روایت است که چــون از دمشــق آل رسول
غریب و تشنه لب و بی کس و حزين و ملول
شدند عازم کرب بلا به شیون و شین
برای طـــواف امام امـم امـام حسين
به کربلا چو رسیدند با دو دیده تر
به قتلـــگاه فکندند اهل بیت نظر
فتاد چشم خواتین در آن محل دغا
به قبر اطهــر پر نـور سیــدالشهدا
ز پشت ناقــه فتادند با هزار فغان
به روی قبر شهید شهنشه دوران
به آه و ناله و فریاد زینب اطهر
گرفت قبر شریف امام را در بر
صـــدای نالـــه غمدیــدگان آل عبا
رسید از صف کرب و بلا به عرش اعلی
به شور و شیون و فریاد عابد توحید
نموده قبــر شـــریف امام را تودیع
چو مهر بدر شرافت غروب مغرب کرد
يتيـــم آل عبا رو به شهر یثرب کرد
به چند روز و شب آن سرور یگانه دهر
رسید با همه اصحــاب بر کنــاره شهر
رجوع کرد به شخصی که در مدینه رود
به خدمت شــرف صـاحب سکـینه رود
به نوحه حال ستمدیدگان کرب بلا
تمام عــرض کند در بر رسول خدا
روایت است که آن نوجوان میسره بود
که در مدینه شه تشنه لب روانه نمود
ز خدمت شه لب تشنه چون روان گردید
طــلوع صبــح دگــر بر در مدینه رسید
خطاب کرد به أهل مدینه آن غمگین
که آمده است ز راه سفــر امام مبین
برون شدند به کوس و لوا به راه ملال
تمــام اهل مــدینه بــرای استقبال
نه مونس و نه انیسی به جز خيال أبا
نه یاوری نه طبیب به غير ذات خـدا
نشسته بود به أحوال خویش می گریید
از آن گروه یکی سوی آن جناب رسید
به نوحه گفت که ای نور دیده سبطین
چه شد سرور دل مصطفی امام حسین
چو این شنید در آن حالت آن شه دلریش
ز سر فکند به خاک فنا عمامه خویش
جواب گفت که ای اهل يثرب و بطحا
چگونه شرح دهم حال سيّدالشهدا
که از جفــای مخالف به وادی حرمان
چسان شهید شد از ضرب خنجر برّان
من عليل ستــمدیده از سنــان الــم
دو دست بسته به خواری به ریسمان ستم
ز روی کیــنه ببردند با هـزار افغان
ز کربلا به دمشق آن سپاه بی ایمان
بدل به تعزیه شد عشرت نشاط و طرب
فتــاد غلغــله ای بــاز در میان عـرب
به آه و ناله نمودند از غم آن شاه
تمام اهل مدینه به بر لباس سیاه
علم به تعزیه آرائـی امــام زمـــن
دریده جامه و افکنده شال در گردن
نقــــاره بهر عــزاداری امام هدی
رسانده بود به گردون صدای واویلا
چو اهــل مکه به انـدوه غم قرینه شدند
سکینه حال و غمین داخل مدينه شدند
روانه شد شه غمدیده با دل افکار
به سوی مرقد پر نور سید اطهار
رسید چون به در روضه و سلام نمود
در آن مکان مشّرف دمی قیـام نمود
ندا رسید پس از مردگان با اسلام
که ای اسیر سپاه ظلم علیک سلام
خطاب کرد که ای نور دیده ابن حسین
ســـرور سینـــه بی کنیه امام حسین
بگو که بر سر نور دو دیده ام از کین
چه آمد از ستــم کــوفیان بـدآئین
جواب داد پس آن سرور شکسته دلان
که ای طبیب دل دردناک غمزدگان
چه گویم از ستم کوفیان سنگین دل
که بر حسین تو کردند اندران منزل
به کربلا چو رسید آن غريق بحر بلا
بکرده خیـمه ماتم در آن بلا و جفا
که کوفیان جفا پیشه صف زدند از کین
تمـــام دور ســراپرده های شـاه مبین
تمــام یــاور احبــاب تو به تیغ ستــم
شدند کشته به خاک اندران به داد ظلم
چو کرد شکوه اهل ستم به نزد رسول
صــدای غلغله برخاست از مـزار بتول
دیوان مقبل شیرازی، صفحه 116 - 115
اترك تعليق