انسان کامل و خلیفه اللهی مقام اختصاصی ائمه معصومین (صلوات الله علیهم)(22)

سخن گفتن ائمه معصومین (صلوات الله علیهم) به همه زبانهای دنیا

در گستره علم امامت سخن گفتن به تمام زبانهای دنیا برای کسانی که تا حدودی مقام امام معصوم را می شناسند، شگفت آور و تعجب انگیز نیست اگرچه گستره علم امام معصوم برای مردم ناشناخته است. در منابع حدیثی شیعه از فصل الخطاب بودن حضرت امیرالمومنین (علیه السّلام) و ائمه معصومین (صلوات الله علیهم) سخن رفته است. خداوند جانشینان پیامبر خاتم را حجتهای خود در روی زمین قرار داده است و حجتهای خویش را آگاه به زبانهای اقوامی قرار داده است که بر آنان حجت هستند.

روایات و نقلهای بسیاری از سخن گفتن ائمه معصومین (صلوات الله علیهم) به زبانها و لهجه های مختلف در منابع دیده می شود که در این مجال به ذکر برخی از آن موارد برای تصریح به مقام خاص امام معصوم (صلوات الله علیهم) که دور از توان بشر عادی و مدعیان خلیفه اللهی می پردازیم:

 

علی بن مهزیار از فارسی سخن گفتن حضرت امام هادی (علیه السّلام) با او چنین نقل کرده است:

« حدثنا محمد بن الحسن الصفار عن محمد بن الحسين عن علي بن مهزيار عن الطيب الهادي (ع) قال: دخلت عليه فابتدأني و كلمني بالفارسية.»(1)

«علی بن مهزیار گوید: خدمت حضرت امام هادی (علیه السّلام) رسیدم قبل از اینکه من سخنی بگویم، آن حضرت (علیه السّلام) به فارسی با من صحبت کردند.»

در الاختصاص و بصائر الدرجات درباره سخن گفتن حضرت امام هادی (علیه السّلام) با غلام سقلابی به زبان خودش و متعجب شدن غلام نقل شده است:

« حدثنا محمد بن عيسى عن علي بن مهزيار قال: أرسلت إلى أبي الحسن (ع) غلامي و كان سقلاميا [سقلابيا] فرجع الغلام إلي متعجبا فقلت له ما لك يا بني قال كيف لا أتعجب ما زال يكلمني بالسقلانية [بالسقلابية] كأنه واحدا [واحد] منا فظننت أنه إنما دار بينهم.»(2)

«علی بن مهزیار گوید: غلام خود را که از اهالی سقلاب بود، خدمت حضرت امام هادی (علیه السّلام) فرستادم. پس از مراجعت دیدم غلام بسیار متعجب است. گفتم چه شده است پسر؟ گفت: چطور تعجب نکنم که پیوسته با من به زبان سقلابی صحبت می کرد مثل اینکه اهل سقلاب است. چنین خیال کردم که با آنها رفت و آمد داشته باشد.»(3)

 

سخن گفتن حضرت امام صادق (علیه السّلام) با مردی از اهالی بیرحا به لهجه خودش:

«حدثنا النهدي عن إسماعيل بن مهران عن رجل من أهل بيرما قال: كنت عند أبي عبد الله (ع) فودعته و خرجت حتى بلغت الأعوص ‏[الاعرض] ثم ذكرت حاجة لي فرجعت إليه و البيت غاص بأهله و كنت أردت أن أسأله عن بيوض ديوك الماء فقال لي يا تب يعني البيض دعا نامينا يعني ديوك الماء بنا حل يعني لا تأكل.»(4)

«اسماعیل بن مهران گوید مردی از اهل بیرحا نقل کرد که گفت: خدمت حضرت امام صادق (علیه السّلام) بودم، خداحافظی کردم و رفتم. وقتی به اعوص (در چند مایلی مدینه) رسیدم؛ یادم آمد که می خواستم درباره تخم مرغِ آبی سوال کنم. برگشتم اتاق پر از جمعیت بود همین که خواستم بپرسم، حضرت امام صادق (علیه السّلام) به من فرمودند: «یابت دعانا میتا بناحل» یعنی تخم مرغ آبی نخور.»(5)

 

در الاختصاص و بصائر الدرجات درباره سخن گفتن حضرت امام صادق (علیه السّلام) با عمار ساباطی به لهجه نبطی (6) آمده است:

«أحمد بن محمد عن أبي القاسم عبد الرحمن بن حماد الكوفي و عبد الله بن عمران عن محمد بن بشير عن رجل عن عمار بن موسى الساباطي قال قال لي [أبو عبد الله (ع): يا عمار] «أبو مسلم فظلله و كساه و كسيحه بساطورا» قال فقلت له ما رأيت نبطيا أفصح منك بالنبطية فقال يا عمار و بكل لسان‏.»(7)

«عمار ساباطی گوید حضرت امام صادق (علیه السّلام) به من فرمودند: عمار، «أبو مسلم فظلله فكساه فكسحه بساطورا» عرض کردم: فدایت شوم، کسی را ندیدم که لهجه نبطی را به این شیرینی و فصاحت صحبت کند. فرمودند: عمار، هر زبانی را همین طور صحبت می کنم.»

در الخرائج و الجرائح و بصائر الدرجات درباره سخن گفتن حضرت امام صادق (علیه السّلام) با یکی از اهالی جسر بابل به زبان خودش و خبر دادن از مردن دشمن او چنین آمده است:

«حدثنا أحمد بن الحسين عن الحسن بن براء عن أحمد بن محمد بن أبي نصر قال حدثني رجل من أهل جسر بابل قال: كان في القرية رجل يؤذيني و يقول يا رافضي و يشتمني و كان يلقب بقرد القرية قال فججت و الظاهر فحججت سنة من ذلك اليوم فدخلت على أبي عبد الله (ع) فقال ابتداء قوفه‏ ما نامت قلت جعلت فداك متى قال في الساعة فكتبت اليوم و الساعة فلما قدمت الكوفة تلقاني أخي فسألته عمن بقي و عمن مات فقال لي قوفه‏ ما نامت و هي بالنبطية قرد القرية مات فقلت له متى فقال لي يوم كذا و كذا في الوقت الذي أخبرني به أبو عبد الله (ع‏).» (8)

«احمد بن محمد بن ابی نصر گوید: مردی از اهل جسر بابل بود؛ نقل کرد: در ده ما مردی بود مرا آزار می داد و می گفت رافضی و دشنام می داد. مردم ده او را میمون ده می نامیدند. یک سال به مکه رفتیم، خدمت حضرت امام صادق (علیه السّلام) رسیدیم، بدون سابقه فرمودند: «قوفه ما نامت» یعنی میمون ده مرد. عرض کردم: فدایت شوم چه وقت مرد؟ فرمودند: هم اکنون.

آن روز و ساعت را یادداشت کردم وقتی به کوفه رسیدم، برادرم را دیدم از او پرسیدم چه کسی مرده و چه کسی زنده است؟ به زبان نبطی گفت: «قوفه ما نامت» یعنی میمون ده مرده است. پرسیدم: چه وقت؟ گفت: فلان روز. مطابق بود با همان تاریخی که حضرت امام صادق (علیه السّلام) به من فرموده بودند.

هنگامی که خاندان عصمت (صلوات الله علیهم) در شام در خرابه بودند، نگهبانان رومی بر ایشان گماشته بودند. حضرت امام زین العابدین (علیه السّلام) سخنان آنان را که به زبان رومی صحبت می کردند؛ می فهمیدند:         

«حدثنا أحمد بن محمد حدثني الحسين بن سعيد و البرقي عن النضر بن سويد عن يحيى الحلبي عن محمد بن علي الحلبي قال سمعت أبا عبد الله (ع) يقول‏ لما أتى بعلي بن الحسين (ع) يزيد بن معاوية عليهما لعائن الله و من معه جعلوه في بيت فقال بعضهم إنما جعلنا في هذا البيت ليقع علينا فيقتلنا فراطن الحرس فقالوا انظروا إلى هؤلاء يخافون أن تقع عليهم البيت و إنما يخرجون غدا فيقتلون قال علي بن الحسين (ع) لم يكن فينا أحد يحسن الرطانة غيري و الرطانة عند أهل المدينة الرومية.»(9)

« محمد حلبی گوید شنیدم که حضرت امام صادق (علیه السّلام) فرمودند: موقعی که حضرت امام علی بن الحسین (علیه السّلام) و آن افرادی را با آن حضرت بودند، نزد یزید بن معاویه (علیهما لعائن الله) آوردند، ایشان را در خانه ای جای دادند، (که سقف آن در حال خراب شدن بود.) بعضی از اسیران گفتند: ما را در این خانه جای دادند که سقف آن بر سر ما خراب شود و ما را به قتل برسانند. نگهبانان رومی بودند، این حرف را شنیدند و به زبان رومی گفتند: به اینها نگاه کنید، می ترسند خانه بر سرشان خراب شود با اینکه فردا آنها را می برند و می کشند.

حضرت امام زین العابدین (علیه السّلام) فرمودند: در میان ما هیچ کس جز من زبان رومی را نمی دانست.»(10)

 

به زبان نبطی صحبت نمودن حضرت امام صادق (علیه السّلام) با دو نفر از اهالی کوفه که اسماعیل را امام می دانستند و برای سوال در این مورد به خدمت ایشان رسیده بودند و تصریح بر امامت حضرت امام موسی بن جعفر (علیه السّلام):

«حدثنا محمد بن عبد الجبار عن أبي عبد الله البرقي عن فضالة بن أيوب عن رجل من المسامعة اسمه مسمع و لقبه كردين عن أبي عبد الله (ع) قال: دخلت عليه و عنده إسماعيل قال و نحن إذ ذاك نأتم به بعد أبيه فذكر في حديث طويل أنه سمع رجل أبا عبد الله (ع) خلاف ما ظن فيه قال فأتيت رجلين من أهل الكوفة كانا يقولان به فأخبرتهما فقال واحد منهما سمعت و أطعت و رضيت و سلمت و قال الآخر و أهوى بيده إلى جيبه فشقه ثم قال لا و الله لا سمعت و لا أطعت و لا رضيت حتى أسمعه منه ثم قال خرج متوجها إلى أبي عبد الله (ع) قال و تبعته فلما كنا بالباب فاستأذنا فأذن لي فدخلت قبله ثم أذن له فدخل فلما دخل قال له أبو عبد الله (ع) يا فلان أ يريد كل امرئ منكم‏ «أن يؤتى صحفا منشرة» إن الذي أخبرك به فلان الحق قال جعلت فداك إني أشتهي أن أسمعه منك قال إن فلانا إمامك و صاحبك من بعدي يعني أبا الحسن (ع) فلا يدعيها فيما بيني و بينه إلا كاذب‏ مفتر فالتفت إلي الكوفي و كان يحسن كلام النبطية و كان صاحب قبالات فقال لي درفه‏ فقال أبو عبد الله (ع) إن درفه‏ بالنبطية خذها أجل فخذها فخرجنا من عنده.»(11)

« مسمع کردین گوید خدمت حضرت امام صادق (علیه السّلام) بودم، اسماعیل فرزندش نیز حضور داشت که ما در آن موقع او را امام بعد از پدرش می دانستیم. در ضمن یک جریان طولانی گفت: از مردی شنیدم که حضرت امام صادق (علیه السّلام) مطلبی برخلاف تصور ما در مورد امامت اسماعیل فرموده است. من پیش دو نفر از اهالی کوفه که اسماعیل را امام می دانستند، رفتم و جریان را به آنها گفتم. یکی از آنها گفت: شنیدم، مطیع امام خود هستم و راضی هستم به این امر. آن دیگری گریبان خود را چاک زده گفت: نه به خدا نمی شنوم و اطاعت نمی کنم و راضی نیستم مگر از خود امام بشنوم.

پس به طرف خانه حضرت امام صادق (علیه السّلام) رفت. من هم از پی او رفتم. به در خانه که رسیدیم اجازه خواستیم. به من اجازه دادند قبل از او وارد شدم. آنگاه به او اجازه دادند، وقتی وارد شد، حضرت امام صادق (علیه السّلام) فرمودند: فلانی، می خواهی برای هر کدام از شماها یک نامه خصوصی بفرستند و آنچه فلانی گفت درست است؟

او گفت: من دلم می خواهد از شما بشنوم. حضرت (علیه السّلام) فرمودند: فلانی (منظورش حضرت موسی بن جعفر (علیه السّلام) بود.) امام تو است. بعد از من هر کس ادعای امامت کند، دروغگو است. در این موقع من متوجه آن مرد کوفی شدم که زبان نبطی را خوب می دانست. به من گفت: «زرقه» حضرت امام صادق (علیه السّلام) فرمودند: «زرقه» به زبان نبطی یعنی تحویل بگیر. بله تحویل بگیر پس ما از خدمت امام مرخص شدیم.»(12)

 

درباره اینکه حضرت امیرالمومنین (علیه السّلام) زبان دختر یزدجرد را فهمید و از حمله عمر به جلوگیری نمود از قول حضرت امام باقر (علیه السّلام) در کتاب شریف الكافي چنین آمده است:

« الحسين بن الحسن الحسني رحمه الله و علي بن محمد بن عبد الله جميعا عن إبراهيم بن إسحاق الأحمر عن عبد الرحمن بن عبد الله الخزاعي عن نصر بن‏ مزاحم عن عمرو بن شمر عن جابر عن أبي جعفر (ع) قال: لما أقدمت بنت يزدجرد على عمر أشرف لها عذارى المدينة و أشرق المسجد بضوئها لما دخلته فلما نظر إليها عمر غطت وجهها و قالت أف بيروج بادا هرمز فقال عمر أ تشتمني هذه و هم بها فقال له أمير المؤمنين (ع) ليس ذلك لك خيرها رجلا من المسلمين و احسبها بفيئه فخيرها فجاءت حتى وضعت يدها على رأس الحسين (ع) فقال لها أمير المؤمنين ما اسمك فقالت جهان شاه فقال لها أمير المؤمنين ع بل شهربانويه ثم قال للحسين يا أبا عبد الله لتلدن لك منها خير أهل الأرض فولدت علي بن الحسين (ع) و كان يقال لعلي بن الحسين (ع) ابن الخيرتين فخيرة الله من العرب هاشم و من العجم فارس.»(13)

«جابر گوید حضرت امام باقر (علیه السّلام) فرمودند: وقتی دختر یزدجرد را پیش عمر آوردند، دختران مدینه از بامها به تماشای او آمدند. مسجد از پرتو جمالش نورانی شد [کنایه از شادی مردم از دیدن حسن و جمال اوست.] وارد مسجد که شد، چشم او به عمر افتاد، صورت خود را پوشانید و گفت: «روزگار هرمز سیاه باد.» عمر خشمگین شد، گفت مرا دشنام می دهد. خواست به او حمله کند، حضرت امیرالمومنین (علیه السّلام) مانع شدند و فرمودند: تو را نمی رسد که چنین کنی. او را اجازه بده یکی از مسلمانان را برای خود انتخاب نماید سپس قیمتش را در سهم آن مرد حساب کن. عمر به او اجازه انتخاب داد. پیش آمد و دست بر سر حضرت امام حسین (علیه السّلام) نهاد. حضرت امیرالمومنین (علیه السّلام) فرمودند: نام تو چیست؟ عرض کرد: جهانشاه. فرمودند: نه بلکه شهربانو. سپس نگاهی به حضرت امام حسین (علیه السّلام) نمودند و فرمودند: فرزندی از این زن برای تو متولد می شود [حضرت امام سجاد (علیه السّلام)] که بهترین فرد روی زمین است.»(14)

به لهجه نبطی صحبت نمودن حضرت امیرالمومنین (علیه السّلام) با اهالی کرخ از قول حضرت امام صادق (علیه السّلام) به ابراهیم کرخی:

«حدثنا عبد الله بن جعفر عن أحمد بن محمد بن إسحاق الكرخي عن عمه محمد بن عبد الله بن جابر الكرخي و كان رجلا خيرا كاتبا كان لإسحاق بن عمار ثم تاب من ذلك عن إبراهيم الكرخي قال: كنت عند أبي عبد الله (ع) فقال يا إبراهيم أين تنزل من الكرخ قلت في موضع يقال له شادروان قال فقال لي تعرف قطفتا قال إن أمير المؤمنين (ع) حين أتى أهل النهروان نزل قطفتا فاجتمع إليه أهل بادرويا [بادوريا] فشكوا إليه ثقل خراجهم و كلموه بالنبطية و أن لهم جيرانا أوسع أرضا و أقل خراجا فأجابهم بالنبطية و غرزطا من عوديا قال فمعناه رب رجز صغير خير من رجز كبير.»(15)

«ابراهیم کرخی گوید خدمت حضرت امام صادق (علیه السّلام) بودم؛ فرمودند: کجای کرخ می نشینی؟ عرض کردم: در محله شادروان. فرمودند: محله قطفتا را می شناسی؟ حضرت امیرالمومنین (علیه السّلام) وقتی به نهروان رفت در قطفتا وارد شد اهالی بادوریا جمع شدند به خدمت ایشان آمدند و از مالیات زیاد شکایت نمودند. با لهجه نبطی صحبت نمودند و گفتند: همسایه های ما با اینکه زمین زیادتری در اختیار دارند، خراج آنها کمتر از ماست و آن حضرت با لهجه نبطی فرمودند غرزطا من عوديا یعنی بسیاری از رجزهای کوچک از رجزهای بزرگ بهتر است.»(16)

 

به نقل از عيون أخبار الرضا (عليه السّلام) و بصائر الدرجات حضرت امام رضا (علیه السّلام) با غلامان خود را به زبان فارسى و صقلبى صحبت می نمود:

«حدثنا أبي رضي الله عنه قال حدثنا سعد بن عبد الله قال حدثنا أحمد بن أبي عبد الله البرقي قال حدثنا أبو هاشم داود بن القاسم الجعفري قال: كنت أتغدى مع أبي الحسن (ع) فيدعو بعض غلمانه بالصقلبية و الفارسية و ربما بعثت غلامي هذا بشي‏ء من الفارسية فيعلمه و ربما كان ينغلق‏ الكلام على غلامه بالفارسية فيفتح هو على غلامه.» (17)

«از داود بن قاسم جعفرى مروى است كه گفت با حضرت ابوالحسن حضرت امام رضا (علیه السّلام) غذا مي خوردم و آن بزرگوار بعضى از غلامان خود را به زبان فارسى و صقلبى مي خواند و بسا بود كه من غلام خود را براى تعليم زبان فارسى نزد غلام آن جناب مي فرستادم. اغلب اتفاق مى ‏افتاد كه سخنى بر غلام آن حضرت مشكل مي شد و نمي دانست و آن حضرت مشكل غلام خود را حل مي كرد.» (18)

سخن گفتن حضرت امام صادق (علیه السّلام) به زبان نبطی با یونس بن ظبیان از اهالی دسکره:

« حدثنا الحسن بن علي عن أحمد بن هلال عن عثمان بن عيسى عن ابن مسكان عن يونس بن ظبيان قال سمعت أبا عبد الله (ع) يقول:‏ أول خارجة خرجت على موسى بن عمران بمرج دانق و هو بالشام و خرجت على المسيح بحران و خرجت على أمير المؤمنين (ع) بالنهروان و يخرج على القائم (عج) بالدسكرة و دسكرة الملك ثم قال لي كيف مالح ديربين‏ ماكي مالح يعني عند قريتك و هو بالنبطية و ذاك أن يونس كان من قرية ديربين‏ ما يقال الدسكرة إلى عند ديربين ما.»(19)

«یونس بن ظبیان گوید شنیدم حضرت امام صادق (علیه السّلام) فرمودند: اول فتنه ای که برای موسی بن عمران (علیه السّلام) برانگیخته شد در مرج دانق [محلی است در شام] بود و برای عیسای مسیح (علیه السّلام) در حرّان و برای حضرت امیرالمومنین (علیه السّلام) در نهروان و برای قائم ما در دسکره، دسکره الملک.

آنگاه حضرت به زبان نبطی فرمود: «کیف مالح دیر بیر ما» یعنی دسکره محلی است نزدیکی دیر بيرما كه وطن يونس بن ظبيان آنجا بود.»(20)

 

در عيون أخبار الرضا (عليه السّلام) و بصائر الدرجات نقل شده است؛ حضرت امام رضا (علیه السّلام) پس از شنیدن سخنی که غلامان به زبان خود با هم می گفتند هر ساله در شهرشان فصد می کردند، طبیب را خبر نمودند و از او خواستند که غلامان را فصد کند:

« حدثنا أبي رضي الله عنه قال حدثنا سعد بن عبد الله عن محمد بن جزك‏ عن ياسر الخادم قال: كان غلمان لأبي الحسن (ع) في البيت الصقالبة و رومية و كان أبو الحسن (ع) قريبا منهم فسمعهم بالليل يتراطنون بالصقلبية و الرومية و يقولون إنا كنا نفتصد في كل سنة في بلادنا ثم ليس نفتصد هاهنا فلما كان‏ من الغد وجه أبو الحسن إلى بعض الأطباء فقال له افصد فلانا عرق كذا و افصد فلانا عرق كذا و افصد فلانا عرق كذا و افصد هذا عرق كذا ثم قال يا ياسر لا تفتصد أنت قال فافتصدت فورمت يدي و احمرت فقال لي يا ياسر ما لك فأخبرته فقال أ لم أنهك عن ذلك هلم يدك فمسح يده عليها و تفل فيها ثم أوصاني أن لا أتعشى فمكثت بعد ذلك ما شاء الله لا أتعشى ثم أغافل فأتعشى فيضرب علي.»(21)

«از ياسر خادم مروى است كه گفت: حضرت ابى الحسن حضرت امام رضا (علیه السّلام) غلامانى داشت كه از اهل صقلب و روم بودند. وقتى در نزد ايشان بود، شنيد كه به زبان صقلبي و رومي تكلم كردند و گفتند كه ما در هر سال در شهر خود فصد مي كرديم و در اينجا فصد نكرده ‏ايم. چون صبح شد، آن حضرت به يكى از اطباء مراجعه كردند و فرمودند فلان غلام را فلان رگ و از فلان غلام فلان رگ و از فلان غلام فلان رگ را فصد كن و اى ياسر تو فصد مكن. ليكن من فصد كردم و دستم ورم كرد و سرخ شد. حضرت امام رضا (علیه السّلام) پس از اطلاع از حالم فرمودند: آيا ترا از اين عمل نهى نكردم؟ دست خود را به روى دستم كشيدند و آب دهان مبارك ماليدند و سپس مرا وصيت كردند كه در شب شام نخورم و مدتها بود که پس از سفارش ایشان شام نمی خوردم و هرگاه غفلت مي كردم و شام می خوردم، حالم بد می شد.» (22)

 

سخن حضرت امام رضا (علیه السّلام) با ابى صلت هروى درباره فصل الخطاب داشتن ائمه معصومین (صلوات الله علیهم) و دانستن همه زبانهای دنیا:

«حدثنا أحمد بن زياد بن جعفر الهمداني رضي الله عنه قال حدثنا علي بن إبراهيم بن هاشم عن أبي الصلت الهروي قال: كان الرضا (ع) يكلم الناس بلغاتهم و كان و الله أفصح الناس و أعلمهم بكل لسان و لغة فقلت له يوما يا ابن رسول الله إني لأعجب من معرفتك بهذه اللغات على اختلافها فقال يا أبا الصلت أنا حجة الله على خلقه و ما كان الله ليتخذ حجة على قوم و هو لا يعرف لغاتهم أ و ما بلغك قول أمير المؤمنين (ع)  أوتينا «فصل الخطاب»‏ فهل فصل الخطاب إلا معرفة اللغات‏.»(23)

« از ابى صلت هروى مروى است كه گفت حضرت امام رضا (علیه السّلام) با مردم به زبانهای ايشان‏ گفتگو مي كردند و به خدا سوگند كه از نظر لغت و زبان فصيحترين و داناترين مردم بودند. روزى به آن بزرگوار عرض كردم يا ابن رسول الله از تسلط شما بر این زبانها با وجود اختلافات آنها در شگفت مى ‏آيم. حضرت (علیه السّلام) فرمودند: اى ابا صلت من حجت خدايم بر خلق او و حق تعالى فرا نگيرد حجتى را بر قومى در حالى كه آن حجت زبانهای ايشان را بلد باشند. آيا قول حضرت اميرالمؤمنين (علیه السّلام) به تو نرسيده است كه فرمودند فصل الخطاب به ما داده شده است و آيا فصل الخطاب غير از دانستن زبانها است.»(24)

حضرت امام صادق (علیه السّلام) برای خراسانیانی که به نزد ایشان آمده بودند و معنی کلام عربی ایشان را نفهمیده بودند، معادل آن سخن ضرب المثلی به فارسی نقل کردند:

«حدثنا محمد بن أحمد عن أبي عبد الله (ع) قال: دخلت [دخل‏] عليه قوم من أهل خراسان فقال ابتداء من غير مسألة من جمع مالا من مهاوش أذهبه الله في نهابر فقالوا جعلنا فداك لا نفهم هذا الكلام فقال هر مال كه از باد آيد بدم شود.»(25)

«محمد بن احمد از حضرت امام صادق (علیه السّلام) نقل كرد كه گروهى از اهل خراسان خدمت آن حضرت (علیه السّلام) رسيدند قبل از اينكه سؤال كنند؛ فرمودند: «من جمع مالا من مهاوش اذهبه الله في نهابر.» خراسانيان عرض كردند: آقا ما نفهميديم چه فرموديد. (چون به زبان عربى آشنا نبودند.) حضرت امام صادق (علیه السّلام) به زبان فارسی فرمودند: «از باد آيد به دم بشود.» (26)

 

پی نوشتها

(1) بصائر الدرجات في فضائل آل محمد صلى الله عليهم، جلد ‏1، صفحه 333 - بحار الأنوار، جلد‏50، صفحه 130

(2) الإختصاص، صفحه 289- بصائر الدرجات في فضائل آل محمد صلى الله عليهم، جلد‏1، صفحه 333

(3) ترجمه بصائر الدرجات، صفحه 755

(4) بصائر الدرجات في فضائل آل محمد صلى الله عليهم، جلد ‏1، صفحه334 - بحار الأنوار، جلد ‏47، صفحه 81

(5) ترجمه بصائر الدرجات، صفحه 757 – 756

(6) نبطی: قومی که ساکن عراق و جنوب فلسطین بودند.

(7) الإختصاص، صفحه 289 - بصائر الدرجات في فضائل آل محمد صلى الله عليهم، جلد 1، صفحه 333

(8) الخرائج و الجرائح، جلد2‏، صفحه 752 - بصائر الدرجات في فضائل آل محمد صلى الله عليهم، جلد ‏1، صفحه 334

(9) بصائر الدرجات في فضائل آل محمد صلى الله عليهم، جلد‏1، صفحه 338 – 337

(10) ترجمه بصائر الدرجات، صفحه 766 – 765

(11) بصائر الدرجات في فضائل آل محمد صلى الله عليهم، جلد‏1، صفحه 340 339 –

(12) ترجمه بصائر الدرجات، صفحه 769

(13) الكافي، جلد ‏1، صفحه 467 - 466 - بصائر الدرجات في فضائل آل محمد صلى الله عليهم، جلد‏1، صفحه 335

(14) ترجمه بصائر الدرجات، صفحه 578

(15) بصائر الدرجات في فضائل آل محمد صلى الله عليهم، جلد‏1، صفحه 336 – 335 – بحار الأنوار، جلد ‏47، صفحه 83 - بحار الأنوار، جلد ‏41، صفحه 290 289 –

(16) ترجمه بصائر الدرجات، صفحه 759

(17) عيون أخبار الرضا عليه السلام، جلد 2، صفحه 228-  بصائر الدرجات في فضائل آل محمد صلى الله عليهم، جلد ‏1، صفحه 336

(18) ترجمه عيون أخبار الرضا عليه السلام، جلد‏ 2، صفحه 474

(19) بصائر الدرجات في فضائل آل محمد صلى الله عليهم، جلد ‏1، صفحه 336  -بحار الأنوار، جلد ‏47، صفحه 84

(20) زندگانى حضرت امام جعفر صادق عليه السلام ( ترجمه جلد 47 بحار الأنوار)، صفحه 65

(21) عيون أخبار الرضا عليه السلام، جلد ‏2، صفحه 228 – 227 - بصائر الدرجات في فضائل آل محمد صلى الله عليهم، جلد ‏1، صفحه340 339 -

(22) ترجمه عيون أخبار الرضا عليه السلام، جلد ‏2 ، صفحه 474

(23) عيون أخبار الرضا عليه السلام، جلد ‏2، صفحه 228

(24) ترجمه عيون أخبار الرضا عليه السلام، جلد ‏2، صفحه 475

(25) بصائر الدرجات في فضائل آل محمد صلى الله عليهم، جلد‏1، صفحه 337  -336- بحار الأنوار، جلد ‏47، صفحه 84

(26) زندگانى حضرت امام جعفر صادق عليه السلام ( ترجمه جلد 47 بحار الأنوار)، صفحه 65

 

منابع

- الإختصاص، محمد بن محمد مفيد، قم، الموتمر العالمى لالفية الشيخ المفيد، چاپ: اول، 1413ق.

- بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، محمد باقر بن محمد تقى مجلسى، بيروت، دار إحياء التراث العربي، چاپ دوم، 1403ق.

- بصائر الدرجات في فضائل آل محمّد صلّى الله عليهم،‏ محمد بن حسن‏ صفار، محقق / مصحح: محسن بن عباسعلى‏ كوچه باغى، قم، مكتبة آية الله المرعشي النجفي‏، 1404 ق‏.

- ترجمه بصائر الدرجات في علوم آل محمد (ع)، ترجمه و تصحيح و تعليق: عليرضا زكي زاده رناني، قم، وثوق، 1391ش.

- ترجمه عيون أخبار الرضا عليه السلام، محمد بن على‏ ابن بابويه، مترجم: محمد تقى‏ آقا نجفى اصفهانى، نوبت چاپ: اول، تهران، انتشارات علميه اسلاميه‏، بى تا ‏

- الخرائج و الجرائح، سعيد بن هبة الله قطب الدين راوندى، 3جلد، قم، مؤسسه امام مهدى (عجل الله تعالى فرجه الشريف)، چاپ: اول، 1409 ق.

- زندگانى حضرت امام جعفر صادق عليه السلام( ترجمه جلد 47 بحار الأنوار)، محمد باقر بن محمد تقى ‏مجلسى، مترجم: موسى ‏خسروى، اسلاميه‏، تهران، 1398ش.

- عيون أخبار الرضا عليه السلام،‏ محمد بن على ابن بابويه، ‏محقق / مصحح: مهدى‏ لاجوردى، تهران‏، نشر جهان‏، 1378 ق‏.

- الكافي، محمد بن يعقوب بن اسحاق كلينى، ‏محقق / مصحح: على اكبر غفارى و محمد آخوندى، تهران، ‏دار الكتب الإسلامية، 1407 ق‏.

: فاطمه ابوحمزه