عزیمت حضرت سیدالشهدا و خاندان عصمت(علیهم السّلام) از مکه به سمت عراق

حضرت امام حسین(علیه السّلام) روز ترویه، هشتم ذی الحجه، سال شصتم هجری از مکه به سمت کوفه حرکت نمودند. در منابع تاریخی از جمله تاریخ طبری نیز به این مطلب اشاره شده است:

«ثم خرج منها لثمان مضين من ذي الحجه يوم الثلاثاء يوم الترويه في اليوم الذى خرج فيه مسلم بن عقيل.»(1)

حضرت امام حسین(علیه السّلام) روز سه شنبه هشتم ذی الحجه، روز ترویه، از مکه خارج شدند. در همان روزی که مسلم بن عقیل در کوفه برای ایشان بیعت گرفتند.

 

در حدیث حضرت امام صادق(علیه السّلام) نیز به زمان حرکت حضرت امام حسین(علیه السّلام) به سمت عراق اشاره شده است:

عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ إِسْمَاعِيلَ بْنِ مَرَّارٍ عَنْ يُونُسَ عَنْ مُعَاوِيَةَ بْنِ عَمَّارٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ (ع) مِنْ أَيْنَ افْتَرَقَ الْمُتَمَتِّعُ وَ الْمُعْتَمِرُ فَقَالَ إِنَّ الْمُتَمَتِّعَ مُرْتَبِطٌ بِالْحَجِّ وَ الْمُعْتَمِرَ إِذَا فَرَغَ مِنْهَا ذَهَبَ حَيْثُ شَاءَ وَ قَدِ اعْتَمَرَ الْحُسَيْنُ بْنُ عَلِيٍّ (ع) فِي ذِي الْحِجَّةِ ثُمَّ رَاحَ يَوْمَ التَّرْوِيَةِ إِلَى الْعِرَاقِ وَ النَّاسُ يَرُوحُونَ إِلَى مِنًى وَ لَا بَأْسَ بِالْعُمْرَةِ فِي ذِي الْحِجَّةِ لِمَنْ لَا يُرِيدُ الْحَجَّ.(2)

معاوية بن عمّار گويد: به حضرت امام صادق (عليه السّلام) گفتم: فرق كسى كه حج تمتّع انجام مى ‌دهد با كسى كه عمره انجام مى‌ دهد چيست‌؟ فرمود: كسى كه حج تمتع انجام مى ‌دهد متصل به حج است و كسى كه عمره انجام مى ‌دهد چون از آن فارغ شد هرجا خواست مى ‌رود و حضرت امام حسين (عليه السّلام) در ذى حجه عمره انجام دادند و روز ترويه به سوى عراق حركت كردند در حالی كه مردم به سوى منی مى ‌رفتند و ايرادى ندارد كسى كه قصد انجام حج ندارد در ذى الحجه عمره انجام دهد.

 

در تاریخ طبری نقلی از دو نفر آورده شده است که شاهد بودند حضرت امام حسین (علیه السّلام) پس از انجام عمره مکه را ترک نمودند در حالی که مردم برای انجام فریضه حج قصد عزیمت به منی را داشتند:

«قال ابو مخنف: قال ابو جناب يحيى بن ابى حيه عن عدى بن حرمله الأسدي عن عبد الله بن سليم و المذرى بن المشمعل الأسديين قالا: خرجنا حاجين من الكوفه حتى قدمنا مكة فدخلنا يوم الترويه فإذا نحن بالحسين و عبد الله بن الزبير قائمين عند ارتفاع الضحى فيما بين الحجر و الباب، قالا: فتقربنا منهما فسمعنا ابن الزبير و هو يقول للحسين: ان شئت ان تقيم اقمت فوليت هذا الأمر فازرناك و ساعدناك و نصحنا لك و بايعناك فقال له الحسين: ان ابى حدثنى ان بها كبشا(3) يستحل حرمتها فما أحب ان أكون انا ذلك الكبش فقال له ابن الزبير: فاقم ان شئت و توليني انا الأمر فتطاع و لا تعصى فقال: و ما اريد هذا أيضا، قالا: ثم انهما اخفيا كلامهما دوننا فما زالا يتناجيان حتى سمعنا دعاء الناس رائحين متوجهين الى منى عند الظهر قالا: فطاف الحسين بالبيت و بين الصفا و المروة و قص من شعره و حل من عمرته ثم توجه نحو الكوفه و توجهنا نحو الناس الى منى.

قال ابو مخنف: عن ابى سعيد عقيصى عن بعض اصحابه قال: سمعت الحسين بن على و هو بمكة و هو واقف مع عبد الله بن الزبير فقال له ابن الزبير الى يا بن فاطمه فاصغى اليه فساره قال: ثم التفت إلينا الحسين فقال: ا تدرون ما يقول ابن الزبير؟ فقلنا: لا ندري، جعلنا الله فداك فقال: قال: أقم في هذا المسجد اجمع لك الناس ثم قال الحسين: و الله لان اقتل خارجا منها بشبر أحب الى من ان اقتل داخلا منها بشبر و ايم الله لو كنت في جحر هامه من هذه الهوام لاستخرجوني حتى يقضوا في حاجتهم و والله ليعتدن على كما اعتدت اليهود في السبت.(4)

«ابومخنف نقل می کند ابو جناب یحیی بن ابی حیه از عدی بن حرمله اسدی از عبد الله بن سليم اسدى و مذرى بن مشمعل، هردو از قبیله اسد، گويند: به آهنگ حج از كوفه برفتيم تا به مكه رسيديم، روز ترويه وارد آنجا شديم، حسين(علیه السّلام) و عبد الله بن زبير را ديديم كه هنگام بر آمدن روز ميان حجر و در ميان حجر و در ايستاده بودند.

گويند: نزديك رفتيم و شنيديم كه ابن زبير به حسين(علیه السّلام) مى ‏گفت: «اگر مى خواهى بمانى، بمان و اين كار را عهده كن كه پشتيبان تو مى ‏شويم و ياريت مى‏ كنيم، نيكخواهى مى‏ كنيم و بيعت مى ‏كنيم.» حسين(علیه السّلام) گفت: «پدرم به من گفته سالارى آنجا هست كه حرمت كعبه را مى ‏شكند، نمى ‏خواهم من آن سالار باشم.» ابن زبير بدو گفت: «اگر مى‏ خواهى بمان و كار را به من واگذار كه اطاعت بينى و نافرمانى نبينى.» گفت: «اين را هم نمى ‏خواهم.» گويند: سپس آنها سخن آهسته گفتند كه ما نشنيديم و همچنان آهسته صحبت مى‏ گفتند تا وقتى كه دعاى مردم را شنيدند كه هنگام ظهر سوى منی روان بودند.

گويند: حسين(علیه السّلام) بر خانه و ميان صفا و مروه طواف كرد و تقصیر کرد و احرام عمره بگذاشت آنگاه سوى كوفه روان شد و ما با كسان سوى منی رفتيم.

ابو مخنف از ابو سعيد عقيصى از قول يكى از ياران خويش نقل می کند: حسين بن على(علیه السّلام) را ديدم كه در مكه با عبد الله بن زبير ايستاده بود، ابن زبير به او گفت: «اى پسر فاطمه‏ نزديك بيا» و حسين گوش به او فرا داد كه آهسته با وى سخن گفت.

گويد: آنگاه حسين(علیه السّلام) روى به ما كرد و گفت: «مى‏ دانيد ابن زبير چه مى‏ گويد؟» گفتيم: «خدا ما را فداى تو كند، نمى ‏دانيم.» گفت: «مى ‏گويد در اين مسجد بمان تا مردم را بر گرد تو جمع كنم.» گويد: آنگاه حسين(علیه السّلام) گفت: «به خدا اگر يك وجب بيرون از مسجد كشته شوم، نزد من بهتر است كه يك وجب داخل آن كشته كه شوم. به خدا اگر در سوراخ يكى از خزندگان باشم بيرونم مى‏كشند تا كار خودشان را انجام دهند. به خدا به من تعدى مى ‏كنند چنانكه يهودان به روز شنبه تعدى كردند.»(5)

 

خطبه حضرت امام حسین(علیه السّلام) قبل از حرکت به کوفه

حضرت امام حسین(علیه السّلام) به این دلیل که حرمت خانه خدا با ریختن خون ایشان شکسته نشود تصمیم عزیمت به سمت کوفه گرفتند و طبق نقل مقاتل و کتب تاریخی قبل از عزیمت این خطبه را ایراد فرمودند:

«الْحَمْدُ لِلَّهِ وَ مَا شَاءَ اللَّهُ وَ لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَى رَسُولِهِ وَ سَلَّمَ خُطَّ الْمَوْتُ عَلَى وُلْدِ آدَمَ مَخَطَّ الْقِلَادَةِ عَلَى جِيدِ الْفَتَاةِ وَ مَا أَوْلَهَنِي إِلَى أَسْلَافِي اشْتِيَاقَ يَعْقُوبَ إِلَى يُوسُفَ وَ خُيِّرَ لِي مَصْرَعٌ أَنَا لَاقِيهِ كَأَنِّي بِأَوْصَالٍ تَقَطَّعُهَا عُسْلَانُ الْفَلَا‏ه بَيْنَ النَّوَاوِيسِ وَ كَرْبَلَاءَ فَيَمَلَأْنَ مِنِّي أَكْرَاشاً جَوْفاً وَ أَجْرِبَةً سُغْباً لَا مَحِيصَ عَنْ يَوْمٍ خُطَّ بِالْقَلَمِ رِضَى اللَّهِ رِضَانَا أَهْلَ الْبَيْتِ نَصْبِرُ عَلَى بَلَائِهِ وَ يُوَفِّينَا أُجُورَ الصَّابِرِينَ لَنْ تشُذَّ عَنْ رَسُولِ اللَّهِ (ص) لَحْمَتُهُ بل هِيَ مَجْمُوعَةٌ لَهُ فِي حَظِيرَةِ الْقُدُسِ تَقَرُّ بِهِمْ عَيْنُهُ وَ يَنَجزُ بهم وَعْدُه. ألا مَنْ كَانَ فِينَا بَاذِلًا مُهْجَتَهُ وَ مُوَطِّناً عَلَى لِقَائِنَا نَفْسَهُ فَلْيَرْحَلْ فَإِنِّي رَاحِلٌ مُصْبِحاً إِنْ شَاءَ اللَّهُ.»(6)

«الحمد اللّه و ما شاء اللّه و لا قوّة الّا باللّه، درود خداوند بر رسول او باد، براى اولاد آدمى مرگ نوشته شده است مانند گلوبند زنان جوان، اشتياق من به ديدن گذشتگان خود، بيش از اشتياق يعقوب به يوسف است، محلی كه ملاقات خواهم كرد، بهترين محلّ براى من است. گويا مى‏‌بينم در ميان نوامیسم در زمین کربلا، گرگهاى بيابان بندبند مرا جدا می کنند پس درون خود را از آتش پر مى‏ كنند. راه فرارى نيست از روزى كه با قلم قضاء نوشته شده است و ما اهل بيت رضا به قضاى خدا داده ‏ايم و بر بلاى او شكيبا بوده ‏ايم و او پاداش صابران را به ما خواهد داد. خانواده رسول خدا از او پراكنده نخواهند شد، بلكه در حضيرة القدس نزد وى جمع هستند و وعده الهى محقق است. اكنون كسى كه در راه ما از بذل جان نينديشد و در طلب لقاى حقّ از فداى نفس نپرهيزد پس با من كوچ کند که من بامداد فردا عازم خواهم بود.

 

اطلاع یافتن جعفر بن ابیطالب از حرکت حضرت امام حسین(علیه السّلام) و فرستادن نامه جهت منصرف نمودن حضرت از رفتن به کوفه

جعفر بن ابیطالب (رضوان الله علیه)، پسر عموى حضرت امام حسين (عليه السّلام) و همسر حضرت زينب (عليها السّلام)، با آگاهی از حرکت حضرت امام حسین(علیه السّلام) به همراه خاندان و یاران ایشان به سمت کوفه نامه ای برای حضرت نوشتند و آن را توسط دو پسر خود برای حضرت فرستادند. حضرت امام سجاد(علیه السّلام) در ابن باره فرموده اند:

«قَالَ‌ عَلِيُّ‌ بْنُ‌ الْحُسَيْنِ‌ بْنِ‌ عَلِيٍّ‌ (عَلَيْهِ‌ السَّلاَمُ‌): لَمَّا خَرَجْنَا مِنْ‌ مَكَّةَ‌ كَتَبَ‌ عَبْدُ اللَّهِ‌ بْنُ‌ جَعْفَرِ بْنِ‌ أَبِي طَالِبٍ‌ إِلَى الْحُسَيْنِ‌ بْنِ‌ عَلِيٍّ‌ [عَلَيْهِ‌ السَّلاَمُ‌] مَعَ‌ ابْنَيْهِ‌ عَوْنٍ‌ وَ مُحَمَّدٍ: «أَمَّا بَعْدُ فَإِنِّي أَسْأَلُكَ‌ بِاللَّهِ‌ لَمَّا انْصَرَفْتَ‌ حِينَ‌ تَنْظُرُ فِي كِتَابِي فَإِنِّي مُشْفِقٌ‌ عَلَيْكَ‌ مِنَ‌ الْوَجْهِ‌ الَّذِي تَتَوَجَّهُ‌ لَهُ‌ أَنْ‌ يَكُونَ‌ فِيهِ‌ هَلاَكُكَ‌ وَ اسْتِئْصَالُ‌ أَهْلِ‌ بَيْتِكَ‌، إِنْ‌ هَلَكْتَ‌ الْيَوْمَ‌ طَفِئَ‌ نُورُ الْأَرْضِ‌ فَإِنَّكَ‌ عَلَمُ‌ الْمُهْتَدِينَ‌ وَ رَجَاءُ الْمُؤْمِنِينَ‌ فَلاَ تَعْجَلْ‌ بِالسَّيْرِ فَإِنِّي فِي أَثَرِ الْكِتَابِ‌. وَ السَّلاَمُ‌»(7)

حضرت امام على بن حسين بن على (علیه السّلام) مى ‌فرمايد وقتى از مكه بيرون آمدیم عبدالله بن جعفر بن ابى طالب به وسيلۀ دو پسرش عون و محمد به حضرت امام حسين(علیه السّلام) نامه ای فرستاد: «به خدا ترا سوگند مى دهم و از شما مى ‌خواهم وقتى كه نامه ‌ام را ديدى، از راهى كه انتخاب نموده ای برگردى. برايتان نگرانم كه مبادا به هلاكت شما و نابودى اهل بيتت بیانجامد. امروز اگر شما از دست بروى نور زمين خاموش خواهد شد، زيرا كه تو پرچم هدايت يافتگان و اميد مؤمنين هستى، در رفتن عجله مكن كه من به دنبال اين نامه خواهم آمد. و السلام»

 

حضرت امام حسین(علیه السّلام) در جواب نامه ایشان نوشتند:

«أما بعد، فإن كتابك ورد عليّ‌ فقرأته و فهمت ما ذكرت، و أعلمك أني رأيت جدي رسول اللّه صلّى اللّه عليه و سلّم في منامي فخبّرني بأمر و أنا ماض له، لي كان أو عليّ‌، و اللّه يا ابن عمي لو كنت في جحر هامة من هوام الأرض لاستخرجوني [و] يقتلوني، و اللّه يا ابن عمي ليعدين علي كما عدت اليهود على السبت. و السلام (8)

امّا بعد، نامه تو رسيد. شفقت و محبّت تو درباره من معلوم است الّا آن است كه من از جدّ خويش محمّد مصطفى (ص) شنيدم كه مى ‏فرمود: اگر تو در سوراخ جنبنده‏ اى بخزى، ايشان تو را بيرون آرند و بكشند. اى عبد اللّه، اين قوم در كشتن من همچنان غلوّ كنند كه جهودان در روز شنبه كردند. (9)

 

وحشت بنی امیه از حرکت حضرت امام حسین(علیه السّلام) به سوی عراق

بنى ‏اميّه از حرکت حضرت امام حسین(علیه السّلام) به سوی کوفه و خارج شدن از مکه بيمناك بودند. «زيرا آنان را از ترسيم روش رويارويى با آن حضرت و انتخاب شرايط زمانى، مكانى و تبليغاتى اين رويارويى، محروم ساخت؛ آن هم در هنگامى كه امام(علیه السّلام) اصرار داشت تا در شرايط زمانى و مكانى ‏اى كه او خود ایشان انتخاب مى ‏فرمایند به شهادت برسند. و بدين وسيله دشمن نتواند بر قتل او سرپوش نهد يا از واقعه شهادتش به نفع خود استفاده كند و اهداف مورد نظر از اين قتل را از بين ببرد. زیرا كه امام(علیه السّلام) قصد داشتند از اين راه، وجدان امت را تكان دهد تا در راه درستى كه حضرت مى‏خواستند به حركت درآيد.»(10)

«حكومت محلّى اموى در مكّه مكرّمه به منظور بازگرداندن امام(علیه السّلام) به مكّه، دو روش را در پيش گرفت؛ يك روش آشتى جويانه بود و طى آن عمرو بن سعيد اشدق طى نامه ‏اى به امام(علیه السّلام) به آن حضرت وعده امان و نيكى و جايزه داد. روش ديگر سركوبگرانه و نظامى بود و بر اساس آن شمارى از مردان شرطه مأمور شدند راه خروج كاروان حسينى از مكّه را سدّ كنند.» (11)

 

نامه حاکم مدینه به حضرت امام حسين(علیه السّلام)

در برخی منابع ذکر شده است که با حرکت حضرت امام حسين(علیه السّلام) به سوی کوفه جعفر بن ابیطالب(رضوان الله علیه) از حاکم مدینه برای امام (علیه السّلام) درخواست امان نامه نمود.(12)

در برخی از متون نقل شده است عمرو بن سعيد بن عاص به جعفر بن ابیطالب(رضوان الله علیه) می گوید:«هر چه خواستى بنويس و برايم بياور تا من مهرش بكنم.» (13)

برخی از تحلیلگران معتقدند ادبیات نامه ای که جعفر بن ابیطالب(رضوان الله علیه) به حضرت امام حسين(علیه السّلام) نوشته اند حاکی از ادب فراوان او و اعتقاد به امامت حضرت امام حسين(علیه السّلام) می باشد و با ادبیات نامه ارسالی عمرو بن سعيد بن عاص متفاوت است. با وجود مضامین جسارت آمیز و جاهلانه نسبت به مقام امام (علیه السّلام) نامه عمرو بن سعيد نمی تواند انشای عبدالله بن جعفر(رضوان الله علیه) باشد و طبق نقل برخی از مورخان نویسنده این نامه را خود عمرو بن سعید دانسته اند.

 

ابن اعثم کوفی متن نامه ارسالی حاکم مکه به حضرت امام حسین(علیه السّلام) را چنین ذکر کرده است:

«و قد بعثت إليك بابني يحيى بن سعيد فأقبل إليّ‌ معه فلك عندنا الأمان و الصلة و البرّ و الإحسان و حسن الجوار و اللّه لك بذلك عليّ‌ شهيد و وكيل و مراع و كفيل. و السلام»(14)

همانا من به سوی تو پسرم یحیی بن سعید را فرستادم پس به همراه او نزد ما بیا. ما تو را امان می دهیم و به تو احسان و نیکی می کنیم و برای تو همنشینی نیکو خواهیم بود. خدا را بر این کار شاهد و وکیل می گیرم که به تو چنین نامه ای دادم.

 

مقتل خوارزمی در متن نامه عمرو بن سعيد به امام می آورد؛ با توجه به پیشامدی که برای حضرت مسلم (علیه السّلام) و شیعیان کوفه رخ نموده است به کوفه نرود. در حالی که شهادت حضرت مسلم (علیه السّلام) فردای حرکت حضرت امام حسین(علیه السّلام) یعنی روز عرفه رخ داده است و رسیدن خبر شهادت حضرت مسلم (علیه السّلام) و اوضاع کوفه با وسایل ارتباطی آن زمان به چند روز وقت احتیاج داشت چندان که حضرت امام حسین(علیه السّلام) در میان راه خبر شهادت را دریافت نمودند و از احوال کوفه مطلع شدند.  

به هر حال پر واضح است که متن نامه ای که در خوارزمی از طرف عمرو بن سعید برای حضرت امام حسین(علیه السّلام) نوشته شده است دخل و تصرف صورت گرفته است.(15)

 

حضرت امام حسین(علیه السّلام) در جواب نامه حاکم مدینه چنین نگاشتند:

«أما بعد، فإنه لن يشاق من دعا إلى اللّه و عمل صالحا و قال إنني من المسلمين و قد دعوت إلى البر و الإحسان و خير الأمان أمان اللّه و نحن نسأل اللّه لنا و لك في الدنيا و الآخرة عملا زكيا فإن كنت نويت في كتابك هذا إليّ‌ من بري وصلتي فجزيت بذلك خيرا في الدنيا و الآخرة. و السلام»(16)

هرگز از درِ دشمنی با خدا و رسول وارد نمی شود كسی كه مردم را بسوی خدا فرابخواند و عمل صالح و كار نيكو انجام دهد و بگويد: من از مسلمانانم؛ تو مرا به امان نيكی و بخشش فراخوانده‌ای؛ ولی بهترين امان، امانِ خدا است و هرگز در آخرت امان ندارد كسی كه در دنيا از خداوند نترسد. پس ما از خداوند درخواست ترسی را در دنيا می كنيم كه موجب امان ما در روز قيامت باشد. اكنون اگر تو با اين نامه ات قصد احسان به من را داشتی، خداوند در دنيا و آخرت به تو پاداش خير عطا فرمايد.

 

در منتهی الامال از مراجعه عبدالله بن جعفر (رضوان الله علیه) به عمرو بن سعيد، حاکم مدینه، به منظور گرفتن امان برای حضرت امام حسین(علیه السّلام) و همراهی با يحيى بن سعيد (برادر حاکم مدینه) برای رساندن نامه عمرو بن سعيد به حضرت امام حسین(علیه السّلام) چنین آمده است:

«پس آن نامه را با دو پسر خويش عون و محمّد به خدمت آن حضرت فرستاد و خود رفت به نزد عمرو بن سعيد و از او خواست كه نامه امان براى حضرت سيد الشّهداء (عليه السّلام) بنويسد و از او بخواهد كه مراجعت از آن سفر كند.

عمرو خطّ امان براى آن حضرت نوشت و وعده صله و احسان داد كه آن حضرت برگردد و نامه را با برادر خود يحيى بن سعيد روانه كرد و عبد اللّه بن جعفر با يحيى همراه شد، بعد از آن كه فرزندان خويش را از پيش روانه كرده بود، چون به آن حضرت رسيدند نامه را به آن جناب دادند و مبالغه در مراجعت از آن سفر نمودند.

حضرت فرمودند: من پيغمبر (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم) را در خواب ديده ‏ام مرا امرى فرموده كه در پى امتثال آن امر روانه ‏ام.

گفتند: آن خواب چيست؟ فرمود: تا به حال براى احدى نگفته ‏ام و بعد از اين هم نخواهم گفت تا خداى خود را ملاقات كنم.

پس چون عبد اللّه مأيوس شد به فرزندان خود عون و محمّد گفت كه ملازم آن حضرت باشند و در سير و جهاد در ركاب آن جناب باشند و خود با يحيى بن سعيد در كمال حسرت برگشت و آن حضرت به سمت عراق حركت فرمودند.(17)

 

سد نمودن راه بر حضرت امام حسین(ع) و همراهان ایشان توسط عمال بنی امیه

همانطور که در وقعه الطف و تاریخ طبری آمده است پس از اینکه حاکم مدینه از طریق نوشتن نامه کاری از پیش نبرد بر آن شد تا راه حضرت امام حسین(علیه السّلام) را سد نماید:

«لَمَّا خَرَجَ‌ الْحُسَيْنُ‌ (عَلَيْهِ‌ السَّلاَمُ‌) مِنْ‌ مَكَّةَ‌ اعْتَرَضَهُ‌ رُسُلُ‌ عَمْرِو بْنِ‌ سَعِيدِ بْنِ‌ الْعَاصِ‌ عَلَيْهِمْ‌ يَحْيَى بْنُ‌ سَعِيدٍ فَقَالُوا لَهُ‌: انْصَرِفْ‌، أَيْنَ‌ تَذْهَبُ؟ فَأَبَى عَلَيْهِمْ‌. وَ تَدَافَعَ‌ الْفَرِيقَانِ‌ فَاضْطَرَبُوا بِالسِّيَاطِ‍‌ وَ مَضَى الْحُسَيْنُ‌ [عَلَيْهِ‌ السَّلاَمُ‌] عَلَى وَجْهِهِ‌.

فَنَادَوْهُ‌: يَا حُسَيْنُ‌، أَلاَ تَتَّقِي اللَّهَ‌، تَخْرُجُ‌ مِنَ‌ الْجَمَاعَةِ‌ وَ تُفَرِّقُ‌ بَيْنَ‌ هَذِهِ‌ الْأُمَّةِ‌! فَتَأَوَّلَ‌ حُسَيْنٌ‌ [عَلَيْهِ‌ السَّلاَمُ‌] قَوْلَ‌ اللَّهِ‌ عَزَّ وَ جَلَّ‌:«لِي عَمَلِي وَ لَكُمْ‌ عَمَلُكُمْ‌ أَنْتُمْ‌ بَرِيئُونَ‌ مِمّا أَعْمَلُ‌ وَ أَنَا بَرِيءٌ مِمّا تَعْمَلُونَ‌»(18)

وقتى حضرت امام حسين(علیه السّلام) از مكه خارج شدند فرستادگان عمرو بن سعيد بن عاص [والى مدينه] به سركردگى يحيى بن سعيد [برادر عمرو بن سعيد] راه را بر ایشان سد نمودند و گفتند: برگردید، كجا مى‌ روید؟ ولى حضرت امام حسين(علیه السّلام) در برابرشان ايستاد. هر دو گروه با تازيانه يكديگر را دور مى ‌راندند ولى حضرت امام حسين(علیه السّلام) به راه خود ادامه دادند.

صدا زدند: يا حسين، آيا از خدا نمى‌ هراسى از جماعت مسلمين خارج شده بين اين امت تفرقه مى ‌افكنى؟ حضرت امام حسين(علیه السّلام) در پاسخ اين كلام خداى عزّ و جل را تلاوت فرمودند:« [اگر تو را تكذيب كنند بگو] كار من براى من است و كار شما براى شماست، شما از آنچه من مى‏ كنم بيزاريد و من از آنچه شما مى ‏كنيد بيزارم‏.(آیه 41، سوره مبارکه یونس)»

 

در معدود مقاتلی نقل شده است که  حضرت امام حسین(علیه السّلام) به هر یک از افرادی که با او از مکه حرکت نمودند ده دینار و یک شتر دادند تا جایی که نگارنده در کتب تاریخی و مقاتل دیده است این خبر توسط ابن اعثم در قرن چهارم نقل شده است و سپس خوارزمی در قرن ششم در مقتل خود این مطلب را از ابن اعثم نقل کرده است. نقل ابن اعثم چنین است:

«قال: ثم جمع الحسين أصحابه الذين قد عزموا على الخروج معه إلى العراق فأعطى كل واحد منهم عشرة دنانير و جملا يحمل عليه زاده و رحله ثم إنه طاف بالبيت و بالصفا و المروة و تهيأ للخروج فحمل بناته و أخواته على المحامل.» (19)

گفت: سپس حضرت امام حسین(علیه السّلام) اصحابی که قصد عزیمت با ایشان به سوی عراق را داشتند جمع نمودند و به هر یک ده درهم و یک شتر که بر آن توشه خود را حمل کند اعطاء کرد سپس حضرت طواف کعبه و صفا و مروه نمودند و برای عزیمت آماده شدند و دختران و خواهران خود را بر شترها سوار نمودند.

 

ظاهرا در قرن دهم محمد بن ابی طالب حائری در تسلیة المجالس و زینة المجالس الموسم بمقتل الحسین (علیه السّلام) نیز مطلب مزبور را از مقتل خوارزمی نقل نموده است و شرح شافية أبي فراس از آن نقل قول نموده است.

این مطلب در مقتل مقرم در قرن چهاردهم بدون ذکر منبع آورده شده است.

قزويني در کتاب الإمام الحسين(عليه السّلام) و أصحابه در قرن چهاردهم از ابن اعثم كوفي و المخزون این مطلب را نقل نموده است.

شیخ عباس قمی در قرن چهاردهم این مورد را در نفس المهموم از المخزون في تسلية المحزون نقل کرده است.

بنابر این به نظر می رسد منبع چنین ادعایی اینکه حضرت امام حسین(علیه السّلام) به هر یک از افرادی که با او از مکه حرکت نمودند ده دینار و یک شتر دادند الفتوح ابن اعثم بوده است.

موسوعه امام الحسين(عليه ‏السلام) این مطلب را از جمل من أنساب الأشراف و أنساب الأشراف نقل نموده است.(20) که در کتاب أنساب ‏الأشراف چنین مطلبی یافت نشد ولی در جمل من أنساب الأشراف چنین آمده است:

«قالوا و لقي الحسين بالتنعيم عيرا قد أقبل بها من اليمن بعث بها بجير بن ريسان الحميري إلى يزيد بن معاوية و كان عامله على اليمن و على العير ورس و حلل و رسله فيها ينطلقون إلى يزيد فأخذها الحسين فانطلق بها معه و قال لأصحاب الإبل: لا أكرهكم من أحبّ‌ أن يمضي معنا إلى العراق و فيناه كراه و أحسنّا صحبته و من أحب أن يفارقنا من مكاننا هذا أعطيناه من الكراء على قدر ما قطع من الأرض فأوفى من فارقه حقه بالتنعيم و أعطى من مضى معه و كساهم فيقال إنه لم يبلغ كربلاء منهم الا ثلاثة نفر فزادهم عشرة دنانير عشرة دنانير و أعطاهم جملا جملا و صرفهم.» (21)

حضرت امام حسین (علیه السّلام) به منزلگاهِ تنعیم رسیدند و کاروانی آنجا دیدند که از یمن می ‌آمد و بحیر‌ بن‌ ریسان حمیری که از جانب یزید عامل یمن بود، برای وی کالاهایی فرستاده بود که پیش یزید می ‌بردند. امام جلوی کاروان را بگرفت و پس از آن به شتربانان گفت: شما را مجبور نمی‌ کنم با من بیایید، هرکس خواهد با ما به عراق آید، کرایه او را می ‌دهیم و مصاحبتش را نیکو می ‌داریم و هرکه نخواهد همین‌جا از ما جدا شود کرایه او را به قدر مسافتی که پیموده می‌دهیم. سپس هرکس که جدا شد حق او را پرداختند و هرکس همراه امام شد، ده درهم ده دینار به آنان داده شد و لباس نیز بر آنان پوشانده شد. نقل شده است که فقط سه نفر از آنها به کربلا رسیدند و به هر کدام از آنان ده دینار و یک شتر دادند و گفتند؛ بروید.

 

این مطلب را ظاهرا اول بار ابن اعثم نقل نموده است و مقاتلی هم که نقل قول کرده اند تقریبا منبعشان همان سخن ابن اعثم است و در منابع متقدم شیعی چنین مطلبی نقل نشده است. از آنجایی که در مباحث مقتل نگاری انتقاداتی بر برخی از مطالب ابن اعثم وارد است و در مطالب ارائه شده بعضا به آنها اشاره شده بنابراین این مطلب مخدوش است و استنادات کافی برای درستی این مطلب در دست نیست.

با توجه به اینکه طبق نقل کتاب «جمل من أنساب الأشراف» احتمال فرض اینکه پرداخت ده دینار و یک شتر به عنوان مزد شتربانان باشد؛ مفروض است، باز هم به کم اعتبار شدن سخن ابن اعثم اضافه می شود.

 

پانوشتها

(1)تاريخ‏الطبري، جلد ‏5، صفحه 381

(2)الكافي، جلد‏4، صفحه 535

(3)كَبْشُ‏ القومِ: رئيسُهم و سيِّدُهم‏ (لسان العرب، جلد‏6 ، صفحه 338)

(4)تاريخ ‏الطبري، جلد‏5، صفحه 385 – 384

(5)تاريخ ‏الطبري، جلد ‏7، صفحه 2968

(6) مقتل الحسين (علیه السّلام) المقرم، صفحه 169- – 168 منتهى الآمال(عربی)، جلد1، صفحه 595 - مثير الأحزان، صفحه 42 – 41 - كشف الغمة في معرفة الأئمة، جلد ‏2، صفحه 29 – اللهوف، صفحه 61 – 60 - نفس المهموم، صفحه 148    

(7) وقعة الطف، صفحه 154

(8) الفتوح، جلد ‏5، صفحه 67-  مقتل الحسین (علیه السّلام) خوارزمی، جلد1، صفحه 312

(9)ترجمه الفتوح، صفحه 870    

(10) با كاروان حسينى، جلد‏3، صفحه 37

(11)با كاروان حسينى، جلد‏3، صفحه 37

(12) وقعة الطف، صفحه 156

(13)وقعة الطف، صفحه 156

(14) الفتوح، جلد 5، صفحه 68

(15) مقتل الحسین (علیه السّلام) خوارزمی، جلد1، صفحه 312

(16) الفتوح، جلد 5، صفحه 68، مقتل الحسین (علیه السّلام) خوارزمی، جلد1، صفحه 312

(17) منتهى الآمال، جلد ‏2، صفحه 758- 757

(18) وقعة الطف، صفحه 154- ۱۵۳- تاريخ ‏الطبري، جلد‏5، صفحه 385

(19) الفتوح، جلد 5، صفحه 69

(20) موسوعه الامام الحسين(عليه‏السّلام)، جلد ‏2، صفحه 190

(21)جمل من أنساب الأشراف، جلد ۳، صفحه 375 – 374

 

منابع

- با کاروان حسینی از مدینه تا مدینه (ترجمه)، علی شاوی، قم، زمزم هدايت، 1386ش.

- تاريخ طبرى (تاريخ الأمم و الملوك)، محمد بن جرير طبرى، تحقيق محمد أبو الفضل ابراهيم، بيروت، دارالتراث، 1387/1967

- تاريخ طبرى، محمد بن جرير طبرى، ترجمه ابو القاسم پاينده، تهران، اساطير، 1375

- جمل من أنساب الأشراف، احمد بن یحیی بلاذری، بیروت، دار الفکر، 1417ق.

- الفتوح، ابن اعثم كوفى، مترجم: محمد بن احمد مستوفى‏ هروی، مصحح: غلامرضا طباطبایی مجد، تهران‏، سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامى‏، 1372 ش.‏

- الفتوح، محمد بن علی ابن‌اعثم کوفی، بیروت، دار الأضواء، 1411 ه.ق.

- الكافي، محمد بن يعقوب بن اسحاق كلينى، 8جلد، تهران ، دار الكتب الإسلامية، 1407 ق.

- كشف الغمة في معرفة الأئمة، على بن عيسى اربلى، تبريز، چاپ اول، 1381ق.

- اللهوف علی قتلی الطفوف، علی بن موسی ابن‌طاووس، احمد فهری زنجانی، تهران، جهان، بی تا

- مثیر الأحزان، احمد بن محمد ابن فهد حلی، جعفر بن محمد ابن‌نما، محقق: مدرسه الامام المهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف، قم، مدرسة الإمام المهدي (علیه السلام‌)، ۱۴۰۶ ق. نرم افزار

- مقتل الحسین (علیه السّلام)، عبدالرزاق مقرم، بیروت، موسسه الخرسان للمطبوعات، 1426ق.

- مقتل الحسین (علیه السلام) خوارزمی، موفق بن احمد اخطب خوارزم، جلد ۲، قم، أنوار الهدی، 1381ش.

- منتهى الآمال فى تواريخ النبى و الآل عليهم السلام (عربي)، شيخ عباس قمى، ‏ قم، جامعه مدرسين (موسسه النشر الاسلامى)، 1422ق.

- منتهى الآمال فى تواريخ النبى و الآل عليهم السلام (فارسى)، شيخ عباس قمى‏، قم‏، دليل‏، 1379ش.

 - موسوعة الامام الحسين(عليه‏السلام)، گروهى از نويسندگان، تهران، سازمان پژوهش و برنامه ريزى آموزشى، دفتر انتشارات كمك آموزشى، چاپ اول، 1378ش.

- نفس المهموم‏، حاج شيخ عباس قمى، نجف، المكتبه الحيدريه‏، ‏1421 ق./ 1379ش.

- وقعة الطف، لوط بن یحیی ابومخنف، قم، مؤسسة النشر الإسلامي، 1417ق.

 

Attachments

: فاطمه ابوحمزه