أ تَسْكُبُ دمـعَ العينِ بالعبراتِ و بـــتَّ تُقــــاسي شِدّة الزفَـــــراتِ؟
آیا قطره های اشک را سرازیر می کنی و شب تا صبح با آه و ناله های جانسوز همدم می شوی؟
و تبــكي لآثـارٍ لآلِ محــمّدٍ فقد ضــاقَ منك الصـدرُ بالحسراتِ
و بر آثار و نشانه های به جای مانده از آل محمد (صلی الله علیه و آله) گریه می کنی؟ آری سینه ات با اندوه و افسوس تنگ شده است.
ألا فابكهمْ حَقّـا و بُلَّ عليـهمُ عُـيوناً لرَيْبِ الدهر مُنسَكباتِ
آگاه باش که شایسته است که بر فرزندان رسول خدا (صلی الله علیه و آله) گریه کنی و چشمان خود را از اشکی که از ناملایمات روزگار سرازیر است برای آنها تر کنی.
ولا تنسَ في يومِ الطفوفِ مُصابَهمْ و داهيـةً مــن أعظـمِ النكَـباتِ.
مصیبتهایی را که در روز عاشورا بر آنها روا داشتند؛ فراموش نکن. مصیبت بزرگی که از بزرگترین مصیبتها است.
سقى اللَّهُ أجداثاً على أرضِ كـربلا مــرابيعَ أمـــطارٍ من المُـــــــزُناتِ
خداوند مزار هایی را که در سرزمین کربلا است با بارانهای بهاری که از ابرها فرو می ریزد؛ آبیاری کند.
و صلّى على روح الحسـينِ حبيبهِ قتيـلًا لدى النـهرين بالفَلـَواتِ
و بر روح پاک حبیب خود حسین (علیه السّلام) درود و رحمت بفرستد. آنکه میان دو رود پر آب در دشتها غریبانه و تشنه لب به شهادت رسید.
قتيـلًا بــلا جُرمٍ فُجِعـنا بفقدِهِ فريـداً ينـادي: أينَ أينَ حُمـاتي
آن شهیدی که بی گناه کشته شد و ما با از دست دادن او دردمند و مصیبت زده هستیم. در آن حال که تنها مانده بود صدا می زد کجا هستند طرفداران و یاران من.
أنا الظامئُ العطشانُ في أرضِ غربةٍ قتيلاً و مظلوماً بغير تِراتِ
من در سرزمین غربت لب تشنه و عطشان مظلومانه کشته شدم بی آنکه انتقام خون من گرفته شود.
و قد رفعوا رأسَ الحسينِ على القنا و سـاقوا نسـاءً وُلَّهاً خَـفِراتِ
سر مطهر امام حسین (علیه السّلام) را بر سر نیزه بالا بردند و بانوانی را در حالی که سرگشته و حیران و واله بودند و خجالت می کشیدند و از نگاه نامحرمها ناراحت بودند به اسیری بردند.
فقل لابن سعدٍ عـذَّبَ اللَّهُ روحَهُ ستلقى عـذابَ النـارِ باللعناتِ
پس به پسر سعد که خدا روح و روان او را عذاب کند؛ بگو: زود باشد که به عذاب آتش و لعنت و دوری از رحمت خدا دچار می شوی.
سأقنُـتُ طولَ الدهرِ ما هبَّتِ الصب و أقنُتُ بالآصــالِ و الغَدواتِ
همیشه در طول روزگار تا زمانی که نسیم صبا بوزد و هنگام صبح و شام
على معـشرٍ ضَلّوا جميعاً و ضَيّعوا مقالَ رسول اللَّهِ بالشبهاتِ
بر گروهی نفرین می کنم که همگی گمراه شدند و سخنان پیامبر خدا را با ایجاد تردید و شبهه ضایع کردند و از بین بردند.
شاعر: دعبل خزایی
به نقل از: الغدیر، جلد 2، صفحه 538 – 539
اترك تعليق