نگاهی کوتاه به زندگی حضرت محمد (صلى اللَّه عليه و آله)

حضرت رسول اکرم (صلى اللَّه عليه و آله) روز جمعه هفدهم ربيع الأول در عام الفيل هنگام طلوع آفتاب متولد شدند. در روايات عامه تولد آن جناب روز دوشنبه ذكر شده است. آنان پس از اين اختلاف كرده اند و بعضى معتقدند كه تولد حضرت در شب دوم اين ماه بوده و گروهى گفته‏اند در شب دهم اتفاق افتاده است.(زندگانى چهارده معصوم عليهم السلام ، صفحه 3)

« حَدَّثَنَا إِبْرَاهِيمُ بْنُ هَاشِمٍ عَنْ أَعْمَشَ بْنِ عِيسَى عَنْ حَمَّادٍ الطيافي [الطَّنَافِسِيِ‏] عَنِ الْكَلْبِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (عليه السّلام) قَالَ: قَالَ لِي كَمْ لِمُحَمَّدٍ اسْمٌ فِي الْقُرْآنِ قَالَ قُلْتُ اسْمَانِ أَوْ ثَلَاثٌ فَقَالَ يَا كَلْبِيُّ لَهُ عَشَرَةُ أَسْمَاءَ وَ ما مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ‏ وَ مُبَشِّراً بِرَسُولٍ يَأْتِي مِنْ بَعْدِي اسْمُهُ أَحْمَدُ وَ لَمَّا قامَ عَبْدُ اللَّهِ يَدْعُوهُ كادُوا يَكُونُونَ عَلَيْهِ لِبَداً وَ طه ما أَنْزَلْنا عَلَيْكَ الْقُرْآنَ لِتَشْقى‏ وَ يس وَ الْقُرْآنِ الْحَكِيمِ إِنَّكَ لَمِنَ الْمُرْسَلِينَ عَلى‏ صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ‏ وَ ن وَ الْقَلَمِ وَ ما يَسْطُرُونَ‏ وَ ما أَنْتَ بِنِعْمَةِ رَبِّكَ بِمَجْنُونٍ‏ وَ يا أَيُّهَا الْمُزَّمِّلُ‏ وَ يا أَيُّهَا الْمُدَّثِّرُ وَ قَدْ أَنْزَلَ اللَّهُ إِلَيْكُمْ ذِكْراً رَسُولًا فَالذِّكْرُ اسْمٌ مِنْ أَسْمَاءِ مُحَمَّدٍ (صلى الله عليه و آله و سلم) وَ نَحْنُ أَهْلُ الذِّكْرِ فَاسْأَلْ يَا كَلْبِيُّ عَمَّا بَدَا لَكَ قَالَ فَأُنْسِيتُ وَ اللَّهِ الْقُرْآنَ كُلَّهُ فَمَا حَفِظْتُ مِنْهُ حَرْفاً أَسْأَلُهُ عَنْه‏» (بصایر الدرجات، ج‏1، ص512)

« صفار روايت كرده است به سند معتبر از حضرت صادق (عليه السّلام) كه حضرت رسول (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم) را ده نام است در قرآن: محمّد، احمد، عبد الله، طه، يس، نون، مزمّل، مدثّر، رسول و ذكرچنانچه فرموده است‏ وَ ما مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ‏ ( سوره آل عمران/ آيه 144) وَ مُبَشِّراً بِرَسُولٍ يَأْتِي مِنْ بَعْدِي اسْمُهُ أَحْمَدُ (سوره صف/ آيه 6) وَ أَنَّهُ لَمَّا قامَ عَبْدُ اللَّهِ يَدْعُوهُ كادُوا يَكُونُونَ عَلَيْهِ لِبَداً (سوره جن/ آيه 19) طه* ما أَنْزَلْنا عَلَيْكَ الْقُرْآنَ لِتَشْقى‏ (سوره طه/ آيه 1 و 2) يس* وَ الْقُرْآنِ الْحَكِيمِ‏ (سوره يس/ آيه 1 و 2) ن وَ الْقَلَمِ وَ ما يَسْطُرُونَ‏ (سوره قلم/ آيه 1) يا أَيُّهَا الْمُزَّمِّلُ‏ (سوره مزمل/ آيه 1) يا أَيُّهَا الْمُدَّثِّرُ (سوره مدثر/ آيه 1) قَدْ أَنْزَلَ اللَّهُ إِلَيْكُمْ ذِكْراً (سوره طلاق، آیه 10) پس حضرت صادق عليه السّلام فرمود: «ذكر» از نامهاى آن حضرت است، و مایيم اهل ذكر كه حق تعالى در قرآن ذكر كرده است كه هر چه ندانيد از ذكر سؤال كنيد.»(جلاء العيون، صفحه 35)

بعضى از علما از قرآن مجيد چهار صد نام براى آن حضرت ذکر کرده اند و مشهور آن است كه نام آن حضرت در تورات «مؤد مؤد» است، در انجيل «طاب طاب»، در زبور «فارقليط» و بعضى گفته‏اند كه نام حضرت در انجيل «فارقليط» است. امّا برخی از اسماء و القاب كه اكثر علما از قرآن استخراج كرده‏اند عبارتند از: شاهد، شهيد، مبشّر، بشير، نذير، داعى، سراج منير، رحمة للعالمين، رسول اللّه، خاتم النبيّين، نبيّ، امّى، نور، نعمت، روف، رحيم، منذر، مذكّر، شمس، نجم، حم، سما و تين‏.[1]» (جلاء العيون، صفحه 35)

حضرت امیرالمومنین علی(علیه السلام) در نهج البلاغه درباره بعثت پیامبر و زمان جاهلیت چنین می­فرماید: «خداوند متعال پيغمبر اكرم(صلى الله عليه و آله و سلم) را به رسالت مبعوث گردانيد در زماني كه هيچ يك از انبياء باقى نمانده و به خواب رفتن فرق مختلف مردم در تاريكى نادانى و گمراهى طولانى گشته بود و فتنه‏ها در سر تا سر دنيا پا گرفته كارها در هم و بر هم گشته آتش جنگها افروخته و نور و روشنایى دنيا پنهان شده، نادرستيهاى آن آشكار گرديده بود، برگش زرد گشته بود و (مردم) از ثمره آن بهره و سودى نمى‏برند و آبش فرو رفته و خشك شده بود (درخت علم و هدايت را خزان گرفته مردم در راه سعادت و رستگارى قدم نمى‏گذاشتند و خير و نيكویى باقى نمانده بود) نشانه‏هاى هدايت و رستگارى محو و نابود و پرچمهاى هلاكت و بدبختى آشكار شده‏ بود پس دنيا با منظره بدى به اهلش نگريسته و به خواهان خود رو ترش كرده بود ثمره‏اش فساد و تباهكارى و طعامش گوشت مردار بود، شعارش خوف و ترس و رويّه‏اش شمشير بود.(نهج البلاغه، خطبه 88، جلد اول، ص 222-223)

«خداوند به وسيله آن حضرت كينه‏هاى ديرينه را نابود ساخت و آتش دشمنيها را خاموش نمود و ميان برادران ايمانى را (مانند امير المؤمنين و سلمان) الفت و دوستى انداخت و ميان خويشان (مانند حمزه و ابى لهب به سبب اسلام و كفر) جدایى افكند و به واسطه ظهور و پيدايش آن بزرگوار ذلّت و بيچارگى مؤمنين را به عزّت و سرورى و برترى و بزرگى و كفّار را به نكبت و بد بختى مبدّل نمود، سخن او بيان و خاموشيش زبان بود.» (نهج البلاغه، خطبه 95،جلد دوم، ص 283 )

حضرت امیرالمومنین علی (علیه السلام) در نهج البلاغه درباره خصلتهای پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) چنین فرمودند:«پيغمبر(صلّى اللّه عليه و آله) به روى زمين طعام مى‏خورد و مى‏نشست مانند نشستن بنده (دو زانو نشسته پا روى پا نمى‏انداخت) و به دست خود پارگى كفشش را می دوخت و جامه‏اش را وصله مي كرد. بر در خانه‏اش پرده‏اى كه در آن صورتها نقش شده آويخته بود پس به يكى از زنهايش فرمود اى زن اين پرده را از نظر من پنهان كن زيرا وقتى من به آن چشم مى‏اندازم دنيا و آرايشهاى آن را به ياد مى‏آورم پس از روى دل از دنيا دورى گزيد ياد آن را از خود دور ساخت و دوست داشت كه آرايش آن از جلو چشمش پنهان باشد تا باور نكند كه آنجا جاى آرميدن است و اميدوارى درنگ كردن در آنجا را نداشته باشد پس آنرا از خود بيرون و از دل دور كرده و از جلو چشم پنهان گردانيد و چنين است (رفتار) كسى كه چيزى را دشمن مى‏دارد، بدش مى‏آيد به آن چشم اندازد و نام آن در حضورش برده شود.» (نهج البلاغه، خطبه 157،جلد سوم، ص 511)

برخی از غزوات حضرت رسول (صلى الله عليه و آله و سلم) عبارتند از: بدر اولی و کبری، بنى سليم، سويق، ذى امر، قرده، بنى قينقاع، احد، حمراء الاسد، الرجيع، معونه، بنى نضير، بنى لحيان، ذات الرقاع، بدر اخيره، خندق يا احزاب، بنى مصطلق، خيبر، موته، حنين‏ و تبوك. از تعداد غزوات، رنج و مشقتی که پیامبر گرامی اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم) برای نشر و شکل گیری دین اسلام تحمل نمودند؛ مشخص می­شود. (ر.ک. زندگانى چهارده معصوم عليهم السلام ، صفحات 108- 180)

« شيخ مفيد و شيخ طبرسى روايت كرده‏اند كه: چون حضرت (رسول صلّى اللّه عليه و آله و سلّم) از حجّة الوداع مراجعت نمود، بر آن حضرت معلوم شد كه رحلت او به عالم بقا نزديك شده است، پيوسته در ميان ايشان خطبه مى‏خواند، ايشان را از فتنه‏هاى بعد از خود و مخالفت با فرموده ‏هاى خود برحذر مى‏نمود و وصيّت مى‏فرمود ايشان را كه دست از سنّت و طريقه او بر ندارند و بدعت در دين الهى نكنند و متمسّك شوند به عترت و اهل بيت او به اطاعت و نصرت و حراست و متابعت ايشان را بر خود لازم دانند و منع مى‏كرد ايشان را از مختلف شدن و مرتد شدن.

مكرّر مى‏فرمود كه: ايّها النّاس من پيش از شما مى‏روم و شما در حوض كوثر بر من وارد خواهيد شد، از شما سؤال خواهم كرد كه چه كرديد با دو چيز گران بزرگ كه در ميان شما گذاشتم: كتاب خدا و عترت كه اهل بيت من هستند. به درستى كه خداوند لطيف خبير مرا خبر داده است كه اين دو چيز از هم جدا نمى‏شوند تا در حوض كوثر بر من وارد شوند، به درستى كه اين دو چيز را در ميان شما مى‏گذارم و مى‏روم پس سبقت مگيريد بر اهل بيت من و پراكنده مشويد از ايشان و در حقّ ايشان تقصير مكنيد كه هلاك خواهيد شد و چيزى تعليم ايشان مكنيد به درستى كه ايشان از شما داناترند، چنين مى‏يابم شما را كه بعد از من از دين برگرديد و كافر شويد و شمشيرها به روى يكديگر بكشيد، پس من با على را ملاقات كنيد در لشكرى مانند سيل در فراوانى و سرعت و شدّت. بدانيد كه علىّ بن ابى طالب (عليه السّلام) برادر و وصىّ من است و قتال خواهد كرد بر تأويل قرآن چنانچه قتال كردم بر تنزيل قرآن و از اين باب سخنان در مجالس متعدّد مى ‏فرمود.

پس اسامة بن زيد را امير كرد و لشكرى ترتيب داد، امر كرد او را كه با اكثر صحابه بيرون رود به سوى بلاد روم به آن موضعى كه پدرش در آنجا شهيد شده بود و غرض حضرت از فرستادن اين لشكر آن بود كه مدينه از اهل فتنه و منافقان خالى شود و كسى با حضرت امير المؤمنين عليه السّلام منازعه نكند تا امر خلافت بر آن حضرت مستقر گردد و مردم را مبالغه بسيار مى‏فرمود در بيرون رفتن و اسامه را به حرب فرستاد و حكم فرمود كه در آنجا توقّف نمايد تا لشكر بر سر او جمع شوند و جمعى را مقرّر فرمود كه مردم را بيرون كنند و ايشان را حذر مى ‏فرمود از دير رفتن.» ( جلاء العيون، ص84 و 85)

« ترس از فتنه­ های منافقین سبب گردید پیامبر (صلی الله علیه و آله) در حالت بیماری دست بر دوش امير المؤمنين و فضل بن عبّاس انداخت، با نهايت‏ ضعف و ناتوانى پايهاى خود را مى‏ كشيد تا به مسجد در آمد، چون نزديك محراب رسيد ... نشست با مردم نماز را نشسته ادا كرد. حضرت به گروهی از صحابه که از رفتن با لشکر اسامه تخلف کرده بودند دستور اکید به پیوستن به آن لشکر را دادند و لعنت کردند کسی که از این امرسرپیچی کند و مدهوش شدند از تعب رفتن به مسجد و برگشتن و از حزن و اندوهى كه عارض شد بر آن حضرت. پس مسلمانان بسيار گريستند و صداى گريه و نوحه از زنان و فرزندان آن حضرت بلند شد و شيون از مردان و زنان مسلمانان برخاست پس حضرت چشم مبارك گشود و به سوى ايشان نظر كرد فرمود كه: بياوريد از براى من دواتى و كتف گوسفندى تا بنويسم از براى شما نامه‏اى كه گمراه نشويد هرگز.

مؤلّف جلاء العيون گويد كه: اين حديث دوات و قلم در صحيح بخارى‏[2] و مسلم‏[3] و ساير كتب معتبره اهل سنّت مذكور است به طرق متعدّده، چنين روايت كرده ‏اند ايشان از ابن عبّاس كه او گريست آن قدر كه آب ديده‏اش سنگريزه مسجد را تر كرد و مى‏ گفت كه: روز پنجشنبه و چه روز پنجشنبه، روزى كه درد رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم شديد شد و گفت: بياوريد دواتى و كتفى تا بنويسم از براى شما كتابى كه گمراه نشويد بعد از آن هرگز. پس نزاع كردند در اين و سزاوار نبود در حضور پيغمبر كه نزاع كنند.» (جلاء العيون، صفحه87- 88)

« سيّد بن طاووس و كلينى به سند مزبور از حضرت موسى بن جعفر (عليهما السّلام) روايت كرده‏اند كه آن حضرت فرمود كه: از پدرم حضرت امام جعفر صادق (عليه السّلام) پرسيدم: آيا نه چنين بود كه حضرت اميرالمؤمنين (عليه السّلام) كاتب وصيّت نامه رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم) بود كه حضرت بر او القا مى ‏كرد و او مى ‏نوشت و جبرئيل و ملائكه مقرّبان (عليه السّلام) گواهان بودند؟ حضرت صادق (عليه السّلام) ساعتى ساكت شد بعد از آن فرمود كه: چنين بود كه گفتى وليكن چون وقت وفات آن حضرت شد جبرئيل از جانب خداوند جليل نامه نوشته تمام كرده مهر كرده ‏اى آورد با امينان خداوند عالميان از ملائكه مقرّبان.

پس جبرئيل گفت: يا محمّد امر كن كه بيرون كنند آنها را كه نزد تواند به غير از وصىّ تو على بن أبي طالب، تا آن كه نامه آسمانى را از ما وصىّ تو بگيرد، گواه ‏گيرى تو ما را بر آنكه نامه را به او سپردى و او ضامن شود كه عمل نمايد به آنچه در آن نامه هست.

پس امر كرد حضرت رسول (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم) كه هر كه در آن خانه بود بيرون كردند به غير از علىّ بن أبي طالب (عليه السّلام) و فاطمه (عليها السّلام) در پشت پرده نشسته بود، جبرئيل گفت: يا محمّد پروردگارت سلام مى‏رساند و مى‏فرمايد: آن نامه چيزى است كه پيشتر در معراج و غير آن عهد كرده بودم با تو و شرط كرده بودم بر تو و گواه شده بودم به آن بر تو و گواه گرفته بودم بر تو ملائكه خود را به آنكه من كافيم از براى گواه بودن اى محمّد.

حضرت رسول (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم) چون اين سخنان را از جبرئيل شنيد، بندهاى بدن مباركش از خوف الهى لرزيد فرمود: اى جبرئيل! پروردگار من همه نقصها سالم است از و همه سلامتيها از اوست و همه تحيّتها به سوى او برمى‏گردد، راست گفته است پروردگار من، وفا به وعده خود نموده است، نامه را به من بده.

پس جبرئيل نامه را به آن حضرت داد، امر كرد به حضرت امير المؤمنين (عليه السّلام) تسليم نمايد، چون حضرت رسول (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم) نامه را تسليم حضرت على (عليه السّلام) نمود، فرمود بخوان اين نامه را، حضرت نامه را حرف حرف خواند تا به آخر، چون نامه را تمام كرد رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم) فرمود: اين عهد پروردگار من است به سوى من و شرطى است كه بر من گرفته است و امانتى است از او نزد من، من آن را رسانيدم و آنچه خير خواهى امّت بود به عمل آوردم و اداى رسالتهاى خدا نمودم.

اميرالمؤمنين(عليه السّلام) فرمود: گواهى مى‏ دهم از براى تو- پدر و مادرم فداى تو باد- كه تبليغ رسالت كردى و خير خواهى امّت نمودى، تصديق مى ‏نمايم تو را در آنچه گفتى، گواهى مى ‏دهد از براى تو گوش من و چشم من و گوشت من و خون من.

جبرئيل گفت: من نيز براى شما هر دو بر آنچه گفتيد از جمله گواهانم.

حضرت رسول (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم) فرمود: يا على وصيّت مرا گرفتى، دانستى آن را و از براى خدا و از براى من ضامن شدى كه وفا كنى به هر عهدى كه در آن نامه نوشته است؟ حضرت اميرالمؤمنين (عليه السّلام) فرمود: بلى- پدر و مادرم فداى تو باد- بر من است ضمانت آنها و بر خداست كه مرا يارى كند و توفيق دهد كه به آنها عمل نمايم، پس رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم) فرمود: يا على من مى‏ خواهم بر تو گواه بگيرم چون در روز قيامت به نزد من آیى براى من گواهى دهند كه حجّت بر تو تمام كردم، على (عليه السّلام) فرمود: بلى گواه بگيرید.

حضرت رسول (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم) فرمود: جبرئيل و ميكائيل با ملائكه مقرّبان كه با ايشان آمده‏اند و حاضرند، ميان من و تو گواهند، حضرت اميرالمومنین (عليه السّلام) فرمود: گواه شوند بر من و من نيز ايشان را گواه مى‏گيرم- پدر و مادرم فداى تو باد- پس حضرت رسول (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم) ايشان را گواه گرفت.

و از جمله امورى كه بر آن جناب شرط گرفت به امر جبرئيل از جانب حق تعالى آن بود كه گفت: يا على وفا مى‏ كنى به آنچه در اين نامه است از دوستى كسى كه با خدا و رسول دوستى كند و دشمنى كسى كه با خدا و رسول دشمنى كند و بيزارى جستن از ايشان و بر آنكه صبر كنى بر فرو خوردن خشم ايشان و بر رفتن حقّ تو و غصب كردن خمس تو و ضايع كردن حرمت تو؟ حضرت امير المؤمنين (عليه السّلام) گفت: بلى يا رسول اللّه. پس حضرت اميرالمومنین(عليه السّلام) فرمودند: سوگند ياد مى‏كنم به حقّ آن خداوندى كه دانه را شكافت و خلايق را آفريده است كه شنيدم از جبرئيل كه مى‏گفت با رسول خدا كه: يا محمّد اعلام كن او را كه هتك حرمت او خواهند كرد، حرمت او حرمت خدا و رسول است، و ريش مبارك او را از خون سر او خضاب خواهند كرد، پس حضرت اميرالمومنین (عليه السّلام) فرمود كه چون اين كلمه را شنيدم از جبرئيل امين مدهوش شدم بر رو در افتادم، گفتم: بلى قبول كردم و راضى شدم، هر چند هتك حرمت من بكنند و سنّتها را معطّل گردانند و كتاب الهى را پاره كنند و كعبه را خراب كنند و ريشم را از خونم رنگين كنند، در همه احوال صبر خواهم كرد و اميد اجر از پروردگار خود خواهم داشت، تا آنكه مظلوم به نزد تو آيم.

پس حضرت رسول (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم) فاطمه و حسن و حسين (عليهم السّلام) را طلبيد، به ايشان اعلام كرد مثل آنچه را به حضرت اميرالمومنین (عليه السّلام) اعلام كرده بود، ايشان همان را فرمودند که حضرت اميرالمومنین (عليه السّلام) فرموده بود وصيّت‏نامه را مهر كردند به مهرهاى طلاى بهشت كه آتش به آن نرسيده بود، نامه را به حضرت اميرالمؤمنين (عليه السّلام) سپردند.

چون حضرت امام موسى (عليه السّلام) سخن را به اينجا رسانيد، راوى پرسيد: در آن وصيّتنامه چه بود؟ حضرت فرمود كه: سنّتهاى خدا و سنّتهاى رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم.

راوى پرسيد: آيا در آن وصيّت در غصب خلافت اميرالمؤمنين (عليه السّلام) نوشته بود؟ حضرت فرمود: بلى و اللّه جميع آنچه كردند در آن نامه نوشته بود، مگر نشنيده‏اى قول حق تعالى را كه‏ إِنَّا نَحْنُ نُحْيِ الْمَوْتى‏ وَ نَكْتُبُ ما قَدَّمُوا وَ آثارَهُمْ وَ كُلَّ شَيْ‏ءٍ أَحْصَيْناهُ فِي إِمامٍ مُبِينٍ‏ (سوره مبارکه يس، آيه 12) يعنى: ما زنده مى‏گردانيم مردگان را و مى‏نويسيم آنچه پيش فرستاده‏ اند و آنچه بعد از ايشان بر اعمال ايشان مترتّب مى ‏شود، همه چيز را احصا كرده ‏ايم در امام مبين يعنى لوح محفوظ يا امير المؤمنين (عليه السّلام) .

پس حضرت فرمود كه: رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم) به حضرت اميرالمؤمنين (عليه السّلام) و فاطمه (عليها السّلام) فرمود كه: آيا فهميديد آنچه به شما گفتم؟ قبول كرديد كه به آنها عمل نمایيد؟ گفتند: بلى، قبول كرديم چنانچه حقّ قبول كردن است و صبر مى‏ كنيم بر آنچه بر ما دشوار باشد و ما را به‏ خشم آورد[4].» (جلاء العيون، صفحه94-96)

حضرت اميرالمومنین علی بن ابیطالب (عليه السّلام) در نهج البلاغه درباره لحظات جان سپاری پیامبر اکرم (صلى اللَّه عليه و آله) فرمودند:«رسول خدا- صلّى اللَّه عليه و آله- قبض روح شد در حالي كه سرش بر سينه من بود و به روى دستم جان از بدنش جدا شد و (به جهت تيّمن و تبرّك آن) دست به چهره‏ ام كشيدم و غسل آن حضرت(صلّى اللَّه عليه و آله) را متصدّى گرديدم و فرشتگان مرا كمك كردند پس خانه و اطراف آن (حاضرين و فرشتگانى كه در آمد و رفت بودند) به گريه و ناله در آمدند، گروهى از فرشتگان فرود آمده گروهى بالا مى ‏رفتند و همهمه نماز ايشان كه بر آن بزرگوار مى‏ خواندند از گوش من جدا نمى‏ شد تا اينكه او را در آرامگاهش نهاديم. پس كيست در حال حيات و ممات به آن حضرت از من سزاوارتر؟ شتاب كنيد از روى بينایى و بايد در جنگ با دشمن نيّت شما راست باشد كه سوگند به آن كه جز او خدایى نيست من بر راه حقّ هستم و دشمنان ما بر لغزشگاه باطل هستند، مى‏گويم آنچه مى‏ شنويد و از خدا براى خود و براى شما آمرزش مى‏ طلبم. (نهج البلاغه، خطبه 188،جلد چهارم، ص 634-635 )

حضرت امیرالمومنین (عليه السّلام) هنگام به خاك سپردن برترین زنان عالم حضرت فاطمه (عليها السّلام) در خطاب به رسول خدا (صلى اللَّه عليه و آله) و در بی وفایی و ظلم مردم زمانه فرمودند:«درود بر تو اى رسول خدا از من و از دخترت كه در جوار تو فرود آمد و زود به تو پيوست. اى رسول خدا شكيبایى من از (مفارقت و جدایى) برگزيده تو كم گرديد و طاقت و توانایى من از (رفتن) او از دست رفت، براى من پس از ديدار مفارقت و جدایى تو و سختى مصيبت و اندوه تو شكيبایى است. در حالي كه من سرت را بر لحد آرامگاهت‏ نهادم و بين گردن و سينه‏ام جان از تنت خارج شد، ما مملوك خدا هستيم و به سوى او باز مى‏گرديم. همانا امانت (فاطمه عليها السّلام) پس گرفته شد، ولى (در اين مصيبت) همواره بعد از اين در اندوه بوده شبم به بيدارى خواهد گذشت تا اينكه خداوند براى من سرایى كه تو در آن اقامت گزيده‏اى اختيار نمايد و به همين زودى دخترت به تو اجتماع امّت ترا برستم به آن مظلومه خبر خواهد داد. (حقّش را نشناخته، پهلويش را شكسته و جنينش را سقط و فدكش را غصب كردند) پس همه سرگذشت را از او سؤال كن و چگونگى رفتارشان را با ما بپرس، اين همه ستمگرى از ايشان بر ما وارد شده در حالي كه از رفتن تو مدّتى نگذشته و ياد تو از بين نرفته بود و بر هر دو شما درود باد درود وداع كننده (با محبّت و دوستى) نه درود خشمگين و رنجيده و دلتنگ، پس اگر بروم نه از بى علاقگى است و اگر بمانم نه از بد گمانى است به آنچه خداوند به شكيبايان وعده داده است. (نهج البلاغه، خطبه 236،جلد چهارم، ص 821 )

هنگام وفات حضرت رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم) برخی در محل دفن آن حضرت اختلاف كردند، حضرت اميرالمؤمنين (عليه السّلام) فرمودند: خداوند روح پيغمبرش را در شريفترين بقاع زمين اخذ مي كند، اكنون نيز لازم است كه آن حضرت در اطاقى كه از دنيا رفته اند دفن شوند. (زندگانى چهارده معصوم عليهم السلام، صفحه 9)

مآخذ

زندگانى چهارده معصوم عليهم السلام ( ترجمه إعلام الورى)، طبرسى، فضل بن حسن، تهران، 1390 ق.

جلاء العيون، علامه مجلسی، قم، سرور، 1382

نهج البلاغه، محمد بن حسن شریف الرضی، مترجم علی نقی فیض الاسلام اصفهانی، تهران، موسسه چاپ ونشر تالیفات فیض الاسلام، 1379

بصایر الدرجات في فضایل آل محمّد صلّى الله عليهم‏، صفار، محمد بن حسن‏، مصحح: محسن بن عباسعلى‏ كوچه باغى، مكتبة آية الله المرعشي النجفي‏، قم‏،1404 ق‏.

 

: فاطمه ابوحمزه