برادران و خواهرانم پیشتر درباره موضوع کسی كه مامور به خدمت رسانی می شود، صحبت کردیم و برخی مسایل مربوط به آن را بیان کردیم، سپس درباره خشم و آثار مثبتی که می تواند داشته باشد، سخن گفتیم و اکنون نیز می خواهیم درباره موضوع مهمی صحبت کنیم و آن هم مساله فرهنگ و آموزش به معنای عمومی آن یا همان آگاهی و معرفت است صحبت كنيم. آگاهی و معرفت حداقلی بدون تردید یکی از منابع ایمنی و مصونیت و نیز عامل وضوح و روشن سازی رویکردها و نظریات است، اینکه انسان زمانی که از فرهنگ مشخصی به اندازه حداقلی برخوردار است، این فرهنگ میان او و آنچه او را مکر و فریب می دهد یا از راه درست خارج می کند، همانند دیواری خواهد ایستاد. معمولا ویرانی از راه جهل و نادانی به هر جامعه ای نفوذ می کند، جهل حالتی بسیار رقت انگیز و ناخوشایند در هر جامعه ای است، اگر سرپرست خانواده در مدیریت خانواده اش نادان باشد، این جهل و نادانی خانواده او را به ساحل امن نمی رساند و هر چقدر وسعت آن بیشتر شود، آثار آن بیشتر خواهد بود، بنابراین من تا حدی موضوع را باز خواهم کرد و این موضوعی اجتماعی است. انسان اطلاعات خود را از کجا دریافت می کند؟ فرهنگ را از کجا می آموزد؟ از کجا پیشرفت می کند؟ آگاهیهای خود را از کجا دریافت می کند؟ باید منابعی موثق وجود داشته باشند تا انسان بیاموزد، این منابع مورد اطمینان در هر زمان و مکانی روشن و مشخص هستند اما فراگیری آگاهی و معرفت کمی خستگی و سختی کشیدن را برای کسی که می خواهد یاد بگیرد و فرهنگی را بیاموزد، می طلبد. انسان زمانی که خود را با حداقل آگاهی و معرفت مصونیت می بخشد (و البته که طبیعتا حد عالی آن مورد نظر است) اما من می گویم حداقل ممکن آگاهی و معرفت از هر موضوعی همچون مانعی در برابر انحطاط شخص خواهد ایستاد، نادانی همیشه از شخص محافظت نمیکند بلکه کسی که خیر و خوبی را برای شخص نمی خواهد، نسبت به جهل تشویق می کند، مثال ساده ای می زنم، پزشکی از مسایل مهمی است اما گاهی ما پزشکی را می بینیم که خود را در مداوای مریض خسته می کند و هدفش این است که مسایل مربوط به بیماری در علم پزشکی را به مریض یاد بدهد، بیمار زمانی که مسایل مربوط را می آموزد، مراجعه اش به پزشک کمتر می شود زیرا به بسیاری مسایل توجه دارد و ما در نهایت شخصی را داریم که به ندرت بیمار می شود، اما گاهی نیز پزشک توجهی نمی کند که آیا بیمار مسایل مربوط به بیماری در علم پزشکی را آموخته یا نه، اینکه مریض در جهل و نادانی خود نسبت به این موضوع باقی بماند، برای او بهتر است زیرا اگر بر جهلش بماند، امکان استفاده از او برای مدت طولانی تری وجود دارد. من منظورم این وضعیت است و درباره موضوع پزشکی صحبت نمی کنم (امیدوارم که سخنم واضح بوده باشد.) در هر جامعه ای چه کسی مسئول فرهنگ سازی و آموزش است؟ آیا مسئولی برای این امر وجود دارد؟ این طرف مسئول سیاسی بوده یا از نهادهای جامعه مدنی است یا چیز دیگری؟ چه کسی مسئول فرهنگ شخص است؟ من نیز به عنوان یک فرد مسئول تقویت فرهنگ و تواناییهایم هستم، اما زمانی که از این تواناییها در جهت درستش استفاده نکنم، به یک فرهنگ آسیب پذیر خواهم رسید و این نادانی و جهلی که خودم آن را دانش فرض می کنم را به دیگران منتقل خواهم کرد. البته برخی از فرزندان ما (خدا می داند که از باب توجه و حساسیت زیاد نسبت به آنها می گویم.) زمانی که با برخی از آنها صحبت می کنید، متوجه آشوبی در مغز و ذهن آنها می شوید، زیرا آنها به فرهنگهایی اعتماد کرده اند که منشاء و منبع نا مشخصی دارند، برخی از جوانان به بعضی از شبکه های اجتماعی اعتماد کرده است و اطلاعاتی را از آنجا دریافت می کند و آن را سرمایه ای در دستانش می داند و بر اساس آن رفتار می کند و آن اطلاعات را به دیگران منتقل می کند، این البته از سر حکمت و خرد نیست، مهمترین چیزی که انسان دارد عقل و خرد اوست، خدا می داند این مساله ای ویژه برای ماست، وقتی که در خطبه اول یا دوم صحبت می کنیم، اصل صحبت کردن اهمیتی ندارد، اما زمانی که انسان به خودش رجوع می کند و دچار ترس می شود زیرا مسئول هر کلمه ای است که می گوید «وَقِفُوهُمْ إِنَّهُمْ مَسْؤُلُونَ» در معنای کلی «گوش و چشم و دل درباره همگی آنها از تو سوال می شود.» قرار دارد. در راستای توجه به فرزندان خود بهترین استفاده از عقل و خرد این است که عقل سبب رسیدن تو به مراحل عالی انسانی و بزرگی شود، همواره دنبال آگاهی و دانش باش و اگر اطلاعاتی به دستت رسید در پی منابع اطلاعاتی آن باش و آنچه را که می خوانی و می شنوی را تکرار و منتقل نکن.من نمیخواهم وارد مسایل دیگری شوم اما در حقیقت سیاستی در اینجا وجود دارد یعنی هنر سیاست در عدم آگاهی است گویا لذتی در ماندن فرهنگ در این سطح وجود دارد، در حالی که یادگیرنده هرگاه که بیشتر بیاموزد، واقعیات برایش آشکار خواهد شد و بسیاری از چیزهایی که به او گفته می شود را نمی پذیرد اما ماندن او در این سطح به نفع دیگران است. عراق جامعه ای روشنفکر و با اصالت است، فرهنگ جوانان ما باید ارتقا یابد، باید علم حقیقی را فرابگیریم، جهل باعث ایجاد بسیاری از مشکلات است، برخی از مردم متوجه این مسئله نیستند. تاریخ را بخوبی بررسی کنید آنگاه متوجه می شوید که بسیاری از مسائل و مشکلات به دلیل جهل و نادانی گریبانگیر مردم شدند، جهالت یک بیماری خطرناکتر از بیماری جسمی است، هنگامی که سخنان برخی از جوانان را می شنویم و نقل بعضی از معلومات را می شنویم، احساس ناامیدی می کنیم، همه افراد، خانواده ها، زنان و مردان باید برای پیشرفت و ارتقای جامعه سرمایهگذاری کنند تا جامعه از منظر علمی پیشرفت کند و ما باید این طبقه از جوانان را از نظر علمی ارتقاء دهیم تا بر اساس حقایق دانش را بیاموزند نه اینکه فقط آنچه شنیده اند را منتقل کنند، زیرا که شخصیت انسان با منطق و عقلش نمایان می شود. شخصی نزد خردمندی نشست، آن خردمند به او گفت: سخن بگو تا ببینم و رتبه ات را از سخنت بسنجم، این جهل باید از بین برود، معلم مسئول است، مدرس مسئول است و دانشآموزی که به سنی رسیده که به چیزی برای تکمیل شخصیتش احساس نیاز می کند، نیز باید به دنبال اطلاعات درست و منبع آن باشد و گر نه مساله جعل، اتهام و دروغ مردود است، به انبیا و صالحان دروغ بسته می شود، دروغ عمدی و یا دروغ بستن به شخصی به معنای آن است که او آن مطلب را تایید کرده است و آن دروغ را به دیگران منتقل میکند و خود را انسانی صادق و راستگو میداند، او سبب مشکل دیگری می شود و علاوه بر گمراهی خودش، دیگران را هم گمراه خواهد کرد، فکر می کنم این موضوع بسیار اهمیت دارد و نمیخواهم بیشتر از آنچه گفتم وارد بحث شوم اما باید بگویم جهل ویرانگر است، انسان زمانی که بخواهد خودش را حفظ نماید، باید بیاموزد و لو به کمترین میزان. خداوند به ما و شما آنچه را که در دنیا و آخرت به نفع ماست بیاموزد، خداوند شما را از همه بدیها حفظ کند و آخرین دعای ما این است، سپاس مخصوص پروردگار دو جهان است، خداوندا بر محمد و خاندان پاک و مطهرش درود فرست.
اترك تعليق