توحید از دیدگاه تشیع

مهمترین اصل دین توحید است. همه انبیا و اولیای الهی مردم را به توحید فراخوانده اند. اصل و ستون دین اسلام بر مبنای کلمه «لا اله الا الله» بنا نهاده شده است.

 

معنای توحید

واژه توحید مصدر باب تفعیل از ریشه «وحد» به معنای واحد و یگانه دانستن خداست. واژه های احد و واحد و «لا اله الا الله» معمولا برای نشان دادن یگانگی خدا به کار می روند.(1)

حضرت امام علی بن موسی الرضا (علیه السّلام) درباره توحید به یکی از اصحاب خود چنین تقریر نموده اند:

حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ مَاجِيلَوَيْهِ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى الْعَطَّارُ عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِيلَ بْنِ بَزِيعٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ زَيْدٍ قَالَ‏ جِئْتُ إِلَى الرِّضَا (ع) أَسْأَلُهُ عَنِ التَّوْحِيدِ فَأَمْلَى عَلَيَّ الْحَمْدُ لِلَّهِ فَاطِرِ الْأَشْيَاءِ إِنْشَاءً وَ مُبْتَدِعِهَا ابْتِدَاءً بِقُدْرَتِهِ وَ حِكْمَتِهِ لَا مِنْ شَيْ‏ءٍ فَيَبْطُلَ الِاخْتِرَاعُ وَ لَا لِعِلَّةٍ فَلَا يَصِحَّ الِابْتِدَاعُ خَلَقَ مَا شَاءَ كَيْفَ شَاءَ مُتَوَحِّداً بِذَلِكَ لِإِظْهَارِ حِكْمَتِهِ وَ حَقِيقَةِ رُبُوبِيَّتِهِ لَا تَضْبِطُهُ الْعُقُولُ وَ لَا تَبْلُغُهُ الْأَوْهَامُ وَ لا تُدْرِكُهُ الْأَبْصارُ وَ لَا يُحِيطُ بِهِ مِقْدَارٌ عَجَزَتْ دُونَهُ الْعِبَارَةُ وَ كَلَّتْ دُونَهُ الْأَبْصَارُ وَ ضَلَّ فِيهِ تَصَارِيفُ الصِّفَاتِ احْتَجَبَ بِغَيْرِ حِجَابٍ مَحْجُوبٍ وَ اسْتَتَرَ بِغَيْرِ سِتْرٍ مَسْتُورٍ عُرِفَ بِغَيْرِ رُؤْيَةٍ وَ وُصِفَ بِغَيْرِ صُورَةٍ وَ نُعِتَ بِغَيْرِ جِسْمٍ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ الْكَبِيرُ الْمُتَعال.(2)

محمّد بن على ماجيلويه رضى اللَّه عنه مى‏گويد محمّد بن يحيى عطّار از سهل بن زياد از محمّد بن اسماعيل بن بزيع از محمّد بن زيد نقل كرده كه وى گفت: از حضرت امام علی بن موسی الرضا (عليه السّلام) راجع به توحيد پرسيدم. حضرت در جواب اين سؤال عبارات ذيل را بر من املاء فرمود: «حمد و سپاس مختصّ ذاتى است كه پديد آورنده اشياء است، با قدرت كامله و حكمت بالغه ‏اش تمام موجودات را ابتداء و از هيچ، ابداع نمود نه از چيزى لاجرم آفرينشش ابداء بوده نه اختراع‏ و نه به خاطر علّتى، پس صحيح نيست به انشاء و خلقتش ابتداع‏ اطلاق نمود، آنچه را كه خواست و به هر كيفيتى كه دلخواهش بود خود به تنهايى آفريده و بدين ترتيب حكمت و حقيقت ربّ بودن خويش را آشكار نمود.

عقلها به او احاطه نداشته و وهمها به او نرسيده و ديده‏ها او را نديده و به مقدار در نخواهد آمد، الفاظ و عبارات در مقام توضيح و تفسيرش نارسا بوده و چشمها از رؤيتش وا مانده ‏اند و انتزاع صفات و اشتقاقشان از ذات ربوبى آن طور كه شايد و بايد بيانگر واقع نمى ‏باشد، بدون حجاب محجوب و مخفى است و بدون پوششى، پوشيده است، بدون اينكه ديده شود شناخته شده و با اين كه جسم نيست ستوده مى ‏شود، معبودى نيست مگر او كه بزرگ و متعالى است. (3)

 

شیخ صدوق در کتاب اعتقادات امامیه در باب توحید و معرفت رب جلیل چنین می نویسد:

«بدان كه اعتقاد ما در توحيد اين است كه خداى تعالى يكى است، و هيچ چيزى مثل او نيست، قديم است و هميشه شنوا و بينا و دانا و درست كار و زنده و به امر خلايق قيام ‏كننده و غالب و پاك از تمام معايب و توانا و صاحب غنا بوده و خواهد بود؛ نه موصوف به جوهر مى‏ شود و نه به جسم و نه صورت و نه عرض و نه خط و سطح و سنگينى و سبكى و قرار و حركت و مكان و زمان و برتر است از همه صفتهاى آفريدگان، و بيرون است از هر دو حدّ، حدّ ابطال و نيستى و حدّ تشبيه و مانند داشتن و حق تعالى چيزى است نه مثل ساير چيزها و او يگانه است جوف ندارد، فرزند نياورده كه وارثش شود و زاده نگرديده كه ديگرى شريك ملكش باشد، واحدى كفو او نبوده، نه او را مقابلى است و نه شبيهى و نه جفتى و نه مثلى و نه نظيرى و نه شريكى، او را چشمها و وهمها نمى ‏يابد. و او آنها را مي يابد و او را چرت و خواب نمي گيرد و او صاحب‏ لطف و لطافت و آگاهى است، خالق همه چيز است، نيست خداوندى مگر او، مخصوص او است آفرينش و فرمان، تَبارَكَ اللَّهُ رَبُّ الْعالَمِينَ‏.» (4)

خداوند در قرآن مباحث توحیدی را تبیین نموده است. در سی و شش آیه از قرآن عبارت « لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ» آمده است که پس از این عبارت صفات خداوند ذکر شده است که بدین شرح است:

لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ الرَّحْمنُ الرَّحيم‏(سوره مبارکه بقره، آیه163)

 لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ الْحَيُّ الْقَيُّومُ ‏(سوره مبارکه بقره، آیه 255 و سوره مبارکه آل عمران آیه 2)

لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ الْعَزيزُ الْحَكيم‏ ‏(سوره مبارکه آل عمران، آیه 6 و سوره مبارکه آل عمران، آیه 18)

لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ يُحْيي‏ وَ يُميتُ ‏(سوره مبارکه اعراف، آیه 158)

لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ سُبْحانَهُ عَمَّا يُشْرِكُون‏ ‏(سوره مبارکه توبه، آیه 31)

لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَ هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظيم‏ ‏(سوره مبارکه توبه، آیه 129)

اللَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ لَهُ الْأَسْماءُ الْحُسْنى‏ ‏(سوره مبارکه طه، آیه 8)

لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ وَسِعَ كُلَّ شَيْ‏ءٍ عِلْما ‏(سوره مبارکه طه ، آیه 98)

لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْكَريم‏ ‏(سوره مبارکه المومنون ، آیه 116)

اللَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظيم‏ ‏(سوره مبارکه نمل، آیه 26)

وَ هُوَ اللَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ لَهُ الْحَمْدُ ‏(سوره مبارکه قصص، آیه70)

لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ كُلُّ شَيْ‏ءٍ هالِكٌ إِلاَّ وَجْهَهُ ‏(سوره مبارکه قصص، آیه 88)

لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ يُحْيي‏ وَ يُميتُ ‏(سوره مبارکه دخان، آیه8)

هُوَ اللَّهُ الَّذي لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ عالِمُ الْغَيْبِ وَ الشَّهادَةِ هُوَ الرَّحْمنُ الرَّحيم‏ ‏(سوره مبارکه حشر، آیه 22)

هُوَ اللَّهُ الَّذي لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ الْمَلِكُ الْقُدُّوسُ السَّلامُ الْمُؤْمِنُ الْمُهَيْمِنُ الْعَزيزُ الْجَبَّارُ الْمُتَكَبِّرُ سُبْحانَ اللَّهِ عَمَّا يُشْرِكُون‏ ‏(سوره مبارکه حشر، آیه 23)

 

خداوند متعال در سه آیه از قرآن در سوره انبیاء، آیه 25، سوره مبارکه طه، آیه 14، سوره مبارکه نحل، آیه 2 پس از « لا إِلهَ إِلاَّ » با آوردن «أَنَا» به معرفی خود پرداخته است و پس از آن با آوردن عبارات « فَاتَّقُون:‏ پس، از من پروا كنيد»، «فَاعْبُدْني: پس مرا پرستش كن»، «فَاعْبُدُون: پس مرا بپرستيد.» بندگان به تقوا پیشه کردن و پروا الهی و پرستش خداوند فرا خوانده  است.

در چهار آیه سوره مبارکه نساء، آیه 87 - سوره مبارکه رعد، آیه 30 - سوره مبارکه قصص، آیه 88- سوره مبارکه غافر، آیه 3 ذیل پس از عبارت «لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ» به روز قیامت و بازگشت انسان به سوی  پروردگار را یادآوری نموده است.

 

سوره توحید یکی از سوره های قرآن است که اصول توحیدی و یگانگی مطلق خداوند را شرح می دهد. طبق تفاسیر «در سوره توحید «احد» وصف خداى متعال است به وحدانيت و نفى شركاء از او و «صمد» وصف او مى ‏باشد به آنكه همه كائنات محتاج به او هستند و او محتاج هيچ كس نيست. پس ذات او غنى على الاطلاق است.                

«لَمْ يَلِدْ» صفتى است كه نفى شرك و مجالست را از او نمايد. «وَ لَمْ يُولَدْ» وصف ذات سبحانى است به قدم و اوليت ذات يگانه او. «وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ كُفُواً أَحَدٌ» تقرير و بيان نفى شبه است. پس اين سوره دليل باشد بر سلب جسميت و جوهريت و عرضيت و تحيز در مكان از او سبحانه.

چنانچه حديث عرض دين حضرت عبد العظيم (عليه السّلام) فرمايد: و انّه ليس بجسم و لا صورة و لا عرض و لا جوهر بل هو مجسّم الاجسام و مصوّر الصّور و خالق الأعراض و الجواهر و ربّ كلّ شى‏ء. بعضى از اهل تحقيق فرموده‏ اند نزد طايفه معطله عالم را صانعى نيست. فلاسفه را عقيده آنكه صانع نام و وصف ندارد. مذهب ثنويان آنكه شريك دارد. اعتقاد مشبهه آنكه شبيه به خلق است. يهود و نصارا گويند او را زن و فرزند است. اعتقاد مجوس آنكه كفو و همسر دارد. حال چون بنده مؤمن گفت «هو» از تعطيل بيزار شد، چون گفت «اللّه» از گفتار فلاسفه تبرى نمود، به گفتن «احد» از طريقه بت‏پرستان و ثنويه تبرا نمود، به گفتن «اللَّهُ الصَّمَدُ» از مذهب مشبهه دور شد، به گفتن «لَمْ يَلِدْ وَ لَمْ يُولَدْ» از يهود و نصارا بيزارى جست. به گفتن «وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ كُفُواً أَحَدٌ» از مجوس مبرا گرديد.» (5)

حضرت امام صادق (علیه السّلام) در حدیثی درباره مضامین این سوره فرموده اند:

مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى وَ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عَمْرٍو النَّصِيبِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (ع) قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ عَنْ‏ قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ فَقَالَ نِسْبَةُ اللَّهِ إِلَى خَلْقِهِ أَحَداً صَمَداً أَزَلِيّاً صَمَدِيّاً لَا ظِلَّ لَهُ يُمْسِكُهُ وَ هُوَ يُمْسِكُ الْأَشْيَاءَ بِأَظِلَّتِهَا عَارِفٌ بِالْمَجْهُولِ مَعْرُوفٌ عِنْدَ كُلِّ جَاهِلٍ فَرْدَانِيّاً لَا خَلْقُهُ فِيهِ وَ لَا هُوَ فِي خَلْقِهِ غَيْرُ مَحْسُوسٍ وَ لَا مَجْسُوسٍ‏ لاتُدْرِكُهُ الْأَبْصارُ عَلَا فَقَرُبَ وَ دَنَا فَبَعُدَ وَ عُصِيَ فَغَفَرَ وَ أُطِيعَ فَشَكَرَ لَا تَحْوِيهِ‏ أَرْضُهُ وَ لَا تُقِلُّهُ سَمَاوَاتُهُ حَامِلُ الْأَشْيَاءِ بِقُدْرَتِهِ دَيْمُومِيٌ‏ أَزَلِيٌّ لَا يَنْسَى وَ لَا يَلْهُو وَ لَا يَغْلَطُ وَ لَا يَلْعَبُ وَ لَا لِإِرَادَتِهِ فَصْلٌ‏ وَ فَصْلُهُ جَزَاءٌ وَ أَمْرُهُ وَاقِعٌ‏ لَمْ يَلِدْ فَيُورَثَ‏ وَ لَمْ يُولَدْ فَيُشَارَكَ‏ وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ كُفُواً أَحَدٌ. (6)

 حماد بن عمرو نصيبى گويد: از حضرت امام صادق (علیه السّلام) از قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ پرسيدم؛ فرمودند: نسبت خدا است به خلقش، يكتا است، بى ‏نياز است، هميشه است، قائم بر خويش است، دست آويزى نخواهد كه نگاهش دارد، او است كه در سايه خود همه چيز را در رشته هستى دارد، هر مجهولى را داند و نزد هر نادانى معروف است، يكتاى يكتا است نه خلقش در اويند و نه او در خلقش اندر است، محسوس نباشد، به لمس در نیاید، در ديدگان درکش نکنند. تا آنجا بر آمده كه نزديك است و تا آنجا نزديك است كه دور از درك است، نافرمانى شود و بيامرزد و فرمانبرده شود قدردانى كند زمينش او را بر نتوان داشت و آسمانهايش او را در خود نتوانند گرفت همه چيز را به نيروى خود بردارد، پاينده پايا است، هميشه ‏اى است كه فراموش نكند و از خاطر نبرد و غلط نرود و بازى نكند و اراده ‏اش قاطع‏ است و داوری او در قیامت پاداش است (ستم و جور در آن نیست) و فرمانش جاری است، فرزند ندارد تا ارث از او برد و زائيده نيست كه شريكش شوند و براى احدى همتا نباشد. (7)

 

تبیین توحید در احادیث ائمه معصومین (علیهم السّلام)

همانگونه که در احادیث و مضامین ادعیه شیعی آمده است ائمه معصومین (علیه السّلام) راه خداشناسی هستند و اگر وجود این ذوات مقدسه نبود خدا شناخته نمی شد.

حضرت امام صادق (علیه السّلام) در این باره فرموده اند: «وَ نَحْنُ الْعَامِلُونَ بِأَمْرِهِ وَ الدَّاعُونَ إِلَى سَبِيلِهِ بِنَا عُرِفَ اللَّهُ وَ بِنَا عُبِدَ اللَّهُ نَحْنُ الْأَدِلَّاءُ عَلَى اللَّهِ وَ لَوْلَانَا مَا عُبِدَ اللَّهُ‏.» (8)

 به واسطه ما خدا شناخته شد و پرستش گرديد ما راهنمايان به سوى خداوند هستيم اگر ما نبوديم خدا پرستش نمي شد.

در این مجال با ذکر احادیث معصومین (علیهم السّلام) سعی می شود توحید از دیدگاه شیعه مطرح گردد:

 

كمترين حدّ خداشناسى

مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْحَسَنِ الْعَلَوِيِّ وَ عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنِ الْمُخْتَارِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ الْمُخْتَارِ الْهَمْدَانِيِّ جَمِيعاً عَنِ الْفَتْحِ بْنِ يَزِيدَ عَنْ أَبِي الْحَسَنِ (ع) قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنْ أَدْنَى الْمَعْرِفَةِ فَقَالَ الْإِقْرَارُ بِأَنَّهُ لَا إِلَهَ غَيْرُهُ وَ لَا شِبْهَ لَهُ وَ لَا نَظِيرَ وَ أَنَّهُ قَدِيمٌ مُثْبَتٌ مَوْجُودٌ غَيْرُ فَقِيدٍ وَ أَنَّهُ‏ لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْ‏ءٌ. (9)

محمد بن الحسن با اسنادی از فتح بن يزيد نقل می کند که از ابو الحسن (ع) از كمترين حد خداشناسى پرسيدم، فرمودند عبارت است از اقرار به اينكه شايسته پرستشى جز او نيست، مانند و نظيرى ندارد و به راستى قديم و بر جا است، موجود است و گم نشدنى و محققا به مانندش چيزى نيست. (10)

 

در حدیثی حضرت امام صادق (علیه السّلام) درباره معبود ستوده شده فرموده اند:

عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى بْنِ عُبَيْدٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنِ ابْنِ رِئَابٍ وَ عَنْ غَيْرِ وَاحِدٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (ع) قَالَ: مَنْ عَبَدَ اللَّهَ بِالتَّوَهُّمِ فَقَدْ كَفَرَ وَ مَنْ عَبَدَ الِاسْمَ دُونَ الْمَعْنَى فَقَدْ كَفَرَ وَ مَنْ عَبَدَ الِاسْمَ وَ الْمَعْنَى فَقَدْ أَشْرَكَ وَ مَنْ عَبَدَ الْمَعْنَى بِإِيقَاعِ الْأَسْمَاءِ عَلَيْهِ بِصِفَاتِهِ الَّتِي وَصَفَ بِهَا نَفْسَهُ فَعَقَدَ عَلَيْهِ قَلْبَهُ وَ نَطَقَ بِهِ لِسَانُهُ فِي سَرَائِرِهِ وَ عَلَانِيَتِهِ‏ فَأُولَئِكَ أَصْحَابُ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ (ع) حَقّاً وَ فِي حَدِيثٍ آخَرَ أُولئِكَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقًّا. (11)

علی بن ابراهیم از محمد بن عیسی از حسن بن محبوب از ابن رئاب و از فرد دیگری روایت نمود که حضرت امام صادق (علیه السّلام) فرمودند: هر كه خدا را به صرف توهم پرستد كافر است، هر كه نام را بى ‏مسمى پرستد كافر است، هر كه نام و صاحب نام را همراه هم پرستد مشرك است، هر كه صرف معنى را پرستد به تطبيق اسماء و صفاتى كه خود را بدان ستوده و دل بدان دهد و در نهان و آشكار و در زبان سازد همانها به راستى‏ اصحاب امير المؤمنين باشند. در حديث ديگر آنان همان مؤمنان بر حق باشند.(12)

 

حضرت امام محمد باقر (علیه السّلام) ازلی و ابدی بودن ذات حق تعالی فرمودند:

مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ أَبِي حَمْزَةَ قَالَ: سَأَلَ نَافِعُ بْنُ الْأَزْرَقِ أَبَا جَعْفَرٍ (ع) فَقَالَ أَخْبِرْنِي عَنِ اللَّهِ مَتَى كَانَ فَقَالَ مَتَى لَمْ يَكُنْ حَتَّى أُخْبِرَكَ مَتَى كَانَ سُبْحَانَ مَنْ لَمْ يَزَلْ وَ لَا يَزَالُ فَرْداً صَمَداً لَمْ يَتَّخِذْ صاحِبَةً وَ لا وَلَداً. (13)

محمد بن یحیی از احمد بن محمد از حسن بن محبوب از ابوحمزه نقل می کند که نافع بن ازرق از حضرت امام محمد باقر (علیه السّلام) پرسيد و گفت: به من خبر بده از اينكه خدا از چه زمانى بوده است؟ فرمود: از چه زمانى نبوده كه من به تو خبر دهم از چه زمانى بوده، منزه باد آنكه هميشه بوده و هميشه خواهد بود، تنها است بى ‏نياز است و همسر و فرزند نگيرد. (14

 

احادیث ائمه درباره صفات ذات حق تعالی

حضرت امیر المومنین (علیه السّلام) درباره ذات اقدس الهی فرموده اند:

الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي لَا يَبْلُغُ مِدْحَتَهُ الْقَائِلُونَ وَ لَا يُحْصِي نِعَمَهُ الْعَادُّونَ وَ لَا يُؤَدِّي حَقَّهُ الْمُجْتَهِدُونَ الَّذِي لَا يُدْرِكُهُ بُعْدُ الْهِمَمِ وَ لَا يَنَالُهُ غَوْصُ الْفِطَنِ‏ الَّذِي لَيْسَ لِصِفَتِهِ حَدٌّ مَحْدُودٌ وَ لَا نَعْتٌ مَوْجُودٌ وَ لَا وَقْتٌ مَعْدُودٌ وَ لَا أَجَلٌ مَمْدُودٌ.(15)

خداوندى كه براى صفات او حدّ معيّن و مقدار محدودى نيست و اوصاف او را نشود با لفظ و بيان معرّفى كرد و براى صفات او وقت ممتد و مدّت و زمان معيّنى نباشد.(16)

 

حضرت امام صادق (علیه السّلام) درباره صفات ذات الهی فرمودند:

عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ الطَّيَالِسِيِّ عَنْ صَفْوَانَ بْنِ يَحْيَى عَنِ ابْنِ مُسْكَانَ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ (ع) يَقُولُ:‏ لَمْ يَزَلِ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ رَبَّنَا وَ الْعِلْمُ ذَاتُهُ وَ لَا مَعْلُومَ وَ السَّمْعُ ذَاتُهُ وَ لَا مَسْمُوعَ وَ الْبَصَرُ ذَاتُهُ وَ لَا مُبْصَرَ وَ الْقُدْرَةُ ذَاتُهُ وَ لَا مَقْدُورَ فَلَمَّا أَحْدَثَ الْأَشْيَاءَ وَ كَانَ الْمَعْلُومُ‏ وَقَعَ الْعِلْمُ مِنْهُ عَلَى الْمَعْلُومِ وَ السَّمْعُ عَلَى الْمَسْمُوعِ وَ الْبَصَرُ عَلَى الْمُبْصَرِ وَ الْقُدْرَةُ عَلَى الْمَقْدُورِ قَالَ قُلْتُ فَلَمْ يَزَلِ اللَّهُ مُتَحَرِّكاً قَالَ فَقَالَ تَعَالَى اللَّهُ عَنْ ذَلِكَ إِنَّ الْحَرَكَةَ صِفَةٌ مُحْدَثَةٌ بِالْفِعْلِ قَالَ قُلْتُ فَلَمْ يَزَلِ اللَّهُ مُتَكَلِّماً قَالَ فَقَالَ إِنَّ الْكَلَامَ صِفَةٌ مُحْدَثَةٌ لَيْسَتْ بِأَزَلِيَّةٍ كَانَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لَا مُتَكَلِّمَ.(17)

علی بن ابراهیم از محمد بن خالد طَيالسى، از صفوان بن يحيى، از ابن مُسكان، از ابو بصير روايت كرده است كه گفت: شنيدم از حضرت امام جعفر صادق (علیه السّلام) شنيدم كه ‏فرمود: هميشه خداى عز و جل پروردگار ماست هميشه بود و علم ذات او بود و هیچ معلومى نبود. همچنين شنوايى و بينايى و قدرت و توانايى، ذات مقدس او بود و چيزى كه در حيطه شنيدن يا ديدن يا توانايى در آيد، نبود و چون اشياء را پديد آورد و معلومى تحقق يافت، علم او تعلق به معلوم يافت و شنوائى او تعلق به مسموع يافت و ديد او تعلق به ديده شده يافت و قدرتش بر مقدور. ابو بصير گوید عرض كردم: پس هميشه خدا در حركت بوده است؟ حضرت فرمودند: برتر است خدا از آن، زيرا حركت صفتى است كه به فعل حادث مى‏شود، ابو بصير گوید عرض كردم: خدا هميشه متكلم بوده؟ گويد؛ فرمود: به راستى سخن گفتن، صفتى است كه حادث مى‏گردد و ازلى و هميشه نيست و خداى عز و جل بود و هيچ سخنگويى نبود.

 

مبرّا بودن خداوند متعال از ویژگیهای مخلوق

حضرت امام صادق (علیه السّلام) در حدیثی خداوند را مبرّا از ویژگیهای مخلوق معرفی نموده اند:

التوحيد الْفَامِيُّ عَنْ مُحَمَّدٍ الْحِمْيَرِيِّ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ عِيسَى عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ غَيْرِ وَاحِدٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (ع) قَالَ: إِنَّ مَنْ شَبَّهَ اللَّهَ بِخَلْقِهِ فَهُوَ مُشْرِكٌ وَ مَنْ أَنْكَرَ قُدْرَتَهُ فَهُوَ كَافِرٌ.(18)

حضرت امام صادق (علیه السّلام) فرمودند: همانا هر کس خدا را به مخلوقی تشبیه کند او مشرک است و هر که قدرت خدا را انکار کند کافر است.

حضرت مولی الموحدین امیرالمومنین (علیه السّلام) درباره مبرّا بودن ذات الهی از ویژگیهای مخلوق چنین فرموده اند:

أَوَّلُ الدِّينِ مَعْرِفَتُهُ وَ كَمَالُ مَعْرِفَتِهِ التَّصْدِيقُ بِهِ وَ كَمَالُ تَصْدِيقِهِ تَوْحِيدُهُ وَ كَمَالُ تَوْحِيدِهِ الْإِخْلَاصُ لَهُ وَ كَمَالُ الْإِخْلَاصِ لَهُ نَفْيُ الصِّفَاتِ عَنْهُ‏ لِشَهَادَةِ كُلِّ صِفَةٍ أَنَّهَا غَيْرُ الْمَوْصُوفِ وَ شَهَادَةِ كُلِّ مَوْصُوفٍ أَنَّهُ غَيْرُ الصِّفَةِ فَمَنْ وَصَفَ اللَّهَ سُبْحَانَهُ فَقَدْ قَرَنَهُ وَ مَنْ قَرَنَهُ فَقَدْ ثَنَّاهُ وَ مَنْ ثَنَّاهُ فَقَدْ جَزَّأَهُ وَ مَنْ جَزَّأَهُ فَقَدْ جَهِلَهُ‏ وَ مَنْ أَشَارَ إِلَيْهِ فَقَدْ حَدَّهُ وَ مَنْ حَدَّهُ فَقَدْ عَدَّهُ وَ مَنْ قَالَ فِيمَ فَقَدْ ضَمَّنَهُ وَ مَنْ قَالَ عَلَامَ فَقَدْ أَخْلَى مِنْهُ‏ كَائِنٌ لَا عَنْ حَدَثٍ مَوْجُودٌ لَا عَنْ عَدَمٍ مَعَ كُلِّ شَيْ‏ءٍ لَا بِمُزَايَلَةٍ فَاعِلٌ لَا بِمَعْنَى الْحَرَكَاتِ وَ الْآلَةِ بَصِيرٌ إِذْ لَا مَنْظُورَ إِلَيْهِ مِنْ خَلْقِهِ مُتَوَحِّدٌ إِذْ لَا سَكَنَ يَسْتَأْنِسُ بِهِ وَ لَا يَسْتَوْحِشُ لِفَقْدِهِ‏ أَنْشَأَ الْخَلْقَ إِنْشَاءً وَ ابْتَدَأَهُ ابْتِدَاءً بِلَا رَوِيَّةٍ أَجَالَهَا وَ لَا تَجْرِبَةٍ اسْتَفَادَهَا وَ لَا حَرَكَةٍ أَحْدَثَهَا وَ لَا هَمَامَةِ نَفْسٍ اضْطَرَبَ فِيهَا أَحَالَ الْأَشْيَاءَ لِأَوْقَاتِهَا وَ لَاءَمَ بَيْنَ مُخْتَلِفَاتِهَا وَ غَرَّزَ غَرَائِزَهَا وَ أَلْزَمَهَا أَشْبَاحَهَا عَالِماً بِهَا قَبْلَ ابْتِدَائِهَا مُحِيطاً بِحُدُودِهَا وَ انْتِهَائِهَا عَارِفاً بِقَرَائِنِهَا وَ أَحْنَائِهَا.(19)

آغاز دين شناختن پروردگار جهانيان است و كمال معرفتش تصديق ذات او و كمال تصديق ذاتش، توحيد و شهادت بر يگانگى اوست و كمال توحيد و شهادت بر يگانگيش اخلاص است و كمال اخلاصش آن است كه وى را از صفات ممكنات پيراسته دارند، چه اينكه هر صفتى گواهى مى ‏دهد كه غير از موصوف است و هر موصوفى شهادت مى ‏دهد كه غير از صفت است، آن كس كه خداى را به صفتى وصف كند وى را به چيزى مقرون دانسته و آن كس كه وى را مقرون به چيزى قرار دهد، تعدّد در ذات او قائل شده و هر كس تعدّد در ذات او قائل شود، اجزايى براى او تصوّر كرده و هر كس اجزايى براى او قائل شود وى را نشناخته است.

و كسى كه او را نشناسد به سوى او اشاره مى‏ كند و هر كس به سويش اشاره كند برايش حدّى تعيين كرده و آنكه او را محدود بداند وى را به شمارش آورده و آن كس كه بگويد: خدا در كجا است؟ وى را در ضمن چيزى تصوّر كرده و هر كس بپرسد بر روى چه قرار دارد؟ جايى را از او خالى دانسته، همواره بوده است و از چيزى به وجود نيامده و وجودى است كه سابقه عدم براى او نيست، با همه چيز هست امّا نه اينكه قرين آن باشد و مغاير با همه چيز است امّا نه اينكه از آن بيگانه و جدا باشد، انجام دهنده است، امّا نه به آن معنى كه حركات و ابزارى داشته باشد، بينا است حتّى در آن زمانى كه موجود قابل رؤيتى وجود نداشت، تنها است زيرا كسى وجود نداشته تا به او انس گيرد و از فقدانش ترسان و ناراحت شود. پروردگار متعال خلق را ايجاد نمود و بدون نياز به انديشه و فكر و استفاده از تجربه، آفرينش را آغاز كرد و بى ‏آنكه حركتى ايجاد كند و تصميم آميخته با اضطرابى در او راه داشته باشد، جهان را ايجاد نمود، پديد آمدن هر يك از موجودات را به وقت مناسب خود موكول ساخت و در ميان موجودات، با طبايع متضادّ هماهنگى برقرار نموده و در هر كدام طبيعت و غريزه مخصوص به خودشان آفريد و آن غرايز را ملازم و همراه آنها گردانيد. او پيش از آنكه آنان را بيافريند از تمام جزئيّات و جوانب آنها آگاه بود و به حدود و پايان آنها احاطه داشت و به اسرار درون و برون آنها آشنا بود. (20)

حضرت امیرالمومنین (علیه السّلام) در خطبه ای دیگر در این باره فرمودند:

وَ قَالَ امیرالمومنین (ع) فِي خُطْبَةٍ أُخْرَى‏: أَوَّلُ عِبَادَةِ اللَّهِ مَعْرِفَتُهُ وَ أَصْلُ مَعْرِفَتِهِ تَوْحِيدُهُ وَ نِظَامُ تَوْحِيدِهِ نَفْيُ الصِّفَاتِ عَنْهُ جَلَّ أَنْ تَحُلَّهُ الصِّفَاتُ بِشَهَادَةِ الْعُقُولِ أَنَّ كُلَّ مَنْ حَلَّتْهُ الصِّفَاتُ فَهُوَ مَصْنُوعٌ وَ شَهَادَةِ الْعُقُولِ أَنَّهُ جَلَّ جَلَالُهُ صَانِعٌ لَيْسَ بِمَصْنُوعٍ بِصُنْعِ اللَّهِ يُسْتَدَلُّ عَلَيْهِ وَ بِالْعُقُولِ يُعْتَقَدُ مَعْرِفَتُهُ وَ بِالْفِكْرِ تَثْبُتُ حُجَّتُهُ جَعَلَ الْخَلْقَ دَلِيلًا عَلَيْهِ فَكَشَفَ بِهِ رُبُوبِيَّتَهُ هُوَ الْوَاحِدُ الْفَرْدُ فِي أَزَلِيَّتِهِ لَا شَرِيكَ لَهُ فِي إِلَهِيَّتِهِ وَ لَا نِدَّ لَهُ فِي رُبُوبِيَّتِهِ بِمُضَادَّتِهِ بَيْنَ الْأَشْيَاءِ الْمُتَضَادَّةِ عُلِمَ أَنْ لَا ضِدَّ لَهُ وَ بِمُقَارَنَتِهِ بَيْنَ الْأُمُورِ الْمُقْتَرِنَةِ عُلِمَ أَنْ لَا قَرِينَ لَهُ. (21)

حضرت امیر المومنین (علیه السّلام) در خطبه ديگرى فرمود: ابتداى عبادت و بندگى پروردگار متعال معرفت و شناخت به او است‏ ريشه و اساس معرفت خدا توحيد است و نظام و استوارى توحيد متوقّف است بر نفى صفات از او، منزّه است خداوند كه صفات در او حلول كند زيرا به حكم عقل هر كه در او صفاتى حلول كند مخلوق و مصنوع است و نيز به حكم عقل دريافته مى‏ شود كه خداوند جلّ جلاله خالق است نه مخلوق و توسّط صنايع و مخلوقات به وجود آفريننده و خالق آنها هدايت يافته و با كمك عقل و تفكّر توفيق معرفت را پيدا مى ‏كنيم و روى فكر و از راه تدبّر؛ حجّت و برهان وجود او ثابت مى‏ گردد. خداوند مخلوقات را نشان‏ دهنده و نماينده خود قرار داده و به وسيله آنها از خود پرده ‏بردارى كرده است، او خداى يكتا و متفرّد در ازليّت بوده و در آن مقام تنها و بى ‏شريك گشته و از لحاظ ربوبى هيچ نظير و مثلى ندارد. خداوند از لحاظ اينكه اشياء متخالف و متضادّ را به وجود آورده است دريافته شود كه او را ضدّى نيست و از اينكه ميان مخلوقات تقارن (نظير داشتن و نزديك به هم شدن) هست معلوم مى‏ شود كه براى او قرين و نظيرى نباشد.(22)

 

درک معنی وحدانیت خداوند

ائمه هدی (علیهم السّلام) درک وحدانیت خداوند را با نفی تشبیه و حد تعطیل خداوند ممکن دانسته اند:

حضرت امام جواد (علیه السّلام) درباره معنی واحد فرموده اند:

حَدَّثَنَا أَبِي رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى الْعَطَّارُ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ أَبِي هَاشِمٍ الْجَعْفَرِيِّ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ الثَّانِيَ (ع) مَا مَعْنَى الْوَاحِدِ قَالَ الْمُجْتَمَعُ عَلَيْهِ جَمِيعُ الْأَلْسُنِ‏ بِالْوَحْدَانِيَّةِ. (23)

ابن بابویه از پدرش نقل می کند که محمد بن یحیی عطار از احمد بن محمد بن عیسی از ابوهاشم جعفری نقل کرد که از حضرت امام جواد (علیه السّلام) پرسیدم معنی واحد چیست؟ فرمودند: آنكه همه پديده ‏هاى جهان هستى يك زبان بر يگانگى او گواهى مى‏ دهند (و در اين هيچ اختلافى ندارند.)

در حدیث دیگر از حضرت امام جواد (علیه السّلام) در این باره فرمودند:

مُحَمَّدُ بْنُ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِيلَ‏ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ الْحَسَنِ عَنْ بَكْرِ بْنِ صَالِحٍ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ قَالَ: سُئِلَ أَبُو جَعْفَرٍ الثَّانِي (ع) يَجُوزُ أَنْ يُقَالَ لِلَّهِ إِنَّهُ شَيْ‏ءٌ قَالَ نَعَمْ يُخْرِجُهُ مِنَ الْحَدَّيْنِ حَدِّ التَّعْطِيلِ وَ حَدِّ التَّشْبِيهِ‏. (24)

محمد بن ابی عبدالله از محمد بن اسماعیل از حسین بن حسن از بکر بن صالح از حسين بن سعيد نقل می کند از ابو جعفر دوم امام محمد تقى (ع) پرسيدند: رواست كه بر خدا گويند چيزى است؟ فرمود: آرى، همين اعتراف به اينكه خدا چيزى است او را از حد تعطيل (بى‏ عقيده‏اى به خدا) و حد تشبيه (عقيده به خداى مجسم) بيرون آورد.(25)

حضرت امیرالمومنین (علیه السّلام) در بحبوحه جنگ جمل به تبیین وحدانیت خدا برای فردی که از آن سوال نموده می نمایند:

حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْوَهَّابِ بْنِ نَضْرِ بْنِ عَبْدِ الْوَهَّابِ بْنِ عَطَاءِ بْنِ وَاصِلٍ السِّجْزِيُّ قَالَ أَخْبَرَنَا أَبُو الْحَسَنِ أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ ضَمْرَةَ الشَّعْرَانِيُّ الْعَمَّارِيُّ مِنْ وُلْدِ عَمَّارِ بْنِ يَاسِرٍ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو مُحَمَّدٍ عُبَيْدُ اللَّهِ بْنُ يَحْيَى بْنِ عَبْدِ الْبَاقِي الْأَذَنِيُّ بِأَذَنَةَ عَنْ أَبِي الْمِقْدَامِ بْنِ شُرَيْحِ بْنِ هَانِئٍ عَنْ أَبِيهِ قَالَ: إِنَّ أَعْرَابِيّاً قَامَ يَوْمَ الْجَمَلِ إِلَى أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ (ع) فَقَالَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ أَ تَقُولُ إِنَّ اللَّهَ وَاحِدٌ قَالَ فَحَمَلَ النَّاسُ عَلَيْهِ وَ قَالُوا يَا أَعْرَابِيُّ أَ مَا تَرَى مَا فِيهِ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ (ع) مِنْ تَقَسُّمِ الْقَلْبِ فَقَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ (ع) دَعُوهُ فَإِنَّ الَّذِي يُرِيدُهُ الْأَعْرَابِيُّ هُوَ الَّذِي نُرِيدُهُ مِنَ الْقَوْمِ ثُمَّ قَالَ يَا أَعْرَابِيُّ إِنَّ الْقَوْلَ فِي أَنَّ اللَّهَ وَاحِدٌ عَلَى أَرْبَعَةِ أَقْسَامٍ فَوَجْهَانِ مِنْهَا لَا يَجُوزَانِ عَلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ وَجْهَانِ يَثْبُتَانِ فِيهِ فَأَمَّا اللَّذَانِ لَا يَجُوزَانِ عَلَيْهِ فَقَوْلُ الْقَائِلِ وَاحِدٌ يَقْصِدُ بِهِ بَابَ الْأَعْدَادِ فَهَذَا مَا لَايَجُوزُ لِأَنَّ مَا لَا ثَانِيَ لَهُ لَا يَدْخُلُ فِي بَابِ الْأَعْدَادِ أَ لَا تَرَى أَنَّهُ كَفَرَ مَنْ قَالَ ثَالِثُ ثَلَاثَةٍ وَ قَوْلُ الْقَائِلِ هُوَ وَاحِدٌ مِنَ النَّاسِ يُرِيدُ النَّوْعَ مِنَ الْجِنْسِ فَهَذَا مَا لَا يَجُوزُ لِأَنَّهُ تَشْبِيهٌ وَ جَلَّ رَبُّنَا عَنْ ذَلِكَ وَ تَعَالَى وَ أَمَّا الْوَجْهَانِ اللَّذَانِ يَثْبُتَانِ فِيهِ فَقَوْلُ الْقَائِلِ هُوَ وَاحِدٌ لَيْسَ لَهُ فِي الْأَشْيَاءِ شِبْهٌ كَذَلِكَ رَبُّنَا وَ قَوْلُ الْقَائِلِ إِنَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ أَحَدِيُّ الْمَعْنَى يَعْنِي بِهِ أَنَّهُ لَا يَنْقَسِمُ فِي وُجُودٍ وَ لَا عَقْلٍ وَ لَا وَهْمٍ كَذَلِكَ رَبُّنَا عَزَّ وَ جَلَّ.(26)

أبو مقدام از پدرش نقل كرده است كه در روز جمل (پنجشنبه دهم ماه جمادى الاولى سنه سى و شش هجرى مروج الذّهب 2: 360) كه آتش جنگ شعله ‏ور شده بود و برق شمشيرها و سرنيزه‏ ها هر لحظه نگاه جنگجويان را به گوشه‏اى‏ مى ‏كشيد عرب باديه‏نشينى برخاسته و رو به فرمانده كلّ حضرت امیرالمومنین على (عليه السلام) نمود و پرسيد: اى امير مؤمنان آيا، تو مى ‏گويى خداوند يكى است؟ راوى گفت: مردم از هر طرف بر او حمله ‏ور شدند كه: چه وقت اين سخن است؟ مگر موقعيّت خطير ميدان كارزار را نمى‏ نگرى و نمى ‏بينى كه على (عليه السلام) پريشان خاطر است؟ اميرالمؤمنين (علیه السّلام) فرمودند: رهايش سازيد؛ زيرا پرسش اين اعرابى همان هدف اصلى ماست كه بر سر آن با اينها پيكار مى ‏كنيم. سپس فرمودند: اى اعرابى، اين گفته كه خدا يكى است چهار گونه است. دو گونه آن بر خدا روا نيست و دو تاى ديگر شايسته خدا است، اما آن دو كه روا نيست عبارتند از: 1- اگر شخصى بگويد: خدا يكى است و منظورش از جهت عدد آن باشد، جايز نيست چون آنچه دومى ندارد به شمارش در نيايد مگر نديدى آنكه گفت خدا سوّمى از سه موجود است كافر گرديد؟ (حضرت اشاره دارد به آيه شريفه 73 از سوره مائده «لَقَدْ كَفَرَ الَّذِينَ قالُوا: إِنَّ اللَّهَ ثالِثُ ثَلاثَةٍ وَ ما مِنْ إِلهٍ إِلَّا إِلهٌ واحِدٌ»)

2- اگر فردى بگويد خدا يكى است و مقصودش اراده نوعى از جنس باشد، اين هم درست نيست، زيرا اين تشبيه و همانند كردن خدا به بشر است و پروردگار ما بزرگتر و برتر از آن است كه مثل و مانند داشته باشد.

و امّا آن دو مورد كه گفتنش مانعى ندارد:

 1- آنكه فردى بگويد خدا يكى است يعنى در ميان همه چيزها مانندى ندارد، آرى خداى ما اين گونه است.

2- كسى بگويد خداوند عزّ و جلّ حقيقتا يكتاست، يعنى ذاتش مركّب نبوده و قابل قسمت به أجزاء نيست نه در عالم خيال و نه در خارج و نه در خرد، به راستى پروردگار ما چنين است.(27)

حضرت امام محمد باقر (علیه السّلام) در این باره فرموده است:

مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ أَبِي نَجْرَانَ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ (ع) عَنِ التَّوْحِيدِ فَقُلْتُ أَتَوَهَّمُ شَيْئاً فَقَالَ نَعَمْ غَيْرَ مَعْقُولٍ وَ لَا مَحْدُودٍ فَمَا وَقَعَ وَهْمُكَ عَلَيْهِ مِنْ شَيْ‏ءٍ فَهُوَ خِلَافُهُ لَا يُشْبِهُهُ شَيْ‏ءٌ وَ لَا تُدْرِكُهُ الْأَوْهَامُ كَيْفَ تُدْرِكُهُ الْأَوْهَامُ وَ هُوَ خِلَافُ مَا يُعْقَلُ وَ خِلَافُ مَا يُتَصَوَّرُ فِي الْأَوْهَامِ إِنَّمَا يُتَوَهَّمُ شَيْ‏ءٌ غَيْرُ مَعْقُولٍ وَ لَا مَحْدُودٍ.(28)

محمد بن یعقوب از علی بن ابراهیم از محمد بن عیسی از عبدالرحمن بن ابى نجران گويد: از امام باقر (علیه السّلام) توحيد را پرسيدم و گفتم: چيزى را توهم مى ‏كنم و در خاطر مى‏ گذرانم همان خدا است؟ فرمود: آرى، ولى نه در خرد گنجد و نه حدى داشته باشد، هر چه كه در وهمت در آيد، خدا جز او باشد، چيزى به او نماند و اوهام او را درك نكنند، چگونه اوهام به كنه ذاتش رسد با آنكه در خرد نگنجد و هر چه در تصور و فهم در آيد مخالف آن باشد، همان اندازه به عنوان چيزى در خاطر آيد كه نه در خرد گنجد و نه حد و نهايتى داشته باشد.(29)

 

ابطال دیدن خداوند

از جمله احادیثی که از ائمه اطهار (علیهم السّلام) در باب خداشناسی به ما رسیده است درباره ممکن نبودن رویت خداوند می باشد. خداوند جسم نیست که به چشم دیده شود و برتر است از هر توصیف کنندگان توصیف نمایند. در این مجال به دو حدیث در باب ابطال رویت خداوند متعال بسنده می شود:

عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ مَعْبَدٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِيهِ قَالَ: حَضَرْتُ أَبَا جَعْفَرٍ (ع) فَدَخَلَ عَلَيْهِ رَجُلٌ مِنَ الْخَوَارِجِ فَقَالَ لَهُ يَا أَبَا جَعْفَرٍ أَيَّ شَيْ‏ءٍ تَعْبُدُ قَالَ اللَّهَ تَعَالَى قَالَ رَأَيْتَهُ قَالَ بَلْ لَمْ تَرَهُ الْعُيُونُ بِمُشَاهَدَةِ الْأَبْصَارِ وَ لَكِنْ رَأَتْهُ الْقُلُوبُ بِحَقَائِقِ الْإِيمَانِ لَا يُعْرَفُ بِالْقِيَاسِ وَ لَا يُدْرَكُ بِالْحَوَاسِّ وَ لَا يُشَبَّهُ بِالنَّاسِ مَوْصُوفٌ بِالْآيَاتِ مَعْرُوفٌ بِالْعَلَامَاتِ لَا يَجُورُ فِي حُكْمِهِ ذَلِكَ اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ قَالَ فَخَرَجَ الرَّجُلُ وَ هُوَ يَقُولُ- اللَّهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسالَتَهُ‏.(30)

علی بن ابراهیم از پدرش از علی بن معبد از عبد الله بن سنان او از پدرش روايت كرده كه گفت: در خدمت حضرت امام محمد باقر (علیه السّلام) بودم كه مردى از خوارج محضرش رسید و به او گفت: اى ابو جعفر، چه چيز را مى ‏پرستى؟ فرمودند: خداى تعالى را، گفت: او را ديدى؟ فرمودند: بلكه چشمها به ديدار او را نبينند ولى دلها او را به حقيقت ايمان ديده‏ اند، با سنجش شناخته نشود و با حواس درك نشود و به مردم مانند نيست، با آياتش توصيف شده و با علامات شناخته شده، در داوريش ستم نكند، اوست خدا سزاوار پرستشى جز او نيست، مرد بيرون رفت و مي گفت: خدا داناتر است كه رسالت خويش را كجا قرار دهد.

 

مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِي هَاشِمٍ الْجَعْفَرِيِّ عَنْ أَبِي الْحَسَنِ الرِّضَا (ع) قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنِ اللَّهِ هَلْ يُوصَفُ فَقَالَ أَ مَا تَقْرَأُ الْقُرْآنَ قُلْتُ بَلَى، قَالَ أَ مَا تَقْرَأُ قَوْلَهُ تَعَالَى«لا تُدْرِكُهُ الْأَبْصارُ وَ هُوَ يُدْرِكُ الْأَبْصارَ» قُلْتُ بَلَى قَالَ فَتَعْرِفُونَ الْأَبْصَارَ قُلْتُ بَلَى قَالَ مَا هِيَ قُلْتُ أَبْصَارُ الْعُيُونِ فَقَالَ إِنَّ أَوْهَامَ الْقُلُوبِ أَكْبَرُ مِنْ أَبْصَارِ الْعُيُونِ فَهُوَ لَا تُدْرِكُهُ الْأَوْهَامُ وَ هُوَ يُدْرِكُ الْأَوْهَامَ.(31)

محمد بن یحیی از احمد بن محمد از ابى هاشم جعفرى نقل می کند از حضرت امام رضا (علیه السّلام) پرسيدم كه خدا را می توان وصف كرد؟ فرمودند: قرآن نمى‏ خوانى؟ عرض كردم: بلی، فرمودند: قول خداى تعالى را نخواندى: «لا تُدْرِكُهُ الْأَبْصارُ وَ هُوَ يُدْرِكُ الْأَبْصارَ» گفتم: بلی، فرمودند: ابصار را مى‏ شناسی و می دانی چیست؟ گفتم: آرى، فرمود: چيست؟ گفتم: ديد چشمها، فرمودند: به درستى كه وهمها و خيالها كه در دل سر مى ‏زند، از ديدن چشمها بزرگتر و بيشتر است و خيالها او را در نمى ‏يابد و او خيا‏لها را در مى‏يابد و همه را مى‏داند.

 

او را جز به خود او نتوان شناخت

ائمه هدی (علیهم السّلام) با بهره مندی از عقل وحیانی طرز تفکر توحیدی را به ما آموخته اند و در احادیث ائمه (علیهم السّلام) راه خداشناسی به ما نشان داده اند. ایشان برگزيده خداوند و راه واقعى و صراط مستقيم به سوى خدا هستند و راه شناخت خداوند را جز آنچنان که خداوند خود را به مخلوقاتش معرفی نموده ندانسته اند.

حضرت مولی الموحدین امیر المومنین (علیه السّلام) درباره شناخت خداوند فرموده اند:

عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا عَنْ عَلِيِّ بْنِ عُقْبَةَ بْنِ قَيْسِ بْنِ سِمْعَانَ بْنِ أَبِي رُبَيْحَةَ مَوْلَى رَسُولِ اللَّهِ (ص) قَالَ: سُئِلَ‏ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ (ع) بِمَ عَرَفْتَ رَبَّكَ قَالَ بِمَا عَرَّفَنِي نَفْسَهُ قِيلَ وَ كَيْفَ عَرَّفَكَ نَفْسَهُ قَالَ لَا يُشْبِهُهُ صُورَةٌ وَ لَا يُحَسُّ بِالْحَوَاسِّ وَ لَا يُقَاسُ بِالنَّاسِ قَرِيبٌ فِي بُعْدِهِ بَعِيدٌ فِي قُرْبِهِ فَوْقَ كُلِّ شَيْ‏ءٍ وَ لَا يُقَالُ شَيْ‏ءٌ فَوْقَهُ أَمَامَ كُلِّ شَيْ‏ءٍ وَ لَا يُقَالُ لَهُ أَمَامٌ دَاخِلٌ فِي الْأَشْيَاءِ لَا كَشَيْ‏ءٍ دَاخِلٍ فِي شَيْ‏ءٍ وَ خَارِجٌ مِنَ الْأَشْيَاءِ لَا كَشَيْ‏ءٍ خَارِجٍ مِنْ شَيْ‏ءٍ- سُبْحَانَ مَنْ هُوَ هَكَذَا وَ لَا هَكَذَا غَيْرُهُ وَ لِكُلِّ شَيْ‏ءٍ مُبْتَدَأٌ. (32)

عده ای از اصحاب ما از احمد بن محمد بن خالد از بعضی اصحاب ما از على بن عقبه بن قیس بن سمعان بن ابو ربیحه خادم رسول الله (صلی الله علیه و آله) نقل می کند از حضرت امير المؤمنين (علیه السّلام) پرسيدند: به چه نحو پروردگار خود را شناختى؟ فرمودند: به نحوى كه خود را به من معرفى كرده، عرض شد: چگونه خود را معرفى كرده است؟ فرمودند: هيچ نقش و صورتى به او نماند، به حواس احساس نشود، به مردم سنجيده نگردد، نزديك است در عين دورى و دور است در عين نزديكى، برتر از هر چيز است و نتوان گفت چيزى برتر از او است، جلوى هر چيز است و نتوان گفت جلوى دارد، در همه چيز وارد است نه مثل آنكه چيزى درون چيزى است و از همه چيز فراست نه چون چيزى كه بيرون چيزى است، منزه باد آنكه همچنين است و جز او همچنين نيست، هر چيز را سر آغازى است. (33)

حضرت امام محمد باقر (علیه السّلام) در این باره فرموده اند:

عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنِ الْعَبَّاسِ بْنِ مَعْرُوفٍ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ أَبِي نَجْرَانَ قَالَ: كَتَبْتُ إِلَى أَبِي جَعْفَرٍ (ع) أَوْ قُلْتُ لَهُ جَعَلَنِي اللَّهُ فِدَاكَ نَعْبُدُ الرَّحْمَنَ الرَّحِيمَ الْوَاحِدَ الْأَحَدَ الصَّمَدَ قَالَ فَقَالَ إِنَّ مَنْ عَبَدَ الِاسْمَ دُونَ الْمُسَمَّى بِالْأَسْمَاءِ أَشْرَكَ وَ كَفَرَ وَ جَحَدَ وَ لَمْ يَعْبُدْ شَيْئاً بَلِ اعْبُدِ اللَّهَ الْوَاحِدَ الْأَحَدَ الصَّمَدَ الْمُسَمَّى بِهَذِهِ الْأَسْمَاءِ دُونَ الْأَسْمَاءِ إِنَّ الْأَسْمَاءَ صِفَاتٌ وَصَفَ بِهَا نَفْسَهُ. (34)

علی بن ابراهیم از عباس بن معروف از عبد الرحمن بن ابى نجران نقل می کند به حضرت امام محمد باقر (علیه السّلام) نوشتم يا زبانى گفتم: خدا مرا قربانت كند، ما بخشاينده مهربان يگانه، يكتاى بى ‏نياز را مى ‏پرستيم، امام فرمودند: هر كه اسم را پرستد نه مسماى به اسماء را مشرك است و كافر و منكر و چيزى را نپرستيده بلكه من مى ‏پرستم خداى يگانه، يكتاى بى ‏نياز را كه به اين اسماء ناميده شده است نه خود اسماء را زيرا اسماء اوصافى هستند كه خود را بدانها ستوده است.(35)

 

نهى از سخن گفتن درباره ذات خداوند

ائمه اطهار (علیهم السّلام) با نفی هر گونه شباهتی بین خالق و مخلوق از سخن گفتن درباره چگونگی خداوند به علت محدود بودن عقل بشری نهی نموده اند:

مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ رِئَابٍ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ قَالَ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ (ع):‏ تَكَلَّمُوا فِي خَلْقِ اللَّهِ وَ لَا تَتَكَلَّمُوا فِي اللَّهِ فَإِنَّ الْكَلَامَ فِي اللَّهِ لَا يَزْدَادُ صَاحِبَهُ إِلَّا تَحَيُّراً. (36)

محمد بن حسن از سهل بن زیاد از حسن بن محبوب از علی بن رئاب از ابوبصیر نقل شده است که حضرت امام محمد باقر (علیه السّلام) فرمودند: درباره خلق خدا سخن گوئيد و درباره ذات او سخن نكنيد، زيرا گفتگو درباره خدا جز سرگردانى سخنگو نيفزايد. (37)

 

در حدیث ذیل نیز حضرت امام صادق (علیه السّلام) سخن گفتن بشر با عقل محدود خود درباره خداوند را جز پریشان گویی حرف باطل ندانسته است:

عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ أَبِي أَيُّوبَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ (ع)‏ يَا مُحَمَّدُ إِنَّ النَّاسَ لَا يَزَالُ بِهِمُ‏ الْمَنْطِقُ حَتَّى يَتَكَلَّمُوا فِي اللَّهِ فَإِذَا سَمِعْتُمْ‏ ذَلِكَ فَقُولُوا لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ الْوَاحِدُ الَّذِي‏ لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْ‏ءٌ.(38)

علی بن ابراهیم از پدرش از ابوعمیر از ابو ایوب از محمد بن مسلم نقل می کند که حضرت امام صادق (علیه السّلام) فرمودند: اى محمد، مردم هميشه پريشان و نفهميده سخن گويند تا رشته سخن را به خدا كشانند چون شما آن را شنيديد بگویيد: نيست شايسته پرستش جز خداى يگانه ‏اى كه مانند او چيزى نيست.

 

حضرت امام محمد باقر (علیه السّلام) به جای اندیشه در ذات حق تعالی مردم را اندیشه در عظمت خداوند فرا خوانده است:

عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْحَمِيدِ عَنِ الْعَلَاءِ بْنِ رَزِينٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ (ع) قَالَ: إِيَّاكُمْ وَ التَّفَكُّرَ فِي اللَّهِ وَ لَكِنْ إِذَا أَرَدْتُمْ أَنْ تَنْظُرُوا إِلَى عَظَمَتِهِ فَانْظُرُوا إِلَى عَظِيمِ خَلْقِهِ‏.(39)

عده ای از اصحاب ما از احمد بن محمد بن خالد از محمد بن عبدالحمید از علاء بن رزین از محمد بن مسلم نقل کرده اند حضرت امام محمد باقر (علیه السّلام) فرمودند: مبادا در باره خدا انديشه كنيد ولى هر گاه بخواهيد در بزرگى او انديشه كنيد در عظمت خلق او بنگرید.

 

نهى از وصف خداوند متعال به غير آنچه خود را بدان وصف نموده‏

خداوند متعال بشر را از وصف خود بازداشته است و ائمه اطهار (علیهم السّلام) را چون چراغهای هدایت برای مردم قرار داده است تا با به وسیله ایشان خداوند آنگونه که شایسته است پرستیده شود. ائمه معصومین (علیهم السّلام) نیز در احادیث خود به معرفی پروردگار عالمیان پرداختند تا پیروانشان از گمراهی و سرگردانی نجات یابند اما برخلاف فرمایشات ائمه هدی (علیهم السّلام) صوفیه، عرفا و فلاسفه به بحث درباره ذات خداوند پرداختند و حاصل سخن گفتن از ذات الهی به حلول و اتحاد و وحدت وجود و وحدت موجود رسید. سخنان پریشان و باطل ایشان جز بر گمراهی مردم نیفزود.

در این مجال به ذکر احادیثی از ائمه معصومین (علیهم السّلام) که نهی می فرمایند خداوند به غیر از آنچه خود را بدان توصیف نموده وصف شود می پردازیم:

عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنِ الْعَبَّاسِ بْنِ مَعْرُوفٍ عَنِ ابْنِ أَبِي نَجْرَانَ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ عَبْدِ الرَّحِيمِ بْنِ عَتِيكٍ الْقَصِيرِ قَالَ: كَتَبْتُ عَلَى يَدَيْ عَبْدِ الْمَلِكِ بْنِ أَعْيَنَ إِلَى أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (ع) أَنَّ قَوْماً بِالْعِرَاقِ يَصِفُونَ اللَّهَ بِالصُّورَةِ وَ بِالتَّخْطِيطِ فَإِنْ رَأَيْتَ جَعَلَنِيَ اللَّهُ فِدَاكَ أَنْ تَكْتُبَ إِلَيَّ بِالْمَذْهَبِ الصَّحِيحِ مِنَ التَّوْحِيدِ فَكَتَبَ إِلَيَّ سَأَلْتَ رَحِمَكَ اللَّهُ عَنِ التَّوْحِيدِ وَ مَا ذَهَبَ إِلَيْهِ مَنْ قِبَلَكَ فَتَعَالَى اللَّهُ الَّذِي‏ «لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْ‏ءٌ وَ هُوَ السَّمِيعُ الْبَصِيرُ» تَعَالَى عَمَّا يَصِفُهُ الْوَاصِفُونَ الْمُشَبِّهُونَ اللَّهَ بِخَلْقِهِ الْمُفْتَرُونَ عَلَى اللَّهِ فَاعْلَمْ رَحِمَكَ اللَّهُ أَنَّ الْمَذْهَبَ الصَّحِيحَ فِي التَّوْحِيدِ مَا نَزَلَ بِهِ الْقُرْآنُ مِنْ صِفَاتِ اللَّهِ جَلَّ وَ عَزَّ فَانْفِ عَنِ اللَّهِ تَعَالَى الْبُطْلَانَ وَ التَّشْبِيهَ فَلَا نَفْيَ وَ لَا تَشْبِيهَ‏ هُوَ اللَّهُ الثَّابِتُ الْمَوْجُودُ تَعَالَى اللَّهُ عَمَّا يَصِفُهُ الْوَاصِفُونَ وَ لَا تَعْدُوا الْقُرْآنَ- فَتَضِلُّوا بَعْدَ الْبَيَانِ.(40)

علی بن ابراهیم از عباس بن معروف از ابن ابی نجران از حماد بن عثمان از عبد الرحيم بن عتيك القصير نقل می کند به وسيله عبد الملك بن اعين به امام صادق (علیه السّلام) نوشتم كه جمعى در عراق خدا را متصف به صورت و نقشه مى‏دانند، خدا مرا قربانت كند اگر صلاح مى‏دانيد عقيده درست توحيد را به من بنويسيد، چنين به من پاسخ نوشت:

خدايت رحمت كناد، از توحيد و مذهب هموطنان خود پرسيدى؟ برتر است آن خدایى كه به مانندش چيزى نيست و او شنوا و بينا است برتر است از آنچه وصف کنندگان و تشبيه ‏كنندگان خدا به خلقش و افتراء گويندگان او را وصف كنند، بدان (خدايت رحمت كناد) كه مذهب درست توحيد همان است كه در قرآن راجع به صفات خداى عز و جل نازل شده است، از خداى تعالى نيستى و تشبيه به خلق را نفى كن، نه نفی خدا درست است و نه بايد به خداى شبيه به خلق معتقد بود كه او است خداى ثابت و موجود و برتر است از آنچه وصف کنندگان گويند، شما پاى از قرآن فراتر ننهيد تا پس از توصیف حق گمراه شويد.(41)

 

حضرت امام موسی بن جعفر (علیه السّلام) در این باره فرموده اند:

سَهْلٌ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ إِبْرَاهِيمَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ حَكِيمٍ قَالَ: كَتَبَ أَبُو الْحَسَنِ مُوسَى بْنُ جَعْفَرٍ (ع) إِلَى أَبِي أَنَّ اللَّهَ أَعْلَى وَ أَجَلُّ وَ أَعْظَمُ مِنْ أَنْ يُبْلَغَ كُنْهُ صِفَتِهِ فَصِفُوهُ بِمَا وَصَفَ بِهِ نَفْسَهُ وَ كُفُّوا عَمَّا سِوَى ذَلِكَ.(42)

سهل از محمد بن عیسی از ابراهیم از محمد بن حكيم نقل کرده است که ابو الحسن موسى بن جعفر (علیه السّلام) به پدرم نوشت: به راستى خدا بالاتر و والاتر و بزرگتر است از آنكه حقيقت وصفش فهم شود، او را به همان وصف كنيد كه خودش خود را وصف كرده و از هر چه جز آن باز ايستيد. (43)

 

یکی از مسایل مبتلا به در این باره نامیدن خداوند با نامهایی است که خود را به آن نامها نخوانده است. در اسمای الهی ذکر شده در قرآن و توسط معصومین برای پیروانشان از عاشق و معشوق و عشق به ساحت الهی سخنی نرفته است و این از بدعتهای صوفیان است که به فرهنگ عامه رسوخ نموده است.

عرفا و صوفیه علی رغم آیات قرآن و احادیث پیامبر و ائمه هدی (صلوات الله علیهم) مبنی بر اینکه در دین اسلام رهبانیت وجود ندارد ابتدا به زهد و گوشه نشینی روی آوردند و سپس با شکل گیری خانقاهها گروهی با ترک ریاضت و زهد به عشق ورزی با حق روی آوردند. این تصوف عاشقانه سرانجام باعث تعبیراتی درباره ذات خداوند شد که در نهایت به وحدت وجود، حلول و اتحاد که میراث یونان و هند بود؛ ختم شد و سبب خدشه دار شدن مباحث توحیدی گردید. سخنان صوفیان و عارفان مکتب عاشقانه آنقدر غیر حقیقی و دور از شریعت و اصول دین محمدی بود که حتی صوفیان زاهد مسلک نیز همواره تصوف عاشقانه را به خاطر این اعتقادات مورد انتقاد قرار داده اند.

 

پی نوشتها                

(1) کلام و عقاید، صفحه 88

(2)علل الشرائع، جلد‏1، صفحه 10- 9

(3)علل الشرائع، ترجمه ذهنى تهرانى، جلد‏1، صفحه57 - 55

(4)إعتقادات الإمامية، صفحه 8 – 7

(5) إعتقادات الإمامية، جلد‏14، صفحه 387

(6)الكافي، جلد‏1، صفحه 91

(7)أصول الكافي، جلد‏1، صفحه 269 – 268

(8)التوحید، صفحه152 - بحار الانوار، جلد 26،صفحه 260

(9)الکافی، جلد‏1، صفحه 86

(10) اصول کافی، جلد‏1، صفحه 251

(11) الكافي، جلد‏1، صفحه87

(12)أصول الكافي، ترجمه كمره ‏اى، جلد‏1، صفحه 255 – 254

(13)الكافي، جلد‏1، صفحه 88

(14)أصول الكافي ، ترجمه كمره ‏اى، جلد‏1 ، صفحه 257

(15) الإحتجاج على أهل اللجاج، جلد‏1، صفحه 199 - 198

(16)الإحتجاج ، ترجمه جعفرى، جلد‏1 ، صفحه 432

(17) الكافي، جلد‏1، صفحه 107

(18) بحار الانوار، جلد4، صفحه 140

(19) الإحتجاج على أهل اللجاج، جلد ‏1، صفحه 200 – 199

(20) الإحتجاج ، ترجمه جعفرى، جلد ‏1، صفحه 434 – 432

(21) الإحتجاج على أهل اللجاج، جلد‏1، صفحه 200

(22)الإحتجاج، ترجمه جعفرى، جلد‏1، صفحه 434

(23)معاني الأخبار، صفحه 5

(24) الكافي، جلد‏1، صفحه ص82

(25)أصول الكافي ، ترجمه كمره‏ اى، جلد ‏1، صفحه 242

(26) معاني الأخبار، صفحه 6 – 5

(27) معاني الأخبار، ترجمه محمدى، جلد ‏1، صفحه 14 – 12

(28) الكافي، جلد‏1، صفحه 82

(29)أصول الكافي، ترجمه كمره ‏اى، جلد ‏1، صفحه 241 – 239

(30) الكافي، جلد‏1، صفحه 97

(31) الكافي، جلد ‏1، صفحه  99 – 98

(32)الكافي، جلد ‏1 ، صفحه 85

(33)أصول الكافي ، ترجمه كمره‏ اى، جلد ‏1، صفحه 251 – 250

(34) الكافي، جلد‏1، صفحه 88 – 87

(35) أصول الكافي ، ترجمه كمره‏ اى، جلد ‏1، صفحه 257

(36) الكافي، جلد‏1، صفحه 92

(37)أصول الكافي، ترجمه كمره ‏اى، جلد ‏1، صفحه 271

(38) الكافي، جلد‏1، صفحه 92

(39) الكافي، جلد‏1، صفحه 93

(40) الكافي، جلد‏1، صفحه 100

(41)أصول الكافي، ترجمه كمره‏اى، جلد ‏1، صفحه 291

(42) الکافی، جلد‏1، صفحه 102

(43)أصول الكافي، جلد‏1، صفحه 295

 

منابع

قرآن کریم

الإحتجاج على أهل اللجاج (للطبرسي)، احمد بن على طبرسى، 2جلد، مشهد، نشر مرتضى، چاپ: اول، 1403 ق.

الإحتجاج،  احمد بن على طبرسى، ‏ مترجم بهراد جعفرى، تهران‏، اسلاميه‏، 1381 ش‏.

اسرار توحيد، ترجمه التوحيد للصدوق‏، محمد بن على‏ ابن بابويه، محمد على‏ اردكانى، تهران‏، انتشارات علميه اسلاميه‏، بى تا

أصول الكافي، محمد بن يعقوب‏ كلينى، مترجم محمد باقر كمره اى، قم‏، اسوه‏،1375ش‏.

إعتقادات الإمامية، محمد بن على ابن بابويه، ترجمه حسنى، 1جلد، تهران، اسلاميه، چاپ: اول، 1371

بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، محمد باقر بن محمد تقى مجلسى، بيروت، دار إحياء التراث العربي، چاپ دوم، 1403 ق.

بحار الأنوار بخش امامت (ترجمه جلد 23 تا 27)، محمد باقر بن محمد تقى‏ مجلسى، مترجم موسى‏ خسروى، تهران، اسلاميه‏، 1363 ش‏.

التوحيد، محمد بن على ابن بابويه، قم، 1جلد، ،جامعه مدرسين، چاپ: اول، 1398ق.

علل الشرائع ، محمد بن على ابن بابويه، ترجمه ذهنى تهرانى، ‏ قم، مؤمنين، ‏1380 ش‏.

علل الشرائع‏، محمد بن على‏ابن بابويه، قم‏، داورى‏، 1385 ش.

کلام و عقاید، رضا برنجکار، تهران، سمت، 1387

الكافي، محمد بن يعقوب بن اسحاق كلينى، تهران، دار الكتب الإسلاميه، چاپ چهارم، 1407ق.

معاني الأخبار، محمد بن على ابن بابويه، ترجمه محمدى، 2جلد، تهران، دار الكتب الإسلامية، چاپ: دوم، 1377ش.

معاني الأخبار، محمد بن على ابن بابويه، قم، دفتر انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسين حوزه علميه قم، چاپ: اول، 1403 ق.

المرفقات

: فاطمه ابوحمزه