رسول اكـــرم ابـــلاغ امر يـــزدان را فـــرود آمـد در آن مقــام بـى تـأخيــر
نمــــود انجمنـــى آنچنان كه مانندش نديده است و نبينــــد دگـــر سپهر اثير
شمــار خلق ز سبعــين الف افزون بود سخـــن كـنم ز كمى درگذشتم از تكثير
بــراى آنــــكه تمـــامى خلق بينندش كه كس نگــــويد تبلــيغ را شده تقصير
نمــــود منـــــبرى آماده از جهاز شتر فرازعرشــه برآمد رسول عرش سرير
بخواند آیت تبلیغ را به صوت بلند پس ازستایش یزدان بی شریک و نظیر
بلى به پــــاسخ گفتند اهـــل انجمنش تمــام متــــفق الــقول از كبير و صغير
گرفت عهد از ايشان چوبررسالت خويش نمـــود آمـــدن جبرئيـــل را تقــــدير
گرفت دست على را به دست و كرد بلند چنان كه در نظــر ناظـران نماند ستير
به گفت هركه منش مــــقتدا و مـولايم على است او را مولا على براوست امير
چنان كه هــارون از بهر مــوسى عمران على مراست وصى و على مراست وزير
نمـــود از پى اتمــام حجــت و تبلـيغ مر ايـن كــلام فرح بخـش جانــفزا تقرير
سپس ســـرود كه يا رب و ال من والاه ظهيـر و ناصر او را ظهير باش و نصير
نخســـت تـــابع او را عزيز دار مـدام حسـود و منكر او را نماى خوار و حقيـر
نزول آيـــۀ اليــــوم را پس از اين امر بگــفت از پى تكــميل امــر حق تكبيــر
سه روز كرد در آنجـا وقوف و از مردم گرفـــت بيعـــت بهـــر امــير خيبرگيـر
دیوان محیط قمی، صفحه 68 - 67
اترك تعليق