خاندان عصمت و طهارت(علیهم السّلام) در مجلس یزید(لعنه الله)(1)

 

مصایب اهل بیت عصمت و طهارت (علیهم السّلام) در شام بلا به برنیزه دیدن سرهای شهدا هنگام ورود به شهر شام و شادی مردم شام و طعنه های آنان منتهی نشد. طبق نقل کتب تاریخی و مقاتل، یزید(لعنه الله) علاوه بر اینکه روز اول صفر را که روز ورود خاندان وحی و سرهای مطهر شهدا(علیهم السّلام) به شهر شام و روز تجدید حزن و اندوه شیعیان است، روز عید اعلام کرد و اهل شام آراسته و با دف و چنگ برای تماشای محملهای بانوان که سرهای مطهر بین آنها حمل می شد به کوچه و بازار آمدند؛ دستور به آراستن کاخ خود داد و تاجی جواهر نشان بر سر نهاد بر تختی مرّصع تکیه زد، در اطراف تخت آن ملعون ازل و ابد امیران و اعیان و سفیران و شیوخ قریش بر کرسیهای زرّین و سیمین نشستند و پس از اینکه خاندان عصمت و طهارت (علیهم السّلام) را سه ساعت در درب مسجد جامع محل نگهداری اسیران و محل رفت و آمد و گرد آمدن مردم معطل نگاه داشته بود به کاخ خویش فراخواند.

 

1. وضعیّت سر مطهر حضرت سید الشهدا و خاندان وحی (علیهم السّلام) در مجلس یزید ملعون

1 - 1 بردن سر مطهر حضرت امام حسین (علیه السّلام) توسط حامل سر به نزد یزید (لعنه الله)

به اتفاق در اکثر نقلهای مقاتل و کتب تاریخی سر مطهر حضرت امام حسین (علیه السّلام) توسط حامل سر که در برخی نقلها زحر بن قیس و در برخی دیگر شمر بن ذی الجوشن ذکر شده است نزد یزید برده می شود و سپس یزید ملعون دستور می دهد سر مطهر را در طشت طلا بگذارند و نزدش بیاورند.

در مقتل خوارزمى از قول زيد بن على بن الحسين از پدرش (علیه السّلام) آمده است:

«ثم وضع الرأس في حقّة و ادخل على يزيد فدخلت معهم و كان يزيد جالسا على السرير و على رأسه تاج مكلّل بالدّر و الياقوت و حوله كثير من مشايخ قريش فدخل صاحب الرأس و دنا منه و قال:

أوقـر ركـابـي فضّة أو ذهبا

                 فـقـد  قتلت  السيد المحجبا

قتلت أزكى الناس اما و أبا

                و خيرهم إذ يذكرون النسبا

 

فقال له يزيد: إذا علمت أنه خير الناس لم قتلته؟ قال: رجوت الجائزة فأمر بضرب عنقه فحزّ رأسه ثم وضع رأس الحسين بين يديه على طبق من ذهب فقال: كيف رأيت يا حسين؟»(1)

سپس سر را درون كيسه اى گذاشت و بر يزيد وارد شد. من نيز با آنها وارد شدم. يزيد بر تخت نشسته بود و تاجى درّ و ياقوت نشان بر سر داشت و بسيارى از بزرگان قريش در پيرامونش بودند. كسى كه سر را داشت وارد شد و به او نزديك گرديد و گفت: رکابم را از طلا يا نقره بار كن كه من آقاى محجوب را كشته ام.

كسى را كشتم كه پدر و مادرش پاكيزه ترين مردمان هستند و آنگاه كه نسبها را باز گويند از همه بهترند.

يزيد گفت: هر گاه دانستى كه او بهترين مردم است، پس چرا او را كشتى؟ گفت: به اميد جايزه.

پس فرمان داد او را گردن زدند و سرش را بريدند. سپس سر مطهر امام حسین (علیه السّلام) را بر طبق از طلا نهادند و جلوی یزید گذاشتند. یزید گفت: اى حسين اوضاع را چگونه ارزیابی می کنی؟

 

در بعضی مقاتل از جسارت به سر مطهر و مبارک فخر کائنات، سید شباب اهل الجنه حضرت اباعبدالله الحسین (علیه السّلام) در هنگامی که حامل سر آن را نزد یزید (لعنه الله) میوه شجره ملعونه برد سخن رفته است.

در کتاب اخبار الطوال در این باره چنین آمده است:

«فساروا حتى قدموا الشام و دخلوا على يزيد بن معاويه بمدينه دمشق و ادخل معهم راس الحسين فرمى بين يديه. ثم تكلم شمر بن ذي الجوشن، فقال: يا امير المؤمنين، ورد علينا هذا في ثمانية عشر رجلا من اهل بيته و ستين رجلا من شيعته...»(2)

و آنان به شام و دمشق رفتند و سر امام حسين (عليه السّلام) را پيش یزید بردند و در مقابلش انداختند و شمر بن ذى الجوشن چنين گفت: «اى امير مؤمنان، اين مرد همراه هيجده تن از خويشاوندان و شصت تن از شيعيان خود پيش ما آمد...»

 

در کتاب «ترجمة الإمام الحسین علیه السلام من کتاب بغیة الطلب فی تاریخ حلب» نیز آمده است:

«قالوا: ثمّ إنّ ابن زياد جهز عليّ بن الحسين و من كان معه من المحرم، وجّه بهم إلى يزيد ابن معاوية مع زحر بن قيس و محقن بن ثعلبة و شمر بن ذي الجوشن فساروا حتى قدموا الشام و دخلوا على يزيد بن معاوية بمدينة دمشق و أدخل معهم رأس الحسين فرمي به بين يديه. ثمّ تكلّم شمر بن ذي الجوشن...»(3)

گفته اند: پس ابن زیاد علی بن الحسین و هر کسی که از محارم او بود را آماده نمود و آنها را به سوی یزید بن معاویه به همراه زحر بن قیس و محقن بن ثعلبه و شمر بن ذی الجوشن فرستاد آنان رفتند تا به شام رسیدند و بر یزید بن معاویه به شهر دمشق وارد شدند و سر حضرت امام حسین(علیه السّلام) را بر یزید وارد نمودند و مقابلش انداختند. سپس شمر شروع به صحبت کرد...

 

2 - 1 کیفیت ورود اهل بیت عصمت (علیهم السّلام) بر یزید ملعون

بر اساس احادیث و اخبار رسیده اهل بیت عصمت و طهارت(علیهم السّلام) را در حالی که دستان مبارکشان را بسته بودند و رویهای بانوان حرم باز بود وارد مجلس یزید(لعنه الله) نمودند و طبق نقل لهوف پس از ورود خاندان وحی (علیهم السّلام) سر مبارک حضرت امام حسین(علیه السّلام) در طشت طلا به مجلس آورده شد. زیرا گزارشات برخی از مقاتل حاکی از این است که مخدرات حرم سعی می کنند که سر مطهر (علیه السّلام) را ببینند و یزید(لعنه الله) سر مطهر(علیه السّلام) را پشت سر بانوان قرار می دهد.

 

بانوان خاندان عصمت در حالی که روبند و برقع نداشتند و چهره هایشان پیدا بود به مجلس یزید برده شدند. حضرت امام صادق(علیه السّلام) در این باره فرموده اند:

«و عن الصادق جعفر بن محمّد عن ابیه (علیه السّلام) قال: لمّا قدم علی یزید بذراری الحسین (علیه السّلام) بهنّ نهاراً مکشوفات وجوههنّ. فقال اهل الشام الجفاة: ما رأینا سبیاً أحسن من هولاء فمن انتم؟ فقالت سکینة بنت الحسین(علیه السّلام): نحن سبایا آل محمدّ.» (4)

حضرت امام صادق جعفر بن محمد از پدرشان (علیهما السّلام) روایت می کند که فرمودند: هنگامی که با فرزندان حضرت امام حسین (علیه السّلام) بر یزید وارد شدیم صورتهای بانوان در روز روشن مکشوف و پیدا بود يكى از ستمکاران اهل شام گفت: ما اسيران نيكوتر از ايشان هرگز نديديم. شما چه کسانی هستید؟

سكينه دختر امام حسین (عليهما السّلام) فرمودند: ما اسيران آل محمّد (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم) هستیم.

 

احادیث و نقلهای تاریخی بر این دلالت دارد که خاندان عصمت (علیهم السّلام) به مجلس یزید ملعون با دستان بسته و در غل و زنجیر وارد نمودند:

قال علیّ بن الحسین (علیه السّلام): «اُدخلنا علی یزید و نحن أثنا عشر رجلاً مغلولون.»(5)

حضرت امام سجاد علی بن الحسین (علیه السّلام) فرمودند:«ما را بر یزید وارد نمودند در حالی که ما دوازده مرد بودیم که در غل و زنجیر بودیم.»

 

و قال الباقر (علیه السّلام):«أتی بنا یزید بن معاویه بعد ما قتل الحسین بن علیّ و نحن اثنی عشر غلاماً و کان اکبر یومئذٍ علیّ بن الحسین فادخلنا علیه و کان کلّ واحد منّا مغلوله یده الی عنقه.»(6)

حضرت امام محمد باقر (علیه السّلام) فرمودند: بعد از اینکه حسین بن علی (علیه السّلام) را به شهادت رساندند ما را نزد یزید بن معاویه بردند و ما دوازده جوان بودیم که در آن روز علی بن الحسین بزرگتر بود و ما را بر او وارد کردند در حالی که هر کدام از ما دستانش را به گردنش بسته شده بود.

 

قال الصادق (علیه السّلام):«لمّا اٌدخل رأس الحسین بن علی (علیه السّلام) علی یزید (لعنه الله) و ادخل علیه علی بن الحسین و بنات امیرالمومنین (علیه السّلام) و کان علی بن الحسین (علیه السّلام) مقیّدا مغلولا. فقال یزید: یا علی بن الحسین، الحمدلله الذی قتل أباک. فقال علی بن الحسین (علیه السّلام): لعن الله من قتل أبی...»(7)

حضرت امام صادق (علیه السّلام) فرمودند: هنگامی که سر مطهر حسین بن علی (علیه السّلام) بر یزید (لعنه الله) وارد شد و حضرت علی بن الحسین و دختران امیرالمومنین (علیه السّلام) بر او وارد شدند در حالی که علی بن الحسین در غل و زنجیر بسته شده بود. پس یزید گفت: ای علی بن الحسین، سپاس خدایی را که پدرت را کشت. علی بن الحسین (علیه السّلام) فرمودند: خدا لعنت کند کسی را که پدرم را کشت...

 

«الإمام الباقر (ع) یصف کیفیة دخولهم علی یزید؛ قال ابن قتیبه الدینوری و ذکروا أنّ أبا معشر قال: حدثّنی محمد بن علی بن الحسین بن علیّ قال: دخلنا علی یزید و نحن إثنا عشر غلاما مغللین فی الحدید و علینا قمص...» (8)

ابن قتیبه دینوری از أبا معشر نقل می کند: محمد بن علی بن الحسین بن علی (علیه السّلام) فرمودند: بر یزید وارد شدیم و ما دوازده جوان بودیم که در در غل و زنجیر آهنین بسته شده بودیم و افتان و خیزان در حالی که دستها به گردن آویخته بود حرکت می کردیم.(9)

 

حدیث دیگری از حضرت امام زین العابدین (علیه السّلام) در معالی سبطین نقل شده به این مضمون که با بی‌ احترامی تمام خاندان وحی(علیهم السّلام) وارد مجلس یزید(لعنه الله) نمودند:

الأمام السجاد(علیه السّلام) یصف کیفیّة الدخول علی یزید و  قال (علیه السّلام): «لمّا وقدنا علی یزید أتونا بحبل وربقونا مثل الأغنام و کان الحبل بعنقی و عنق ام کلثوم و بکتف زینب و سکینه و البنات و کلمّا قصرنا عن المشی ضربونا حتّی أوقفونا بین یدی یزید لعنه الله.»(10)

 

در مقتل مقرم درباره ورود اهل بیت(علیهم السّلام) به مجلس یزید(لعنه الله)چنین آمده است:

«و قبل أن يدخلوهم إلى مجلس يزيد أتوهم بحبال فربقوهم بها فكان الحبل في عنق زين العابدين إلى زينب أم كلثوم و باقي بنات رسول اللّه (صلى اللّه عليه و آله و سلم) و كلما قصروا عن المشي ضربوهم حتى أوقفوهم بين يدي يزيد و هو على سريره فقال علي بن الحسين (عليه السّلام) ما ظنك برسول اللّه لو يرانا على هذا الحال؟ فبكى الحاضرون و أمر يزيد بالحبال فقطعت.»(11)

و قبل از اینکه خاندان عصمت(علیهم السّلام) را به مجلس یزید(لعنه الله) وارد کنند با ریسمانی که آنها به هم بسته بودند و ریسمان در گردن حضرت زین العابدین (علیه السّلام) بود ریسمان از امام شروع می شد و به حضرت زینب، حضرت ام کلثوم و دیگر دختران رسول الله (صلی الله علیه و آله) ختم می شد هر وقت از رفتن عاجز می شدند، آنها را می زدند‌. همین گونه آنها را پیش یزید (لعنه الله) بردند و او بر تختش نشسته بود و حضرت امام سجاد (علیه السّلام) فرمودند: تو درباره پيامبر خدا(صلی الله علیه و آله) چه گمانى مي كنى اگر ما را به اين حالت بنگرد. حاضران گریستند و یزید فرمان داد تا ریسمان را بریدند.

 

در کتاب طبقات کبری ورود اهل بیت(علیهم السّلام) به مجلس یزید(لعنه الله) چنین گزارش شده است:

«قال: ثم أتى يزيد بن معاوية بثقل الحسين و من بقي من اهله و نسائه.

فأدخلوا عليه قد قرنوا في الحبال فوقفوا بين يديه فقال له علي بن حسين: أنشدك الله يا يزيد ما ظنك برسول الله(ص) لو رآنا مقرنين في الحبال. أ ما كان يرق لنا فأمر يزيد بالحبال فقطعت و عرف الانكسار فيه.»(12)

گفته شده است: پس بار و بنه و خانواده و بانوان حسین(علیه السّلام) نزد یزید برده شد. بر او وارد شدند در حالی که در یک ریسمان بسته شده بودند و در مقابل او ایستادند. حضرت علی بن الحسین(علیه السّلام) به یزید فرمودند: اى يزيد، تو را به خدا قسم مي دهم تو در باره پيامبر خدا(صلی الله علیه و آله) چه گمانى مي كنى اگر ما را در بند ببیند. آیا شأن ما این است که در ریسمان باشیم؟ پس یزید (لعنه الله) دستور داد ریسمان را بریدند و منقلب شد.

 

در حدیثی از حضرت امام علی بن موسی الرضا(علیه السّلام) مجلس یزید(لعنه الله) چنین توصیف شده است:

«حَدَّثَنَا عَبْدُ الْوَاحِدِ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عُبْدُوسٍ النَّيْسَابُورِيُّ الْعَطَّارُ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ قُتَيْبَةَ عَنِ الْفَضْلِ بْنِ شَاذَانَ قَالَ سَمِعْتُ الرِّضَا (ع) يَقُولُ لَمَّا حُمِلَ رَأْسُ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ (ع) إِلَى الشَّامِ أَمَرَ يَزِيدُ لَعَنَهُ اللَّهُ فَوُضِعَ وَ نُصِبَتْ عَلَيْهِ مَائِدَةٌ فَأَقْبَلَ هُوَ لَعَنَهُ اللَّهُ وَ أَصْحَابُهُ يَأْكُلُونَ وَ يَشْرَبُونَ الْفُقَّاعَ فَلَمَّا فَرَغُوا أَمَرَ بِالرَّأْسِ فَوُضِعَ فِي طَسْتٍ تَحْتَ سَرِيرِهِ وَ بُسِطَ عَلَيْهِ رُقْعَةُ الشِّطْرَنْجِ وَ جَلَسَ يَزِيدُ عَلَيْهِ اللَّعْنَةُ يَلْعَبُ بِالشِّطْرَنْجِ وَ يَذْكُرُ الْحُسَيْنَ وَ أَبَاهُ وَ جَدَّهُ (ص) وَ يَسْتَهْزِئُ بِذِكْرِهِمْ فَمَتَى قَمَرَ صَاحِبَهُ تَنَاوَلَ الْفُقَّاعَ فَشَرِبَهُ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ ثُمَّ صَبَّ فَضْلَتَهُ عَلَى مَا يَلِي الطَّسْتَ مِنَ الْأَرْضِ فَمَنْ كَانَ مِنْ شِيعَتِنَا فَلْيَتَوَرَّعْ عَنْ شُرْبِ الْفُقَّاعِ وَ اللَّعْبِ بِالشِّطْرَنْجِ وَ مَنْ نَظَرَ إِلَى الْفُقَّاعِ أَوْ إِلَى‏ الشِّطْرَنْجِ فَلْيَذْكُرِ الْحُسَيْنَ(ع) وَ لْيَلْعَنْ يَزِيدَ وَ آلَ زِيَادٍ يَمْحُو اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِذَلِكَ ذُنُوبَهُ وَ لَوْ كَانَتْ بِعَدَدِ النُّجُوم‏.»(13)

عبد الواحد نيشابورى به سند مذكور متن از فضل بن شاذان روايت‏ كرده است كه گفت: از امام هشتم (عليه السّلام) شنيدم فرمود: هنگامى كه سر حسين بن عليّ (عليه السّلام) را به سوى شام بردند، يزيد (لعنة اللَّه) دستور داد آن را در كنارى نهادند و سفره غذا را گستردند و او- كه لعنت خدا بر او باد- با يارانش مشغول خوردن غذا و نوشيدن شراب آبجو شدند، چون فارغ گشتند، امر كرد سر بريده حسين (عليه السّلام) را در طشتى به پيش تخت او نهادند و ميز بازى شطرنج را روى آن طشت گذارد و با يارانش به بازى شطرنج مشغول شد و حسين و پدر و جدّش را به مسخرگى ياد مي كرد و چون از همبازيش مي برد جام شراب (آبجو) را برگرفته سه بار مي نوشيد، آنگاه ته ‏مانده آن را در كنار طشتى كه سر بريده امام(عليه السّلام) در آن بود بر زمين مي ريخت.

آنگاه امام(عليه السّلام) فرمود: پس هر كس از طرفداران ما مي باشد بايد از خوردن شراب و بازى شطرنج بپرهيزد و هر كس از شيعيان ما كه ديده ‏اش به آبجو يا شطرنج بيفتد امام حسين(عليه السّلام) را ياد نمايد و بر يزيد و آل زياد لعن فرستد، خداوند عزّ و جلّ گناهانش را محو و نابود سازد، هر چند به عدد ستارگان‏ آسمان باشد.(14)

 

3 - 1 قرار دادن سر مبارک در طشت طلا به دستور یزید ملعون

طبق نقل مقرم یزید در حضور اهل بیت عصمت(علیهم السّلام) سر مطهر را در طشت طلا طلب کرد و در جلوی او نهادند.

«و دعا يزيد برأس الحسين (عليه السّلام) و وضعه أمامه في طست من ذهب و كان النساء خلفه فقامت سكينة و فاطمة يتطاولان للنظر إليه و يزيد يستره عنهما فلما رأينه صرخن بالبكاء ثم أذن للناس أن يدخلوا و أخذ يزيد القضيب و جعل ينكت ثغر الحسين و يقول: يوم بيوم بدر و أنشد قول الحصين بن الحمام:

أبى قومنا أن ينصفونا فأنصفت

                      قواضب  في  أيماننا   تقطر  الدما

نـفـلـق هـامـا مـن رجـال أعزة

                    عـلينا و هم كانوا أعق و أظلم»(15)

 

یزید سر مبارک‌ را طلب کرد و آن را در طشت طلایی مقابلش قرار داد. زنان در سمتی پشت به  طشت بودند. سکینه و فاطمه روی پا بلند می شدند تا سر مبارک را ببینند. یزید طشت را از چشم‌ دختران مخفی کرد، اما آنان سر را دیدند و صدا به آه و ناله و گریه بلند نمودند. سپس اذن داد تا مردم وارد کاخ شوند. یزید چوبی برداشت و بر دهان و دندان آن حضرت زد و گفت: امروز به تلافی روز بدر و این اشعار حصین بن الحمام را می خواند:

قوم ما (خويشان ما) از انصاف خوددارى كردند و به ما انصاف ندادند تا آنكه شمشيرهایى كه در دست داشتيم و از آنها خون مي چكد انصاف داد. (و كار را يكسره كرد) آن شمشير سر مردانى را مي شكافت كه آن مردان براى ما بسى عزيز و گرامى بودند اگر چه نسبت به ما عاق (قاطع رحم) و ستمگر بودند.

 

اما در تاریخ الکامل نقل شده است که مخدرات حرم را پس از آوردن سر مطهر (علیه السّلام) و قرار دادن در مقابل یزید (لعنه الله) و جسارت او بر سر مطهر (علیه السّلام) وارد مجلس نمودند:

«ثمّ دخلوا على يزيد فوضعوا الرأس بين يديه و حدّثوه ... ثمّ أدخل نساء الحسين عليه و الرأس بين يديه، فجعلت فاطمة و سكينة ابنتا الحسين تتطاولان لتنظرا إلى الرأس و جعل يزيد يتطاول ليستر عنهما الرأس فلمّا رأين الرأس صحن، فصاح نساء يزيد و ولول بنات معاوية.»(16)

«آنگاه بر يزيد(لعنه الله) وارد شدند و سر را نزد وى بر زمين نهادند و خبر واقعه را شرح دادند... بعد از آن زنان خانواده حسين را داخل كردند در حالي كه سر حسين نزد او بود. سكينه و فاطمه هر دو دختر حسين سر كشيدند كه سر (پدر را) ببينند يزيد(لعنه الله) هم تلاش کرد كه سر را از نظر آن دو دختر مخفى بدارد. چون آن دو دختر سر (پدر) را ديدند و ندبه كردند ناگاه زنان يزيد و دختران معاويه ضجه و زارى كردند.»(17)

 

در کتاب الدمعه الساکبه درباره قرار دادن سر مطهر حضرت سیدالشهدا(علیه السّلام) در طشت طلا در مجلس یزید(لعنه الله) چنین گزارش شده است:

«فأمر يزيد لعنه اللّه بوضعه على طبق من ذهب، ثم دعا بالشّراب فشرب، ثم صبّ جرعة منه على الرّأس و قال: كيف رأيت يا حسين؟ أتزعم أنّ أباك ساق على الحوض فإذا مررت عليه يومئذ فلا يسقني و تقول: إنّ جدك حرّم آنية الذّهب و الفضّة على الأمة، ها رأسك على الذهب و يفخر أبوك بأنّه قتل الأقران يوم بدر هذا بذاك، ثم أنشد ارتجالا يقول لعنه اللّه:

هــلـال بـدا و هـلـال أفـل

                   كذلك تجري صروف الدّول

لئن ساءنا أنّ جيشا مضى

                    لـقـد  سرنا  انّ  جيشا  قفل

 

و أنشد غيره لعنه اللّه:

لست من خندف إن لم أنتقم

            من بني أحمد ما كان فعل»(18)

 

پس یزید(لعنه الله) دستور داد که سر مبارک را در طبقی از طلا بگذارند و سپس شراب طلبید و نوشید سپس جرعه ای از آن را بر رأس شریف ریخت. آیا گمان می کنی که پدرت ساقی حوض (کوثر) است؟ اگر آن روز بر او وارد شدم مرا سیراب نگرداند. می گویی: همانا جد تو (استفاده از) ظروف طلا و نقره را بر امت حرام نموده است. آگاه باش که سرت بر ظرف طلا است و پدرت فخر نمود که خویشان مرا یوم بدر کشت این به جای آن. سپس آن ملعون فی البداهه سرود و گفت:

هلالي ظاهر مي شود و هلالي غروب مي نمايد؛ حوادث دولتها چنين می گذرد.

اگر رفتن لشكري ما را ملول كرد؛ ولي كشته شدن لشكر ديگري ما را شاد و مسرور نمود.

و همچنین سرود:

من از نسل خندف نيستم اگر انتقام نگيرم از فرزندان پيغمبر از آن اعمالى كه انجام داد.

 

در مقتل خوارزمی نیز درباره آوردن سر مطهر حضرت سیدالشهدا(علیه السّلام) در طشت طلا به مجلس یزید(لعنه الله) چنین آمده است:

«ثم وضع رأس الحسين بين يديه على طبق من ذهب فقال: كيف رأيت يا حسين؟»(19)

سپس سر حسين (عليه السّلام) را روبرويش بر ظرف طلا گذاشت و خطاب به آن گفت: اى حسين اوضاع را چگونه ارزیابی می کنی؟

 

در نقل ابن اعثم کوفی در الفتوح آمده است که زحر بن قیس جعفی هنگامی که بر یزید(لعنه الله) وارد شد نامه ابن زیاد ملعون را به او داد و پس از شرح وقایع عاشورا سر مطهر حضرت اباعبدالله(علیه السّلام) را در طشت طلا آوردند و جلوی یزید ملعون نهادند.

«و سبق زحر بن قيس الجعفي برأس الحسين إلى دمشق حتى دخل على يزيد فسلم عليه و دفع إليه كتاب عبيد اللّه بن زياد. قال: فأخذ يزيد كتاب عبيد اللّه بن زياد فوضعه بين يديه، ثم قال: هات ما عندك يا زحر فقال زحر.... قال: ثم أتي بالرأس حتى وضع بين يدي يزيد بن معاوية في طشت من ذهب، قال: فجعل ينظر إليه و هو يقول:

نفلّق هاما من رجال أعزة

                علينا و هم كانوا أعقّ و أظلما»(20)

 

زحر بن قیس جعفی با سر حسین (علیه السّلام) روانه دمشق شد تا بر یزید (لعنه الله) وارد شد و به سر را به او تسلیم کرد و نامه ابن زیاد را به او داد. 

راوی گوید: یزید نامه عبید الله بن زیاد را گرفت و در مقابلش قرار داد سپس گفت؟ ای زحر نزد تو چیست؟ زحر گفت: ... [شروع به گزارش دادن درباره واقعه عاشورا نمود.]

گفت: سپس سر مطهر (علیه السّلام) را آوردند پس مقابل یزید بن معاویه در طشت طلا گذاشتند.

راوی گوید: به آن نگریست و گفت:

(آن شمشير) سر مردانى را مي شكافت كه آن مردان براى ما بسى عزيز و گرامى بودند اگر چه نسبت به ما عاق (قاطع رحم) و ستمگر بودند.

 

4 - 1 بوی خوش سر مطهر حضرت اباعبدالله الحسین (علیه السّلام) در طشت طلا

در مقاتل نقل شده است که سر مطهر حضرت سیدالشهدا (علیه السّلام) هنگامی که در طشت طلا به نزد یزید(لعنه الله) برده شد بوی خوشی می پراکند که بر هر بویی غلبه داشت.

 

در کتاب مناقب ابن شهرآشوب به نقل از ابومخنف در این باره چنین آورده است:

«أبُو مِخْنَفٍ فِي رِوَايَةٍ لَمَّا دُخِلَ بِالرَّأْسِ عَلَى يَزِيدَ كَانَ لِلرَّأْسِ طِيبٌ قَدْ فَاحَ عَلَى كُلِّ طِيبٍ.»(21)

در روایت ابو مخنف آمده است: هنگامی که سر مطهر را برای یزید (لعنه الله) آوردند سر بوی خوشی داشت که بر هر بویی غلبه داشت. 

 

در کتاب وسیله الدارین نیز درباره بوی خوش سر مطهر حضرت امام حسین (علیه السّلام) در نزد یزید چنین آمده است:

«و فی القمقام نقلاً عن مناقب ابن شهر آشوب سمعوا من الرأس الشریف یرفع فی دمشق للشام و یقول لاحول و لا قوه الاباللّه العلی العظیم و فی مناقب عن ابی مخنف فی روایة لما دخل بالرأس الشریف علی یزید کان للرأس طیب قد فاح علی کل طیب.»(22)

در کتاب القمقام به نقل از مناقب ابن شهر آشوب آمده است که از سر شریف شنیده اند که در دمشق شام بالا برده شده بود و می گفت: «لا حول و لا قوه الا بالله العلی العظیم» در المناقب از ابو مخنف در روایتی آمده است: زمانی که سر شریف بر یزید وارد شد این سر بوی خوشی داشت که فراتر از هر بوی خوشی بود.

 

شبراوی در کتاب«الاتحاف بحب الاشراف» درباره بوی خوشی که از سر مطهر حضرت سیدالشهدا(علیه السّلام) در مجلس یزید ملعون پراکنده می شد؛ چنین گزارش شده است:

«فلم یلبث الا ایاماً قلائل حتی جیء برأس الحسین فوضع بین یدی یزید فأمر الغلام فرفع الثوب الذی کان علیه فحین رآه غطی وجهه بکمه کانه شم رائحه و قال الحمدلله الذی کفانا المؤن بغیر مؤنه کلما اوقدوا نارا للحرب اطفأها الله. قالت دبا حاضنة یزید دنوت من رأس الامام الحسین حین شم یزید منه رائحه لم تعجبه فإذا تفوح منه رائحه من روح الجنه کالمسک الاذفر بل اطیب و الذی ذهب بنفسه و هو قادر علی ان یغفرلی لقد رایت یزید و هو یقرع ثنایاه بقضیب فی یده و یقول:

یا غراب البین ما شئت فقل                        انما تندب امرا قد حصل»(23)

مدت زمان زیادی نگذشت که سر مطهر حضرت امام حسین (علیه السّلام) را در جلوی یزید(لعنه الله) قرار دادند. پس به غلام امر کرد و او پارچه ای که بر روی سر مطهر(علیه السّلام) بود را برداشت. چون (یزید) به او نگریست آستینش را جلوی صورتش گرفت، گویی که بویی را استشمام می کند و گفت خدا را شکر که بدون هزینه ما را از زحمت او کفایت کرد. هرگاه آتش جنگ را افروختند خدا آن را خاموش کرد. خدمتکار یزید گفت نزدیک شدم به سر مطهر هنگامی که یزید از آن بویی استشمام کرد. چگونه او تعجب نکرد وقتی بویی مثل مشک غلیظ و بلکه خوشبوتر از آن از سر مطهر برخاست. سوگند به (خدایی) که جان او را گرفت، همان خدا قادر است که مرا هم ببخشد. چرا که دیدم یزید بر دندان و دهان سر مبارک با چوبی که در دست داشت می زد و می گفت: ای کلاغ جدایی هرچه می خواهی بگو، همانا ندبه تو برای امری است که انجام گرفته است.

 

5 - 1 جسارت یزید به سر مطهر حضرت سیدالشهدا (علیه السّلام)

در کتاب لهوف درباره جسارت یزید (لعنه الله) به سر مطهر حضرت امام حسین(علیه السّلام) آمده است: 

«قَالَ‌ الرَّاوِي: ثُمَّ‌ أُدْخِلَ‌ ثَقَلُ‌ اَلْحُسَيْنِ‌ عَلَيْهِ‌ السَّلاَمُ‌ وَ نِسَاؤُهُ‌ وَ مَنْ‌ تَخَلَّفَ‌ مِنْ‌ أَهْلِ‌ بَيْتِهِ‌ عَلَى يَزِيدَ بْنِ‌ مُعَاوِيَةَ‌ لَعَنَهُمَا اللَّهُ‌ وَ هُمْ‌ مُقَرَّنُونَ‌ فِي الْحِبَالِ‌ فَلَمَّا وَقَفُوا بَيْنَ‌ يَدَيْهِ‌ وَ هُمْ‌ عَلَى تِلْكَ‌ الْحَالِ‌ قَالَ‌ لَهُ‌ عَلِيُّ‌ بْنُ‌ الْحُسَيْنِ‌ عَلَيْهِمَا السَّلاَمُ‌ أَنْشُدُكَ‌ اللَّهَ‌ يَا يَزِيدُ مَا ظَنُّكَ‌ بِرَسُولِ‌ اللَّهِ‌ (صَلَّى اللَّهُ‌ عَلَيْهِ‌ وَ آلِهِ)‌ لَوْ رَآنَا عَلَى هَذِهِ‌ الصِّفَةِ‌ فَأَمَرَ يَزِيدُ بِالْحِبَالِ‌ فَقُطِّعَتْ‌ ثُمَّ‌ وَضَعَ‌ رَأْسَ‌ اَلْحُسَيْنِ‌ (عَلَيْهِ‌ السَّلاَمُ‌) بَيْنَ‌ يَدَيْهِ‌ وَ أَجْلَسَ‌ النِّسَاءَ خَلْفَهُ‌ لِئَلاَّ يَنْظُرُونَ‌ إِلَيْهِ‌ فَرَآهُ‌ عَلِيُّ‌ بْنُ‌ الْحُسَيْنِ‌ (عَلَيْهِمَا السَّلاَمُ‌) فَلَمْ‌ يَأْكُلِ‌ الرُّءُوسَ‌ بَعْدَ ذَلِكَ‌ أَبَداً وَ أَمَّا زَيْنَبُ‌ فَإِنَّهَا لَمَّا رَأَتْهُ‌ أَهْوَتْ‌ إِلَى جَيْبِهَا فَشَقَّتْهُ‌ ثُمَّ‌ نَادَتْ‌ بِصَوْتٍ‌ حَزِينٍ‌ يُفْزِعُ‌ الْقُلُوبَ‌ يَا حُسَيْنَاهْ‌ يَا حَبِيبَ‌ رَسُولِ‌ اللَّهِ‌ يَا ابْنَ‌ مَكَّةَ‌ وَ مِنًى يَا اِبْنَ‌ فَاطِمَةَ‌ الزَّهْرَاءِ سَيِّدَةِ‌ النِّسَاءِ يَا ابْنَ‌ بِنْتِ‌ الْمُصْطَفَى. قَالَ‌ الرَّاوِي: فَأَبْكَتْ‌ وَ اللَّهِ‌ كُلَّ‌ مَنْ‌ كَانَ‌ فِي الْمَجْلِسِ‌ وَ يَزِيدُ عَلَيْهِ‌ لَعَائِنُ‌ اللَّهِ‌ سَاكِتٌ‌. ثُمَّ‌ جَعَلَتِ‌ امْرَأَةٌ‌ مِنْ‌ بَنِي هَاشِمٍ‌ كَانَتْ‌ فِي دَارِ يَزِيدَ لَعَنَهُ‌ اللَّهُ‌ تَنْدُبُ‌ عَلَى اَلْحُسَيْنِ‌ (عَلَيْهِ‌ السَّلاَمُ‌) وَ تُنَادِي يَا حَبِيبَاهْ‌ يَا سَيِّدَ أَهْلِ‌ بَيْتَاهْ‌ يَا اِبْنَ‌ مُحَمَّدَاهْ‌ يَا رَبِيعَ‌ الْأَرَامِلِ‌ وَ الْيَتَامَى يَا قَتِيلَ أَوْلاَدِ الْأَدْعِيَاءِ قَالَ‌ الرَّاوِي: فَأَبْكَتْ‌ كُلَّ‌ مَنْ‌ سَمِعَهَا ثُمَّ‌ دَعَا يَزِيدُ عَلَيْهِ‌ اللَّعْنَةُ‌ بِقَضِيبِ‌ خَيْزُرَانٍ‌ فَجَعَلَ‌ يَنْكُتُ‌ بِهِ‌ ثَنَايَا اَلْحُسَيْنِ‌ (عَلَيْهِ‌ السَّلاَمُ)‌ فَأَقْبَلَ‌ عَلَيْهِ‌ أَبُو بَرْزَةَ‌ الْأَسْلَمِيُّ‌ وَ قَالَ‌ وَيْحَكَ‌ يَا يَزِيدُ أَ تَنْكُتُ‌ بِقَضِيبِكَ‌ ثَغْرَ اَلْحُسَيْنِ‌ عَلَيْهِ‌ السَّلاَمُ‌ ابْنِ‌ فَاطِمَةَ‌ (صَلَوَاتُ‌ اللَّهِ‌ عَلَيْهَا) أَشْهَدُ لَقَدْ رَأَيْتُ‌ النَّبِيَّ‌ (صَلَّى اللَّهُ‌ عَلَيْهِ‌ وَ آلِهِ‌) يَرْشُفُ‌ ثَنَايَاهُ‌ وَ ثَنَايَا أَخِيهِ‌ الْحَسَنِ‌ (عَلَيْهِ‌ السَّلاَمُ)‌ وَ يَقُولُ‌ أَنْتُمَا سَيِّدَا شَبَابِ‌ أَهْلِ‌ اَلْجَنَّةِ‌ فَقَتَلَ‌ اللَّهُ‌ قَاتِلَكُمَا وَ لَعَنَهُ‌ وَ أَعَدَّ لَهُ‌ جَهَنَّمَ‌ وَ ساءَتْ‌ مَصِيراً.»

 قَالَ‌ الرَّاوِي: فَغَضِبَ‌ يَزِيدُ وَ أَمَرَ بِإِخْرَاجِهِ‌ فَأُخْرِجَ‌ سَحْباً.

قَالَ‌ وَ جَعَلَ‌ يَزِيدُ يَتَمَثَّلُ‌ بِأَبْيَاتِ‌ اِبْنِ‌ الزِّبَعْرَى :

لَـيْـتَ‌ أَشْـيَاخِي بِبَدْرٍ شَهِدُوا

                    جَزَعَ‌ اَلْخَزْرَجِ‌ مِنْ‌ وَقْعِ‌ الْأَسَلِ‌

لَـأَهَـلُّـوا وَ اسْـتَـهَـلُّـوا فَـرَحاً

                    ثُـمَّ‌  قَـالُـوا  يَـا  يَـزِيـدُ لـاَ تُشَلَّ‌

قَدْ قَتَلْنَا الْقَوْمَ‌ مِنْ‌ سَادَاتِهِمْ‌

                   وَ عَــدَلْــنَـاهُ‌  بِـبَـدْرٍ  فَـاعْـتَـدَلَ‌

لَـعِـبَـتْ‌ هَـاشِـمٌ‌ بِـالْـمُـلْكِ‌ فَلاَ

                  خَـبَـرٌ  جَـاءَ  وَ  لـاَ وَحْـيٌ‌ نَـزَلَ‌

لَسْتُ‌ مِنْ‌ خِنْدِفَ‌ إِنْ‌ لَمْ‌ أَنْتَقِمْ‌

                 مِنْ‌ بَنِي أَحْمَدَ مَا كَانَ‌ فَعَلَ‌«(24)

 

راوى گويد: پس از آن خانواده و زنان حسين (عليه السّلام) و بازماندگانش را طناب بسته بر يزيد وارد كردند.

چون آنها با اين وضع نزد يزيد(لعنه الله) ايستادند، علىّ بن الحسين(عليه السّلام) فرمود: «اى يزيد، تو را به خدا سوگند مى ‏دهم، گمانت به پيامبر چيست اگر ما را بدين حال ببيند.»

يزيد دستور داد تا طنابها و ريسمانها را قطع كردند. بعد سر انور را پيش رويش نهاد و زنان را پشت سرش نشانيد تا وى را ننگرند، حضرت امام زين العابدين(علیه السّلام) سر را بديد و ديگر هرگز از كلّه ‏اى نخورد.

امّا حضرت زينب (سلام الله علیها) چون سر برادر را بديد، دست برد و گريبانش دريد و با صدايى حزين كه دلها را جريحه‏ دار مى ‏كرد فرمود: يا حسينا، اى حبيب رسول اللَّه، اى فرزند مكّه و منى اى فرزند فاطمة الزهراء سيّده زنان، اى فرزند دخت مصطفى. راوى گويد: به خدا قسم هر كس كه در مجلس حضور داشت بگريست و يزيد ساكت بود.

زنى از بنى هاشم كه در كاخ يزيد بود شروع به نوحه نمود و مى‏ گفت:«يا حسيناه، يا حبيباه يا سيّداه يا سيّد اهل بيتاه يا ابن محمّداه: اى بهار و اميد زنان بى‏سرپرست و اطفال يتيم، اى كشته ناپاکزادگان.» گريه از همگان به بانگ برخاست.

راوى گويد: بعد يزيد چوب خيزران بخواست و با آن به دندانهاى پيشين حسين(عليه السّلام) مى ‏زد.

ابو برزة الأسلمى رو به يزيد كرد و گفت: واى بر تو اى يزيد، آيا بر لب و دندان حسين بن فاطمه عليه السّلام تازيانه مى ‏زنى؟ گواهى مى‏ دهم كه ديدم پيامبر (صلّى اللَّه عليه و آله) لب و دندان حسين(عليه السّلام) و برادرش حسن (عليه السّلام) را مى ‏بوسيد در حالى كه مى ‏فرمود: شما دو سرور جوانان اهل بهشت هستيد، خدا قاتل شما را بكشد و لعنت فرمايد و جهنم را برايشان مهيا كند و چه بد فرجامى است. راوى گويد: يزيد پليد به خشم آمد و امر كرد او را كشان كشان بيرون برند.

راوى مى ‏گويد: بعد يزيد خواندن اشعار ابن الزبعرى را آغازيد.

كاش اشياخ (اجداد) من كه در بدر كشته شدند. ناله خزرج را از درد نيزه شاهد بودند.

پس برخيزند و پايكوبى كنند و بگويند: اى يزيد دست مريزاد.

ارباب و سادات آنان را كشتيم و انتقام بدر را گرفتيم‏.

هاشم با سلطنت بازى كرد، زيرا نه خبرى آمده است و نه وحيى نازل شده است.‏

من از خندف نباشم اگر از فرزندان احمد در برابر آنچه كرده اند؛ انتقام نگيرم‏.(25)

 

در تاریخ یعقوبی نیز درباره جسارت یزید(لعنه الله) بر سر مطهر حضرت  امام حسین (علیه السّلام) آمده است:

«و وضع الرأس بين يدي يزيد، فجعل يزيد يقرع ثناياه بالقصب.»(26)‏

«سر (امام) پيش يزيد نهاده شد و يزيد به دندانهاى پيشين او چوب مى ‏زد.»(27)

 

در کتاب مناقب ابن شهر آشوب درباره جسارت یزید(لعنه الله) به سر مطهر حضرت سیدالشهدا(علیه السّلام) آمده است:

«وَ قَالَ الطَّبَرِيُّ وَ الْبَلاذِرِيُّ وَ الْكُوفِيُّ لَمَّا وُضِعَتِ الرُّءُوسُ بَيْنَ يَدَيِ يَزِيدَ جَعَلَ يَضْرِبُ بِقَضِيبِهِ عَلَى ثَنِيَّتِهِ ثُمَّ قَالَ يَوْمٌ بِيَوْمِ بَدْرٍ وَ جَعَلَ يَقُولُ‏

نُفَلِّقُ هَاماً مِنْ رِجَالٍ أَعِزَّةٍ             عَلَيْنَا وَ هُمْ كَانُوا أَعَقَّ وَ أَظْلَمَا (28)

طبری و بلاذری و کوفی گفته اند هنگامی که سرها مقابل یزید (لعنه الله) گذاشته شد. یزید (لعنه الله) شروع کرد به زدن با چوب بر دندانهای پیشین حضرت امام حسین(علیه السّلام) و گفت امروز به جای روز بدر و شروع کرد به خواندن:

 (آن شمشير) سر مردانى را مي شكافت كه آن مردان براى ما بسى عزيز و گرامى بودند اگر چه نسبت به ما عاق (قاطع رحم) و ستمگر بودند.

سر افراد مقتدرى را كه بر ما تكبر مي كردند و نافرمان و ظالم بودند مي شكافيم.

 

در مقتل الحسین (علیه السّلام) مقرم، مثیرالاحزان، الخرائج و الجرائح و الاتحاف بحب الأشراف نیز به این جسارت اسفبار اشاره شده است.(29)

 

بهبهانی در کتاب الدمعه الساکبه می نویسد:

«قال أهل العلم: صبّ الجرعة من الخمر على رأس الحسين (عليه السّلام) و استهزائه بأنّ عليّاً ساق على الحوض و أنّ محمدا حرم الذّهب و الفضّة و شعره في الانتقام من بني أحمد واترا عن شيوخه الكفرة المقتولين يوم بدر إن صحّ عنه ذلك فهو كافر لأنّه ما فعل ذلك إلاّ و هو منكر لما جاء به النبي (صلّى اللّه عليه و آله) و صحّ عنه من قوله في علي و أهل بيته (عليهم السّلام) و بغضا لهم و المنكر لما جاء به النبي (صلّى اللّه عليه و آله) و عدم التّصديق به كافر.»(30)

از محققین نقل شده است: جرعه ای شراب بر رأس مطهر حسین (علیه السّلام) ریخت و تمسخر نمود با این جملات که علی ساقی بر حوض کوثر است و همانا محمد طلا و نقره را حرام کرد (و سر تو‌ در طشت طلاست) و شعر آن مبنی بود بر انتقام از آل رسول و تلافی داغ بزرگان و سران کفر که در جنگ بدر کشته شدند.

اگر این نقل درست باشد پس او کافر است. زیرا چنین کاری نمی کند مگر کسی که منکر باشد بر آن چیزی که بر رسول خدا نازل شد. اگر چه‌ صحیح است سخن او درباره علی و آل ا‌و (علیهم السلام) و بغضش نسبت به آنان. کسی که منکر باشد به آنچه پیامبر(صلی الله علیه و آله) آورده است و کسی که پیامبر(صلی الله علیه و آله) را تصدیق نکند کافر است.

 

ابن اعثم کوفی در الفتوح درباره جسارت یزید(لعنه الله) به سر مبارک حضرت سیدالشهدا(علیه السّلام) می نویسد:

«قال: ثم دعا بقضيب خيزران فجعل ينكت به ثنايا الحسين (علیه السّلام) و هو يقول: لقد كان أبوعبداللّه حسن المنطق. فأقبل إليه أبو برزة الأسلمي أو غيره فقال له: يا يزيد، ويحك، أ تنكت بقضيبك ثنايا الحسين و ثغره؟ أشهد لقد رأيت رسول اللّه (صلّى اللّه عليه و آله) يرشف ثناياه و ثنايا أخيه و يقول:«أنتما سيدا شباب أهل الجنة فقتل اللّه قاتلكما و لعنه و أعد له نار جهنم و ساءت مصيرا» أما إنك يا يزيد لتجيء يوم القيامة و عبيد اللّه بن زياد شفيعك و يجيء هذا و محمد (صلی الله علیه و آله) شفيعه. قال: فغضب يزيد و أمر بإخراجه فأخرج سحبا و جعل يزيد يتمثل بأبيات عبد اللّه بن الزبعرى...»(31)

راوی گوید: سپس چوب خیزرانی طلبید و شروع کرد به زدن بر دندانهای پیشین حسین (علیه السّلام) و می گفت: ابوعبدالله نیکو گفتار بود. ابو برزه یا دیگری به سوی یزید رفت و به او گفت: ای یزید، وای بر تو، آیا با چوبت بر دندانهای پیشین و دهان حسین می کوبی؟ شهادت می دهم که دیدم رسول الله (صلی الله علیه و آله) لب و دندان او و برادرش را می بوسید و می فرمود: «شما دو سرور جوانان اهل بهشت هستید. پس خدا قاتل شما را بکشد و لعنتش کند و برایش آتش جهنم را مهیا کند و بد جایگاهی برایش قرار دهد.»

اما تو ای یزید هنگامی که روز قیامت شود ابن زیاد شفیع و همراه تو است و حسین می آید و محمد (صلی الله علیه و آله) شفيع و‌ همراه اوست. یزید خشمگین شد و دستور داد که [از مجلس] اخراجش کنند او را در حالی که روی زمین می کشیدند بیرون بردند. و یزید به ابیات عبدالله ابن زبعری(32) تمثل جست.

 

برخی از اشخاص به دلایل رایج نشدن لعن بر خلفای جور سعی کرده اند که یزید (لعنه الله) را مسبب اصلی واقعه عاشورا معرفی نکنند و چهره یزید (لعنه الله) را تطهیر کنند و او را در واقعه کربلا دخیل جلوه ندهند.

نویسندگان غرض ورز از سکوت برخی از افرادی که پیشتر تاریخ نگاشته اند؛ استفاده نموده و سعی کرده اند یزید(لعنه الله) را مبرّا نمایند از افعال شنیعی که در حق حضرت امام حسین(علیه السّلام) مرتکب شده است و نشان دهنده کافر بودن او و عدم اعتقاد به پیامبر ختمی مرتبت (صلی الله علیه و آله) می باشد.

 به عنوان مثال بخاری در صحیح خود ذکر کرده است که ابن زیاد(لعنه الله) به لب و دندان حضرت امام حسین (علیه السّلام) جسارت نموده است یا ابوحنیفه دینوری، ابن قتیبیه و العباسی ذکر نکرده اند که یزید بر لب و دندان حضرت جسارت نموده است. ولی این فعل را از یزید نفی نمی نماید. اما برخی همین را دستمایه ای برای مبرّا نمودن یزید ملعون نموده اند.

ابن جریر طبری و ابن اثیر روایتی از ابومخنف از قاسم بن نجیب و ابن جریر القاسم بن بخیث آورده اند که «یزید نکث ثغر الحسین و عنده ابو برزه...»

افرادی که سعی در تطهیر چهره ملعون یزید دارند برای نفی این مطلب از یزید(لعنه الله) گفته اند که ابو برزه قبل از این واقعه وفات یافته بود. ابن اثیر در اسد الغابه دو زمان برای وفات ابو برزه ذکر می کند؛ یکی وفات او در زمان فرمانروایی یزید که نقل مشهور است و دیگر وفات او قبل از مرگ معاویه. حتی اگر بپذیریم که ابو برزه در زمان معاویه (لعنه الله) وفات یافته است و در آن مجلس یزید (لعنه الله) حضور نداشته است تأییدی بر عدم جسارت یزید ملعون بر لب و دندان حضرت سید الشهدا (علیه السّلام) نمی تواند باشد.

 

افرادی نظیر ابن تیمیه، ابن حجر و الشبراوی سعی کرده اند اذهان را منحرف کنند و گفته اند فردی که به لب و دندان حضرت اباعبدالله(علیه السّلام) جسارت نموده است ابن زیاد(لعنه الله) بوده است.

در این باره قزوینی در کتاب خود «الامام الحسین علیه السلام و اصحابه» می نویسد:

«و فيه أما ما عن ابن حجر فقد مر عن صواعقه أن يزيد نكت ثنايا الحسين (عليه السّلام) و أما ابن تيمية فليس منه ببعيد انكار ما كان بديهيا عند الشيعة، فقد أنكر في منهاج السنة النبوية ما هو المسلم و المتواتر عند الشيعي بل غير الشيعي أيضا من سائر فرق المسلمين إلا الحنبلي و هو المؤسس للمذهب الوهابي.

و يظهر من كتاب الحسين أن علي جلال الحسيني قد سلك مسلكه و أنكر ما أنكر فلهذا اعتمد في عدم النكت على انكاره، فكم له نظير في كتابه. و سيأتي أن علي جلال تبعا لابن تيمية قد أنكر أن قتل الحسين كان بأمر يزيد بل يطهر يزيد و يصلح أعماله و ليس ذلك منه أيضا بغريب لأن ابن تيمية قد سلك في ذلك مسلك امامه احمد بن حنبل.

قال السبط‍‌ في التذكرة: حكى القاضي أبو يعلى عن احمد بن حنبل في كتاب الوجهين و الروايتين أنه قال: إن صح ذلك عن يزيد فقد فسق.

أنظر إلى الرجل كيف أناط‍‌ فسق يزيد على النكت فليس لنا مع من أنكر ما هو الأظهر من الشمس بحث إلا في أصل أصول المذهب و ليس هنا محله و لا نقول في حقه و حق من تبعه إلا أن: حشرهم اللّه مع يزيد و من يضله اللّه فلا هادي له.

و أما ما في روايات أصحابنا من أمر القضيب ففي كامل البهائي و اللهوف و البحار، قال الشيخ ابن نما: ثمّ‌ دعا بقضيب فجعل ينكت ثنايا الحسين (عليه السلام) و في اللهوف مثله و في أمالي الصدوق و الخرائج مثله باختلاف يسير.

و في تاريخ اليعقوبي: و وضع الرأس بين يدي يزيد، فجعل يزيد يقرع ثناياه بالقضيب.

و يكفينا من ذلك ما في خطبة العقيلة (سلام اللّه عليها) حيث قالت ضمن كلامها: منحنيا على ثنايا أبي عبد اللّه سيد شباب أهل الجنة تنكتها بمخصرتك إلى آخره.

قد مر اختلاف التعبير في كلماتهم و رواياتهم فمنهم من عبر بضرب و قال بعضهم قرع و في رواية نقر و الأكثر كما في الخطبة نكت و في رواية المسعودي و جماعة على ما في النسخ المصححة الموجودة عندنا نكث بالثاء المثلثة.

قال في المجمع: يقال نكث في الأرض بالقضيب هو أن يخطها خطا. و في القاموس: نكث العهد و الحبل من باب نصر و ضرب أي كسر و انقطع و نقض و نكث السواك أي تفرق و مثله في المجمع. و لعل من هذا أخذ من قال بكسر ثناياه عليه السلام من نكث القضيب و هو انتقال واحد جيد.»(33)

در این خصوص اما آنچه ابن حجر در کتاب صواعقه آورده است که یزید بر لب و دندانهای حسین(علیه السّلام) زد ولی از ابن تیمیه بعید نیست که آنچه در نزد شیعه بدیهی و ثابت است را انکار کند. در منهاج السنه النبویه آنچه را در نزد شیعه و غیر شیعه همچنین از سایر فرقهای مسلمانان مسلم و متواتر است مگر حنبلیان، انکار نموده است و او مؤسس مذهب وهابی است.

و از کتاب علی جلال الحسینی مشخص است که شیوه و روش ابن تیمیه را پیموده است و آنچه را ابن تیمیه انکار کرده است او نیز انکار نموده است. بنابراین بر عدم کوبیدن بر لب و دندان حضرت امام حسین(علیه السّلام) طبق انکار ابن تیمیه اعتماد کرده است چقدر در کتابش نظرات او شبیه ابن تیمیه است و نویسنده کتاب به تبع ابن تیمیه انکار نموده است که شهادت حضرت امام حسین(علیه السّلام) به امر یزید بود. بلکه یزید را از این موضوع مبرّا نموده است و اعمالش را نیکو جلوه داده است و این شیوه او نیز عجیب و شگفت آور نیست زیرا ابن تیمیه در این شیوه و مسلک از امامش احمد بن حنبل پیروی می نماید.

السبط در تذکره آورده است: قاضی ابویعلی از احمد بن حنبل در کتاب «الوجهین و الروایتین» نقل کرده است که او گفت: اگر این درباره یزید درست باشد او فاسق شده است.

توجه کنید به مردی که چگونه فسق یزید را در کوبیدن بر لب و دندان حضرت اباعبدالله(علیه السّلام) واگذارده است. ما با کسی که آنچه را که روشنتر از آفتاب است انکار نماید بحثی نداریم مگر در اصل اصول مذهب و اینجا جایگاه آن نیست و نمی گوییم در حق او و حق کسی که از او پیروی می کند جز اینکه: خداوند آنان را با یزید محشور نماید و هر کس را که خدا گمراه نماید هدایتی برای او نخواهد بود.

و اما در روایات اصحاب ما در کامل بهائی و لهوف و بحار درباره چوب زدن به لب و دندان اباعبدالله (علیه السّلام) آمده است. شیخ ابن نما آورده است: سپس چوب خواست و شروع کرد به زدن بر دندانهای حسین (علیه السّلام) و در لهوف مانند این نقل شده است و در امالی صدوق و الخرائج مانند همین نقل با کمی اختلاف آورده شده است.

در تاریخ یعقوبی آمده است: و سر را مقابل یزید گذاشتند و یزید شروع به کوبیدن بر دندانهای پیشین حضرت با چوب کرد.

و برای ما آنچه در خطبه عقیله بنی هاشم حضرت زینب (سلام الله علیها) که در اثنای کلام خود فرمودند کافی است: با چوب به دندانهاى ابا عبد اللَّه الحسين (عليه السّلام) سرور جوانان بهشت اشاره كرده و بر لب و دندان او مى زنى الی آخر خطبه.

در کلمات و روایات مقتل نویسان اختلافاتی وجود دارد. برخی از آنان تعبیر به زدن کرده اند و بعضی از مقتل نویسان «قرع: کوبیدن» را نوشته اند و در روایتی «نقر: فشار دادن» آمده است و در اکثر موارد همچنان که در خطبه آمده است از «نکت: فروکردن» تعبیر شده است و در روایت مسعودی و نقل افرادی که در نسخ تصحیح شده در نزد ما موجود است «نکث: شکستن» با ثاء سه نقطه، تعبیر شده است.

در مجمع آمده است: می گوید «نكث في الأرض بالقضيب» یعنی زمین را با چوب بشکافد و چوب را فرو کند. و در قاموس: شکستن عهد و بریدن رشته دوستی از باب یاری کردن است و زدن یعنی شکستن و بریدن و از بین بردن و نكث السواك یعنی پاشیدن و پخش کردن و مثل این معنا در مجمع نیز آمده است و شاید کسی که شکستن دندانها را فهمیده، از شکافتن زمین با چوب چنین قائل شده باشد که ربط خوبی بین این دو معنا برقرار است.

 

6 - 1 آویختن سر مطهر حضرت امام حسین (علیه السّلام)

طبق نقل برخی مقاتل یزید (لعنه الله) به همین هم بسنده نکرده است و سر مطهر فخر کائنات حضرت اباعبدالله الحسین(علیه السّلام) را بر سر در آویخت.

در کتابهای بحارالانوار، نفس المهموم و الامالی صدوق ذکر شده است:«ثُمَّ أَمَرَ بِرَأْسِ الْحُسَيْنِ فَنُصِبَ عَلَى بَابِ مَسْجِدِ دِمَشْق‏.»(34)

پس دستور داد سر مطهر حضرت امام حسین (علیه السّلام) بر درب مسجد دمشق برآویختند.

 

از کتاب کامل بهایی نقل شده است:

«و حسرت هند زوجة يزيد رأسها و شقت الثياب و هتكت الستر و خرجت حافية إلى يزيد و هو في مجلس خاص و قالت: يا يزيد أنت أمرت برأس الحسين أن يشال على الرمح عند باب الدار، و كان يزيد في ذلك الوقت جالسا و على رأسه تاج مكلل بالدر و الياقوت و الجواهر النفيسة، فلما رأى زوجته على تلك الحالة وثب إليها فغطاها و قال: يا هند فاغفري و ابكي على ابن بنت رسول اللّه.»‏(35)

هند، زن يزيد سر برهنه كرد و جامه‏ها دريد و پرده را بر كنار زد و پاى برهنه در مجلس يزيد دويد و گفت: اى يزيد، تو دستور دادى سر حسين (ع) را بر در خانه بالاى نيزه زنند؟ يزيد كه تاجى مكلّل به در و ياقوت و گوهرى پربها بر سر داشت، چون زنش را به اين وضع ديد، از جا پريد و او را پوشانيد و گفت: اى هند، عفو كن و بر پسر دختر رسول خدا گريه كن.(36)

و در روایتی دیگر چنین آمده است:

«أن هند زوجة يزيد بنت عبد اللّه بن عامر بن كريز كانت قبل ذلك تحت الحسين (عليه السلام) فلما دخلت على يزيد كان الملعون جالسا في مجلس عام فقالت: يا يزيد أ رأس ابن فاطمة بنت رسول اللّه مصلوب على فناء داري. فوثب إليها يزيد فغطاها و قال: نعم فأعولي عليه يا هند و ابكي على ابن بنت رسول اللّه و صريخة قريش، عجل عليه ابن زياد لعنه اللّه فقتله قتله اللّه.»(37)

در روايت ديگر است كه: هند زوجه يزيد دختر عبد اللَّه بن عامر كريز پيش از آن، همسر حسين(علیه السّلام) بوده است و در مجلس عمومى نزد يزيد دويد و گفت: اى يزيد، سر پسر فاطمه دختر رسول اللَّه (صلی الله علیه و آله) در آستان خانه‏ ام به دار است؟ يزيد برجست و او را پوشانيد و گفت: آرى، اى هند بر او شيون كن و بر پسر دختر رسول اللَّه فغان آور. همه قريش گريه كنند. ابن زياد بر او شتاب كرد و او را كشت. خدا او را بكشد.(38)

مقریزی نیز به این عمل شنیع یزید (لعنه الله) اشاره نموده است:

و قال المقريزي في الخطط‍‌ : مكث الرأس مصلوبا بدمشق ثلاثة أيام.»(39)

مقریزی در الخطط نقل کرده است: سه روز سر مطهر (علیه السّلام) در دمشق برآویخته بود.

 

7 - 1 نظر مقتل نگاران درباره افعال قبیح یزید ملعون با سر مطهر

مقتل نگاران و تاریخ نویسان با توجه به اعمال شنیع و قبیح متعدد یزید در مواجهه با خاندان عصمت و سرهای مطهر (علیهم السّلام) تبرّی او از قتل حضرت امام حسین (علیه السّلام) و اظهار ندامت او از شهادت حضرت امام حسین (علیه السّلام)را برخلاف اعمال او می دانند.

در کتاب الکامل بهایی آمده است:

«و بقي الإمام زمانا عند يزيد في الشام و في كلّ‌ يوم يزداد ميل الناس إليه و إلى عترة النبيّ‌ و أهل بيته و تأتي نساء الشام تعزّي نساء أهل البيت حتّى أوشك ملك يزيد أن يتزلزل.»(40)

 امام سجاد (علیه السّلام) مدتی در نزد یزید در شام ماند و در هر روز میل مردم به او و خاندان نبی و اهل بیت بیشتر می شد و زنان شام نزد بانوان اهل بیت می آمدند و این مصیبت را به آنان تسلیت می گفتند تا حدی که حتی نزدیک بود حکومت یزید(لعنه الله) واژگون گردد.

در این زمان است که یزید(لعنه الله) طبق نظر امام سجاد(علیه السّلام)، خاندان عصمت(علیهم السّلام) را روانه مدینه می نماید و در چنین شرایطی انکار دستور به شهادت رساندن حضرت امام حسین (علیه السّلام) از جانب یزید(لعنه الله) بعید نیست.

در این باره قزوینی در کتاب « الامام الحسین علیه السلام و اصحابه» می نویسد:

«و في روضة الصفا و غيره: إنه أظهر الندامة خوفا من الناس و مراعاة لسياسته الشخصية و إلا فلا يخفى على أحد أن قتله كان بأمره فوا عجبا كيف يظهر الندم و يريد إلباس الأمر على الناس مع أنه في ذلك اليوم أو في أمسه أطاف الرؤوس بالشام و السبايا موثقات في الحبال مكشفات الوجوه عرايا على أقتاب الجمال.

قال ابن الجوزي في كتاب الرد على المتعصب العنيد: ليس العجب من فعل عمر بن سعد و عبيد اللّه بن زياد و تسليط‍‌ ابن سعد على قتله و شمر و حمل الرؤوس إليه و إنما العجب من خذلان يزيد و ضربه بالقضيب على ثنايا الحسين (عليه السلام) و حمل آل الرسول سبايا على أقتاب الجمال و عزمه على أن يدفع فاطمة إلى الرجل الذي طلبها ولو أنه احترم الرأس حين وصوله و صلى عليه و لم يتركه في الطست و لم يضربه بالقضيب، ما الذي كان يضره و قد حصل مقصوده من القتل و تحقق أحقاد جاهليته و دليلها ما تقدم من انشاده: ليت أشياخي ببدر شهدوا.

و ليس هذا من يزيد بعجيب بل صدر مثله من ابن زياد حيث رأى أن الناس يلومونه و يذمونه و ينغصونه بما فعل بالحسين (عليه السلام) أراد إلباس الأمر و قال: اني لم آمر بقتل الحسين و انما قتله ابن سعد و قد دفع الملعون عن نفسه مع وضوح الأمر كالشمس.»(41)

در روضه الصفا و دیگر مقاتل آمده است: علت اظهار ندامت یزید از به شهادت رساندن حضرت امام حسین(علیه السّلام) ترس از مردم و سیاست شخصی یزید(لعنه الله) بوده است و بر کسی پوشیده نیست که کشتن حضرت اباعبدالله الحسین(علیه السّلام) به دستور او بوده است و عجیب است که چگونه او اظهار ندامت می کند به قصد پوشاندن حقیقت امر بر مردم با وجود آنکه آن روز یا در روز قبل سرهای مطهر را در شام گردانیدند و خاندان عصمت (علیهم السّلام) را در بند نموده بودند و صورتهایشان پیدا بود و بر شتران بدون زین سوار کرده بودند.

ابن جوزی در كتاب الرّد على المتعصب العنيد گفته است: کردار عمر بن سعد و عبید الله بن زیاد و  تسلط ابن سعد و شمر بر او و قتل امام حسین (علیه السّلام) و بردن سرهای مطهر به سوی یزید (لعنه الله) عجیب نیست ولکن عجیب خوار داشت یزید است زدن او با چوب بر دندانهای حسین (علیه السّلام) و حمل آل رسول بر زین شترها و تصمیم او بر تحویل دادن فاطمه بنت الحسین (علیهما السّلام) به مردی که او را طلب نموده بود و اگر او به سر مطهر (علیه السّلام) احترام می گذاشت هنگامی که به نزدش آوردند و بر او نماز می خواند و سر مطهر (علیه السّلام) را در طشت نمی گذارد و بر آن با چوب ضربه نمی زد؛ باز هم در این حال چه زیانی به او می رسید و در عین حال به مقصود خود از کشته شدن امام حسین (علیه السّلام) رسیده بود و کینه های دوران جاهلیتش تحقق می یافت.

و دلیل آن شعری است که خوانده است:«اى كاش پيران و بزرگان قبيله من كه در جنگ بدر كشته شدند، در اينجا حاضر بودند.»

و این اعمال از یزید عجیب نیست بلکه مثل چنین رفتاری از ابن زیاد سر زد. هنگامی که مشاهده نمود مردم ابن زیاد را ملامت و سرزنش می کنند و از او مکدر و دل چرکین هستند به خاطر رفتاری که با حضرت امام حسین(علیه السّلام) کرد پس خواست که  امر را بر مردم مشتبه سازد و گفت: من دستور قتل حسین را نداده ام و او را ابن سعد کشت و آن ملعون به این ترتیب خود را مبرّا نمود و این امر مثل نور خورشید بسیار آشکار است.

 

بهبهانی در الدمعة الساکبة في أحوال النبي(صلی الله علیه و آله) و العترة الطاهرة نیز به همین نقل ابن جوزی اشاره نموده است و در همین باره می نویسد:

«قال أبو الفرج ابن الجوزي في كتاب الرّد على المتعصّب العنيد في تصويب فعل يزيد(لعنه اللّه): ليس العجب من قتال ابن زياد لعنه اللّه الحسين(عليه السلام) و تسليطه عمر بن سعد(لعنه اللّه) على قتله و الشّمر(لعنه اللّه) و حمل الرؤوس إليه و إنّما العجب صبّ‌ الخمر على رأس الحسين(عليه السلام) و ضربه بالقضيب ثناياه و أمر ابن زياد لعنه اللّه بحمل آل بيت رسول اللّه(صلّى اللّه عليه و آله و سلّم) سبايا على أقتاب الجمال و عزمه على دفع فاطمة بنت الحسين(عليه السلام) للرّجل الذي طلبها منه، و إنشاده لعنه اللّه:«و ليت أشياخي ببدر شهدوا» أفيجوز أن يفعل هذا بالخوارج أليس بإجماع المسلمين أن قتلى المسلمين يكفنون و يصلّى عليهم و يدفنون.»(42)

ابوالفرج بن جوزی در «کتاب الرّد على المتعصّب العنيد» در تصویب فعل یزید ملعون گفته است: جنگ ابن زیاد(لعنه الله) با حضرت امام حسین(علیه السّلام) تسلط عمر بن سعد(لعنه الله) و شمر(لعنه الله) بر حضرت برای به قتل رساندن ایشان و بردن سرها به سوی یزید ملعون عجیب نیست ولکن عجیب است ریختن شراب بر سر مطهر حضرت امام حسین(علیه السّلام) و زدن با چوب بر دندانهای پیشین حضرت و دستور او به ابن زیاد(لعنه الله) بر بردن آل بیت رسول الله(صلی الله علیه و آله و سلم) بر زین شترها و تصمیم او بر تحویل دادن فاطمه بنت الحسین(علیهما السّلام) به مردی که او را طلب نموده بود و سرودن آن ملعون: «اى كاش پيران و بزرگان قبيله من كه در جنگ بدر كشته شدند، در اينجا حاضر بودند.» آیا انجام این اعمال با خوارج جایز است آیا به اجماع مسلمین کشته های مسلمانان کفن و دفن نمی شوند و بر آنها نماز خوانده نمی شود.

بدین ترتیب مشخص می شود که بنی امیه در دوران رسول خدا (صلی الله علیه و آله) عقاید خویش را پنهان نمودند و تا فرصتی یافتند به سرکشی و ستم پرداختند.

 

8 - 1 همسر یزید و اکرام سر مطهر اباعبدالله الحسین (علیه السّلام)

در کتاب نفس المهموم به نقل از کامل بهایی و حاویه درباره اکرام نمودن همسر یزید به سر مطهر حضرت سیدالشهدا(علیه السّلام) آمده است:

«و في الكامل البهائي عن كتاب الحاوي: إن يزيد شرب الخمر و صب منها على الرأس الشريف فأخذته امرأة يزيد و غسلته بالماء و طيبته بماء الورد فرأت تلك الليلة في منامها سيدة النساء فاطمة الزهراء (صلوات اللّه عليها) و هي تعتذر إليها بحسن صنيعها.»(43)

«در كامل بهائى از كتاب الحاوي روايت كرده است كه: يزيد شراب نوشيد و از آن بر سر شريف ريخت پس همسر يزيد و سر مطهر امام را گرفت به آب شست و به گلاب خوشبو كرد در آن شب سيّدة النساء حضرت فاطمة الزهراء (سلام اللّه عليها) را در خواب ديد او را بر آن كار نيك آفرين گفت.»(44)

 

در کتاب انساب الاشراف ماجرای اکرام سر مطهر سید الشهدا (علیه السّلام) چنین گزارش شده است:

و بعث يزيد برأس الحسين إلى نسائه فأخذته عاتكة ابنته و هي أم يزيد بن عبد الملك فغسلته و دهنته و طيبته فقال لها يزيد: ما هذا؟ قالت: بعثت إلي برأس ابن عمي شعثا فلممته و طيبته.»(45)

یزید سر مبارک امام حسین (علیه السّلام) را برای بانوان خود فرستاد، عاتکه دخترش که مادر یزید بن عبدالملک می باشد، سر مبارک را گرفت و شستشو داد و عطرآگین کرد. یزید به او گفت؟ او گفت: سر غبار آلود پسر عمویم را برایم فرستادی و من او را این چنین عطرآگین کردم.

 

به نقل از لهوف همچنانکه پیشتر نقل شد آمده است: پس از حضور خاندان عصمت (علیهم السّلام) در مجلس یزید و حاضر نمودن سر مطهر حضرت سیدالشهدا (علیه السّلام) و ناله های حضرت زینب(سلام الله علیها) پس از دیدن سر مطهر برادر زنی از بنی هاشم که در کاخ یزید بود ندبه و زاری سر داد:

ثُمَّ‌ جَعَلَتِ‌ امْرَأَةٌ‌ مِنْ‌ بَنِي هَاشِمٍ‌ كَانَتْ‌ فِي دَارِ يَزِيدَ لَعَنَهُ‌ اللَّهُ‌ تَنْدُبُ‌ عَلَى اَلْحُسَيْنِ‌ عَلَيْهِ‌ السَّلاَمُ‌ وَ تُنَادِي يَا حَبِيبَاهْ‌ يَا سَيِّدَ أَهْلِ‌ بَيْتَاهْ‌ يَا اِبْنَ‌ مُحَمَّدَاهْ‌ يَا رَبِيعَ‌ الْأَرَامِلِ‌ وَ الْيَتَامَى يَا قَتِيلَ أَوْلاَدِ الْأَدْعِيَاءِ قَالَ‌ الرَّاوِي: فَأَبْكَتْ‌ كُلَّ‌ مَنْ‌ سَمِعَهَا. ثُمَّ‌ دَعَا يَزِيدُ عَلَيْهِ‌ اللَّعْنَةُ‌ بِقَضِيبِ‌ خَيْزُرَانٍ‌ فَجَعَلَ‌ يَنْكُتُ‌ بِهِ‌ ثَنَايَا اَلْحُسَيْنِ‌ (عَلَيْهِ‌ السَّلاَمُ‌).(46)

زنى از بنى هاشم كه در كاخ يزيد بود شروع به نوحه نمود و مى‏گفت:« يا حسيناه، يا حبيباه، يا سيّداه، يا سيّد اهل بيتاه، يا ابن محمّداه :اى بهار و اميد زنان بى‏سرپرست و اطفال يتيم، اى كشته ناپاکزادگان.» گريه از همگان به بانگ برخاست. بعد يزيد تازيانه خيزران را بخواست و با آن به دندانهاى پيشين حسين (عليه السّلام) مى‏زد.(47)

 

در تاریخ الکامل اکرام و اعزاز سر مبارک حضرت امام حسین (علیه السّلام) توسط همسر یزید چنین گزارش شده است:

«ثمّ دخلوا على يزيد فوضعوا الرأس بين يديه و حدّثوه، فسمعت الحديث هند بنت عبد الله بن عامر بن كريز و كانت تحت يزيد فتقنّعت بثوبها و خرجت فقالت: يا أمير المؤمنين أ رأس الحسين بن عليّ بن فاطمة بنت رسول الله (صلّى الله عليه و سلّم)؟ قال: نعم، فأعولي عليه و حدّي على ابن بنت‏ رسول الله(صلّى الله عليه و سلّم) و صريحة قريش، عجّل عليه ابن زياد فقتله، قتله الله. ثمّ أذن للناس فدخلوا عليه و الرأس بين يديه و معه قضيب و هو ينكت به ثغره ثمّ قال: إنّ هذا و إيّانا كما قال الحصين بن الحمام:

         أبى قومنا أن ينصفونا فأنصفت            قواضب في أيماننا تقطر الدّما

         يفلّقن هاما من رجال أعزّة                علينا و هم كانوا أعقّ و أظلما»(48)

آنگاه بر يزيد وارد شدند و سر را نزد وى بر زمين نهادند و خبر واقعه را شرح دادند. هند دختر عبد الله بن عامر بن كريز كه همسر يزيد بود شنيد فوراً جامه خود را بر سر كشيد و بيرون آمد و گفت: اى امير المؤمنين آيا سر حسين بن على و فرزند فاطمه دختر رسول الله (صلّى الله عليه و سلّم) است؟ گفت: آرى، تو هم بر او زارى كن بر پسر دختر پيغمبر و سلاله قريش ندبه كن كه ابن زياد عجله كرد و او را كشت خداوند او (ابن زياد) را بكشد.

پس از آن به مردم اجازه دخول داد. مردم وارد شدند و او (يزيد) عصا در دست داشت كه با آن عصا لب و دندان سر را مي نواخت. بعد گفت حال او (حسين) و ما چنين است كه حصين بن حمام گفته است:

 قوم ما (خويشان ما) از انصاف خوددارى كردند و به ما انصاف ندادند تا آنكه شمشيرهایى كه در دست داشتيم و از آنها خون مي چكد انصاف داد. (و كار را يكسره كرد) آن شمشير سر مردانى را مي شكافت كه آن مردان براى ما بسى عزيز و گرامى بودند اگر چه نسبت به ما عاق (قاطع رحم) و ستمگر بوده.(49)

 

2. تفاخر نسلهای بعدی قاتلان حضرت امام حسین و شهدای دشت کربلا (علیهم السّلام) به عمل پدران خود

فرزندان آنانی ‏كه در قتل حضرت امام حسين (عليه السّلام) شرکت داشتند، در زمين شام هنوز مشهور هستند و (طبق آنچه در سال 665 به آن تصریح کرده است) عزيز و مكرم هستند. چنان ‏كه سادات بنى هاشم در ميان شيعه عزیز و مکرم هستند. در میان آنان کسانی هستند که نامیده می شوند به نامهای:

بنو السراويل: فرزندان کسانی هستند که شلوار امام حسين به غارت برده بود.

و بنو السرج: فرزندان کسانی هستند که زين بر اسبها نهادند و سوار شدند و بر سينه امام مى ‏تاختند و استخوانهاى مباركش را مى ‏شكستند و آن اسبها را به مصر بردند و نعلها كندند و بر در خانه ‏ها كوفتند و اين عادت ميان ايشان باقى است.

و بنو اسنان: فرزندان کسانی هستند که سر حضرت امام حسين (علیه السّلام) را بر سر نيزه كردند.

و بنو الملح: فرزندان کسانی هستند که نمك بر سر حسين پاشيدند.

و بنو الطست: فرزندان کسانی هستند که تشت آورد و سر امام در آنجا نهادند.

و بنو القضيب: فرزندان کسانی هستند که قصب آورد كه تا يزيد لعين بر ثناياى امام حسين كه مقبل رسول بودى، ‏زدند.

و بنو الفروجى: فرزندان کسانی هستند که سر امام حسين (علیه السّلام) را در منطقه جیرون شام گرداندند.

و بنو المكبرى: فرزند کسانی هستند كه به دنبال سر امام حسين مى‏ رفتند و تكبير مى‏ گفتند. يكى از شعرا اين معنى را به نظم آورده است.

جاؤوا برأسك يا ابن بنت محمّد

 

مترمّلا بدمائه ترميلا

 

با سر بریده تو آمدند ای فرزند دختر محمد، درحالی که به خون آغشته شده بود.(50)

در ذخیره الدارین به گروه دیگری نیز به نام «بنو الدرج» اشاره شده است:

«وأمّا بنو الدرج: فأولاد الّذى ترك الرأس في درج جيرون و هو باب من أبواب دمشق.»(51)

و اما بنو الدرج: فرزندان کسانی هستند که سر مبارک را در درج جیرون (یکی از بابهای دمشق است) نگاه داشتند.

 

در حدیثی حضرت امام علی بن موسی الرضا(علیه السّلام) با تصدیق قول حضرت امام صادق(علیه السّلام) درباره انتقام گرفتن حضرت بقیه الله الاعظم صاحب الزمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) از خون حضرت اباعبدالله(علیه السّلام) از این نسلها و افرادی که راضی به کردار قاتلان حضرت سیدالشهدا(علیه السّلام) هستند؛ خبر می دهند:

«حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ زِيَادِ بْنِ جَعْفَرٍ الْهَمَدَانِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ عَبْدِ السَّلَامِ بْنِ صَالِحٍ الْهَرَوِيِّ قَالَ قُلْتُ لِأَبِي الْحَسَنِ عَلِيِّ بْنِ مُوسَى الرِّضَا(ع) يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ مَا تَقُولُ فِي حَدِيثٍ رُوِيَ عَنِ الصَّادِقِ(ع) أَنَّهُ قَالَ إِذَا خَرَجَ الْقَائِمُ قَتَلَ ذَرَارِيَّ قَتَلَةِ الْحُسَيْنِ(ع) بِفِعَالِ آبَائِهَا فَقَالَ ع هُوَ كَذَلِكَ فَقُلْتُ فَقَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرى‏ مَا مَعْنَاهُ فَقَالَ صَدَقَ اللَّهُ فِي جَمِيعِ أَقْوَالِهِ لَكِنَّ ذَرَارِيَّ قَتَلَةِ الْحُسَيْنِ يَرْضَوْنَ أَفْعَالَ آبَائِهِمْ وَ يَفْتَخِرُونَ بِهَا وَ مَنْ رَضِيَ شَيْئاً كَانَ كَمَنْ أَتَاهُ وَ لَوْ أَنَّ رَجُلًا قُتِلَ فِي الْمَشْرِقِ فَرَضِيَ بِقَتْلِهِ رَجُلٌ فِي الْمَغْرِبِ لَكَانَ الرَّاضِي عِنْدَ اللَّهِ شَرِيكَ الْقَاتِلِ وَ إِنَّمَا يَقْتُلُهُمُ الْقَائِمُ إِذَا خَرَجَ لِرِضَاهُمْ بِفِعْلِ آبَائِهِمْ قَالَ فَقُلْتُ لَهُ بِأَيِّ شَيْ‏ءٍ يَبْدَأُ الْقَائِمُ فِيهِمْ إِذَا قَامَ قَالَ يَبْدَأُ بِبَنِي شَيْبَةَ وَ يَقْطَعُ أَيْدِيَهُمْ لِأَنَّهُمْ سُرَّاقُ بَيْتِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَل‏.»(52)

احمد بن زیاد بن جعفر همدانی از علی بن ابراهیم از پدرش نقل می کند که عبدالسلام بن صالح هروی می گوید از حضرت امام رضا(عليه السّلام) پرسيدم كه حديثى از حضرت صادق(عليه السّلام) روايت مى‏ كنند كه چون حضرت قائم(عجل الله تعالی فرجه الشریف) ظاهر شود، فرزندان كشندگان حسين را به سبب كردار پدران ايشان به قتل خواهد رسانيد. حضرت فرمود: چنين است. راوى گفت: ايشان چه گناه دارند؟ حضرت فرمود: ايشان چون راضى‏ هستند و به كردار پدران خود فخر مى ‏نمايند براى اين ايشان را مى ‏كشند و هر كه به كردار مردى راضى باشد چنان است كه آن كار را خود كرده است و اگر مردى كسى را در مشرق بكشد و مردى در مغرب به كرده او راضى شود هر آينه شريك او خواهد بود، پس به اين سبب حضرت قائم (عجل الله تعالی فرجه الشریف) ايشان را مى ‏كشد كه به كردار پدران خود راضى‏ هستند.(53)

 

پانوشتها

(1) مقتل الحسین (علیه السلام) خوارزمی، جلد ۲، صفحه ۶۸ - الدمعة الساکبة في أحوال النبي (ص) و العترة الطاهرة، جلد ۵، صفحه ۹۴

(2)الأخبار الطوال، صفحه 260

(3) ترجمة الإمام الحسین علیه السلام من کتاب بغیة الطلب فی تاریخ حلب، صفحه ۱۵5

(4) المقتل الحسینی المأثور، صفحه 212 به نقل از قرب الاسناد،صفحه 26، عن محمد بن عیسی عن عبدالله بن میمون

(5) المقتل الحسینی المأثور، صفحه 212

(6) المقتل الحسینی المأثور، صفحه 212

(7)المقتل الحسيني المأثور، صفحه 217- تفسير القمي، جلد‏2، صفحه 352

(8)المقتل الحسيني المأثور، صفحه 213به نقل از الإمامه و السیاسه، جلد2، صفحه 6

(9)المقتل الحسيني المأثور، صفحه 213

(10)المقتل الحسيني المأثور، صفحه 213

(11)المقتل الحسین (علیه السلام) مقرم، صفحه ۳۶۹ – 368

(12) الطبقات الکبری، جلد ۱، صفحه ۴۸۸

(13) عيون أخبار الرضا (عليه السلام)، جلد ‏2، صفحه 23

(14)عيون أخبار الرضا (عليه السلام)، ترجمه غفارى و مستفيد، جلد ‏1، صفحه 693 – 692

(15)مقتل الحسین (علیه السّلام) مقرم، صفحه ۳۷۳ - مناقب آل أبي طالب عليهم السلام (لابن شهرآشوب)، جلد ‏4، صفحه 114- الاتحاف بحب الأشراف، صفحه 56

(16)الكامل، جلد ‏4، صفحه 86

(17) ترجمه الكامل، جلد ‏11، صفحه 199

(18) الدمعة الساکبة في أحوال النبي (ص) و العترة الطاهرة، جلد ۵، صفحه ۹۹

(19) مقتل الحسین (علیه السلام) خوارزمی، جلد ۲، صفحه ۶۸

(20) الفتوح، جلد ۵، صفحه ۱۲۸ - 127

(21)مناقب آل أبي طالب عليهم السلام (لابن شهرآشوب)، جلد ‏4، صفحه 61

(22)وسیله الدارین، صفحه380

(23)الاتحاف بحب الاشراف، صفحه 56

(24) اللهوف علی قتلی الطفوف، 1427، صفحه 180 - ۱۷۹

‏(25) لهوف، 1380، صفحه 188 – 186

(26)‏تاريخ ‏اليعقوبى، جلد ‏2، صفحه 245

(27) ترجمه تاريخ‏ يعقوبى، جلد ‏2، صفحه 182

(28) مناقب آل أبي طالب عليهم السلام (لابن شهرآشوب)، جلد ‏4، صفحه 114

(29)مقتل الحسین (علیه السّلام) مقرم، صفحه ۳۷۳ - الاتحاف بحب الأشراف، صفحه 56 - مثير الأحزان، صفحه ١٠٠ - الخرائج و الجرائح، جلد ‏2، صفحه 581

(30) الدمعة الساکبة في أحوال النبي (ص) و العترة الطاهرة، جلد ۵، صفحه: ۹۹

(31)الفتوح، جلد ۵، صفحه ۱۲۹

(32)وى يكى از شعراى قريش بود كه مسلمانان و پيغمبر خدا (صلّى اللَّه عليه و آله) را هجو مى‏ كرد. او در روز فتح مكه فرار كرد. سپس برگشت و از رسول خدا پوزش طلبيد.

(33) الامام الحسین (علیه السلام) و اصحابه، صفحه ۴۲5- ۴۲3

(34)الأمالي صدوق، صفحه 167 - بحار الأنوار، جلد ‏45، صفحه 156 - نفس المهموم، صفحه 397

(35)نفس المهموم، صفحه 419  به نقل از الكامل البهائي، جلد2، صفحه 179

(36) در كربلا چه گذشت، صفحه 589    

(37)نفس المهموم، صفحه 420 – 419

(38) در كربلا چه گذشت، صفحه 589    

(39) الامام الحسین علیه السلام و اصحابه، صفحه ۴۲۷

(40) کامل البهائي، 1426،جلد ۲، صفحه ۳۶۷

(41)الامام الحسین علیه السلام و اصحابه، صفحه 419 – 418

(42) الدمعة الساکبة في أحوال النبي(ص) و العترة الطاهرة، جلد ۵، صفحه ۱۰۰

 (43)نفس المهموم، صفحه401 - الامام الحسین (علیه السلام) و اصحابه، صفحه 426

(44) کامل بهائی، 1383، صفحه ۵۲۲ - دمع السجوم ترجمه نفس المهموم، صفحه 404

(45)أنساب ‏الأشراف، جلد ‏3، صفحه 214

 (46) اللهوف علی قتلی الطفوف،1427، صفحه۱۷۹

(47) لهوف، ترجمه مير ابو طالبى، 1380، صفحه 187

(48)الكامل، جلد‏4، صفحه 85 – 84

(49) ترجمه الكامل، جلد‏11، صفحه198

(50) الامام الحسین علیه السلام و اصحابه، صفحه ۴۱۱ - موسوعة الامام الحسين (عليه‏السلام)، جلد‏6، صفحه 385 - 384 ، ذخیرة الدارین، صفحه ۱۵۵

(51) ذخیرة الدارین فیما یتعلق بمصائب الحسین علیه السلام و أصحابه، صفحه ۱۵۵

(52) علل الشرائع، جلد‏1، صفحه229

(53)جلاء العيون، صفحه778

 

منابع

- الاتحاف بحب الأشراف، عبدالله بن محمد بن عامر الشبراوی، چاپ دوم، قم، منشورات الرضی، 1363

- الأمالي، محمد بن على‏ ابن بابويه، تهران‏، كتابچى‏، 1376 ش‏.

- الامام الحسین علیه السلام و اصحابه: عرض تاریخی معمق لواقعه الطف و استشهاد الامام الحسین علیه السلام و تراجم تحقیقیه لمن حضر الواقعه من الاصحاب رجالا و نساء، فضل‌ علی قزوینی، قم، محمود شريعت المهدوي، 1415ق.

- انساب الأشراف، البلاذرى، تحقيق محمد باقر المحمودي، بيروت، دار التعارف للمطبوعات، 1977/1397

- بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، محمد باقر بن محمد تقى مجلسى، جلد 45، بيروت، دار إحياء التراث العربي، چاپ دوم، 1403ق.

- تاريخ اليعقوبى، احمد بن أبى يعقوب بن جعفر بن وهب واضح الكاتب العباسى المعروف باليعقوبى، جلد دوم، بيروت، دار صادر، بی تا

- تذکرة الخواص من الأمة بذکر خصائص الأئمة، یوسف‌ بن‌ قزاوغلی‌ ابن‌جوزی‌، جلد: ۲، قم، المجمع العالمي لاهل البيت عليهم السلام، مرکز الطباعة و النشر، 1426ق.

- ترجمة الإمام الحسین علیه السلام من کتاب بغیة الطلب فی تاریخ حلب، عمر بن احمد ابن عدیم، قم، دليل ما، 1381ش.

- تفسير القمي، على بن ابراهيم قمى، 2جلد، قم، دار الكتاب، چاپ: سوم، 1404ق.

- الخرائج و الجرائح، سعيد بن هبة الله قطب الدين راوندى، 3جلد، قم، مؤسسه امام مهدى (عجل الله تعالى فرجه الشريف)، چاپ: اول، 1409 ق.

- در كربلا چه گذشت (ترجمه نفس المهموم‏)، شيخ عباس قمى، مترجم محمد باقر كمره ‏اى‏، قم، مسجد جمكران‏، 1381 ش‏.

- دمع السجوم، عباس قمی، ترجمه ابوالحسن شعرانی، قم، هجرت، 1381

- الدمعة الساکبة في أحوال النبي(ص) و العترة الطاهرة، محمدباقر بن عبدالکریم بهبهانی، منامه، مکتبة العلوم العامة، 1408ق.

- ذخیرة الدارین فیما یتعلق بمصائب الحسین علیه السلام و أصحابه، عبدالمجید بن محمدرضا حسینی حائری شیرازی، قم، زمزم هدايت، بی تا

- الردّ علی التعصب العنید المانع من ذمّ الیزید، ابوالفرج عبدالرحمن بن علی بن محمد بن الجوزی، تحقیق الدکتور هیثم عبدالسلام محمد، بیروت،دارالکتب العلمیه، 1426ق./ 2005

- الطبقات الکبری، ابن سعد، محمد بن سعد ، جلد ۱، طائف، مکتبة الصدیق، 1414ق.

- عيون أخبار الرضا (عليه السلام)، محمد بن على ابن بابويه، 2جلد، تهران، جهان، چاپ: اول، 1378ق.

- عيون أخبار الرضا (عليه السلام)‏، محمد بن على‏ ابن بابويه، مترجم: حميد رضا مستفيد و على اكبر غفارى، تهران‏، صدوق‏،1372

- الفتوح، محمد بن علی ابن اعثم کوفی، جلد ۵، بیروت، دار الأضواء، 1411ق.

- الکامل(كامل تاريخ بزرگ اسلام و ايران)، عز الدين على بن اثير، ترجمه ابو القاسم حالت و عباس خليلى، تهران، مؤسسه مطبوعاتى علمى، 1371ش.

- کامل البهائي، عماد الدین طبری، مترجم و محقق: محمد شعاع فاخر، بی جا، المکتبة الحيدرية، ۱۴۲۶ق.

- کامل بهائی، عماد الدین طبری، مصحح اکبر صفدری قزوینی، تهران، مرتضوی،۱۳۸۳ش.

- الكامل في التاريخ، عز الدين أبو الحسن على بن ابى الكرم المعروف بابن الأثير، بيروت، دار صادر، 1385/1965

- اللهوف علی قتلی الطفوف، علی بن موسی ابن‌طاووس، احمد فهری زنجانی، تهران، جهان، ۱۴۲۷ق.

- لهوف، على بن موسى ابن طاووس، ترجمه مير ابو طالبى، 1جلد، قم، دليل ما، چاپ: اول، 1380ش.

- مقتل الحسین علیه السلام خوارزمی، موفق بن احمد اخطب خوارزم، جلد ۲، قم، أنوار الهدی، 1381ش.

- مقتل الحسین علیه السلام، عبدالرزاق مقرم، بیروت، مؤسسة الخرسان للمطبوعات،  1426ق.

- المقتل الحسيني المأثور، محمد جواد مروجی طبسی، تهران، دار السميع،۱۳۸۶ ش.

- مناقب آل أبي طالب عليهم السلام (لابن شهرآشوب)، محمد بن على ابن شهر آشوب مازندرانى، جلد4، قم، علامه، چاپ: اول، 1379 ق.

- موسوعة الامام الحسين(عليه‏السلام)، گروهى از نويسندگان، تهران،جلد6، سازمان پژوهش و برنامه ريزى آموزشى، دفتر انتشارات كمك آموزشى، چاپ اول، 1378ش.

- نفس المهموم‏، حاج شيخ عباس قمى، نجف، المكتبه الحيدريه‏، ‏1421 ق./ 1379ش.

- وسیله الدارین فی انصار الحسین، سید ابراهیم الموسوی الزنجانی، بیروت، اعلمی، 1402ق. /1982

 

المرفقات

: فاطمه ابوحمزه