بلندمرتبه شاهی ز صدر زین افتاد

به طور خلاصه علل از اسب بر زمین افتادن حضرت ابا عبدالله الحسین (علیه السّلام) در مقاتل و کتب تاریخی را به دلایل ذیل ذکر نموده اند:

 پس از تیراندازی گروهی تیراندازان به سوی امام و ضربتی که ذرعة بن شريك بر حضرت امام حسین (علیه السلام) زد و ضربت نیزه ای که سنان بن انس ملعون بر گلوی حضرت اباعبدالله (علیه السّلام) زد و نیزه ای که صالح بن وهب المري (لعنه الله علیه) بر نشمینگاه حضرت زد؛ حضرت امام حسین (علیه السّلام) از اسب بر زمین افتادند.

 

در مقتل الحسین (علیه السّلام) خوارزمی وقایع از اسب بر زمین افتادن حضرت اباعبدالله الحسین (علیه السّلام) را چنین گزارش نموده است:

«ثم نادى شمر: ما تنتظرون بالرجل؟ فقد أثخنته السهام فاخذت به الرماح و السيوف فضربه رجل، يقال له: «زرعة بن شريك التميمي» ضربة منكرة و رماه «سنان بن أنس» بسهم في نحره و طعنه «صالح بن وهب المري» على خاصرته طعنة منكرة فسقط الحسين عن فرسه إلى الأرض على خده الأيمن ثم استوى جالسا و نزع السهم من نحره ثم دنا عمر بن سعد من الحسين ليراه.»(1)

«شمر صدا زد: منتظر چه هستيد؟ تيرها حسين (علیه السّلام) را ناتوان كرده است. در اين هنگام نيزه‌ها و شمشيرها بر امام باريدن گرفت. مردى به نام زرعة بن شريك تميمى، ضربتى كارى بر حضرت امام حسین (علیه السّلام) وارد آورد و سنان بن انس، تيرى بر گلوى آن حضرت زد. صالح بن وهب مرّى نيزه‌ اى سخت بر لگن خاصره ‌اش زد و امام با طرف راست صورت از اسب بر زمين افتاد. برخاست و نشست و تير را از گلو بيرون كشيد. در اين حال عمر سعد (لعنه الله علیه) به امام نزديك شد تا وضع او را ببيند.»

 

در جمل من انساب الاشراف افتادن حضرت را به سبب نیزه سنان ذکر کرده است:

«فضربه زرعة بن شريك التيمي على كفه اليسرى و ضرب على عاتقه ثم انصرفوا عنه و هو ينوء و يكبو. و حمل عليه و هو في تلك الحال سنان بن أنس بن عمرو النخعي فطعنه بالرمح فوقع»(2)

 

همچنین در تاریخ الکامل نیز سبب افتادن حضرت سیدالشهدا (علیه السّلام) بر زمین را نیزه سنان بن انس ملعون ذکر نموده است:

«فضرب زرعة بن شريك التميميّ على كفّه اليسرى و ضرب أيضا على عاتقه ثمّ انصرفوا عنه و هو يقوم و يكبو و حمل عليه في تلك الحال سنان بن أنس النّخعيّ فطعنه بالرّمح فوقع و قال لخولي بن يزيد الأصبحيّ احتزّ رأسه فأراد أن يفعل فضعف و أرعد...»(3)

«زرعة بن شريك تميمى ضربتى بر دست چپ او زد و باز ضربت ديگرى بر شانه او نواخت آنگاه افتاد و برخاست و باز مكرر افتاد و برخاست سنان بن انس نخعى بر او حمله كرد و نيزه را به تن او فرو برد كه افتاد به خولى بن يزيد اصبحى گفت سر او را ببر. او خواست سرش را ببرد كه دچار لرز گرديد...»(4)

 

در مقتل الحسین بحرالعلوم (علیه السّلام) درباره از اسب بر زمین افتادن حضرت امام حسین (علیه السّلام) چنین آمده است:

«قالوا: و لما سقَط الحسین عن ظَهرِ فرسه – و قد أثخِنَ بالجراح- قاتَل راجلاً قِتالَ الفارس الشُّجاع المُطرِق، یتَقی الرّمیّة و یَفترصُ العورة و یَشدّ علی الخیل و هو یقول: «ویحکم أعلی قتلی تجتمعون.»(5)

 

ابن عديم در کتاب ترجمة الإمام الحسين(علیه السّلام) درباره ضربات وارده بر حضرت امام حسین (علیه السّلام) و سقوط ایشان از اسب چنین نوشته است:

«ضربه زرعة بن شريك التميمي بالسيف و اتّقاه الحسين بيده فأسرع السيف في يده و حمل عليه سنان بن أوس النخعي فطعنه فسقط و نزل إليه خولي بن زيد الأصبحي ليحزّ رأسه فأرعدت يداه...»(6)

در برخی مقاتل نام ملعونی را که بر دوش حضرت امام حسین (علیه السّلام) ضربت زد؛ ذکر نکرده اند ولی در الفتوح عمرو بن خليفة الجعفىّ نام برده شده است که از پس پشت سر درآمد و شمشيرى بر دوش مبارك حضرت سیدالشهداء (علیه السّلام) بزد.(7)

 

تقسیم لشکر به سه دسته و فرقه برای رساندن جراحت و ضربت به حضرت امام حسین (علیه السّلام)

لبيب بيضون در موسوعة كربلاء به نقل از مقتل أبي مخنف، صفحه 89 درباره اینکه لشکریان عمر بن سعد به دسته ها و گروههایی برای ضربت و رساندن جراحت به حضرت اباعبدالله (علیه السّلام) تقسیم شدند و به ایشان حمله نمودند؛ چنین می نویسد:

«قال أبو مخنف: إن الشمر أقبل إلى ابن سعد و قال له: أيها الأمير إن هذا الرجل يفنينا عن آخرنا مبارزة. قال: كيف نصنع به؟ قال: نتفرّق عليه ثلاث فرق: فرقة بالنبال و السهام و فرقة بالسيوف و الرماح و فرقة بالنار و الحجارة نعجل عليه. فجعلوا يرشقونه بالسهام و يطعنونه بالرماح و يضربونه بالسيوف حتى أثخنوه بالجراح.

و كما قال الشاعر

فوجّهوا نحوه في الحرب أربعة          السيف و النبل و الخطيّ و الحجرا»(8)

دعای حضرت سیدالشهداء (علیه السّلام) در هنگام شدت و سختی روز عاشورا

در باب بالا گرفتن بلا و شدت گرفتن سختیها در روز عاشورا سخن گفتن بسیار دشوار است چون تک تک وقایع عاشورا سخت و جانکاه بود. ولی در مقاتل بعضا درباره عطش حضرت سیدالشهداء (علیه السّلام) سخن گفته شده است. در کتاب فاجعه العظمی درباره اثر عطش بر حضرت امام حسین (علیه السّلام) چنین گزارش شده است:                  

«في (الخصائص): و لقد أثّر العطش في الحسين عليه السّلام في أربعة مواضع من أعضائه الشريفة: الكبد و الشفّة و اللسان و العين. الشفة ذابلة من الأوام، و الكبد مفتّت من حرّ الظمأ و اللسان مجروح من كثرة اللوك في الفم و العين من شدة العطش مظلمة.»(9)

 

در مقتل الحسین مقرم دعای حضرت امام حسین (علیه السّلام) در هنگامه سختی و بلا را چنین نقل نموده است:

«و لما اشتد به الحال رفع طرفه إلى السماء و قال: اللهم متعال المكان عظيم الجبروت شديد المحال غني عن الخلائق عريض الكبرياء قادر على ما تشاء، قريب الرحمة، صادق الوعد، سابغ النعمة، حسن البلاء. قريب إذا دعيت محيط بما خلقت، قابل التوبة لمن تاب إليك، قادر على ما أردت، تدرك ما طلبت شكور إذا شكرت، ذكور إذا ذكرت، ادعوك محتاجا و ارغب إليك فقيرا و افزع إليك خائفا و ابكي مكروبا و استعين بك ضعيفا و اتوكل عليك كافيا اللهم احكم بيننا و بين قومنا فإنهم غرونا و خذلونا و غدروا بنا و قتلونا و نحن عترة نبيك و ولد حبيبك محمد (صلى اللّه عليه و آله و سلم) الذي اصطفيته بالرسالة و ائتمنته على الوحي فاجعل لنا من أمرنا فرجا و مخرجا يا ارحم الراحمين‏.

صبرا على قضائك يا رب لا إله سواك يا غياث المستغيثين ما لي رب سواك و لا معبود غيرك صبرا على حكمك. يا غياث من لا غياث له، يا دائما لا نفاد له، يا محيي الموتى، يا قائما على كل نفس بما كسبت، احكم بيني و بينهم و أنت خير الحاكمين‏.»(10)

«هنگامى كه حال حضرت امام حسین (عليه السّلام) سخت دگرگون شد صورت خویش را به سوی آسمان بلند نمودند و فرمودند:

اى خداى متعال المكان، عظيم الجبروت و شديد المحال، تو از خلايق غنى هستى كبرياء تو عريض و قادر هستى بر آنچه كه بخواهى رحمت تو نزديك، وعده تو صادق، نعمت تو فراوان، امتحان تو زيباست. هر وقت خوانده شوى نزديك هستى، بر خلق خود احاطه دارى، از تائبين توبه را قبول مى‏كنى. بر اراده خود توانايى، آنچه بخواهند ادراك مى‏كنى. هنگامى كه تو را شكر كنند تو نيز شكر مى‏كنى و هنگامى كه تو را ياد كنند تو نيز ياد مى‏كنى. تو را مى‏خوانم در حالى كه محتاج تو هستم و به تو راغبم در حالى كه فقيرم. به سوى تو ناله مى‏كنم در حالى كه ترسان هستم و مى‏گريم در حالى كه متحمّل سختى شده ‏ام. از تو استعانت مى‏جويم در حالى كه ضعيف هستم و بر تو توكّل مى‏كنم كه تو كفايت کننده ای. خدايا ميان ما و اين قوم حكم كن كه اينان ما را فريفتند و خوار كردند. حيله كردند و ما را به قتل رساندند در حالى كه ما عترت پيامبر تو و فرزندان حبيب تو محمّد (صلّى اللّه عليه و آله) هستيم كه او را به رسالت برگزيدى و امين بر وحى قرار دادى. پس در كار ما گشايش قرار ده اى أرحم الراحمين.

خدايا بر قضاء تو صبر مى‏كنم. هيچ معبودى جز تو نيست اى فريادرس بيچارگان‏ هيچ پروردگارى جز تو نيست و معبودى غير از تو نيست. بر حكم تو صبر مى‏كنم اى فريادرس كسى كه فريادرس ندارد. اى هميشگى كه زوال ندارى، اى زنده كننده مردگان، اى قائم بر هر نفس به آنچه كسب كرده ميان من و اين قوم حكم كن كه تو بهترين حكم‏كننده هستى.»(11)

 

در مقتل الحسین (علیه السّلام) بحرالعلوم درباره مناجات حضرت امام حسین (علیه السّلام) در هنگام سختی چنین نقل شده است:

«و لمّا اشتدّ الحال بالحسین (علیه السّلام) رفع طرفه الی السماء و قال: صبراً علی قضائک یا ربّ، لا إله سواک یا غیاثَ المستغیثین.»(12)

 

به سمت خیام رفتن اسب حضرت امام حسین (علیه السّلام) پس از افتادن ایشان

در مقتل مقرم درباره رفتن اسب امام حسین (عليه السّلام‏) به خیمه ها و اطلاع بانوان از فاجعه رخ داده و بیتابی و دویدن به سمت میدان چنین گزارش شده است:

«و أقبل الفرس يدور حوله و يلطخ ناصيته بدمه‏ فصاح ابن سعد دونكم الفرس فإنه من جياد خيل رسول اللّه (صلى اللّه عليه و آله و سلم) فأحاطت به الخيل فجعل يرمح برجليه حتى قتل أربعين رجلا و عشرة أفراس فقال ابن سعد دعوه لننظر ما يصنع فلما أمن الطلب اقبل نحو الحسين يمرغ ناصيته بدمه و يشمه و يصهل صهيلا عاليا قال أبو جعفر الباقر (عليه السّلام) كان يقول: «الظليمة، الظليمة، من أمة قتلت ابن بنت نبيها» و توجه نحو المخيم بذلك الصهيل‏ «فلما نظرن النساء إلى الجواد مخزيا و السرج عليه ملويا خرجن من الخدور ناشرات الشعور على الخدود لاطمات و للوجوه سافرات و بالعويل‏ داعيات و بعد العز مذللات و إلى مصرع الحسين مبادرات.»(13)

«اسب مى ‏آيد اطراف امام (عليه السّلام) مى‏گردد و پيشانى خود را به خون امام (عليه السّلام) آغشته مى‏كند. ابن سعد فرياد مى‏زند: اسب را بگيريد كه از اسبهاى لشكر رسول خدا (صلی الله علیه و آله) است. لشكريان او را احاطه مى‏كنند و او به لشكریان لگد مى ‏زند تا آنكه چهل پياده و ده سواره را به قتل مى ‏رساند.

ابن سعد مى‏گويد: رهايش كنيد. هنگامى كه احساس ايمنى مى‏كند به سوى حضرت امام حسين (عليه السّلام) مى‏آيد، پيشانى خود را به خون آغشته مى‏كند، حضرت سیدالشهداء (عليه السّلام) را مى ‏بويد و با بلندترين صدا شيهه مى ‏زند. حضرت امام باقر (عليه السّلام) فرمودند: آن اسب مى‏گفت: ظلم، ظلم از امّتى كه پسر دختر پيامبرشان را به قتل رساندند. آنگاه با همين فرياد متوجه خيمه‏ ها مى‏شود. هنگامى كه زنان ديدند كه اسب بى‏صاحب است و زين واژگون شده است از خيمه‏ها بيرون آمدند در حال پريشان بر صورت خود مى‏ زدند و صداى شيون آنها بلند بود بعد از عزّت خوار شده بودند و به سوى قتلگاه حضرت امام حسين (علیه السّلام) شتافتند.»(14)

در امالی صدوق در این باره چنین گزارش شده است:

«وَ أَقْبَلَ فَرَسُ الْحُسَيْنِ (ع) حَتَّى لَطَخَ عُرْفَهُ وَ نَاصِيَتَهُ بِدَمِ الْحُسَيْنِ وَ جَعَلَ يَرْكُضُ وَ يَصْهَلُ فَسسَمِعَتْ بَنَاتُ النَّبِيِّ (ص) صَهِيلَهُ فَخَرَجْنَ فَإِذَا الْفَرَسُ بِلَا رَاكِبٍ فَعَرَفْنَ أَنَّ حُسَيْناً (ص) قَدْ قُتِلَ.»(15)

«و اسب حضرت امام حسين (علیه السّلام) آمد و يال و كاكل خود را به خون او آغشته کرد و مى‏ دويد و شيهه مي كشيد چون دختران حضرت امام حسين (علیه السّلام) شيهه او را شنيدند بيرون دويدند و اسب بى ‏صاحب را ديدند و دانستند كه حضرت امام حسين (علیه السّلام) كشته شده است.»(16)

در بحارالانوار نیز درباره واقعه از اسب بر زمین افتادن حضرت امام حسین (علیه السّلام) و بیرون آمدن حضرت زینب (سلام الله علیها) از خیمه چنین گزارش شده است:

«قال و لما أثخن بالجراح و بقي كالقنفذ طعنه صالح بن وهب المزني على خاصرته طعنة فسقط (ع) عن فرسه إلى الأرض على خده الأيمن ثم قام صلوات الله عليه.

قال و خرجت زينب من الفسطاط و هي تنادي وا أخاه وا سيداه وا أهل بيتاه ليت السماء أطبقت على الأرض و ليت الجبال تدكدكت على السهل‏.»(17)

«هنگامى كه بدن مبارك امام حسين جراحات بسیار برداشت و تيرها نظير خار خارپشت بر بدن مقدسش فرو رفتند؛ صالح بن وهب مزنى با نيزه به نحوى بر تهيگاه آن حضرت زد كه آن امام مظلوم از اسب خود سقوط كرد و با طرف راست صورت خود روى زمين افتاد و پس از آن برخاست. بعد از اين منظره بود كه حضرت زينب كبری (علیه السّلام) در حالى از خيمه خارج شد كه مي فرمود: وا اخاه، وا سيداه، وا اهل بيتاه، ليت السماء اطبقت على الارض و ليت الجبال تدكدكت على السهل: يعنى اى برادر من، اى سيد و بزرگ من، اى بزرگ اهل بيت من، اى كاش آسمان به روى زمين فرو مي ريخت، اى كاش كوهها متلاشى مي شد و به روى زمين مي ريخت.

ناگاه شمر فرياد زد: در باره اين مرد چه انتظارى مي بريد؟ آن لشكر سفاك از هر طرف بر پسر پيغمبر خدا حمله كردند.»(18)

به میدان شتافتن حضرت زینب (علیها السّلام) پس از بر زمین افتادن حضرت امام حسین (علیه السّلام) از اسب

آنچه در مقاتل و کتب تاریخی درباره به میدان آمدن حضرت زینب (علیها السّلام) نقل شده بدین گونه است که پس از افتادن حضرت امام حسین (علیه السّلام) یا پس از ضربات پی در پی سهمگینی که بر حضرت امام حسین (علیه السّلام) وارد می نمودند؛ حضرت زینب (علیها السّلام) به میدان آمدند و با حال پریشان و با ناله با عمر بن سعد (لعنه الله علیه) گفتگو کردند.

در اکثر قریب به اتفاق مقاتل و کتب تاریخی از جمله تاریخ طبری، تاریخ الکامل، الانساب الاشراف، نفس المهموم، مقتل الحسين (علیه السّلام) خوارزمي، مقتل الحسين (علیه السّلام) مقرم و وقعه الطف این واقعه ذکر شده است.

 «فبينما هو كذلك إذ خرجت زينب و هي تقول: ليت السماء انطبقت على الأرض و قد دنا عمر بن سعد، فقالت: يا عمر أيقتل أبو عبد الله و أنت تنظر [إليه‏]؟ فدمعت عيناه حتى سالت دموعه على خدّيه و لحيته و صرف وجهه عنها.»(19)

«ناگاه حضرت زينب (علیها السّلام) از خيمه خارج شدند و گفتند: اى كاش آسمان بر زمين فرود مى ‏آمد. عمر بن سعد (لعنه الله علیه) هم نزديك شده بود. حضرت زينب (علیها السّلام) فرمود: اى عمر، ابو عبد الله را می كشند و تو او را بدين حال نگاه مى‏كنى. اشك او جارى شد تا بر ريش وى چكيد آنگاه روى خود را از او برگردانيد.»(20)

در مقتل الحسين (علیه السّلام) مقرم درباره به میدان آمدن حضرت زینب (سلام الله علیها) و سخن گفتن او با عمر بن سعد (لعنه الله علیه) چنین گزارش شده است:

«و نادت أم كلثوم زينب العقيلة وا محمداه وا ابتاه وا علياه وا جعفراه وا حمرتاه هذا حسين بالعراء صريع بكربلا ثم نادت: ليت السماء أطبقت على الأرض‏ و ليت الجبال تدكدكت على السهل‏. و انتهت نحو الحسين و قد دنا منه عمر بن سعد في جماعة من أصحابه، و الحسين يجود بنفسه! فصاحت: أي عمر أيقتل أبو عبد اللّه و أنت تنظر إليه؟ فصرف بوجهه عنها و دموعه تسيل على لحيته.

فقالت: ويحكم أما فيكم مسلم؟ فلم يجبها أحد. ثم صاح ابن سعد بالناس انزلوا إليه و أريحوه.»(21)

حضرت زينب (علیها السّلام) فرياد مى‏زند: وا محمّداه، وا أبتاه، وا عليّاه، وا جعفراه، وا حمزتاه، اين حسين است كه در بيابان افتاده و كشته در دشت كربلاست. آنگاه فرياد زد: اى كاش آسمان بر زمين مى ‏افتاد و كوهها بر بيابانها فرو مى ‏ريختند. آنگاه به سوى حضرت امام حسین (علیه السّلام) آمد در حالى كه عمر بن سعد با گروهى از اصحابش كنار امام (عليه السّلام) بودند و حضرت امام حسين (علیه السّلام) در حال جان دادن بود. حضرت زينب (عليها السّلام) فرياد زد: اى‏ عمر، آيا ابوعبد اللّه كشته مى ‏شود و تو نگاه مى‏كنى؟ عمر بن سعد روى خود را برمى‏گرداند در حالى كه اشك او فرو مى‏ريخت. حضرت زينب (عليها السّلام) مى‏فرمايد: واى بر شما آيا يك نفر مسلمان در ميان شما نيست؟ احدى پاسخ نمى‏دهد. ابن سعد فرياد مى‏زند: فرود آئيد و او را راحت كنيد.(22)

 

ابن كثير در البداية و النهاية در این واقعه گزارشی به همین صورت ذکر می نماید و اضافه می نماید پس از سخن حضرت زينب (عليها السّلام) با عمر بن سعد ملعون و جاری شدن اشک آن، ملعون شمر (لعنه الله علیه) بود که دستور می دهد حضرت از هر طرف محاصره نمایند. در برخی منابع ذکر شده است که خود عمر بن سعد (لعنه الله علیه) دستور تعجیل در کشتن حضرت را می دهد. (23)

اینکه در تاریخ طبری و برخی از مقاتل آمده است: «و خرجت زينب بنت علي و قرطاها يجولان في اذنيها: زينب (عليها السّلام) در حالى‌كه گوشواره‌هايش تكان مى‌خورد بيرون آمد.» دروغ بزرگ و حرمت شکنی مخدره خاندان عترت است. قبل از حملات سخت نهایی در آخرین دیداری که حضرت امام حسین (علیه السّلام) به خیام آمدند و به بانوان فرمودند که این آخرین دیدار است، حجاب کنند و برای بلا آماده باشند و جزع و فزع نکنند که ثوابشان نزد خداوند محفوظ است.

تقریبا در قریب به اتفاق مقاتل و کتب تاریخی از میدان آمدن حضرت زینب (سلام الله علیها) قبل از شهادت حضرت امام حسین (علیه السّلام) سخن رفته است. برخی از منابع تصریح نموده اند پس از افتادن حضرت امام حسین (علیه السّلام) از اسب، اسب به سمت خیام رفت و بانوان حرم از بر زمین افتادن حضرت اباعبدالله الحسین (علیه السّلام) آگاه شدند و به سوی میدان دویدند.

در مقتل الحسين(علیه السّلام) بحرالعلوم ضمن شرح وقایع ذکر شده آمده است که هنگامی که حضرت زینب (علیها السّلام) از خیام به سوی میدان می دوند پشت سر ایشان بانوان و یتیمان به سوی میدان جنگ می دوند در حالی که حضرت زینب (علیها السّلام) می گفتند: «وا محمداه، وا ابتاه، وا علياه، وا جعفراه، وا حمرتاه، هذا حسين بالعراء صريع بكربلا ثم نادت: ليت السماء أطبقت على الأرض‏ و ليت الجبال تدكدكت على السهل‏...»(24)

 

در ناحیه مقدسه نیز که فجایع روز عاشورا از زبان حضرت صاحب الزمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) گفته می شود در این باره آمده است:

«وَ حالُوا بَیْنَک َ وَ بَیْنَ الرَّواحِ وَ لَمْ یَبْقَ لَک َ ناصِرٌ وَ أَنْتَ مُحْتَسِبٌ صابِرٌ تَذُبُّ عَنْ نِسْوَتِک َ وَ أَوْلادِک حَتّى نَکَسُوکَ عَنْ جَوادِکَ، فَهَوَیْتَ إِلَى الاَرْضِ جَریحاً، تَطَؤُکَ الْخُیُولُ بِحَوافِرِها وَ تَعْلُوکَ الطُّغاةُ بِبَواتِرِها، قَدْ رَشَحَ لِلْمَوْتِ جَبینُکَ وَ اخْتَلَفَتْ بِالاِنْقِباضِ وَ الاِنْبِساطِ شِمالُکَ وَ یَمینُکَ، تُدیرُ طَرْفاً خَفِیّاً إِلى رَحْلِکَ وَ بَیْتِکَ وَ قَدْ شُغِلْتَ بِنَفْسِک َ عَنْ وُلْدِک َ وَ أَهالیکَ وَ أَسْرَعَ فَرَسُک َ شارِداً إِلى خِیامِک َ قاصِداً مُحَمْحِماً باکِیاً فَلَمّا رَأَیْنَ النِّسآءُ جَوادَک َ مَخْزِیّاً وَ نَظَرْنَ سَرْجَک َ عَلَیْهِ مَلْوِیّاً، بَرَزْنَ مِنَ الْخُدُورِ، ناشِراتِ الشُّعُورِ عَلَى الْخُدُودِ، لاطِماتِ الْوُجُوهِ سافِرات وَ بِالْعَویلِ داعِیات وَ بَعْدَ الْعِزِّ مُذَلَّلات وَ إِلى مَصْرَعِکَ مُبادِرات وَ الشِّمْرُ جالِسٌ عَلى صَدْرِکَ وَ مُولِـغٌ سَیْفَهُ عَلى نَحْرِک، قابِضٌ عَلى شَیْبَتِک َ بِیَدِهِ، ذابِـحٌ لَک َ بِمُهَنَّدِهِ...(25)

«و راه خلاص ورهایی را بر تو بستند تا آنکه هیچ یاورى برایت نماند ولى توحسابگر(عمل خویش براى خدا)و صبور بودى، از زنان وفرزندان خود دفاع و حمایت می نمودى، تا آنکه تو را از اسب سرنگون نمودند پس با بدن مجروح بر زمین سقوط کردى درحالی که اسبها تو را با سُمهاى خویش کوبیدند و سرکشان با شمشیرهاى تیزِشان بربالای سرت آمدند. بر پیشانىِ تو عرقِ مرگ نشست و دستانِ چپ و راستت به باز و بسته شدن در حرکت بود، پس گوشه نظرى به جانب خِیام و حَرَمَت گرداندى در حالیکه از زنان و فرزندانت (روگردانده) به خویش مشغول بودى، اسبت با حال نفرت شیهه کشان و گریان، به جانبِ خیمه ها شتافت پس چون بانوانِ حَرَم اسبِ تیز پاى تو را خوار و زبون بدیدند و زینِ تو را بر او واژگونه یافتند، از پسِ پرده ها(ىِ خیمه) خارج شدند، درحالیکه پریشان بودند و بر صورتهایشان سیلی مى زدند و نقاب ازچهره ها افکنده بودند و به صداى بلندشیون می کردند و از اوجِ عزّت به حضیض ذلّت درافتاده بودند و به سوىِ قتلگاه تو مى شتافتند. در همان حال شِمرِ ملعون برسینه مبارکت نشسته و شمشیرخویش را بر گلویت سیراب می نمود با دستى مَحاسنِ شریفت را در مُشت می فِشرد (و با دست دیگر) با تیغِ آخته اش سر از بدنت جدا مى کرد...»

 

گریه بزرگان و پیران کوفه بر حضرت امام حسین (علیه السّلام) و یاری نکردن آنان حضرت را

در برخی منابع ذکر شده است اشیاخ کوفه برای حضرت گریه می کردند و از خداوند برای ایشان طلب نصرت می نمودند ولی به یاری حضرت اباعبدالله (علیه السّلام) نمی رفتند.

در انساب الأشراف و تاریخ طبری در این باره چنین گزارش شده است:

«قال حصين: فحدثني سعد بن عبيدة، قال: إن أشياخنا من أهل الكوفة لوقوف على تل يبكون و يقولون: اللهم انزل عليه نصرك. فقلت: يا أعداء الله ألا تنزلون فتنصرونه؟ قال الحصين: و حدثنى سعد بن عبيده، قال: ان اشياخا من اهل الكوفه لوقوف على التل يبكون و يقولون: اللهم انزل نصرك، قال: قلت: يا أعداء الله، الا تنزلون فتنصرونه. قال: فاقبل الحسين يكلم من بعث اليه ابن زياد.»(26)

سعد بن عبيده گويد: تنى چند از پيران كوفه بر تپه ايستاده بودند و مى‏گريستند و مى‏گفتند: «خدايا نصرت خويش را نازل کن.» گويد: گفتم: «اى دشمنان خدا چرا پايين نمى‏آييد كه او را يارى كنيد؟» گويد: حسين (علیه السّلام) پيش آمد و با كسانى كه ابن زياد سوى وى فرستاده بود؛ سخن گفت. (27)

پی نوشتها

(1)مقتل الحسين (علیه السّلام) خوارزمي، جلد‏2، صفحه 40

(2) جمل من انساب الاشراف، جلد 3 صفحه 409

(3) الكامل، جلد‏4، صفحه 78

(4) ترجمه الكامل، جلد‏11، صفحه 190

(5) مقتل الحسین بحرالعلوم، صفحه 482

(6) ترجمة الإمام الحسين(ع)، صفحه 153

(7) الفتوح، جلد‏5، صفحه 119

(8) موسوعة كربلاء، جلد ‏2، صفحه 166

(9) الفاجعه العظمی فی ماجری علی سبط الرسول أبی الشهداء الحسین بن علی (ع)، صفحه 105- موسوعة كربلاء، لبيب بيضون، جلد ‏2، صفحه 163

(10) مقتل الحسين (علیه السّلام) مقرم، صفحه 297

(11)ترجمه مقتل مقرم، صفحه 192

(12)مقتل الحسین (علیه السّلام) بحرالعلوم (علیه السّلام)، صفحه 487

(13)مقتل الحسين (علیه السّلام) مقرم ، صفحه 298– 297 - مقتل الحسين(ع) بحر العلوم، صفحه 488

(14)ترجمه مقتل مقرم، صفحه 193 – 192

(15) الأمالي صدوق، صفحه 163

(16) ترجمه الأمالي صدوق، صفحه 163

(17)بحار الأنوار، جلد‏45، صفحه 54

(18) زندگانى حضرت امام حسين عليه السلام ( ترجمه جلد 45 بحار الأنوار)، صفحه 80

(19) الكامل، جلد ‏4، صفحه 78 - أنساب ‏الأشراف، جلد ‏3، صفحه203- جمل من انساب الاشراف، جلد 3 صفحه 409 - البداية و النهاية، جلد ‏8، صفحه 187- تاريخ ‏الطبري،جلد 5، صفحه 452 - وقعة الطف، صفحه 252 - نفس المهموم، صفحه 330- 329   

(20) ترجمه الكامل،جلد‏11، صفحه 190

(21) مقتل الحسين(ع) مقرم، صفحه298

(22)ترجمه مقتل مقرم، صفحه 193 – 192

(23)البداية و النهاية، جلد‏8، صفحه 188 – 187

(24)مقتل الحسين(ع) بحرالعلوم، صفحه 488

(25) المزار الكبير (لابن المشهدي)، صفحه 505 - 503

(26) أنساب ‏الأشراف، جلد ‏3، صفحه 225 – تاريخ‏ الطبري، جلد ‏5، صفحه 392     

(27) ترجمه تاريخ ‏الطبري، جلد ‏7، صفحه 2979

 

منابع

- الأمالي، محمد بن على ابن بابويه، ترجمه محمد باقر كمره‏اى،‏ تهران،‏ كتابچى،‏1376ش‏.

- الأمالي، محمد بن على ابن بابويه، تصحیح استاد ولى و حسین غفاری، جلد1، تهران، كتابچى، چاپ ششم، 1376ش.

- انساب الأشراف، البلاذرى، تحقيق محمد باقر المحمودي، بيروت، دار التعارف للمطبوعات، 1977/1397

- بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، محمد باقر بن محمد تقى مجلسى، بيروت، دار إحياء التراث العربي، چاپ دوم، 1403ق.

- البداية و النهاية، أبو الفداء اسماعيل بن عمر بن كثير الدمشقى، بيروت، دار الفكر،1407 ق./ 1986

- تاريخ الطبرى (تاريخ الأمم و الملوك)، محمد بن جرير طبرى، تحقيق محمد أبو الفضل ابراهيم ، بيروت، دارالتراث، 1387/1967

- ترجمة الإمام الحسين عليه السلام‏، ابن عديم‏، قم‏، دليل ما، 1423 ق.‏

- ترجمه الکامل (كامل تاريخ بزرگ اسلام و ايران)، عز الدين على بن اثير، ترجمه ابو القاسم حالت و عباس خليلى، تهران، مؤسسه مطبوعاتى علمى، 1371ش.

- ترجمه تاريخ طبرى، محمد بن جرير طبرى، مترجم: ابو القاسم پاينده، تهران، اساطير، 1375

- ترجمه مقتل الحسین (علیه السّلام)، عبدالرزاق مقرم، ترجمه: قربانعلی مختومی، قم، نوید اسلام، 1381

- جمل من أنساب الأشراف، احمد بن یحیی بلاذری، بیروت، دار الفکر، 1417ق.

- زندگانى حضرت امام حسين عليه السلام (ترجمه جلد 45 بحار الأنوار)، محمد باقر بن محمد تقى‏ مجلسى، مترجم: محمد جواد نجفى، تهران‏، اسلاميه،1364

- الفاجعه العظمی فی ماجری علی سبط الرسول أبی الشهداء الحسین بن علی (ع)، عبدالحسین موسوی حائری، نجف، مطبعه النجف، 1379

- الفتوح، محمد بن علی ابن‌اعثم کوفی، بیروت، دار الأضواء، 1411 ه.ق.

- الكامل في التاريخ، عز الدين أبو الحسن على بن ابى الكرم المعروف بابن الأثير (م 630)، بيروت، دار صادر، 1385/1965

- المزار الكبير، محمد بن جعفر ابن مشهدى، قم، دفتر انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسين حوزه علميه قم، چاپ: اول، 1419 ق.

- مقتل الحسین (علیه السّلام) بحرالعلوم، سید محمد تقی آل بحرالعلوم، تحقیق سید حسین بحرالعلوم، بیروت، دارالمرتضی، الطبعه الاولی، 1427/ 2006

- مقتل الحسین (علیه السّلام)، عبدالرزاق مقرم، بیروت، موسسه الخرسان للمطبوعات، 1426ق.

- مقتل الحسین علیه السلام خوارزمی، موفق بن احمد اخطب خوارزم، جلد ۲، قم، أنوار الهدی، 1381ش.

- موسوعه کربلا، لبیب بیضون، بیروت، موسسه الاعلمی للمطبوعات، 1427/ 1385ق.

- نفس المهموم‏، حاج شيخ عباس قمى، نجف، المكتبه الحيدريه‏، ‏1421 ق./ 1379ش.

- وقعة الطفّ، لوط بن يحيى ابو مخنف كوفى، 1جلد، قم، جامعه مدرسين، چاپ: سوم، 1417 ق.

: فاطمه ابوحمزه