برادران و خواهران در تکمیل آنچه در خطبه های قبلی گفتیم، برخی از نکاتی که پیش از این به آنها اشاره نکردیم را ذکر می کنیم، و این سوال می تواند ورود ما به بحث باشد که ما چگونه می توانیم جامعه خوبی ایجاد کنیم؟ و چه عواملی بر ساختار جامعه تاثیر می گذارد؟ البته بی تردید مسائلی در علم جامعه شناسی دخیل هستند و برخی مسائل نیز در علم اخلاق وارد هستند و نیز مسائلی در تربیت دینی و تربیت فرهنگی موثر هستند، معمولا ما وقتی درباره جامعه خود صحبت می کنیم، به آن افتخار می کنیم و به اقتضای این علاقه و محبتی که نسبت به جامعه ای وجود دارد که ما بخشی از آن هستیم، امید است که به نتايجی دست یابیم حداقل این گامی در مسیر است. درک مشکل به این معناست که امکان اینکه برای حل آن تلاش کنیم؛ وجود دارد، در برخی موارد دیگران متوجه مشکل نمی شوند یعنی هر چقدر که تو زنگ هشدار را به صدا درآوری، می بینی گوش شنوایی وجود ندارد و دلیلش هم این است که غفلت و بی توجهی نسبت به این خطر وجود دارد، مردم در برخی موارد تامل نمی کنند، برخی نیز نتایج را بدون اینکه طرفی در راه حل باشد می خواهند، آنها نمی خواهند مشکلات را به وسیله یافتن راه حلهایی حل کنند و تنها می خواهند نتایج حاضر و آماده باشند، اگر نتایج خوب بودند، خدا رو شکر می می کنند و اگر نتایج خوب نبود، دیگران را مواخذه می کنند و این شیوه واقعا صحيح نيست. احساس ما از جامعه این است که در برخی از روابط از هم گسیختگی وجود دارد، این از هم گسیختگی دلایلی دارد و برای حل این مشکل نیز عواملی نیاز است، این از هم گسیختگی به یک دلیل به وجود نیامده است و راه حل آن نیز با یک عامل امکان پذیر نیست، بلکه نیاز به عوامل متعددی دارد. پیشتر درباره خانواده با شما صحبت کردیم و سه محور را برای خانواده تعیین کردیم و گفتیم که این ساختار میان پدر، مادر و فرزندان و نیز مدرسه و فضای عمومی برقرار است، فضای عمومی که تفاوت میان آزادی و آشوب را تشخيص نمی دهد، اکنون نیز در وضعیت آشوب به سر می بریم که آزادی نیست و میان آنها تفاوت وجود دارد و ما پیشتر به صورت خلاصه به تفاوت این دو اشاره کردیم. همچنین ما درباره خانواده نیز صحبت کردیم، هر چند که صحبت درباره خانواده پایان ندارد. همواره باید به عزیزانی که بنیان خانواده هستند مسئولیت مهمی را که بر گردن آنان در تشکیل خانواده هست، یادآوری کنیم. در حقیقت در مبحث مدرسه من از وزارتخانه مشخصی صحبت نمی کنم، پیش از این هم گفتم که این بحث موضوعی اجتماعی است و من هم از عنوان خاصی نمی گویم بلکه تنها بحث من درباره مساله تربیت و آموزش به شکل کلی آن است. به این معنا که هر کسی که به مسأله تربیت و آموزش می پردازد، باید به این نکته توجه داشته باشد، بله شاید روشن ترین و واضحترین نمونه ای كه ما به آن می پردازیم همین مدارسی باشند که داریم یعنی مدارس آکادمیک و دلیلش هم این است که این دانش آموز سالهایی را در این مدارس در فضای آموزش و پرورش سپری خواهد کرد، در ابتدایی شش سال را می گذراند و در مرحله نوجوانی یا جوانی مرحله جدیدی را آغاز می کند و از مراحل ابتدایی خارج می شود و برای شش سال دیگر نیز وارد مراحل متوسطه و دبیرستان می شود، او در این شش سال به نوجوانی یا جوانی می رسد. سپس وارد دانشگاه می شود. پس شش سال در ابتدایی و شش سال هم در دبیرستان و چهار سال هم در دانشگاه، این شانزده سال می شود، اگر دانشگاه بیشتر باشد، میانگین نزدیک به هجده تا بیست سال در این ساختار خواهد بود، قطعا این ساختار به یک رویکرد نیاز دارد، رویکردی که از هر جهت به مساله تعلیم و تربیت بپردازد و من بخش تربیتی آن را مد نظر دارم. اکنون عوامل منفی در مراحل تعلیم و تربیت از جمله در موسسه ها به طور کلی چیست؟ (من درباره موسسه خاصی صحبت نمی کنم.) مشکل مسأله تعلیم و تربیت چیست؟ چه بسا اولین مشکل این است که آن کسی که کار را به دست گرفته، حساسیّت وظیفه ای را که برعهده دارد نمی داند. و البته شخصی که نمی داند، نمی تواند به نتیجه درستی در کارهایش برسد، چه بسا مسئولیت تعلیم و تربیت از مقدسترین مسئولیتهاست، جامعه کسی که در کار تعلیم و تربیت است را مقدس می داند و این ایراد ندارد بلکه کار خوبی است، در تمامی جوامع مسائل مقدسی وجود دارند که به آنها احترام می گذارند، در یک جامعه دینی به مقدسات دینی احترام گذاشته می شود و اجازه داده نمی شود به این مقدسات چه فرهنگ و چه چهره های برجسته آنها بی احترامی شود، جوامع دیگری نیز با ارزش کسانی که فرهنگ و تمدن را در جامعه شکوفا کرده اند یعنی علمایشان تعامل دارند و بر این باورند كه نباید به آنها اهانت شود. بله آموزش مساله مقدسی در تمامی جوامع است،زمانی که ما برای آموزش شأن و جایگاه خاصی قائل باشیم که بر جامعه تأثیر می گذارد، گامهای ابتدایی را درست بر خواهیم برداشت. فرد باید مسئولیت محول شده به خود را بشناسد، این مسئولیّت مادی نیست، گاهی مسئولیتی هست، ابتدا باید این مسئولیت را مشخص کنیم و بعد پاداش آن را بررسی کنیم. حال مسئولیت محول شده به کسی که به امر تعلیم و تربیت می پردازد؛ چیست؟ خانواده ها فرزند دختر و پسر خود را برای بیست سال نزد این مسئولان امر تعلیم و تربیت به امانت می سپارند و البته به امانت سپردن آنها برای مدت بیست سال برای اینکه در نهایت با تحول و پیشرفت فکری نزد خانواده بازگردد، آسان نیست. حداقل آن است که آن فرزند همانگونه که بود بازگردد که این قطعا درست نیست. خانواده فرزند خود را در کودکی بر اساس معیارهایی تربیت می کند و آموزش می دهد سپس او را به این مدرسه می سپارد. البته که خانواده در این دوره مراقب اوست اما مسئولان تعلیم و تربیت نیز باید متوجه این امر باشد و اگر این مساله را درک نکنند، این کار ارزشی ندارد. الان وقتی معلمی مسئول آموزش است. به مطلب خود توجه می کند تا کلامش بر خلاف آنچه منظورش است، فهمیده نشود، کسی که مسئول امر تعلیم و تربیت است، زمانی که دانش آموزی را تشویق به تقلب می کند در واقع ما نمی پذیریم دانش آموزی که عادت به تقلب کرده است پیش ما بیاید زیرا او زمانی که بزرگ شود هم علیه فرزندان ما تقلب خواهد کرد، همان کسی که تقلب را به او یاد دادی، بر سر فرزند تو و نیز خودت تقلب خواهد کرد، من گفتم این همانند کشاورزی است، کسی که تقلب کاشته نمی تواند نصیحت برداشت کند، کسی که تقلب بکارد، تقلب هم برداشت می کند وگاهی انسان تفکر نمی کند، به محض اینکه به برخی از این الفاظ فکر کند، به شدت نگران می شود حال ببینید اگر این الفاظ از یک کودک کوچک شنیده شود چگونه است کلماتی که یک بزرگسال نمی تواند و شرم دارد که آنها را بر زبان بیاورد. چه آینده ای در انتظار جامعه ای با این شیوه تربیتی است؟ من می گویم سعی نکنید این روابط را از بین ببرید، در کل ارتباط معلم با دانش آموزش از مقدسترین روابطها است سعی نکنید این ارتباط را از بین ببرید، شخصی که آموزش می دهد باید در مقابل دانش آموزان اقتدار داشته باشد اگر ما از این اقتدار سوء استفاده کنیم، دانش آموز اعتماد خود را از دست می دهد و اگر اعتمادش از بین برود، تلاش ما بی اثر می شود. برادرانم موضوع تنها مربوط به یک شخص نیست بلکه مساله جامعه است، پیش از این گفتیم که باید یک مصونیت اجتماعی وجود داشته باشد و این مصونیت از این مراحل آغاز می شود آموزش در کودکی همانند نقشی است که در سنگ ایجاد می شود خانواده باید مراقب دانش آموز خود در مدرسه باشد نه اینکه بی توجهی کند، نه اینکه فقط بعد علمی اولویت داشته باشد بلکه بعد تربیتی و آموزشی نیز اهمیت دارد و زمانی که در جان و روح دانش آموز کاشته شوند، ما جامعه ویژه ای را بنا خواهیم کرد. بله معلم به طور کلی خواسته ها و نیازهایی دارد و این حق را دارد که تمامی شرایط محیطی و مناسب برای او فراهم شوند این درست است اما من می گویم معلم نباید در مسئولیت اول خود کوتاهی کند. این درست نیست زیرا این کوتاهی و تسلیم شدن از منظر اجتماعی بر مردم تأثیر خواهد گذاشت. زمانی که تو مسئول تنها یک نفر هستی، خطر کمتر خواهد بود اما زمانی که خطر اجتماعی باشد ۱۰ سال ۱۲ سال مراقب هستیم و ناگهان با نسلی از جوانان مواجه می شویم که چیزی از محبت و عشق به کشور نمی دانند و از احترام چیزی درک نمی کنند و در دهانشان تنها کلمات غیر مودبانه است آنها وارد جامعه خواهند شد و آن زمان برای نصیحت کردن بسیار دیر خواهد بود. برادرانم من از این صحبتها قصد دارم از تصمیم گیران و مسئولان امور بخواهم به این نکته توجه داشته باشند که این جامعه ماست و همه ما در برابر آن مسئول هستیم در عین حال این مسئولیت ما را ملزم می کند بعد تعلیمی و تربیتی را جدی بگیریم و بر آن تأکید کنیم. برادرانم این ابعاد قداست دارند، برخی اصطلاحات هستند که هنوز هم کاربرد دارند به عنوان مثال دانشگاه یا مدرسه، زمانی که انسان می خواهد وارد دانشگاه شود می داند چیزی داخل هست که با خارج آن متفاوت است. وقتی می خواهد وارد مدرسه شود می داند این بنا ساختاری محافظت شده است. این بچه ها جگر گوشه های ما در جامعه هستند باید تلاش کنیم که آنها دانش و تربیت درست را بیاموزند. توجه کنید برادران ما به صورت خلاصه به این موضوع پرداختیم درباره خانواده، فضای عمومی و مدرسه به این دلیل که فرزندان ما سالهای بسیاری را در مدرسه به طور کلی چه مدرسه خصوصی چه دولتی به سر می برند، صحبت کردیم. هر کدام از اینها متناسب با وظیفه خود به امر تربیت می پردازند، تربیت اصل و اساس است.از خداوند سبحان و تعالی مسألت داریم ما و شما را یاری کند و خیر دنیا و سعادت آخرت را برای ما رقم بزند، خداوندا همه مردان و زنان مومن و مسلمان را بیامرز، آخرین دعای ما نیز این است حمد و سپاس مخصوص الله پروردگار دو جهان است، خداوندا بر محمد و خاندان پاک و مطهرش درود فرست.
اترك تعليق