غزوه تبوک

 

 غزوه تبوک از چند نظر دارای اهمیت است که می توان به طور مختصر به این موارد اشاره کرد: بر اساس نظر تاریخ نویسان و سیره نویسان این آخرین غزوه پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) است. در این غزوه حضرت امیرالمومنین (علیه السّلام) به دستور خدا با ابلاغ جبرائیل به عنوان جانشین پیامبر(صلی الله علیه و آله) در مدینه می مانند. در پایان غزوه چهارده نفر از منافقان اقدام به ترور حضرت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) می نمایند که از طریق وحی این خبر به پیامبر داده می شود و به سرانجام نمی رسد.

غزوه تبوک در سال نهم هجری در ماه رجب یا رمضان اتفاق افتاد. تبوک نام موضعى است ميان حِجر ديار ثمود که در ناحيه شام است. (1)

لشکر مسلمانان در این غزوه سی هزار نفر نقل شده است که ده هزار اسب و دوازده هزار شتر داشتند. غزوه تبوک در زمانی رخ داد که مسلمانان در عسرت و تنگدستی بودند و برخی از آنان مرکبی برای سفر نیافتند و از همراهی پیامبر(صلی الله علیه و آله) باز ماندند. به این دلیل سپاه تبوک را «سپاه عسرت» نامیده اند. برخی از منابع تاریخی از بخشش مال فراوان بعضی از صحابه سخن گفته اند که بنا بر نظر صاحبنظران اگر این خبر درستی بود؛ نباید مسلمانان در عسرت و تنگدستی قرار می گرفتند به طوری که از سفر باز بمانند. این غزوه با نام «فاضحه» نیز شناخته می شود چون منافقان قصد کشتن حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) را داشتند که خداوند متعال پیامبرش را از نقشه آنان آگاه نمود و منافقان را مفتضح ساخت.

 

علت بر پا شدن غزوه تبوک

در کتاب سیره معصومان درباره علت وقوع غزوه تبوک آمده است: «به پيامبر (صلی الله علیه و آله) خبر رسيد كه روم در شام سپاه فراوانى تجهيز كرده است و هرقل هزينه سپاه خويش را براى يك سال پرداخته و قبايل لخم و جذام و عامله و غسان را نيز با خويش همراه ساخته است. آنان پيشقراولان خود را تا بلقاء پيش فرستاده اند.» (2)

در منتهی الآمال علت وقوع این غزوه چنین ذکر شده است: «سبب اين غزوه آن بود كه كاروانى از شام به مدينه آمد براى تجارت به مردم مدينه ابلاغ كردند كه سلطان روم تجهيز لشكرى كرده و قبايل لخم، حذام، عامله و غسّان نيز بدو پيوسته ‏اند و آهنگ مدينه دارند و اينك مقدّمه اين لشكر به بلقاء رسيده است، لا جرم رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله و سلم) فرمان داد كه مسلمانان از دور و نزديك آماده جنگ شوند.» (3)

در کتب تاریخی دیگر نیز چنین گزارشی آمده است که بر اساس گزارشهای رسیده لشکر روم در حال لشکر کشی به مدینه است. جعفر مرتضى عاملي در کتاب الصحيح من السيرة النبي الأعظم این برداشت را نادرست خوانده و مطرح نموده است که به فرض اینکه پیامبر (صلی الله علیه و آله) آن خبر را شنیده باشند، آیا بدون اینکه به دنبال صحت یا سقم خبر باشند چندین هزار نفر را برای جنگ آماده می نمودند؟ آیا در حالی که خدا به پیامبر دستور می دهد «وَ لا تُؤْمِنُوا إِلَّا لِمَنْ تَبِعَ دِينَكُمْ‏» (4) پیامبر (صلی الله علیه و آله) به سخن نبطی های تازه وارد اعتماد می کند؟ آیا پیامبر (صلی الله علیه و آله) خطر این دشمن را که بر مملکت فارس پیروز شده بودند؛ بررسی نمی کرد و زیر نظر نداشت؟ پیامبر به دشمنی رومیان آگاه بودند در یک سال و دو ماه قبل در جنگ موته جعفر بن أبي طالب و زيد بن حارثة و عبد اللّه بن رواحة کشته شده بودند. اگر پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) عزم مبارزه با رومیان نمودند به این دلیل بود که ایشان شایسته ترین فرد برای دعوت به اسلام بودند و دشمن خود را به خوبی می شناختند. (5)

 

فرمان پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) مبنی بر مهیا شدن برای غزوه تبوک

نقش منافقان در این غزوه از ابتدا بسیار نمایان است. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) دستور به آماده شدن سپاه اسلام برای جنگ دادند اما منافقان که جنگ با روم را با توجه به دوری مسافت، گرمای هوا و سختی راه کاری بس دشوار می دانستند به نزد رسول الله (صلی الله علیه و آله) رفتند و از شرکت در این جنگ عذر خواستند. در این باره طبرى می نویسد: «پيامبر (صلی الله علیه و آله) مسلمانان را به مهيا شدن امر فرمود و آنان را آگهى داد كه به قصد روم مى ‏روند. مسلمانان به رغم بى ‏ميلى خود از اين جنگ، آماده شدند. آنها نام روم و جنگ با ايشان را كارى سترگ مى‏ پنداشتند. هشتاد تن از اعراب نيز به خدمت آن حضرت آمده عذر و بهانه آوردند اما او عذر و بهانه آنان را نپذيرفت. هشتاد و چند نفر از منافقان نيز بدون هيچ دليل و علتى از پيوستن به سپاه آن حضرت امتناع ورزيدند. گفته‏ اند كه آنها برای نپيوستن خود به سپاه پيغمبر (صلی الله علیه و آله) از آن حضرت كسب اجازه كردند و آن حضرت هم بديشان اجازه داد و اين آيه (6) نازل شد: وَ جاءَ الْمُعَذِّرُونَ مِنَ الْأَعْرابِ لِيُؤْذَنَ لَهُمْ وَ قَعَدَ الَّذِينَ كَذَبُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ سَيُصِيبُ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْهُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ.» (7)

على بن ابراهيم روايت كرده است كه: رخصت طلب كنندگان هشتاد نفر از قبيله ‏هاى مختلف بودند. (8)

طبق روایتهای تاریخی نقل شده هفت نفر از مسلمانان نیازمند نزد پیامبر (صلی الله علیه و آله) آمدند و درخواست تجهیزات نمودند تا برای جنگ بتوانند همراه سپاه باشند اما پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرمودند که برای چنین کاری توانایی ندارند و آنان گريان از پيش پيامبر (ص) بازگشتند و این آیه در شأن آنان نازل شد: لَيْسَ عَلَى الضُّعَفاءِ وَ لا عَلَى الْمَرْضى‏ وَ لا عَلَى الَّذينَ لا يَجِدُونَ ما يُنْفِقُونَ حَرَجٌ إِذا نَصَحُوا لِلَّهِ وَ رَسُولِهِ ما عَلَى الْمُحْسِنينَ مِنْ سَبيلٍ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحيمٌ * وَ لا عَلَى الَّذينَ إِذا ما أَتَوْكَ لِتَحْمِلَهُمْ قُلْتَ لا أَجِدُ ما أَحْمِلُكُمْ عَلَيْهِ تَوَلَّوْا وَ أَعْيُنُهُمْ تَفيضُ مِنَ الدَّمْعِ حَزَناً أَلاَّ يَجِدُوا ما يُنْفِقُونَ. (9)

 

خطبه حضرت رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله و سلم) قبل از رفتن به غزوه تبوک

پیامبر اسلام (صلّى اللّه عليه و آله و سلم) در هنگام خروج برای جنگ تبوک در محلی به نام «ثنیه الوداع» این خطبه را ایراد نمودند و پس از حمد و ثنای الهی فرمودند: «ای مردم، به درستى كه راست‏ترين سخن، كتاب خدا است و بهترين گفتار، كلمه تقوى است و بهترين ملتها، ملت ابراهيم است و بهترين سنّتها، سنّت محمد است و شريفترين سخنان، ذكر خدا است و بهترين قصه‏ها، قرآن است و بهترين امور، ميانه آن است و بدترين امور، بدعتها است و بهترين هدايتها، هدايت پيغمبران است و بهترين كشته شدنها، كشته شدن شهيدان است و بدترين گمراهيها، گمراهى بعد از هدايت است و بهترين عملها، عملى است كه در آخرت نفع بخشد و بهترين هدايتها، چيزى است كه متابعت او كرده شود و بدترين نابینایيها، كورى دل است و دست دهنده بهتر از دست گيرنده است و مالى كه كم باشد و كافى باشد بهتر از مالى است كه بسيار باشد و آدمى را از ياد خدا غافل گرداند و بدترين عذر خواستنها، عذر خواستن در وقت مرگ است و بدترين پشيمانيها، روز قيامت است و از مردمان جمعى هستند كه حاضر نمى ‏شوند به سوى جمعه مگر اندكى و بعضى هستند كه ياد خدا نمى ‏كنند مگر گاهى و از بزرگترین خطاها، دروغ زبان است و بهترين بى ‏نيازى، بى ‏نيازى نفس است و بهترين توشه‏ ها، پرهيزكارى است و سَر حكمت، ترسيدن از خدا است و بهترين چيزى كه در دل آدمى افتد، يقين است و شك كردن در دين از كفر است و دورى از حق‏، از عمل جاهليت است و دزدى از غنيمت، پاره‏اى از آتش جهنم است و مستى، زبانه جهنم است و شعر، از شيطان است و شراب، جامع جميع گناهان است و زنان، دامهاى شيطان هستند و جوانى، شعبه‏اى است از ديوانگى است و بدترين كسبها، ربا است و بدترين خوردنها، خوردن مال يتيم است و سعادتمند كسى است كه از احوال ديگران پند گيرد و بدبخت، كسى است كه خدا او را در شكم مادر بدبخت داند و هر كه از شما هست آخر به موضعى مى‏رود كه چهار ذرع است و مدار عمل بر خاتمه آن است و بدترين تفكرها، تفكر دروغ است و هر چه آمدنى است، زود مى ‏رسد و عداوت مؤمنان، فسق است و قتال كردن با مؤمنان، كفر است و خوردن گوشت مؤمن به غيبت، معصيت خدا است و حرمت مال مؤمن مثل حرمت خون او است و هر كه توكل كند بر خدا، خدا امر او را كفايت مى‏ كند و هر كه بديهاى مردم را عفو می كند، خدا از بديهاى او را عفو مى‏ كند و هر كه خشم خود را فرو خورد، خدا او را مزد عظيم مى ‏دهد و هر كه بر بلاها صبر كند، خدا او را عوض نيكو مى ‏بخشد و هر كه خواهد عمل نيك خود را به گوش مردم برساند، خدا او را نزد مردم رسوا مى ‏گرداند و هر كه روزه دارد، خدا ثواب او را مضاعف مى‏ گرداند؛ و هر كه خدا را معصيت كند خدا او را عذاب مى ‏كند. پس مكرر فرمودند: خداوندا، مرا و امت مرا بيامرز و فرمودند: طلب آمرزش مى ‏كنم از خدا از براى خود و از براى شما. (10) این خطبه بر روی مسلمانان تأثیر بسیار نهاد و عده بسیاری آماده جهاد گردیدند.

 

حضرت امیرالمومنین (علیه السّلام) جانشین رسول الله (صلی الله علیه و آله) در مدینه

مسئله مهم دیگر در جنگ تبوک این است که پیامبر (صلی الله علیه و آله) حضرت امیر المومنین (علیه السّلام) را به عنوان جانشین خود در مدینه باقی گذاشتند. پذیرش این ماجرا و مقام والای حضرت علی (علیه السّلام) برای منافقان بسیار سخت بود و زبان به طعن حضرت امیر المومنین (علیه السّلام) و سخنان بیهوده گشودند و گفتند: «اينكه رسول خدا (ص) على را به جاى خود در مدينه گذارده نه به خاطر دوستى و گرامى داشتن و بزرگوارى او بوده است، بلكه از روى بى‏ مهرى با او نخواسته است على را همراه خود ببرد.» (11)

  هدف پیامبر (صلی الله علیه و آله) از سپردن مدینه به حضرت امیر المومنین (علیه السّلام) این بود که راه نفوذ دشمنان و منافقان را به مدینه ببندد و بهترین فرد را برای حراست و پاسداری انتخاب نمودند. این مسئله آن قدر دارای اهمیت بود که این تنها غزوه ای است که حضرت علی (علیه السّلام) در کنار پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) حضور ندارد و البته جنگی نیز در نمی گیرد تا نیاز به حضور دلاورانه حضرت امیر المومنین (علیه السّلام) باشد.

 

حدیث منزلت و یاد آوری مقام امیرالمومنین(علیه السّلام) 

برای خنثی کردن این جوسازی منافقان حضرت امیر المومنین (علیه السّلام) سلاح خویش را برداشتند و در ناحیه جرف (12) به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) ملحق شدند و سخنان منافقان را برای پیامبر (صلی الله علیه و آله) بیان نمودند. پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) به حضرت امیرالمومنین (علیه السّلام) فرمودند: «ارْجِعْ يَا أَخِي إِلَى مَكَانِكَ فَإِنَّ الْمَدِينَةَ لَا تَصْلُحُ إِلَّا بِي أَوْ بِكَ فَأَنْتَ خَلِيفَتِي فِي أَهْلِي وَ دَارِ هِجْرَتِي وَ قَوْمِي أَ مَا تَرْضَى أَنْ تَكُونَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى إِلَّا أَنَّهُ لَا نَبِيَّ بَعْدِي.» (13)

برادر من به جاى خود بازگرد زيرا مدينه اصلاح نپذيرد جز به بودن من یا تو، پس تو جانشين من در ميان خاندانم و محل هجرت من و عشیره ام هستی، آيا خوشنود نباشى كه تو نسبت به من همانند هارون باشى نسبت به موسى جز اينكه پيغمبرى پس از من نيست؟

 

شیخ مفید در الارشاد ضمن بیان این واقعه می نویسد که اين گفتار رسول خدا (صلی الله علیه و آله) چند نکته را در بردارد:

1- تصريح به امامت و پيشوایى حضرت امیر المومنین (علیه السّلام)

2- برگزيدن او به تنهایى از ميان مردمان براى جانشينى

3- اثبات فضيلتى براى آن حضرت كه هيچ كس را با او در آن فضيلت شريك نساخت.

4- با اين سخن تمام آنچه براى هارون بود براى او ثابت كرد جز آنچه عرف مردم مخصوص هارون دانند كه او برادر (تنى پدر و مادرى) موسى بود و جز آنچه خود رسول خدا (ص) فرمودند یعنی پس از من پيغمبرى نيست و منصب پيغمبرى به وجود من ختم گردد. (14)

 

يكى از احاديثى كه شيعه اماميّه در موضوع خلافت بلافصل حضرت أمير المؤمنين (عليه السلام) به آن تمسّك جسته و استدلال كرده‏اند، حديث منزلت است كه در همين «غزوه تبوك» از مقام نبوّت صادر شده است و محدّثان و مؤرّخان اسلامى از تمام فرق بر نقل آن اجماع و اتّفاق دارند. (15)

جانشینی حضرت امیرالمومنین (علیه السّلام) در مدینه چنان بر بعضی تاریخ نویسان ثقیل بود که سعی کرده اند افرادی را در جانشینی ایشان بر مدینه شریک کنند و شیخ مفید در این باره تصریح می نماید: «هيچ ذكر نكرده ‏اند كه كسى جز على (علیه السّلام) جانشين پيامبر (صلی الله علیه و آله) بر مدينه بوده است و اين سخن، ظاهر و موافق با اعتبار است. پيامبر (صلی الله علیه و آله) هيچ كس را در ولايت بر مدينه شريك على قرار نداد آن هم با شجاعت و لياقتى كه در على وجود داشت. وقتى پيامبر (صلی الله علیه و آله) در بيشتر غزوه ‏هايش ابن ام مكتوم نابينا را بر مدينه به جانشينى خويش مى ‏گمارد و تنها به او اكتفا مى‏ كند، آيا در على (علیه السّلام) چنان لياقت و شايستگى نيست كه او را به جانشينى خود بگمارد؟ از اين گذشته روايات نقل شده در نام كسى كه از سوى پيغمبر (صلی الله علیه و آله) به جانشينى تعيين شده باشد؛ مضطرب‏ است؛ در جايى نام محمد بن مسلمه آمده و در جايى سباع بن عرفطه و در سيره حلبيه هم از ابن ام مكتوم براى اين مقام ياد شده است. از عبد اللّه بن عبد البر حكايت كرده‏اند كه گفت: ثابت شده است كه پيغمبر (صلی الله علیه و آله) فقط على بن ابى طالب را به جانشينى خود در مدينه تعيين كرد. » (16)

 

اقدامات منافقان در غزوه تبوک

در سطور قبل به برخی از اقدامات منافقان اشاره شد که از جمله: عذر آوردن آنان از همراهی سپاه پیامبر (صلی الله علیه و آله)، رنجیدن از جانشنی حضرت امیرالمومنین (علیه السّلام) در مدینه و رنجاندن حضرت و شایعه بی توجهی پیامبر (صلی الله علیه و آله) نسبت به حضرت و باقی گذاشتن ایشان در مدینه.

دیگر اقدامات نمایان ثبت شده در تاریخ توسط منافقان در این جنگ را می توان از جمله موارد زیر بر شمرد:

 

1. برگشتن عده ای از منافقان به همراه عبد اللّه بن أبيّ در بین راه

در تاریخ نقل شده است كه: «عبد اللّه بن أبيّ منافق با جمعى از منافقان و أهل شكّ و ترديد و هم‏ پيمانان خود از يهود، پايين تر از رسول خدا كه در «ثنيّة الوداع» در ناحيه «ذباب» جداگانه اردو زد و از همان جا به مدينه بازگشت و با رسول خدا همراهى‏ نكرد و گفت: محمّد با اين سختى و گرمى و دورى راه به جنگ روميان مى‏ رود و گمان مى‏ كند كه جنگ با روميان بازيچه است. به خدا سوگند: مى‏ بينم كه فردا يارانش اسير و دستگير شوند.» (17)

 

2. سخنان کفرآمیز منافقان، شایعه پراکنی و تضعیف روحیه سپاه و برخورد پیامبر(ص)

تصمیم منافقان برای شایعه پراکنی و ایجاد رعب در دل مومنان سبب نزول آیه 65 سوره مبارکه توبه گردید. «رسول خدا (صلی الله علیه و آله) به عمار فرمودند: پيش منافقان برو و درباره آن چه گفته ‏اند از آنها بازخواست كن. اگر منكر شدند بگو چرا شما چنين و چنان گفتيد. منافقان پيش رسول خدا (صلی الله علیه و آله) آمده زبان به عذر گشودند و برخى از آنها گفتند: ما فقط داشتيم شوخى مى‏كرديم. و درباره آنها اين آيات (18) فرود آمد: وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ لَيَقُولُنَّ إِنَّما كُنَّا نَخُوضُ وَ نَلْعَبُ قُلْ أَ بِاللَّهِ وَ آياتِهِ وَ رَسُولِهِ كُنْتُمْ تَسْتَهْزِؤُنَ* لا تَعْتَذِرُوا قَدْ كَفَرْتُمْ بَعْدَ إيمانِكُمْ إِنْ نَعْفُ عَنْ طائِفَةٍ مِنْكُمْ نُعَذِّبْ طائِفَةً بِأَنَّهُمْ كانُوا مُجْرِمين‏» (19)

«در بین راه نیز منافقانی چون وديعة بن ثابت، جلاس بن سويد، مخشىّ بن حميّر أشجعى و ثعلبة بن حاطب گاهی سخنانى كفرآميز مى ‏گفتند و به رفتارهای نفاق آمیز خود ادامه دادند. از جمله: چون در سرزمين حجر اصحاب رسول خدا از بى ‏آبى شكايت كردند و رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله) دعا كرد و ابرى پديد آمد و بارانى باريد كه همه سيراب و شاداب شدند، أصحاب با ايمان رسول خدا به مردى كه به نفاق شناخته شده بود، گفتند: با اين‏ معجزه ديگر چه جاى نفاق و ترديد است؟ گفت: ابرى رهگذر بود كه بر حسب تصادف در اينجا باريد و نيز چون شتر رسول خدا در بين راه گم شد و اصحاب در جستجوى او بيرون شدند، يكى از منافقين به نام «زيد بن لصيت» گفت: مگر محمّد نمى ‏پندارد كه پيامبر است و شما را از آسمان خبر مى ‏دهد، چگونه اكنون نمى ‏داند شترش كجاست؟ رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله) از گفتار زيد خبر داد و گفت: من پيامبرم و جز آنچه خدا به من تعليم مى ‏دهد چيزى نمى ‏دانم، اكنون خدا جاى شتر را به من بازگفت، شتر در فلان دره است و مهارش به درختى گير كرده است، برويد و او را بياوريد. (20)

 

3. توطئه أصحاب عقبه‏

اصحاب عقبه جماعتى از منافقين بودند كه مى‏ خواستند در عقبه هرشی، شتر پيغمبر (صلّى اللّه عليه و آله) را رم دهند و آن حضرت را بكشند. چون كمين نهادند، جبرئيل، پيغمبر (صلّى اللّه عليه و آله) را از تصمیم ايشان آگهى داد. پس حضرت سوار شد و عمّار ياسر را فرمود تا مهار شتر همى‏ كشيد و حذيفه را فرمود تا شتر را براند. چون به عقبه رسيدند حضرت فرمان دادند كه كسى قبل از ایشان بر عقبه بالا نرود و خود بر آن عقبه رفت و سواران را ديد كه برقعها آويخته بودند كه شناخته نشوند. پس حضرت بانگ بر ايشان زد، آن جماعت روى برتافتند و عمّار با حذيفه پيش رفتند بر روى شتران ايشان همى‏ زدند تا هزيمت کردند. پس پيغمبر (صلّى اللّه عليه و آله و سلم) به حذيفه فرمودند: اين جماعت را شناختى؟ عرض كرد: چهره ‏های خود را پوشيده بودند؛ نشناختم، پس پيغمبر نامهاى ايشان را برشمرد و فرمود: اين سخن با كس مگوى و لهذا حذيفه در ميان صحابه ممتاز بود به شناختن منافقين و در شأن او می ‏گفتند: «صاحب السّرّ الّذى لا يعلمه غيره.»(21)

حذیفه از پیامبر اکرم (صلّى اللّه عليه و آله و سلم) می خواهد که دستور بفرمایند که منافقان را به قتل برسانند اما حضرت رسول الله (صلّى اللّه عليه و آله و سلم) فرمودند: « نمى‏خواهم كه عرب بگويند كه به يارى جماعتى ظفر يافت بر دشمنان و چون بر دشمنان غالب شد آنها را كشت.» (22)

برخی از منابع تعداد منافقان را چهارده نفر ذکر کرده اند. در منابع تاریخی در تعداد منافقان عقبه بین دوازده تا بیست و چهار نفر اختلاف است. «شايد اين اختلاف هم مانند بسيارى از اختلافها ناشى از آن باشد كه پيش‏ آمدهاى سياسى بعد از رسول خدا (صلی الله علیه و آله)، نام بعضى را از فهرست اصحاب عقبه حذف و نام أشخاصى ناشناخته يا بیگناهانى را به جاى آنها ثبت كرده است.» (23)

از حضرت امام حسن عسكرى (عليه السّلام) نقل است كه فرمودند: گروهى از منافقين در شب عقبه، قصد كشتن رسول خدا (صلّى اللَّه عليه و آله) را داشتند و گروهى ديگر در مدينه كمر به قتل حضرت على (عليه السّلام) بسته بودند. ولى قادر به مغالبه و ستيزه‏ جويى پروردگار نبودند و خوشبختانه موفّق نشدند و مطلبى كه آنان را وادار به اين توطئه نمود حسادتشان به اظهارات پيامبر در تمجيد و تجليل على بن أبى طالب (عليه السّلام) بود. بنا بر اين نقشه ‏اى در خصوص قتل أمير المؤمنين (عليه السّلام) كشيدند، بدين ترتيب كه در سر راه او گودال عميقى كندند و روى آن را با حصير و خاك پوشانيدند تا چون‏ آن حضرت از آنجا عبور كند با مركبش در آن گودال بيافتد. هنگامى كه پيامبر به نزديكى آن عقبه رسيد همان جا پياده شد و اصحاب را جمع نموده و فرمود: فرشته وحى جبرئيل به من خبر داد كه على در مدينه مورد سوء قصدى قرار گرفته است و خداوند با الطاف و معجزاتش وى را نجات داد. (24)

البته منافقان باور نکردند که سوء قصد حضرت امیرالمومنین (علیه السّلام) خنثی شده باشد و فکر کردند پیامبر برای ضعیف نشدن روحیه مومنان چنین می گوید. پیامبر اکرم (صلّى اللّه عليه و آله و سلم) نیز خبر سوء قصد به جان خویش را که جبرئیل آورده بود؛ پنهان نمودند و درباره آن سخنی نفرمودند.

به خاطر همين دو واقعه سوء قصد پيامبر (صلّى اللّه عليه و آله و سلم) در باره حذيفه و حضرت على (عليه السّلام) فرمودند: «آن دو داناترين مردم به منافقين هستند.» چون تمام توطئه و نقشه منافقين را از نزديك مشاهده نموده بودند. (25)

 

نتیجه غزوه تبوک

چون رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله) به تبوك رسيد، «يحنّة بن رؤبه» حاكم أيله نزد ایشان شرفياب و با رسول خدا از در صلح درآمد و جزيه پرداخت و نيز مردم جرباء و أذرح نزد وى آمدند و جزيه پرداختند و رسول خدا براى آنان امان نامه نوشتند. رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله) از «تبوك» خالد بن وليد را با چهارصد و بيست سوار در ماه رجب سال نهم هجرت بر سر «أكيد بن عبد الملك» كه مردى نصرانى از قبيله «كنده» و پادشاه «دومة الجندل» بود؛ فرستاد. رسول خدا به خالد گفت: در حالى كه در پى شكار گاو است بر وى دست خواهى يافت. خالد با سپاهى كه همراه داشت، پيش رفت و شب مهتابی به نزديك قصر وى رسيد. او را ديد كه با تنى چند از خاندان خود از جمله: برادرش: «حسّان» گاوى را تعقيب كرده‏ اند. در همان حال سپاه اسلام بر وى حمله بردند و برادر او را كشتند و خود او را اسير گرفتند. خالد، أكيدر را امان داد مشروط به آن كه قلعه دومه را براى وى بگشايد و او چنان كرد و بر دو هزار شتر و هشتصد برده و چهارصد زره و چهارصد نيزه با خالد صلح كرد. خالد، أكيدر و برادرش مصاد را نزد رسول خدا آورد و رسول خدا آن دو را امان داد و جزيه پرداختند و آزاد شدند و به محلّ خويش بازگشتند. (26)

درباره چگونگی غزوه تبوک علامه مجلسی در حیات القلوب می نویسد: «در بعضى كتب معتبره وارد شده است كه: پيغمبر (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم) در جنگ تبوك دو ماه ماند و چون خبر قدوم حضرت به هرقل رسيد مردى از قبيله غسان را به خدمت آن جناب فرستاد كه مشاهده نمايد آثارى كه در كتب سابقه خوانده است براى پيغمبر آخر الزمان در آن جناب هست يا نه؟ چون آن شخص به خدمت پيغمبر (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم) رسيد و شمايل و اوصاف و اخلاق آن جناب را مشاهده نمود و به سوى هرقل برگشت و آنچه ديده بود ذكر كرد، هرقل قوم خود را طلبيد و گفت: اوصافى كه ما در كتب خوانده‏ ايم در اين مرد هست بيایيد تا به او ايمان آوريم، قوم او امتناع بسيار كردند و او بر پادشاهى خود ترسيد و در باطن ايمان آورد و به قوم خود اظهار اسلام نكرد و به جنگ رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم) هم نيامد و آن حضرت نيز از جانب حق تعالى رخصت جنگ نيافت و به سوى مدينه معاودت فرمودند.» (27)

 

تخریب مسجد ضرار

غزوه تبوک گام به گام با مکر منافقان همراه بود که این توطئه ها از طریق وحی خنثی شد. بنا به دستور بنی عامر مسجدی در محله قباد ساخته شده بود و هنگامی که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) عازم تبوک بودند نزد ایشان آمدند و عرض کردند که مسجدی برای پیران و ناتوانان ساخته اند که نمی توانند در برخی از مواقع به مسجد جامع در آیند. درخواست نمودند که پیامبر (صلی الله علیه و آله) با خواندن نماز آن مسجد را افتتاح نماید. پیامبر این کار را به بعد از سفر موکول کرد.

«على بن ابراهيم و شيخ طبرسى و ديگران روايت كرده‏اند كه: چون قبيله بنى عمرو بن عوف مسجد قبا را ساختند و از حضرت رسول (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم) درخواست كردند كه در مسجد ايشان نماز كرد بر آنان گروهى از بنى غنم بن عوف حسد بردند و گفتند: مسجدى بنا مى ‏كنيم كه در آن نماز كنيم و به نماز محمد حاضر نشويم و ايشان دوازده نفر بودند و بعضى گفته‏ اند پانزده نفر بودند.» (28)

هنگامی که پیامبر از غزوه تبوک بر می گشتند؛ خداوند آیات 107 تا 110 سوره مبارکه توبه را درباره مسجد ضرار را نازل نمود: وَ الَّذينَ اتَّخَذُوا مَسْجِداً ضِراراً وَ كُفْراً وَ تَفْريقاً بَيْنَ الْمُؤْمِنينَ وَ إِرْصاداً لِمَنْ حارَبَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ مِنْ قَبْلُ وَ لَيَحْلِفُنَّ إِنْ أَرَدْنا إِلاَّ الْحُسْنى‏ وَ اللَّهُ يَشْهَدُ إِنَّهُمْ لَكاذِبُونَ * لا تَقُمْ فيهِ أَبَداً لَمَسْجِدٌ أُسِّسَ عَلَى التَّقْوى‏ مِنْ أَوَّلِ يَوْمٍ أَحَقُّ أَنْ تَقُومَ فيهِ فيهِ رِجالٌ يُحِبُّونَ أَنْ يَتَطَهَّرُوا وَ اللَّهُ يُحِبُّ الْمُطَّهِّرينَ * أَ فَمَنْ أَسَّسَ بُنْيانَهُ عَلى‏ تَقْوى‏ مِنَ اللَّهِ وَ رِضْوانٍ خَيْرٌ أَمْ مَنْ أَسَّسَ بُنْيانَهُ عَلى‏ شَفا جُرُفٍ هارٍ فَانْهارَ بِهِ في‏ نارِ جَهَنَّمَ وَ اللَّهُ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمينَ* لا يَزالُ بُنْيانُهُمُ الَّذي بَنَوْا ريبَةً في‏ قُلُوبِهِمْ إِلاَّ أَنْ تَقَطَّعَ قُلُوبُهُمْ وَ اللَّهُ عَليمٌ حَكيمٌ.

ترجمه: «و آنهايى كه مسجدى اختيار كردند كه مايه زيان و كفر و پراكندگى ميان مؤمنان است و [نيز] كمينگاهى است براى كسى كه قبلا با خدا و پيامبر او به جنگ برخاسته بود و سخت سوگند ياد مى ‏كنند كه جز نيكى قصدى نداشتيم. و[لى‏] خدا گواهى مى‏ دهد كه آنان قطعاً دروغگو هستند. * هرگز در آن جا [به نماز] نايست، چرا كه مسجدى كه از روز نخستين بر پايه تقوا بنا شده، سزاوارتر است كه در آن [به نماز] ايستى. [و] در آن، مردانى‏ هستند كه دوست دارند خود را پاك سازند و خدا كسانى را كه خواهان پاكى هستند؛ دوست مى ‏دارد. * آيا كسى كه بنياد [كار] خود را بر پايه تقوا و خشنودى خدا نهاده بهتر است يا كسى كه بناى خود را بر لب پرتگاهى مشرف به سقوط پى ‏ريزى كرده است و با آن در آتش دوزخ فرو مى ‏افتد؟ و خدا گروه بيدادگران را هدايت نمى ‏كند. * همواره آن ساختمانى كه بنا كرده ‏اند، در دلهايشان مايه شكّ [و نفاق‏] است تا آنكه دلهايشان پاره پاره شود و خدا داناى سنجيده ‏كار است.

در تفسير حضرت امام حسن عسكرى (عليه السّلام) از حضرت موسى بن جعفر (عليه السّلام) روايت شده است که فرمودند: ابو عامر گوساله عصر پيغمبر خاتم (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم) بود و حضرتش او را فاسق خطاب مي فرمود. پس از بازگشت آن حضرت از غزوه تبوك كه فاتحانه و به سلامت وارد شد خداوند كيد و مكر منافقين را باطل نمود و آيه مزبور را نازل و به رسولش دستور داد تا مسجد ضرار را بسوزاند. (29)

 

 پی نوشتها

(1) منتهى الآمال فى تواريخ النبى و الآل عليهم السلام، جلد‏1، صفحه 226به نقل از معجم البلدان، جلد 2، صفحه 14

(2) سيره معصومان، جلد ‏1، صفحه 236

(3) منتهى الآمال فى تواريخ النبى و الآل عليهم السلام، جلد ‏1، صفحه 226

(4) سوره مبارکه آل عمران، آیه 73

(5) ر. ک. الصحيح من السيرة النبي الأعظم، مرتضى العاملي، جلد ‏29، صفحه 99 – 86

(6) سوره مبارکه توبه، آیه 90 ترجمه آیه: و عذرخواهان باديه‏نشين [نزد تو] آمدند تا به آنان اجازه [ترك جهاد] داده شود. و كسانى كه به خدا و فرستاده او دروغ گفتند نيز در خانه نشستند. به زودى كسانى از آنان را كه كفر ورزيدند عذابى دردناك خواهد رسيد.

(7) سيره معصومان، جلد‏1، صفحه 236

(8) حيات القلوب، جلد‏4، صفحه 1241

(9) سوره مبارکه توبه، آیه 91 و 92 ترجمه آیه: بر ناتوانان و بر بيماران و بر كسانى كه چيزى نمى‏ يابند [تا در راه جهاد] خرج كنند، در صورتى كه براى خدا و پيامبرش خيرخواهى نمايند، هيچ گناهى نيست، [و نيز] بر نيكوكاران ايرادى نيست و خدا آمرزنده مهربان است. * و [نيز] گناهى نيست بر كسانى كه چون پيش تو آمدند تا سوارشان كنى [و] گفتى: «مرکبى  ندارم تا بر آن سوارتان كنم» برگشتند و در اثر اندوه، از چشمانشان اشك فرو مى‏ ريخت كه [چرا] چيزى نمى‏ يابند تا [در راه جهاد] خرج كنند.

(10) حيات القلوب، المجلسي، جلد‏4،صفحه 1239 – 1237

(11) الإرشاد (ترجمه فارسی)، جلد ‏1، صفحه 142

(12) جرف: ناحیه ای در سه مایلی مدینه

(13) الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد، جلد ‏1 ، صفحه 156

(14) الإرشاد (ترجمه فارسی)، جلد ‏1، صفحه 144 – 143

(15) تاريخ پيامبر اسلام، صفحه 625

(16) سيره معصومان، جلد‏1، صفحه 238 – 237

(17) تاريخ پيامبر اسلام، صفحه 627 – 626 به نقل از سيره ابن هشام، جلد 4، صفحه 162، چاپ حلبى، - امتاع الاسماع، جلد 1، صفحه 450، چاپ قاهره، 1941 م.

(18) سوره مبارکه توبه، آیه 65 - ترجمه آیه: و اگر از ايشان بپرسى، مسلّماً خواهند گفت: «ما فقط شوخى و بازى مى ‏كرديم.» بگو: «آيا خدا و آيات او و پيامبرش را ريشخند مى‏ كرديد؟»* عذر نياوريد، شما بعد از ايمانتان كافر شده ‏ايد. اگر از گروهى از شما درگذريم، گروهى [ديگر] را عذاب خواهيم كرد، چرا كه آنان تبهكار بودند.

(19) سيره معصومان، جلد‏1، صفحه 239

(20) تاريخ پيامبر اسلام، صفحه 629 - 628

(21) منتهى الآمال فى تواريخ النبى و الآل عليهم السلام (فارسى)، جلد‏1، صفحه 230 – 229

(22) حيات القلوب، المجلسي ، جلد ‏4، صفحه 1257

(23) تاريخ پيامبر اسلام، صفحه 634 – 633

(24) الإحتجاج، جلد ‏1 ، صفحه 110 – 106

(25) الإحتجاج، جلد ‏1، صفحه 118

(26) تاريخ پيامبر اسلام، صفحه633 – 632

(27) حيات القلوب، المجلسي، جلد ‏4، صفحه 1262 به نقل از بحار الانوار، جلد21 ،  صفحه  251و همچنین به نقل از المنتقى فى مولود المصطفى و نيز رجوع شود به مغازى، جلد 3 ، صفحه 1019- 1018

(28) حيات القلوب، جلد‏4، صفحه 1278

(29) تفسير جامع، جلد‏3، صفحه 170

 

منابع

- الإحتجاج،  احمد بن على طبرسى،‏ مترجم بهراد جعفرى، تهران‏، اسلاميه‏، 1381 ش‏.

- الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد، محمد بن محمد مفيد، ، 2جلد قم، كنگره شيخ مفيد، 1413 ق.

- الإرشاد، محمد بن محمد مفيد، ترجمه رسولى محلاتى، 2جلد، تهران، اسلاميه، چاپ دوم، بى تا

- تاريخ پيامبر اسلام‏، محمد ابراهيم آيتى‏، تهران‏، دانشگاه تهران‏، 1378 ش‏.

- تفسير جامع‏، سید محمد ابراهیم بروجردى، ‏تهران، صدر، 1366ش.

- حيات القلوب‏، علامه مجلسى‏، قم‏، سرور، 1384 ش‏.

- سيره معصومان، سيد محسن امين عاملى، مترجم على حجتى كرمانى‏، تهران‏، سروش‏، 1376 ش‏.

- الصحيح من سيرة النبي الأعظم‏، جعفر مرتضى العاملى، ‏ قم‏، دار الحديث، 1426 ق‏.‏

- منتهى الآمال فى تواريخ النبى و الآل عليهم السلام، حاج شیخ عباس قمی، قم، دلیل، 1379ش.

 

: فاطمه ابوحمزه