرت امام حسین (علیه السّلام) به کسی از اصحاب خود نگفتند که ما پیروز می شویم و برعکس می گفتند که برای شهادت آماده شوید و وظیفه حضرت امام سجاد و حضرت زینب (علیهما السلام) را بیان نمودند و حضرت امام حسین (علیه السّلام) هیچگونه صحبتی از زندگانی بعد روز عاشورا نکردند و با این حال این جوانان جذب حضرت امام حسین(علیه السّلام) شدند و در راه وی قدم گذاشتند. شکی نیست که این جوانان تربیت شده حضرت امام حسین (علیه السّلام) هستند و ادراک و آگاهی را از حضرت امام حسین (علیه السّلام) فرا گرفته اند حضرت امام زین العابدین یا حضرت امام صادق (علیهما السّلام) فرمودند که «کان عمنا العباس ذا بصیره نافذه» او شخصی عادی نبود و اگر دهها نبرد همچون واقعه عاشورا پیش می آمد نه او و نه حضرت علی اکبر و حضرت قاسم (علیهم السّلام) را می لرزاند. حضرت قاسم (علیه السّلام) حوالی یازده یا دوازده ساله بودند به این بصیرت دقت کنید که او چگونه برای یاری عموی خود برخاستند یا سخن حضرت علی اکبر (علیه السّلام) که فرمودند:«ألسنا علی الحق؟ مگر در راه حق نیستیم؟» امام (علیه السّلام) فرمودند بله. ایشان پاسخ دادند پس مهم نیست. به این اطمینان خاطر دقت کنید: «ألسنا علی الحق؟» دقت کنید که حضرت علی اکبر(علیه السّلام) پاسخ را می داند ولی منتظر پاسخ است. او می توانست به حضرت سید الشهداء (علیه السّلام) بگوید که حق با ماست پدرم و از مرگ هراسی نداریم. زیرا شنیدن پاسخ حضرت امام حسین (علیه السّلام) برای حضرت علی اکبر(علیه السّلام) لذت بخش است. دقت کنید که این جوانان که در امر خود بصیرت داشتند و در راه حضرت سید الشهداء (علیه السّلام) شهید شدند، نمونه ای برای بزرگسالان و افراد پا به سن گذاشته نیز شدند. آنان تاریخ را ساختند و همه به جز برخی که بیمار عقلی هستند، به این تاریخ افتخار می کنند. جوانان واقعه عاشورا در نزد حضرت سید الشهداء (علیه السّلام) پرورش یافتند و از ایشان یاد گرفتند و فقط سخنان حضرت سید الشهداء (علیه السّلام) را می شنیدند، امام آنها را تربیت کرد و آموزش داد تا اینکه الگویی برای همه شدند در حالی که نبرد سختی بود، نبرد بین زندگی با ذلت العیاذ بالله و بین جهاد و به شهادت رسیدن و قبول نکردن ذلت و در نتیجه پیروز شدند. الان کدامیک از ما به حضرت علی اکبر (علیه السلام) افتخار نمی کند؟ و کدامین ما به حضرت عباس (علیه السلام) افتخار نمی کند؟ و کدامین ما به حضرت قاسم (علیه السلام) افتخار نمی کند؟ تمام وقایع عاشورا قابل تأمل است. ما هر سال که در وقایع این واقعه تأمل می کنیم گویا که برای اولین بار این مسأله را می خوانیم و مسائل جدیدی را می آموزیم و این نهضت چون مکتبی برای تمامی زمانها و مکانها است. وقت به ما اجازه بیان مسائلی در این خصوص را نمی دهد، لکن از خداوند منان مسئلت داریم که همه به ویژه جوانان ما و همچنین سالمندان و شیوخ و جمیع عزیزان را حفظ کند و ایمان و عمل صالح را روزی همه ما گرداند وآخر دعوانا ان الحمد لله رب العالیمن و صلی الله علی محمد وآله الطیبین الطاهرین.
اترك تعليق