متوکل عباسی از یک مرتاض هندی تقاضا کرد که با جادوگری و طلسمها بر امام هادی (علیه السلام) غلبه کند و مکتب اهانت را بر تشیع پیروز نماید.
جادوگر ناصبی با اطمینان درخواست خلیفه را پذیرفت، پس جلسه ای تشکیل شد و حضرت هادی (علیه السلام) را به این محفل دعوت کردند. متوکل اسباب ضیافت و صرف طعام تدارک دید و خدام مشغول پذیرایی شدند. طبق قرار جادوگر ناصبی در نان تصرف کرد، به نحوی که هرگاه امام دست به طعام می برد قطعات نان در هوا معلق شده و از جلوی دست حضرت پرواز می کرد و حاضرین با قصد تحقیر به امام می خندیدند.
این جسارت چند بار تکرار شد، امام که از این توطئه مطلع بود به ناچار به عکس شیری که روی پرده نقاشی شده بود دستی کشید و به عکس امر فرمود: ای شیر، زنده شو این دشمن خدا را بگیر. پس ناگهان عکس تبدیل به یک شیر عظیمی گردید و پرده کاخ را درید و جادوگر را در یک چشم به هم زدن بلعید و سپس به امام خیره شد و آماده حمله به حضار شد، امام علی هادی (علیه السلام) مجددا به شیر امر فرمودند به حالت اول برگرد و نقش پرده شو.
مجلس پراکنده شد و عده ای از هوش رفتند، متوکل به حضرت پناهنده شد و عرض کرد: (یابن رسول الله، جادوگر نزد من امانت بود، خواهش می کنم به شیر امر فرمایید که این مرتاض هندی را برگرداند)
حضرت فرمودند: والله که دیگر او را نخواهید دید، آیا گمان کرده ای که دشمن خدا بر اولیاء الله مسلط خواهند شد؟ ، سپس حضرت مجلس را ترک فرمودند.
منابع
بحار الانوار، جلد 50، صفحه 147
اثبات الهدی، جلد 3، صفحه 347
هدایة الكبرى، صفحه 319
اترك تعليق