از زندگینامه شهدای والامقام دشت کربلا (علیهم السّلام) اطلاعات زیادی در دست نیست. در بعضی از کتب تاریخی و مقاتل به نام و نسب ایشان و اینکه از کدام قبیله بودند و از زمان حرکت حضرت سیدالشهداء (علیه السّلام) از مدینه یا مکه به سمت عراق چه کارهایی انجام داده اند و نام بردن از افرادی که در جنگهای حضرت امیرالمومنین (علیه السّلام) شرکت داشته اند یا بعضی مقاطع تاریخی که این افراد در آن حضور داشته اند مطالبی نقل شده است. بخش چهارم زندگینامه شهدای والامقام دشت کربلا زندگینامه شهدای قبایل کلبی، أزدی، عبدی و تیمی بر اساس خلاصه ای از مطالبی که سماوی در ابصار العین برای شهدای کربلا ذکر نموده است (1) به اضافه مطالبی که در کتب تاریخی و مقاتل درباره شهدای دشت کربلا (رضوان الله علیهم) نقل شده است؛ تدوین شده است.
شهداى كلبى
عبد اللّه بن عمير كلبى
ابو وهب عبد اللّه بن عمير بن عباس بن عبد قيس بن عليم بن جناب(2) كلبى عليمى فردى دلاور و شجاع و مورد احترام بود. پس از وارد شدن به كوفه، در منطقه «چاه جعده» قبيله همدان مسكنى تدارك ديد و خود و همسرش امّ وهب دخت عبد از تيره بنى نمر بن قاسط در آن اقامت گزيدند.
تاریخ طبری درباره ایشان نوشته است:
«قال ابو مخنف حدثنى ابو جناب قال: كان منا رجل يدعى عبد الله بن عمير من بنى عليم كان قد نزل الكوفه و اتخذ عند بئر الجعد من همدان دارا و كانت معه امراه له من النمر بن قاسط يقال لها أم وهب بنت عبد فراى القوم بالنخيلة يعرضون ليسرحوا الى الحسين قال: فسال عنهم فقيل له: يسرحون الى حسين بن فاطمه بنت رسول الله (ص) فقال: و الله لقد كنت على جهاد اهل الشرك حريصا و انى لأرجو الا يكون جهاد هؤلاء الذين يغزون ابن بنت نبيهم ايسر ثوابا عند الله من ثوابه إياي في جهاد المشركين فدخل الى امراته فأخبرها بما سمع و اعلمها بما يريد فقالت: اصبت أصاب الله بك ارشد امورك افعل و أخرجني معك قال: فخرج بها ليلا حتى اتى حسينا فأقام معه فلما دنا منه عمر بن سعد و رمى بسهم ارتمى الناس فلما ارتموا خرج يسار مولى زياد بن ابى سفيان و سالم مولى عبيد الله بن زياد، فقالا: من يبارز؟ ليخرج إلينا بعضكم قال: فوثب حبيب بن مظاهر و برير بن حضير فقال لهما حسين: اجلسا فقام عبد الله بن عمير الكلبى فقال: أبا عبد الله رحمك الله، ائذن لي فلاخرج إليهما فراى حسين رجلا آدم طويلا شديد الساعدين بعيد ما بين المنكبين فقال حسين: انى لاحسبه للاقران قتالا اخرج ان شئت. قال: فخرج إليهما فقالا له: من أنت؟ فانتسب لهما فقالا: لا نعرفك ليخرج إلينا زهير بن القين او حبيب بن مظاهر او برير بن حضير و يسار مستنتل امام سالم فقال له الكلبى: يا بن الزانية و بك رغبه عن مبارزه احد من الناس و ما يخرج إليك احد من الناس الا و هو خير منك ثم شد عليه فضربه بسيفه حتى برد فانه لمشتغل به يضربه بسيفه إذ شد عليه سالم فصاح به: قد رهقك العبد قال: فلم يابه له حتى غشيه فبدره الضربه فاتقاه الكلبى بيده اليسرى فأطار أصابع كفه اليسرى ثم مال عليه الكلبى فضربه حتى قتله و اقبل الكلبى مرتجزا و هو يقول و قد قتلهما جميعا: ان تنكروني فانا ابن كلب حسبي بيتى في عليم حسبي انى امرو ذو مره و عصب و لست بالخوار عند النكب انى زعيم لك أم وهب بالطعن فيهم مقدما و الضرب ضرب غلام مؤمن بالرب.
فأخذت أم وهب امراته عمودا ثم اقبلت نحو زوجها تقول له: فداك ابى و أمي قاتل دون الطيبين ذريه محمد فاقبل إليها يردها نحو النساء فأخذت تجاذب ثوبه ثم قالت: انى لن أدعك دون ان اموت معك فناداها حسين. فقال: جزيتم من اهل بيت خيرا ارجعى رحمك الله الى النساء فاجلسى معهن فانه ليس على النساء قتال فانصرفت اليهن.
قال: و حمل عمرو بن الحجاج و هو على ميمنه الناس في الميمنه فلما ان دنا من حسين جثوا له على الركب و اشرعوا الرماح نحوهم فلم تقدم خيلهم على الرماح فذهبت الخيل لترجع فرشقوهم بالنبل فصرعوا منهم رجالا و جرحوا منهم آخرين.»(3)
«ابو جناب كلبى گويد: يكى از ما به نام عبد الله پسر عمير از بنى عليم بود كه به كوفه آمده بود و به نزديك چاه جعده در محله همدان خانه داشت، زن وى نيز كه از تيره نمر بن قاسط بود به نام ام وهب دختر عبد با وى بود. عبد الله جماعت را ديده بود كه در نخيله سان مى بينند كه سوى حسين روانه كنند.
گويد: از كارشان پرسيد، گفتند: «آنها را سوى حسين(علیه السّلام) پسر فاطمه دختر پيمبر خدا روانه مى كنند.» گفت: «به خدا به پيكار مشركان علاقه داشتم و اميدوارم ثواب پيكار با اينان كه به جنگ پسر دختر پيمبرشان مى روند به نزد خداى بيشتر از ثواب پيكار مشركان باشد.» گويد: به نزد زن خويش رفت و آنچه را شنيده بود با وى بگفت و قصد خويش را با او در ميان نهاد.
زن گفت:«كار صواب مى كنى، خدا ترا به بهترين راه هدايت برساند؛ برو، مرا نيز همراه خويش ببر.» گويد: پس شبانه با وى برفت تا به نزد حسين (علیه السّلام) رسيد و با او بماند و چون عمر ابن سعد به نزديك حسين (علیه السّلام) آمد و تير انداخت، افراد آنام نيز تير اندازی کردند، يسار آزاد شده زياد بن ابى سفيان و سالم آزاد شده عبيد الله بن زياد برون آمدند و گفتند: «هماوردى هست كه سوى ما آيد؟» گويد: حبيب بن مظاهر و برير بن حضير از جاى جستند.
حسين بدانها گفت: «بنشينيد، در اين هنگام عبد الله بن عمير كلبى برخاست و گفت: «اى ابو عبد الله، خدايت رحمت آرد اجازه بده من سوى آنها روم.» گويد: حسين مردى ديد تيره رنگ، بلند قامت، ستبر بازو و فراخ پشت و گفت: «پندارم كه در جنگ حریف خود را به زانو در آورد اگر مى خواهى برو.» گويد: عبد الله سوى آنها رفت كه به او گفتند: «كيستى؟» و چون نسب خويش بگفت به او گفتند كه ما ترا نمى شناسيم، زهير بن قين يا حبيب بن مظاهر يا برير بن حضير بيايد ، يسار جلو سالم بود و آماده نبرد.
گويد: مرد كلبى گفت: «اى روسپى زاده، هماوردى يكى را خوش ندارى تا يكى ديگر بيايد كه بهتر از تو باشد. آنگاه حمله برد و با شمشير خويش او را بزد چندان كه جان داد در آن حال كه سرگرم وى بود و با شمشير مى زد سالم سوى وى حمله برد و بانگ زد: «برده سوى تو آمد.» اما عبد الله اعتنايى نكرد تا نزديك شد و پيشدستى كرد و ضربتى بزد كه مرد كلبى دست چپ خويش را جلو آن برد و انگشتان دست چپش بيفتاد، آنگاه مرد كلبى به او پرداخت و چندان ضربتش زد كه جان داد.
مرد كلبى كه هر دو را كشته بود بيامد و رجزى به اين مضمون مىخواند:
اگر نمى شناسيدم من فرزند كلبم و نسب از تيره عليم دارم مردى زهره دارم و عصب دار و هنگام حادثه سست نيستم. ام وهب، تعهد مى كنم كه در ضربت زدن از آنها پيشدستى كنم و ضربتم، ضربت جوان مؤمن باشد.
گويد: ام وهب زن وى چماقى برگرفت و سوى شوهر خويش رفت و مى گفت: «پدر و مادرم بفدايت، از پاكان از باقيماندگان محمد دفاع كن.» گويد: عبد الله سوى وى آمد كه او را پيش زنان ببرد و زن جامه وى را گرفته بود مى كشيد و مى گفت: «ترا را وا نمى گذارم. بايد من هم با تو بميرم.» گويد: حسين آن زن را ندا داد و گفت: «خدا شما خاندان را پاداش نيك دهد. اى زن خدايت رحمت آرد، پيش زنان بازگرد و با آنها بنشين كه بر زنان پيكار نيست.» و ام وهب پيش زنان بازگشت.»(4)
پس از شدت گرفتن جنگ و به شهادت رسیدن عبدالله بن عمیر ام وهب همسرش بر سر پیکر شوهرش حاضر شد که او را به شهادت رساندند:
«و خرجت امراه الكلبى تمشى الى زوجها حتى جلست عند راسه تمسح عنه التراب و تقول: هنيئا لك الجنه، فقال شمر بن ذي الجوشن لغلام يسمى رستم: اضرب راسها بالعمود فضرب راسها فشدخه فماتت مكانها.» (5)
«زن آن مرد كلبى برون شد و به طرف شوهر خويش رفت و بر سر وى بنشست و خاك از آن پاك مى كرد و مى گفت: «بهشت ترا خوش باد.» گويد: شمر بن ذى الجوشن، به غلامى رستم نام گفت: «سرش را با چماق بزن.» و رستم سر او را بزد و بشكست و در جا جان به جان آفرین تسلیم کرد.»
در زيارت ناحيه مقدسه نیز بر وى چنين درود فرستاده شده است: « السَّلَامُ عَلَى عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عُمَيْرٍ» (6)
عبد الأعلى بن يزيد كلبى عليمى
وى جنگجويى شجاع از شيعيان كوفه و از جمله افرادى بود كه همراه با حضرت مسلم بن عقيل (علیه السّلام) دست به قيام زد ولى آنگاه كه مردم دست از يارى مسلم برداشتند، كثير بن شهاب، عبد الأعلى را دستگير کرد و نزد عبيد اللّه بن زياد فرستاد و عبيد اللّه او را به زندان افكند.
بنا به نقل ابومخنف: زمانى كه حضرت مسلم (علیه السّلام) به شهادت رسيد، عبيداللّه بن زياد، عبد الأعلى را احضار كرد و به بازجويى او پرداخت. وى گفت: من براى تماشا بيرون آمده بودم از او درخواست كرد سوگند بخورد ولى او خوددارى كرد به همين دليل وى را به مقبره «سبيع» فرستاد و در آنجا او را به شهادت رساندند. رحمت خدا بر او باد.
سالم بن عمرو
او مردى كوفى و شيعه و غلام بنى مدينه بود كه تيره اى از قبيله كلب را تشكيل مى دادند، قبل از آغاز جنگ، خدمت حضرت امام حسین (علیه السّلام) شرفياب شد و به ياران آن بزرگوار پيوست.
در کتاب وسیله الدارین در معرفی سالم بن عمرو آمده است:
«قال العسقلانی فی الاصابه هو سالم بن عمرو بن عبدالله بن ثابت بن النعمان بن امیه بن امرؤ القیس بن ثعلبه مولی بنی المدینه الکلبی.»(7)
عسقلانی در کتاب الاصابه می نویسد: او سالم بن عمرو بن عبدالله بن ثابت بن نعمان بن امیه بن امرؤ القیس بن ثعلبه غلام بنی المدینه کلبی است.
در ذخیره الدارین درباره وی آمده است:
«و قال أهل السير: كان سالم فارساً شجاعاً خرج مع مسلم بن عقيل اولًا و لما تخاذل الناس عن مسلم، قبض عليه كثير بن شهاب التميمي مع جماعة من الشيعة فأراد أن يسلّمه إلى عبيد اللَّه بن زياد مع أصحابه الّذين كانوا معه فأفلت و اختفى عند قومه فلما سمع بنزول الحسين بن علي (ع) إلى كربلاء خرج اليه ايام المهادنة فانضّم إلى أصحابه الّذين كانوا مع الحسين (ع) من الكلبيين و مازال مع الحسين (ع) حتى قتلء.»(8)
سيره نويسان گفته اند: سالم، پهلوانى شجاع بود كه با مسلم بن عقيل (علیه السّلام) قيام كرد. چون مردم مسلم (علیه السّلام) را تنها گذاشتند كثير بن شهاب تميمى او را با گروهى از شيعيان دستگير كرد و تصميم گرفت كه با يارانش او را تحويل عبيداللَّه زياد دهد. اما گريخت و در ميان قومش مخفى شد. چون از نزول حضرت امام حسین (علیه السّلام) در كربلا با خبر شد در روزهاى قبل از جنگ به جمع افراد ديگری که از قبیله کلب برای یاری حضرت راهی شده بودند؛ پیوست و با حضرت باقی ماند تا به شهادت رسید.
زنجانی در وسیله الدارین نام ایشان را جزء شهدای حمله اول به شهادت ذکر نموده است.(9)
در زیارت شهدای کربلایی که از ناحیه مقدسه رسیده است بر ایشان سلام فرستاده شده است: «الَسَّلامُ عَلى سالِم مَوْلى بَنى الْمَدينة الْكَلبي»(10)
شهداى أزدى
مسلم بن كثير اعرج ازدى ازد شنوأه كوفى
وى از تابعين ساكن كوفه بود و در ركاب حضرت امیرالمومنین (علیه السّلام) حضور داشت و در يكى از جنگهاى آن حضرت از ناحيه پا زخمى شد. وی از كوفه خارج شد و هنگام نزول حضرت امام حسین (علیه السّلام) در كربلا خود را به آن بزرگوار رسانيد و در نخستين حمله به درجه شهادت نايل آمد.
در وسیله الدارین درباره وی آمده است:
«فقد اختلف ارباب المقاتل بعضهم یقول مسلم بن کثیر الأزدی و بعضهم کابن حجر العسقلانی و المحقق الاسترابادی ذکرا أسلم بن کثیر أزدی.»(11)
برخی از ارباب مقاتل نام وی را مسلم بن کثیر گفته اند و برخی دیگر مانند ابن حجر عسقلانی و محقق استرآبادی از وی با نام أسلم بن کثیر أزدی یاد کرده اند.
در ذخيرة الدارين در معرفی او آمده است:
«و قال العسقلاني في الاصابة: هو مسلم بن كثير بن قليب الصدفي الأزدي ازدشنوأة الكوفي له إدراك ذكره إبن يونس و قال: شهد فتح مصر.
و قال أحمد بن داود الدينوري في كتاب الأخبار الطوال: مسلم بن كثير اصيبت رجله في حرب الجمل رماه عمرو بن ضبة التميمي بسهم على ساقه فجرحه.»(12)
عسقلانى در الاصابه گفته است: او مسلم بن كثير بن قليب صدفى ازدى كوفى است. او محضر پيامبر (صلی الله علیه و آله) را درك كرد. ابن يونس از او ياد كرده است و مى گويد: در فتح مصر حاضر بود.
احمد بن داود دينوري در كتاب اخبار الطوال می نویسد: مسلم بن کثیر از ناحیه پا در جنگ جمل آسیب دید و عمرو بن ضبه تمیمی تیری به پای او انداخت و او را مجروح کرد.
در مناقب آل ابی طالب مسلم بن کثیر جزء شهدای حمله اول ذکر شده است.(13)
رافع بن عبد اللّه
رافع بن عبدالله غلام مسلم ازدی بود و به اتفاق مولاى خود مسلم ازدی به سوى حضرت امام حسین (علیه السّلام) رهسپار گرديد و در ميدان نبرد حضور يافت به گفته برخی مقاتل در نبرد تن به تن بعد از نماز ظهر به شهادت رسيد.
در وسیله الدارین درباره رافع بن عبدالله آمده است:
«و هو مولی مسلم بن کثیر قتل فی الحمله الاولی بعد ان قتل من عساکر بن سعد و قتل رافع مبارزه بعد صلوه ظهر فی حومه الحرب بعدما قتل من القوم جماعه کثیره و جرح آخرین ثم اشترکا فی قتله کثیر بن شهاب التمیمی و مخضر بن اوس الضبیبی علی قول الذخیره »(14)
رافع بن عبداللَّه ازدى كوفى، غلام مسلم بن كثير بود كه در حمله نخست و پس از كشتن شمارى از سپاه عمر سعد، به شهادت رسيد. رافع پس از نماز ظهر و كشته و مجروح ساختن چند تن از دشمن در ميدان جنگ به شهادت رسيد. طبق نوشته ذخيرة الدارين كثير بن شهاب تميمى و مخضر بن اوس ضبيبى او را به قتل رساندند.
زهير بن سليم ازدى
وى از جمله كسانى بود كه در شب دهم محرم هنگامى كه دشمن را مصمّم بر جنگ با حضرت ابا عبد اللّه الحسين (علیه السّلام) ديد، به ياران آن حضرت پيوست و در نخستين حمله دشمن به شهادت رسيد.
« قال العسقلاني في الإصابة: هو زهير بن سليم بن عمرو الأزدي.
و قال صاحب الحدائق: و قتل من الازد ... زهير بن سليم.[كان زهير ممن جاء إلى الحسين (ع) في الليلة العاشرة عند ما راى تصميم القوم على قتاله فانّضم إلى أصحابه الأزديين الّذين كانوا مع الحسين (ع).]
و قال أبو مخنف: فلما شبّ القتال و حمل أهل الكوفة على عسكر الحسين (ع) تقدم زهير بن سليم أمّام الحسين (ع) و قاتل قتال المشتاقين حتى قتل في الحملة الاولى مع من قتل.
و في المناقب لابن شهراشوب قال: وم ن المقتولين يوم الطف في الحملة الاولى زهير بن سليم الأزدي رضوان اللَّه عليه.»(15)
«عسقلانى در الاصابه گفته است: وى زهير بن سليم بن عمرو ازدى است.
صاحب حدائق گويد: و از قبیله الازد زهير بن سليم کشته شد. او زهیر بود که در شب دهم هنگامی که تصمیم قوم خود را به قتال با حضرت را دید به حضرت امام حسین (علیه السّلام) پیوست و به جمع ازديانى كه از یاران حضرت امام حسین (علیه السّلام) بودند؛ پيوست.
ابو مخنف گويد: هنگامى كه جنگ درگرفت و كوفيان به سپاه حضرت امام حسين (علیه السّلام) حمله كردند، زهير بن سليم به حضور امام رسيد و مشتاقانه جنگيد تا آنكه در حمله نخست به شهادت رسيد.
و در مناقب ابن شهر آشوب آمده است: و از شهدای روز عاشورا زهیر بن سلیم ازدی رضوان الله علیه است که در حمله اول به شهادت رسیده است.»
قاسم بن حبيب بن ابو بشر ازدى
قاسم دلاور مردى شيعى و اهل كوفه بود و با سپاه ابن سعد از كوفه بيرون رفت. وقتى به كربلا رسيد قبل از شروع جنگ به حضرت امام حسین (علیه السّلام) پيوست و همواره ملازم ركاب آن حضرت بود تا اينكه در نخستين حمله دشمن به شهادت رسید.
در زيارت ناحيه مقدسه بر وى چنين درود فرستاده شده است: «السَّلَامُ عَلَى قَاسِمِ بْنِ حَبِيبٍ الْأَزْدِي.»(16)
نعمان بن عمرو ازدى راسبى و برادرش حلاس بن عمرو
اين دو برادر، فرزندان عمرو راسبى و اهل كوفه و از ياران حضرت امیرالمومنین (علیه السّلام) بودند و حلاس مسئوليّت نگاهبانان حضرت را در كوفه بر عهده داشته است.
در ذخيرة الدارين از قول طبری نقل شده است:
«و قال أبوجعفر الطبري: لهما ذكر في المغازي و الحروب و كانا من أصحاب أميرالمؤمنين(ع) و حضرا معه يوم صفين و كان الجلاس على شرطته بالكوفة.»(17)
ذکر آنها در غزوات و جنگها آمده است و آن دو از اصحاب حضرت امیرالمومنین (علیه السّلام) بودند و در جنگ صفین با ایشان بودند و با پلیس او در کوفه ساکن شدند.
در وسیله الدارین درباره حضور این دو برادر در کربلا چنین آمده است:
«و قال صاحب الحدائق خرجا من الکوفه مع عمر بن سعد اولا حتی اتیا کربلاء فلما رد عمر بن سعد اولا حتی اتیا کربلاء فلما رد عمر بن سعد الشروط جاء الی الحسین (علیه السّلام) لیله الثامن من المحرم و انضما الیه و ما زالا معه الی یوم العاشر فلما شب القتال تقدم الحلاس امام الحسین (علیه السّلام) الی الجهاد فقتل فی الحمله الاولی مع من قتل من اصحاب الحسین و قتل أخوه ایضا النعمان مبارزه فیما بین الحمله الاولی و الظهر فی حومه الحرب بعد ما عقروا فرسه و فی المناقب لابن شهر آشوب قال و من المقتولین یوم الطف فی الحمله الاولی و أخوه الحلاس ابنا عمرو الراسبی.»(18)
صاحب الحدائق می نویسد: آن دو ابتدا از کوفه با عمر بن سعد خارج شدند تا به کربلا آمدند. هنگامی که عمر بن سعد شروط حضرت امام حسین (علیه السّلام) را نپذیرفت آن دو در شب هشتم محرم به امام (علیه السّلام) پيوستند و تا شب دهم با ایشان بودند. چون جنگ در گرفت حلاس در حضور امام حسين (علیه السّلام) گام به ميدان جهاد نهاد و همراه ياران ديگر ايشان در حمله نخست كشته شد. برادرش نعمان نيز در حمله نخست و نيمروز در ميدان مبارزه كرد و پس از آنكه اسبش را پى كردند، كشته شد.
در کتاب مناقب آل أبي طالب از به شهادت رسیدن این دو برادر را در حمله نخست و قبل از ظهر نیز خبر داده است:
«وَ الْمَقْتُولُونَ مِنْ أَصْحَابِ الْحُسَيْنِ فِي الْحَمْلَةِ الْأُولَى... الْحَلَّاسُ بْنُ عَمْرٍو الرَّاسِبِيُّ و... النُّعْمَانُ بْنُ عَمْرٍو الرَّاسِبِيُّ.»(19)
عمارة بن صلخب ازدى
وى از جمله شيعيانى بود كه در كوفه با حضرت مسلم بن عقيل (علیه السّلام) بيعت كرد و همراه ایشان بود.
ابن زیاد (لعنه الله علیه) پس از به شهادت رساندن حضرت مسلم بن عقیل (علیه السّلام) و هانی بن عروه برخی از افرادی را که با حضرت مسلم بن عقیل (علیه السّلام) بیعت کرده بودند و ایشان را یاری نموده بودند به شهادت رساند. در تاریخ طبری آمده است به همین دلیل عمارة بن صلخب ازدى به شهادت رسانید.
«قال و اخرج عماره بن صلخب الأزدي- و كان ممن يريد ان ياتى مسلم بن عقيل بالنصره لينصره- فاتى به أيضا عبيد الله فقال له: ممن أنت؟ قال: من الأزد. قال: انطلقوا به الى قومه فضربت عنقه فيهم.»(20)
گويد: عمارة بن صلخب ازدى را كه مى خواست به يارى مسلم بن عقيل رود بياوردند. عبيدالله بدو گفت: «از كدام قبيله اى؟» گفت: «از قبيله ازد» گفت: «او را پيش قومش ببريد.» كه ببردند و ميان قومش گردنش را زدند.(21)
شهداى عبدى
يزيد بن ثبيط عبدی و پسرانش عبد اللّه و عبيد اللّه
يزيد بن ثبيط از شيعيان و از ياران ابو الأسود و ميان قبيله خود، شخصيّتى مورد احترام بود.
در مع الرکب الحسینی در معرفی يزيد بن ثبيط آمده است:
«أنّ من أشراف البصرة مجموعة تعرف حقّ أهل البيت (عليهم السّلام) و تواليهم و لها مواقف كريمة و رائعة في المبادرة إلى نصرة الإمام الحسين (عليه السّلام) و كيزيد بن ثبيط العبدي و هو من أشراف البصرة أيضاً و من الشيعة و قد بادر- بعدما علم بما عزم عليه الإمام الحسين عليه السلام- إلى الإلتحاق بركب الإمام عليه السلام في مكّة مع ولديه عبداللَّه و عبيداللَّه و جماعة آخرين من الشيعة البصريين و رزقوا الشهادة بين يدي الإمام أبي عبداللَّه الحسين عليه السلام في كربلاء يوم العاشر من المحرم.»(22)
گروهى از اشراف بصره نيز منزلت اهل بيت را مى شناختند، دوستدارشان بودند و در يارى امام (عليه السّلام) موضعى بزرگوارانه و درخشان گرفتند. مانند يزيد بن مسعود نهشلى كه ضمن فراخواندن قبيله اش به يارى حضرت امام حسین (عليه السّلام) آنان را از نظر روحى براى اين كار آماده ساخت. وى از اشرافى است كه امام عليه السلام يك نسخه از نامه اش را براى او نيز فرستاد.
پیوستن يزيد بن ثبيط به کاروان حسینی در منزلگاه ابطح
در تاریخ طبری درباره خبردار شدن عده ای از شیعیان بصره از عزیمت حضرت امام حسین (علیه السّلام) به سمت کوفه و حرکت به سمت کوفه می نویسد:
«و ذكر ابو المخارق الراسبى قال: اجتمع ناس من الشيعة بالبصرة في منزل امراه من عبد القيس يقال لها مارية ابنه سعد- او منقذ- أياما و كانت تشيع و كان منزلها لهم مألفا يتحدثون فيه و قد بلغ ابن زياد اقبال الحسين فكتب الى عامله بالبصرة ان يضع المناظر و يأخذ. قال: فاجمع يزيد بن نبيط الخروج- و هو من عبد القيس- الى الحسين و كان له بنون عشره فقال: ايكم يخرج معى؟ فانتدب معه ابنان له: عبد الله و عبيد الله فقال لأصحابه في بيت تلك المرأة: انى قد ازمعت على الخروج و انا خارج فقالوا له: انا نخاف عليك اصحاب ابن زياد فقال: انى و الله لو قد استوت اخفافهما بالجدد لهان على طلب من طلبنى.
قال: ثم خرج فتقدى في الطريق حتى انتهى الى حسين (ع) فدخل في رحله بالأبطح و بلغ الحسين مجيئه فجعل يطلبه و جاء الرجل الى رحل الحسين فقيل له: قد خرج الى منزلك فاقبل في اثره و لما لم يجده الحسين جلس في رحله ينتظره و جاء البصرى فوجده في رحله جالسا فقال: «بفضل الله و برحمته فبذلك فليفرحوا» قال: فسلم عليه و جلس اليه فخبره بالذي جاء له فدعا له بخير ثم اقبل معه حتى اتى فقاتل معه فقتل معه هو و ابناه.»(23)
ابو المخارق راسبى گويد: كسانى از شيعيان در بصره در خانه زنى از عبد القيس به نام ماريه دختر سعد يا منقذ جمع شدند و چند روز ببودند ماريه شيعه بود و خانه اش محل ديدار شيعيان بود كه در آنجا سخن مى كردند. ابن زياد از آمدن حسين (علیه السّلام) خبر يافته بود و به عامل خويش در بصره نوشته بود كه نگهبان نهد و راه را بر او ببندد. گويد: يزيد بن نبيط كه از مردم عبد القيس بود بر آن شد كه سوى حسين (علیه السّلام) برود.
وى ده پسر داشت گفت: «كدامیک با من مى آييد؟» دو تن از پسرانش به نام عبد الله و عبيد الله آماده شدند. يزيد در خانه آن زن گفت: «آهنگ رفتن كرده ام و مى روم.» گفتند: «از ياران ابن زياد بر تو بيم داريم.» گفت: «وقتى مركب من در دشت به راه افتد هر كه خواهد از پى من برآيد.» گويد: يزيد روان شد و شتابان برفت تا نزد حسين (علیه السّلام) رسيد و در ابطح به حضرت پیوست. حسين (علیه السّلام) از آمدن وى خبر يافت و به طلب او برون آمد. آن مرد به منزلگاه حضرت رفت. گفتند: «به طرف منزلگاه تو آمده است.» و از پى او برفت و چون حسين (علیه السّلام) او را نيافت در اقامتگاه وى در انتظارش نشست آنگاه مرد بصرى بيامد و ایشان را در اقامتگاه خويش نشسته ديد و گفت: «به كرم و رحمت خدا بايد شادمان بود.» آنگاه سلام کرد و به نزد حسين (علیه السّلام) نشست و منظورى را كه براى آن آمده بود با وى بگفت كه براى او دعاى خير كرد. با وى ببود تا حركت كرد. يزيد همراه امام بجنگيد و او و دو پسرش با وى كشته شدند.(24)
در مع الرکب الحسینی درباره شهادت يزيد بن ثبيط و دو فرزندش آمده است:
«كان ولداه عبداللّه و عبيداللّه (رضي اللّه عنهما) قد قُتلا في الحملة الأولى أمّا هو (رضوان اللّه تعالى عليه) فقد قُتل مبارزة و قد مرّت بنا ترجمته.»(25)
پسران وى به نامهاى عبداللَّه و عبيداللَّه در حمله نخست كشته شدند ولى خود او در مبارزه تن به تن كشته شد. (26)
در کتاب مع الرکب الحسینی درباره شمار و نام بصریونی که در لشکر حضرت سیدالشهداء (علیه السّلام) حضور داشتند؛ نقل شده است:
أمّا البصريون فقد بلغ عددهم تسعة مع مواليهم في جيش الإمام (عليه السّلام) و هم: يزيد ثبيط العبدي (عبد قيس) البصري و إبناه: عبداللّه و عبيداللّه و عامر بن مسلم العبدي البصري و مولاه سالم و سيف بن مالك العبدي البصري و الأدهم بن أُميّة العبدي البصري و الحجّاج بن بدر التميمي البصري و قعنب بن عمر النمري البصري (رضوان اللّه تعالى عليهم). (27)
شمار بصريون و غلامان آنان نيز در سپاه حضرت امام حسین (علیه السّلام) نه تن بودند كه نامهايشان چنين است: يزيد بن ثبيط عبدى (عبد قيس) بصرى و دو پسرش به نامهاى عبداللَّه و عبيداللَّه، عامر بن مسلم عبدى بصرى و غلامش سالم، سيف بن مالك عبدى بصرى، ادهم بن اميه عبدى بصرى، حجاج بن بدر تميمى بصرى و قعنب بن عمر نمرى بصرى خداوند از همه آنان خشنود باد.(28)
عامر بن مسلم عبدى بصرى و غلامش سالم
عامر از شيعيان بصره بود و به اتفاق غلامش سالم، براى ديدار با حضرت امام حسین (علیه السّلام) به يزيد بن ثبيط پيوستند. بنا بر نقل صاحب المناقب و الحدائق در حمله نخستين هر دو به شهادت رسيدند.
وَ الْمَقْتُولُونَ مِنْ أَصْحَابِ الْحُسَيْنِ فِي الْحَمْلَةِ الْأُولَى... عَامِرُ بْنُ مُسْلِمٍ...(29)
نویسنده وسیله الدارین نقل قولهایی از کتب رجالی درباره عامر بن مسلم و غلامش که به حضرت امام حسین (علیه السّلام) پیوستند آورده است:
«قال ابوالعباس النجاشی فی رجاله هو عامر بن مسلم بن حسان بن شریح بن سعد بن حارثه بن لام بن عمرو بن طریف بن عمرو بن ثمامه بن ذهل جدعان بن سعد بن فطره السعدی البصری من اصحاب الحسین بن علی (علیه السّلام) قتل معه بالطف.
و قال صاحب الحدائق کان عامر بن مسلم العبدی من الشیعه فی البصره فخرج هو و مولاه سالم مع یزید بن ثبیط البصری العبدی و انضم الیه بالابطح من مکه حق وصلوا کربلاء و کان معه یوم الطف فلما شب القتال تقدم بین یدی الحسین و قتل فی الحمله الاولی.»(30)
ابوالعباس نجاشی در کتاب رجالش می نویسد: او عامر بن مسلم بن حسان بن شریح بن سعد بن حارثه بن لام بن عمرو بن طریف بن عمرو بن ثمامه بن ذهل جدعان بن سعد بن فطره السعدی البصری از اصحاب حضرت امام حسین (علیه السّلام) می باشد که با ایشان در روز عاشورا به شهادت رسیدند.
صاحب الحدائق می نویسد: عامر بن مسلم عبدی از شیعیان در بصره بود پس او و غلامش سالم با یزید بن ثبیط بصری عبدی خارج شدند و در ابطح از مناطق مکه به حضرت امام حسین (علیه السّلام) پیوستند. با ایشان به کربلا آمدند و تا روز عاشورا با ایشان ماندند. هنگامی که جنگ و درگیری سختی شد در مقابل حضرت امام حسین (علیه السّلام) در حمله اول به شهادت رسیدند.
سيف بن مالك عبدى بصرى
وى از شيعيان و از جمله كسانى بود كه در گردهمايیهاى خانه ماريه دختر منقذ حضور می یافت. او همراه يزيد بن ثبيط به ديدار حضرت امام حسین (علیه السّلام) شتافت و به آن حضرت پيوست و همواره ملازم ركاب آن بزرگوار بود تا اينكه در كربلا و جنگ تن به تن كه بعد از نماز ظهر رخ داد، به شهادت رسید.
به نقل کتاب مع الرکب الحسینی وی از افراد بصری بود که به حضرت امام حسین (علیه السّلام) پیوست.(31)
در وسیله الدارین به نقل از کتب رجالی و تاریخی درباره سيف بن مالك آمده است:
«قال ابوعلی فی رجاله سیف بن مالک العبدی من اصحاب الحسین بن علی (علیه السّلام) قتل معه بکربلا و قال ابوجعفر طبری فی کتابه کان سیف من الشیعه و کان ممن یجتمع بالبصره فی بیت إمرأه من عبد قیس یقال لها ماریه بنت منقذ و خرج من البصره مع یزید و من معه الی الحسین (ع) و انضم بالابطح من مکه و مازال معه حتی وصلوا کربلاء و قال صاحب الحدائق: فلما کان یوم العاشر تقدم بین یدی الحسین (ع) فقاتل حتی قتل مبارزه بعد صلوه الظهر (رضوان الله علیه).» (32)
ابوعلی در کتاب رجالش نقل می کند سیف بن مالک عبدی از اصحاب حسین بن علی (علیه السّلام) با ایشان در کربلا به شهادت رسید. و ابوجعفر طبری در کتابش آورده است: سیف از شیعیان بود و از کسانی بود که در خانه زنی ماریه نام از عبد قیس اجتماع کرده بودند و از بصره با یزید و کسانی که به سوی حضرت امام حسین (علیه السّلام) می رفتند؛ خارج شد و در ابطح مکه به حضرت (علیه السّلام) پیوست و پیوسته با ایشان بود تا به کربلا رسیدند و صاحب الحدائق می نویسد: در روز عاشور در پیش روی حضرت امام حسین (علیه السّلام) به میدان رفت و جنگید. آنقدر مبارزه کرد تا بعد از نماز ظهر به شهادت رسید. رضوان خدا بر او باد.
بنا بر نقل ابن شهر آشوب در المناقب وی در حمله نخستين به شهادت رسيد:
«وَ الْمَقْتُولُونَ مِنْ أَصْحَابِ الْحُسَيْنِ فِي الْحَمْلَةِ الْأُولَى...سَيْفُ بْنُ مَالِكٍ النُّمَيْرِي...»(33)
ادهم بن اميّه عبدى بصرى
وى نیز از شيعيان بصره بود كه در گردهمايیهاى خانه ماريه حضور مى يافت. او به همراه يزيد بن ثبيط، به ديدار امام شتافت. بنا بر نقل برخی منابع وى در حمله نخست به شهادت رسید.
در وسیله الدارین درباره ادهم بن امیه آمده است:
«قال فی الاصابه: هو الأدهم بن امیه بن أبی عبیده بن همام بن الحارث بن بکر بن مالک بن حنظله بن مالک بن زید العبدی و أبوه امیه صحب للنبی ثم سکن البصره و اعقب بها.
قال ابوجعفر: کان الأدهم بن امیه من شیعه البصره الذین یجتمعون عند ماریه و کانت ماریه ابنه منقذ أو سعید العبدیه تشیع و کانت دارها مألفا للشیعه یتحدثون فیه و قد کان ابن زیاد بلغه اقبال الحسین و مکاتبه أهلی العراق له فامد عامله أن یضع المناظر و یأخذ الطریق فاجمع یزید بن ثبیط علی الخروج الی الحسین و کان له بنون عشره فدعاهم الی الخروج معه و هو بالابطح من مکه فاستراح فی رحله ثم ضم رحله الی الحسین و مازال معه حق أتی کربلاء و قال صاحب الحدائق: فلما کان یوم الطف ثبت للقتال بین یدی الحسین (ع) و قتل فی الحمله الاولی مع من قتل من اصحاب الحسین رضوان الله علیه.»(34)
در اصابه آورده است: ادهم بن امیه بن عبیده بن همام بن حارث بن بکر بن مالک بن حنظله بن مالک بن زید عبدی بوده و پدر وی امیه از اصحاب پیامبر (صلی الله علیه و آله) بوده و سپس در بصره سکونت کرد و در آنجا ماند.
ابو جعفر گفته است: ادهم بن امیه از شیعیان بصره بوده است که در ماریه تجمع داشتند و ماریه عبدی دختر منقذ یا سعید بود که شیعه شد و خانه وی مکانی برای تجمع شیعیان بود تا در آنجا بحث و گفتوگو کنند. ابن زیاد توسط کاتبان خود در میان مردم عراق متوجه آمدن حسین (علیه السّلام) شد و به عامل خود مهلت داد تا بر سر راهها دیده بان قرار دهند و راه را ببندد. پس یزید بن ثبیط که ده فرزند پسر داشت، برای یاری حضرت امام حسین (علیه السّلام) آماده شد.
و همانطور که پیش از این گفتیم فرزندان خود را فراخواند تا همراه وی به یاری حسین (علیه السّلام) بشتابند.
وی در منزلگاه ابطح مکه به حضرت اباعبدالله (علیه السّلام) رسید و به ایشان پیوست و تا زمانیکه به کربلا رسید همچنان همراه کاروان حضرت (علیه السّلام) بود.
نویسنده کتاب الحدائق آورده است: هنگامی که روز عاشورا فرارسید، در پیش روی حضرت امام حسین (علیه السّلام) جنگید و در حمله اول به همراه یاران دیگر حضرت امام حسین (علیه السّلام) به شهادت رسید.
شهداى تيمى
جابر بن حجّاج
جابر بن حجّاج غلام عامر بن نهشل از بنی قبیله تیم بود. در تسمية من قتل مع الحسين (علیه السّلام) از ایشان به عنوان یکی از یاران حضرت امام حسین (علیه السّلام) در روز عاشورا نامبرده است.(35)
در وسیله الدارین درباره وی آمده است:
«قال المامقانی فی رجاله انه من قبیله تیم و کان شجاعا و ذا فکر. قال الذهبی فی التجرید هو جابر بن الحجاج بن عبدالله بن رئاب بن النعمان بن سنان بن عبید بن عدی مولی عامر بن نهشل التیمی من بنی تیم الله بن ثعلبه.
قال صاحب الحدائق کان جابر فارسا شجاعا کوفیا ممن تابع مسلما فلما تخاذل الناس عن المسلم بن عقیل و قبض علیه اختفی جابر عند قومه فلما سمع بمجیء الحسین الی الکربلاء خرج من الکوفه مع عمر بن سعد حتی اذا کان له فرصه أیام المهادنه جاء الی الحسین و سلم علیه فبقی عنده الی یوم الطف فلما ثبت القتال تقدم بین یدی الحسین و قاتل حتی قتل رضوان الله علیه.»(36)
مامقانی در کتاب رجالش می نویسد او از قبیله تیم و از افراد شجاع و با تدبیر بود. ذهبی در کتاب التجرید خود ذکر می کند او جابر بن الحجاج بن عبدالله بن رئاب بن النعمان بن سنان بن عبید بن عدی غلام عامر بن نهشل التیمی از بنی تیم الله بن ثعلبه بود.
صاحب الحدائق می نویسد: جابر سوارکار شجاع کوفی بود و از کسانی بود که حضرت مسلم بن عقیل (علیه السّلام) را همراهی کرد. وقتی مردم حضرت مسلم بن عقیل (علیه السّلام) را واگذاشتند و او را گرفتند جابر نزد قومش مخفی شد و هنگامی که شنید حضرت امام حسین (علیه السّلام) به کربلا می آید با لشکر عمر بن سعد از کوفه خارج شد تا اینکه در روزهایی که هنوز جنگ شروع نشده بود فرصتی دست داد و به نزد حضرت امام حسین (علیه السّلام) رفت و بر ایشان سلام نمود و نزد حضرت تا روز عاشورا باقی ماند و هنگامی که جنگ درگرفت در پیش روی حضرت سیدالشهداء (علیه السّلام) جنگید تا به شهادت رسید. رضوان الله علیه.
مسعود بن حجّاج تيمى تيم اللّه بن ثعلبه و پسرش عبد الرحمن
وى و فرزندانش از شيعيان سرشناس به شمار مى آمدند و در تاريخ جنگ و نبردها از مسعود ياد شده است. اين دو بزرگوار در شجاعت زبانزد بودند. هر دو، با سپاهيان ابن سعد از شهر خارج شدند. قبل از آغاز درگيرى فرصتى برايشان پيش آمد و به حضرت امام حسین (علیه السّلام) رسیدند و در نخستين حمله دشمن، به شهادت رسيدند.
در وسیله الدارین درباره پیوستن مسعود بن الحجاج و پسرش به حضرت امام حسین (علیه السّلام) آمده است:
«قال صاحب الحدائق الوردیه فی کتابه و خرج من الکوفه مسعود بن الحجاج و ابنه مع عمر بن سعد الی الکربلاء حتی أذا وجدوا لهما فرصه ایام المهادنه جاءا الی الحسین یوم السابع فبقیا عنده الی یوم العاشر فلما قامت الحرب تقدما بین الحسین و قتلا فی الحمله الاولی مع من قتل.» (37)
«صاحب الحدائق الوردیه در کتابش می نویسد: مسعود بن الحجاج و پسرش از کوفه با لشکریان عمر بن سعد به سمت کربلا خارج شدند تا اینکه در روزهای صلح فرصتی دست داد و روز هفتم نزد حضرت امام حسین (علیه السّلام) رفتند و در کنار حضرت (علیه السّلام) تا روز دهم باقی ماندند و هنگامی که جنگ شروع شد در پیش روی حضرت سیدالشهداء (علیه السّلام) جنگیدند و در حمله اول با کسانی که در این حمله شهید شدند به شهادت رسیدند. رضوان الله علیه
در تسمية من قتل مع الحسين (علیه السّلام) به نام ایشان به عنوان یاران حضرت امام حسین (علیه السّلام) در روز عاشورا ذکر شده است.»(38)
در منتهی الآمال نیز اشاره شده است: مسعود بن الحجّاج التيمى و پسرش عبد الرحمن که از شجاعان بودند و با ابن سعد به کربلا رفتند و در ايّامى كه جنگ نشده بود خدمت حضرت امام حسین (علیه السّلام) رسیدند و در حمله اول روز عاشورا شهيد شدند.(39)
در زیارت ناحیه بر شهدا آمده است ایشان با عنوان «السَّلَامُ عَلَى مَسْعُودِ بْنِ الْحَجَّاجِ» یاد شده اند.(40)
عمر بن ضبيعة بن قيس بن ثعلبه ضبعى تيمى
او جنگاورى شجاع بود با سپاه ابن سعد (لعنه الله علیه) به کربلا آمد و با جمعى به حضرت امام حسین (علیه السّلام) پیوست.
در وسیله الدارین از قول استرآبادی و ابومخنف درباره عمر بن ضبيعة نقل شده است:
«قال المحقّق الأسترآبادي في رجاله: عمرو بن ضبعة الضبعي من أصحاب الحسين (عليه السّلام) قُتل معه بالطف و قال العسقلاني في الإصابة: هو عمرو بن ضبعة بن قيس بن ثعلبة الضبعي التميمي له ذكر في المغازي و الحروب و كان فارساً شجاعاً له إدراك.
قال أبومخنف: حدّثني فضيل بن خديج الكندي أنّ عمرو بن ضبعة بن قيس كان ممّن خرج مع عمر بن سعد إلى حرب الحسين فلمّا ردّوا الشروط على الحسين (عليه السلام) مال إليه ثمّ دخل في أنصار الحسين (عليه السلام) مع من دخل و قاتل بين يديه حتّى قُتل في الحملة الأولى مع من قُتل رضوان اللّه عليه.»(41)
محقق استر آبادی در کتاب رجالش می نویسد: عمرو بن ضبعة الضبعي از اصحاب حضرت امام حسین (علیه السّلام) بود و با حضرت در روز عاشورا به شهادت رسید. عسقلانی در اصابه می نویسد: او عمرو بن ضبعة بن قيس بن ثعلبة الضبعي التميمي بود که در غزوات و جنگها نام آور بود و سواری شجاع و با مهارت بود.
ابومخنف می گوید: فضيل بن خديج الكندي برایم نقل کرد که عمرو بن ضبعه بن قیس از کسانی بود که با عمر بن سعد (لعنه الله علیه) برای جنگ با حضرت امام حسین (علیه السّلام) خارج شد ولی هنگامی که شرطهای حضرت پذیرفته نشد به حضرت امام حسین (علیه السّلام) مایل گشت و با افرادی که به حضرت پیوستند به حضرت ملحق شد و در شمار یاران ایشان درآمد و جنگید تا در حمله نخست با افرادی که در این حمله شهید شدند به شهادت رسیدند. رضوان خدا بر او باد.
در زیارت شهدای کربلایی که از ناحیه مقدسه رسیده است بر او سلام فرستاده شده است: « السَّلَامُ عَلَى عَمْرٍو بْنِ ضُبَيْعَةَ »(42)
در زیارت شهدای کربلایی که از ناحیه مقدسه رسیده و در المزار و اقبال الاعمال نقل شده است بر «ضُبَيْعَةَ بْنِ عَمْرٍو» سلام فرستاده است.(43)
جوين بن مالك بن قيس بن ثعلبه تيمى
جوين بن مالك بر قبيله تيم وارد شده بود و در جمع آنها اقامت داشت و به اتفاق آنان به قصد نبرد با حضرت سیدالشهداء (علیه السّلام) از شهر خارج شد، زمانى كه شرطهاى حضرت امام حسین (علیه السّلام) از ناحيه دشمن پذيرفته نشد به جمع كسانى كه به حضرت امام حسین (علیه السّلام) علاقمند شدند؛ پيوست و شبانه خدمت آن حضرت شرفياب شد و در ركاب آن بزرگوار به شهادت رسید.
به گفته سروى: جوين در نخستين حمله به شهادت رسيد و به اشتباه، نام او را «سيف» و نسبتش را «نمرى» گفته اند.
در وسیله الدارین درباره جوین بن مالک آمده است:
« قال ابن عساكر في تأريخه: هو جوين بن مالك بن قيس بن ثعلبة التميمي له ذكر في المغازي و الحروب.
و قال صاحب الحدائق الوردیه و صاحب الابصار العین: کان جوین نازلا من بنی تیم فخرج ممن خرج الی حرب الحسین و کان من الشیعه فلما رأی جوین بن مالک ردت الشروط علی الحسین مال معه فیمن مال من عشیرته و رحلوا الی الحسین (ع) لیلا و کان عددهم سبعه.» (44)
ابن عساکر در تاریخش می نویسد: او جوین بن مالک بن قیس بن ثعلبه تمیمی است که نام او در غزوات و جنگها مشهور است.
صاحب الحدائق الوردیه و صاحب الابصار العین می نویسند: جوین از بنی تیم بود با افرادی که برای جنگ با حضرت امام حسین (علیه السّلام) خارج شد و او از شیعیان بود هنگامی که دید شروط حضرت (علیه السّلام) رد شد با افرادی از قبیله اش که عزم پیوستن به حضرت سیدالشهداء (علیه السّلام) را کردند به حضرت پیوست. آنان شبانه به حضرت امام حسین (علیه السّلام) پیوستند و تعداد آنان هفت نفر بود.
در زیارت شهدای کربلایی که از ناحیه مقدسه رسیده است بر او سلام فرستاده شده است: «السَّلَامُ عَلَى جُوَيْنِ بْنِ مَالِكٍ»(45)
بكر بن حىّ بن تيم اللّه بن ثعلبه تيمى
بكر بن حىّ از جمله كسانى بود كه به قصد جنگ با حضرت امام حسین (علیه السّلام) با سپاهیان عمر بن سعد به کربلا رفت پس از شعله ور شدن آتش جنگ به حضرت سیدالشهداء (علیه السّلام) پيوست و با سپاهيان ابن سعد به مبارزه پرداخت و در نخستين حمله دشمن در برابر حضرت امام حسین (علیه السّلام) به خيل شهداء پيوست.
در تسمية من قتل مع الحسين(ع) از فردی با نام بكر بن حيّ التيمليّ به عنوان یکی از یاران حضرت امام حسین (علیه السّلام) در روز عاشورا نامبرده شده است.(46)
حبّاب بن عامر بن كعب بن تيم اللاة بن ثعلبه تيمى
حبّاب بن عامر بن كعب بن تيم اللاة بن ثعلبه تيمى از شيعيان كوفه و از جمله كسانى بود كه با مسلم بيعت كرد و پس از آنكه مردم دست از يارى مسلم برداشتند، به سوی حضرت امام حسین (علیه السّلام) حرکت کرد و در مسير راه به حضرت رسید.
در كتاب تسمية من قتل از فردی با نام «ضباب بن عامر» یاد شده است: « و قتل من بني الحارث بن كعب؛ الضباب بن عامر.» (47)
از فرزندان بنی حارث بن کعب ضباب بن عامر به شهادت رسید.
در کتاب مع الركب الحسيني ایشان با نام الحبّاب بن عامر التميمي و جزء شهدای حمله اول ذکر شده اند. (48)
در کتاب وسیله الدارین نیز از شخصی با نام ضباب بن عامر التمیمی نزدیک به این مشخصات نام برده شده است که در حمله اول به شهادت رسیدند.(49)
مناقب آل أبي طالب (عليهم السّلام) ایشان را با نام «حبّاب بن حارث» در شمار شهدای حمله اول ذکر نموده است:
«وَ الْمَقْتُولُونَ مِنْ أَصْحَابِ الْحُسَيْنِ فِي الْحَمْلَةِ الْأُولَى ... حُبَابُ بْنُ الْحَارِث...»(50)
پانوشتها
(1) ابصار العین، صفحه196 - 179 - سلحشوران طف، صفحه 238 - 221
(2) «جناب» تيره اى از قبيله كلب و در برخى كتب به اشتباه «حباب» آمده است.
(3) تاريخ الطبري، جلد 5، صفحه 430 – 429
(4) ترجمه تاريخ الطبري، جلد 7، صفحه 3031 – 3030
(5) تاريخ الطبري، جلد 5، صفحه 438
(6) المزار، صفحه 154- 150 - بحار الأنوار، جلد 98، صفحه 274 - 269- إقبال الأعمال، جلد2، صفحه 715- 713
(7) وسیله الدارین، صفحه 145
(8) ذخيرة الدارين، صفحه 431
(9) وسیله الدارین فی الانصار الحسین (علیه السّلام)، صفحه 95 – 94
(10)المزار، صفحه 154- 150 - بحار الأنوار، جلد 98، صفحه 274 - 269- إقبال الأعمال، جلد2، صفحه 713 – 715
(11) وسیله الدارین، صفحه 190
(12) ذخيرة الدارين، صفحه 432
(13) مناقب آل أبي طالب عليهم السلام، جلد4، صفحه113
(14) وسیله الدارین، صفحه 136 - ذخيرة الدارين، صفحه 478
(15) ذخيرة الدارين، صفحه 433 – 432
(16)بحار الأنوار، جلد 45، صفحه 273 - المزار، صفحه 154- 150 - بحار الأنوار، جلد 98، صفحه 274 - 269- إقبال الأعمال، جلد2، صفحه 713 – 715
(17)ذخيرة الدارين، صفحه 475 – 474
(18) وسیله الدارین، صفحه 200
(19)مناقب آل أبي طالب عليهم السلام، جلد4، صفحه 113
(20)تاريخ الطبري، جلد 5، صفحه 379
(21) ترجمه تاريخ الطبري، جلد7، صفحه 2961
(22) مع الركب الحسيني، جلد 2، صفحه 37
(23) تاريخ الطبري، جلد5،صفحه 354 - 353
(24) ترجمه تاريخ الطبري،جلد 7، صفحه 2925
(25) مع الركب الحسيني، جلد 4، صفحه 331
(26) با كاروان حسينى، جلد4، صفحه 295
(27) مع الركب الحسيني، جلد 4، صفحه 213- 212
(28) با كاروان حسينى، جلد4، صفحه 197
(29) مناقب آل أبي طالب عليهم السلام، جلد4، صفحه 113
(30) وسیله الدارین، صفحه 116
(31) مع الركب الحسيني، جلد4، صفحه 213- 212
(32)وسیله الدارین، صفحه 153
(33) مناقب آل أبي طالب عليهم السلام، جلد4، صفحه 113
(34) وسیله الدارین، صفحه100 - 99
(35) تسمية من قتل مع الحسين(ع)، صفحه154
(36) وسیله الدارین، صفحه 111
(37) وسیله الدارین، صفحه 191
(38) تسمية من قتل مع الحسين(ع)، صفحه 154
(39) منتهى الآمال، جلد1، صفحه 643
(40) المزار، صفحه 154- 150 - بحار الأنوار، جلد 98، صفحه 274 - 269- إقبال الأعمال، جلد2، صفحه 715 – 713
(41) وسیله الدارین، صفحه 177
(42) بحار الأنوار، جلد 98، صفحه 274 – 269
(43) إقبال الأعمال، جلد2، صفحه 714 – المزار، صفحه 153
(44) وسیله الدارین، صفحه 116
(45) المزار، صفحه154- 150 - بحار الأنوار، جلد 98، صفحه 274 - 269- إقبال الأعمال، جلد2، صفحه 713 – 715
(46)تسمية من قتل مع الحسين(ع)، صفحه 154
(47)تسمية من قتل مع الحسين(ع)، صفحه 154
(48)مع الركب الحسيني،جلد4، صفحه 284
(49)وسیله الدارین، صفحه 94
(50) مناقب آل أبي طالب عليهم السلام، جلد4، صفحه 113
منابع
- ابصار العين في أنصار الحسين عليه السلام، شيخ محمد بن طاهر سماوى، قم، دانشگاه شهيد محلاتى، 1419ق.
- إقبال الأعمال (چاپ القديم)، على بن موسى ابن طاووس، تهران، دار الكتب الإسلاميه، 1409ق.
- با کاروان حسینی از مدینه تا مدینه (ترجمه)، علی شاوی، قم، زمزم هدايت، 1386ش.
- بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، محمد باقر بن محمد تقى مجلسى، بيروت، دار إحياء التراث العربي، چاپ دوم، 1403ق.
- تاريخ الطبرى (تاريخ الأمم و الملوك)، محمد بن جرير طبرى، تحقيق محمد أبو الفضل ابراهيم ، بيروت، دارالتراث، 1387/1967
- تاريخ طبرى، محمد بن جرير طبرى، ترجمه ابو القاسم پاينده، تهران، اساطير، 1375
- تسمية من قتل مع الحسين (عليه السّلام)، فضيل بن زبير رسان، قم، آل البيت، نوبت چاپ: دوم، 1406 ق.
- ذخیره الدارین فیما یتعلق بمصائب الحسین علیه السلام و اصحابه، عبدالمجید بن محمد رضا حسینی حائری شیرازی، قم، زمزم هدایت، بی تا
- سلحشوران طف (إبصار العين في أنصار الحسين عليه السلام)، نويسنده: شيخ محمد بن طاهر سماوى، مترجم: عباس جلالى، قم، زائر، 1381
- المزار في كيفية زيارات النبيّ و الأئمة عليهم السلام، محمد بن مكى شهيد اول، قم، مدرسه امام مهدى عليه السلام، چاپ اول، 1410 ق.
- مع الرکب الحسیني من المدینة إلی المدینة، علی شاوی، قم، تحسين، 1386ش.
- مناقب آل أبي طالب عليهم السلام، محمد بن على ابن شهر آشوب مازندرانى، 4 جلد، قم، علامه، چاپ اول، 1379 ق.
- منتهى الآمال فى تواريخ النبى و الآل عليهم السلام (عربي)، حاج شيخ عباس قمى، قم، جامعه مدرسين (موسسه النشر الاسلامى)، 1422 ق.
- وسیلۀ الدارین فی أنصار الحسین، ابراهیم الموسوی الزنجانی، بیروت، موسسه الاعلمی للمطبوعات، 1395ق. / 1975
اترك تعليق