سر مطهر حضرت اباعبدالله (علیه السّلام) در مجلس ابن زیاد(لعنه الله علیه)

طبق گزارشات تاریخی در کتب و مقاتل، از جمله امالی صدوق، اللهوف، إعلام الورى، ترجمة الإمام الحسين (علیه السّلام)، مقتل الحسین (علیه السّلام) مقرم، مقتل الحسين (علیه السّلام) خوارزمی، مثير الأحزان، تاريخ ‏الطبري، تاریخ الکامل، البداية و النهاية، اخبارالطوال و کتب دیگر سر مطهر حضرت امام حسین (علیه السّلام) را فردای عاشورا خولی نزد ابن زیاد (لعنه الله علیهما) برد و آن ملعون از نخیله بازگشته بود. ابن زیاد (لعنه الله علیه) مجلسی ترتیب داد و سر مطهر حضرت امام حسین (علیه السّلام) را در مقابلش نهاد و با چوب بر دندانهای مبارک حضرت (علیه السّلام) می زد که مورد اعتراض برخی از حاضران قرار گرفت. البته طبق نقلهای تاریخی ممکن است ابن زیاد ملعون چندبار یا حداقل دوبار مجلسی ترتیب داده باشد و سر مطهر حضرت امام حسین (علیه السّلام) را در مقابل نهاده باشد و اعمال وحشیانه ای مرتکب شده باشد که مورد اعتراض حاضران واقع شده باشد.(1)

 

سر مطهر حضرت امام حسین (عليه السّلام) در مجلس ابن زياد و اعتراض زيد بن ارقم

در وقعه الطف و کتب تاریخی و مقاتل گزارشی درباره حاضر نمودن سر مطهر حضرت امام حسین (عليه السّلام) در مجلس ابن زياد نقل شده است که در این مجال به ذکر آن می پردازیم:

«قال حميد بن مسلم: دعاني عمر بن سعد فسرّحني الى أهله لأبشّرهم بفتح اللّه عليه و بعافيته.

فأقبلت حتى أتيت اهله فأعلمنهم بذلك. [ثم وجدت‏] ابن زياد قد جلس و قد قدم الوفد [بالرؤوس‏] عليه.

فجاءت كندة بثلاثة عشر رأسا و صاحبهم قيس بن الاشعث و جاءت هوازن بعشرين رأسا و صاحبهم شمر بن ذي الجوشن و جاءت تميم بسبعة عشر رأسا و جاءت بنو أسد بستّة ارؤس و جاءت مذحج بسبعة ارؤس و جاء سائر الجيش بسبعة ارؤس فذلك سبعون رأسا.

فادخلهم و اذن للناس فدخلت فيمن دخل فاذا رأس الحسين [عليه السّلام‏] موضوع بين يديه و اذا هو ينكت بقضيب بين ثنيّتيه.

فلما رآه زيد بن ارقم لا ينجم عن نكته بالقضيب، قال له: اعل بهذا القضيب عن هاتين الثنيّتين فو الذي لا إله غيره لقد رأيت شفتي رسول اللّه صلّى اللّه عليه [و آله‏] و سلّم على هاتين الشفتين يقبّلهما! ثم انفضخ الشيخ يبكي.

فقال له ابن زياد: أبكى اللّه عينيك. فو اللّه لو لا أنّك شيخ قد خرفت و ذهب عقلك لضربت عنقك. فنهض [زيد بن ارقم‏] فخرج و هو يقول: ملّك عبد عبدا، فاتخذهم تلدا. أنتم يا معشر العرب العبيد بعد اليوم. قتلتم ابن فاطمة و أمّرتم ابن مرجانة! فهو يقتل خياركم و يستعبد شراركم فرضيتم بالذلّ. فبعدا لمن رضي بالذلّ.

فلمّا خرج سمعت الناس يقولون: و اللّه لقد قال زيد بن ارقم قولا لو سمعه ابن زياد لقتله.»(2)

«حميد بن مسلم مى ‏گويد: عمر بن سعد مرا خواست و نزد خانواده ‏اش فرستاد تا پيروزى ای را كه خدا نصيبش كرده بود(!) و سلامتى او را به آنان خبر دهم. از اين رو نزد خانواده ‏اش رفتم و پيغام عمر بن سعد را به اطلاعشان رساندم. ابن زياد جلوس كرده بود و فرستاده‏ ها [با سرهاى كشته‏ها] بر او وارد مى‏شدند. كنده با سيزده سر آمد و قيس بن أشعث آنان را همراهى مى‏كرد. و هوازن با بيست سر وارد شد در حالى كه شمر بن ذى الجوشن مصاحبشان بود. تميم با هفده سر، بنى أسد با شش سر و مذحج با هفت سر و بقيه سپاه با هفت سر آمدند كه کلا هفتاد سر بود.

ابن زیاد ملعون اجازه ورود آنان را به قصر داد. آنان را وارد شدند و به مردم نیز اجازه ورود داده شد. من در ميان مردم داخل شدم، ديدم سر حسين (علیه السّلام) پيش روى ابن زياد قرار دارد و با چوبدستى به بين دندانهاى ثنايايش مى‏زند. وقتى زيد بن ارقم ديد ابن زیاد (لعنه الله علیه) چه می کند، نتوانست رفتار ابن زیاد (لعنه الله علیه) را تحمل کند و گفت: اين چوبدستى را از آن دندانها بردار. قسم به كسى كه الهى غير او نيست خودم ديدم دو لب رسول الله (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم) بر اين دو لب قرار گرفته و آن دو را مى‏بوسيد. بعد زيد بن ارقم‏ به شدت گريست.

ابن زياد گفت: خدا دو ديده ‏ات را گريان بدارد والله اگر پير خرفتى كه عقلش زايل شده است نبودى، گردنت را مى‏زدم. [زيد بن ارقم‏] برخاست و بيرون رفت...

در حالى كه مى‏گفت: برده ‏اى، برده ‏اى، را به شاهى گمارد و او مردم را به بازيچه گرفت. شما اى جمعيت عرب بعد از امروز برده خواهيد شد زیرا پسر فاطمه را كشتيد و پسر مرجانه را حاكم كرديد. او بزرگانتان را خواهد كشت و اشرارتان را به بردگى خواهد گرفت. به ذلت و خوارى رضا داده ‏ايد. دور باد كسى كه به خوارى و ذلت راضى شود. وقتى بيرون رفت، شنيدم مردم مى‏گفتند: والله زيد بن ارقم حرفى زد كه اگر ابن زياد مى ‏شنيد او را مى‏ كشت.»

 

درباره سر مطهر (علیه السّلام) در مجلس ابن زیاد (لعنه الله علیه) در تاریخ طبری آمده است که عمر بن سعد، حمید بن مسلم را می فرستد تا سلامتی آن ملعون را به اطلاع خانواده اش برساند یعنی او هنوز در کربلا بوده است. چون فردای عاشورا عمر بن سعد (لعنه الله علیه) در کربلا ماند و کشتگان خود را دفن نمود و بعد از ظهر روز یازدهم با اهل بیت عصمت (علیهم السّلام) به سوی کوفه حرکت نمود. بنابراین طبق نقلهای رسیده صبح فردای عاشورا خولی (لعنه الله علیه) سر را نزد ابن زیاد ملعون می برد و او بار عام می دهد و سر حضرت اباعبدالله الحسین (علیه السّلام) فخر کائنات را در مجلس خود حاضر می نماید و به آن جسارت می کند.   

«قال ابو مخنف حدثنى سليمان بن ابى راشد عن حميد بن مسلم قال: دعانى عمر بن سعد فسرحنى الى اهله لابشرهم بفتح الله عليه و بعافيته فاقبلت حتى اتيت اهله فاعلمتهم ذلك ثم اقبلت حتى ادخل فأجد ابن زياد قد جلس للناس و أجد الوفد قد قدموا عليه فادخلهم و اذن للناس فدخلت فيمن دخل، فإذا راس الحسين موضوع بين يديه و إذا هو ينكت بقضيب بين ثنيتيه ساعه، فلما رآه زيد بن ارقم: لا ينجم عن نكته بالقضيب، قال له: اعل بهذا القضيب عن هاتين الثنيتين، فو الذى لا اله غيره لقد رايت شفتي رسول الله ص على هاتين الشفتين يقبلهما، ثم انفضخ الشيخ يبكى، فقال له ابن زياد: ابكى الله عينيك! فو الله لو لا انك شيخ قد خرفت و ذهب عقلك لضربت عنقك، قال: فنهض فخرج، فلما خرج سمعت الناس يقولون: و الله لقد قال زيد بن ارقم قولا لو سمعه ابن زياد لقتله، قال: فقلت: ما قال؟ قالوا: مر بنا و هو يقول: ملك عبد عبدا، فاتخذهم تلدا، أنتم يا معشر العرب العبيد بعد اليوم، قتلتم ابن فاطمه، و أمرتم ابن مرجانة، فهو يقتل خياركم، و يستعبد شراركم، فرضيتم بالذل، فبعدا لمن رضى بالذل.(3)

«حميد بن مسلم گويد: عمر بن سعد مرا پيش خواند و پيش كسان خود فرستاد كه فيروزى و سلامت خويش را مژده دهد.

گويد: برفتم تا پيش كسان وى رسيدم و خبر را با آنها بگفتم پس از آن برفتم و ديدم كه ابن زياد براى كسان نشسته بود، فرستادگان رسيده بودند، آنها را وارد كرد و به مردم نيز اجازه ورود داد كه من نيز با كسان وارد شدم. سر حسين (علیه السّلام) را ديدم كه پيش روى او نهاده بود و مدتى با چوب ميان دندانهاى جلو آن مى ‏زد و چون زيد ابن ارقم ديد كه از چوب زدن دست بر نمى ‏دارد گفت: «اين چوب را از اين دندانها برادر، قسم به آنكه خدايى جز او نيست دو لب پيمبر خدا را ديدم كه بر اين دو لب بود و آن را مى ‏بوسيد.» گويد: آنگاه پيرمرد گريستن آغاز كرد.

ابن زياد گفت: «خدا ديدگانت را بگرياند، به خدا اگر نبود كه پيرى و خرف شده ‏اى و عقلت برفته گردنت را مى‏ زدم.» گويد: آنگاه زيد برخاست و برون شد، من نيز برون شدم و شنيدم كه مردم مى‏ گفتند: «به خدا زيد بن ارقم سخنى گفت كه اگر ابن زياد آن را شنيده بود، وى را مى‏ كشت.» گفتم: «چه گفت؟» گفتند: «بر ما گذشت و مى ‏گفت: برده ‏اى برده ‏اى را به شاهى رسانيد و آنها را از آن خويش كرد، اى گروه عربان پس از اين شما بردگانيد. پسر فاطمه را كشتيد و پسر مرجانه را امارت داديد كه نياكان شما را بكشد و بدان شما را برده كند. به ذلت رضايت داديد. ملعون باد آنكه به ذلت رضايت دهد.»(4)

 

اعتراض انس بن مالک در برخی مقاتل

در برخی مقاتل از جمله در مثير الأحزان به اعتراض انس بن مالك نسبت به آن عمل شنیع ابن زیاد کافر ملعون اشاره شده است:

«وَ قَالَ ابْنُ نَمَا رُوِّيتُ أَنَّ أَنَسَ بْنَ مَالِكٍ قَالَ شَهِدْتُ عُبَيْدَ اللَّهِ بْنَ زِيَادٍ وَ هُوَ يَنْكُتُ بِقَضِيبٍ عَلَى أَسْنَانِ الْحُسَيْنِ وَ يَقُولُ إِنَّهُ كَانَ حَسَنَ الثَّغْرِ فَقُلْتُ أَمَ وَ اللَّهِ لَأَسُوأَنَّكَ لَقَدْ رَأَيْتُ رَسُولَ اللَّهِ ص يُقَبِّلُ مَوْضِعَ قَضِيبِكَ مِنْ فِيهِ وَ عَنْ سَعِيدِ بْنِ مُعَاذٍ وَ عَمْرِو بْنِ سَهْلٍ أَنَّهُمَا حَضَرَا عُبَيْدَ اللَّهِ يَضْرِبُ بِقَضِيبِهِ أَنْفَ الْحُسَيْنِ وَ عَيْنَيْهِ وَ يَطْعَنُ فِي فَمِه‏.»(5)

«ابن نما مي نگارد: روايت شده كه انس بن مالك گفت: من در موقعى نزد ابن زياد رفتم كه با چوب دستى به دندانهاى حضرت امام حسين (عليه السلام) مي زد و مي گفت: «انه كان حسن الثغر: عجب دندانهاى نيكوئى دارد.» من گفتم: آرى و اللَّه، من اين عمل تو را قبيح مي دانم زيرا ديدم پيغمبر خدا (صلّى اللَّه عليه و آله) همين موضع دهان حسين را كه تو چوب مي زنى؛ مى ‏بوسيد.»(6)

 

در مقتل الحسين (علیه السّلام) خوارزمی، أنساب ‏الأشراف و البداية و النهاية و برخی منابع دیگر ذکر شده است که ابن زیاد آن ملعون ازل و ابد می گوید صورتی به این زیبایی ندیدم انس بن مالك به او می گوید که حضرت اباعبدالله (علیه السّلام) شبیه رسول الله (صلی الله علیه و آله) است:

«أخبرنا العلامة فخر خوارزم أبو القاسم محمود بن عمر الزمخشري أخبرنا الفقيه أبو علي الحسن بن علي بن ابي طالب الفرزالي بالري أخبرنا الفقيه أبوبكر طاهر بن الحسن الرازي أخبرنا عمي الشيخ الحافظ أبو سعد إسماعيل بن علي بن الحسين السمان الرازي أخبرنا أبو عبد اللّه محمد بن عبد اللّه الجعفي بالكوفة حدثنا محمد بن جعفر بن محمد حدثنا عبد الرحمن بن أنس حدثنا وهب بن جرير، حدثني أبي حدثني هشام بن حسان عن محمد بن سيرين عن أنس قال: لما جي‏ء برأس الحسين فوضع بين يديه- يعني ابن زياد- في طست جعل ينكت بقضيب في وجهه و قال: ما رأيت مثل حسن هذا الوجه قط، فقلت: أما إنه كان يشبه رسول اللّه (صلّى اللّه عليه و آله) ثمّ بعث برأسه إلى يزيد، فلما اتي إلى يزيد برأسه، قال: لقد قتلك رجل ما كان الرحم بينك و بينه قطعا.»(7)

«از انس بن مالک روایت کرده اند که وقتی سر مطهر امام حسین (علیه السّلام) را در تشتی برای ابن زیاد آوردند و در برابرش گذاشتند و شروع به زدن سر مطهر (علیه السّلام) با چوب دستی کرد. ابن زیاد گفت: صورتی به زیبایی این چهره ندیده ام. من (انس) گفتم: این صورت شبیه پیامبر است. سپس سر مطهر برای یزید (لعنه الله علیه) ارسال شد. چون سر مطهر حضرت امام حسین (علیه السّلام) را پیش یزید بردند؛ گفت: کسی که تو را کشت فامیل تو نبود.»(8)

 

جواب درشت قيس بن عباد به ابن زیاد ملعون

در کتب تاریخی و مقاتل از معترضان دیگر یاد شده به عمل شنیع ابن زیاد (لعنه الله علیه) قيس بن عباد است.

«و قال الشعبي: كان عند ابن زياد قيس بن عباد فقال له ابن زياد ما تقول في و في حسين فقال يأتي يوم القيامة جده و أبوه و أمه فيشفعون فيه و يأتي جدك و أبوك و أمك فيشفعون فيك فغضب ابن زياد و أقامه من المجلس.»(9)

«شعبی گفته است: قيس بن عباد نزد ابن زياد بود، به او گفت: درباره من و حسين چه گوئى؟ گفت: روز قيامت جدّ و پدر و مادر حسين از او شفاعت كنند و جدّ و پدر و مادر تو هم از تو شفاعت كنند، ابن زياد (لعنه الله علیه) غضب كرد و او را از مجلس خود بيرون كرد.»(10)

 

جابر یا جبیر از قبیله بکر بن وائل شاهد عینی این ماجرا بود و به گواهی تاریخ در جنگ مختار با ابن زیاد ملعون برای گرفتن انتقام این عمل شنیع ابن زیاد (لعنه الله علیه) حاضر شد و جنگید تا کشته شد.

 

«و قال المدائني: كان ممن حضر الواقعة رجل من بكر بن وائل يقال له جابر أو جبير فلما رأى ما صنع ابن زياد قال في نفسه للّه علي الا أصيب عشرة من المسلمين خرجوا على ابن زياد إلا خرجت معهم فلما طلب المختار بثأر الحسين و التقى العسكران برز هذا الرجل و هو يقول:

و كل شي‏ء قد أراه فاسدا                إلا مقام الرمح في ظل الفرس‏

ثم حمل على صفوف ابن زياد و صاح: يا ملعون يا ابن ملعون و يا خليفة الملعون فتفرق الناس عن ابن زياد فالتقيا بطعنتين فوقعا قتيلين و قيل انما قتل ابن زياد ابراهيم بن الأشتر.»(11)

«مدائنى گويد: مردى از بكر بن وائل به نام جابر يا جبير حاضر واقعه بود، چون ديد كه ابن زياد با سر حضرت امام حسين (علیه السّلام) چنان مى‏كند در دل خود نذر كرد كه اگر ده مسلمان بر ابن زياد خروج كنند، با آنها همدست باشد و چون مختار به خونخواهى حضرت امام حسين (علیه السّلام) برخاست و دو لشكر با هم مقابل شدند، همين مرد به ميدان رفت و مى‏گفت:

هر چه را بينم تباه است اى پسر

جز مقام نيزه در ظل فرس‏

سپس به صفوف ابن زياد حمله كرد و فرياد كشيد: اى ملعون، اى جانشين ملعون؛ مردم از دور ابن زياد متفرق شدند و با خود ابن زياد دو نيزه رد و بدل كردند و هر دو كشته بر زمين افتادند و بعضى گفته‏اند: ابن زياد را ابراهيم بن اشتر كشته است.»(12)

نکوهش مرجانه مادر عبیدالله او را برای به شهادت رساندن حضرت سیدالشهداء (علیه السّلام)

در برخی از متون تاریخی و مقاتل از جمله تاریخ طبری، تاریخ الکامل، مقتل الحسين(علیه السّلام) خوارزمي نقل شده است که مرجانه مادر عبیدالله (لعنه الله علیه) او را برای به شهادت رساندن حضرت امام حسین (علیه السّلام) سرزنش نمود و شگفت آنکه طبری در تاریخ طبری مرجانه مادر عبیدالله (لعنه الله علیه) را زنی صادق برشمرده است!

«و في التذكرة أيضا و ذكر ابن سعد في الطبقات قال: قالت مرجانة أم ابن زياد لابنها: يا خبيث قتلت ابن رسول اللّه و اللّه لا ترى الجنة أبدا.»(13)

نيز در «تذكره» از «طبقات ابن سعد» نقل كرده كه مرجانه مادر ابن زياد به پسرش گفت: اى خبيث، پسر رسول خدا را كشتى؟ به خدا هرگز بهشت را نخواهى ديد.(14)

 

نکوهش عثمان برادر عبیدالله او را برای به شهادت رساندن حضرت سیدالشهداء (علیه السّلام)

در برخی از متون تاریخی و مقاتل از جمله تاریخ طبری، تاریخ الکامل، المنتخب، البداية و النهاية و بحار الأنوار نقل شده است که عثمان برادر عبیدالله (لعنه الله علیه) او را برای به شهادت رساندن حضرت امام حسین (علیه السّلام) سرزنش نمود.                     

«فقال عثمان بن زياد أخو عبيد الله، صدق عمر و الله. و لوددت و الله أنه ليس من بنى زياد رجل إلا و في أنفه خزامة إلى يوم القيامة و أن حسينا لم يقتل، قال: فو الله ما أنكر ذلك عليه عبيد الله بن زياد].»(15)

«عثمان بن زياد برادر عبيد الله گفته بود: «به خدا راست گفت، دلم مى‏خواست در بينى هر يك از بنى زياد تا به روز رستاخيز، حلقه مهارى بود، اما حسين كشته نشده بود.» گويد: به خدا عبيد الله بر اين گفته وى اعتراض نكرد.»(16)

درخواست ابن زیاد از عمر بن سعد (لعنه الله علیهما) برگرداندن نامه صادره از او در باب به شهادت رساندن حضرت سیدالشهداء (علیه السّلام)

در برخی منابع تاریخی از جمله تاريخ‏ طبري، بحار الأنوار و البداية و النهاية و برخی منابع دیگر ذکر شده است که ابن مرجانه (لعنه الله علیه) پس از شهادت حضرت امام حسین (علیه السّلام) از عمر بن سعد (لعنه الله علیه) خواست نامه ای که دستور به شهادت حضرت امام حسین (علیه السّلام) را در آن به او ابلاغ نموده است را پس دهد و عمر بن سعد (لعنه الله علیه) از بازگرداندن نامه امتناع نموده است تا سندی باقی بماند که به دستور ابن مرجانه ملعون حضرت سیدالشهداء (علیه السّلام) را به شهادت رسانیده است.

«قال هشام: عن عوانه، قال: قال عبيد الله بن زياد لعمر بن سعد بعد قتله الحسين: يا عمر، اين الكتاب الذى كتبت به إليك في قتل الحسين؟

قال: مضيت لأمرك و ضاع الكتاب، قال: لتجيئن به، قال: ضاع، قال: و الله لتجيئنى به، قال: ترك و الله يقرا على عجائز قريش اعتذارا اليهن بالمدينة اما والله لقد نصحتك في حسين نصيحه لو نصحتها ابى سعد ابن ابى وقاص كنت قد أديت حقه.»(17)

«عوانه گويد: عبيد الله بن زياد از آن پس كه حسين (علیه السّلام) را كشته بود به عمر بن سعد گفت: «اى عمر، نامه ‏اى كه براى تو درباره كشتن حسين نوشته بودم كجاست؟» گفت: «دستور ترا به كار بستم و نامه گم شد.» گفت: «بايد آنرا بيارى.» گفت: «گم شد.» گفت: «به خدا بايد بيارى.» گفت: «به خدا مانده است كه در مدينه به عذرجويى براى پيرزنان قريش خوانده شود. به خدا درباره حسين چندان ترا اندرز دادم كه اگر به پدرم سعد بن‏ ابى وقاص داده بودم حق وى را ادا كرده بودم.» (18)

 

پی نوشتها

(1) الأمالي صدوق، صفحه 165- إعلام الورى، جلد1، صفحه 471 -ترجمة الإمام الحسين(ع)، صفحه 155- 154- مثير الأحزان، صفحه 90 - وقعة الطف، صفحه 261 - 260 - تاريخ ‏الطبري، جلد‏5، صفحه 453 - البداية و النهاية، جلد‏8، صفحه191- اللهوف على قتلى الطفوف، صفحه 160-  اخبارالطوال، صفحه 260 – 259 – الكامل، جلد‏4، صفحه81 – مقتل الحسین (علیه السّلام) خوارزمی، جلد2، صفحه 49 - مقتل الحسین (علیه السّلام) مقرم، صفحه 341

(2) وقعة الطف، صفحه 261 - 260

(3)تاريخ ‏الطبري، جلد‏5، صفحه 456

(4) ترجمه تاريخ ‏الطبري، جلد‏7، صفحه 3066

(5) بحار الأنوار، جلد ‏45 ، صفحه 118- مثير الأحزان، صفحه 92 – 91 

(6) زندگانى حضرت امام حسين عليه السلام، صفحه153

(7) مقتل الحسين (علیه السّلام) خوارزمی، جلد‏2، صفحه 49 – 48 -  أنساب ‏الأشراف، جلد‏3، صفحه 223 – البداية و النهاية، جلد‏8، صفحه191

(8) شرح غم حسین، صفحه 182

(9)تذكرة الخواص، صفحه 232 – 231 - نفس المهموم، صفحه 369

(10)در كربلا چه گذشت، صفحه 524

(11)تذكرة الخواص، صفحه 232 - نفس المهموم، صفحه370 – 369

(12) در كربلا چه گذشت، صفحه 524

(13)نفس المهموم، صفحه 370 –البداية و النهاية، جلد ‏8، صفحه 219 - الكامل، جلد ‏4، صفحه 265 - مقتل الحسين(علیه السّلام) خوارزمي، جلد2، صفحه 51

(14) در كربلا چه گذشت، صفحه 525

(15) البداية و النهاية، جلد‏8، صفحه 208 - تاريخ‏ الطبري، جلد ‏5، صفحه 467 - المنتخب، صفحه 324 - الكامل، جلد‏4، صفحه94 - بحار الأنوار، جلد‏45، صفحه 118

(16) ترجمه تاريخ ‏الطبري، جلد ‏7، صفحه 3082

(17) تاريخ‏ الطبري، جلد ‏5، صفحه 467 - بحار الأنوار، جلد‏45، صفحه 118 – البداية و النهاية، جلد‏8، صفحه 208

(18) ترجمه تاريخ ‏الطبري، جلد ‏7، صفحه 3082 – 3081

 

منابع

- الأخبار الطوال، ابو حنيفه احمد بن داود الدينورى، تحقيق عبد المنعم عامر مراجعه جمال الدين شيال، قم، منشورات الرضى، 1368ش.

- إعلام الورى بأعلام الهدى، ‏ فضل بن حسن طبرسى، قم، ‏‏آل البيت، ‏1417 ق‏.

- الأمالي، محمد بن على ابن بابويه، تصحیح استاد ولى و حسین غفاری، جلد1، تهران، كتابچى، چاپ ششم، 1376ش.

- بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، محمد باقر بن محمد تقى مجلسى، بيروت، دار إحياء التراث العربي، چاپ دوم، 1403ق.

- البداية و النهاية، أبو الفداء اسماعيل بن عمر بن كثير الدمشقى، بيروت، دار الفكر،1407 ق./ 1986

- تاريخ طبرى (تاريخ الأمم و الملوك)، محمد بن جرير طبرى، تحقيق محمد أبو الفضل ابراهيم، بيروت، دارالتراث، 1387/1967

- تذکرة الخواص من الأمة بذکر خصائص الأئمة، یوسف‌ بن‌ قزاوغلی‌ ابن‌جوزی‌، ۲ جلد، محقق: حسین تقی‌ زاده، قم، المجمع العالمي لاهل البيت عليهم السلام، مرکز الطباعة و النشر، ۱۴۲۶ ق.

- ترجمة الإمام الحسین علیه السلام من کتاب بغیة الطلب فی تاریخ حلب، عمر بن احمد ابن عدیم، قم، دليل ما، 1381ش.

- ترجمه تاريخ الطبرى، محمد بن جرير طبرى، مترجم: ابو القاسم پاينده، تهران، اساطير، 1375

- در كربلا چه گذشت (ترجمه نفس المهموم‏)، شيخ عباس قمى، مترجم محمد باقر كمره ‏اى‏، قم، مسجد جمكران‏، 1381 ش‏.

- زندگانى حضرت امام حسين عليه السلام (ترجمه جلد 45 بحار الأنوار)، محمد باقر بن محمد تقى‏ مجلسى، مترجم: محمد جواد نجفى، تهران‏، اسلاميه،1364

- شرح غم حسین (علیه السّلام)، موفق بن احمد اخطب خوارزمی، مترجم مصطفی صادقی، قم، مسجد مقدس جمکران، 1388

- الكامل في التاريخ، عز الدين أبو الحسن على بن ابى الكرم المعروف بابن الأثير (م 630)، بيروت، دار صادر - دار بيروت، 1385/1965

- اللهوف على قتلى الطفوف، على بن موسى‏ ابن طاووس، ترجمه احمد فهرى زنجانى، تهران‏، جهان‏، 1348 ش‏.

- مثیر الأحزان، احمد بن محمد ابن فهد حلی، جعفر بن محمد ابن‌نما، محقق: مدرسه الامام المهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف، قم، مدرسة الإمام المهدي (علیه السلام‌)، ۱۴۰۶ ق.

- مقتل الحسین علیه السلام خوارزمی، موفق بن احمد اخطب خوارزم، جلد ۲، قم، أنوار الهدی، 1381ش.

- مقتل الحسین (علیه السّلام) مقرم، عبدالرزاق مقرم، بیروت، موسسه الخرسان للمطبوعات، 1426ق.

- المنتخب في جمع المراثي و الخطب المشتهر بـالفخري، فخرالدین بن محمد طریحی، بیروت، مؤسسة الأعلمي للمطبوعات، 1424ق.

- نفس المهموم‏، شيخ عباس قمى، نجف، المكتبه الحيدريه‏، ‏1421 ق./ 1379ش.

- وقعة الطفّ‏، لوط بن يحيى‏ ابو مخنف كوفى، محقق/ مصحح: محمد هادى يوسفى غروى، ‏ قم، ‏ جامعه مدرسين‏، 1417 ق‏.

 

: فاطمه ابوحمزه