حضرت سکینه بنت الحسین (علیه السّلام) بانوی حاضر در واقعه طف

سکینه دختر امام حسین (علیه السّلام) مادرش رباب دختر امرئ القيس بن عدي الكلبية معدية بودند و همچنین مادر طفل شیرخوار عبد الله بن حسین که در کربلا به شهادت رسید.(1)

اسم سکینه را امینه و برخی امیمه گفته اند. سكينه كه غالبا به آن بانو گفته مي شد تام او نبوده است.(2)

در مقاتل و کتب تاریخی درباره علاقه حضرت سیدالشهدا (علیه السّلام) به حضرت سکینه (سلام الله علیها) و مادرشان سخن رفته است. «ابو الفرج مي گويد: مادر عبد اللَّه بن الحسين رباب دختر امرى القيس است كه حضرت امام حسين (علیه السّلام) در باره ‏اش مي فرمايد:

 لعمرك اننى لاحب دارا

 

تكون بها سكينة و الرباب‏

احبهما و ابذل جل مالى‏

 

و ليس لعاتب عند عتاب‏

يعنى به جان تو قسم من آن خانه‏ اى را دوست دارم كه سكينه و رباب در آن باشند. من ايشان را دوست دارم و بيشتر مال خود را براى آنان بذل و بخشش مي كنم و كسى نمى ‏تواند مرا مورد عتاب قرار دهد.(3)

 

حضور حضرت سکینه (س) در کربلا و دعوت نمودن حضرت امام حسین(علیه السّلام) ایشان را به صبر

حضرت سکینه (سلام الله علیها) به همراه مادر گرامیشان در واقعه عاشورا در کربلا حضور داشتند و حضرت امام حسین (علیهم السّلام) ایشان را به صبر فراخواندند:

روي في بعض المقاتل أن الحسين عليه السلام لما نظر إلى اثنين و سبعين رجلا من أهل بيته صرعى التفت إلى الخيمة و نادى: يا سكينة يا فاطمة يا زينب يا أم كلثوم عليكن مني السلام. فنادته سكينة: يا أبه استسلمت للموت؟ فقال: كيف لا يستسلم للموت من لا ناصر له و لا معين. فقالت: يا أبه ردنا إلى حرم جدنا.

فقال: هيهات لو ترك القطا لنام. فتصارخن النساء فسكتهن الحسين عليه السلام‏.

و فيه أيضا أنه عليه السلام أقبل على أم كلثوم و قال لها: أوصيك يا أخيه بنفسك خيرا، و إني بارز إلى هؤلاء القوم. فأقبلت سكينة و هي صارخة و كان يحبها حبا شديدا، فضمها إلى صدره و مسح دموعها و قال:

سيطول بعدي يا سكينة فاعلمي‏

 

منك البكاء إذ الحمام دهاني‏

لا تحرقي  قلبي  بدمعك حسرة

 

ما دام مني الروح في جثماني‏

فإذا  قتلت  فأنت  أولى  بالذي‏

 

تبكينه  يا  خيرة النسوان‏(4)

برخی از مقاتل نقل کرده اند هنگامی که حضرت امام حسین (علیه السّلام) دیدند که هفتاد و یار ایان به شهادت رسیدند به سوی خیمه آمدند و صدا فرمودند: سكينه و فاطمه و ام كلثوم، عليكن مني السلام. سكينه با او فرياد فرمود: اى پدر جان، تسليم مرگ شدى؟ فرمود: كسى كه يار و ياورى ندارد چگونه تسليم مرگ نشود؟ گفت: پدر جان، ما را به حرم جدّمان برگردان، فرمود: هيهات اگر مرغ قطا را باز مى‏گذاردند مى ‏خوابيد. زنان حرم شيون كردند و حضرت امام حسين (علیه السّلام) آنها را آرام كرد. در همين مقتل است كه رو به ام كلثوم كرد و فرمود: تو را در باره خودت به نيك رفتارى سفارش كنم، من به ميدان اين لشكر مى ‏روم، سكينه شيون ‏كنان پيش آمد، حضرت امام حسين (علیه السّلام) او را بسيار دوست مى ‏داشت، او را به سينه چسبانيد و اشكهايش را پاك كرد و به اين مضمون فرمودند:

گريه‏ ها دارى پس از من اى سكينه جان من چون بميرم گريه‏ ها دارى تو اى آرام من دل مسوزان از من اى جانم به اشك آتشين تا كه باشد جان من اندر تن اى جانان من چون به خون غلطم تو را ماتم بود شايسته ‏تر اى مهين بانوان اى ديده گريان من.(5)

 

عبور حضرت سکینه (س) از قتلگاه و مواجهه با پیکر پاره پاره پدر

هنگامی که بانوان حرم را از قتلگاه عبور دادند حضرت سكينه جسم پاره‏ پاره پدر را در بر كشيد و به زاری و ناله دل سنگ خاره را پاره مى‏ كرد؛ مى‏ناليد و مى‏گريست.

همى‏ گفت اى شه با شوكت و فر

 

تو را سر رفت و ما را افسر از سر

دمى برخيز و حال كودكان بين‏

 

اسيـر  و  دستگير  كوفيـان  بين‏

و روايت شده كه آن مخدّره جسد پدر را رها نمى‏كرد تا آن كه جماعتى از اعراب جمع شدند و او را از جسد پدر بازگرفتند.

و در مصباح كفعمى آمده است كه سكينه گفت: چون پدرم كشته شد، آن بدن نازنين را در آغوش گرفتم، حالت اغما و بى‏هوشى براى من روى داد در آن حال شنيدم پدرم مى‏ فرمود:

شيعتى ما ان شربتم‏ماء عذب فاذكرون

  اذ  سمــعتم  بغريب‏ او شهيـد فاندبوني‏ شیعیانم هر زمان آب گوارایی نوشیدید یاد من باشید.

هر زمان نام غریبی یا شهیدی را بشنوید برای من شیون کنید.

پس اهل بيت را از قتلگاه دور كردند، پس آنها را بر شتران برهنه به تفصيلى كه گذشت سوار كردند و به جانب كوفه روان داشتند.(6)

 

خواب دیدن حضرت سکینه (س) در شام

«قالت سكينة: فلما كان في اليوم الرابع من مقامنا رأيت في المنام رؤيا- و ذكرت مناما طويلا- تقول في آخره: رأيت امرأة راكبة في هودج و يدها موضوعة على رأسها، فسألت عنها فقيل لي: هذه فاطمة بنت محمد رسول اللّه صلى اللّه عليهما و آلهما أم أبيك صلوات اللّه عليه، فقلت: و اللّه لأنطلقن إليها و لأخبرن ما صنع بنا. فسعيت مبادرة نحوها حتى لحقت بها، فوقفت بين يديها أبكي و أقول: يا أماه جحدوا و اللّه حقنا، يا أماه بددوا و اللّه شملنا، يا أماه استباحوا و اللّه حريمنا، يا أماه قتلوا و اللّه الحسين أبانا. فقالت لي: كفي صوتك يا سكينة فقد قطعت نياط قلبي، هذا قميص أبيك الحسين لا يفارقني حتى ألقى اللّه به‏.

و قال الشيخ ابن نما: و رأت سكينة في منامها و هي بدمشق كأن خمسة نجب من نور قد أقبلت و على كل نجيب شيخ و الملائكة محدقة بهم و معهم و صيف يمشي فمضى النجب و أقبل الوصيف إلي و قرب مني و قال: يا سكينة إن جدك يسلم عليك. فقلت: و على رسول اللّه السلام يا رسول رسول اللّه من أنت؟ قال: وصيف من وصائف الجنة. فقلت: من هؤلاء المشيخة الذين جاءوا على النجب؟

قال: الأول آدم صفوة اللّه عليه السلام، و الثاني إبراهيم خليل اللّه عليه السلام، و الثالث موسى كليم اللّه عليه السلام، و الرابع عيسى روح اللّه عليه السلام. فقلت:

من هذا القابض على لحيته يسقط مرة و يقوم أخرى؟ فقال: جدك رسول اللّه صلى اللّه عليه و آله. فقلت: و أين هم قاصدون؟ قال: إلى أبيك الحسين عليه السلام، فأقبلت أسعى في طلبه لأعرفه ما صنع بنا الظالمون بعده، فبينا أنا كذلك إذ أقبلت خمسة هوادج من نور و في كل هودج امرأة، فقلت: من هذه النسوة المقبلات؟

قال: الأولى حواء أم البشر، و الثانية آسية بنت مزاحم، و الثالثة مريم بنت عمران و الرابعة خديجة بنت خويلد، و الخامسة الواضعة يدها على رأسها تسقط مرة و تقوم أخرى جدتك فاطمة بنت محمد أم أبيك. فقلت: و اللّه لأخبرنها ما صنع بنا، فلحقتها فوقفت بين يديها أبكي، و أقول: يا أمتاه جحدوا و اللّه حقنا، يا أمتاه بددوا و اللّه شملنا، يا أمتاه استباحوا و اللّه حريمنا، يا أمتاه قتلوا و اللّه الحسين أبانا.

فقالت: كفي صوتك يا سكينة فقد أحرقت كبدي و قطعت نياط قلبي، هذا قميص أبيك الحسين معي لا يفارقني حتى ألقى اللّه به. ثم انتبهت و أردت كتمان ذلك المنام و حدثت به أهلي فشاع بين الناس‏.» (7)

سیده سكينه گويد: روز چهارم در شام خوابى ديدم، خوابى طولانى را نقل كرده و در آخر آن گفته است: زنى را خواب ديدم كه در هودجى بود و دست بر سر نهاده بود. پرسيدم: اين بانو كيست‌؟ گفتند: فاطمه دختر محمد رسول خدا (صلی الله علیه و آله) و مادر پدر تو است، گفتم: به خدا نزد او مى ‌روم و از آنچه با ما كردند به او شكايت مى‌كنم. نزد او دويدم و برابرش ايستادم و گريستم و مى‌گفتم: مادر جان، حقّ‌ ما را منكر شدند، مادر جان، جمع ما را پراکنده كردند، مادر جان، حرمت ما را شكستند، مادر جان، به خدا پدرم حسين را كشتند، به من فرمودند: اى سكينه جان، زبان دركش كه رگ دلم را بريدى، اين پيراهن پدر تو است كه نگه می دارم تا خدا را با آن ملاقات كنم.

شيخ ابن نما در این باره گفته نوشته است: سكينه در دمشق خواب ديد كه پنج اسب نور مى ‌آيند و بر هر كدام، بزرگوارى سوار است و فرشتگان گرد آنها را گرفته ‌اند و كنيزى بهشتى با آنها است، سواران گذشتند و آن كنيزك نزديك من آمد و گفت: اى سكينه، به راستى جدّت بر تو سلام مى‌رساند. گفتم: بر رسول خدا سلام، تو كيستى‌؟ گفت: يكى از كنيزان بهشتم، گفتم: اينها چه کسانی هستند كه سوار بر اسبان نجيب آمده ‌اند؟ گفت: اوّل آدم صفوة اللّه و دوّم ابراهيم خليل اللّه سوّم موسى كليم اللّه چهارم عيسى روح اللّه گفتم: آنكه دست بر ريش داشت و افتان و خيزان مى ‌رفت چه كسى بود؟ گفت: جدّت رسول خدا (صلی الله علیه و آله) بود. گفتم: كجا مى ‌رفتند؟ گفت: نزد پدرت حسين (علیه السّلام). من نزد او دويدم تا به او خبر دهم كه بعد از او ظالمان با ما چه كردند، در اين ميان پنج هودج نور آمد و در هر هودجى زنى نشسته بود، پرسيدم: اين زنها چه کسانی هستند كه مى‌آيند؟ گفت: اوّل حوّاء امّ‌ البشر است، و دوّم آسيه بنت مزاحم، سوّم مريم بنت عمران، چهارم خديجه بنت خويلد، پنجم كه دست بر سر نهاده و افتان و خيزان است جدّۀ تو فاطمه دختر محمد (صلی الله علیه و آله) و مادر پدر تو است. گفتم: به خدا به او خبر دهم كه با ما چه كردند، برابرش ايستادم و مى‌ گفتم: مادر جان، به خدا حقّ‌ ما را منكر شدند. مادر جان، جمع ما را متفرق كردند. مادر جان، حرمت ما را پايمال كردند. مادر جان، به خدا پدرم حسين را كشتند. فرمود: سكينه، بس كن، جگرم را سوختى، بند دلم را بريدى، اين پيراهن پدرت حسين است كه با من است تا خدا را ملاقات كنم.

سپس بيدار شدم و مى‌ خواستم اين خواب پنهان بماند و به خصوص خانوادۀ خود گفتم و ميان مردم شايع شد.(8)

نویسندگان و صاحبان مقاتل شخصیت این بانوی ارجمند را ستوده اند.

بیشتر سیره نویسان معتقدند که سکینه دختر حضرت امام حسین (علیه السّلام) در مدینه وفات نمودندو در قبرستان بقیع به خاک سپرده شدند. تاریخ وفات ایشان پنجم ربیع الاول سال 117 هجری ذکر شده است.

 

پی نوشتها

(1) منتهى الآمال (عربی)، جلد1‏،صفحه 817    

(2) مقاتل الطالبیین، صفحه ۹۴

(3) زندگانى حضرت امام حسين عليه السلام ( ترجمه جلد 45 بحار الأنوار)، صفحه 70

(4) نفس المهموم، صفحه 315

(5) در كربلا چه گذشت، صفحه 437

(6) منتهى الآمال، شيخ عباس قمى، جلد ‏2، صفحه930 – 929

(7)نفس المهموم، صفحه 414

(8) در کربلا چه گذشت؟ ، صفحه ۵۸2 – 581

 

منابع

- در کربلا چه گذشت؟ ترجمه نفس المهموم، شیخ عباس قمی، قم، مسجد مقدس جمکران، 1381ش.

- زندگانى حضرت امام حسين عليه السلام ( ترجمه جلد 45 بحار الأنوار)، محمد باقر بن محمد تقى مجلسى، تهران ، اسلاميه، چاپ: سوم، 1364ش.

- مقاتل الطالبیین علی بن حسین ابو الفرج اصفهانی، بیروت ، مؤسسة الأعلمي للمطبوعات، 1419ق.

- منتهى الآمال فى تواريخ النبى و الآل عليهم السلام (عربي)، شيخ عباس قمى، قم، ‏موسسه النشر الاسلامى، 1422 ق‏.

- منتهى الآمال فى تواريخ النبى و الآل عليهم السلام (فارسی)، حاج شیخ عباس قمی، قم، دلیل، 1379ش.

- نفس المهموم‏، حاج شيخ عباس قمى، نجف، المكتبه الحيدريه‏، ‏1421 ق./ 1379ش.

المرفقات

: فاطمه ابوحمزه