سری به نیزه بلند است در برابر زینب (س)

آخرین ضربات بر پیکر حضرت امام حسین (علیه السّلام)

در برخی از مقاتل و کتب تاریخی نقل کرده اند زرعه بن شریک ضربتی بر کتف حضرت امام حسین (علیه السّلام) زد و در برخی گزارشات از دو ضربه آن ملعون بر کتف و شانه حضرت (علیه السّلام) قبل از افتادن حضرت اباعبدالله (علیه السّلام) از اسب سخن رفته است و در برخی نقلها ضربت زرعه بن شریک را پس از افتادن حضرت امام حسین (علیه السّلام) از اسب گزارش کرده اند.

در مقتل مقرم ضربات نهایی که بر پیکر حضرت امام حسین (علیه السّلام) فرود آمده است، چنین گزارش شده است:

«و ضربه زرعة بن شريك على كتفه الأيسر و رماه الحصين في حلقه‏ و ضربه آخر على عاتقه و طعنه سنان بن أنس في ترقوته ثم في بواني صدره ثم رماه بسهم في نحره‏ و طعنه صالح بن وهب في جنبه.» (1)

«زرعة بن شريك ضربه‏اى بر كتف چپ مى‏زند، حصين تيرى به حلق مى ‏زند ديگرى تير به گردن مى ‏زند، سنان بن انس نيزه ‏اى به گلوگاه حضرت امام حسین (علیه السّلام) و پس از آن به سينه امام (علیه السّلام) زد و صالح بن وهب نيزه ‏اى به پهلو ایشان زد.»(2)

 

در تاریخ الکامل نیز درباره احوالات حضرت امام حسین (علیه السّلام) پس از افتادن از اسب چنین آمده است:

«فنادى شمر في الناس: ويحكم ماذا تنتظرون بالرجل؟ اقتلوه ثكلتكم أمّهاتكم‏ فحملوا عليه من كلّ جانب فضرب زرعة بن شريك التميميّ على كفّه اليسرى و ضرب أيضا على عاتقه ثمّ انصرفوا عنه و هو يقوم و يكبو و حمل عليه في تلك الحال سنان بن أنس النّخعيّ فطعنه بالرّمح فوقع و قال لخولي بن يزيد الأصبحيّ: احتزّ رأسه فأراد أن يفعل فضعف و أرعد.»(3)

«ناگاه شمر ميان مردم ندا داد: واى بر شما چه انتظار داريد؟ او را بكشيد مادرهایتان به عزاى شما بنشينند. آنگاه از هر طرف بر امام (علیه السّلام) حمله كردند. زرعة بن شريك تميمى ضربتى بر دست چپ حضرت اباعبدالله (علیه السّلام) زد و باز ضربت ديگرى بر شانه او نواخت آنگاه ایشان افتادند و برخاستند و باز مكرر می افتادند و برخاستند. سنان بن انس نخعى بر او حمله كرد و نيزه را به تن امام حسین (علیه السّلام) فرو برد كه حضرت اباعبدالله(علیه السّلام) افتادند. به خولى بن يزيد اصبحى گفت سر او را ببر. او خواست سرش را ببرد كه دچار لرز گرديد.»(4)

 

در ابصار العین در باب ضربات کاری­ای که بر پیکر حضرت اباعبدالله (علیه السّلام) وارد شده؛ نقل شده است که پس از اصابت تیر بر قلب مطهر حضرت امام حسین (علیه السّلام) و فوران خون از بدن مبارک و ضعف حضرت امام حسین (علیه السّلام)، شمر ملعون آن لشکر لعین را به حمله به سوی حضرت اباعبدالله (علیه السّلام) تحریض می نمود و در نهایت خود اقدام به بریدن سر مبارک حضرت امام حسین (علیه السّلام) می نماید:

«فصاح شمر بن ذي الجوشن (لعنه اللّه علیه) ما تنتظرون بالرجل؟ فطعنه صالح بن وهب المزني على خاصرته فوقع من ظهر فرسه إلى الأرض على خدّه الأيمن و هو يقول: «بسم اللّه و باللّه و على ملّة رسول اللّه» ثمّ قام فضربه زرعة بن شريك على كتفه اليسرى و ضربه آخر على عاتقه فخرّ على وجهه و جعل ينوء برقبته و يكبو فطعنه سنان في ترقوته ثمّ انتزع السنان فطعنه في بواني صدره و رماه سنان أيضا بسهم فوقع في نحره فجلس قاعدا و نزع السهم و قرن كفيه جميعا حتّى امتلأتا من دمائه فخضّب بهما رأسه و لحيته و هو يقول: «هكذا ألقى اللّه مخضبا بدمي مغصوبا عليّ حقّي.» و جاء مالك بن النسر الكندي فشتم الحسين و قبض على كريمته و ضربه بسيفه على رأسه و بدر خولي بن يزيد الأصبحي ليحزّ رأسه فأرعد، فجاء سنان فضربه على ثغره الشريف و جاء شمر فاحتزّ رأسه.»(5)

«شمر بن ذى الجوشن (لعنة اللّه عليه) بر سپاهش بانگ زد و گفت: چرا منتظريد؟ صالح بن وهب مزنى، نيزه ‏اى بر تهيگاه آن بزرگوار زد، امام (علیه السّلام) در حالى كه مى‏ فرمود: «بسم اللّه و باللّه و على ملّة رسول اللّه؛ به نام و ياد خدا و بر آيين رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم)» بر روى گونه سمت راست از اسب بر زمين افتاد. سپس از جای برخاست. زرعة بن شريك، شمشيرى بر كتف چپ او زد و ديگرى شمشيرى بر پشت او وارد ساخت. حضرت امام حسین (علیه السّلام) با صورت روى زمين افتادند و با كمك گردن، سر مباركشان را بالا مى‏گرفتند و به زمين مى‏خوردند. سنان نيزه ‏اى در استخوانهاى بالاى سينه مبارکشان فرو برد و آن را بيرون آورد و بر سينه‏ اش زد و سپس تيرى به گلوى مباركشان زد.

حضرت امام حسین (علیه السّلام) بر جاى خود نشستند و تير را از گلو خارج ساختند و دو كف دست را زير گلو به يكديگر نزديك ساختند تا پر از خون شد و با آن سر و صورتش را خضاب نمودند و مى ‏فرمودند: «هكذا ألقى اللّه مخضّبا بدمى مغصوبا علىّ حقّى: اينگونه به ديدار خدايم مى ‏روم، سر و صورتم به خونم خضاب و حقّم سلب شده است.

مالك بن نسر كندى‏ از راه رسيد و امام را دشنام داد و محاسن شريفش را به دست گرفت و با شمشير بر سر مبارك او كوبيد. خولى‏ بن يزيد اصبحى، خواست سر از بدن او جدا كند ولى به خود لرزيد، سنان وارد شد و بر دندانهاى مباركشان شمشير نواخت و شمر آمد و سر از پيكر مبارك حضرت ابا عبد اللّه الحسين (عليه السّلام) جدا نمود.»(6)

 

در إعلام الورى نیز آخرین ضربات مهلکی که بر پیکر شریف حضرت امام حسین (علیه السّلام) وارد شده است؛ چنین گزارش شده است:

«فحمل عليه من كلّ جانب فضربه زرعة بن شريك على كتفه اليسرى و طعنه سنان بن أنس بالرّمح فصرعه و نزل إليه خولي بن يزيد الأصبحي لعنه اللّه ليحز رأسه فارعد فقال له شمر: فتّ اللّه‏ في عضدك ما لك ترعد؟ و نزل إليه شمر لعنه اللّه فذبحه ثمّ دفع رأسه إلى خولي بن يزيد الأصبحي فقال له: احمله إلى الأمير عمر بن سعد.»(7)

«حضرت امام حسین (علیه السّلام) را از هر طرف محاصره نمودند. زرعة بن شريك شمشيرى بر كتف آن حضرت فرود آورد و سنان بن انس هم نيزه بر آن حضرت زد و در اثر همين نيزه حضرت امام حسين (عليه السّلام) از بالاى اسب بر زمين افتاد، خولى بن يزيد از اسب به زير آمد تا سر مبارك او را از بدن جدا سازد وليكن دستش لرزيد، در اين هنگام شمر (لعنه الله علیه) رسيد و گفت: خداوند دستت را بشكند چرا مي لرزى؟ شمر از اسب به زير آمد و سر مبارك وى را از تن جدا كرد و به خولى داد و گفت: اينك براى ابن سعد ببر.»(8)

در این باب که سر مبارک حضرت امام حسین (علیه السّلام) توسط کدام ملعون جدا شده است در مقاتل و برخی کتب تاریخی گاها مغرضانه نام چند نفر را ذکر کرده اند. شمر بن ذی الجوشن (لعنه الله علیه) طبق نقل مشهور و سخن حضرت صاحب الزمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) در ناحیه مقدسه، سر مبارک حضرت سیدالشهداء (علیه السّلام) را جدا نموده است و در گفتگویی که قبل از بریدن سر شریف حضرت اباعبدالله (علیه السّلام)، هنگام نشستن شمر (لعنه الله علیه) بر سینه مبارک با آن ملعون دارد، حضرت سیدالشهداء (علیه السّلام) به شمر ملعون می فرماید که پیامبر (صلی الله علیه و آله) به ایشان خبر داده اند که قاتل من تو هستی.

 

این واقعه در مقتل خوارزمی چنین گزارش شده است:

«شمر: ويحكم، ما تنتظرون؟ اقتلوه ثكلتكم امهاتكم فضربه «زرعة ابن شريك» فأبان كفه اليسرى ثم ضربه على عاتقه فجعل (عليه السّلام) يكبو مرّة و يقوم اخرى فحمل عليه «سنان بن أنس» في تلك الحال فطعنه بالرمح فصرعه و قال لخولي بن يزيد: احتز راسه فضعف و ارتعدت يداه فقال له سنان: فتّ اللّه عضدك و أبان يدك فنزل إليه «نصر بن خرشة الضبابي» و قيل: بل «شمر بن ذي الجوشن» و كان أبرص فضربه برجله و ألقاه على قفاه ثم أخذ بلحيته.فقال له الحسين عليه السّلام: «أنت الكلب الأبقع الذي رأيته في منامي»؟ فقال شمر: أ تشبهني بالكلاب يا ابن فاطمة؟ ثم جعل يضرب بسيفه مذبح الحسين عليه السّلام و يقول:

أقتلك اليوم و نفسي تعلم‏               علما يقينا ليس فيه مزعم‏

و لا مجال لا و لا تكتم‏                   أن أباك خير من يكلّم‏

أخبرنا أبو الحسن أحمد بن علي العاصمي عن إسماعيل بن أحمد البيهقي عن أبيه حدثنا الحسين بن محمد حدثنا إسماعيل بن محمد حدثنا محمد بن يونس حدثنا أبو أحمد الزبيري حدثني عمي فضيل بن الزبير عن عبد اللّه بن ميمون عن محمد بن عمرو بن الحسن عن أبيه، قال: كنا مع الحسين (عليه السّلام) بنهر كربلاء فنظر إلى شمر بن ذي الجوشن، فقال: «اللّه اكبر اللّه أكبر صدق اللّه و رسوله، قال رسول اللّه (صلّى اللّه عليه و آله): كأني أنظر إلى كلب أبقع يلغ في دماء أهل بيتي.» فغضب عمر بن سعد، فقال لرجل كان عن يمينه: انزل ويحك إلى الحسين فأرحه فنزل إليه قيل هو خولي بن يزيد الأصبحي- فاحتزّ رأسه- و قيل: بل هو شمر.

و روي: أنه جاء إليه شمر بن ذي الجوشن و سنان بن أنس و الحسين (عليه السّلام) بآخر رمق يلوك بلسانه من العطش فرفسه شمر برجله و قال: يا ابن أبي تراب، أ لست تزعم أن أباك على حوض النبي يسقي من أحبّه؟ فاصبر حتى تأخذ الماء من يده. ثم قال لسنان بن أنس: احتز رأسه من قفاه فقال: و اللّه، لا أفعل ذلك، فيكون جدّه محمد خصمي فغضب شمر منه و جلس على صدر الحسين (عليه السّلام) و قبض على لحيته و همّ بقتله فضحك الحسين و قال له: «أ تقتلني؟ أو لاتعلم من أنا»؟ قال: أعرفك حقّ المعرفة، امّك فاطمة الزهراء و أبوك عليّ المرتضى و جدك محمد المصطفى و خصمك اللّه العلي الأعلى و أقتلك و لا ابالي و ضربه بسيفه اثنتي عشرة ضربة ثم حزّ رأسه.»(9)

«شمر صدا زد: واى بر شما منتظر چه هستيد؟ او را بكشيد، مادرهایتان به عزايتان بنشيند. زرعة بن شريك ضربه‌ اى زد و كفّ‌ راست حضرت امام حسین (علیه السّلام) را جدا كرد. سپس به شانه‌ امام (علیه السّلام) زد. حضرت سیدالشهدا (علیه السّلام) به زمين مى ‌افتادند و بلند مى‌شدند. در اين حال سنان بن انس بر او حمله كرد و نيزه ‌اى بر حضرت اباعبدالله (علیه السّلام) زد و او را بر زمين انداخت و به خولى بن يزيد گفت: سرش را جدا كن. او سست شد و دستانش لرزيد. سنان گفت: دستانت بريده باد. نصر بن خرشه ضبابى و به نقلى شمر بن ذى الجوشن كه ابرص بود پا بر حضرت اباعبدالله(علیه السّلام) زد و او را از پشت بر زمينش انداخت و محاسنش را گرفت.

امام فرمود: تو همان سگ ابقع هستى كه در خواب ديده بودم. شمر گفت: اى پسر فاطمه، مرا به سگان تشبيه مى‌كنى‌؟ آنگاه با شمشير بر گلوگاه حضرت امام حسین (علیه السّلام) زد و گفت: «امروز تو را مى‌كشم و با اطمينان و يقين مى ‌دانم و ترديدى ندارم كه پدرت بهترين انسانها بود.» از عمرو بن حسن نقل شده است كه گفت: با حسين (عليه السّلام) در نهر كربلا بوديم كه (قبل از شهادت) به شمر نگريست و فرمود: «اللّه اكبر، خدا و رسولش راست گفته ‌اند، چون پيامبر فرمود: گويا سگ ابقعى مى‌بينم كه در خون اهل بيت من غوطه‌ور است.» عمر سعد از اين سخن خشمگين شد و به مردى كه طرف راستش بود؛ گفت: پايين بيا و كار حسين را تمام كن. او خولى بن يزيد بود و سر حسين (علیه السّلام) را بريد. برخى هم گفته ‌اند او شمر بود. روايت ديگر اين است كه شمر بن ذى الجوشن و سنان بن انس به طرف حسين(علیه السّلام) آمدند و آخرين رمقهايش بود و از تشنگى زبانش را در دهان مى‌چرخانید. شمر با پاى خود بر سينه حضرت امام حسین (علیه السّلام) زد و گفت: يابن أبي تراب، ألست تزعم أن أباك على حوض النبي يسقي من أحبّه‌؟ فاصبر حتى تأخذ الماء من يده: اى فرزند ابو تراب، مگر تو نمى‌گويى پدرت بر سر حوض پيامبر، دوستانش را سيراب مى‌كند؟ صبر كن تا از دست او آب بنوشى. سپس به سنان گفت: سرش را از پشت ببر. سنان گفت: من اين كار را نمى‌كنم چون جدّش محمد (صلّى اللّه عليه و آله) طرف انتقام من خواهد شد. شمر از دست او عصبانى شد و خود بر سينه حضرت امام حسين (علیه السّلام) نشست و محاسن حضرت امام حسین (علیه السّلام) را گرفت و خواست او را بكشد كه حسين (علیه السّلام) خنديد و فرمود: آيا تو مى‌خواهى مرا بكشى‌؟ نمى‌دانى من كيستم‌؟ گفت: به خوبى ترا مى‌شناسم. مادرت فاطمه، پدرت على مرتضى، پدربزرگت محمد مصطفى و منتقم تو خداى بلند مرتبه است. تو را مى‌كشم و باكى ندارم. آنگاه دوازده ضربه شمشير بر حضرت (علیه السّلام) زد و سپس سر حضرت امام حسین (علیه السّلام) را جدا كرد.(10)

 

جدا کردن سر حضرت امام حسین (علیه السّلام) با دوازده ضربت

در مقتل مقرم هم مانند مقتل الحسین خوارزمی در چگونگی جدا نمودن سر مبارک حضرت سیدالشهداء (علیه السّلام) ذکر شده است که با دوازده ضربت سر مطهر را از بدن جدا نمودند.

«فقالت: ويحكم أما فيكم مسلم؟ فلم يجبها أحد. ثم صاح ابن سعد بالناس انزلوا إليه و أريحوه فبدر إليه شمر فرفسه برجله و جلس على صدره و قبض على شيبته المقدسة و ضربه بالسيف اثنتي عشرة ضربة و احتز رأسه المقدس.»(11)

حضرت زينب (عليها السّلام) مى‏فرمايد: واى بر شما آيا يك نفر مسلمان در ميان شما نيست؟ احدى پاسخ نمى‏دهد. ابن سعد فرياد مى ‏زند: فرود آئيد و او را راحت كنيد. شمر (لعنه الله علیه) نزديك مى‏ رود، بر سينه امام (عليه السّلام) مى‏ نشيند محاسن مقدّس را به دست مى‏ گيرد و دوازده ضربه شمشير مى ‏زند تا آنكه سر مقدّس را جدا مى ‏سازد.(12)

 

در مقتل الحسین (علیه السّلام) بحرالعلوم نیز ضمن نقل گفتگوی حضرت اباعبدالله (علیه السّلام) و شمر ملعون ذکر شده است که سر شریف حضرت اباعبدالله (علیه السّلام) را با دوازده ضربت از بدن مطهر جدا نمودند:

«فضربه بالسیف اثنتی عشره ضربه ثم حزّ رأسه و دفعه الی خولی بن یزید، فقال: احمله الی الامیر ابن سعد و زینب تنظر الی ذلک.»(13)

و دوازده ضربه شمشير مى ‏زند تا آنكه سر مقدّس را جدا مى ‏کند و آن را به خولی بن یزید می دهد و می گوید: این را به امیر ابن سعد بده و حضرت زینب (سلام الله علیها) می نگریستند.

 

در کتاب المنتخب في جمع المراثي طریحی درباره حملات نهایی و جدا نمودن سر مطهر حضرت امام حسین (علیه السّلام) چنین آمده است:

«و طعنه سنان بن أنس النخعي برمح و بادر إليه خولي بن يزيد ليجتز رأسه فرمقه بعينيه فارتعدت فرائصه منه فلم يجسر عليه و ولى عنه. ثم ابتدر إليه أربعون فارسا كل يريد قطع رأسه و عمر بن سعد لعنه الله يقول: عجلوا عليه عجلوا عليه فدنا إليه شبث بن ربعي و بيده سيف ليجتز رأسه فرمقه عليه السلام بطرفه فرمى السيف من يده و ولى هاربا و هو ينادي معاذ الله يا حسين أن ألقى أباك بدمك، قال: فأقبل إليه رجل قبيح الخلقة كوسج اللحية أبرص اللون يقال له سنان فنظر إليه عليه السلام فلم يجسر عليه و ولى هاربا و هو يقول: ما لك يا عمر بن سعد غضب الله عليك أردت أن يكون محمد خصمي. فنادى ابن سعد: من يأتيني برأسه و له ما يتهنى به؟ فقال الشمر: أنا أيها الأمير، فقال: أسرع و لك الجائزة العظمى، فأقبل إلى الحسين و قد كان غشي عليه فدنا إليه و برك على صدره فحس به (عليه السّلام) و قال: يا ويلك من أنت فقد ارتقيت مرتقى عظيما؟ فقال: هو الشمر، فقال له: ويلك من أنا؟ فقال: أنت الحسين بن علي و ابن فاطمة الزهراء و جدك محمد المصطفى فقال الحسين: ويلك، إذا عرفت هذا حسبي و نسبي فلم تقتلني؟ فقال الشمر: إن لم أقتلك فمن يأخذ الجائزة من يزيد؟ فقال (علیه السّلام): أيما أحب إليك الجائزة من يزيد أو شفاعة جدي رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلّم)؟ فقال اللعين: دانق من الجائزة أحب إليّ منك و من جدك؟ فقال الحسين (عليه السّلام) إذا كان لا بد من قتلي فاسقني شربة من الماء، فقال له: هيهات و الله لا ذقت قطرة واحدة من الماء حتى تذوق الموت غصة بعد غصة. فقال له: ويلك اكشف لى عن وجهك و بطنك فكشف له فإذا هو أبقع أبرص له صورة تشبه الكلاب والخنازير. فقال الحسين (علیه السّلام) صدق جدي فيما قال. فقال و ما قال جدك؟ قال: يقول لأبي يا علي، يقتل ولدك هذا رجل أبقع أبرص أشبه الخلق بالكلاب و الخنازير. فغضب الشمر من ذلك و قال تشبهني بالكلاب و الخنازير فو الله لأذبحنك من قفاك. ثم قلبه على وجهه و جعل يقطع أوداجه روحي له الفداء و هو ينادي واجداه وا محمداه وا أبا قاسماه وا أبتاه وا علياه أأقتل عطشانا و جدي محمد المصطفى؟ أأقتل عطشانا و أبي علي المرتضى و أمي فاطمة الزهراء؟ فلما احتز الملعون رأسه شاله في قناة فكبر و كبر العسكر معه و شرع الحسين (علیه السّلام) في سلبه فأخذ سراويله بحر بن كعب و أخذ عمامته أحبش بن يزيد، و أخذ سيفه رجل من بني دارم و انتهبوا رحله فتزلزلت الأرض و أظلم الشرق و الغرب و أخذت الناس الصواعق و الرجفة من كل جانب و أمطرت السماء دما و انكسفت الشمس لقتله.»(14)

«پس از ضربه نیزه سنان، خولی به بریدن سر حضرت مبادرت نمود ولی به لرزش افتاد و نتوانست و چهل نفر از لشکریان قصد بریدن سر او را کردند و عمر بن سعد (لعنه الله علیه) فریاد می زد بشتابید بشتابید. شبث بن ربعی در حالیکه شمشیر در دستش بود برای جدا کردن سر حضرت امام حسین (علیه السّلام) جلو رفت و اندک رمقی در بدن حضرت بود و جرأت نکرد و گریخت و می گفت: ترا چه شده است؟ عمر بن سعد، لعنت خدا بر تو که می خواهی محمد را دشمن من کنی.

گفته اند مردی زشت خلقت که ریش کوسه ای و پیسی داشت به سوی حضرت (علیه السّلام) رفت که به او سنان می گفتند پس به ایشان نگریست جرأت نکرد سر مبارک حضرت امام حسین (علیه السّلام) را جدا کند و گریخت.

عمر بن سعد (لعنه الله علیه) فریاد می زد کیست که سر حسین (علیه السّلام) را برایم بیاورد و من او را به جایزه بزرگ مژده دهم. شمر لعین گفت: من ای امیر. عمر بن سعد (لعنه الله علیه) گفت: شتاب کن که جایزه بزرگ برای توست. پس به سوی حضرت امام حسین (علیه السّلام) رفت و حضرت از هوش رفته بودند. بر سینه حضرت سیدالشهداء (علیه السّلام) زانو زد (نشست) و حضرت امام حسین (علیه السّلام) سنگینی او را حس کردند و فرمودند: وای بر تو، کیستی؟ برچه مکان عظیمی نشسته ای. گفت: شمرم. فرمودند: وای بر تو می دانی من کیستم؟ آن ملعون گفت تو حسین بن علی هستی پسر فاطمه زهرا و جدت محمد مصطفی است. امام حسین (علیه السّلام) فرمودند: وای بر تو در حالیکه اصل و نسب مرا می دانی از کشتن من دست نمی کشی؟

شمر ملعون گفت: اگر ترا نکشم چه کسی جایزه را از یزید بگیرد؟ حضرت اباعبدالله (علیه السّلام) فرمودند: آیا جایزه یزید نزد تو دوست داشتنی تر است یا شفاعت جدم رسول الله. آن ملعون گفت: یک سدس درهم جایزه او نزد من دوست داشتنی تر از تو و جدت است. حضرت امام حسین (علیه السّلام) اگر مصممی که مرا بکشی مرا به جرعه ای سیراب کن. شمر(لعنه الله علیه) گفت: هرگز تا زنده ای یک قطره آب هم نخواهی نوشید. حضرت امام حسین (علیه السّلام) فرمودند: صورت و شکمت را به من نشان بده. پس چنین نمود. دارای مرض برص و پیسی بود و صورتش شبیه به سگ و خوک بود. حضرت امام حسین (علیه السّلام) فرمودند: جدم درست فرمودند. آن ملعون گفت: جدت چه گفت: حضرت اباعبدالله (علیه السّلام) فرمودند: به پدرم فرمودند ای علی این فرزندت را این مردی که پیس و لک لک است و شبیه ترین مردم به سگ و خوک است؛ می کشد. شمر با شنیدن این خبر غضب نمود و گفت مرا به سگ و خوک تشبیه می کنی؟ به خدا از قفا سرت را جدا می کنم سپس حضرت را به روی صورت برگردانید و اقدام به قطع نمودن رگهای سر مبارک نمود. جانم به فدایش و حضرت فرمودند: وا جداه، وا محمداه، وا ابا قاسماه، وا ابتاه، وا علیاه آیا مرا تشنه می کشی در حالیکه جدم محمد مصطفی است و پدرم علی مرتضی و مادرم فاطمه زهرا است؟

هنگامی که سر مطهر را از بدن شریف حضرت ابا عبدالله (علیه السّلام) جدا نمود، سر مبارک را بر نیزه زد و بلند کرد و تکبیر گفت و لشکریان با او تکبیر گفتند و شروع به غارت وسایل و لباسهای حضرت نمودند. شلوار حضرت را بحر بن کعب (لعنه الله علیه) گرفت. عمامه اش را أحبش بن یزید برد و شمشیرش را مردی از بنی دارم.

لباس و وسایل حضرت امام حسین (علیه السّلام) را غارت کردند و بدن خونین مبارک امام را رها کردند. زمین به لرزه در آمد و غرب تا شرق عالم تاریک شد. مردم از هر طرف مبهوت شدند و وحشت نمودند و خورشید به خاطر به شهادت رساندن حضرت امام حسین (علیه السّلام) گرفت.»

 

شمر ملعونی که سر مطهر حضرت سیدالشهداء (ع) را از پیکر شریف جدا نموده به نقل حضرت صاحب الزمان (عج) در ناحیه مقدسه

در زیارت ناحیه مقدسه فجایع روز عاشورا از زبان حضرت صاحب الزمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) ذکر شده است. در این مجال نمونه هایی از عبارات ناحیه مقدسه را در باب اختلاف نقلها و نقصهایی که در نقل مقاتل وجود دارد؛ ذکر می نماییم:

در عبارات ناحیه مقدسه به محاصره نمودن حضرت امام حسین (علیه السّلام) توسط لشکر دشمن و وارد نمودن زخمهای کاری بر بدن مبارک حضرت سیدالشهداء (علیه السّلام) اشاره شده است:

«وَ أَحْدَقُوا بِكَ مِنْ كُلِّ الْجِهَاتِ وَ أَثْخَنُوكَ‏ بِالْجِرَاحِ وَ حَالُوا بَيْنَكَ وَ بَيْنَ الرَّوَاح‏.»(15)

پس دشمنان از هر طرف گرداگرد تو حلقه زدند و با زخمهای فراوان ترا از پای انداختند.

در برخی از مقاتل و کتب تاریخی چنانکه بررسی شد، آمده است حضرت امام حسین (علیه السّلام) به سبب جراحات فراوان خود از اسب پیاده شدند ولی در ناحیه مقدسه از زبان معصوم ذکر شده است که حضرت سیدالشهداء (علیه السّلام) را از اسب سرنگون نمودند و آن افراد بدتر از وحوش همچنان بر حضرت اباعبدالله (علیه السّلام) ضرباتی وارد می نمودند و گستاخانه اسبهایشان حضرت امام حسین (علیه السّلام) را لگد کوب می نمود:

«حَتَّى نَكَسُوكَ عَنْ جَوَادِكَ فَهَوَيْتَ إِلَى الْأَرْضِ جَرِيحاً تَطَؤُكَ الْخُيُولُ بِحَوَافِرِهَا وَ تَعْلُوكَ الطُّغَاةُ بِبَوَاتِرِهَا.»(16)

تا اینکه ترا از اسب سرنگون ساختند و با بدنی سر تا سر جراحت بر خاک افتادی در حالی که اسبها تو را لگد کوب می کردند و تجاوزپیشگان کافر با شمشیرهایشان بر تو ضربه می زدند.

و در نهایت در ناحیه مقدسه نام ملعونی که سر مطهر حضرت امام حسین (علیه السّلام) را از بدن مبارک ایشان جدا نمودند، شمر بن ذی الجوشن (لعنه الله علیه) ذکر شده است:

«وَ الشِّمْرُ جالِسٌ عَلى صَدْرِکَ وَ مُولِـغٌ سَیْفَهُ عَلى نَحْرِک، قابِضٌ عَلى شَیْبَتِک َ بِیَدِهِ، ذابِـحٌ لَک َ بِمُهَنَّدِهِ قَدْ سَكَنَتْ حَوَاسُّكَ وَ خَفِيَتْ أَنْفَاسُكَ وَ رُفِعَ عَلَى الْقَنَا رَأْسُك‏...»(17)

«در همان حال شمر ملعون برسینه مبارکت نشست و شمشیرخویش را بر گلویت سیراب می نمود و محاسنت را به دست گرفته بود، با دستى مَحاسنِ شریفت را در مُشت می فِشرد (و با دست دیگر) سرت را با شمشير تيز خود مى‏ بريد؛ در آن حالت حواسّت از حركت ايستاد و نفسهايت پنهان شد و سرت بر بالاى نيزه بلند شد.»

 

سخن ابن عساکر درباره شمر (لعنه الله علیه) و تحریف واقعیت

در مقاتل و کتب تاریخی درباره اینکه سر مطهر حضرت را کدام ملعون از پیکر شریفشان جدا نمود، اختلاف وجود دارد و در متون مختلف از شمر بن ذى الجوشن الكلابى، سنان بن انس‏، خولى بن يزيد اصبحى‏، عمر بن سعد، شبل بن يزيد اصبحى‏، حصين بن نمير، مهاجر بن اوس‏، مردى از مذحج‏ و كثير بن عبد اللّه الشعبى به عنوان جداکننده سر مبارک حضرت امام حسین (علیه السّلام) نام برده اند.(18)

چنانکه در البدایه النهایه، ابن کثیر از ابن عساکر نقل کرده است که شمر بن ذی الجوشن (لعنه الله علیه) از صحابی جلیل القدر بود. بعضا سعی نموده اند آن ملعون ازل و ابد را از انجام چنین عمل وحشیانه قبیحی مبرا نمایند و بریدن سر حضرت اباعبدالله (علیه السّلام) را به شخص دیگری نسبت دهند. همچنانکه تاریخ نویسان وابسته به قدرت همچنان که سعی نموده اند یزید (لعنه الله علیه) را از گناه نابخشودنی به شهادت رساندن حضرت امام حسین (علیه السّلام) تبرئه نمایند.

و قد روى ابن عساكر في ترجمة شمر بن ذي الجوشن: «و ذو الجوشن صحابى جليل قيل اسمه شرحبيل و قيل عثمان بن نوفل و يقال ابن أوس بن الأعور العامري الضبابي بطن من كلاب و يكنى شمر بأبي السابغة.»(19)

ابن عساکر در شرح زندگی شمر بن ذی الجوشن ذکر می کند: «و ذوالجوشن از صحابی جلیل القدر اسمش را شرحبیل و عثمان بن نوفل گفته اند و ابن أوس بن الأعور العامري الضبابي می گوید از شاخه ای از قبیله کلاب بود و کنیه او أبی السابغة بود.»

 

البته ابن کثیر در ادامه نقل فوق چهره واقعی شمر (لعنه الله علیه) را می نماید و این نقل حضرت رسول الله (صلی الله علیه و آله) را نیز ذکر می­ نماید:

«ثم روى من طريق عمر بن شبة، ثنا أبو أحمد حدثني عمى فضيل بن الزبير عن عبد الرحيم بن ميمون عن محمد بن عمرو بن حسن قال: كنا مع الحسين بنهرى كربلاء فنظر إلى شمر بن ذي الجوشن فقال: صدق اللَّه و رسوله، قال رسول اللَّه (صلّى اللَّه عليه و سلّم): «كأنى انظر إلى كلب أبقع يلغ في دماء أهل بيتي.» (20)

از محمد بن عمرو بن حسن با واسطه نقل شده است: با حسین (علیه السّلام) کنار نهر کربلا بودیم پس به شمر بن ذو الجوشن نظری کرد و گفت: خدا و رسولش راست گفتند. رسول اللَّه (صلّى اللَّه عليه و سلّم) فرمودند: «گويا سگ ابقعى را مى‌بينم كه در خون اهل بيت من غوطه‌ور است.»

 

ملاحظاتی در بررسی مقاتل

با اینکه ابن‌اعثم در الفتوح فردی که سر مطهر حضرت سیدالشهداء (علیه السّلام) را از بدن جدا نمود، خولی ذکر کرده است ولی در گزارش آن درباره این واقعه دو نکته قابل توجه است؛ اول اینکه نصر بن خرشة الصنانىّ را چون شمر (لعنه الله علیه) أبرص معرفی می کند و گفتگوی شمر ملعون و حضرت اباعبدالله (علیه السّلام) را به گفتگوی این ملعون و حضرت امام حسین (علیه السّلام) نسبت می دهد. دوم اینکه اشاره می کند هرچه نصر بن خرشة الصنانىّ بر شمشیر نیرو وارد می کرد، شمشیر سر مبارک سبط رسول الله (صلی الله علیه و آله) را نمی برید تا جایی که عمر بن سعد (لعنه الله علیه) به خولى بن يزيد الأصبحى دستور می دهد که سر مبارک را از پیکر مطهر جدا نماید و او چنین می کند.(21)

 

از نقلهای متفاوت دیگر نقل لهوف و برخی کتب چون الطبقات الكبرى و أنساب ‏الأشراف است. در لهوف ذکر شده است که سنان بن انس‏ نخعى (لعنة اللَّه عليه) با نيزه، به گودى گلوگاه امام زد و بعد نيزه را در آورده و در قفسه سينه امام فرو برد و تيرى انداخت كه در گلوگاه امام نشست، امام از اسب سقوط كرد و بعد نشست و تير را از گلوى مباركشان بیرون كشيد. سنان بن انس (لعنه الله علیه) پس از اینکه خولی نتوانست سر مبارک را از بدن جدا نماید خود فرود آمد و سر مطهر را جدا نمود. (22)

البته برخی از مقاتل از جمله الطبقات الكبرى نیز همین گزارش آمده است.(23)

در أنساب ‏الأشراف ذکر شده است سنان (لعنه الله علیه) سر شریف را جداکرد، به دستور او خولی بر نیزه کرد.(24)

 

در وقعه الطف اگرچه جدا کننده سر مبارک حضرت امام حسین (علیه السّلام) از بدن شریفشان سنان بن أنس نخعی (لعنه الله علیه) ذکر شده است ولی سه نکته در این گزارش قابل تأمل است یکی اینکه شمر (لعنه الله علیه) به سوی مردان پست و سفله ای که قصد بریدن سر حضرت امام حسین (علیه السّلام) رفت. در بین این فرومایگان سنان بن انس نخعي، خوليّ بن يزيد الاصبحي، صالح بن وهب یزني، قشعم بن عمرو جعفي و عبد الرحمن جعفي (لعنه الله علیهم) حضور داشتند و شمر (لعنه الله علیه) شروع به تحریک آنان کرد برای اینکه حضرت اباعبدالله الحسین (علیه السّلام) را محاصره کنند و این ملعونان نامبرده حضرت امام حسین (علیه السّلام) را کاملا محاصره نمودند.

«ثم انّ شمر بن ذي الجوشن اقبل في الرجّالة نحر الحسين [عليه السّلام، و فيهم‏] سنان بن انس النخعي، و خوليّ بن يزيد الاصبحي‏ و صالح بن وهب اليزني، القشعم بن عمرو الجعفي و عبد الرحمن الجعفي‏ فجعل شمر بن ذي الجوشن يحرّضهم أحاطوا [بالحسين عليه السّلام‏] احاطة.»(25)

دوم این نکته که پس از ضربت زرعه بن شریک (لعنه الله علیه) حضرت امام حسین (علیه السّلام) افتان و خیزان راه می رفتند و این ضربت یکی از ضربات کاری بر پیکر حضرت اباعبدالله (علیه السّلام) بود و سنان بن انس ملعون در حالی که حضرت سیدالشهداء (علیه السّلام) از پای افتاده بودند به ایشان حمله برد.

سومین مطلب که برخلاف نقلهای معتبر است اینکه سنان بن أنس نخعی ملعون از ترس اینکه سر حضرت اباعبدالله الحسین (علیه السّلام) به دست کسی نیفتد به هر کسی که آن حضرت نزدیک می شد حمله می کرد تا خود فرود آمد و سر مطهر را جدا نمود و به خولی (لعنه الله علیه) داد.(26)

 

از سویی در کتاب اثبات الوصیه درباره چگونگی محاصره نمودن لشکریان حضرت امام حسین (علیه السّلام) را در روز عاشورا چنین نقل شده است:

«و روي انّه قتل بيده ذلك اليوم ألفا و ثمانمائة مقاتل و انّه دعاهم الى البراز و أخذ يتقدّم الواحد ثم العشرة ثم صاروا مائة على واحد ثم اجتمع الجيش كلّه مع كثرتهم عليه فأحاطوا به من بين يديه و من خلفه و عن يمينه و عن شماله.»(27)

روايت شده كه امام حسين عليه السّلام در روز عاشورا هزار و هشتصد نفر جنگجو را به دست خود به جهنّم فرستاد و آنان را براى مبارزه دعوت مي كرد، ابتداء يك نفر يك نفر براى جنگ با آن حضرت مى‏آمدند، بعد از آن ده نفر ده نفر، براى سوّمين بار صد نفر صد نفر به جنگ يك تن واحد مى‏آمدند، براى آخرين بار همه آن لشكر با آن كثرتى كه داشتند به دور آن حضرت اجتماع كردند و آن بزرگوار را از جلو، عقب، يمين و يسار احاطه كردند.(28)

 

حضرت امام محمّد باقر (عليه السّلام) که در واقعه عاشورا در سنین کودکی بودند و در کربلا حضور داشتند؛ درباره چگونگی مبارزه و شهادت حضرت امام حسين (عليه السّلام) فرمودند:

«كِتَابُ النَّوَادِرِ لِعَلِيِّ بْنِ أَسْبَاطٍ،عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِهِ رَوَاهُ قَالَ إِنَّ أَبَا جَعْفَرٍ (ع) قَالَ: كَانَ أَبِي مَبْطُوناً يَوْمَ قُتِلَ أَبُوهُ (صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِمَا) وَ كَانَ فِي الْخَيْمَةِ وَ كُنْتُ أَرَى مَوَالِيَنَا كَيْفَ يَخْتَلِفُونَ مَعَهُ يُتْبِعُونَهُ بِالْمَاءِ يَشُدُّ عَلَى الْمَيْمَنَةِ مَرَّةً وَ عَلَى الْمَيْسَرَةِ مَرَّةً وَ عَلَى الْقَلْبِ مَرَّةً وَ لَقَدْ قَتَلُوهُ قَتْلَةً نَهَى رَسُولُ اللَّهِ (ص) أَنْ يُقْتَلَ بِهَا الْكِلَابُ لَقَدْ قُتِلَ بِالسَّيْفِ وَ السِّنَانِ وَ بِالْحِجَارَةِ وَ بِالْخَشَبِ وَ بِالْعَصَا وَ لَقَدْ أَوْطَئُوهُ الْخَيْلَ بَعْدَ ذَلِكَ.»(29)

«على بن اسباط در كتاب نوادر خود از حضرت امام محمّد باقر (عليه السّلام) روايت مي كند كه فرمود: پدر بزرگوارم در آن روزى كه پدرش حضرت امام حسين (عليه السّلام) شهيد شد دچار درد شكم بود و در ميان خيمه بود و مي ديدم كه دوستان ما چگونه با پدرم برای به دست آوردن آب تلاش می کردند. حضرت امام حسين (عليه السّلام) گاهى بر ميمنه لشكر و گاهى بر ميسره و گاهى بر قلب آن حمله مي نمود. آن حضرت را بنحوى كشتند كه رسول خدا نهى كرده بود حتى سگها را بدين نحو بكشند؛ شهید نمودند زيرا آن مظلوم به وسيله شمشير و نيزه و سنگ و چوب و عصا شهيد شد و بدن مبارك ایشان را پايمال سم ستور نمودند.»(30)

 

در حدیثی از کتاب المقتل الحسینی المأثور از حضرت امام سجاد (عليه السّلام) درباره دقت نظر حضرت امام حسین (عليه السّلام) در جنگ با دشمنان در بحبحه نبرد در روز عاشورا نقل می فرمایند که اگر از بین لشکریان فردی به حضرت سیدالشهداء (عليه السّلام) حمله می نمود ولی در نسل او شخصی از محبین خاندان عترت (علیهم السّلام) به دنیا می آمد؛ حضرت امام حسین (عليه السّلام) از کشتن او صرفنظر می نمودند:

عن الامام زین العابدین (علیه السّلام) قال: «رأیت یوم عاشوراء من طعن أبی و لم یقتله أبی، فلمّا انتقلت الامامه الیّ علمت أنّ أحدا من محبینا کان فی صلبه.»(31)

در روز عاشورا دیدم شخصی بر پدرم ضربتی زد و پدرم او را نکشت. وقتی علم امامت به من منتقل شد، دانستم که یکی از محبین ما در نسل او بود.

 

وصف هلال بن نافع از حضرت امام حسین (علیه السّلام) لحظاتی قبل از شهادت

طبق نقل هلال بن نافع در زمانی که شمر (لعنه الله علیه) برای به شهادت رساندن و سر بریدن حضرت اباعبدالله الحسین (علیه السّلام) اقدام کرد، شخصی از لشکریان به نزد عمر بن سعد (لعنه الله علیه) می رود و می گوید شمر به کشتن حضرت امام حسین (علیه السّلام) اقدام نموده است. البته این موضوع هنگامی قابل تأمل است که این گزارش تمام مقاتل و کتب تاریخی به ذهن متبادر شود که حضرت امام حسین (علیه السّلام) مدت زیادی نیمه­جان و با جراحات بسیار بر روی زمین بودند و کسی اقدام به کشتن ایشان نمی نمود و لشکریان از کشتن حضرت ابا عبدالله (علیه السّلام) کراهت داشتند و منتظر بودند که این کار توسط شخص دیگری صورت پذیرد. نکته دیگری که با توجه به نقل همه مقاتل به دست می آید بسیارحریص بودن شمر (لعنه الله علیه) برای به شهادت رساندن حضرت امام حسین (علیه السّلام)، چه زمانی که عمر بن سعد (لعنه الله علیه) برای شروع جنگ تعلل کرد و شمر ملعون از ابن زیاد (لعنه الله علیه) دستور گرفت که یا عمر بن سعد جنگ را شروع کند یا تو فرمانده لشکر هستی و جنگ را شروع کن، چه در زمانی که لشکریان خدانشناس پس از اینکه جراحتهای فراوانی به حضرت امام حسین (علیه السّلام) وارد کردند؛ دائما آنها را تحریض می نمود که چرا منتظرید حضرت اباعبدالله(علیه السّلام) را محاصره کنید، همگی حمله کنید و در نهایت نیز این ملعون ازل و ابد سر مطهر فخر کائنات حضرت اباعبدالله الحسین (علیه السّلام) را خود از بدن مبارکشان جدا نمود.

 

هلال بن نافع که در لشکر عمر بن سعد (لعنه الله علیهم) بود حضرت امام حسین (علیه السّلام) را در آخرین لحظات حیات مبارکشان چنین توصیف می نماید:

« قَالَ هِلَالُ بْنُ نَافِعٍ‏ إِنِّي لَوَاقِفٌ فِي عَسْكَرِ عُمَرَ بْنِ سَعْدٍ إِذْ صَرَخَ صَارِخٌ أَبْشِرْ أَيُّهَا الْأَمِيرُ قَدْ قُتِلَ الْحُسَيْنُ فَبَرَزْتُ بَيْنَ الصَّفَّيْنِ وَ إِنَّهُ لَيَجُودُ بِنَفْسِهِ فَوَ اللَّهِ مَا رَأَيْتُ أَحْسَنَ مِنْهُ وَ لَقَدْ شَغَلَنِي نُورُ وَجْهِهِ وَ جَمَالُ هَيْبَتِهِ عَنِ الْفِكْرَةِ فِي قَتْلِهِ.

وَ طَلَبَ مِنْهُمْ مَاءً فَقَالَ لَهُ رَجُلٌ وَ اللَّهِ لَا تَذُوقُهُ حَتَّى تَرِدَ الْحَامِيَةَ فَتَشْرَبَ مِنْ حَمِيمِهَا فَقَالَ بَلْ أَرِدُ عَلَى جَدِّي رَسُولِ اللَّهِ وَ أَسْكُنُ مَعَهُ‏ فِي مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَ مَلِيكٍ مُقْتَدِرٍ وَ أَشْرَبُ‏ مِنْ ماءٍ غَيْرِ آسِنٍ‏ وَ أَشْكُو إِلَيْهِ مَا ارْتَكَبْتُمْ مِنِّي وَ فَعَلْتُمْ بِي.

فَغَضِبُوا بِأَجْمَعِهِمْ حَتَّى كَأَنَّ الرَّحْمَةَ سُلِبَتْ مِنْ قُلُوبِهِمْ.»(32)

«هلال بن نافع در اين مورد آورده است كه: من در ميان سپاه عمر بن سعد ايستاده بودم كه به ناگاه کسی فرياد بر آورد: هان اى امير، مژده كه حسين كشته شد. از ميان سپاه اموى بيرون آمدم تا ببينم جريان چيست كه يكباره چشمم به حسين (عليه السّلام) افتاد. آرى، او در واپسين لحظات زندگى و در حال جان دادن بود كه من او را ديدم. به خداى سوگند كه تاكنون سيمايى به زيبايى و نورافشانى سيماى او نديده‏ ام. شكوه و عظمت وصف ناپذير حسين (علیه السّلام) و درخشندگى سيماى تابناك او چنان مرا گرفت كه در يك لحظه فاجعه سهمگين شهادت آن حضرت را از يادم برد.

فراموش نمى‏كنم كه آن حضرت در واپسين لحظات از آنان آب خواست امّا يكى از سپاه سنگدل اموى با تندى و خشونت بسيارى نعره بر آورد: هان اى حسين، به خداى سوگند قطره‏اى از اين آب گوارا را نخواهى چشيد تا بر آتش شعله‏ور دوزخ درآيى و از آب جوشان آن بنوشى. اما حضرت اباعبدالله(علیه السّلام) در پاسخ آن فريب خورده تيره بخت، با آرامش و متانت و بزرگ منشى و خيرخواهى همیشگی خود فرمود: نه تو سخت در اشتباه هستى هرگز چنين نخواهد شد بلكه من بر نياى گرانقدرم پيامبر خدا وارد مى‏گردم و همراه او در جايگاه بلند و پر شكوه بهشت و در بارگاه فرمانرواى پراقتدار هستى خواهم بود و از آبى زلال و گوارا خواهم نوشيد و آنگاه به پيامبر خدا، از شقاوت و بيدادى كه شما تيره بختان تاريك انديش بر من روا داشتيد شكايت خواهم برد.

آنان، همگى از آن گفتار به خشم آمدند و دگر باره به او حمله بردند، به گونه‏اى كه گويى مهر و رحمت و عاطفه و محبت از دلهاى آنان رخت بر بسته بود.»(33)

 

در قمقام زخار و صمصام بتار به نقل از صواعق درباره نقل هلال بن نافع از حضرت امام حسین (علیه السّلام) در لحظه های واپسین قبل از شهادت چنین آمده است:

«در صواعق مى‌گويد: و منعوه الماء ثلاثا هلال بن نافع گويد من ايستاده بودم كه بانگ برآمد ابشر ايها الامير اينك شمر بن ذى الجوشن حسين را مى‌كشد من نزديك آمدم؛ ديدم كه از او رمقى بيش نمانده و جان مى‌ دهد به خداى كه هيچ كشته به خون خود آغشته بدان نضرت بشره و نور طلعت نديده بودم چنان که از جمال و هيبت ایشان شهادت وى را فراموشى کردم و او در چنان حالت آب مى‌ طلبيد و آن سنگدلان مضايقت داشتند. مردى گفت: لاتذوق الماء حتى ترد الحامية فتشرب من حميمها، امام فرمود: ويلك مگر من حميم بخواهم نوشيد هرگز اين نشود كه سوى جد خويش رسول گرامی مى روم و در بهشت عدن در جوار رحمت خداوند از شراب كوثر مى‌خورم و آنچه با من كرديد شكوه كنم، آن كافران چون اين سخن بشنيدند از هر گوشه حمله آوردند تو گفتى كه خداوند در دل ايشان رحمى ننهاده است. امام همچنان سخن مى‌كرد كه سر مطهرش جدا كردند مرا از آن قساوت و سنگدلى عجب آمد.»(34)

 

گزارش مقتل الحسين (علیه السّلام) مقرم در این باره چنین است:

«قال هلال بن نافع كنت واقفا نحو الحسين و هو يجود بنفسه فو اللّه ما رأيت‏ قتيلا قط مضمخا بدمه أحسن منه وجها و لا أنور و لقد شغلني نور وجهه عن الفكرة في قتله فاستقى في هذه الحال ماء فأبوا أن يسقوه.

و قال له رجل لا تذوق الماء حتى ترد الحامية فتشرب من حميمها فقال عليه السّلام: أنا أرد الحامية و إنما أرد على جدي رسول اللّه و أسكن معه في داره في مقعد صدق عند مليك مقتدر و أشكو إليه ما ارتكبتم مني و فعلتم بي فغضبوا بأجمعهم حتى كأن اللّه لم يجعل في قلب أحدهم من الرحمة شيئا.»(35)

«هلال بن نافع مى‏گويد: در لحظه جان دادن حسين من نزد او بودم، به خدا قسم هيچ كشته آغشته به خونى را زيباتر و نورانى‏تر از او نديدم. صورتشان به حدّى نورانى بود كه مرا از فكر كردن به قتل بازداشته بود. در اين حال آب طلب كرد و لشكريان از دادن آب ابا كردند. مردى مى‏گويد: آب نمى‏ نوشى تا آنكه به آتش وارد شوى و از جحيم بنوشى.»(36)

 

غارت وسایل و لباسهای حضرت امام حسین (علیه السّلام) پس از جدا نمودن سر مبارک ایشان از بدن مطهر

در مقاتل و کتب تاریخی اشاره شده است که پس از اینکه سر مبارک حضرت امام حسین (علیه السّلام) را جدا کردند مشغول غارت وسایل و حتی لباسهای حضرت سیدالشهداء (علیه السّلام) شدند.

گزارش جمعبندی شده از اشخاصی که لباسها و وسایل حضرت را غارت نمودند، چنین است:

قطیفه حضرت را قیس بن اشعث ربود.(37) و بعد از آن قيس قطيفه معروف شد. به نقل از تاریخ الکامل قطیفه حضرت ابریشمین بود.(38)

به نقل از مقتل الحسین (علیه السّلام) مقرّم و مقتل الحسین (علیه السّلام) خوارزمی قطیفه حضرت اباعبدالله (علیه السّلام) را قیس بن اشعث برمی دارد و بر روى آن مى‏نشست و لذا به قيس قطيفة معروف شد.(39)

 

به گزارش قریب به اتفاق مقاتل و کتب تاریخی پیراهن حضرت را اسحاق بن حویه حضرمی غارت نمود.(40)

در وقعه الطف فرد رباینده پیراهن حضرت امام حسین (علیه السّلام) را اسحاق بن حيوة الحضرمي نامبرده است و در مناقب آل شهرآشوب إِسحاق بن حُوَيّ ذکر شده است.(41)

 

شلوار حضرت اباعبدالله را به نقل اکثریت مقاتل و کتب تاریخی بحر بن کعب تمیمی ربود.(42)

در مناقب آل شهرآشوب غارتگر شلوار حضرت امام حسین (علیه السّلام) را بَحير بن عُمَير جَرمي و به نقلی أَبجَر بن كَعب تميميّ ذکر نموده است.(43)

در مقتل الحسین (علیه السّلام) خوارزمی ذکر شده است شلوار حضرت را بحير بن عمرو الجرمي غارت می کند و زمین گیر می شود.(44)

نقل دیگری در مقتل الحسین (علیه السّلام) خوارزمی چنین ذکر شده است:

«و قال عبيد اللّه بن عمار: رأيت على الحسين سراويل تلمع ساعة قتل فجاء أبجر ابن كعب فسلبه و تركه مجرّدا. و ذكر محمد بن عبد الرحمن: إنّ يدي أبجر بن كعب كانتا ينضحان الدم في الشتاء و ييبسان في الصيف كأنهما عود.»(45)

«عبيد اللّه بن عمار گفت: دیدم حسین (علیه السّلام) پیش از شهادت شلواری به رنگ روشن بر تن داشت که ابجر بن کعب آن را برداشت و ایشا را برهنه رها نمود. محمد بن عبدالرحمن گفت: دستهای ابجر (لعنه الله علیه) در زمستان خون ترشح می کرد و در تابستان همانند چوب خشک می شد.»

 

کفشهای حضرت ابا عبدالله الحسین (علیه السّلام) را به نقل اکثریت مقاتل و کتب تاریخی اسود بن خالد الاودی (در چند نقل الاوسی) (لعنه الله علیه) ربود.(46)

شمشیر حضرت امام حسین (علیه السّلام) را به نقل از وقعه الطف، تاریخ الکامل و المنتخب فی جمع المراثی مردی از بنی نهشل بن دارم ذکر نموده اند.(47)

در مناقب آل شهرآشوب علاوه بر ذکر اینکه نقل شده است، مردی از بنی نهشل از بنی دارم شمشیر را ربود؛ ذکر می کند برخی هم اسود بن حنظله (لعنه الله علیه) را غارت کننده شمشیر حضرت اباعبدالله (علیه السّلام) ذکر نموده اند.(48)

در تاریخ طبری ذکر شده است که مردی از بنی نهشل آن را برداشت ولی به حبیب بن بدیل رسید.(49)

 

عمامه حضرت سیدالشهداء (علیه السّلام) را جابر بن یزید ازدی (لعنه الله علیه) و به نقلی اخنس بن مرثد بن علقمه حضرمی (لعنه الله علیه) ربود.(50)

در مقتل الحسین (علیه السّلام) خوارزمی رباینده عمامه حضرت ابا عبدالله الحسین (علیه السّلام) را جابر بن يزيد الأزدي ذکر نموده است که چون بر سر گذاشت جذام گرفت.(51)

 

جامه زیرینی که حضرت برای احتراز از برهنه ماندن پوشیدند را جُعونة بن حویه حضرمی ربود.(52)

زره حضرت امام حسین (علیه السّلام) را به نقل مقتل الحسین (علیه السّلام) بحرالعلوم عمر بن سعد (لعنه الله علیه) برداشت.(53)

در مقتل الحسین (علیه السّلام) خوارزمی ذکر شده است که زره حضرت امام حسین (علیه السّلام) را مالک بن نسر کندی برداشت و دیوانه شد.(54)

انگشتر حضرت اباعبدالله الحسین (علیه السّلام) را به روایت مقتل الحسین (علیه السّلام) بحرالعلوم و مثیر الاحزان بجدل بن سلیم الکلبی ربود.(55)

در مقتل الحسین (علیه السّلام) بحرالعلوم نقل شده است:

«أخذ بدل بن سلیم الکلبی خاتمه الشریف و قد جمدت علیه الدماء فقطع اصبعه مع الخاتم و ترکوه.» (56)

«انگشتر شریف را بدل بن سلیم الکلبی غارت کرد. خون بر روی انگشتر لخته شده بود پس انگشت مبارک حضرت امام حسین (علیه السّلام) را با انگشتر قطع کرد و حضرت امام (علیه السّلام) را ترک نمود.»

 

در مقتل الحسین (علیه السّلام) مقرم درباره غارت لباس و وسایل حضرت امام حسین (علیه السّلام) چنین گزارش شده است:

«و أقبل القوم على سلبه فأخذ إسحاق بن حوية قميصه و أخذ الأخنس بن مرثد بن علقمة الحضرمي عمامته و أخذ الأسود بن خالد نعليه و أخذ سيفه جميع بن الخلق الأودي و يقال رجل من بني تميم اسمه الأسود بن حنظلة و جاء بجدل فرأى الخاتم في إصبعه و الدماء عليه فقطع إصبعه و أخذ الخاتم و أخذ قيس بن الأشعث قطيفته‏ و كان يجلس عليها فسمي قيس قطيفة و أخذ ثوبه الخلق جعونة بن حوية الحضرمي و أخذ القوس و الحلل الرحيل بن خيثمة الجعفي و هاني بن شبيب الحضرمي و جرير بن مسعود الحضرمي‏.»(57)

لشكريان اقدام به غارت کردند. اسحاق بن حوية پيراهن را غارت کرد. أخنس بن مرثد بن علقمه حضرمى عمامه را غارت کرد. أسود بن خالد كفشها را غارت کرد. جميع بن خلق أودى شمشير را ربود و گفته شده كه فردى از بنى تميم به نام أسود بن حنظله، شمشير را غارت کرد. بجدل ‏آمد و انگشتر را غرق به خون در انگشت امام (عليه السّلام) دید، انگشت را قطع کرد و انگشتر را برد، قيس بن اشعث قطيفه امام (عليه السّلام) را غارت کرد که بر روى آن مى ‏نشست و لذا به قيس قطيفة معروف شد، زره را جعونة بن حويه حضرمى غارت کرد. كمان و حلّه‏ها را رحيل بن خيثمه جعفى و هانى بن شبيب حضرمى و جرير بن مسعود حضرمى برداشتند.(58)

 

نشانه های غضب الهی پس از به شهادت رساندن حضرت امام حسین (علیه السّلام)

پس از به شهادت رسیدن حضرت امام حسین (عليه السّلام) دگرگونیهایی در وضعیت زمین و آسمان به وقوع پیوست که در بسیاری از مقاتل و کتب تاریخی به نقل شاهدان عینی گزارش شده است:

در حدیثی از حضرت امام صادق (عليه السّلام) آمده است به سبب به شهادت رساندن حضرت امام حسین (عليه السّلام) خداوند به امت ستمکار پیغمبر خود را توفیق درک عید فطر و عید قربان را عنایت نمی فرماید:

حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ الْوَلِيدِ رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا الْحَسَنُ بْنُ مَتِّيلٍ الدَّقَّاقُ قَالَ حَدَّثَنَا يَعْقُوبُ بْنُ يَزِيدَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ فَضَّالٍ عَنِ الدَّيْلَمِيِّ وَ هُوَ سُلَيْمَانُ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ لَطِيفٍ التَّفْلِيسِيِّ قَالَ قَالَ الصَّادِقُ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ (ع): لَمَّا ضُرِبَ الْحُسَيْنُ بْنُ عَلِيٍّ ع بِالسَّيْفِ ثُمَّ ابْتُدِرَ لِيُقْطَعَ رَأْسُهُ نَادَى مُنَادٍ مِنْ قِبَلِ رَبِّ الْعِزَّةِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى مِنْ بُطْنَانِ الْعَرْشِ فَقَالَ أَلَا أَيَّتُهَا الْأُمَّةُ الْمُتَحَيِّرَةُ الظَّالِمَةُ بَعْدَ نَبِيِّهَا لَا وَفَّقَكُمُ اللَّهُ لِأَضْحًى وَ لَا فِطْرٍ قَالَ ثُمَّ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ لَا جَرَمَ وَ اللَّهِ مَا وُفِّقُوا وَ لَا يُوَفَّقُونَ أَبَداً حَتَّى يَقُومَ ثَائِرُ الْحُسَيْنِ (ع).(59)

حضرت امام صادق (عليه السّلام) فرمودند: هنگامى كه حضرت امام حسين (عليه السّلام) را با شمشير مضروب کردند و قاتل آن حضرت شتافت كه سر مقدس حضرت را جدا كند منادى از طرف پروردگار توانا از وسط عرش ندا داد: امت جبار ستمكار پس از پيغمبر خود خدا توفيق عيد قربان و عيد فطر را به شما ندهد. گويد سپس حضرت امام حسين (عليه السّلام) فرمود: از اين رو به خدا موفق نشدند و هرگز موفق نشوند تا خونخواه حضرت امام حسين (عليه السّلام) قيام كند.

 

در حدیثی از حضرت امام صادق (علیه السّلام) تحولات و دگرگونیهای طبیعت و جهان پس از شهادت حضرت امام حسین (علیه السّلام) گزارش شده است که در این مجال به قسمتی از این حدیث شریف اشاره می نماییم:

«حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ‏ بْنِ جَعْفَرٍ الْحِمْيَرِيُّ عَنْ أَبِيهِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ سَالِمٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ حَمَّادٍ الْبَصْرِيِّ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ الْأَصَمِّ عَنْ أَبِي يَعْقُوبَ عَنْ أَبَانِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ زُرَارَةَ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ (ع): يَا زُرَارَةُ إِنَّ السَّمَاءَ بَكَتْ عَلَى الْحُسَيْنِ أَرْبَعِينَ صَبَاحاً بِالدَّمِ وَ إِنَّ الْأَرْضَ بَكَتْ أَرْبَعِينَ صَبَاحاً بِالسَّوَادِ وَ إِنَّ الشَّمْسَ بَكَتْ أَرْبَعِينَ صَبَاحاً بِالْكُسُوفِ وَ الْحُمْرَةِ وَ إِنَّ الْجِبَالَ تَقَطَّعَتْ وَ انْتَثَرَتْ وَ إِنَّ الْبِحَارَ تَفَجَّرَتْ وَ إِنَّ الْمَلَائِكَةَ بَكَتْ أَرْبَعِينَ صَبَاحاً عَلَى الْحُسَيْنِ(ع) وَ مَا اخْتَضَبَتْ مِنَّا امْرَأَةٌ وَ لَا ادَّهَنَتْ وَ لَا اكْتَحَلَتْ وَ لَا رَجَّلَتْ حَتَّى أَتَانَا رَأْسُ عُبَيْدِ اللَّهِ بْنِ زِيَادٍ وَ مَا زِلْنَا فِي عَبْرَةٍ بَعْدَهُ وَ كَانَ جَدِّي إِذَا ذَكَرَهُ بَكَى حَتَّى تَمْلَأَ عَيْنَاهُ لِحْيَتَهُ وَ حَتَّى يَبْكِيَ لِبُكَائِهِ رَحْمَةً لَهُ مَنْ رَآهُ وَ إِنَّ الْمَلَائِكَةَ الَّذِينَ عِنْدَ قَبْرِهِ لَيَبْكُونَ فَيَبْكِي لِبُكَائِهِمْ كُلُّ مَنْ فِي الْهَوَاءِ وَ السَّمَاءِ مِنَ الْمَلَائِكَةِ... (60)

محمّد بن عبد اللَّه بن جعفر حميرى از پدرش از على بن محمّد بن سالم از محمّد بن خالد از عبد اللَّه بن حمّاد بصرى از عبد اللَّه بن عبد الرحمن الاصمّ از أبى يعقوب از أبان بن عثمان از زراره نقل نموده كه وى گفت: حضرت ابو عبد اللَّه (علیه السّلام) فرمودند: اى زراره آسمان تا چهل روز بر حسين بن على (علیه السّلام) خون باريد و زمين تا چهل روز تاريك بود و خورشيد تا چهل روز گرفته و نورش سرخ بود و كوهها تكه تكه شده و پراكنده گشتند و درياها روان گرديده و فرشتگان تا چهل روز بر آن حضرت گريستند و هيچ بانویی از اهل بيت ما خضاب نكرد و روغن به خود نماليد و سرمه نكشيد و موهايش را نیاراست تا وقتى كه سر عبيد اللَّه بن زياد را به نزد ما فرستادند و پيوسته بعد از شهادت آن حضرت چشمان، اشك آلود بود و هر گاه جدّم ياد آن حضرت را مى‏ نمود محاسنش از اشك خيس مى‏گشت به طورى كه هركس آن جناب را مى‏ديد به حالش ترحّم نموده و از گريه‏اش به گريه مى‏افتاد و فرشتگانى كه نزد قبر آن حضرت هستند جملگى مى‏گريند و از گريه ايشان تمام فرشتگان در آسمان و زمين گريه مى‏كنند...(61)

 

در بحارالانوار درباره تغییرات جوی رخداده پس از شهادت حضرت امام حسین (علیه السّلام) نقل شده است:

«و قال السيد (رضي الله عنه) فلما قتل صلوات الله عليه ارتفعت في السماء في ذلك الوقت غبرة شديدة سوداء مظلمة فيها ريح حمراء لا ترى فيها عين و لا أثر حتى ظن القوم أن العذاب قد جاءهم فلبثوا كذلك ساعة ثم انجلت عنهم.» (62)

«سيد بن طاوس مي نويسد: هنگامى كه امام حسين شهيد شد گرد و غبار شديد و تاريكى به جانب آسمان بلند شد كه با باد قرمزى همراه بود. آن گرد و غبار بقدرى شديد بود كه چشم و اثرى در آن ديده نمي شد حتى آن گروه گمان كردند كه عذاب بر آنان نازل شده است. لذا ساعتى مكث نمودند تا هوا روشن شد.»(63)

 

 در حدیث دیگر از حضرت امام صادق (علیه السّلام) درباره گریستن عالمیان برای شهادت و مظلومیت حضرت سیدالشهداء (علیه السّلام) آمده است:

«وَ حَدَّثَنِي أَبِي عَنْ سَعْدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ عُبَيْدِ اللَّهِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي عُثْمَانَ عَنْ عَبْدِ الْجَبَّارِ النَّهَاوَنْدِيِّ عَنْ أَبِي سَعِيدٍ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ ثُوَيْرٍ عَنْ يُونُسَ وَ أَبِي سَلَمَةَ السَّرَّاجِ وَ الْمُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ قَالُوا سَمِعْنَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ (ع) يَقُولُ‏: لَمَّا مَضَى الْحُسَيْنُ بْنُ عَلِيٍّ (ع) بَكَى عَلَيْهِ جَمِيعُ مَا خَلَقَ اللَّهُ إِلَّا ثَلَاثَةَ أَشْيَاءَ الْبَصْرَةَ وَ دِمَشْقَ وَ آلَ عُثْمَانَ.»(64)

«پدرم عليه الرحمه از سعد بن عبد اللَّه از حسين بن عبيد اللَّه از حسن بن على بن ابى عثمان از عبد الجبّار نهاوندى از ابو سعيد از حسين بن ثوير و يونس و ابى سلمه سرّاج و مفضّل بن عمر جملگى گفتند: از حضرت ابى عبد اللَّه (عليه السّلام) شنيديم كه فرمود: هنگامى كه حضرت حسين بن على (عليهما السّلام) شهيد شدند تمام مخلوقات خدا بر آن حضرت گريستند مگر سه چيز: بصره و دمشق و آل عثمان.»(65)

 

نویسنده این سطور دو مقاله جداگانه در باب تغییرات و دگرگونیهای رخ داده در طبیعت پس از شهادت حضرت اباعبدالله الحسین (عليه السّلام) به نقل از احادیث ائمه معصومین (عليهم السّلام) و شاهدان عینی نوشته است که خوانندگان محترم را به مطالعه آن دو مقاله ارجاع می دهد.

 

پی نوشتها

(1)مقتل الحسين (علیه السّلام) مقرم، صفحه 295

(2)ترجمه مقتل مقرم، صفحه 190

(3) الكامل، جلد‏4، صفحه 78

(4)ترجمه الكامل، جلد‏11، صفحه 190

(5) إبصار العين، صفحه37

(6) سلحشوران طف، ترجمه إبصار العين، صفحه60 – 59

(7) إعلام الورى، جلد1، صفحه 469    

(8) زندگانى چهارده معصوم عليهم السلام ترجمه إعلام الورى، صفحه 350

(9) مقتل الحسين (علیه السّلام) خوارزمي، جلد‏2، صفحه 42 – 40

(10) شرح غم حسین، صفحه 169 – 167

(11) مقتل الحسين (علیه السّلام) مقرم، صفحه 298

(12)ترجمه مقتل مقرم، صفحه 193

(13)مقتل الحسین (علیه السّلام) بحرالعلوم، صفحه 490

(14) المنتخب في جمع المراثي و الخطب المشتهر بـالفخري، صفحه 453 – 452

(15) المزار الكبير (لابن المشهدي)، صفحه 504

(16) المزار الكبير (لابن المشهدي)، صفحه 504

(17) المزار الكبير (لابن المشهدي)، صفحه 505 – 503

(18) حياة الإمام الحسين(ع)، جلد ‏3 ، 295 - 292  – قمقام زخار و صمصام بتار، صفحه 535

(19) البداية و النهاية، جلد‏8، صفحه188

(20) البداية و النهاية، جلد‏8، صفحه188

(21) الفتوح، جلد‏5، صفحه 119 – 118

(22)لهوف، صفحه 156 – 155

(23)الطبقات الكبرى، جلد‏10، صفحه 474 – 473

(24) أنساب ‏الأشراف، جلد‏3، صفحه 204 – 203

(25) وقعة الطف، صفحه 253

(26)وقعة الطف، صفحه 255 – 254

(27) اثبات الوصية، صفحه 168

(28) ترجمه إثبات الوصية، صفحه311

(29) بحار الأنوار، جلد‏45، صفحه91

(30) زندگانى حضرت امام حسين عليه السلام ( ترجمه جلد 45 بحار الأنوار)، صفحه 117

(31)المقتل الحسینی المأثور، صفحه 165

(32) مثير الأحزان، صفحه 75

(33) در سوگ امير آزادى، صفحه268 - 267   

(34) القمقام الزخار و صمصام البتار، صفحه 538

(35)مقتل الحسين (علیه السّلام) مقرم، صفحه 296 – 295

(36)ترجمه مقتل مقرم، صفحه 190

(37)وقعه الطف، صفحه255 – مقتل الحسین (علیه السّلام) مقرم، صفحه 299- مقتل الحسین (علیه السّلام) بحرالعلوم، صفحه 492 - تاریخ طبری، جلد5، صفحه453 – الکامل، جلد4، صفحه78 – مثیرالاحزان، صفحه 76- مناقب آل شهرآشوب، جلد4 ، صفحه 112

(38) الکامل، جلد4، صفحه78

(39) مقتل الحسین (علیه السّلام) مقرم، صفحه 299 - مقتل الحسین (علیه السّلام) خوارزمی، جلد2، صفحه 43

(40) تاریخ طبری، جلد5، صفحه453 – مثیرالاحزان، صفحه76 – مقتل الحسین (علیه السّلام) مقرم، صفحه 299- مقتل الحسین (علیه السّلام) بحرالعلوم، صفحه 491

(41)وقعه الطف، صفحه255 – مناقب آل شهرآشوب، جلد4 ، صفحه 112 - مثير الأحزان، صفحه 76 - مقتل الحسین (علیه السّلام) بحرالعلوم، صفحه 491 

(42) وقعه الطف، صفحه255 – الکامل، جلد4، صفحه78 - مقتل الحسین (علیه السّلام) بحرالعلوم، صفحه 491 - تاریخ طبری، جلد5، صفحه453 - المنتخب المراثی، صفحه 453

(43) مناقب آل شهرآشوب، جلد4، صفحه 112 

(44) مقتل الحسین (علیه السّلام) خوارزمی، جلد2، صفحه 42

(45) مقتل الحسین (علیه السّلام) خوارزمی، جلد2، صفحه 44 - 43

(46)وقعه الطف، صفحه 255 - مناقب آل شهرآشوب، جلد4، صفحه 112– الکامل، جلد4، صفحه78 - مقتل الحسین (علیه السّلام) بحرالعلوم، صفحه 492 - مقتل الحسین (علیه السّلام) مقرم، صفحه 299 - مقتل الحسین (علیه السّلام) خوارزمی، جلد2، صفحه 43

(47) وقعه الطف، صفحه255 – الکامل، جلد4، صفحه78 - المنتخب المراثی، صفحه 453

(48) مناقب آل شهرآشوب، جلد4 ، صفحه 112

(49) تاریخ طبری، جلد5، صفحه453

(50) مناقب آل شهرآشوب، جلد4 ، صفحه 112 - مثيرالأحزان، صفحه 76 - مقتل الحسین (علیه السّلام) بحرالعلوم، صفحه 491

(51) مقتل الحسین (علیه السّلام) خوارزمی، جلد2، صفحه 42

(52) مقتل الحسین (علیه السّلام) بحرالعلوم، صفحه 492 - مناقب آل شهرآشوب، جلد4 ، صفحه 112

(53) مقتل الحسین (علیه السّلام) بحرالعلوم، صفحه 491

(54) مقتل الحسین (علیه السّلام) خوارزمی، جلد2، صفحه 43

(55) مقتل الحسین (علیه السّلام) خوارزمی، جلد2، صفحه 42

(56)مقتل الحسین (علیه السّلام) بحرالعلوم، صفحه491

(57) مقتل الحسين(ع) مقرم، صفحه299 - 298

(58) ترجمه مقتل مقرم، صفحه 194- 193

(59) الأمالي صدوق، صفحه 168 - بحار الأنوار، جلد‏45، صفحه 217

(60) كامل الزيارات، صفحه 81 – 80

(61) ترجمه كامل الزيارات، صفحه 258

(62) بحار الأنوار، جلد‏45، صفحه 57

(63)زندگانى حضرت امام حسين عليه السلام ( ترجمه جلد 45 بحار الأنوار)، صفحه 84

(64) كامل الزيارات، صفحه 80

(65) ترجمه كامل الزيارات، صفحه 254

 

منابع

- ابصار العين في أنصار الحسين عليه السلام‏، شيخ محمد بن طاهر سماوى‏، قم،‏ دانشگاه شهيد محلاتى‏، 1419ق‏.

- اثبات الوصية، على بن حسين مسعودى، ‏قم‏، انصاريان، 1384 / 1426

- إعلام الورى بأعلام الهدى، ‏ فضل بن حسن طبرسى، قم، ‏‏آل البيت، ‏1417 ق‏.

- الأمالي، محمد بن على ابن بابويه، تصحیح استاد ولى و حسین غفاری، جلد1، تهران، كتابچى، چاپ ششم، 1376ش.

- انساب الأشراف، البلاذرى، تحقيق محمد باقر المحمودي، بيروت، دار التعارف للمطبوعات، 1977/1397

- بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، محمد باقر بن محمد تقى مجلسى، بيروت، دار إحياء التراث العربي، چاپ دوم، 1403ق.

- البداية و النهاية، أبو الفداء اسماعيل بن عمر بن كثير الدمشقى، بيروت، دار الفكر،1407 ق./ 1986

- تاريخ الطبرى (تاريخ الأمم و الملوك)، محمد بن جرير طبرى، تحقيق محمد أبو الفضل ابراهيم ، بيروت، دارالتراث، 1387/1967

- ترجمه إثبات الوصية لعليّ بن أبي طالب عليه السلام، على بن حسين مسعودى، تهران، اسلاميه، چاپ: دوم، 1362 ش.

- ترجمه الأمالي، محمد بن على ابن بابويه، ترجمه محمد باقر كمره‏اى،‏ تهران،‏ كتابچى،‏1376ش‏.

- ترجمه الکامل (كامل تاريخ بزرگ اسلام و ايران)، عز الدين على بن اثير، ترجمه ابو القاسم حالت و عباس خليلى، تهران، مؤسسه مطبوعاتى علمى، 1371ش.

- ترجمه كامل الزيارات، جعفر بن محمد ابن قولويه، ترجمه ذهنى تهرانى، تهران، انتشارات پيام حق، چاپ اول، 1377ش.

- ترجمه مقتل الحسین (علیه السّلام) مقرم، عبدالرزاق مقرم، ترجمه: قربانعلی مختومی، قم، نوید اسلام، 1381

- حياة الإمام الحسين عليه السلام‏، باقر شريف قرشى، ‏ قم، ‏مدرسه علميه ايروانى‏، 1413 ق‏.

- در سوگ امير آزادى(ترجمه مثیر الاحزان)، ابن نما حلى، مترجم على كرمى‏، قم‏، حاذق، ‏1380

- زندگانی چهارده معصوم (علیهم السّلام) ترجمه إعلام الورى بأعلام الهدى، فضل بن حسن طبرسى، مترجم: عزیزالله عطاردی، تهران، اسلاميه، چاپ: سوم، 1390 ق.

- زندگانى حضرت امام حسين عليه السلام (ترجمه جلد 45 بحار الأنوار)، محمد باقر بن محمد تقى‏ مجلسى، مترجم: محمد جواد نجفى، تهران‏، اسلاميه،1364

- سلحشوران طف (إبصار العين في أنصار الحسين عليه السلام)، نويسنده: شيخ محمد بن طاهر سماوى، مترجم: عباس جلالى، ‏ قم‏، زائر، 1381

- شرح غم حسین (علیه السّلام)، موفق بن احمد اخطب خوارزمی، مترجم مصطفی صادقی، قم، مسجد مقدس جمکران، 1388

- الطبقات الکبری، محمد ابن سعد، تحقیق محمد عبدالقادر عطاء، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، 1990

- الفتوح، محمد بن علی ابن‌اعثم کوفی، بیروت، دار الأضواء، 1411 ه.ق.

- قمقام زخار و صمصام التبار، فرهاد میرزا قاجار، مصحح: محمود محرمی، تهران، کتابچی، 1386

- كامل الزيارات‏، جعفر بن محمد ابن قولويه، محقق و مصحح: عبد الحسين امينى، نجف اشرف‏، دار المرتضوية، 1356

- الكامل في التاريخ، عز الدين أبو الحسن على بن ابى الكرم المعروف بابن الأثير (م. 630)، بيروت، دار صادر - دار بيروت، 1385/1965

- لهوف، على بن موسى ابن طاووس، ترجمه مير ابو طالبى، 1جلد، قم، دليل ما، چاپ: اول، 1380ش

- مثیر الأحزان، احمد بن محمد ابن فهد حلی، جعفر بن محمد ابن‌نما، محقق: مدرسه الامام المهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف، قم، مدرسة الإمام المهدي (علیه السلام‌)،1406 ق.

- المزار الكبير، محمد بن جعفر ابن مشهدى، قم، دفتر انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسين حوزه علميه قم، چاپ: اول، 1419 ق.

- مقتل الحسین (علیه السّلام) بحرالعلوم، سید محمد تقی آل بحرالعلوم، تحقیق سید حسین بحرالعلوم، بیروت، دارالمرتضی، الطبعه الاولی، 1427/ 2006

- مقتل الحسین (علیه السّلام)، عبدالرزاق مقرم، بیروت، موسسه الخرسان للمطبوعات، 1426ق.

- مقتل الحسین علیه السلام خوارزمی، موفق بن احمد اخطب خوارزم، جلد 2، قم، أنوار الهدی، 1381ش.

- المقتل الحسيني المأثور، محمد جواد مروجی طبسی، تهران، دار السميع،1386 ش.

- مناقب آل أبي طالب عليهم السلام (لابن شهرآشوب)، محمد بن على ابن شهر آشوب مازندرانى، 4 جلد، قم، علامه، چاپ اول، 1379 ق.

- المنتخب في جمع المراثي و الخطب المشتهر بـالفخري، فخرالدین بن محمد طریحی، بیروت، مؤسسة الأعلمي للمطبوعات، 1424ق.

- وقعة الطفّ، لوط بن يحيى ابو مخنف كوفى، 1جلد، قم، جامعه مدرسين، چاپ: سوم، 1417 ق.

پیوست ها

: فاطمه ابوحمزه