وقایع شب عاشورا در خیام حسینی

 

پس از ورود شمر ملعون در عصر روز تاسوعا به دشت کربلا و ابلاغ فرمان ابن زیاد (لعنه الله علیه) مبنی بر جنگ با حضرت سیدالشهداء (علیه السّلام) و پذیرش یک شب مهلت برای شروع جنگ، حضرت امام حسین (علیه السّلام) در شب عاشوراء كه به نقل از مقاتل و کتب تاریخی شب جمعه نیز بود ياران خويش را جمع نمودند و خطبه ای به شرح ذیل بیان فرمودند. 

 

خطبه حضرت امام حسین (علیه السّلام)

 

«عن علي بن الحسين (عليه السّلام) قال: جمع الحسين أصحابه بعد ما رجع عمر بن سعد و ذلك عنه قرب المساء فدنوت منه لأسمع و أنا مريض فسمعت أبي يقول لأصحابه: 

اتني على اللّه تبارك و تعالى أحسن الثناء و أحمده على السرّاء و الضرّاء، اللهمّ اني أحمدك على أن اكرمتنا بالنبوّة و علّمتنا القرآن و فقّهتنا في الدين و جعلت لنا أسماعا و أبصارا و أفئدة و لم تجعلنا من المشركين. 

أما بعد، فاني لا أعلم أصحابا أولى و لا خيرا من أصحابي و لا أهل بيت أبرّ و لا أوصل من أهل بيتي فجزاكم اللّه عني جميعا خيرا. 

ألا و إنّي أظنّ يومنا من هؤلاء الأعداء غدا ألا و اني قد رأيت لكم فانطلقوا جميعا في حل، ليس عليكم منّي ذمام هذا ليل قد غشيكم فاتخذوه جملا. 

ثم ليأخذ كل رجل منكم بيد رجل من أهل بيتي [و] تفرّقوا في سوادكم و مدائنكم حتى يفرّج اللّه فان القوم انما يطلبوني و لو قد أصابوني لهوا عن طلب غيري. 

بدأ القول العبّاس بن علي(عليه السّلام) فقال له: لم نفعل [ذلك‏]؟ لنبقى بعدك لا أرانا اللّه ذلك أبدا. 

ثم إنّ اخوته و أبناء [الحسين عليه السّلام‏] و بنى أخيه [الحسن عليه السّلام‏] و ابنى عبد اللّه بن جعفر [محمد و عبد اللّه‏] تكلموا بهذا و نحوه. 

فقال الحسين(عليه السّلام): يا بني عقيل، حسبكم من القتل بمسلم اذهبوا قد أذنت لكم. 

قالوا: فما يقول الناس، يقولون إنّا تركنا شيخنا و سيّدنا و بني عمومتنا خير الأعمام و لم نرم معهم بسهم و لم نطعن معهم برمح و لم نضرب معهم بسيف و لا ندري ما صنعوا، لا و اللّه لا نفعل و لكن تفديك أنفسنا و أموالنا و أهلونا و نقاتل معك حتى نرد موردك فقبّح اللّه العيش بعدك. 

[و] قام إليه مسلم بن عوسجة الأسدي فقال: أ نحن نخلّي عنك و لمّا نعذر الى اللّه في أداء حقّك. أما و اللّه حتى اكسر في صدورهم رمحي و أضربهم بسيفي ما ثبت قائمه في يدي و لا افارقك و لو لم يكن معي سلاح اقاتلهم به لقذفتهم بالحجارة دونك حتى اموت معك. 

و قال سعيد بن عبد اللّه الحنفي: و اللّه لا نخلّيك حتى يعلم اللّه أنا حفظنا غيبة رسول اللّه (صلّى اللّه عليه و آله‏ و سلّم) فيك و اللّه لو علمت اني اقتل ثم احيا ثم احرق حيّا ثم أذرى، يفعل ذلك بي سبعين مرّة ما فارقتك حتى ألقى حمامي دونك فكيف لا افعل ذلك و إنما هي قتلة واحدة ثم هي الكرامة التي لا انقضاء لها ابدا. 

و قال زهير بن القين: و اللّه لوددت أني قتلت ثم نشرت ثم قتلت حتى اقتل كذا ألف قتله و أن اللّه يدفع بذلك القتل عن نفسك و عن أنفس هؤلاء الفتية من أهل بيتك. 

و تكلّم جماعة أصحابه فقالوا: و اللّه لا نفارقك ولكن أنفسنا لك الفداء نقيك بنحورنا و جباهنا و أيدينا فاذا نحن قتلنا كنا وفينا و قضينا ما علينا. 

و تكلّم جماعة أصحابه في وجه واحد بكلام يشبه بعضه بعضا.»(1)  

حضرت امام سجاد (علیه السّلام) مى ‏فرمايد: بعد از اينكه عمر بن سعد برگشت، دم غروب بود كه حضرت امام حسین (علیه السّلام) يارانش را جمع كردند، من مريض بودم خودم را نزديك ایشان رساندم تا سخنان ایشان را بشنوم، شنيدم پدرم به يارانش فرمودند:  

«به پیشگاه خداوند برتر و بلند مرتبه بهترين ثناها و ستايشها را تقدیم می نمایم. در راحتی و سختی خداوند را سپاس می گویم. خدايا تو را سپاس مى‏ گويم که خانواده ما را به نبوت گرامی داشتی و قرآن را به ما آموختى و ما را در دين خود فقيه كردى، به ما گوشهاى شنوا و ديده بينا و دل روشن دادى و ما را از مشركان قرار نداده ‏اى.  

من يارانى برتر و بهتر از ياران خويش و اهل بيتى نيكوكارتر و مهربانتر از اهل بيت خود نمى ‏شناسم، خداوند به همه شما از طرف من جزاى خير عطا كند. 

همانا به یقین فردا روز جنگ ما با اين دشمنان است. من به شما اجازه می دهم که برويد و همگی از بیعت من آزاد هستید و از جانب من بر شما هيچ عهد و ذمه ای نيست. این شب تار شما را در بر گرفته است آن را وسیله رفتن و مرکب خود قرار دهید. 

هر مردى از شما دست يكى از مردان اهل بيتم را بگيرد و در آباديها و شهرهاي خود پراكنده شويد تا خداوند گشايشى ايجاد كند. اين جماعت مرا مى ‏طلبند و اگر به من دست يابند از تعقيب ديگران صرف نظر مى ‏كنند.  

حضرت عباس بن على (علیه السّلام) شروع به سخن گفتن کردند و فرمودند: چرا اين كار را بكنيم براى اينكه بعد از تو باقى بمانيم؟ خدا هرگز چنين روزى را نياورد. بعد برادران و فرزندان [حضرت امام حسین (علیه السّلام)] و فرزندان برادرش [حضرت امام حسن (علیه السّلام)] و دو پسر عبد الله بن جعفر [محمد و عبد اللّه‏]همین سخن را گفتند یا سخنانی بدین گونه بیان داشتند. 

آنگاه حضرت امام حسین (علیه السّلام) فرمودند: اى فرزندان عقيل كشته شدن مسلم براي شما كافي است؛ برويد، من به شما اجازه داده ‏ام. گفتند: مردم چه می گویند؟ مى ‏گويند ما بزرگ خاندان خود و سرور خود و فرزندان عموي خود، آن هم بهترين عموهايمان را رها كرديم و تيری به دفاع از ایشان پرتاب نكردیم و نيزه ای در كنارشان نینداختیم و شمشيری هم حتی براى حمايت از آنان نزدیم. نمى ‏دانيم كه بر سر آنها چه آمده است و عاقبت كار آنها چه شده است؟ به خدا هرگز چنين نخواهيم كرد و جانها و اموال خاندان خود را فداي شما خواهيم نمود و همراه شما می جنگيم تا با سرنوشت شما شریک شویم، زشت باد بر زندگى بعد از شما.  

مسلم بن عوسجة برخاست و گفت: آيا اگر تو را تنها بگذاریم در اداء حق تو در نزد خدا عذرى داريم؟ اما به خدا قسم از تو جدا نمى ‏شوم تا آنكه نيزه ‏ام را در سينه‏ هایشان بشكنم و مادامی كه قبضه شمشيرم در دستم باشد با آن می جنگم و اگر سلاحى نداشته باشم با سنگ آنها را مى ‏زنم تا آنكه با تو بميرم. 

سعيد بن عبد الله حنفى گفت: به خدا قسم تو را رها نخواهم كرد تا خدا بداند كه ما در زمان غيبت حضرت رسول الله (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم) از شما محافظت كرده ‏ايم، به خدا قسم اگر بدانم كه كشته مى‏ شوم سپس زنده مى‏ شوم سپس زنده سوزانده مى ‏شوم سپس تکه تکه مى‏ شوم و هفتاد مرتبه با من چنین شود باز هرگز از شما جدا نمى ‏شوم تا آنكه روح من فداى شما شود و چگونه چنين نكنم در حالى‏ كه اين يك بار كشته شدن است و پس از آن چنان كرامت ابدى به دنبال دارد كه هرگز از بين نخواهد رفت. 

زهير بن قين گفت: به خدا قسم دوست داشتم كه كشته مى‏ شدم سپس زنده مى ‏شدم، باز كشته مى ‏شدم تا هزار مرتبه بار اين چنين كشته مى ‏شدم تا خداوند بدين وسيله، كشته شدن را از شما و جوانان اهل بيت شما دور مى ‏گردانيد.  

اصحاب حضرت (علیه السّلام) سخنانی را مطرح کردند و گفتند: به خدا قسم از شما جدا نمى ‏شويم، جانهايمان به فداي شما، با گلوها و پيشانيها و دستهاي خویش از شما محافظت مى ‏كنيم، اگر كشته شويم وفادار بوده ایم و آنچه را که بر ما واجب بوده اداء نموده ‏ايم. بقيّه اصحاب نيز سخنانی به زبان آوردند كه بعضا به يكديگر شبيه بود. حضرت امام حسین (علیه السّلام) براى همگان پاداش خير طلب نمودند. 

 

در ادامه گفتگوهای بنی هاشم و اصحاب با حضرت امام حسین (علیه السّلام) در مقتل مقرم آمده است: 

«و في هذا الحال قيل لمحمد بن بشير الحضرمي قد أسر ابنك بثغر الري فقال: ما أحب أن يؤسر و أنا أبقى بعده حيا فقال له الحسين: أنت في حل من بيعتي فاعمل في فكاك ولدك قال: لا و اللّه لا أفعل ذلك اكلتني السابع حيا إن فارقتك! فقال عليه السّلام: إذا أعط ابنك هذه الأثواب الخمسة ليعمل في فكاك أخيه و كان قيمتها ألف دينار. 

و لما عرف الحسين منهم صدق النية و الاخلاص في المفاداة دونه أوقفهم على غامض القضاء فقال: إني غدا أقتل و كلكم تقتلون معي و لا يبقى منكم أحد حتى القاسم و عبد اللّه الرضيع إلا ولدي عليا زين العابدين لأن اللّه لم يقطع نسلي منه و هو أبو أئمة ثمانية. 

فقالوا بأجمعهم الحمد للّه الذي اكرمنا بنصرك و شرفنا بالقتل معك أو لا نرضى أن نكون معك في درجتك يا ابن رسول اللّه فدعا لهم بالخير و كشف عن أبصارهم فرأوا ما حباهم اللّه من نعيم الجنان و عرفهم منازلهم فيها و ليس ذلك في القدرة الإلهية بعزيز و لا في تصرفات الإمام بغريب فإن سحرة فرعون لما آمنوا بموسى عليه السّلام و أراد فرعون قتلهم أراهم النبي موسى منازلهم في الجنة. 

و في حديث أبي جعفر الباقر (عليه السّلام) قال لأصحابه: أبشروا بالجنة فو اللّه إنا نمكث ما شاء اللّه بعد ما يجري علينا ثم يخرجنا اللّه و اياكم حتى يظهر قائمنا فينتقم من الظالمين و أنا و أنتم نشاهدهم في السلاسل و الاغلال و أنواع العذاب! فقيل له: من قائمكم يا ابن رسول اللّه؟ قال: السابع من ولد ابني محمد بن علي الباقر و هو الحجة ابن الحسن بن علي بن محمد بن علي بن موسى بن جعفر بن محمد بن علي ابني و هو الذي يغيب مدة طويلة ثم يظهر و يملأ الأرض قسطا و عدلا كما ملئت ظلما و جورا.»(2) 

«در اين حال به محمّد بن بشير حضرمى خبر داده شد كه پسرت در مرزى اسير شده است. محمّد بن بشير گفت: پس از اسارت او، دوست ندارم زنده بمانم. حضرت امام حسین (علیه السّلام) فرمودند: بيعت من برداشته شده است، براى آزادى فرزندت تلاش كن. محمد گفت: نه به خدا چنين نخواهم كرد، اگر درّندگان مرا بخورند از تو جدا نشوم، امام (عليه السّلام) فرمودند: «پس به پسرت اين پنج لباس را بده كه براى آزادى برادرش اقدام كند و قيمت آن لباسها هزار دينار بود.»  

هنگامى كه حضرت امام حسین (علیه السّلام) صدق نيت و اخلاص آنها را ديدند، آنها را بر قضا و قدر سخت الهى واقف كردند و فرمودند: من فردا كشته مى ‏شوم و همه شما با من كشته مى ‏شويد و احدى از شما باقى نمى ‏ماند حتّى قاسم و عبد الله مگر فرزندم على زين العابدين، چون خداوند نسل مرا قطع نمى ‏كند و او پدر ائمّه هشتگانه است.  

همگان گفتند: حمد مخصوص خدايى است كه ما را به يارى تو گرامی داشت و به كشته شدن با تو شرافت بخشيد، راضى هستيم از اينكه در درجه شما باشيم اى فرزند رسول خدا. پس براى همگان دعاى خير كرد و پرده از ديدگان همگان برداشت، نعمتهاى بهشت را ديدند و منازل آنها را در بهشت به آنها نشان داد. اين امر براى امام (عليه السّلام) سخت نيست و در ميان تصرّفات امام عجيب نيست. ساحران فرعون هنگامى كه ايمان آوردند و فرعون خواست آنها را به قتل برساند حضرت موسى (عليه السّلام) منازل آنها را در بهشت به ايشان نشان داد.  

در حديث امام باقر (عليه السّلام) آمده است: «امام حسين عليه السّلام به اصحابشان فرمودند: شما را به بهشت بشارت مى‏ دهم، به خدا قسم آن اندازه كه خداوند بخواهد مكث مى‏ كنيم و سپس از دنيا بيرون مى‏ رويم تا آنكه قائم ما ظهور كند و از ظالمين انتقام بگيرد و من و شما آنها را در غل و زنجير و انواع عذاب مشاهده مى‏ كنيم، شخصى عرض كرد: قائم شما كيست اى فرزند رسول خدا؟ امام (عليه السّلام) فرمودند: هفتمين فرزند از فرزندان پسرم محمّد بن على الباقر و او حجّة بن الحسن بن على بن محمد بن على بن موسى بن جعفر بن محمد بن على است و اوست كه مدّتى طولانى غائب مى‏ شود سپس ظهور مى‏ كند و زمين را از عدل و داد پر مى‏ كند چنانچه از ظلم و جور پر شده است.»(3)  

 

خطبه حضرت امام حسین (علیه السّلام) و سخنان یاران در شب عاشورا در مقاتل ذیل آمده است: 

الكامل، جلد‏4، صفحه 59 – 57 – ترجمه الكامل، جلد‏11، صفحه 164- 163 - اللهوف على قتلى الطفوف، صفحه 94- 90 - آهى سوزان بر مزار شهيدان، صفحه 93- 90 - مقتل الحسين (علیه السّلام) المقرم، صفحه 223 – 220 - ترجمه مقتل مقرم، صفحه 131- 129 - تاريخ ‏الطبري، جلد ‏5، صفحه 420 – 418 – ترجمه تاريخ ‏الطبري، جلد‏7، صفحه 3016 – 3015 - الفتوح، جلد ‏5، صفحه 95- 94- ترجمه الفتوح، صفحه 897 - 896 - نفس المهموم، صفحه210 - 205- در كربلا چه گذشت، صفحه 284 – البداية و النهاية، جلد‏ 8، صفحه 177 – 176 - مثیرالأحزان، صفحه 52 - المقتل الحسینی المأثور، صفحه 111 – 110 – منتهی الآمال، جلد دوم، صفحه 798 - 795 

 

به نقلی که در مقتل مقرم ذکر شده است حضرت سیدالشهداء (علیه السّلام) در ابتدای خطبه خود در شب عاشورا از شهادت خویش به اصحاب خبر داده اند: 

 «و جمع الحسين أصحابه قرب المساء قبل مقتله بليلة فقال: أثني على اللّه أحسن الثناء و احمده على السراء و الضراء اللهم إني أحمدك على أن اكرمتنا بالنبوة و علمتنا القرآن و فقهتنا في الدين و جعلت لنا اسماعا و أبصارا و افئدة و لم تجعلنا من المشركين، أما بعد فإني لا أعلم أصحابا أولى و لا خيرا من أصحابي و لا أهل بيت أبر و لا اوصل من أهل بيتي فجزاكم اللّه عني جميعا. 

و قد أخبرني جدي رسول اللّه (صلى اللّه عليه و آله و سلم) بأني سأساق إلى العراق فأنزل أرضا يقال لها عمورا و كربلا و فيها أستشهد و قد قرب الموعد.»(4)   

«حضرت امام حسین (علیه السّلام) اصحاب خود را نزديك غروب، جمع كردند و فرمودند: خداوند را حمد و ثناء مى‏ گويم به بهترين ثناء و او را بر خوبى و بدى حمد مى‏ كنم. خدايا من تو را حمد مى‏ كنم كه ما را با نبوت اكرام كردى و قرآن را به ما آموختى و ما را در دين خود فقيه كردى و براى ما گوش و چشم و دل قرار دادى و ما را از مشركين قرار ندادى. 

امّا بعد پس به درستى كه من اصحابى بهتر از اصحاب خودم و اهل بيتى نيكوتر از اهل بيت خودم نمى ‏شناسم خداوند به همه شما پاداش خير عطا فرمايد. 

جدّم رسول اللّه (صلّى اللّه عليه و آله) به من خبر دادند كه به عراق مى ‏روم و به زمينى به نام عمورا يا كربلا فرود مى ‏آيم و در آنجا شهيد مى ‏شوم و به تحقيق كه اين موعد نزديك شده است.(5) 

 

در برخی از منابع تاریخی از مکالمه حضرت امام حسین (علیه السّلام) با حضرت قاسم (علیه السّلام) سخن رفته است. در نفس المهموم ذکر شده است که حضرت امام حسین (علیه السّلام) پس از سخنان بنی هاشم و اصحاب (رضوان الله علیهم) فرمودند: 

«فقال لهم: يا قوم إني غدا أقتل و تقتلون كلكم معي و لا يبقى منكم واحد. 

فقالوا: الحمد للّه الذي أكرمنا بنصرك و شرفنا بالقتل معك، أولا ترضى أن نكون معك في درجتك يا بن رسول اللّه. فقال: جزاكم اللّه خيرا و دعا لهم بخير فأصبح و قتل و قتلوا معه أجمعون. 

فقال له القاسم بن الحسن (عليه السّلام): و أنا فيمن يقتل؟ فأشفق عليه فقال له: يا بني كيف الموت عندك. قال: يا عم أحلى من العسل. فقال: أي و اللّه فداك عمك إنك لأحد من يقتل من الرجال معي بعد أن تبلو ببلاء عظيم و ابني عبد اللّه.»(6) 

«من فردا كشته مى ‏شوم و شما همه با من كشته مى ‏شويد و احدى از شما نمى‏ ماند؛ گفتند: حمد خدای را كه ما را به يارى تو گرامى داشت و به كشتن با تو شرافت داد، ما نپسند

يم كه با تو هم درجه باشيم يا بن رسول اللَّه؟ فرمود: خدا به شما جزاى خير دهد و برای آنها دعا كرد و صبح شد ایشان به شهادت رسیدند و همه آنان با ایشان به شهادت رسیدند. 

حضرت قاسم بن حسن (علیه السّلام) عرض كردند: من هم در كشته شدگان هستم؟ حضرت بر او رقّت كردند و فرمودند: پسر جانم، مرگ نزد تو چگونه است؟ گفت: از عسل شيرينتر، فرمودند: آرى به خدا، عمويت به قربانت، تو هم يكى از آن مردانى كه با من كشته مى‏ شوى پس از آنكه سخت گرفتار شوى، پسر كوچكم عبد اللَّه نیز هم كشته مى‏ شود.»(7) 

 

در طبقات الکبری آمده است مرد مقروضی به حضور حضرت امام حسین (علیه السّلام) آمد و گفت که قرض دارم و حضرت (علیه السّلام) حضور افراد مقروض در میان لشکر را منع فرمودند: 

«قال: أخبرنا الضحاك بن مخلد أبو عاصم الشيباني عن سفيان عن أبي الجحاف عن أبيه أن رجلا من الأنصار أتى الحسين فقال إن علي دينا فقال لا يقاتل معي من عليه دين.»(8) 

«ابو عاصم ضحاك بن مخلد شيبانى از سفيان از ابو الجحاف از پدرش به ما خبر داد كه مردى از ياران حضرت امام حسین (علیه السّلام) كه از انصار بود به حضور ایشان آمد و گفت: وامى بر عهده من است. حضرت امام حسین (علیه السّلام) فرمودند: هر كس كه وام دار است نبايد همراه من بجنگد.»(9) 

ولی در منابع دیگر مثل تاریخ طبری ذکر شده است که این دو نفر به خدمت حضرت امام حسین (علیه السّلام) رسیدند و قرض داشتن خود و تحت تکفل داشتن افرادی را بهانه آوردند تا حضرت را در روز عاشورا همراهی نکنند و حضرت نیز پذیرفتند: 

«قال ابو مخنف: حدثنا عبد الله بن عاصم الفائشى- بطن من همدان- عن الضحاك بن عبد الله المشرقي، قال: قدمت و مالك بن النضر الارحبى على الحسين فسلمنا عليه ثم جلسنا اليه، فرد علينا و رحب بنا و سالنا عما جئنا له فقلنا: جئنا لنسلم عليك و ندعو الله لك بالعافية و نحدث بك عهدا و نخبرك خبر الناس و انا نحدثك انهم قد جمعوا على حربك فر رأيك فقال الحسين (ع): حسبي الله و نعم الوكيل. قال: فتذممنا و سلمنا عليه و دعونا الله له. قال: فما يمنعكما من نصرتي؟ فقال مالك ابن النضر: على دين و لي عيال فقلت له: ان على دينا و ان لي لعيالا و لكنك ان جعلتني في حل من الانصراف إذا لم أجد مقاتلا قاتلت عنك ما كان لك نافعا و عنك دافعا، قال قال: فأنت في حل.»(10) 

«ضحاك بن عبد الله مشرقى همدانى گويد: من و مالك بن نضر ارحبى پيش حضرت امام حسين (علیه السّلام) رفتيم و به او سلام گفتيم، آنگاه پيش وى نشستيم سلام ما را جواب دادند و خوشامد گفتند و پرسيدند كه براى چه آمده ‏ايم؟ گفتيم: آمده ‏ايم به تو سلام گوييم و از خدا براى تو سلامت خواهيم و ديدار تازه كنيم و خبر اين كسان را با تو بگوييم، به تو مى ‏گوييم كه به جنگ با تو اتفاق دارند؛ چاره ای بیندیشید. گويد: حضرت امام حسین (علیه السّلام) فرمودند: «خدا برای من کافی است كه نيكو تكيه‏ گاهى است.» گويد: آنگاه احترام گذاشتیم و سلام گفتيم و براى او دعا كرديم. 

حضرت فرمودند: «چرا مرا يارى نمى‏ كنيد؟» مالك بن نضر گفت: «قرض دارم و نانخور دارم.» من نيز گفتم: «قرض دارم و نانخور دارم اما اگر اجازه دهى كه وقتى ديدم جنگاورى نمانده بروم، چندان كه براى تو سودمند باشد و موجب دفاع از تو شود مى ‏جنگم. گفتند: اجازه دارى.»(11) 

 

ترک نمودن گروهی از همراهان حضرت امام حسین (علیه السّلام) را پس از برداشتن بیعت  

درباره پراکنده شدن گروهی در شب عاشورا پس از اینکه حضرت امام حسین (علیه السّلام) بیعت خویش را از یاران و همراهان برداشتند در کتاب الحیاه الامام الحسین(علیه السّلام) به نقل از جلد دوّم بغية النبلاء چنین آمده است: 

«روت السيدة سكينة قالت: سمعت أبي يقول لمن كان معه انتم جئتم معي لعلمكم اني آتي إلى جماعة بايعوني قلبا و لسانا، و الآن تجدونهم قد استحوذ عليهم الشيطان، و نسوا ذكر اللّه، فليس لهم قصد الا قتلي و قتل من يجاهد معي و أخاف ان لا تعلموا ذلك، او تعلموا و لا تتفرقوا حياء مني، و يحرم المكر و الخديعة عندنا أهل البيت، فكل من يكره نصرتنا فليذهب الليلة الساترة، قالت سكينة: فتفرق القوم من نحو عشرة و عشرين حتى لم يبق معه الا ما ينقص عن الثمانين، جاء ذلك في بغية النبلاء الجزء الثاني.»(12) 

«از حضرت سکینه (سلام الله علیها) نقل شده است: شنيدم پدرم به كسانى كه همراهش بودند؛ ‏فرمودند: شما همراه من آمديد چون مى ‏دانستيد كه من به سوى كسانى مى ‏آيم كه از دل و زبان با من بيعت كرده ‏اند و اينك مى ‏بينيد كه شيطان بر آنها چيره شده است و ياد خدا را فراموش كرده ‏اند و تصميمى جز كشتن من و كشتن كسانى كه همراه من جهاد مى‏كنند؛ ندارند و مى ‏ترسم كه اين را ندانيد و يا بدانيد و از شرم من پراكنده نشويد و مكر و فريب نزد ما اهل بيت حرام است، پس هر كس يارى ما را نخواهد امشب براى او پوششى است، پس برود. 

حضرت سکینه (سلام الله علیها) فرمودند: آنان ده نفر و بيست نفر، پراكنده شدند و جز كمتر از هشتاد نفركسى همراه آن حضرت باقى نماند.  

اين مطلب در جلد دوّم بغية النبلاء آمده است.»(13) 

 

گريختن فراس مخزومى‏ و گروهی در شب عاشورا 

«و كان فراس بن جعدة بن هبيرة المخزومي مع الحسين و هو يرى أنه لا يخالف فلما رأى الأمر و صعوبته هاله ذلك فأذن له الحسين في الانصراف فانصرف ليلا.»(14) 

فراس بن جعده بن هبیره مخزومی با حضرت امام حسین (علیه السّلام) بود ولی هنگامی که دید سختی و هولناکی امور را دید وحشت کرد، امام حسین (علیه السّلام) به او اجازه رفتن داد و او شبانه امام (علیه السّلام) را ترک کرد. 

 

در کتاب حیاه الامام الحسین (عليه السّلام) در این باره آمده است: 

«و فراس بن جعدة المخزومي كانت له رحم ماسة مع الامام فان أباه جعدة أمه أم هانئ بنت أبي طالب، و كان ممن كاتب الحسين بالثورة على الأمويين أيام معاوية، و قد التحق بالامام في مكة و سايره في هذه المدة حتى انتهى إلى العراق الا انه لما رأى صعوبة الأمر و تضافر الجيوش على حرب الامام هاله الأمر و جبن عن الحرب و استولى عليه الرعب و الخوف و قد ادرك الامام اضطرابه فأذن له في الانصراف فانهزم في جنح الليل البهيم و لم يحض بالشهادة كما ان قوما آخرين قد انهزموا و لم يفوزوا بنصرة الامام.(15) 

«فراس بن جعده مخزومى خويشاوندى نزديكى با امام داشت؛ زيرا پدرش جعده، مادرش ام هانى دختر ابوطالب بود و از جمله كسانى بود كه با حضرت امام حسين (عليه السّلام) براى قيام بر امويان در روزگار معاويه، مكاتبه نمود و به امام در مكه پيوست و در طول اين مدت همراه امام بود تا اينكه به عراق رسيدند، ولى هنگامى كه وى سختى وضع و همدستى لشكريان بر جنگ امام را ديد، هراسان شد و از جنگ ترسيد و رعب و هراس بر او مستولى گشت. امام، پريشاني او را دريافت و به وى اجازه رفتن داد و او در تاريكى شب، پاى به فرار نهاد و به درجه شهادت نائل نشد.(16)  

 

وصيت و دلدارى حضرت امام حسين(عليه السّلام) به حضرت زينب كبرى(عليها السّلام)‏ 

«عن علي بن الحسين بن علي (عليه السّلام) قال: إني جالس في تلك العشيّة التي قتل أبي صبيحتها و عمّتي زينب عندي تمرّضني اذ اعتزل أبي بأصحابه في خباء له و عنده حوىّ‏ مولى أبي ذرّ الغفاريّ و هو يعالج سيفه و يصلحه و أبي يقول: 

يا دهر افّ لك من خليـل‏ كم لك بالإشراق و الاصيل‏ 

من صاحب أو طالب قتيل‏ و الـدّهر لا يقنع بالبديل‏ 

و إنمــا الأمـر الى الجليل‏ و كلّ حيّ سـالك سبيـلي‏ 

فأعادها مرتين أو ثلاثا حتى فهمتها فعرفت ما أراد فخنقتني عبرتي فرددت دمعي و لزمت السكون فعلمت أن البلاء قد نزل. 

فأمّا عمّتي فانها سمعت ما سمعت- و هي امرأة و في النساء الرقة و الجزع- فلم تملك نفسها أن و ثبت تجرّ ثوبها- و انها لحاسرة- حتى انتهت إليه فقالت: وا ثكلاه، ليت الموت أعدمني الحياة. اليوم ماتت فاطمة امّي و عليّ أبي و حسن أخي يا خليفة الماضي و ثمال الباقي. 

فنظر إليها الحسين (عليه السّلام) فقال: يا اخيّة، لا يذهبن بحلمك الشيطان.  

قالت: بأبي أنت و امّي يا أبا عبد اللّه، أ ستقتل؟ نفسي فداك. 

فردّ غصّته و ترقرقت عيناه و قال: لو ترك القطا ليلا لنام. 

قالت: يا ويلتی، أ فتغصب نفسك اغتصابا؟ فذلك أقرح لقلبي و أشدّ على نفسي و لطمت وجهها و أهوت الى جيبها و شقّته و خرّت مغشيا عليها. 

فقام إليها الحسين (عليه السّلام‏) فصبّ على وجهها الماء و قال لها: يا اخيّة، اتقي اللّه و تعزّي بعزاء اللّه و اعلمي أن أهل الارض يموتون و أنّ أهل السماء لا يبقون و أنّ كل شي‏ء هالك إلا وجه اللّه الذي خلق الأرض بقدرته و يبعث الخلق فيعودون و هو فرد وحده، أبي خير منّي و امّي خير منّي و أخي خير منّي، ولي و لهم و لكلّ مسلم برسول اللّه اسوة. 

فعزّاها بهذا و نحوه و قال لها: يا اخيّة، انّي اقسم عليك فأبرّي قسمي: لا تشقّي عليّ جيبا و لا تخمشي عليّ وجها و لا تدعي عليّ بالويل و الثبور اذا انا هلكت. 

ثم جاء بها حتى اجلسها عندي.(17) 

«حضرت امام سجاد (علیه السّلام) مى‏ فرمايد: آن شبى كه پدرم فردايش به شهادت رسید نشسته بود و عمّه ‏ام زينب (سلام الله علیها) نزد من بود و از من پرستارى مى‏ كرد، پدرم با يارانش از خيمه فاصله گرفته بودند. غلام ابوذر، حوىّ‏، نزد ايشان بود و شمشيرش را آماده و [تيز] مى ‏كرد، پدرم اين أشعار را مى ‏خواند:  

اى زمانه اف بر تو چه رفيقى هستى، چقدر صبح و شام رفيقان و طالبان تو در راهت كشته شده ‏اند، روزگار قانع نمى‏ شود كسى را به جاى ديگرى بگيرد. سرنوشت به دست پروردگار جلیل است و هر زنده ‏اى راه مرا خواهد رفت. 

پس دو يا سه بار تكرار نمودند تا اينكه متوجه شدم منظور ایشان چيست بغض گلويم را گرفت ولی مانع از سرازیر شدن اشکم شدم و سکوت نمودم امّا فهميدم بلا نازل شده است.  

امّا عمّه ‏ام نيز آنچه را كه من شنيده بودم شنيد ( ولى از آن روی كه زن بود و زنان رقّت قلب دارند و بى ‏تاب مى ‏شوند) نتوانست خودش را كنترل كند در حالى كه پيراهنش روى زمين كشيده مى ‏شد و رويش باز بود برخاست نزد حضرت امام حسين (عليه السّلام‏) رفت؛ گفت: اى واى، اى كاش مرگ زندگی مرا پایان می داد، يك روز مادرم فاطمه (سلام الله علیها) جان سپرد، بعد پدرم على (علیه السّلام) و بعد برادرم حسن (علیه السّلام) [تنها تو] مانده ‏اى اى جانشين و باقيمانده گذشتگان. حضرت امام حسین (علیه السّلام) نگاهى به ایشان كردند و فرمودند: خواهرم، شيطان، شكيبايى و بردبارى ‏تو را نگيرد. 

حضرت زینب (سلام الله علیها) فرمودند: پدر و مادرم به فدايت اى أبا عبد الله، آيا آماده شده‏ اى تا کشته شوی؟ جانم به فدايت. 

حضرت اباعبدالله (علیه السّلام) اندوهش را فرو نشاند و اشك از چشمانش جارى شد و فرمود: كه اگر مرغ سنگخوار را شبى رها مى کردند به خواب مى ‏رفت. 

حضرت زينب (سلام الله علیها) فرمودند: واى بر من، بر خلاف ميل خود كشته مى ‏شوى؟ اينكه بر من جگرم را بیشتر می خراشد و برایم سختتر است. [آنگاه‏] به صورت خويش سيلى زد و گريبان درید و بيهوش بر زمين افتاد.  

حضرت امام حسین (علیه السّلام) بر بالين ایشان رفتند و بر صورتشان آب ريختند و به ایشان فرمودند: ای خواهرم، تقوای الهی پیشه کن و به تسلی بخشی خداوند آرام باش بدان كه اهل زمين مى‏ ميرند و اهل آسمان باقى نخواهند ماند، همه چيز نابود خواهد شد جز ذات خداوندى كه زمين را با قدرتش خلق كرد و مخلوقات را بر می انگيزد و به سوى خود بازمى ‏گرداند و او يكتا و واحد است، پدرم بهتر از من بود، مادرم بهتر از من بود و برادرم برتر از من بود. من و آنها و هر مسلمانى چون رسول خدا از دنیا خواهند رفت. 

حضرت با اين کلمات و مانند آن [خواهر] را تسلّى دادند و فرمودند: اى خواهرم، تو را قسم مى ‏دهم و شما به قسم من وفادار باش. وقتى كه از دنيا رفتم براى من گريبان چاک نزن و صورت نخراش و بی تابی نكن. 

سپس امام (علیه السّلام) حضرت زینب (سلام الله علیها) را آوردند و كنار من نشانیدند.  

 

در مقتل الحسین (علیه السّلام) مقرم درباره گفتگوی حضرت ابا عبدالله (علیه السّلام) با حضرت زینب (سلام الله علیها) و وصیت به ایشان آمده است: 

«و أما عمتي زينب لما سمعت ذلك و ثبت تجرّ ذيلها حتى انتهت إليه و قالت وا ثكلاه ليت الموت أعدمني الحياة، اليوم ماتت أمي فاطمة و أبي علي و أخي الحسن‏ يا خليفة الماضي و ثمال الباقي فعزاها الحسين و صبّرها و فيما قال: يا اختاه تعزي بعزاء اللّه و اعلمي أن أهل الأرض يموتون و أهل السماء لا يبقون و كل شي‏ء هالك إلا وجهه، ولي و لكل مسلم برسول اللّه أسوة حسنة. 

فقالت عليه السّلام: أفتغصب نفسك اغتصابا فذاك أقرح لقلبي و أشد على نفسي. 

و بكت النسوة معها و لطمن الخدود و صاحت أم كلثوم وا محمداه وا علياه وا اماه وا حسيناه وا ضيعتنا بعدك. 

فقال الحسين: يا اختاه يا أم كلثوم يا فاطمة يا رباب انظرن إذا قتلت فلا تشققن علي جيبا و لا تخمشن وجها و لا تقلن هجرا ثم إن الحسين أوصى اخته زينب بأخذ الأحكام من علي بن الحسين و إلقائها إلى الشيعة سترا عليه. (18) 

امّا عمّه ‏ام زينب (سلام الله علیها)، هنگامى كه اين شعر را شنيدند گريبان خود را چاك زدند و فرمودند: اى كاش مرگ زندگانى مرا مى ‏گرفت. امروز مادرم فاطمه (سلام الله علیها) و پدرم على (علیه السّلام) و برادرم از دنيا رفتند.» اى باقيمانده گذشتگان و فريادرس آيندگان. حضرت امام حسين (عليه السّلام) به او تسليت گفتند و امر به صبر فرمودند، سپس فرمودند: اى خواهر بدان كه تمام اهل زمين مى‏ ميرند و هیچ یک از اهل آسمان باقى نمى‏ مانند و هر چيزى از بین می رود مگر وجه خداوند و براى من و همه مسلمانان، رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله) بهترين الگو و نمونه است. 

حضرت زینب (سلام اللّه عليها) فرمودند: آيا خودت را مقهور مى ‏بينى؟ اين بيشتر قلب مرا مجروح مى‏كند و بر من گرانتر است.  

همه زنان با او گريستند و بر صورتهای خود مى ‏زدند و زينب فرياد زد: وا محمّداه، وا عليّاه، وا امّاه وا حسيناه. حضرت امام حسین (علیه السّلام) فرمود: اى خواهرم، اى امّ كلثوم اى فاطمه، اى رباب، هنگامى كه من كشته شدم گريبان پاره نكنيد و به صورت خود لطمه نزنيد و كلام غير شايسته‏اى به زبان نياوريد آنگاه حضرت امام حسین (علیه السّلام) به خواهرش حضرت زينب (سلام الله علیها) وصيّت كردند كه احكام را از علىّ بن الحسين عليه السّلام دريافت كند و به شيعيان برساند تا آنكه حضرت على بن الحسين (عليه السّلام) مستور بماند.(19) 

 

وصيت و دلدارى حضرت سیدالشهدا (علیه السّلام) به حضرت زينب كبرى (عليها السّلام) ‏در مقاتل ذیل نیز نقل شده است: 

الكامل، جلد‏4، صفحه59 – 58 - ترجمه الكامل، جلد‏11، صفحه 165 - مقتل الحسين (علیه السّلام) مقرم، صفحه 226- 225- ترجمه مقتل مقرم، صفحه 134- تاريخ ‏الطبري، جلد ‏5، صفحه 421- 420 - ترجمه تاريخ ‏الطبري، جلد ‏7، صفحه 3019 - وقعة الطف، صفحه 202 - 201 

 

دعا و نیایش به درگاه الهی در انظار سپاهیان عمر بن سعد (لعنه الله علیهم) 

به شواهد تاریخی حضرت سیدالشهداء (علیه السلام) و اصحاب ایشان شب عاشورا را به دعا و نیایش و نماز و تضرع به درگاه الهی و تدبیر امور جنگ فردا گذراندند. 

تاريخ ‏طبري، نفس المهموم، وقعة الطف، مقتل الحسین خوارزمی و مقاتل دیگر در این باره گزارشاتی داده اند که در اینجا به نقل تاریخ طبری استناد می کنیم:  

«قال ابو مخنف: عن عبد الله بن عاصم عن الضحاك بن عبد الله المشرقي قال: فلما امسى حسين و اصحابه قاموا الليل كله يصلون و يستغفرون و يدعون و يتضرعون قال: فتمر بنا خيل لهم تحرسنا و ان حسينا ليقرأ: «و لا يحسبن الذين كفروا انما نملي لهم خير لأنفسهم انما نملي لهم ليزدادوا إثما و لهم عذاب مهين ما كان الله ليذر المؤمنين على ما أنتم عليه حتى يميز الخبيث من الطيب.» فسمعها رجل من تلك الخيل التي كانت تحرسنا فقال: نحن و رب الكعبه الطيبون، ميزنا منكم. 

قال: فعرفته فقلت لبرير بن حضير: تدرى من هذا؟ قال: لا، قلت هذا ابو حرب السبيعي عبد الله بن شهر- و كان مضحاكا بطالا و كان شريفا شجاعا فاتكا و كان سعيد بن قيس ربما حبسه في جناية- فقال له برير بن حضير: يا فاسق، أنت يجعلك الله في الطيبين فقال له: من أنت؟ قال: انا برير بن حضير، قال: انا لله عز على هلكت و الله، هلكت و الله يا برير، قال: يا أبا حرب، هل لك ان تتوب الى الله من ذنوبك العظام فو الله انا لنحن الطيبون و لكنكم لأنتم الخبيثون، قال: و انا على ذلك من الشاهدين، قلت: ويحك، ا فلا ينفعك معرفتك، قال: جعلت فداك فمن ينادم يزيد بن عذره العنزي من عنز بن وائل قال: ها هو ذا معى، قال: قبح الله رأيك على كل حال، أنت سفيه قال: ثم انصرف‏ عنا و كان الذى يحرسنا بالليل في الخيل عزره بن قيس الأحمسي و كان على الخيل.»(20) 

«ضحاك بن عبد الله مشرقى گويد: آن شب حضرت امام حسین (علیه السّلام) و ياران وى همه شب بيدار بودند، نماز مى ‏خواندند و آمرزش مى ‏خواستند و دعا و زاری مى‏ كردند. 

گويد: سواران آنها بر ما مى‏ گذشتند و مراقب ما بودند و حضرت امام حسین (علیه السّلام) اين آيه را مى‏خواندند: «وَ لا يَحْسَبَنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا أَنَّما نُمْلِي لَهُمْ خَيْرٌ لِأَ هِمْ إِنَّما نُمْلِي لَهُمْ لِيَزْدادُوا إِثْماً وَ لَهُمْ عَذابٌ مُهِينٌ، ما كانَ الله لِيَذَرَ الْمُؤْمِنِينَ عَلى‏ ما أَنْتُمْ عَلَيْهِ حَتَّى يَمِيزَ الْخَبِيثَ من الطَّيِّبِ: كسانی که كافر شدند (و راه طغيان پيش گرفتند) تصور نكنند اگر به آنان مهلت مى‏ دهيم به سود آنان است ما به آنان مهلت مى‏ دهيم فقط براى اينكه بر گناهان خود بيفزايند و براى آنها عذاب خواركننده ‏اى (آماده شده) است. خدا بر آن نيست كه شما مؤمنان را بدين حال كه اكنون هستيد رها كند. مى‏ آزمايد تا ناپاك را از پاك جدا سازد.» (سوره مبارکه آل عمران، آیات 179- 178) 

يكى از سوارانى كه مراقب ما بودند اين را بشنيد و بگفت: «قسم به پروردگار كعبه كه ما پاكانيم و از شما جدا شده ‏ايم.» گويد: من او را شناختم و به برير بن حصين گفتم: «مى ‏دانى اين كيست؟» گفت: «نه.» گفتم: «اين ابو حرب عبد الله بن شهر است، مردى بذله‏ گوى و دلير و بی باک است، بارها مى ‏شد كه سعيد بن قيس او را به سبب جنايتى محبوس مى ‏داشت.» گويد: برير بن حضير بدو گفت: «اى فاسق، خدا ترا جزء پاكان مى ‏كند؟» گفت: «تو كيستى؟» گفت: «برير بن حضير.» گفت: «إنا للَّه، دريغم آيد اى برير، به خدا هلاك شدى، به خدا هلاك شدى.» گفت: «اى ابو حرب، مى ‏خواهى از گناهان بزرگ خويش به پيشگاه خدا توبه کنی كه به خدا ما پاكانيم و شما پليدان.» گفت: «من نيز بدين شهادت مى‏ دهم.» به او گفتم: «واى بر تو، آیا آگاهی و معرفت برای تو مفید نیست و سودی برایت ندارد.» گفت: «فدايت شوم، پس كى همنشين يزيد بن عذره عنزى مى ‏شود؟» گفت: «اينك يزيد همراه من است.» گفت: «به هر حال خدا رأى ترا زشت بدارد كه بى ‏خردى.» 

گويد: پس او برفت و آنكه شبانگاه با سواران مراقب ما بود و عزرة بن قيس احمسى سالار سواران بود.»(21) 

 

پند و نصیحت بریر بن حضیر (رضوان الله علیه) به عمر بن سعد (لعنه الله علیه) در شب عاشورا 

از اتفاقات شب عاشورا که در الفتوح آمده است رفتن بریر (رضوان الله علیه) به سمت لشکر عمر بن سعد ملعون و پند و نصیحت نمودن عمر بن سعد (لعنه الله علیه) ذکر شده است:  

«قال و أرسل إليه الحسين (علیه السّلام) بريرا. فقال برير: يا عمر بن سعد أ تترك أهل بيت النبوة يموتون عطشا و حلت بينهم و بين الفرات أن يشربوه و تزعم أنك تعرف اللّه و رسوله؟ قال: فأطرق عمر بن سعد ساعة إلى الأرض ثم رفع رأسه و قال: إني و اللّه أعلمه يا برير علما يقينا أن كل من قاتلهم و غصبهم على حقوقهم في النار لا محالة و لكن ويحك يا برير أ تشير عليّ أن أترك ولاية الري فتصير لغيري؟ ما أجد نفسي تجيبني إلى ذلك أبدا. 

قال: فرجع برير بن حضير إلى الحسين فقال: يا ابن بنت رسول اللّه، إن عمر بن سعد قد رضي أن يقتلك بملك الري. 

قال: فلما أيس الحسين من القوم و علم أنهم قاتلوه أقبل على أصحابه فقال: قوموا فاحفروا لنا حفيرة حول عسكرنا هذا شبه الخندق و أججوا فيه نارا حتى يكون قتال القوم من وجه واحد لا نقاتلهم و لا يقاتلون فنشتغل بحربهم و لا نضيع الحرم قال: فوثب القوم من كل ناحية و تعاونوا و حفروا خندقا ثم جمعوا الشوك و الحطب و ألقوه في الخندق و أججوا فيه النار.»(22) 

راوی گوید حضرت امام حسین (علیه السّلام) بریر را به سوی عمر بن سعد فرستاد. او به عمر بن سعد گفت: ای عمر بن سعد آیا می خواهی اهل بیت نبوت از تشنگی جان بسپارند که از ایشان آب فرات را منع نموده ای؟ گمان می کنی که خدا و پیامبرش را می شناسی؟ عمر بن سعد مدتی سرش را به زیر افکند و گفت: به خدا من می دانم ای بریر، آیا مرا به ترک ولایت ری و وانهادن برای دیگری راهنمایی می کنی؟ هرگز نمی توانم دل از آن بردارم. 

راوی گوید: بریر بن حضیر به سوی حضرت امام حسین (علیه السّلام) برگشت و گفت: ای سبط رسول خدا، عمر بن سعد به کشتن تو در قبال ملک ری راضی شده است. 

هنگامی که حضرت امام حسین (علیه السّلام) از آن جماعت ناامید شدند و دانستند که قصد جنگ با او را دارند به سوی اصحابش آمدند و فرمودند: 

«برخیزید و گودالی شبیه خندق اطراف خیمه ها حفر کنید و در آن آتش افکنید تا اینکه با لشکر ابن سعد فقط از یک سمت بجنگیم. و به حرم حمله نشود.» راوی گوید: آن قوم از جای برخاستند و با همکاری یکدیگر خندقی گرد خیمه حفر کردند سپس خار و هیزم جمع کردند و در خندق افکندند و آن را آتش زدند.  

 

قابل ذکر است نام کامل بریر در وقعه الطف و الفتوح نیز به مانند تاریخ طبری برير بن حضير نقل شده است اما در مقتل الحسين (علیه السّلام) خوارزمي و نفس المهموم از او به عنوان برير بن خضير همداني‏ یاد شده است. 

 

 

اقداماتی برای حفاطت از خیام

در برخی از مقاتل از اقداماتی برای حفاظت خیمه ها از جنگ فردا در شب عاشورا سخن رفته است. اقداماتی از جمله نزدیک کردن خیمه ها به یکدیگر و همچنین کندن خندق در سه طرف خیمه ها و پرنمودن آن با خار و خاشاک در مقاتل نقل شده است: 

در أنساب ‏الأشراف در این باره آمده است: 

«ثم أمر أصحابه أن يقربوا بعض بيوتهم من بعض و أن يدخلوا بعض الأطناب في بعض و أن يقفوا بين البيوت فيستقبلوا القوم من وجه واحد و البيوت من ورائهم و عن أيمانهم و شمائلهم و قد حفت بهم البيوت إلا الوجه الذي يأتيهم عدوهم منه.»(23) 

سپس امام (علیه السّلام) امر کردند که خیمه ها را به یکدیگر نزدیک کنند و طنابها را درهم پیچند و با اصحاب و یاران خویش در برابر خیمه ها ایستادند و از یک جهت در حالی که خیمه ها پشت سر و سمت راست و چپ ایشان بود با دشمن جنگیدند و در اطراف ایشان خیمه ها بود مگر سمتی که دشمن از آنجا می آمد. 

 

در وقعة الطف از اقدامات محافظتی برای خیمه ها نزدیک کردن خیمه ها به یکدیگر و کندن خندق یاد شده است: 

«و خرج الى اصحابه فأمرهم ان يقرّبوا بعض بيوتهم من بعض و أن يدخلوا الأطناب بعضها في بعض و أن يكونوا هم بين البيوت إلا الوجه الذي يأتيهم منه عدوّهم‏. 

و اتي [الحسين عليه السّلام‏] بقصب و حطب الى مكان من ورائهم منخفض كأنه ساقية فحفروه في ساعة من الليل فجعلوه كالخندق ثم ألقوا فيه ذلك الحطب و القصب و قالوا: اذا عدوا علينا فقاتلونا ألقينا فيه النار كي لا نؤتى من ورائنا و قاتلنا القوم من وجه واحد.»(24) 

«آنگاه حضرت امام حسین (علیه السّلام) نزد اصحاب خویش رفتند و به آنها دستور دادند برخى از خيمه‏ ها را به برخى ديگر نزديك كنند به طورى كه طنابهاى خيمه ‏ها را تو در تو قرار دهند و خودشان بين خيمه‏ ها مستقر شوند و تنها يك سمت را براى رویارویی با دشمن آزاد بگذارند.  

و حضرت امام حسین (علیه السّلام) براى جايى پشت خيمه‏ ها كه مانند جوى [آب‏] گود بود نى و هيزم آوردند، ساعتى از شب را به كندن آن گودال پرداختند و آن را مثل خندقى درآوردند بعد هيزم و نی ها را در آن ريختند و فرمودند: وقتى بر ما حمله كردند و با ما جنگيدند در خندق آتش مى ‏افروزيم تا از پشت به ما حمله نکنند و تنها از يك سو با آن سپاه مواجه شويم. 

در الفتوح نیز از کندن خندق گِرد خیام جهت مواجهه با سپاه دشمن از یک سمت و ممانعت از حمله دشمن به خیمه ها گزارش شده است: 

« فلما أيس الحسين من القوم و علم أنهم قاتلوه أقبل على أصحابه فقال: قوموا فاحفروا لنا حفيرة حول عسكرنا هذا شبه الخندق و أججوا فيه نارا حتى يكون قتال القوم من وجه واحد لا نقاتلهم و لا يقاتلون فنشتغل بحربهم و لانضيع الحرم قال: فوثب القوم من كل ناحية و تعاونوا و حفروا خندقا ثم جمعوا الشوك و الحطب و ألقوه في الخندق و أججوا فيه النار.»(25) 

«چون حضرت امام حسین (علیه السّلام) دانستند كه حال چيست، اصحاب خويش را فرمودند: اطراف خيمه‏ ها خندق بكنيد و خندق را پر از هيزم كنيد و آتش در زنيد تا ايشان به خيمه ‏های ما در نتوانند آمد و ما از يك طرف با ايشان بجنگیم. اصحاب به دستور حضرت امام حسین (علیه السّلام) عمل نمودند.»(26) 

در کتاب نفس المهموم، البداية و النهاية و مقتل الحسین (علیه السّلام) مقرم نیز به نزدیک نمودن خیمه ها به یکدیگر و کندن خندق برای حفاظت اشاره شده است.(27) 

 

بازدید حضرت امام حسین(علیه السّلام) از اطراف خیمه ها در نیمه های شب عاشورا 

در برخی منابع از جمله مقتل الحسین (علیه السّلام) مقرم از بازدید حضرت امام حسین(علیه السّلام) از اطراف خیمه ها در نیمه های شب عاشورا گزارش داده اند: 

«و خرج عليه السّلام في جوف الليل إلى خارج الخيام يتفقد التلاع و العقبات فتبعه نافع بن هلال الجملي فسأله الحسين عما أخرجه قال: يا ابن رسول اللّه افزعني خروجك إلى جهة معسكر هذا الطاغي فقال الحسين: إني خرجت أتفقد التلاع و الروابي مخافة أن تكون مكمنا لهجوم الخيل يوم تحملون و يحملون ثم رجع عليه السّلام و هو قابض على يد نافع و يقول: هي هي و اللّه وعد لا خلف فيه. 

ثم قال له ألا تسلك بين هذين الجبلين في جوف الليل و تنجو بنفسك؟ فوقع نافع على قدميه يقبلهما و يقول: ثكلتني أمي، إن سيفي بألف و فرسي مثله فو اللّه الذي منّ بك علي لا فارقتك حتى يكلّا عن فري و جري.»(28) 

«امام (عليه السّلام) در دل شب به بيرون خيمه‏ ها آمدند تا از كمينگاهها مطّلع شوند، نافع بن هلال جملى به دنبال امام (عليه السّلام) بيرون آمد. حضرت امام حسین (علیه السّلام) از علّت آمدن او سؤال كرد. پاسخ داد: اى فرزند رسول خدا، از رفتن شما به سوى لشكرگاه اين طاغى ترسيدم، حضرت امام حسین (علیه السّلام) فرمودند: من خارج شدم كه از كمينگاه مطّلع شوم مبادا در روز حمله غافلگير شويم. آنگاه بازگشتند و دست نافع را گرفتند و فرمود: به خدا قسم وعده‏ اى است كه هيچ تخلّفى در آن نيست. سپس فرمودند: آيا نمى ‏خواهى ميان اين دو كوه را بگيرى و در اين نيمه شب خودت را نجات دهى؟ نافع بر پاهاى امام حضرت امام حسین (علیه السّلام) افتاد و آنها را مى ‏بوسيد و مى ‏گفت: مادرم به عزايم‏ بنشيند، شمشيرم را به هزار دينار و اسبم را نيز به هزار دينار خريده‏ ام، قسم به خدايى كه بر من منّت گذاشته است از شما جدا نمى‏ شوم تا آنكه شمشير و اسب از جنگيدن من خسته شوند.»(29) 

  

اعلام یاری مجدد اصحاب حضرت سیدالشهداء (علیه السّلام) برای آرامش یافتن مخدرات بنی هاشم 

با نزدیک شدن به صبح عاشورا مخدرات هاشمی در اضطراب و بی قراری بودند و بیم داشتند که همین تعداد انگشت شمار یاران نیز در جنگ دست از یاری حضرت امام حسین (علیه السّلام) بردارند. در این باب در مقتل مقرم آمده است: 

«ثم دخل الحسين خيمة زينب و وقف نافع بإزاء الخيمة ينتظره فسمع زينب تقول له: هل استعلمت من أصحابك نياتهم فإني أخشى أن يسلموك عند الوثبة. 

فقال لها: و اللّه لقد بلوتهم فما وجدت فيهم إلا الأشوس الأقعس يستأنسون بالمنية دوني استئناس الطفل إلى محالب أمه. 

قال نافع: فلما سمعت هذا منه بكيت و أتيت حبيب بن مظاهر و حكيت ما سمعت منه و من أخته زينب. 

قال حبيب: و اللّه لو لا انتظار أمره لعاجلتهم بسيفي هذه الليلة قلت: إني خلفته عند أخته و اظن النساء أفقن و شاركنها في الحسرة فهل لك أن تجمع أصحابك و تواجهوهن بكلام يطيب قلوبهن فقام حبيب و نادى يا أصحاب الحمية و ليوث الكريهة فتطالعوا من مضاربهم كالأسود الضارية فقال لبني هاشم ارجعوا إلى مقركم لا سهرت عيونكم. 

ثم التفت إلى أصحابه و حكى لهم ما شاهده و سمعه نافع فقالوا بأجمعهم و اللّه الذي منّ علينا بهذا الموقف لو لا انتظار أمره لعاجلناهم بسيوفنا الساعة. فطب نفسا و قرّ عينا فجزاهم خيرا. 

و قال هلموا معي لنواجه النسوة و نطيب خاطرهن فجاء حبيب و معه أصحابه و صاح: يا معشر حرائر رسول اللّه هذه صوارم فتيانكم آلوا ألا يغمدوها إلا في رقاب من يريد السوء فيكم و هذه أسنة غلمانكم أقسموا ألا يركزوها إلا في صدور من يفرق ناديكم. 

فخرجن النساء إليهم ببكاء و عويل و قلن أيها الطيبون حاموا عن بنات رسول اللّه و حرائر أميرالمؤمنين. 

فضج القوم بالبكاء حتى كأن الأرض تميد بهم‏.»(30) 

«حضرت امام حسین (علیه السّلام) به خيمه حضرت زينب (علیها السّلام) رفت و نافع بيرون خيمه ايستاد و منتظر امام (علیه السّلام) ماند. 

نافع شنيد كه حضرت زينب (علیها السّلام) ‏فرمودند: آيا نيّت اصحاب خود را آزموده‏ اى، مى ‏ترسم كه هنگام جنگ تو را تسليم كنند. 

حضرت امام حسین (علیه السّلام) فرمودند: به خدا قسم آنها را آزمودم و در میان آنان مگر مردان آهنين و ثابت قدم نديدم، با مرگ انس گرفته ‏اند آنگونه كه بچه به سينه مادر انس گرفته باشد. 

نافع مى‏گويد: هنگامى كه اين را شنيدم گريستم و نزد حبيب رفتم و آنچه شنيده بودم برايش حكايت كردم. حبيب فرمود: به خدا قسم اگر انتظار امر او نبود همين امشب به جنگ مى ‏پرداختم. نافع به حبيب مى ‏گويد: من او را نزد خواهرش رها كردم و گمان مى ‏كنم كه بقيّه زنان بيدار و با زينب همنوا شده ‏اند. آيا مى‏ توانى اصحاب را جمع كنى و با كلامى آنها را دلدارى دهى كه دل آنها را تسلّى بخشد؟ حبيب برخاست و فرياد زد: اى صاحبان غيرت و شيران بيشه، همگان چون شيران شجاع برخاستند. حبيب به بنى هاشم فرمود: شما به جايگاه خويش بازگرديد، شما بخوابید. 

سپس حبيب به ياران متوجّه شد و آنچه را كه نافع شنيده بود و ديده بود حكايت كرد همگان گفتند: قسم به خدايى كه بر ما منّت گذاشت اگر انتظار امر او نبود همين الان با شمشيرهاى خود حمله‏ ور مى ‏شديم. خيالت راحت باشد چشمت روشن باد، پس حبيب براى همگان جزاى خير خواست و فرمود: با من بيائيد تا نزد زنان برويم و خاطر آنها را آسوده كنيم. حبيب و اصحاب وى پشت خيمه زنان آمدند و حبيب فرياد زد: اى آزادگان رسول خدا اين شمشير جوانان شماست كه تصميم گرفته ‏اند آنها را فرود نياورند مگر بر گردن كسانى كه اراده سوء نسبت به شما داشته باشند و اين نيزه‏ هاى غلامان شماست كه قسم خورده ‏اند آن را نزنند مگر به سينه كسانى كه بخواهند جمع شما را متفرّق سازند. 

زنان با گريه و شيون بيرون آمدند و فرمودند: اى پاكان از دختران رسول خدا و زنان اميرالمؤمنين حمايت كنيد. حبيب و اصحابش آنگونه گريستند كه گويا زلزله ای رخ داد.»(31) 

 

طرح نقشه جنگ فردا در شب عاشورا 

در وقایع عصر تاسوعا ذکر شد که حضرت امام حسین (علیه السّلام) برای دعا و نیایش به درگاه الهی و وصیت به قوم خویش و طرح نقشه نظامی از عمر بن سعد (لعنه الله) درخواست نمودند تا جنگ را به روز بعد موکول کند. 

در شب عاشورا حضرت امام حسین (علیه السّلام) نقشه نظامی کاملی را علی رغم سپاه اندک خویش طراحی نمودند. در این باره در کتاب حیاه الامام الحسین (علیه السّلام) آمده است: 

 «و وضع الامام أرقى المخططات العسكرية و أدقها في ذلك العصر فنظم جبهته تنظيما رائعا و احاط معسكره بكثير من الحماية فقد خرج في غلس الليل البهيم، و كان معه نافع بن هلال فجعل يتفقد التلاع و الروابي و ينظر إليها بدقة مخافة أن تكون مكمنا لهجوم الأعداء حين الحرب و قد أمر اصحابه بصنع ما يلي: 

أولا- مقاربة البيوت بعضها من بعض، بما في ذلك بيوت الهاشميين و الأصحاب و فيما نحسب أنها كانت عدة صفوف من كل جهة لا صفا واحدا و انما صنع ذلك لئلا يكون هناك مجال لتسرب العدو و تخلله من بينها. 

ثانيا- حفر خندق من الخلف محيط بخيم أهله و عياله و ملئه بالحطب، لاشعال النار فيه وقت الحرب‏ و انما امر بذلك لما يلي: 

أ- ان تكون عوائلهم في مؤمن من العدو اثناء العمليات الحربية فانه لا يتمكن من اقتحام النار و الهجوم عليها 

ب- استقبال العدو من جهة واحدة و عدم تعدد الجهات القتالية نظرا لقلة اصحاب الامام و لو لا هذا التدبير لأحاط بهم.‏ 

العدو من الجهات الأربع و قضى عليهم في فترة وجيزة و ما طالت الحرب يوما كاملا.»(32) 

«امام برترين و دقيقترين برنامه ‏ريزى نظامى آن روزگار را طراحی نمودند و جبهه خود را به صورت برجسته و شگفت ‏انگيز، منظم ساختند و اردوگاه خود را تحت محافظت شديدى قرار دادند. آن حضرت در تاريكى شب به همراه «نافع بن هلال» خارج شدند و به ناهمواريهاى اطراف نظر انداختند و آنها را به دقت بررسى كردند تا مبادا در هنگام جنگ كمينگاهى براى دشمنان گردند، آنگاه به يارانش دستور دادند تا اين اقدامات را انجام دهند: 

 اول: چادرها و از آن جمله خيمه ‏هاى هاشميان و ياران را به يكديگر نزديك سازند، به نظر ما آنها در چندين رديف از هر طرف بودند نه يك رديف تنها و علت اين اقدام اين بود كه راهى براى نفوذ دشمن و گذشتن از ميان آنها وجود نداشته باشد.  

 دوّم: كندن خندقى در پشت چادرها كه در اطراف خيمه‏ هاى خويشان و خانواده آن حضرت بود و پر كردن آن با هيزم تا هنگام جنگ آتش زده شود، علت اين دستور به جهات زير بوده است: 

الف- براى اينكه خانواده‏ هايشان در هنگام جنگ از دشمن در امان باشند؛ زيرا دشمن نمى ‏تواند از آتش بگذرد و بر آنها بتازد. 

ب- رو به ‏رو شدن با دشمن از يك سمت و متعدد نبودن جبهه ‏هاى جنگى، با توجه به اندك بودن ياران امام. اگر اين چاره‏ جويى نبود دشمن از چهار طرف آنها را محاصره مى‏ كرد و در مدت اندكى بر آنان مسلط می شد و جنگ يك روز كامل به طول نمى ‏انجاميد. 

اينها بعضى از نقشه ‏هايى است كه امام آنها را به كار بردند كه بر آگاهى كامل آن حضرت به برنامه ‏ريزيهاى نظامى و آشنايى ايشان با مسائل دقيق جنگی دلالت دارد.»(33) 

 

پیوستن افرادی از سپاه عمر بن سعد ملعون به حضرت سیدالشهداء (علیه السّلام) در شب عاشورا 

مقاتل و کتب تاریخی از پیوستن سی و دو نفر از سپاهیان عمر بن سعد ملعون به حضرت امام حسین (علیه السّلام) در شب عاشورا خبر داده اند.  

ممکن است مشاهده نیایش خالصانه یا ایستادگی صادقانه حضرت سیدالشهداء (علیه السّلام) و یارانش سبب متنبه شدن عده ای و پیوستن این گروه به حضرت امام حسین (علیه السّلام) شده باشد و البته محتمل است پس از بسته شدن راههای منتهی به خیام حضرت اباعبدالله (علیه السّلام) عده ای در قالب سپاه عمر بن سعد ملعون به قصد پیوستن به حضرت سیدالشهدا (علیه السّلام) به کربلا آمده باشند. 

 

در لهوف در این باره آمده است: 

«قَالَ الرَّاوِي وَ بَاتَ الْحُسَيْنُ (ع) وَ أَصْحَابُهُ تِلْكَ اللَّيْلَةَ وَ لَهُمْ دَوِيٌّ كَدَوِيِّ النَّحْلِ مَا بَيْنَ رَاكِعٍ وَ سَاجِدٍ وَ قَائِمٍ وَ قَاعِدٍ فَعَبَرَ عَلَيْهِمْ فِي تِلْكَ اللَّيْلَةِ مِنْ عَسْكَرِ عُمَرَ بْنِ سَعْدٍ اثْنَانِ وَ ثَلَاثُونَ رَجُلًا وَ كَذَا كَانَتْ سَجِيَّةُ الْحُسَيْنِ (ع) فِي كَثْرَةِ صَلَاتِهِ وَ كَمَالِ صِفَاتِهِ.»(34) 

به نقل راوى: آن شب (شب عاشورا) حضرت امام حسين (علیه السّلام) و يارانش تا صبح ناله مي كردند و مناجات مي نمودند و زمزمه ناله آنها همچون آواى بال زنبور عسل شنيده مي شد برخی در ركوع و بعضى در سجده و جمعى ايستاده و عدّه‏ اى نشسته مشغول عبادت بودند آن شب سى و دو نفر از سربازان عمر سعد كه گذرشان به خيمه‏ ها افتاد به حضرت امام حسین (علیه السّلام) پیوستند. آرى رفتار حضرت امام حسين (عليه السّلام) اين چنين بود: نماز بسيار مي خواند و داراى صفات كامله بود.(35) 

 

در مقتل مقرم نیز ذکر شده است که در شب عاشورا سی و دو نفر از سپاه عمر بن سعد ملعون به حضرت امام حسین (علیه السّلام) پیوستند.(36) 

 

معطر ساختن امام (عليه السّلام) و اصحاب خویشتن را با مشک و حنوط  

در متون تاریخی از معطر ساختن امام خویشتن را برای آمادگی و استقبال از شهادت در شب عاشورا سخن رفته است: 

«و استعد الامام هو و أصحابه إلى لقاء اللّه و وطنوا نفوسهم على الموت و قد أمر (ع) بفسطاط فضرب له و أتي بجفنة فيها مسك، كما أتي بالحنوط و دخل الفسطاط فتطيب و تحنط ثم دخل من بعده بربر فتطيب و تحنط، و هكذا فعل جميع أصحابه‏ استعدادا للموت و الشهادة في سبيل اللّه.»(37) 

«امام و يارانش براى ديدار خدا، آماده شدند و خود را براى مرگ مهيا ساختند. امام (عليه السّلام) دستور داد خيمه‏ اى بر پا كنند و ظرفى چوبينی كه در آن مشك بود؛ آوردند و حنوط نيز مهيا كردند، پس آن حضرت وارد آن چادر شد و خود را معطر ساخت و حنوط گرفت. سپس برير پس از او وارد شد و عطر و حنوط گرفت، همه ياران حضرت‏ چنين كردند تا براى مرگ و شهادت در راه خدا آماده گردند.»(38) 

 

خواب سحرگاه عاشورای حضرت امام حسین (علیه السّلام) 

در برخی مقاتل و کتب تاریخی از خواب صبحگاه عاشورای حضرت سیدالشهداء (علیه السّلام) گزارشی نقل شده است که در این مجال به آن می پردازیم: 

«و في السحر من هذه الليلة خفق الحسين خفقة ثم استيقظ و أخبر أصحابه بأنه رأى في منامه كلابا شدت عليه تنهشه و اشدها عليه كلب أبقع و أن الذي يتولى قتله من هؤلاء رجل أبرص. 

و أنه رأى رسول اللّه (صلى اللّه عليه و آله و سلم) بعد ذلك و معه جماعة من أصحابه و هو يقول له: أنت شهيد هذه الأمة و قد استبشر بك أهل السموات و أهل الصفيح الأعلى و ليكن افطارك عندي الليلة عجل و لا تؤخر فهذا ملك قد نزل من السماء ليأخذ دمك في قارورة خضراء.»(39)  

در صبحدم روز عاشورا حضرت سیدالشهداء (علیه السّلام) را خواب اندكى فرا مى‏گيرد وقتی بيدار مى ‏شوند و به اصحاب خود خبر مى‏ دهند كه در خواب سگهائى را ديدند كه بر او حمله‏ ور شدند و بدترين آنها سگ سياه و سفيدى بود و خبر دادند كه مردى كه مباشر قتل اوست مردى ابرص است و باز خبر دادند پس از آن، در خواب رسول اللّه (صلّى اللّه عليه و آله) را ديدند در حالى كه با گروهى از اصحاب بودند و به حضرت امام حسین (علیه السّلام) فرمود: تو شهيد اين امّت هستى و اهل آسمان و عرش اعلى بشارت تو را به یکدیگر می‌دهند اما افطار تو نزد من است، عجله كن و تأخير منما كه اين فرشته از آسمان نازل مى ‏شود تا خون تو را در شيشه ‏اى سبز رنگ، جمع ‏آورى كند.(40) 

 

در نفس المهموم نیز درباره خواب سحرگاه عاشورای حضرت امام حسین (علیه السّلام) چنین آمده است: 

«قلت: و روي أنه لما كان وقت السحر خفق الحسين (عليه السّلام) برأسه خفقة ثم استيقظ فقال: أ تعلمون ما رأيت في منامي الساعة؟ فقالوا: و ما الذي رأيت يا بن رسول اللّه (صلى اللّه عليه و آله)؟ فقال: رأيت كأن كلابا قد شدت علي لتنهشني و فيها كلب أبقع رأيته أشدها علي و أظن أن الذي يتولى قتلي رجل أبرص من بين هؤلاء القوم، ثم اني رأيت بعد ذلك جدي رسول اللّه (صلى اللّه عليه و آله) و معه جماعة من أصحابه و هو يقول لي: يا بني أنت شهيد آل محمد و قد استبشر بك أهل السماوات و أهل الصفيح الأعلى فليكن افطارك عندي الليلة عجل و لا تؤخر فهذا ملك قد نزل من السماء ليأخذ دمك في قارورة خضراء فهذا ما رأيت و قد أنف الأمر و اقترب الرحيل من هذه الدنيا لا شك في ذلك.»(41) 

«روايت شده است كه هنگام سحر حضرت امام حسین (علیه السّلام) سر به بالين نهادند و اندکی به خواب رفتند و بيدار شدند و فرمودند: مى ‏دانيد اكنون چه در خواب ديدم؟ عرض كردند: يا بن رسول اللَّه، چه خوابى ديدید؟ گفت: خواب ديدم سگانى بر من حمله كردند كه مرا بدرند و سگ ابلقى در ميان آنها بر من بيشتر سخت مى ‏گرفت، آنكه مرا مى‏ كشد پيسى است كه در ميان اين قوم است سپس جدّم رسول خدا (صلی الله علیه و آله) را با جمعى از اصحابش ديدم كه به من فرمودند: پسر جانم، تو شهيد آل محمّدى و اهل آسمانها و ملأ أعلى به تو بشارت می دهند و بايد امشب افطار نزد ما باشى، بشتاب و تأخير مكن، اين فرشته ‏اى است كه از آسمان آمده تا خون تو را در شيشه‏ اى سبز ضبط كند، اين خوابی است که ديده ام و كار من آماده شده و كوچ از اين دنيا نزديك است و در این امر شكّى نیست.»(42) 

 

قرشی در کتاب الحیاه الامام الحسین (علیه السّلام) نیز این خواب حضرت سید الشهداء (علیه السّلام) را در سحرگاه روز عاشورا نقل نموده است.(43) 

 

پی نوشتها 

(1) وقعة الطف، صفحه 199- 197 

(2) مقتل الحسين (علیه السّلام) مقرم، صفحه 223 – 221 

(3) ترجمه مقتل مقرم، صفحه 132-131 

(4) مقتل الحسين (علیه السّلام) مقرم، صفحه 220 

(5) ترجمه مقتل مقرم، صفحه 129 

(6) نفس المهموم، صفحه 208   

(7) در كربلا چه گذشت، صفحه 285 

(8) الطبقات الكبرى، جلد‏10، صفحه 467   

(9) ترجمه الطبقات الكبرى، جلد ‏5، صفحه 99 

(10) تاريخ ‏الطبري، جلد ‏5، صفحه 419 – 418 

(11) ترجمه تاريخ ‏الطبري، جلد ‏7، صفحه 3015 

(12) حياة الإمام الحسين(علیه السّلام)، جلد3، صفحه171   

(13) زندگانى حضرت امام حسين (عليه السّلام)، جلد ‏3، صفحه 203 

(14) أنساب ‏الأشراف، جلد ‏3، صفحه180 

(15) حياة الإمام الحسين(علیه السّلام)، جلد ‏3، صفحه 171 

(16) زندگانى حضرت امام حسين (عليه السّلام)، جلد ‏3، صفحه 203- 202 

(17) وقعة الطف، صفحه 201 – 200 

(18) مقتل الحسين(علیه السّلام)،صفحه 226 - 225 

(19) ترجمه مقتل مقرم، صفحه 135 

(20) تاريخ ‏الطبري، جلد ‏5، صفحه 422 – 421 - نفس المهموم، صفحه 212- 211 - وقعة الطف، صفحه 202 – 201- شرح غم حسین، صفحه 98 - 95 

(21) ترجمه تاريخ ‏الطبري، جلد ‏7، صفحه 3020 – 3018 - در كربلا چه گذشت، صفحه 291 – 290 

(22) الفتوح، جلد ‏5، صفحه 96 

 (23) أنساب ‏الأشراف، جلد ‏3، صفحه 186 

(24) وقعة الطف، صفحه 201 – 200 

(25) الفتوح، جلد ‏5، صفحه 96 

(26) ترجمه الفتوح، صفحه 899 

(27) نفس المهموم، صفحه210 - در كربلا چه گذشت، صفحه 289- مقتل الحسين (علیه السّلام) مقرم، صفحه 226- ترجمه مقتل مقرم، صفحه 135 – البداية و النهاية، جلد‏8، صفحه 177 

(28) مقتل الحسين(علیه السّلام) المقرم، صفحه 226   

(29) ترجمه مقتل مقرم، صفحه 136 – 135 

(30) مقتل الحسين(علیه السّلام) المقرم، صفحه 227 - 226 

(31) ترجمه مقتل مقرم، صفحه 137 - 136 

(32) حياة الإمام الحسين(علیه السّلام)، جلد ‏3، صفحه 175- 174 

(33) زندگانى حضرت امام حسين (عليه السّلام)، جلد ‏3، صفحه 207 -206 

(34) اللهوف على قتلى الطفوف، صفحه 94 

(35) آهى سوزان بر مزار شهيدان، صفحه 94 

(36) ترجمه مقتل مقرم، صفحه 134 

(37) حياة الإمام الحسين(علیه السّلام)، جلد ‏3، صفحه 178 

(38) زندگانى حضرت امام حسين (عليه السلام)، جلد 3، صفحه 211   

(39) مقتل الحسين(علیه السّلام) المقرم ، صفحه 227   

(40) ترجمه مقتل مقرم، صفحه 137 

(41) نفس المهموم، صفحه 211 

(42) در كربلا چه گذشت، صفحه 290 

(43) حياة الإمام الحسين(علیه السّلام)، جلد‏3، صفحه 177 

 

منابع 

- انساب الأشراف، البلاذرى، تحقيق محمد باقر المحمودي، بيروت، دار التعارف للمطبوعات، 1977/1397 

- آهى سوزان بر مزار شهيدان (ترجمه اللهوف)، على بن موسى ابن طاووس، ‏احمد فهرى زنجانى، جهان‏، تهران، 1348ش.‏ 

- البداية و النهاية، أبو الفداء اسماعيل بن عمر بن كثير الدمشقى، بيروت، دار الفكر،1407 ق./ 1986 

- تاريخ طبرى (تاريخ الأمم و الملوك)، محمد بن جرير طبرى، تحقيق محمد أبو الفضل ابراهيم، بيروت، دارالتراث، 1387/1967 

- تاريخ طبرى، محمد بن جرير طبرى، ترجمه ابو القاسم پاينده، تهران، اساطير، 1375 

- ترجمه ‏مقتل الحسين عليه السلام مقرم، عبد الرزاق مقرّم، مترجم محمد مهدى عزيز الهى كرمانى، نويد اسلام‏، قم، 1381  

- حياة الإمام الحسين عليه السلام‏، باقر شريف قرشى، ‏ قم، ‏مدرسه علميه ايروانى‏، 1413 ق‏. 

- در كربلا چه گذشت (ترجمه نفس المهموم‏)، شيخ عباس قمى، مترجم محمد باقر كمره ‏اى‏، قم، مسجد جمكران‏، 1381 ش‏. 

- زندگانی حضرت امام حسین علیه السلام، باقرشریف قرشی، حسین محفوظی (اهوازي)، قم، بنیاد معارف اسلامی، 1380ش. 

- شرح غم حسین (علیه السّلام)، موفق بن احمد اخطب خوارزمی، مترجم مصطفی صادقی، قم، مسجد مقدس جمکران، 1388 

- طبقات الکبری، محمد ابن سعد، تحقیق محمد عبدالقادر عطاء، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، ۱۹۹۰  

- طبقات كبرى، ابن سعد كاتب واقدى، مترجم محمود مهدوى دامغانى، تهران‌‏، 1374 

- الفتوح، ابن اعثم كوفى، مترجم: محمد بن احمد مستوفى‏ هروی، مصحح: غلامرضا طباطبایی مجد، تهران‏، سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامى‏، 1372 ش.‏ 

- الفتوح، محمد بن علی ابن‌اعثم کوفی، بیروت، دار الأضواء، 1411 ق. 

- الکامل (كامل تاريخ بزرگ اسلام و ايران)، عز الدين على بن اثير، ترجمه ابو القاسم حالت و عباس خليلى، تهران، مؤسسه مطبوعاتى علمى، 1371ش. 

- الكامل في التاريخ ، عز الدين أبو الحسن على بن ابى الكرم المعروف بابن الأثير (م 630)، بيروت، دار صادر - دار بيروت، 1385/1965. 

- اللهوف على قتلى الطفوف، على بن موسى‏ ابن طاووس،ترجمه احمد فهرى زنجانى، تهران‏، جهان‏، چاپ: اول‏، 1348 ش‏. 

- مثیر الأحزان، احمد بن محمد ابن فهد حلی، جعفر بن محمد ابن‌نما، محقق: مدرسه الامام المهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف، قم، مدرسة الإمام المهدي (علیه السلام‌)، ۱۴۰۶ ق.  

- مقتل الحسین (علیه السّلام)، عبدالرزاق مقرم، بیروت، موسسه الخرسان للمطبوعات، 1426ق.  

- المقتل الحسيني المأثور، محمد جواد مروجی طبسی، تهران، دار السميع،۱۳۸۶ ش.  

- منتهى الآمال فى تواريخ النبى و الآل عليهم السلام (فارسى)، حاج شيخ عباس قمى‏، قم‏، دليل‏، 1379ش. 

- نفس المهموم‏، حاج شيخ عباس قمى، نجف، المكتبه الحيدريه‏، ‏1421 ق./ 1379ش. 

- وقعة الطفّ، لوط بن يحيى ابو مخنف كوفى، قم، جامعه مدرسين، چاپ: سوم، 1417 ق.

المرفقات

: فاطمه ابوحمزه