سیره عملی امام حسن مجتبی (عليه السلام)

امام حسن (علیه السّلام) در نیمه ماه مبارک رمضان سال سوم هجری به دنیا آمد. آن حضرت شباهت زیادی به جدش رسول خدا (صلی الله علیه و آله) داشت. پس از شهادت پدر بزرگوارش، ایشان رهبری شیعیان را عهده دار شدند. از ابی رزین نقل شده است که امام در حالی برای ما خطبه می‌خواند که لباسی سیاه و نیز عمامه‌ای سیاه بر سر داشت. امام حسن (علیه السّلام) از چهره‌های برجسته اخلاقی است که رفتار و کردارش روشنگر راه هدایت است. رسول خدا (صلی الله علیه و آله) در سخنان زیادی علاقه خویش را به فرزندشان امام حسن (علیه السّلام) بیان کرده و از دیگران نیز خواستند تا او را دوست بدارند. تعبیرهایی نظیر: «ألّلهم إنی قد أحببته فأحبَّه و أحبّ من یحبه» «من أحبَّنی فلیحبه، و لیبلغ الشاهد منکم الغائب» «من أحب الحسن و الحسین فقد أحبنی، و من أبغضهما فقد أبغضنی» «من سرّه أن ینظر إلی سیّد الشباب اهل الجنّه فالینظر الی الحسن ابن علی» نمونه‌هایی از کلماتی است که رسول خدا صلی الله علیه و آله درباره فرزندشان امام حسن (علیه السّلام) فرموده‌اند. درباره ویژگی‌های عبادی امام مطالبی نقل شده است. از جمله درباره سفرهای حج آن حضرت که پیاده انجام شده ، آمده است که: «إنی لاستحیی من ربّی أن القاه و لم امش الی بیته، فمشی عشرین مرّه من المدینه علی رجلیه» من شرم دارم که خداوند را ملاقات کنم در حالی که پیاده به خانه او نرفته باشم. پس بیست بار از مدینه با پای پیاده به زیارت خانه خدا رفت. در نقل دیگری آمده است که آن حضرت بیست و پنج بار با پای پیاده به سفر حج رفت. بذل و بخشش حضرت بذل و بخشش در راه خدا، یکی دیگر از ویژگی‌های اخلاقی آن امام بزرگوار است که زبانزد خاص و عام بوده است. زمانی که اسماعیل ابن یسار همراه عبدالله ابن انس برای گرفتن پول به شام، نزد معاویه رفته و چیزی بدست نمی‌آورند اسماعیل در شعری خطاب به دوستش ابن انس می‌گوید: لعمرک ما الی حسن رحلنا و لا زرنا حسیناً یابن انس به جان تو سوگند ای فرزند ( انس ) که ما به سوی حسن علیه السّلام نرفته و به زیارت حسین علیه السّلام نشتافته بودیم. مقصود او چنین بود که در زیارت این دو برادر است که زائر با دست پر بازمی‌گردد. در نقلی آمده است که شخصی حضور امام حسن (علیه السّلام) رسید و اظهار نیاز کرد. امام به او فرمود: نیازهایت را بنویس و به من ده. زمانی که او نوشت و آورد، امام دو برابر نیازش پرداخت. و در روایت دیگری آمده است که امام (علیه السّلام) ، در طول زندگی خود، سه بار و هر بار نیمی از تمام مایملک خود را در راه خدا بخشید. ابو هارون نامی گوید: در سفر حج به مدینه رفتیم، گفتیم: سری به فرزند رسول خدا (صلی الله علیه و آله) بزنیم و سلامی بر او بکنیم. نزد آن بزرگوار رفتیم و از سفر خود گفتیم. وقتی بازگشتیم، برای هر کدام ما چهارصد فرستاد. نزد آن حضرت برگشته گفتیم که وضعمان خوب است حضرت فرمود: «لا تردّوا علیّ معروفی.» عزت امام حسن (علیه السلام) به امام حسن علیه السّلام گفتند: فیک عظمه، شما عظمت خاصی دارید. امام فرمود: لا بل عزّهٌ، قال الله تعالی فللّه العزّه و لرسوله و للمؤمنین، این عظمت نیست بلکه عزت است، خداوند فرموده است: عزت برای خدا، پیامبرش و مؤمنان است. امام در مدت هشت نه سالی که پس از صلح در مدینه بودند، مرتب با شیعیان کوفه که برای حج به حجاز می‌آمدند دیدار داشتند. طبیعی هست که آنها حضرت را به عنوان امام خود پذیرفته و در کار دینداری خود از آن حضرت بهره می‌بردند. مردی از شامیان گوید: روزی در مدینه شخصی را دیدم با چهره‌ای آرام و بسیار نیکو و لباسی در برکرده که به طرز زیبایی آراسته و سوار بر اسب. درباره او پرسیدم. گفتند: حسن ابن علی ابن ابیطالب است. خشمی سوزان سرتاپای وجودم را فراگرفت و بر علی بن ابی‌طالب علیه السّلام حسد بردم که چگونه او چنین پسری دارد. پیش او رفته و پرسیدم: آیا تو فرزند علی هستی؟ وقتی تأیید کرد. سیل دشنام و ناسزا بود که از دهان من به سوی او سرازیر شد. پس از آنکه به ناسزاگویی پایان دادم از من پرسید: آیا غریب هستی؟ گفتم: آری. فرمود: با من بیا اگر مسکن نداری به تو مسکن می‌دهم و اگر پول نداری به تو کمک می‌کنم و اگر نیازمندی، بی‌نیازت سازم. من از او جدا شدم در حالی که در روی زمین محبوب‌تر از او در نزد من کسی نبود.