ارمغان معراج پیامبر (ص) نمازهای پنجگانه با ثواب پنجاه نوبت نماز

 

یکی از ره آوردهای معراج پیامبر واجب نمودن نمازهای پنجگانه و اعطای ثواب پنجاه نوبت نماز برای امت حضرت محمد (صلی الله علیه و آله) بود و این موهبتی به حضرت محمد مصطفی (صلی الله علیه و آله) و امت ایشان محسوب می شود. و پاسداشت این موهبت الهی بسیار مورد تاکید ائمه اطهار (علیهم السّلام) بوده است. و از موکدات تشیع ادای فریضه نمازهای پنجگانه است تا حدی که احادیثی از ائمه معصومین (علیه السّلام) نقل شده است که کسی که نماز را سبک بشمارد مورد شفاعت ما نخواهد بود.

در این مجال به حدیث مشهور حضرت امام صادق (علیه السّلام) بسنده می نماییم:

«مَاجِيلَوَيْهِ عَنْ عَمِّهِ عَنِ الْكُوفِيِّ عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ عَنِ الْمِيثَمِيِّ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى أُمِّ حَمِيدَةَ أُعَزِّيهَا بِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ (ع) فَبَكَتْ وَ بَكَيْتُ لِبُكَائِهَا ثُمَّ قَالَتْ يَا أَبَا مُحَمَّدٍ لَوْ رَأَيْتَ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ (ع) عِنْدَ الْمَوْتِ لَرَأَيْتَ عَجَباً فَتَحَ عَيْنَيْهِ ثُمَّ قَالَ اجْمَعُوا لِي كُلَّ مَنْ بَيْنِي وَ بَيْنَهُ قَرَابَةٌ قَالَتْ فَلَمْ نَتْرُكْ أَحَداً إِلَّا جَمَعْنَاهُ قَالَتْ فَنَظَرَ إِلَيْهِمْ ثُمَّ قَالَ إِنَّ شَفَاعَتَنَا لَا تَنَالُ مُسْتَخِفّاً بِالصَّلَاةِ.»(1)

«ابو بصیر گفت: خدمت ام حمیده رسیدم که به خاطر شهادت حضرت امام صادق (علیه السّلام) به او تسلیت بگویم، شروع به گریه کرد من نیز از گریه او اشکم جاري شد. گفت: ابومحمد اگر حضرت امام صادق (علیه السّلام) را در هنگام شهادت می دیدي چیز عجیبی را مشاهده می کردي. حضرت امام صادق (علیه السّلام) چشم باز کرد و فرمود هر کس با من نسبت خویشاوندي دارد، بگویید بیاید. همه را جمع کردیم، نگاهی به آنها نمودند و فرمودند: «ان شفاعتنا لاتنال مستخفا بالصلاه»: شفاعت ما به کسی که نماز خود را سبک شمارد نخواهد رسید.»(2)

 

در احادیث رسیده از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) در باب وقایع معراج و واجب شدن نماز بر امت محمدی سخن رفته است که در اینجا به حدیثی از حضرت امام صادق (علیه السّلام) که به شرح آن وقایع می پردازد؛ اشاره می نماییم:

«فحكى أبي عن محمد بن أبي عمير عن هشام بن سالم عن أبي عبد الله (ع) قال جاء جبرئيل و ميكائيل و إسرافيل بالبراق إلى رسول الله (ص) فأخذ واحد باللجام و واحد بالركاب و سوى الآخر عليه ثيابه فتضعضعت البراق فلطمها جبرئيل ثم قال لها اسكني يا براق فما ركبك نبي قبله و لا يركبك بعده مثله قال فرقت به و رفعته ارتفاعا ليس بالكثير و معه جبرئيل يريه الآيات من السماء و الأرض...

فنزل بي جبرئيل، فقال صل فصليت فقال أ تدري أين صليت فقلت لا فقال صليت بطيبة و إليها مهاجرتك، ثم ركبت فمضينا ما شاء الله ثم قال لي انزل و صل فنزلت و صليت، فقال لي أ تدري أين صليت فقلت لا، فقال صليت بطور سيناء حيث كَلَّمَ اللَّهُ مُوسى‏ تَكْلِيماً ثم ركبت فمضينا ما شاء الله ثم قال لي انزل فصل فنزلت و صليت فقال لي أ تدري أين صليت فقلت لا، قال صليت في بيت لحم بناحية بيت المقدس، حيث ولد عيسى ابن مريم (ع) ثم ركبت فمضينا حتى انتهينا إلى بيت المقدس فربطت البراق بالحلقة التي كانت الأنبياء تربط بها فدخلت المسجد و معي جبرئيل إلى جنبي فوجدنا إبراهيم و موسى و عيسى فيمن شاء الله من أنبياء الله قد جمعوا إلي و أقمت الصلاة و لا أشك إلا و جبرئيل استقدمنا، فلما استووا أخذ جبرئيل ع بعضدي فقدمني فأممتهم و لافخر...

ثم سمعت الأذان فإذا ملك يؤذن لم ير في السماء قبل تلك الليلة فقال: الله أكبر الله أكبر فقال الله صدق عبدي أنا أكبر فقال: أشهد أن لا إله إلا الله أشهد أن لا إله إلا الله فقال الله صدق عبدي أنا الله لا إله غيري، فقال: أشهد أن محمدا رسول الله أشهد أن محمدا رسول الله فقال الله صدق عبدي أن محمدا عبدي و رسولي أنا بعثته و انتجبته، فقال: حي على الصلاة حي على الصلاة فقال صدق عبدي و دعا إلى فريضتي فمن مشى إليها راغبا فيها محتسبا كانت له كفارة لما مضى من ذنوبه، فقال: حي على الفلاح حي على الفلاح فقال الله هي الصلاح و النجاح و الفلاح، ثم أممت الملائكة في السماء كما أممت الأنبياء في بيت المقدس، قال ثم غشيتني صبابة فخررت ساجدا فناداني ربي إني قد فرضت على كل نبي كان قبلك خمسين صلاة و فرضتها عليك و على أمتك فقم بها أنت في أمتك، فقال رسول الله‏ص فانحدرت حتى مررت على إبراهيم فلم يسألني عن شي‏ء حتى انتهيت إلى موسى فقال ما صنعت يا محمد فقلت قال ربي فرضت على كل نبي كان قبلك خمسين صلاة و فرضتها عليك و على أمتك فقال موسى يا محمد إن أمتك آخر الأمم و أضعفها و إن ربك لا يرد عليك شيئا و إن أمتك لا تستطيع أن تقوم بها فارجع إلى ربك فاسأله التخفيف لأمتك، فرجعت إلى ربي حتى انتهيت إلى سدرة المنتهى فخررت ساجدا ثم قلت فرضت علي و على أمتي خمسين صلاة و لا أطيق ذلك و لا أمتي فخفف عني فوضع عني عشرا فرجعت إلى موسى فأخبرته فقال ارجع لا تطيق فرجعت إلى ربي فوضع عني عشرا فرجعت إلى موسى فأخبرته فقال ارجع و في كل رجعة أرجع إليه أخر ساجدا حتى رجع إلى عشر صلوات فرجعت إلى موسى فأخبرته فقال لا تطيق فرجعت إلى ربي فوضع عني خمسا فرجعت إلى موسى فأخبرته فقال لا تطيق فقلت قد استحييت من ربي و لكن أصبر عليها فناداني مناد كما صبرت عليها فهذه الخمس. بخمسين كل صلاة بعشر، من هم من أمتك بحسنة يعملها كتبت له عشرة و إن لم يعمل كتبت واحدة و من هم من أمتك بسيئة فعملها كتبت عليه واحدة و إن لم يعلمها لم أكتب عليه شيئا فقال الصادق (ع) جزى الله موسى عن هذه الأمة خيرا و هذا تفسير قول الله: «سُبْحانَ الَّذِي أَسْرى‏ بِعَبْدِهِ لَيْلًا مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ»(3)

هشام بن سالم از حضرت امام صادق (علیه السلام) روایت کرده است که فرمود: جبرئیل و میکائیل و اسرافیل، بُراق را نزد پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) آوردند. یکی لگام و دیگري رکاب را گرفت و پیامبر سوار شد و دیگري لباس او را مرتب کرد. بُراق چموشی کرد و جبرئیل به صورت او سیلی زد و گفت: آرام باش اي براق، قبل از این هیچ پیامبري بر پشت تو سوار نشده است و بعد از او هم هرگز همانند او، سوار بر تو نمی شود. بُراق اندکی پیامبر (صلی الله علیه و آله) را بالا بُرد، البته نه خیلی زیاد و جبرئیل (علیه السّلام) همراه او بود و آیات آسمانها و زمین را به او نشان می داد...

جبرئیل نزد من آمد و گفت: نماز بگزار. پایین رفتم و نماز خواندم. پرسید: می دانی کجا نماز خواندي؟ گفتم: نه، گفت: تو در طور سینا، جایی که خداوند با موسی سخن گفت، نماز خواندي. دوباره سوار بر براق شدم و حرکت کردیم، جبرئیل دوباره گفت: پایین بیا و نماز بگزار چنین کردم. پرسید می دانی کجا نماز خواندي؟ گفتم: نه، گفت: تو در بیت لحم نماز خواندي، بیت لحم نزدیک بیت المقدس است و زادگاه عیسی بن مریم (علیهما السلام) می باشد، پس دوباره سوار شدم و به سمت بیت المقدس رفتیم، براق را به حلقه اي که پیامبران مرکب خود را به آن می بستند بستم. وارد مسجد شدم، جبرئیل همراه من بود، دیدیم ابراهیم و موسی و عیسی (علیهم السلام) و هر کدام از پیامبران که خدا اراده کرده، همه نزد من آمدند و نماز برپا شد. شک نداشتم که جبرئیل جلوتر از همه و به امامت نماز خواهد ایستاد، وقتی صفها مرتب شد، جبرئیل بازوي مرا گرفت و جلوتر از همه ایستانید و من امام [ نماز جماعت] آنها شدم و افتخار نمی کنم...

سپس صداي اذان را شنیدم، ملکی در آسمان اذان می داد که پیش از آن شب هرگز دیده نشده بود. گفت: الله أکبَر، الله أکبَر خداوند فرمود: بنده ام راست می گوید، من بزرگتر و برتر هستم. گفت: أشهَدُ أن لا إلهَ إلاّ الله، أشهَدُ أن لا إلهَ إلاّ الله، باري تعالی فرمود: بنده ام راست می گوید، من الله هستم هیچ معبودي جز من وجود ندارد. گفت: أشهَدُ أنَّ محمّداً رسولُ الله. أشهَدُ أنَّ محمّداً رسولُ الله. خداوند فرمود: بنده ام راست می گوید، محمد، بنده و پیامبر من است، من او را انتخاب کرده و مبعوث کرده ام. سپس[فرشته مؤذّن] گفت: حَیَّ عَلَی الصَّلاهِ، حَیَّ عَلَی الصَّلاهِ. خداوند فرمود: بنده ام راست می گوید و همه را به سوي انجام فریضه من فرا می خواند و هر کس با میل قلبی براي انجام نماز اقدام کند و به آن اهتمام بورزد، کفّاره گناهان او خواهد بود. سپس گفت: حَیَّ عَلَی الفَلاحِ، حَیَّ عَلَی الفَلاحِ. خداوند فرمود: نماز، صلاح و پیروزي و رستگاري است؛ پس همان طور که در بیت المقدس امام جماعت نماز پیامبران بودم در آسمان هم امام جماعت نماز ملائکه گشتم.

سپس مِهی مرا پوشاند و من به حالت سجده افتادم؛ خداوند مرا صدا کرد و گفت: من به هر پیامبري پیش از تو پنجاه نوبت نماز واجب کردم، همان را بر تو و امت تو واجب می گردانم؛ پس تو در میان امت خود به آن اقدام کن. رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمود: برگشتم و به حضرت ابراهیم (علیه السّلام) رسیدم او چیزي از من نپرسید، پس به حضرت موسی (علیه السّلام) رسیدم، گفت: اي محمد، چه کردي؟

گفتم: خداوند فرمود: به هر پیامبري که پیش از تو بود پنجاه نوبت نماز واجب کردم، همان را بر تو و امّت تو واجب گردانده ام، حضرت موسی (علیه السّلام) گفت: اي محمد، امّت تو آخرین امت و ضعیفترین آنهاست و خداوند از آن سودي به تو نمی رساند و امّت تو توان انجام این مقدار را ندارد، به نزد خداوند برگرد و براي امت خود در امر نماز تخفیف بخواه. به نزد خداوند برگشتم تا به سدره المنتهی رسیدم و به سجده افتادم و عرض کرم: خدایا، بر من و امّتم پنجاه نوبت نماز واجب کرده اي، نه من و نه امتم هیچ یک توان آن را نداریم، آن را برایم سبکتر کن، ده نوبت آن را کاست، به نزد موسی برگشتم و او را از ما وقع آگاه کردم، گفت: برگرد، طاقت آن را نداري. برگشتم و دوباره از خدا خواستم از آن بکاهد و خدا ده نوبت را کم کرد، نزد موسی برگشتم و به او خبر دادم، گفت: برگرد، هر بار برمی گشتم و در محضر خدا سجده می کردم، خداوند متعال ده نوبت از آن می کاست تا این که به ده نوبت رسید. نزد موسی برگشتم و او را باخبر کردم، گفت: طاقت آن را نداري، نزد پروردگار برگشتم و پنج نوبت از آن کاست. نزد موسی برگشتم. گفت: طاقت آن را نداري، گفتم: من از پروردگارم شرم دارم، پس به همین مقدار صبر می کنم، منادي ندا داد، حال که بر آن صبر می کنی، من اجر این پنج نوبت را پنج برابر می افزایم، هر نمازي معادل ده نماز. هر کس از امّت تو عمل نیکی انجام دهد، آن را برایش ده برابر می نویسم و اگر قصد کند و انجام ندهد، آن را یک کار نیک انجام یافته می نویسم و اگر یکی از امّت تو قصد انجام عمل بدي را داشته و آن را انجام دهد، یک گناه و اگر انجام ندهد، هیچ چیز برایش نمی نویسم. حضرت امام صادق (علیه السّلام) فرمود: خداوند از جانب این امّت به موسی خیر عطا کند. و این تفسیر سخن خدای متعال است که فرمود: «پاك و منزّه است خدايى كه بنده ‏اش را در يك شب، از مسجد الحرام به مسجد الاقصى- كه گرداگردش را پربركت ساخته‏ايم- برد، تا برخى از آيات خود را به او نشان دهيم چرا كه او شنوا و بيناست.»(4)

زید بن علی از حضرت امام سجاد (علیه السّلام) سوال می نماید که حکمت اینکه پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) خود در معراج از خداوند متعال کاهش نوبتهای نماز را خواستار نشد تا به پیشنهاد حضرت موسی (علیه السّلام) چنین تخفیفی برای امت حضرت محمد (صلی الله علیه و آله) در نظر گرفته شد، چیست؟ در علل الشرایع ضمن حدیثی علت آن توسط بیان شیوای زین العابدین حضرت امام سجاد (علیه السّلام) چنین شرح داده شده است:

«حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عِصَامٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ سُلَيْمَانَ عَنْ إِسْمَاعِيلَ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ التَّمِيمِيِّ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ عُلْوَانَ عَنْ عَمْرِو بْنِ خَالِدٍ عَنْ زَيْدِ بْنِ عَلِيٍّ قَالَ‏ سَأَلْتُ أَبِي سَيِّدَ الْعَابِدِينَ (ع) فَقُلْتُ لَهُ يَا أَبَتِ أَخْبِرْنِي عَنْ جَدِّنَا رَسُولِ اللَّهِ (ص) لَمَّا عُرِجَ بِهِ إِلَى السَّمَاءِ وَ أَمَرَهُ رَبُّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِخَمْسِينَ صَلَاةً كَيْفَ لَمْ يَسْأَلْهُ التَّخْفِيفَ عَنْ أُمَّتِهِ حَتَّى قَالَ لَهُ مُوسَى بْنُ عِمْرَانَ ارْجِعْ إِلَى رَبِّكَ فَاسْأَلِ التَّخْفِيفَ فَإِنَّ أُمَّتَكَ لَا تُطِيقُ ذَلِكَ فَقَالَ يَا بُنَيَّ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ (ص) كَانَ لَا يَقْتَرِحُ عَلَى رَبِّهِ عَزَّ وَ جَلَ‏ وَ لَا يُرَاجِعُهُ فِي شَيْ‏ءٍ يَأْمُرُهُ بِهِ فَلَمَّا سَأَلَهُ مُوسَى(ع) ذَلِكَ فَكَانَ شَفِيعاً لِأُمَّتِهِ إِلَيْهِ لَمْ يَجُزْ لَهُ رَدُّ شَفَاعَةِ أَخِيهِ مُوسَى فَرَجَعَ إِلَى رَبِّهِ فَسَأَلَهُ التَّخْفِيفَ إِلَى أَنْ رَدَّهَا إِلَى خَمْسِ صَلَوَاتٍ قَالَ قُلْتُ لَهُ يَا أَبَتِ فَلِمَ لَا يَرْجِعُ إِلَى رَبِّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ يَسْأَلُهُ التَّخْفِيفَ عَنْ خَمْسِ صَلَوَاتٍ وَ قَدْ سَأَلَهُ مُوسَى(ع) أَنْ يَرْجِعَ إِلَى رَبِّهِ وَ يَسْأَلَهُ التَّخْفِيفَ فَقَالَ لَهُ يَا بُنَيَّ أَرَادَ (ص) أَنْ يُحَصِّلَ لِأُمَّتِهِ التَّخْفِيفَ مَعَ أَجْرِ خَمْسِينَ صَلَاةً يَقُولُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَ‏ «مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها» أَ لَا تَرَى أَنَّهُ (ص) لَمَّا هَبَطَ إِلَى الْأَرْضِ نَزَلَ عَلَيْهِ جَبْرَئِيلُ (ع) فَقَالَ يَا مُحَمَّدُ إِنَّ رَبَّكَ يُقْرِئُكَ السَّلَامَ وَ يَقُولُ إِنَّهَا خَمْسٌ بِخَمْسِينَ‏ «ما يُبَدَّلُ الْقَوْلُ لَدَيَّ وَ ما أَنَا بِظَلَّامٍ لِلْعَبِيدِ» قَالَ فَقُلْتُ لَهُ يَا أَبَتِ أَ لَيْسَ اللَّهُ تَعَالَى ذِكْرُهُ لَا يُوصَفُ بِمَكَانٍ قَالَ تَعَالَى اللَّهُ عَنْ ذَلِكَ عُلُوّاً كَبِيراً قُلْتُ فَمَا مَعْنَى قَوْلِ مُوسَى (ع) لِرَسُولِ اللَّهِ ارْجِعْ إِلَى رَبِّكَ فَقَالَ مَعْنَاهُ مَعْنَى قَوْلِ إِبْرَاهِيمَ (ع) «إِنِّي ذاهِبٌ إِلى‏ رَبِّي سَيَهْدِينِ‏» وَ مَعْنَى قَوْلِ مُوسَى‏ «وَ عَجِلْتُ إِلَيْكَ رَبِّ لِتَرْضى»‏ وَ مَعْنَى قَوْلِهِ عَزَّ وَ جَلَ‏ «فَفِرُّوا إِلَى اللَّهِ»‏ يَعْنِي حُجُّوا إِلَى بَيْتِ اللَّهِ يَا بُنَيَّ إِنَّ الْكَعْبَةَ بَيْتُ اللَّهِ فَمَنْ حَجَّ بَيْتَ اللَّهِ فَقَدْ قَصَدَ إِلَى اللَّهِ وَ الْمَسَاجِدُ بُيُوتُ اللَّهِ فَمَنْ سَعَى إِلَيْهَا فَقَدْ سَعَى إِلَى اللَّهِ وَ قَصَدَ إِلَيْهِ وَ الْمُصَلِّي مَا دَامَ فِي صَلَاتِهِ فَهُوَ وَاقِفٌ بَيْنَ يَدَيِ اللَّهِ جَلَّ جَلَالُهُ وَ أَهْلُ مَوْقِفِ عَرَفَاتٍ هُمْ وُقُوفٌ بَيْنَ يَدَيِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ إِنَّ لِلَّهِ تَعَالَى بِقَاعاً فِي سَمَاوَاتِهِ فَمَنْ عُرِجَ بِهِ إِلَى بُقْعَةٍ مِنْهَا فَقَدْ عُرِجَ بِهِ إِلَيْهِ أَ لَا تَسْمَعُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ‏ تَعْرُجُ الْمَلائِكَةُ وَ الرُّوحُ إِلَيْهِ‏ وَ يَقُولُ فِي قِصَّةِ عِيسَى(ع) «بَلْ رَفَعَهُ اللَّهُ إِلَيْهِ»‏ وَ يَقُولُ عَزَّ وَ جَلَ‏ «إِلَيْهِ يَصْعَدُ الْكَلِمُ الطَّيِّبُ وَ الْعَمَلُ الصَّالِحُ يَرْفَعُه.»‏(5)

محمّد بن محمّد بن عصام مى‏گويد محمّد بن يعقوب از على بن محمّد بن سليمان از اسماعيل بن ابراهيم از جعفر بن محمّد تميمى از حسين بن علوان از عمرو بن خالد از زيد بن على (عليه السّلام) نقل كرده كه گفت: محضر پدرم حضرت سيّد العابدين (عليه السّلام) عرض كردم: پدر، مرا از جدّمان رسول خدا (صلّى اللَّه عليه و آله) خبر ده وقتى حضرتش را به آسمان بردند و پروردگارش عزّ و جلّ او را مأمور به پنجاه نماز فرمود چرا از پروردگار تقاضا نكرد كه اين نمازها را براى امّتش كاهش دهد مگر موقعى كه موسى بن عمران به حضرتش عرض كرد: از خداى متعال بخواه كه آنها را كاهش دهد چه آنكه ايشان طاقت آن را ندارند؟

حضرت فرمودند: فرزندم، رسول خدا (صلّى اللَّه عليه و آله) ابتداء و بدون تقاضاى كسى از پروردگارش درخواستى نمى ‏فرمود و نسبت به تكليفى كه به آن امر مى‏شد خواستار تجديد نظر در آن نمى‏گشت منتهى وقتى حضرت موسى (عليه السّلام) از آن جناب خواست كه حقّ تعالى متقاضى تخفيف گردد و بدين ترتيب شفيع اين امّت گرديد حضرت نتوانست شفاعت وى را ناديده گيرد لذا به پروردگارش رجوع كرد و از ساحت ربوبى تقاضاى تخفيف نموده و خواستار شد كه پنجاه نماز به پنج تا كاهش يابد.

زيد مى‏فرمايد: محضر امام (علیه السّلام) عرض كردم: پدر، چرا رسول خدا (صلی الله علیه و آله) به پروردگار عزّ و جلّ رجوع نكرد و از خداوند نخواست كه پنج نماز را تخفيف بدهد با اين كه حضرت موسى (علیه السّلام) از حضرتش درخواست تقاضاى اين تخفيف را نمود؟

حضرت فرمودند: پسرم، نبىّ اكرم (صلی الله علیه و آله) خواسته‏اش اين بود كه در عين حاصل‏ شدن تخفيف، اجر پنجاه نماز نصيب امّت بشود و اين عملى نمى‏شد مگر به اين كه امّت پنج نماز را در شبانه روز بخوانند تا به مقتضاى فرموده حقّ عزّ و جلّ: «مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها: كسى كه يك عمل نيك بجا آورده ده برابر اجر به وى داده مى‏شود.» ثواب پنجاه نماز عائدشان بشود لذا بعد از حصول تخفيف اوّل و كاهش يافتن پنجاه نماز به پنج نماز ديگر جا نداشت كه حضرت از حقّ تعالى خواستار كاهش بعدى و تخفيف دوّم بشود و شاهد بر اين گفتار آن است كه: وقتى رسول خدا (صلی الله علیه و آله) از معراج به زمين آمدند جبرئيل (علیه السّلام) محضر مباركش عرضه داشت: پروردگارت سلام رسانده و مى‏فرمايد اين پنج نماز به جاى آن پنجاه تا و ثواب آن به جاى ثواب آنها چه آن كه غرض من اين بود كه ثواب پنجاه نماز را به بندگانم بدهم حال كه تعداد آنها به پنج نماز كاهش يافته غرضم تغيير نكرده و تبديل نشده و همچنان به قوّه خود باقى است و چون بندگان به اين ثواب محتاج هستند و از طرفى طاقت آوردن پنجاه نماز را ندارند من به آنها ظلم و ستم نكرده بلكه با آوردن پنج نماز همان ثواب پنجاه تا را به ايشان مى‏دهم.

زيد مى‏فرمايد: محضر امام عليه السّلام عرضه داشتم: پدر، مگر نه اين است كه حقّ تعالى موصوف به مكان نمى‏شود؟ حضرت فرمودند: بلى، خدا منزّه است از اين اوصاف. عرض كردم: پس معناى كلام حضرت موسى (علیه السّلام) به رسول خدا (صلی الله علیه و آله) كه عرض كرد: به سوى پروردگارت برگرد، چيست؟ حضرت فرمودند: معناى آن معناى كلمات ذيل مى‏باشد:

الف: حضرت ابراهيم (علیه السّلام) فرمود: من به سوى پروردگارم رفته و به زودى او مرا راهنمايى مى‏كند.

ب: حضرت موسى (علیه السّلام) فرمود: تعجيل كردم به سوى تو اى پروردگار تا خشنود شوى.

ج: حقّ عزّ و جلّ مى‏ فرمايد: پس به سوى خدا بگريزيد يعنى قصد بيت اللَّه نماييد، فرزندم كعبه بيت اللَّه است، پس كسى كه قصد بيت اللَّه را نمايد در واقع قصد خدا را نموده چنانچه مساجد بيوت اللَّه هستند و هر كسى كه به سوى مساجد رود در حقيقت به سوى خدا رفته است و نمازگزار مادامى كه در نماز است در مقابل خدا جلّ جلاله ايستاده و كسانى كه در عرفات وقوف مى‏كنند حقيقتا در مقابل خداى عزّ و جلّ واقف هستند و خداى متعال در آسمانها بقاع و امكنه ‏اى دارد و كسى كه به يكى از اين بقاع عروج كند، به سوى حقّ تعالى عروج نموده و شاهد بر اين گفتار فرموده خداوند عزّ و جلّ است كه مى‏ فرمايد: فرشتگان و روح به سوى خدا بالا مى‏روند.

د: خداوند در بيان ماجرای حضرت عيسى (علیه السّلام) مى‏فرمايد: بلكه او را خداوند به سوى خودش بالا برد.

ه: و نيز خداوند عزّ و جلّ مى‏فرمايد: به سوى خدا كلمه نيكوى توحيد بالا رود و عمل نيك خالص آن را بالا مى‏برد.»(6)

بنابراین برخلاف کلام معاندان که خداوند به نماز ما احتیاجی ندارد، خداوند در معراج در هنگامی که پیامبرش در نزدیکترین درجه تقرب قرار داشت نماز را واجب نمود تا سعادت و مغفرت را نصیب آنان گرداند و البته که خداوند قادر توانا از نماز و حتی آفرینش ما بی نیاز است و این نیاز از طرف بنده است تا از پلیدیها و پلشتی ها دور شود و به سوی راه سعادت رهنمون شود.

 

پی نوشتها

(1) بحار الأنوار، جلد‏47، صفحه 2 – الكافي، جلد‏3، صفحه 270

 (2) ترجمه بحارالانوار، جلد47، صفحه 7

(3)تفسیر قمی، جلد2، صفحه 12 – 3 - بحارالانوار، جلد18، صفحه 333 – 319

(4) ترجمه بحارالانوار، جلد 18، صفحه 424 – 413

(5) علل الشرائع، جلد‏1، صفحه 133 – 132

(6) ترجمه علل الشرائع، جلد‏1، صفحه 455 - 451

منابع

- بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، محمد باقر بن محمد تقى مجلسى، بيروت، دار إحياء التراث العربي، چاپ دوم، 1403ق.

- ترجمه بحار الانوار، محمد باقر بن محمد تقی مجلسی، ترجمه: گروه مترجمان، تهران، نهاد کتابخانه هاي عمومی کشور، موسسه انتشارات کتاب نشر، 1392ش.

- ترجمه علل الشرائع ، محمد بن على ابن بابويه، ترجمه ذهنى تهرانى،‏ قم، مؤمنين، ‏1380 ش‏.

تفسير القمي، على بن ابراهيم قمى، 2جلد، قم، دار الكتاب، چاپ: سوم، 1404ق.

- الكافي، محمد بن يعقوب بن اسحاق كلينى، ‏ محقق / مصحح: على اكبر غفارى و محمد آخوندى، تهران، ‏دار الكتب الإسلامية، 1407 ق‏.

- علل الشرائع‏، محمد بن على‏ابن بابويه، قم‏، داورى‏، 1385 ش.

: فاطمه ابوحمزه